هم سخن با فرشتگان
موضوع محدث بودن يك مسئلهى مسلم اسلامى است، زيرا فريقين (شيعه و سنى) در اين مطلب هم رأى و همسخن هستند، و علماي اهل سنت به وجود شخص محدَّث تصريح كرده اند، چنانچه قرطبي مي گويد: « محدث كسي است كه پندار و گمانش صادق باشد يا به او الهام مي شود؛ آن كسي كه در دلش به صورت الهام يا مكاشفه از عالم بالا چيزي القا شده باشد و يا اينكه بدون تصميم قبلي سخن راستي بر زبانش جاري شود و يا بدون آنكه به مقام نبوت رسيده باشد ملائكه با او سخن گويند...اين كرامتي است كه خدا به هريك از بندگانش كه بخواهد، عطا مي فرمايد.»[1]
همچنين ا ز امامان اهل بيت روايات بسيار نقل شده است كه جانشينان پيامبر (ص) همگي محدّث بوده اند به عنوان نمونه امام صادق عليه السلام مي فرمايد:
«ان اوصياء محمد محدثون»،[2] «بدرستى كه اوصياء محمد همگى محدث هستند».
مقصود ما از نقل اين روايات، اشاره به اين مطلب است كه حضرت صديقه سلام اللَّه عليها با على(ع) و اولاد معصومين او در اين فضيلت شريك است و او نيز محدثه بوده، چنان كه امامان دوازدهگانه محدث بودهاند.
حضرت صادق عليه السلام مىفرمايد:
«فاطمه بنت رسولاللَّه صلى اللَّه عليه و آله كانت محدثه و لم تكن نبية، انما سميت فاطمة محدثة، لان الملائكة كانت تهبط من السماء فتناديها- كما تنادى مريم بنت عمران-: يا فاطمة (ان اللَّه اصطفاك و طهرك و اصطفاك على نساءالعالمين)، يا فاطمه (اقنتى لربك واسجدى واركعى مع الراكعين)[3] فتحدثهم و يحدثونها، فقالت لهم ذات ليله: اليست المفضله على نساءالعالمين مريم بنت عمران؟ فقالوا: لا، ان مريم كانت سيده نساء عالمها و ان اللَّه عز و جل جعلك سيده نساء عالمك و عالمها و سيده نساءالاولين و الاخرين».[4]
«فاطمه دختر رسول خدا محدثه بود ولي پيامبر نبود. او را از اين جهت محدثه ناميدهاند كه فرشتگان از آسمان بر او نازل مىشدند و با او- همانگونه كه با مريم بنت عمران گفتگو داشتند- اين چنين سخن مىگفتند: يا فاطمه بدرستى كه خداى تعالى تو را پاك و منزه گردانيد و از ميان تمام زنان عالم تو را برگزيد.
(امام صادق عليه السلام چنين ادامه مىدهند): شبى حضرت صديقه سلاماللَّهعليها به فرشتگانِ همصحبت خويش فرمود: آيا آن زني كه از جميع زنان عالم برتر است مريم نيست؟ جواب دادند: نه، زيرا مريم فقط سيدهى زنان عالم در زمان خودش بود، ولى خداى تعالى تو را- هم در زمان مريم، و هم در بين زنان ديگر از اولين و آخرين، سرور بانوان جهان قرار داده است».
در برخى از احاديث تصريح شده است به اينكه: جبرئيل همصحبت حضرت صديقه سلام اللَّهعليها بوده است. روايات وارده در اين موضوع صريحا حاكى از اين است كه بعد از رحلت پيامبر اكرم، خداوند متعال براى تسلى خاطر حضرت زهرا عليهاالسلام، فرشتگان را همصحبت و مانوس او گردانيد، و در اين مورد حضرت صادق(ع) مىفرمايد:
«... ان فاطمه مكثت بعد رسولاللَّه خمسة و سبعين يوما و قد كان دخلها حزن شديد على ابيها، و كان جبرئيل ياتيها فيحسن عزاها على ابيها، و يطيب نفسها، و يخبرها عن ابيها و مكانه و يخبرها بما يكون بعدها فى ذريتها، و كان علىُّ يكتب ذلك فهذا مصحف فاطمة».[5]
«فاطمه بعد از رحلت پيامبر اكرم بيش از 75 روز زنده نماند، و غم جانسوز داغ پدر قلب او را لبريز كرده بود، به اين جهت جبرئيل پى در پى به حضورش مىآمد و او را در عزاى پدر تسليت مىگفت، و تسلىبخش خاطر غمين زهرا بود؛ و گاه از مقام و منزلت پدر بزرگوارش سخن مىگفت، و گاه از حوادثى كه بعد از رحلت او بر ذريهاش وارد مىگرديد خبر مىداد؛ و اميرالمؤمنين سلاماللَّهعليه نيز آنچه جبرئيل املاء مىكرد همه را به رشتهى تحرير در مىآورد، و مجموعهى اين سخنان است كه به مصحف فاطمه موسوم گرديد».
روايت ديگرى در كتاب كافى، از امام صادق سلاماللَّهعليه به اين شرح نقل شده است: «ان اللَّه تبارك و تعالى لما قبض نبيه دخل على فاطمة من وفاته من الحزن ما لا يعلمه الا اللَّه عز و جل، فارسل اليها ملكا يسلى منها غمها و يحدثها؛ فاخبرت بذلك اميرالمؤمنين فقال لها: اذا احسست بذلك و سمعت الصوت، قولى لى، فاعلمته فجعل يكتب كل ما سمعت حتى اثبت من ذلك مصحفا، قال: ثم قال: اما انه ليس من الحلال والحرام، ولكن فيه علم ما يكون».[6]
«هنگامى كه خداى تعالى پيامبرش را قبض روح فرمود، از شدت غمهايي كه بر قلب زهرا در مصيبت پدرش وارد شد، جز خدا كسى آگاه نبود. به اين جهت حق تعالى فرشتهاى را مونس زهرا سلاماللَّهعليها قرار داد تا تسلىبخش غمهاى او و همصحبت او در تنهائى باشد.
فاطمه سلاماللَّهعليها اين مطلب را به على عليهالسلام بازگو نمود؛ و حضرت فرمود هرگاه احساس كردى كه فرشته به حضورت آمد، و صداى او را شنيدى مرا خبر كن. از املاء جبرئيل و فرشتگان ديگر كه اميرالمؤمنين كاتب آنها بود، مصحف فاطمه فراهم آمد، كه على دربارهى آنها فرمود: در اين مصحف مسائل شرعى از حلال و حرام مطرح نيست بلكه دانشى است از آنچه كه بوقوع خواهد پيوست».
محدثه بودن فاطمه سلاماللَّهعليها در نزد شيعه از مسلمات است، بطورى كه در زيارت آن حضرت وارد شده است:
« ... السلام عليك ايتها المحدثة العليمة».[7] «سلام بر تو اي كسي كه با فرشتگان هم سخني و بسيار دانايي»
همچنين رواياتي در كتب اهل سنت درباره مقام و منزلت آن حضرت وجود دارد كه نشان مي دهد آن حضرت با فرشتگان هم سخن بوده است؛ از جمله ابن شاهين در "فضائل" روايت كرده: پيامبر (ص) دست علي (ع) را گرفت و با هم وارد خان? فاطمه (س) شدند در حالي كه فاطمه (س) در مصلّاي خود مشغول نماز بود و نزد آن حضرت طبقي از غذا بود كه از آن بخار برمي خاست...» سپس مي نويسد: «... پيامبر (ص) فرمود اين غذا از كجاست؟ فاطمه عرضه داشت: اين ازجانب خداي متعال است، خداوند به هر كس كه بخواهد بي حساب روزي مي دهد»[8] رسول خدا(ص) گريان شده و فرمود: « الحمدلله الذي أبي لكما أن يخرجكما من الدنيا حتّي يجريك في المجري الذي أجري فيه زكريّا و يجريك فيه يا فاطمه بالمثال الذي جرت فيه مريم؛ كلما دخل عليها زكريا المحراب وجد عندها رزقاً (الآية).»[9] [ سپاس خدايي را كه قبل از آنكه شما را از دنيا ببرد به تو اي علي همان كرامتي را بخشيد كه به زكريا داد و به تو اي فاطمه كرامت مريم را بخشيد (آنگاه حضرت اين آيه را تلاوت كرد): هرگاه كه زكريا به محراب عبادت مريم وارد مي شد غذايي آسماني در نزد او مي يافت»[10]. و همانگونه كه مي دانيم اين غذا ها براي مريم از جانب فرشتگاني آورده مي شد كه با او هم صحبت بودند.
علاوه برآنكه تمام گفتار و كردار حضرت صديقه سلام اللَّه عليها در طول حيات پر بركتش نمايانگر مقام محدّثه بودن آن حضرت مي باشد.
منابع
[1] . فيض القدير، ج4 ص507
[2] . از امام باقر و امام صادق عليهماالسلام نقل است كه: «ان اوصياء محمد (عليه و عليهمالسلام) محدثون». (اصول كافى ج 1/ 270).
[3] . اصل آيهى قرآنى چنين است: (يا مريم ان اللَّه اصطفاك و طهرك و اصطفاك على نساءالعالمين- يا مريم اقنتى لربك واسجدى و اركعى مع الراكعين) سورهى آلعمران، آيهى 43 42.
[4] . علل الشرائع ج 182، بحارالانوار ج 14/ 206، ج 43/ 78، 79.
[5] . اصول كافى ج 1/ 241، بصائر الدرجات ص 153، 154، بحارالانوار ج 22/ 546، ج 26/ 41، ج 43/ 194 156 80 79.
[6] . اصول كافى 1/ 240، بحارالانوار ج 22/ 545، ج 43/ 80.
[7] . اقبال الاعمال ص 624، بحارالانوار ج 97/ 199 195.
[8] . اشاره به آيه.
[9] . آل عمران،37
[10] . فضائل فاطمه لابن شاهين.
مصائب فاطمه زهرا (سلام الله عليها) در منابع اهل سنت
روايات متعددي در كتب اهل سنت وجود دارد كه نشان مي دهد حضرت صديقه كبري(س) بعد از پيامبر(ص) دچار مصيبت و غم و اندوه شد؛ در اينجا ما به اختصار به برخي از اين روايات اشاره مي كنيم:
پيامبر اكرم(ص) به فاطمه(س) فرمود: دختركم، مصيبت هيچ يك از زنان مؤمن با مصيبت تو برابرى نمى كند، صبر تو نيز نبايد كمتر از صبر هيچ زنى باشد.
همچنين عبد الله بن حارث روايت كرده كه: «مكثت بعد أبيها ستة أشهر، وهي تذوب، وما ضحكت بعده أبدا!!» [ فاطمه پس از پدرش شش ماه زنده بود در حاليكه از غصه آب مي شد و هرگز بعد از رحلت پدر خندان نشد.]
ابونعيم،[1] از امام باقر (عليه السلام) نقل مى كند كه:
فاطمه هرگز پس از فوت رسول خدا، خندان ديده نشد مگر يك روز آن هم لبخندى كوتاه. او پس از رسول اكرم (ص) بيش از شش ماه زنده نماند.
ابن سعد،[2] اين روايت را چنين نقل مى كند:
فاطمه عليهاالسلام پس از رسول اكرم (ص) هرگز خندان ديده نشد. فقط گاهى تبسمى مى نمود.
همچنين عسقلانى[3] به نقل از طبرى، از عايشه روايت مى كند كه: رسول خدا (ص) به فاطمه عليهاالسلام فرمود:
جبرئيل به من خبر داد، هيچ زن مسلمانى بيش از تو مصيبت نخواهد ديد، پس مبادا صبرت كمتر از آنان باشد.
سبط بن جوزي از علي عليه السلام روايت كرده كه آن حضرت فرمود: زماني كه رسول خدا به خاك سپرده شد، فاطمه بر سر قبر آن حضرت آمد و مشتي خاك از آن بر گرفت و از جمله چنين فرمود:
.... صُبّت عَليّ مصائبٌ لو أنَّها صُبَّت عَلَي الأيام عُدن لياليا [4]
[ مصيبت هايي بر من وارد شد كه اگر بر روز روشن وارد مي شد، آن را به شب بر مي گرداند].
توفيق ابو علم نويسنده مصري مي گويد:
در روايتي آمده است كه: علي عليه السلام براي فاطمه زهرا سلام الله عليها خانه اي در بقيع ساخت كه بيت الأحزان ناميده مي شد. آن خانه تا زمان ما باقي مانده كه جايگاهي است معروف به مسجد فاطمه در جهت قُبّه حرم حسن و عباس و ابن جبير به همين مطلب اشاره كرده مي گويد: پشت سر قبّه عباسيه خانه حضرت فاطمه دختر رسول خدا (ص) كه معروف به «بيت الحَزن» مي باشد گفته مي شود اين همان خانه اي است كه حضرت بس از وفات پدرش در آنجا سكونت داشته و ماتم سراي او بود و پيوسته در حال غم و اندوه بسر مي بُرد.[5]
نيز ابن ابي الحديد مي گويد: « بسياري از مردم نوحه سرايي و آه و ناله حضرت زهرا عليها السلام را بعد از رحلت پدر بزرگوارش نقل كرده اند. سپس وي مي نويسد: « شيعه روايت مي كند كه گروهي از صحابه از گريه هاي طولاني او ناراحت شده از او خواستند از همسايگي مسجد به اطراف مدينه برود ....»[6]
منابع
[1] . حليةالاولياء، ج 2، ص 43.
[2] . طبقات ابن سعد، ج 2، ص 40
[3] . فتح البارى، ج 9، ص 201
[4] . مناوي، اتحاف السائل بما لفاطمة من الفضائل ص 14.
[5] . توفيق ابو علم، اهل البيت ص 167.
[6] . شرح نهج البلاغه، ج 13، ص 43.
دفن شبانه دختر رسول خدا (ص)
دفن پيكر مطهر حضرت زهرا (س) از جمله مسائل مسلم تاريخي است كه هم شيعه و هم اهل سنت به آن اذعان دارند. ما در اينجا به برخي از روايات فريقين در اين زمينه اشاره مي كنيم:
دفن شبانه در روايات اهل سنت:
محمد بن اسماعيل بخارى مىنويسد: « وَ عَاشَتْ بَعْدَ النبي صلى الله عليه وسلم سِتَّةَ أَشْهُرٍ فلما تُوُفِّيَتْ دَفَنَهَا زَوْجُهَا عَلِيٌّ لَيْلًا ولم يُؤْذِنْ بها أَبَا بَكْرٍ وَصَلَّى عليها».
فاطمه زهرا سلام الله عليها، شش ماه پس از رسول خدا (ص) زنده بود، زمانى كه از دنيا رفت، شوهرش علي عليه السلام او را شبانه دفن كرد و خود بر او نماز گزارد و ابوبكر را با خبر نساخت.[1]
ابن قتيبه دينورى، در «تأويل مختلف الحديث» مىنويسد: « وقد طالبت فاطمة رضي الله عنها أبا بكر رضي الله عنه بميراث أبيها رسول الله صلى الله عليه وسلم فلما لم يعطها إياه حلفت ان لا تكلمه أبدا وأوصت أن تدفن ليلاً لئلّا يحضرها فدفنت ليلاً».
فاطمه از ابوبكر ميراث پدرش را خواست، ابوبكر نپذيرفت، پس فاطمه قسم خورد كه ديگر با او (ابو بكر) سخن نگويد و وصيت كرد كه شبانه دفن شود تا او (ابوبكر) در دفن وى حاضر نشود. پس شب هنگام دفن شد.[2]
عبد الرزاق صنعانى مىنويسد: « عن ابن جريج، و عمرو بن دينار، أن حسن بن محمد أخبره: أن فاطمة بنت النبي صلى الله عليه و سلم دفنت بالليل. قال: «فرَّ بِهَا علي من أبي بكر أن يصلي عليها؛ كان بينهما شيء».
حسن بن محمد روايت كرده: عليّ، فاطمه دختر پيامبر را شبانه به خاك سپرد، تا ابوبكر بر وى نماز نخواند؛ چون بين آن دو اتفاقاتى افتاده بود.
و در ادامه مىگويد: « عن ابن عيينة، عن عمرو بن دينار، عن حسن بن محمد، مثله؛ إلاّ أنه قال أوصته بذلك».
از ابن عيينه نيز همانند اين روايت نقل شده است؛ مگر اين كه در اين روايت قيد شده كه خود فاطمه اين چنين وصيت كرده بود.[3]
و ابن بطّال در شرح صحيح بخارى مىنويسد: « أجاز أكثر العلماء الدفن بالليل... و دفن علىُّ بن أبى طالب زوجته فاطمة ليلاً، فَرَّ بِهَا من أبى بكر أن يصلى عليها، كان بينهما شىء».
اكثر علما دفن جنازه را در شب اجازه دادهاند.... علي بن ابي طالب، همسرش فاطمه را شبانه دفن كرد تا ابوبكر به او نماز نخواند؛ چون بين آن دو اتفاقاتى افتاده بود.[4]
ابن أبيالحديد به نقل از "جاحظ " مىنويسد: و أما إخفاء القبر، وكتمان الموت، وعدم الصلاة، وكل ما ذكره المرتضى فيه، فهو الذي يظهر ويقوي عندي، لأن الروايات به أكثر وأصح من غيرها، وكذلك القول في موجدتها وغضبها.
مخفى كردن مرگ فاطمه (سلام الله عليها)، و محل قبر او، و نماز نخواندن ابوبكر و عمر، و هر آن چه كه سيد مرتضى (از اعلام شيعه در قرن چهارم) گفته است، مورد تأييد و قبول من است؛ زيرا روايات بر اثبات اين موارد صحيحتر و بيشتر است؛ و همچنين ناراحتى و خشم فاطمه بر شيخين نزد من از اقوال ديگر اعتبار بيشترى دارد.[5]
دفن شبانه در روايات شيعه: هر چند كه دفن شبانه و سبب وصيت صديقه طاهره (س) به آن، در ميان شيعيان مسلم و اجماعى است؛ اما در عين حال به يك روايت اشاره مىكنيم: مرحوم شيخ صدوق در"علل الشرائع" علت دفن شبانه آن حضرت را با روايتي چنين بيان مي كند: عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ، عَنْ أَبِيهِ، قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام لِأَيِّ عِلَّةٍ دُفِنَتْ فَاطِمَةُ (عليها السلام) بِاللَّيْلِ وَ لَمْ تُدْفَنْ بِالنَّهَارِ؟ قَالَ: لِأَنَّهَا أَوْصَتْ أَنْ لا يُصَلِّيَ عَلَيْهَا رِجَالٌ [الرَّجُلانِ].
علي بن ابي حمزه از امام صادق عليه السلام پرسيد: چرا فاطمه را شب دفن كردند نه روز؟ فرمود: فاطمه سلام الله عليها وصيت كرده بود تا در شب وى را دفن كنند تا افرادي بر جنازه آن حضرت نماز نخوانند.[6]
با توجه به مدارك موجود و اعتراف بزرگان اهل سنت، دليل دفن شبانه آن حضرت وصيت آن حضرت بود كه نمىخواست افرادى كه بر او ستم كردهاند، بر جنازهاش نماز بخوانند و با اين كار خشم خود را از غاصبان خلافت آشكار ساخت.
منابع
[1] . صحيح البخاري، ج 4، ص 1549، ح3998
[2] . عبد الله بن مسلم ابن قتيبة ، تأويل مختلف الحديث، ج 1، ص 300.
[3] . المصنف، ج 3، ص 521، حديث شماره 6554 و حديث شماره 6555
[4] . إبن بطال البكري القرطبي، شرح صحيح البخاري، ج 3، ص 325.
[5] . إبن أبي الحديد، شرح نهج البلاغة، ج 16، ص 170.
[6] . شيخ صدوق علل الشرايع، ج1، ص185
شبهه ابن تيميه در مورد حديث حرمت آتش بر فاطمه زهراء(عليها السلام)
ابن تيميه ناصبي مي گويد :
حديثى را كه ابن المطهر(علاّمه حلّى) از پيامبر(صلى الله عليه وآله) نقل كرده كه: «إنّ فاطمة أحصنتْ فَرْجها فحرَّمَها اللهُ و ذرَّيَّتها على النّارِ» [فاطمه ، پاكدامنى پيشه كرد ، پس خداوند آتش را بر او و فرزندانش حرام كرد] ، به اتّفاق حديث شناسان دروغ است . و دروغ بودنش براى ديگران نيز اكنون آشكار خواهد شد ; اين كلام كه «فاطمه پاكدامنى پيشه كرد و خدا آتش را بر او و فرزندانش حرام كرد» ، قطعاً باطل است ; چون ساره نيز پاكدامن بود ولى خدا آتش را بر همه فرزندان او حرام نكرد ، و همچنين صفيّه عمّه پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) با وجود پاكدامنيش ، فرزندانش برخى خوب و نيكوكار و برخى ظالم و ستمگر شدند .
خلاصه ، زنان پاكدامن بى شمارند و عددشان را تنها خدا مى داند و فرزندان آنها بعضى نيكوكار و بعضى فاسد ، بعضى مؤمن و بعضى كافر هستند ; پس مزيّت و برترى فاطمه به خاطر پاكدامنى او نيست ; زيرا او در اين ويژگى با بيشتر زنان مؤمنان يكسان است(1) .
در پاسخ مى گوييم: شگفتا از اين مرد كه گمان مى كند اجماع و اتّفاق به ميل و اراده اوست كه هر گاه از آيه يا حديثى ، يا مسأله يا عقيده اى خوشش نيامد به جامعه علمى دستور بدهد كه اتّفاق كنيد ، و مرده و زنده نيز بلافاصله مى گويند لبّيك لبّيك و اجماع مى كنند و آنگاه او به اجماعشان استدلال مى كند ! به خدا سوگند! اگر انسان از دروغگويى و بيهوده گويى نهى نشده بود ، بيش از آنچه اين مرد گفته ، نمى توانست بگويد .
اى كاش مى دانستيم چگونه حديثى كه بسيارى از حفّاظ و آگاهان به حديث همچون حاكم ، خطيب بغدادى ، بزّاز ، ابويعلى ، عقيلى ، طبرانى ، ابن شاهين ، ابو نعيم ، محبّ طبرى ، ابن حجر ، سيوطى ، متّقى هندى ، هيثمى ، زرقانى ، صبّان و بَدَخشى(2) نقل كرده و صحّت آن را تأييد نموده اند ، بر دروغ بودن و بطلانش اجماع وجود دارد؟! اى كاش او به چند نفر از كسانى كه ادّعا مى كند حكم به كذب آن نموده اند اشاره مى نمود و ما را با آثار و سخنان آنان آشنا مى ساخت.
آيا دور از عقل نيست كه با يك سرى توهّمات و خيالبافى ها و شبهه اندازى ها حديثى را كه صحّتش ثابت و مورد تأييد است ، مورد بحث و نقد و جدال قرار داد؟! آرى، اصلاً عادت او در برابر فضايل اهل بيت كه ناخوشايند اوست، همين است . بايد پرسيد كه ميان عفّت و پاكدامنى و حرام بودن آتش براى فرزندان چه ملازمه اى وجود دارد كه بتوان با امثال ساره و صفيّه و زنان مؤمنه ديگر آن را نقض كرد؟ بلكه اين فضيلت ، ويژه سرور زنان ، فاطمه(عليها السلام) است ، و چه بسيارند فضايلى كه به آن حضرت اختصاص دارند و زنان با فضيلتى چون ساره و مريم و حوّا و ديگر زنان از آنها بى بهره اند ; بنابراين اگر امتياز خاصّى به فرزندان او اختصاص داده شود مشكلى ايجاد نخواهد كرد و از اين قبيل امتيازات براى آنان كم نيست .
و علاّمه زرقانى مالكى در ردّ اين ملازمه خيالى ، در «شرح المواهب» مى گويد :
اين حديث را ابويعلى و طبرانى و حاكم از ابن مسعود نقل كرده اند ، و حاكم آن را صحيح دانسته است ، و براى آن شواهد زيادى است . و مترتّب كردن حرمت آتش بر ذرّيه آن حضرت ، بر صفت پاكدامنى با اشاره به حضرت مريم براى اين است كه اوّلاً : مزيّت و برترى او را در پاكدامنى آشكار سازد . و ثانياً : صفت پاكدامنى را مدح كرده و اهمّيت آن را آشكار سازد ، وگرنه آن حضرت به حكم نصوص فراوان ، بر آتش حرام است(3) .
و اين حديث با احاديث فراوان ديگر تأييد مى شود ; مانند حديث ابن مسعود : «إنّما سُمِّيَتْ فاطمة لأنَّ الله قد فَطَمَها وذُرِّيتها عن النار يوم القيامة»(4) [ او فاطمه ناميده شده است ; زيرا خداوند در روز قيامت، او و فرزندانش را از آتش بريده و جدا كرده است (خدا آتش را بر او و فرزندانش حرام كرده است)] .
وسخن پيامبر(صلى الله عليه وآله) خطاب به فاطمه : «إنّ اللهَ غيرُ معذِّبِكِ ولا أحداً من وُلدكِ»(5) [خداوند تو و أحدى از فرزندانت را عذاب نخواهد كرد] .
و سخن حضرت خطاب به على(عليه السلام) : «إنّ اللهَ قَد غَفَر لك وَ لذُرّيَّتِك»(6) [خدا تو و فرزندانت را بخشيده است] .
و سخن حضرت : «وَعَدَني ربّي في أهل بيتي من أَقَرَّ منهم بالتوحيد و لي بالبلاغ أ نّه لا يُعذِّبُهم»(7)[ پروردگارم وعده داده است كه اهل بيت من چنانكه به يگانگى خدا و پيامبر بودن من اقرار داشته باشند ، آنان را عذاب ننمايد] .(8)
1 ـ منهاج السنّة 2 : 126 .
2 ـ مراجعه شود: مستدرك حاكم [3/152] ; تاريخ بغداد [3/54] ; مسند بزّاز [5/223 ، ح 1829] ; وابويعلى نيز اين روايت را در مسند كبير خود [ آن گونه كه در المطالب العالية 4/70 ، ح 3978 آمده است] نقل كرده است; والمعجم الكبير، طبرانى [22/406 ، ح 1018]; والثغور الباسمة، سيوطى: 46 و... .
3 ـ شرح المواهب زرقانى 3 : 203 . و تمام كلام زرقانى در نقد كتاب : «الصراع بين الاسلام والوثنيّة» خواهد آمد .
4 ـ تاريخ ابن عساكر [17/770 ; و در مختصر تاريخ دمشق 26/286] ; الصواعق : 96 [ص 160] .
5 ـ اين حديث را طبرانى [در المعجم الكبير 11/210 ، ح 11685] با سندى كه راويانش ثقه اند نقل كرده ، و ابن حجر در الصواعق : 96 و 140 [ص 160 و 235] صحّت آن را تأييد كرده است .
6 ـ الصواعق : 96و 139و140[ 161و 232و235].
7 ـ حاكم در مستدرك 3 : 150 [3/163 ، ح 4718] ، و جمع ديگرى همچون سيوطى آن را نقل كرده اند [ الجامع الصغير ، سيوطى 2/716 ، ح 9623 ; كنزالعمّال 12/96 ، ح 34156] .
8 ـ شفيعي شاهرودي، گزيده اى جامع از الغدير، ص 308.