معرفی وبلاگ
وَإِنَّمَا سُمِّيَتِ الشُّبْهَةُ شُبْهَةً لاَِنَّهَا تُشْبِهُ الْحَقَّ، فَأَمَّا أَوْلِيَاءُ اللهِ فَضِيَاؤُهُمْ فِيهَا الْيَقِينُ، وَدَلِيلُهُمْ سَمْتُ الْهُدَى ، وَأَمَّا أَعْدَاءُ اللهِ فَدُعَاؤُهُمْ الضَّلالُ، وَدَلِيلُهُمُ الْعَمْى... نهج الباغه خطبه 38 شُبهه را از اين جهت شُبهه ناميده اند كه شبيه و مانند حق است، پس روشني دوستان خدا در چيزهاي شُبهه ناك، ايمان و يقين است، و راهشان راه هدايت و رستگاري است و اما دشمنان خدا پس دعوت آنان به ضلالت و گمراهي است، و راهنماي آنان كوري آنان مي‎باشد.
صفحه ها
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 500933
تعداد نوشته ها : 502
تعداد نظرات : 163
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان

چگونگي تشكيل سپاه اسامه

روز دوشنبه چهار روز مانده به پايان ماه صفرسال يازدهم هجرت، پيامبر اكرم (ص) دستور داد مسلمانان براي جنگ با روم آماده شوند، چون صبح شد، پيامبر (ص) اسامه را طلبيد و به او فرمود: «به سوي جايگاه كشته شدن پدرت حركت كن، و بدان كه من تو را فرمانده اين لشگر نمودم، پس بامدادان بر اهل «اُبني»(1) بتاز... اگر خداوند تو را ياري نمود و به پيروزي دست يافتي توقف خود را در ميان آنان كوتاه كن، و با خود راهنماياني همراه كن، و جاسوساني را پيش روي خود قرار ده.»

روز چهار شنبه كه شد، تب و سردردي عارض پيامبر(ص) گرديد.

پيامبر در صبحگاهان روز پنج شنبه پرچمي به فرماندهي اسامه برافراشت، و آن را بدست «بريدة بن الحصيب الاسمي» سپرد، و «جرف»(2) را پايگاه لشگر معين نمود. وهيچكس از چهره هاي سرشناس مهاجرين وانصار نماند، مگر آن كه به اين سپاه ملحق گرديد.از جمله «ابوبكر» و «عمر بن خطاب» و «ابو عبيدة بن الجراح» و «سعد بن ابي وقاص»، و «سعيد بن زيد»، و «قتادة بن نعمان» و «سلمة بن اسلم بن حريش»، جزء آن لشگر بودند. و پيامبر(ص) به اسامه فرمود: «به نام خدا و در راه خدا به سوي جنگ بشتاب، و با منكرين خدا نبرد كن. عده اي ناراحت شده و اظهار داشتند: «جواني فرمانده و رئيس پيشگامان مهاجرين مي شود؟» اين خبر به پيامبر(ص) رسيد. حضرت خشمگين شده و در حالي كه بر اثر سر درد دستمالي به سر بسته و قطيفه اي بدوش انداخته بود، وارد مسجد شد و پس از حمد خداوند فرمود: «اين چه سخني است كه از بعضي از شما در مورد فرماندهي اسامة به من رسيده است؟ شما اگر امروز درباره فرماندهي اسامة اظهار نگراني مي كنيد، درباره فرماندهي پدر او نيز همين گونه نگران بوديد، به خدا سوگند او شايسته فرماندهي بود و فرزندش نيز پس از او شايسته فرماندهي است... و او محبوب ترين افراد نزد من است  با او به نيكي رفتار كنيد زيرا او از بهترين افراد شماست.

پيامبر (ص) پس از ايراد اين سخنان رهسپار منزل گرديد و مسلماناني كه قرار بود با اسامة حركت كنند، گروه گروه با پيامبر(ص) وداع كرده و در پايگاه جرف به اسامة پيوستند.

و اين درحالي بود كه بيماري پيامبر(ص) رو به شدت مي­گذاشت و حضرت مرتب مي فرمود: لشگر اسامة ماموريت خودرا انجام دهد(3) ،(4)

منابع :

 1 .اُبني به ضم همزه و سكون باء وفتح نون: جايگاهي است در شام، و ناحيه اي است در (بلقا) بين عسقلان و رمله در نزديكي موته جايي كه زيد بن حارثه و عبدالله بن رو احة و جعفربن ابي طالب شهيد شدند.

2.(جرف)محلي است در سه مايلي مدينه، در راه شام.

3. كامل ابن اثير، ج 2، ص 317.

4. علي محدث (بندر ريگي) سياهترين هفته تاريخ .

پنج شنبه 29 12 1392 13:0

بشارت انجيل به احمد

 الف ـ در تواريخ آمده است: پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) از كودكى دو نام داشت، و حتى مردم او را با هر دو نام خطاب مى كردند، يكى «محمّد» و ديگرى «احمد»، اولى را جدش، «عبد المطلب» براى او برگزيده بود و دومى را مادرش «آمنه».

اين مطلب، در «سيره حلبى» مشروحاً ذكر شده است.

ب ـ از كسانى كه مكرر پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) را با اين نام ياد كردند، عمويش «ابو طالب» بود، هم امروز در كتابى كه به نام «ديوان ابو طالب» در دست ما است، اشعار زيادى ديده مى شود كه، در آن از پيغمبر گرامى اسلام به عنوان «احمد» ياد شده مانند:

أَرادوُا قَتْلَ أَحْمَدَ ظالِمُوهُمْ *** وَ لَيْسَ بِقَتْلِهِمْ فِيْهِمْ زَعِيْمٌ

«ستمگران آنها تصميم قتل احمد را داشتند * ولى براى اين كار رهبرى نيافتند».

وَ إِنْ كانَ أَحْمَدُ قَدْ جائَهُمْ *** بِحَقِّ وَ لَمْ يَأْتِهِمْ بِالْكِذْبِ

«قطعاً احمد آئين حقى براى آنها آورد * و هرگز آئين دروغ نياورد».

در غير «ديوان ابو طالب» نيز اشعارى از «ابو طالب» در اين زمينه نقل شده مانند:

لَقَدْ أَكْرَمَ اللّهُ النَّبِىَّ مُحَمَّداً *** فَأَكْرَمُ خَلْقِ اللّهِ فِى النّاسِ أَحْمَدُ

«خداوند پيامبر خود محمد را گرامى داشت * و لذا گرامى ترين خلق خدا در ميان مردم احمد است».

ج ـ در اشعار «حسّان بن ثابت» شاعر معروف عصر پيامبر نيز، اين تعبير ديده مى شود:

مُفْجَعَةٌ قَدْ شَفَّها فَقْدُ أَحْمَدَ *** فَظَلَّتْ لاِلاءِ الرَّسُولِ تُعَدَّدُ

«مصيبت زده اى كه فقدان احمد او را لاغر كرده بود * و پيوسته عطايا و مواهب رسول خدا را برمى شمرد».

اشعارى كه از «ابو طالب» يا غير او نام «احمد» (به جاى محمّد) در آن آمده، آن قدر فراوان است كه، مجال نقل همه آنها در اينجا نيست، اين بحث را با شعر جالب ديگرى از فرزند «ابو طالب» يعنى على(عليه السلام) پايان مى دهيم:

أَتَأْمُرُنِى بِالصَّبْرِ فِى نَصْرِ «أَحْمَدَ» *** وَ وَ اللّهِ ما قُلْتُ الَّذِى قُلْتُ جازِعاً

سَأَسْعى لِوَجْهِ اللّهِ فِى نَصْرِ «أَحْمَدَ» *** نِبِىِّ الْهُدِى الْمَحْمُودِ طِفْلاً وَ يافِعاً:

«آيا به من مى گوئى در يارى احمد شكيبائى كنم؟ * به خدا سوگند من آن چه را گفتم از روى جزع و بى صبرى نگفتم».

«من براى خاطر خدا در يارى احمد تلاش خواهم كرد * همان پيامبر هدايت كه در طفوليت و جوانى پيوسته محمود و ستوده بود».

د ـ در رواياتى كه در مسأله «معراج» وارد شده، بسيار مى خوانيم: خداوند پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) را در شب معراج بارها به عنوان «احمد» خطاب كرد، و شايد از اينجا است كه مشهور شده نام آن حضرت در آسمان ها «احمد» و در زمين «محمّد»(صلى الله عليه وآله) است.

در حديثى از امام باقر(عليه السلام) نيز آمده: پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) ده نام داشت كه پنج نام آن، در قرآن آمده «محمّد»، «احمد»، «عبداللّه، «يس» و «ن».

هـ ـ هنگامى كه پيامبر آيات سوره صف را براى مردم «مدينه» و «مكّه» خواند و قطعاً به گوش اهل كتاب نيز رسيد، هيچ كس از مشركان و اهل كتاب ايراد نكردند كه «انجيل» بشارت آمدن «احمد» داده، نام تو «محمّد» است، اين سكوت، خود دليل بر شهرت اين اسم در آن محيط است; زيرا اگر اعتراضى شده بود، براى ما نقل مى شد، چه اين كه اعتراض هاى دشمنان، حتى در مواردى كه بسيار زننده بود، نيز در تاريخ ثبت است.

از مجموع اين بحث، نتيجه مى گيريم: نام «احمد» از نام هاى معروف پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) بوده است.(1)

 

 1. تفسير نمونه، جلد 24، صفحه 89.

اعمال روز عاشورا

علما و بزرگان براساس رواياتي كه از امامان معصوم(ع) وارد شده،‌اعمالي را مناسب اين روز دانسته‌اند كه انجام آنها ثواب و پاداش دارد، كه به برخي اشاره مي‌كنيم:

1- دوري جستن از كارهايي كه موجب لذت و خوشي است، مانند خوردن، نوشيدن، پوشيدن لباس‌هاي زيبا، گردش و تفريح، مسافرت‌هاي تفريحي و شادي آفرين، جلسات شادي و...(1)

جاءت الرواية عن الصادقين ع باجتناب الملاذ و إقامة سننن المصائب و الإمساك عن‌ الطعام و الشراب إلى أن تزول الشمس و التغذي بعد ذلك بما يتغذى به أصحاب أهل المصائب كالألبان و ما أشبهها دون الملذ من الطعام و الشراب.

2 – برپاداشتن عزاداري و سوگواري.(2) امام باقر(ع) مي‌فرمايد: «در اين روز بر امام حسين(ع) گريه و عزاداري نماييد و اهل خانه را نيز به عزاداري و گريه تشويق كنيد، و در خانه خود مجلس مصيبت برپاداريد و اظهار اندوه و ناراحتي نماييد».(3)

... ثُمَّ لْيَنْدُبِ الْحُسَيْنَ ع وَ يَبْكِيهِ وَ يَأْمُرُ مَنْ فِي دَارِهِ بِالْبُكَاءِ عَلَيْهِ وَ يُقِيمُ فِي دَارِهِ مُصِيبَتَهُ بِإِظْهَارِ الْجَزَعِ عَلَيْهِ وَ يَتَلَاقَوْنَ‏ بِالْبُكَاءِ بَعْضُهُمْ بَعْضاً فِي الْبُيُوتِ وَ لْيُعَزِّ بَعْضُهُمْ بَعْضاً بِمُصَابِ الْحُسَيْنِ ع فَأَنَا ضَامِنٌ لَهُمْ إِذَا فَعَلُوا ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ جَمِيعَ هَذَا الثَّوَابِ ...

(خبر قوي مَالِك الْجُهَنِي‏ از امام باقر عليه السلام /خبر قوي عَقَبَة بن قَيس از امام باقر عليه السلام)

روشن است فرمايش امام باقر(ع) مربوط به دوران‌هايي بوده كه در مساجد و حسينيه‌ها، ‌جلسات عزاداري تشكيل نمي‌شد، همچنين مربوط به افرادي است كه توانايي رفتن به بيرون از خانه را ندارند. سزاوار است اين افراد هم در داخل خانه،‌جلسه عزا برپا دارند و به ياد مصائب امام حسين(ع) اظهار اندوه و حزن نموده،‌اشك بريزند.

3 – سلام دادن بر امام حسين(ع) براساس روايت امام باقر(ع) كسي كه توانايي ندارد روز عاشورا در كربلا باشد، بر آن حضرت سلام بدهد.(4) اگر بگويد «السلام عليك يا ابا عبدالله» كفايت مي‌كند و بهتر است كه بر ساير شهدا نيز سلام بدهد.

4 – رفتن به زيارتگاه‌ها.(5)

و يستحب فيه زيارة المشاهد و الإكثار فيها من الصلاة على محمد و آله ع و الابتهال إلى الله تعالى باللعنة على أعدائهم‌

5 – بر محمد و آل محمد صلوات بفرستد.(6)

و يستحب فيه زيارة المشاهد و الإكثار فيها من الصلاة على محمد و آله ع و الابتهال إلى الله تعالى باللعنة على أعدائهم‌

6 – از خداوند بخواهد نفرين و لعن خود را بر دشمنان اهل بيت(ع) قرار دهد.(7)

و يستحب فيه زيارة المشاهد و الإكثار فيها من الصلاة على محمد و آله ع و الابتهال إلى الله تعالى باللعنة على أعدائهم‌

امام باقر(ع) مي‌فرمايد: «با جديّت، بر كشندة آن حضرت، لعن و نفرين نمايد».(8)

7- دوستداران اهل بيت(ع) چون يكديگر را ملاقات نمودند، گريه كنند و با اين جملات به يكديگر تعزيت گويند:

«اَعظم اللهُ اُجورَنا وَ جَعَلَنا اللّهُ و ايّاكم مِن الطّالبين بِثاره مَعَ وَلِيّهِ الاِمام المَهدي مِن آلِ محمد عليهم‌السلام»

8- اندوخته نكردن نيازمندي‌هاي زندگي در آن روز. در روايت است: «اگر انسان روز عاشورا چيزي را ذخيره گرداند، بركتي نخواهد داشت و براي خانواده او نيز بركت ندارد».(10)

وَ لَا تَدَّخِرَنَّ لِمَنْزِلِكَ شَيْئاً فَإِنَّهُ مَنِ ادَّخَرَ لِمَنْزِلِهِ شَيْئاً فِي ذَلِكَ الْيَوْمِ لَمْ يُبَارَكْ لَهُ فِيمَا يَدَّخِرُهُ وَ لَا يُبَارَكُ لَهُ فِي أَهْلِهِ

9 – خواندن دو ركعت نماز بعد از سلام و نفرين بر قاتلان آن حضرت. اين عمل را در آغاز روز و پيش از ظهر انجام دهد.(11)

 

پي‌نوشت‌ها:

1. شيخ مفيد، مسار الشيعه، ص 43.

2. همان.

3. بحارالانوار،‌ج98، ص 290؛ مصباح كفعمي، ص 482.

4. بحارالانوار،‌ج98، ص 290.

5. مسارالشيعه، ص44.

6. همان.

7. همان.

8. بحارالانوار،‌ج98، ص 290.

9. مصباح كفعمي، ص 482.

10. بحارالانوار، ج98، ص 291.

11. همان، ص 290.

 

چهارشنبه 22 8 1392 12:32

بسم الله الرحمن الرحيم

 صَلَّى‏ اللَّهُ‏ عَلَيْكَ‏ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّه‏ ، صَلَّى‏ اللَّهُ‏ عَلَيْكَ‏ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّه‏ ، صَلَّى‏ اللَّهُ‏ عَلَيْكَ‏ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّه‏ ،

، يا لََيتَنَا كُنَّا مَعَكُمْ سَيِّدي فََنَفُوزَ فَوْزَا عَظِيمَا.

دلايل برگزاري مجالس حسيني :

1-تعظيم شعائر الهي

وَ مَنْ يُعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ (سوره حج ، آيه 32)

و هر كس شعائر الهى را بزرگ دارد، اين كار نشانه تقواى دلهاست

2- جلوگيري از دل مردگي :

مَنْ جَلَسَ مَجْلِساً يُحْيى فيهِ اَمْرُنا لَمْ يَمُتْ قَلْبُهُ يَوْمَ تَمُوتُ الْقُلُوبُ.
هر كس در مجلسى بنشيند كه در آن ، خط فكري و مكتب ما (اهل بيت) احيا مى شود، دلش در روزى كه دلها مى ميرند، نمى ميرد.
(موثقه حسن بن علي بن فضال از  امام رضا عليه السلام )

(عيون أخبار الرضا –الصدوق- ج 1 ص 294 – ب 28 – ح48 )

چرا كه احاديث اهل بيت زندگي بخش دلهاست.

 إِنَّ حَدِيثَنَا يُحْيِي الْقُلُوبَ 

 (صحيحه فُضَيْلِ بْنِ يَسَار از امام محمد باقر سلام الله عليه) 

الخصال – الصدوق –  ص 22- ب الواحد - ح 76

3-از مصاديق فريضه مودت في القُربي

قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ‏ عَلَيْهِ‏ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى‏(سوره شوري ، آيه 23)

بگو: «من هيچ پاداشى از شما بر رسالتم درخواست نمى‏كنم جز دوست‏داشتن نزديكانم [اهل بيتم‏]

4- فرصتي براي كساني كه نمي توانند در روز عاشورا آن حضرت را زيارت كنند.

... ثُمَّ لْيَنْدُبِ الْحُسَيْنَ ع وَ يَبْكِيهِ وَ يَأْمُرُ مَنْ فِي دَارِهِ بِالْبُكَاءِ عَلَيْهِ وَ يُقِيمُ فِي دَارِهِ مُصِيبَتَهُ بِإِظْهَارِ الْجَزَعِ عَلَيْهِ وَ يَتَلَاقَوْنَ‏ بِالْبُكَاءِ بَعْضُهُمْ بَعْضاً فِي الْبُيُوتِ وَ لْيُعَزِّ بَعْضُهُمْ بَعْضاً بِمُصَابِ الْحُسَيْنِ ع فَأَنَا ضَامِنٌ لَهُمْ إِذَا فَعَلُوا ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ جَمِيعَ هَذَا الثَّوَابِ ...

(خبر قوي مَالِك الْجُهَنِي‏ از امام باقر عليه السلام /خبر قوي عَقَبَة بن قَيس از امام باقر عليه السلام)

(كامل الزيارات –إبن قولويه- ص 175-  ب 67- ح 8 ، مصباح المتهجد-الشيخ الطوسي- ج 2 ص 772 )

امام باقر عليه السّلام نسبت به كسانى كه در روز عاشورا نمى توانند به زيارت آن حضرت بروند، اينگونه دستور عزادارى دادند و فرمودند: برابا عبدالله الحسين عليه السّلام ندبه و عزادارى و گريه كند و به اهل خانه خود دستور دهد كه بر او بگريند و در خانه اش با اظهار گريه و ناله بر ابا عبدالله عليه السّلام ، مراسم عزادارى برپا كند و يكديگر را با گريه و تعزيت و تسليت گويى در سوگ ابا عبدالله الحسين عليه السّلام در خانه هايشان ملاقات كنند و در صورتى كه به اين دستورهائى كه داده شد عمل كنند من ضامن مى‏شوم كه حقتعالى تمام ثواب‏هائى كه ذكر شد را به ايشان اعطاء فرمايد.

5-احياء مكتب اهل بيت عليهم السّلام
تَزاوَرُوا وَ تَلاقُوا وَ تَذاكَرُوا و اَحْيُوا اَمْرَنا.

6-فرصتي براي ديدار برادران ايماني

(صحيحه شُعَيب عَقَرقوفي از جعفر بن محمد سلام الله عليه )

الكافي- الكليني-ج 2 ص 175- ب التراحم و التعاطف – ح1)
به زيارت و ديدار يكديگر برويد، با هم به سخن و مذاكره بنشينيد و امر ما را (كنايه از امامت و ولايت اهل بيت سلام الله عليهم  )  را زنده كنيد.

7-مجالس مورد علاقه ائمه عليهم السلام

تَجْلِسُونَ وَ تُحَدِّثُونَ؟ فَقالَ: نَعَمْ، قالَ: اِنَّ تِلْكَ الْمَجالِسَ اُحِبُّها فاءَحْيُوا اَمْرَنا، فَرَحِمَ اللّهُ مَنْ اَحْيى اَمْرَنا.
آيا دور هم  مى نشينيد و حديث (فضائل و مناقب ما را) مى گوييد؟ عرض كرد: بله ، فرمود: اينگونه مجالس را دوست دارم ، پس امر(امامت) ما را زنده بداريد. خداى رحمت كند كسى را كه امر و راه ما را احيا كند.

(صحيحه بَكر بن محمد از جعفر بن محمد سلام الله عليه)

قرب الأسناد –الحميري- ص 36- ح 117 ، ثواب الأعمال و عقاب الأعمال -الصدوق– ص 188)

8- وسيله اي براي نيل ثواب بى حساب اشك است.
لِكُلّ شَيْئٍ ثَوابٌ اِلا الدَمْعَةٌ فينا. 

هر چيزى پاداش و مزدى دارد ، مگر اشكى كه براى اهل بيت سلام الله عليهم اجمعين ريخته شود كه چيزى با آن برابرى نمى كند و مزد بى اندازه دارد.

(خبر مرفوع از امام صادق عليه السلام)

(كامل الزيارات –إبن قولويه- ص 106- ب 33- ح 6)

9-تبيين اهداف قيام اصلاح طلبانه سيد الشهداء خصوصا تكيه بر فريضه امر به معروف و نهي از منكر و بيان اسلام اصيل محمدي -علوي

 وَ أَنِّي لَمْ‏ أَخْرُجْ‏ أَشِراً وَ لَا بَطِراً وَ لَا مُفْسِداً وَ لَا ظَالِماً وَ إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِي أُمَّةِ جَدِّي ص أُرِيدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ الْمُنْكَرِ وَ أَسِيرَ بِسِيرَةِ جَدِّي وَ أَبِي‏ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ

(خبر محمد بن الحنفيه از امام حسين عليه السلام  حين خروج از مدينه)

(المناقب-إبن شهرآشوب-ج3 ص241-باب إمامة أبي عبدالله الحسين)

10-حب و بغض ها را سمت و سوي خدايي دادن

مِنْ أَوْثَقِ عُرَى الْإِيمَانِ أَنْ تُحِبَّ فِي اللَّهِ وَ تُبْغِضَ فِي اللَّه‏

(صحيحه سَعِيد الْأَعْرَج‏ از امام صادق عليه السلام)

(المحاسن-البرقي-ج 1 ص263-ب 34 ح 328 ، الأمالي- الصدوق- ص 578- م 85- ح13)

11-اين مجالس مروج اصل ولايت است كه  جامع همه اركان اسلام مي باشد

... الْوَلَايَةُ أَفْضَلُ لِأَنَّهَا مِفْتَاحُهُنَّ وَ الْوَالِي هُوَ الدَّلِيلُ عَلَيْهِن‏

(صحيحه زُرَارَة بن أعيَن از امام صادق سلام الله عليه)

الكافي-الكليني- ج2 ص18- ب دعائم الإسلام-ح5 ، تفسير العياشي-ج 1 ص 191- ح 109 –ذ آيه 96 و 97 سوره آل عمران)

12-ترويج توسل به عترت كه وسيله تقرب به خداوند هستند.

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَيْهِ‏ الْوَسِيلَة (سوره مائده ، آيه 35)

اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! از (مخالفت فرمان) خدا بپرهيزيد! و وسيله‏اى براى تقرب به او بجوئيد. نَحْنُ‏ الْوَسِيلَةُ إِلَى اللَّه‏

(خبر سَلمان فارسي از رسول الله صلي الله عليه و آله)

(بحار الأنوار – ج 25 ص 22- ب 1 – ح 38)

13- تبيين مقام عالي اهل بيت كه برگزيده خداوند هستند و شيعيانشان كه از جانب خداوند براي ياري گري اهل بيت گزينش شده اند.

14-تشويق به فدا كردن مال و جان را در راه اهل بيت.

إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى اطَّلَعَ إِلَى الْأَرْضِ فَاخْتَارَنَا وَ اخْتَارَ لَنَا شِيعَةً يَنْصُرُونَنَا وَ يَفْرَحُونَ‏ لِفَرَحِنَا وَ يَحْزَنُونَ لِحُزْنِنَا وَ يَبْذُلُونَ أَمْوَالَهُمْ وَ أَنْفُسَهُمْ فِينَا أُولَئِكَ مِنَّا وَ إِلَيْنَا .

(صحيحه أَبو بَصِير وَ مُحَمَّد بْنِ مُسْلِم‏ از امام صادق عليه السلام از جدشان اميرالمؤمنين عليه السلام.)

(تحف العقول – إبن شعبه الحراني – ص 123- حديث الأربعمائه ، الخصال- الصدوق –ج2 ص 635- حديث الأربعمائه)

15-ترويج ولايتمداري است كه يكي از مصاديقش شادماني در شادي اهل بيت و حزن و اندوه در غمهايشان است. ابراز همدردي در مصيبت عظماي اهل بيت و شريك شدن در شادي ها  و غمهاي آل محمد صلوات الله عليهم أجمعين كه باعث كسب درجات والاي بهشت مي شود.

إِنْ سَرَّكَ أَنْ تَكُونَ مَعَنَا فِي الدَّرَجَاتِ الْعُلَى مِنَ الْجِنَانِ فَاحْزَنْ لِحُزْنِنَا وَ افْرَحْ لِفَرَحِنَا وَ عَلَيْكَ بِوَلَايَتِنَا

(صحيحه رَيَّان بن شَبيب‏ از علي بن موسي الرضا سلام الله عليه)

(عيون أخبار الرضا- ج 1 ص 300- ب 28- ح58 ، إقبال الأعمال-السيد إبن طاووس-ج 2 ص 545)

16-  تجديد همه ساله عزاي حسيني موجب جلوگيري از فراموش شدن اصل واقعه كربلا مي  شود

قَالَ النَّبِيُّ يَا فَاطِمَةُ إِنَّ نِسَاءَ أُمَّتِي يَبْكُونَ عَلَى نِسَاءِ أَهْلِ بَيْتِي وَ رِجَالَهُمْ يَبْكُونَ عَلَى رِجَالِ أَهْلِ بَيْتِي وَ يُجَدِّدُونَ الْعَزَاءَ جِيلًا بَعْدَ جِيلٍ فِي كُلِّ سَنَة

(خبر مرفوع نبوي صلي الله عليه و آله )

(بحار الأنوار-المجلسي الأول-ج 44 ص293- ب 34- ح37)

17- اين مجالس مروج سنت حسنه اطعام و پذيرايي از مؤمنين است .

كه آ. عملي است خداپسندانه

 إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ إِطْعَامَ الطَّعَام‏

(صحيحه زُرارَة بن أعيَن از امام باقر عليه السلام)

(الكافي-الكليني- ج 4 ص 51- ب فضل إطعام الطعام – ح 8)

ب. يكي از نشانه هاي ايمان

مِنَ الْإِيمَانِ .....  إِطْعَامُ الطَّعَامِ

(صحيحه ْ حَمَّاد بْنِ عُثْمَانَ از امام صادق سلام الله عليه)

(الكافي-الكليني- ج 4 ص 50- ب فضل إطعام الطعام – ح 2)

18-  علاوه بر اينكه تفكر درمظلوميت هاي ائمه و خصوصا سيد الشهدا سلام الله عليه در حد ذاتش ، نوعي عبادت است.

نَفَسُ‏ الْمَهْمُومِ‏ لَنَا الْمُغْتَمِّ لِظُلْمِنَا تَسْبِيحٌ وَ هَمُّهُ لِأَمْرِنَا عِبَادَة

نفس كشيدن كسى كه براى ما اندوهگين است و براى ستمى كه به ما شده غمگين است، تسبيح مي باشد، و همت گماشتنش براى امر ما عبادت است .

(خبر عِيسَى بْنِ أَبِي مَنْصُور از امام صادق عليه السلام)

(الأمالي – المفيد- ص 338- م 40- ح 3)

19-بيان احكام دين و ذكر سيره پيامبر عظيم الشأن و ائمه اطهار

20-اين مراسم موجب ديدار مؤمنين با علما و رجال دين مي شود كساني كه همنشيني با آنها موجب شرف دنيا آخرت است و محبتشان مصداقي از دينداري.

 مَحَبَّةُ الْعَالِمِ‏ دِينٌ يُدَانُ بِه‏

(الخصال-الصدوق-ج 1 ص186-باب الثلاثه –ح 257)

(خبر كُمِيل بن زِياد از اميرالمؤمنين عليه السلام)

مُجَالَسَةُ أَهْلِ الدِّينِ شَرَفُ‏ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ.

(صحيحه منصور بن حازم از امام صادق سلام الله عليه )

(الكافي-الكليني –ج1 ص39-باب مجالسة العلماء و صحبتهم- ح 4)

و در پايان ، كساني كه به شيوه هاي مختلف سعي در تشكيك در شعائر و مجالس حسيني دارند ،دچار وسوسه شيطاني شده اند چرا كه در روايات اهل بيت عصمت اينطور آمده كه ابليس به اعوانش خطاب مي كند :

 فَاجْعَلُوا شُغُلَكُمْ بِتَشْكِيكِ‏ النَّاسِ‏ فِيهِمْ وَ حَمْلِهِمْ عَلَى عَدَاوَتِهِمْ وَ إِغْرَائِهِم بِهِمْ وَ أَوْلِيَائِهِمْ حَتَّى تَسْتَحْكِمُوا ضَلَالَةَ الْخَلْقِ وَ كُفْرَهُمْ وَ لَا يَنْجُو مِنْهُمْ نَاج‏

(خبر قوي قُدَامَة بْنِ زَائِدَة از زين العابدين عليه السلام)

(كامل الزيارات – ص 266- ب 88- ح 1 ، بحار الأنوار –المجلسي الأول- ج 45 ص 183- ب 39 – ح 30)

پس همه همّت و توان خود را در جهت تشكيك مردم نسبت به  اهل بيت قرار دهيد و مردم را به دشمني با آنها فرا بخوانيد و مردم را نسبت به اهل بيت و اولياي آنها بدبين كنيد تا گمراهي خلق و كفر ريشه بدواند و احدي از آنها نجات پيدا نكند.

لذا اين مظلوميت اهل بيت عليهم السلام و حتي تشكيكاتي كه حول اهل بيت خصوصا شعائرحسيني مي شود از قبل پيش بيني شده است. پس جاي تعجبي نيست از اينكه شياطيني پيدا مي شوند كه در فضائل سيد الشهداء تشكيك كنند.

وَكَذَلِكَ جَعَلْنَا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا شَيَاطِينَ الْإِنْسِ وَالْجِنِّ يُوحِي بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا وَلَوْ شَاءَ رَبُّكَ مَا فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَمَا يَفْتَرُونَ  وَلِتَصْغَى إِلَيْهِ أَفْئِدَةُ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ وَلِيَرْضَوْهُ وَلِيَقْتَرِفُوا مَا هُمْ مُقْتَرِفُونَ(سوره انعام ، آيات 112 و 113)

اين گونه در برابر هر پيامبرى، دشمنى از شياطين انس و جنّ قرار داديم; آنها بطور سرّى سخنان ظاهر فريب و بى اساس (براى اغفال مردم) به يكديگر القا مى كردند ، و اگر پروردگارت مى خواست، چنين نمى كردند (ولى ايمان اجبارى سودى ندارد.) بنابراين، آنها و تهمت هايشان را به حال خود واگذار. نتيجه (وسوسه هاى شياطين) اين خواهد شد كه دلهاى كسانى كه به قيامت ايمان ندارند ، به آنها متمايل گردد و به آن راضى شوند و هر گناهى كه بخواهند ، مرتكب شوند .

الراجي شفاعة العترة الطاهرة- عزيز سالمي

محرم الحرام 1435 ه . ق

آيا شب قدر در تمام جهان يك شب است؟

در دين اسلام درباره اهميت و عظمت "شب قدر" مطالب زيادي وارد شده و از طرف پيشوايان ديني براي اين شب كه بنا به قول مشهور بكي از شبهاي نوزدهم يا بيست و يكم و يا بيست و سوم ماه رمضان است عبادتها و دستورات خاصي به ما رسيده است.

به نظر مى رسد كه «شب قدر» در تمام سال بيش از يك شب نيست ولى از طرفى مى دانيم كه به جهت تفاوت افق، ماه رمضان در بعضى از كشورها يكى دو روز زودتر و در بعضى ديرتر آغاز مى شود، روى اين حساب «شب قدر» اين نقاط هم يكى دو شب با هم اختلاف پيدا مى كنند و بدين ترتيب براى نقاط مختلف، شب قدرهاى متعدّدى به وجود مى آيد. اين وضع، با يكى بودن شب قدر در تمام سال و اين كه فرشتگان در اين شب مخصوص، با رحمت الهى فرود مى آيند و يا اين كه شب قدر اختصاصى به زمان پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) و محيط مكّه داشت و در زمان هاى بعد شب قدر وجود ندارد، چگونه مى سازد؟

از نظر مدارك و دلايل دينى مسلّم است كه «شب قدر» اختصاص به زمان پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) و محيط حجاز نداشته و در همه زمان ها و براى همه نقاط مختلف «شب قدر» با همه عظمت و اهمّيّتش وجود دارد و اين مطلب جاى بحث و گفتگو ندارد.

ايراد مذكور از اين تصوّر پيش آمده كه منظور از يكى بودن شب قدر در تمام سال اين است كه براى تمام نقاط مختلف روى زمين در هر سال، شب واحد و مشتركى، شب قدر معيّن شده بطورى كه اين شب در ساعت معيّنى در سراسر كره زمين آغاز و در ساعت معيّنى هم پايان مى پذيرد!

در حالى كه اين تصوّر اشتباه است، چون مى دانيم زمين كروى است و هميشه يك نيمكره آن در تاريكى و نيمكره ديگر آن در روشنايى قرار دارد و به اين ترتيب اصلا امكان ندارد كه در ساعت هاى معيّن و مشتركى در سراسر زمين شب باشد. منظور از اين «شب قدر» در سراسر سال يك شب است، اين است كه براى اهالى هر نقطه اى بر حسب سال قمرى خودشان، تنها يك «شب قدر» وجود دارد.

توضيح اين كه: اهالى هر نقطه، سال قمرى خود را بر حسب افق خاصّ آن نقطه از اوّل ماه محرّم آغاز مى كنند و پس از گذشتن چند ماه قمرى، ماه رمضان همان نقطه هم برحسب افق خاصّ آن جا آغاز مى شود و در اين ماه، شب نوزدهم يا بيست و يكم و يا بيست و سوّم براى اهالى آن نقطه «شب قدر» است.

اين مطلب كه اهالى هر نقطه، ايّام و اوقات مقدّس خود را بايد با افق خاصّ آن نقطه تعيين كنند اختصاص به شب قدر نداشته، در ساير روزها و اوقات مقدّس اسلامى هم همين حساب وجود دارد; مثلا روز عيد فطر و قربان در اسلام روزهاى مقدّسى است و براى آنها عبادت ها و دستورهاى خاصّى وارد شده و هر كدام از اين اعياد هم در تمام سال بيش از يك روز نيست; اين روز واحد را در كشورهاى مختلف اسلامى با تفاوت افقى كه دارند با مراجعه به افق خاصّ هر كشور تعيين مى گردد و به اين جهت در بسيارى اوقات - مثلا عيد قربان در كشور سعودى - يك روز زودتر از ايران و بعضى از كشورهاى ديگر آغاز مى شود.

بايد توجّه داشت كه اين حساب درباره «شب قدر» با مطالبى مانند اين كه فرشتگان در اين شب نازل مى شوند منافاتى ندارد، زيرا تمام اين جريان ها كه حكايت از توسعه حرمت خاصّ الهى در اين شب مى كند، براى اهالى هر نقطه اى در شب قدر خاصّ آن نقطه صورت مى گيرد.

شب قدر كدام شب است؟

در اين كه «ليلة القدر» در ماه «رمضان» است ترديدى نيست; چرا كه جمع ميان آيات قرآن، همين معنى را اقتضا مى كند.از يكسو مى گويد: «قرآن در ماه رمضان نازل شده»(1) و از سوى ديگر مى فرمايد: «در شب قدر نازل گرديده»(2). ولى در اين كه كدام شب از شب هاى ماه رمضان است؟ گفتگو بسيار است، و در اين زمينه، تفسيرهاى زيادى شده، از جمله: شب اول، شب هفدهم، شب نوزدهم، شب بيست و يكم، شب بيست و سوم، شب بيست و هفتم، و شب بيست و نهم.اما مشهور و معروف در روايات اين است: در دهه آخر ماه رمضان و شب بيست و يكم يا بيست و سوم است، لذا در روايتى مى خوانيم: در دهه آخر ماه مبارك، پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) تمام شب ها را احيا مى داشت و مشغول عبادت بود.و در روايتى، از امام صادق(عليه السلام) آمده است: شب قدر، شب بيست و يكم يا بيست و سوم است، حتى هنگامى كه راوى اصرار كرد كداميك از اين دو شب است و پرسيد: اگر من نتوانم هر دو شب را عبادت كنم كداميك را انتخاب نمايم؟! امام(عليه السلام) تعيين نفرمود، و افزود: مَا أَيْسَرَ لَيْلَتَيْنِ فِيما تَطْلُبُ: «چه آسان است دو شب براى آنچه مى خواهى»!.ولى، در روايات متعددى كه از طرق اهل بيت(عليهم السلام) رسيده است، بيشتر روى شب بيست و سوم تكيه شده، در حالى كه روايات اهل سنت بيشتر روى «شب بيست و هفتم» دور مى زند.در روايتى، از امام صادق(عليه السلام) نيز نقل شده كه فرمود: أَلتَّقْدِيْرُ فِى لَيْلَةِ الْقَدْرِ تِسْعَةُ عَشَرَ، وَ الاِبْرامُ فِى لَيْلَةِ اِحْدى وَ عِشْرِيْنَ وَ الاِمْضاءُ فِى لَيْلَةِ ثَلاثُ وَ عِشْرِيْنَ:«تقدير مقدرات، در شب نوزدهم، تحكيم آن در شب بيست و يكم، و امضاء در شب بيست و سوم است» و به اين ترتيب بين روايات جمع مى شود.ولى به هر حال، هاله اى از ابهام، شب قدر را به خاطر جهتى كه بعداً به آن اشاره مى شود، فرا گرفته است.(3)بسيارى معتقدند: مخفى بودن شب قدر در ميان شب هاى سال، يا در ميان شب هاى ماه مبارك رمضان، براى اين است كه: مردم به همه اين شب ها اهميت دهند، همان گونه كه خداوند:

رضاى خود را در ميان انواع طاعات پنهان كرده، تا مردم به همه طاعات روى آورند.

غضبش را در ميان معاصى پنهان كرده، تا از همه بپرهيزند.

دوستانش را در ميان مردم مخفى كرده، تا همه را احترام كنند.

اجابت را در ميان دعاها پنهان كرده، تا به همه دعاها رو آورند.

اسم اعظم را در ميان اسمائش مخفى ساخته، تا همه را بزرگ دارند.

و وقت مرگ را مخفى ساخته، تا در همه حال آماده باشند.و اين، فلسفه مناسبى به نظر مى رسد.(4)

1 ـ بقره، آيه 185.

2. قدر، آيه 1.

3. تفسير نمونه، جلد 27، صفحه 211.

4. تفسير نمونه، جلد 27، صفحه 213.

 

چهارشنبه 26 4 1392 15:52

احكام روزه در قرآن و سنت

در آيات 183 ـ 185 سوره «بقره» بيان شده است، خداى متعال در اين آيات به بيان يكى از مهم ترين عبادات مى پردازد و با لحن تأكيدآميز مى گويد: «اى كسانى كه ايمان آورده ايد! روزه بر شما نوشته شده است آن گونه كه بر امت هاى قبل از شما، نوشته شده بود» (يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيامُ كَما كُتِبَ عَلَى الَّذينَ مِنْ قَبْلِكُمْ).

و بلافاصله فلسفه اين عبادت انسان ساز و تربيت آفرين را در يك جمله كوتاه، اما بسيار پرمحتوا چنين بيان مى كند: «تا پرهيزكار شويد» (لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ).

آرى، روزه عامل مؤثرى است براى پرورش روحِ تقوا و پرهيزگارى در تمام زمينه ها و همه ابعاد.

از آنجا كه انجام اين عبادت با محروميت از لذائذ مادى و مشكلاتى ـ مخصوصاً در فصل تابستان ـ همراه است، تعبيرات مختلفى در آيه فوق به كار رفته كه روح انسان را براى پذيرش اين حكم آماده سازد.

نخست با خطاب يا أَيُّهَا الَّذِيْنَ آمَنُوا: «اى مؤمنان»!

آنگاه، با بيان اين حقيقت كه روزه اختصاص به شما ندارد، بلكه در امت هاى پيشين نيز بوده است.

و سرانجام با بيان فلسفه آن و اين كه اثرات پربار اين فريضه الهى صد در صد عائد خود شما مى شود، آن را يك موضوع دوست داشتنى و گوارا مى سازد.

در حديثى از امام صادق(عليه السلام) نقل شد كه: لَذَّةُ ما فِى النِّداءِ أَزالَ تَعَبَ الْعِبادَةِ وَ الْعَناءِ!: «لذت خطاب يا أَيُّهَا الَّذِيْنَ آمَنُوا آن چنان است كه سختى و مشقت اين عبادت را از بين برده است»!.

در آيه بعد، براى اين كه باز از سنگينى روزه كاسته شود، چند دستور ديگر را در اين زمينه بيان كرده، نخست مى فرمايد: «چند روز معدودى را بايد روزه بداريد» (أَيّاماً مَعْدُودات).

چنان نيست كه مجبور باشيد تمام سال، يا قسمت مهمى از آن را روزه بگيريد، بلكه روزه تنها بخش كوچكى از آن را اشغال مى كند.

ديگر اين كه: «كسانى كه از شما بيمار يا مسافر باشند و روزه گرفتن براى آنها مشقت داشته باشد، از اين حكم معافند و بايد روزهاى ديگرى را به جاى آن روزه بگيرند» (فَمَنْ كانَ مِنْكُمْ مَريضاً أَوْ عَلى سَفَر فَعِدَّةٌ مِنْ أَيّام أُخَرَ).

سوم: «كسانى كه با نهايت زحمت بايد روزه بگيرند (مانند پيرمردان و پيرزنان و بيماران مزمن كه بهبودى براى آنها نيست) مطلقاً لازم نيست روزه بگيرند، بلكه بايد به جاى آن كفاره بدهند، مسكينى را اطعام كنند» (وَ عَلَى الَّذينَ يُطيقُونَهُ فِدْيَةٌ طَعامُ مِسْكين).

 

«و آن كس كه مايل باشد بيش از اين در راه خدا اطعام كند براى او بهتر است» (فَمَنْ تَطَوَّعَ خَيْراً فَهُوَ خَيْرٌ لَهُ).

و بالاخره در پايان آيه اين واقعيت را بازگو مى كند كه: «روزه گرفتن براى شما بهتر است اگر بدانيد» (وَ أَنْ تَصُومُوا خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ).

گر چه بعضى خواسته اند اين جمله را دليل بر اين بگيرند كه روزه در آغاز تشريع، واجب تخييرى بوده و مسلمانان مى توانستند روزه بگيرند يا به جاى آن «فديه» بدهند تا تدريجاً به روزه گرفتن عادت كنند و بعد، اين حكم نسخ شده و صورت وجوب عينى پيدا كرده است.

ولى ظاهر اين است: اين جمله تأكيد ديگرى بر فلسفه روزه است، و اين كه اين عبادت ـ همانند سائر عبادات ـ چيزى بر جاه و جلال خدا نمى افزايد بلكه تمام سود و فائده آن عائد عبادت كنندگان مى شود.

شاهد اين سخن تعبيرهاى مشابه آن است كه در آيات ديگر قرآن به چشم مى خورد، مانند: «ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ» كه بعد از حكم وجوب نماز جمعه ذكر شده است.(1)

و در آيه 16 سوره «عنكبوت» مى خوانيم: وَ إِبْراهيمَ إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ اعْبُدُوا اللّهَ وَ اتَّقُوهُ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ: «او به بت پرستان گفت: خدا را پرستش كنيد و تقواى او را پيشه كنيد، اين براى شما بهتر است اگر بدانيد».

و به اين ترتيب، روشن مى شود: جمله «أَنْ تَصُومُوا خَيْرٌ لَكُمْ» خطاب به همه روزه داران است نه گروه خاصى از آنها.

آخرين آيه مورد بحث، زمان روزه و قسمتى از احكام و فلسفه هاى آن را شرح مى دهد، نخست مى گويد: «آن چند روز معدود را كه بايد روزه بداريد ماه رمضان است» (شَهْرُ رَمَضانَ).

«همان ماهى كه قرآن در آن نازل شده» (الَّذي أُنْزِلَ فيهِ الْقُرْآنُ).

«همان قرآنى كه مايه هدايت مردم، و داراى نشانه هاى هدايت، و معيارهاى سنجش حق و باطل است» (هُدىً لِلنّاسِ وَ بَيِّنات مِنَ الْهُدى وَ الْفُرْقانِ).

سپس بار ديگر حكم مسافران و بيماران را به عنوان تأكيد بازگو كرده مى گويد: «كسانى كه در ماه رمضان در حضر باشند بايد روزه بگيرند، اما آنها كه بيمار يا مسافرند روزهاى ديگرى را به جاى آن، روزه مى گيرند» (فَمَنْ شَهِدَ مِنْكُمُ الشَّهْرَ فَلْيَصُمْهُ وَ مَنْ كانَ مَريضاً أَوْ عَلى سَفَر فَعِدَّةٌ مِنْ أَيّام أُخَرَ).

تكرار حكم مسافر و بيمار در اين آيه و آيه قبل، ممكن است از اين نظر باشد كه بعضى به گمان اين كه خوردن روزه مطلقاً كار خوبى نيست به هنگام بيمارى و سفر اصرار داشته باشند روزه بگيرند، لذا قرآن با تكرار اين حكم مى خواهد به مسلمانان بفهماند همان گونه كه روزه گرفتن براى افراد سالم يك فريضه الهى است، افطار كردن هم براى بيماران و مسافران يك فرمان الهى مى باشد كه مخالفت با آن گناه است.

در قسمت ديگر آيه بار ديگر به فلسفه تشريع روزه پرداخته، مى گويد: «خداوند راحتى شما را مى خواهد و زحمت شما را نمى خواهد» (يُريدُ اللّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَ لايُريدُ بِكُمُ الْعُسْرَ).

اشاره به اين كه روزه داشتن، گر چه در ظاهر يك نوع سختگيرى و محدوديت است، اما سرانجامش راحتى و آسايش انسان مى باشد، هم از نظر معنوى و هم از لحاظ مادى (چنان كه در بحث فلسفه روزه خواهد آمد).

اين جمله ممكن است به اين نكته نيز اشاره باشد كه: فرمان هاى الهى مانند فرمان حاكمان ستمگر نيست، بلكه در مواردى كه انجام آن مشقت شديد داشته باشد، وظيفه آسان ترى قائل مى شود، لذا حكم روزه را با تمام اهميتى كه دارد از بيماران، مسافران و افراد ناتوان برداشته است.

سپس اضافه مى كند: «هدف آن است كه شما تعداد اين روزها را كامل كنيد» (وَ لِتُكْمِلُوا الْعِدَّةَ).

يعنى بر هر انسان سالمى لازم است در سال يك ماه روزه بدارد; چرا كه براى پرورش جسم و جان او لازم است، به همين دليل، اگر ماه رمضان بيمار يا در سفر بوديد، بايد به تعداد اين ايام روزه را قضا كنيد تا عدد مزبور كامل گردد، حتى زنان حائض كه از قضاى نماز معافند از قضاى روزه معاف نيستند.

و در آخرين جمله مى فرمايد: «تا خدا را به خاطر اين كه شما را هدايت كرده بزرگ بشمريد، و شايد شكر نعمت هاى او را بگذاريد» (وَ لِتُكَبِّرُوا اللّهَ عَلى ما هَداكُمْ وَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ).

آرى، شما بايد به خاطر آن همه هدايت در مقام تعظيم پروردگار بر آئيد، و در مقابل آن همه نعمت ها كه به شما بخشيده شكرگزارى كنيد.

قابل توجه اين كه: مسأله شكرگزارى را با كلمه «لَعَلَّ» آورده است، ولى مسأله بزرگداشت پروردگار را به طور قاطع ذكر كرده، اين تفاوت تعبير، ممكن است به خاطر اين باشد كه انجام اين عبادت (روزه) به هر حال تعظيم مقام پروردگار است، اما شكر، كه همان صرف كردن نعمت ها در جاى خود و بهره گيرى از آثار و فلسفه هاى عملى روزه است، شرائطى دارد كه تا آن شرائط حاصل نشود انجام نمى گيرد، و مهم ترين آن شرائط، اخلاص كامل و شناخت حقيقت روزه و آگاهى از فلسفه هاى آن است.(2)

 1 ـ جمعه، آيه 9.

2. تفسير نمونه، جلد 1، صفحه 703.

 

چهارشنبه 26 4 1392 15:46

در صدر اسلام روزه چگونه بود؟

 أُحِلَّ لَكُمْ لَيْلَةَ الصِّيامِ الرَّفَثُ إِلى نِسائِكُمْ هُنَّ لِباسٌ لَكُمْ وَ أَنْتُمْ لِباسٌ لَهُنَّ عَلِمَ اللّهُ أَنَّكُمْ كُنْتُمْ تَخْتانُونَ أَنْفُسَكُمْ فَتابَ عَلَيْكُمْ وَ عَفا عَنْكُمْ فَالاْنَ بَاشِرُوهُنَّ وَ ابْتَغُوا ما كَتَبَ اللّهُ لَكُمْ وَ كُلُوا وَ اشْرَبُوا حَتّى يَتَبَيَّنَ لَكُمُ الْخَيْطُ الاَْبْيَضُ مِنَ الْخَيْطِ الاَْسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ ثُمَّ أَتِمُّوا الصِّيامَ إِلَى اللَّيْلِ وَلاتُبَاشِرُوهُنَّ وَ أَنْتُمْ عاكِفُونَ فِي الْمَساجِدِ تِلْكَ حُدُودُ اللّهِ فَلا تَقْرَبُوها كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللّهُ آياتِهِ لِلنّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ

(آيه 187 سوره بقره)

آميزش جنسى با همسرانتان، در شب روزهائى كه روزه مى گيريد، حلال است. آنها لباس شما هستند، و شما لباس آنها; (هر دو زينت هم و سبب حفظ يكديگريد). خداوندمى دانست كه شما به خود خيانت مى كرديد; (و اين كار ممنوع را انجام مى داديد;) پس توبه شما را پذيرفت و شما را بخشيد. اكنون با آنها آميزش كنيد، و آنچه را خدا براى شما مقرر داشته، طلب نمائيد! و بخوريد و بياشاميد، تا رشته سپيد صبح، از رشته سياه (شب) براى شما آشكار گردد! سپس روزه را تا شب، تكميل كنيد! و در حالى كه در مساجد به اعتكاف پرداخته ايد، با زنان آميزش نكنيد! اين، مرزهاى الهى است; پس به آن نزديك نشويد! خداوند، اين چنين آيات خود را براى مردم، روشن مى سازد، باشد كه پرهيزگار گردند!

 شأن نزول:

 از روايات اسلامى چنين استفاده مى شود كه در آغاز نزول حكم روزه، مسلمانان تنها حق داشتند قبل از خواب شبانه، غذا بخورند، چنانچه كسى در شب به خواب مى رفت سپس بيدار مى شد، خوردن و آشاميدن بر او حرام بود.

 و نيز در آن زمان آميزش با همسران در روز و شب ماه رمضان مطلقاً تحريم شده بود.

 يكى از ياران پيامبر(صلى الله عليه وآله) به نام «مطعم بن جبير» كه مرد ضعيفى بود با اين حال روزه مى داشت، هنگام افطار وارد خانه شد، همسرش رفت براى افطار او غذا حاضر كند به خاطر خستگى خواب او را ربود، وقتى بيدار شد گفت: من ديگر حق افطار ندارم، با همان حال شب را خوابيد و صبح در حالى كه روزه دار بود براى حفر «خندق» (در آستانه جنگ احزاب) در اطراف «مدينه»، حاضر شد، در اثناء تلاش و كوشش به واسطه ضعف و گرسنگى مفرط بى هوش شد، پيامبر بالاى سرش آمد و از مشاهده حال او متأثر گشت.

 و نيز جمعى از جوانان مسلمان كه قدرت كنترل خويشتن را نداشتند شب هاى ماه رمضان با همسران خود آميزش مى نمودند.

 در اين هنگام آيه نازل شد و به مسلمانان اجازه داد در تمام طول شب مى توانند غذا بخورند و با همسران خود آميزش جنسى داشته باشند.(1) ـ (2)

 1. «وسائل الشيعه»، ج 10، ص114، ح 12993; «بحار الانوار»، ج 90، ص10، و ج 93، ص271 ـ در روايات زيادى به جاى «مطعم بن جبير»، «خوّات بن جبير انصارى»، برادر «عبداللّه بن جبير» آمده است («كافى»، ج4، ص98، ح 4; «وسائل الشيعه»، ج 10، ص112، ح 12990; «بحار الانوار»، ج 20، ص 241 و 267، و ج 93، ص 269، 270، 286 و...); «مجمع البيان»، ذيل آيه مورد بحث.

 2-شأن نزول آيات قرآن، ص 49.

 

چهارشنبه 26 4 1392 15:32

معراج پيامبر(صلى الله عليه وآله) در قرآن و احاديث

در دو سوره از سوره هاى قرآن، به اين مسأله اشاره شده است:

نخست، سوره «اسراء» در آيه يك، كه تنها بخش اول اين سفر را بيان مى كند (يعنى سير از مكّه و مسجد الحرام به مسجد اقصى و بيت المقدس). خداوند مى فرمايد: «منزّه است آن خداوندى كه بنده اش را در يك شب از مسجد الحرام به مسجد اقصى كه گرداگردش را پر بركت ساخته ايم، برد» (سُبْحانَ الَّذِي أَسْرى بِعَبْدِهِ لَيْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الأَقْصَى الَّذِي بارَكْنا حَوْلَهُ).

اين سير شبانه خارق العاده «به خاطر آن بود كه: بخشى از آيات عظمت خود را به او نشان دهيم» (لِنُرِيَهُ مِنْ آياتِنا).

و در پايان اضافه مى كند: «چرا كه خداوند شنوا و بينا است» (إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ).

ديگر، در سوره «نجم» طى شش آيه، از آيه 13 تا 18 كه قسمت دوم «معراج»، يعنى سير آسمانى آمده است، آنجا كه مى فرمايد:

وَ لَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْرى * عِنْدَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهى * عِنْدَها جَنَّةُ الْمَأْوى * إِذْ يَغْشَى السِّدْرَةَ ما يَغْشى * ما زاغَ الْبَصَرُ وَ ما طَغى * لَقَدْ رَأى مِنْ آياتِ رَبِّهِ الْكُبْرى:

خلاصه مفاد اين شش آيه چنين است: پيامبر(صلى الله عليه وآله) براى دومين بار، فرشته وحى «جبرئيل» را به صورت اصلى، مشاهده و ملاقات كرد (مرتبه اول در آغاز نزول وحى در كوه «حرا» بود).

اين، ملاقات در نزد بهشت جاويدان صورت گرفت.

پيغمبر(صلى الله عليه وآله) در مشاهده اين منظره، دچار خطا و اشتباه نشد.

آيات و نشانه هاى بزرگى را از عظمت خدا مشاهده كرد.

اين آيات، كه به گفته اكثر مفسران، از «معراج» سخن مى گويد، نيز نشان مى دهد: اين حادثه در بيدارى اتفاق افتاده است، مخصوصاً جمله «ما زاغَ الْبَصَرُ وَ ما طَغى» (چشم پيامبر دچار خطا، انحراف و طغيان نشد) گواه ديگر بر اين موضوع است.

از نظر حديث، روايات بسيار زيادى در زمينه مسأله معراج، در كتب معروف اسلامى نقل شده كه بسيارى از علماى اسلام تواتر، يا شهرت آن را تصديق كرده اند، به عنوان نمونه:

فقيه و مفسر بزرگ «شيخ طوسى» در تفسير «تبيان» ذيل آيه مورد بحث، چنين مى گويد: «علماى شيعه، معتقدند: خداوند در همان شبى كه پيامبرش را از «مكّه» به «بيت المقدس» برد، او را به سوى آسمان ها عروج داد، و آيات عظمت خود را در آسمان ها به او ارائه فرمود، و اين در بيدارى بود، نه در خواب».

مفسر عاليقدر مرحوم «طبرسى» در تفسير خود «مجمع البيان»، ذيل آيات سوره «نجم» چنين مى گويد:

«مشهور در اخبار ما اين است كه: خداوند پيامبر را با همين جسم در حال بيدارى و حيات، به آسمان ها برد و اكثر مفسران را نيز عقيده همين است».

محدّث شهير «علامه مجلسى» در «بحار الانوار» مى گويد: «سير پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله)از مسجد الحرام به بيت المقدس، و از آنجا به آسمان ها، از جمله مطالبى است كه آيات و احاديث متواتر شيعه و سنى، بر آن دلالت دارد، و انكار امثال اين مسائل يا تأويل و توجيه آن به معراج روحانى، يا خواب ديدن پيامبر، ناشى از عدم اطلاع از اخبار ائمه هدى و يا ضعف يقين است».

آن گاه اضافه مى كند: «اگر بخواهيم اخبارى را كه در اين باره رسيده جمع آورى كنيم كتاب بزرگى خواهد شد».

از ميان دانشمندان اهل تسنن «منصور على ناصف»، از علماى معاصر، از دانشمندان «الازهر» و نويسنده كتاب معروف «التاج» است در كتاب خود احاديث معراج را جمع آورى كرده است.

«فخر رازى»، مفسر معروف در ذيل آيه مورد بحث، پس از ذكر يك رشته استدلالات عقلى بر امكان وقوع معراج، مى گويد:

«از نظر حديث، احاديث معراج از روايات مشهوره است كه در كتب صحاح اهل سنت، نقل شده، و مفاد آنها سير پيامبر(صلى الله عليه وآله) از مكّه به بيت المقدس و از آنجا به آسمان ها است».

«شيخ عبد العزيز بن عبد الله بن باز»، رئيس ادارات «بحوث علميه و افتاء و دعوت و ارشاد» از علماى متعصّب وهابى معاصر، در كتاب «التحذير من البدع» مى گويد:

«شكّ نيست كه اسراء و معراج از نشانه هاى بزرگى است كه دلالت بر صدق پيامبر(صلى الله عليه وآله)، و بلندى مقام و منزلت او مى كند».

تا آنجا كه مى گويد: «اخبار متواتر از پيامبر(صلى الله عليه وآله) نقل شده كه خدا او را به آسمان ها برد و درهاى آسمان را به روى او گشود».

ذكر اين نكته، كاملاً ضرورت دارد كه: در لابلاى روايات «معراج» احاديث مجعول يا ضعيفى به چشم مى خورد، كه به هيچ وجه قابل قبول نيست.

لذا، مفسر بزرگ مرحوم «طبرسى» ذيل آيه 1 سوره «اسراء»، احاديث معراج را به چهار گروه تقسيم كرده است:

1 ـ رواياتى كه به حكم تواتر، قطعى است، مانند اصل موضوع معراج.

2 ـ احاديثى كه قبول آنها هيچ مانع عقلى ندارد، و در روايات به آن تصريح شده است، مانند مشاهده بسيارى از آيات عظمت خدا در پهنه آسمان.

3 ـ رواياتى كه با ضوابط و اصولى كه در دست داريم، مخالف است ولى مى توان آنها را توجيه كرد، مانند احاديثى كه مى گويد: پيامبر(صلى الله عليه وآله) در آسمان ها جمعى را در بهشت و گروهى را در دوزخ ديد كه بايد گفت: منظور مشاهده صفات بهشتيان و دوزخيان بوده است (يا بهشت و دوزخ برزخى).

4 ـ رواياتى كه مشتمل بر امور نامعقول و باطل مى باشد، و وضع آنها گواه روشنى بر ساختگى بودن آنها است، مانند رواياتى كه مى گويد: پيامبر(صلى الله عليه وآله) خدا را آشكارا ديد، با او سخن گفت، و با او نشست، كه با هيچ منطقى سازگار نمى باشد، بلكه مخالف دليل عقل و نقل است، و بدون شك اين گونه روايات مجعول است.

تاريخ وقوع معراج، در ميان مورخان اسلامى اختلاف نظر است:

بعضى آن را در سال دهم بعثت شب بيست و هفتم ماه «رجب» دانسته.

بعضى آن را در سال دوازدهم شب 17 ماه «رمضان».

و بعضى آن را در اوائل بعثت ذكر كرده اند، ولى اختلاف در تاريخ وقوع آن، مانع از اتفاق در اصل وقوع آن نيست.

ذكر اين نكته نيز لازم است كه: اين تنها مسلمين نيستند كه عقيده به معراج دارند، اين عقيده در ميان پيروان اديان ديگر، كم و بيش وجود دارد از جمله: در مورد حضرت «عيسى»(عليه السلام) به صورت سنگين ترى ديده مى شود، چنان كه در «انجيل مرقس» باب 6، و «انجيل لوقا» باب 24، و «انجيل يوحنا» باب 21، مى خوانيم كه: «عيسى» پس از آن كه به دار آويخته، كشته و دفن شد، از مردگان برخاست و چهل روز در ميان مردم زندگى كرد، سپس به آسمان ها صعود نمود (و به معراج هميشگى رفت).

ضمناً، از بعضى از روايات اسلامى نيز استفاده مى شود كه: بعضى از پيامبران پيشين نيز داراى معراج بوده اند.(1)

  1. تفسير نمونه، جلد 12، صفحه 24.

چهارشنبه 26 4 1392 15:24

كلمات بزرگان اهل سنت درباره امام صادق(عليه السلام)

با مراجعه به كلمات علماى اهل سنت پى مى بريم كه امام صادق(عليه السلام) از موقعيّت و منزلت بالايى نزد آنان برخوردار بوده است. در اينجا به كلمات برخى از آنان راجع به آن حضرت اشاره مى كنيم:

1 ـ ابوعثمان عمرو بن بحر جاحظ (ت: 250 هـ.ق)

«... وجعفر بن محمّد الّذي ملأ الدنيا علمه وفقهه. ويقال: انّ اباحنيفة من تلامذته وكذلك سفيان الثورى...»;(1) «... و جعفر بن محمّد; كسى كه علم و فقه اش دنيا را فراگرفته است و گفته مى شود كه ابوحنيفه و سفيان ثورى از شاگردان او بوده اند...».

2 ـ محمّد بن ادريس، ابوحاتم رازى (ت: 277 هـ.ق)

او درباره امام صادق(عليه السلام) مى گويد: «جعفر بن محمّد ثقة لايسأل عن مثله»;(2) «جعفر بن محمّد ثقه است و او بى نياز از تحقيق است».

3 ـ محمّد بن حبّان بن احمد، ابوحاتم تميمى بستى (ت: 354هـ.ق)

او مى گويد: «جعفر بن محمّد بن على بن الحسين بن على بن ابى طالب ـ (رضي الله عنه) ـ كنيته ابوعبدالله، يروى عن ابيه، وكان من سادات اهل البيت فقهاً وعلماً وفضلا. روى عنه الثورى ومالك وشعبة والناس»;(3)

«جعفر بن محمّد بن على بن الحسين بن على بن ابى طالب ـ رضوان الله عليهم ـ كنيه او ابوعبدالله است. از پدرش روايت نقل مى كند. او از سادات اهل بيت در فقه و علم و فضل است. ثورى و مالك و شعبه و ساير مردم از او روايت نقل كرده اند...».

4 ـ عبدالله بن عدى جرجانى (ت: 365 هـ.ق)

«و جعفر من ثقات الناس كما قال يحيى بن معين»;(4) «و جعفر ـ (عليه السلام) ـ از ثقات مردم بود، همان گونه كه يحيى بن معين گفته است».

5 ـ ابوعبدالرحمن سلمى (ت: 412 هـ.ق)

او در كتاب «طبقات مشايخ الصوفية» مى گويد: «جعفر الصادق فاق جميع أقرانه من اهل البيت وهو ذو علم غزير في الدين وزهد بالغ في الدنيا وورع تام عن الشهوات وادب كامل في الحكمة»;(5) «جعفر صادق(عليه السلام) سرآمد تمام هم رديفان خود از اهل بيت بود. او داراى علم بسيار در دين، و زهد فراوان در دنيا، و ورع تام از شهوات و ادب كامل در حكمت بود».

6 ـ ابوالفتح محمّد بن عبدالكريم شهرستانى (ت: 548 هـ.ق)

«جعفر بن محمّد الصادق هو ذو علم غزير وادب كامل في الحكمة وزهد في الدنيا وورع تام عن الشهوات وقد اقام بالمدينة مدة يفيد الشيعة المنتمين إليه ويفيض على الموالين له اسرار العلوم...»;(6) «جعفر بن محمّد صادق، داراى علم بسيار و ادب كامل در حكمت و زهد در دنيا و ورع تام از شهوات بود. او مدتى در مدينه اقامت كرد و به شيعيان منسوب به خود افاده رسانده و بر مواليان خود اسرار علوم را افاضه نمود...».

7 ـ جمال الدين ابوالفرج ابن جوزى (ت: 597 هـ.ق)

او در ذكر وفيات سال 148 هـ.ق مى نويسد: «جعفر بن محمّد بن على بن الحسين بن على بن ابى طالب ابوعبدالله جعفر الصادق... كان عالماً زاهداً عابداً...»;(7) «جعفر بن محمّد بن على بن الحسين بن على ابن ابى طالب، ابوعبدالله، جعفر صادق... مردى عالم، زاهد و عابد و... بود».

8 ـ ابوسعد عبدالكريم سمعانى (ت: 562 هـ.ق)

«... لقّب لجعفر الصادق، لصدقه في مقاله»;(8) «... او را به جهت صدق در گفتار، صادق ناميدند».

9 ـ عزّالدين ابن اثير جزرى (ت: 630 هـ.ق)

«... لقّب به لصدقه في مقاله وفعاله... ومناقبه مشهورة»;(9) «... او را به جهت صدق در گفتار و كردار، صادق ناميدند... و مناقب او مشهور است».

10 ـ محمد بن طلحه شافعى (ت: 652 هـ.ق)

«هو من عظماء اهل البيت وساداتهم(عليهم السلام) ذو علوم جمّة وعبادة موفّرة، واوراد متواصلة وزهادة بيّنة، وتلاوة كثيرة. يتتبع معانى القرآن ويستخرج من بحر جواهره ويستنتج عجائبه...»;(10) «او ـ جعفر بن محمّد(عليه السلام) ـ از بزرگان اهل بيت و سادات آنان(عليهم السلام) است. داراى علوم فراوان و عبادت وافر و وردهاى پياپى، و زهد روشن، و تلاوت بسيار بود. او معانى قرآن را دنبال كرده و از درياى جواهراتش استخراج نموده و عجائبش را استنتاج مى نمود...».

11 ـ ابن ابى الحديد معتزلى (ت: 655 هـ.ق)

او درباره امام باقر(عليه السلام) مى گويد: «و هو سيّد فقهاء الحجاز ومنه ومن ابنه جعفر تعلّم الناس الفقه»;(11)«او سيد فقهاى حجاز بود. و مردم فقه را از او و فرزندش جعفر فرا گرفتند».

12 ـ ابوالعباس احمد بن محمّد بن ابراهيم بن ابوبكر بن خلكان (ت:681هـ.ق)

«و كان من سادات اهل البيت. ولقّب بالصادق لصدقه في مقالته. وفضله اشهر من ان يذكر...»;(12)«... او از سادات اهل بيت بود. و به جهت صدق در گفتارش، او را صادق ناميدند. و فضلش مشهورتر از آن است كه ذكر شود...».

13 ـ ابن صبّاغ مالكى (ت: 855 هـ.ق)

«كان جعفر الصادق(عليه السلام) من بين اخوته خليفة ابيه ووصيّه والقائم من بعده... وصّى إليه ابوجعفر(عليه السلام)بالامامة وغيرها وصية ظاهرة ونصّ عليه نصاً جلياً... وامّا مناقبه فتكاد تفوت من عدّ الحاسب»;(13)«جعفر صادق از بين برادرانش، جانشين پدر و وصىّ او و قائم مقام او بود... ابوجعفر - امام باقر(عليه السلام) آشكارا در مورد امامت و امور ديگر به او وصيت نمود و بر او نصّ جلى كرد... و اما مناقب او از شمارش شمارشگران بيرون است...».

14 ـ عبدالرحمن بن محمّد حنفى بسطامى (ت: 858 هـ.ق)

«جعفر بن محمّد ازدحم على بابه العلماء واقتبس من مشكاة انواره الأصفياء، وكان يتكلّم بغوامض الأسرار وعلوم الحقيقة وهو ابن سبع سنين»;(14) «جعفر بن محمّد كسى بود كه علما بر درب خانه اش ازدحام مى كردند، و از چراغ انوارش منتخبان امت بهره مى بردند.او در حالى كه هفت ساله بود سخن از اسرار پوشيده و علوم حقيقى مى گفت».

15 ـ احمد بن عبدالله خزرجى (ت: بعد از سال 923 هـ.ق)

«جعفر بن محمّد بن علىّ بن الحسين بن علىّ بن ابى طالب الهاشمى ابوعبدالله، احد الأعلام... حدّث عنه خلق كثير لايحصون،...»;(15) «جعفر بن محمّد بن على بن الحسين بن على بن ابى طالب هاشمى، ابوعبدالله، يكى از بزرگان امت است... از او افراد بسيارى كه قابل شماره نيستند حديث نقل كرده اند... .

16 ـ شمس الدين محمد بن طولون (ت: 953 هـ.ق)

«كان من سادات اهل البيت ولقّب بالصادق لصدقه في مقالته وفضله اشهر من ان يذكر»;(16) «او از سادات اهل بيت است. او را به جهت صدق در گفتارش، صادق ملقّب ساختند. و فضلش مشهورتر از آن است كه ذكر شود».

17 ـ احمد بن حجر هيتمى (ت: 974 هـ.ق)

«و نقل عنه الناس من العلوم ما سارت به الركبان وانتشر صيته في جميع البلدان»;(17) «از او به حدّى علم نقل كرده اند كه قافله ها براى آن به حركت درآمده و موقعيّت او همه كشورها را فراگرفته است».

18 ـ شيخ مؤمن بن حسن شبلنجى (ت: بعد از 1083 هـ.ق)

«... ومناقبه كثيرة تكاد تفوت عدّ الحاسب... روى عنه جماعة من اعيان الأئمة واعلامهم كيحيى بن سعيد ومالك بن انس والثورى وابن عيينة وابى حنيفة وايوب السختيانى وغيرهم...»;(18) «... مناقب او به حدّى زياد است كه از شمارش شمارشگران بيرون است... جماعتى از اعيان ائمه و بزرگان آنان; امثال يحيى بن سعيد، مالك بن انس، ثورى، ابن عيينه، ابوحنيفه، ايوب سختيانى و ديگران از او روايت نقل كرده اند...».

19 ـ شيخ عبدالله بن محمّد بن عامر شبراوى شافعى (ت: 1171 هـ.ق)

«السادس من الأئمة جعفر الصادق، ذوالمناقب الكثيرة والفضائل الشهيرة. روى عنه الحديث ائمة كثيرون مثل مالك بن انس وابى حنيفة ويحيى بن سعيد وابن جريج والثورى وابن عيينة وشعبة وغيرهم...»;(19) «ششمين از امامان، جعفر صادق، صاحب مناقب بسيار و فضايل مشهور است. امامان بسيارى; از قبيل: مالك بن انس، ابى حنيفه، يحيى بن سعيد، ابن جريج، ثورى، ابن عيينه، شعبه و ديگران از او روايت نقل كرده اند...».(19)

 پي نوشتها :

1. رسائل جاحظ، ص 106.

2. الجرح و التعديل، ج 2، ص 487 ; به نقل از او، تذكرة الحفاظ، ج 1، ص 166.

3. الثقات، ج 6، ص 131.

4. الكامل فى الضعفاء، ج 2، ص 134.

5. ينابيع المودة، قندوزى حنفى، ج 2، ص 457، به نقل از او.

6. الملل و النحل، ج 1، ص 166.

7. المنتظم، ج 8، ص 110و111.

8. الانساب، ج 3، ص 507.

9. اللباب فى تهذيب الأنساب، ج 2، ص 3.

10. مطالب السؤول، ج 2، ص 111.

11. شرح ابن ابى الحديد، ج 15، ص 274.

12. وفيات الاعيان، ج 1، ص 307.

13. الفصول المهمة، ص 211ـ219.

14. مناهج التوسل، ص 106.

15. خلاصه تهذيب الكمال، ص 63.

16. الأئمة الاثنا عشر، ص 85.

17. صواعق المحرقه، ص 305.

18. نورالابصار، ص 160و161.

19. الاتحاف بحبّ الاشراف، ص 146.

سه شنبه 10 11 1391 13:9

نتيجه وحدت از منظر قرآن

در قرآن كريم به نتيجه وحدت امّت اشاره شده است; از جمله خداوند سبحان مى فرمايد: ( وَمَنْ يَعْتَصِمْ بِاللهِ فَقَدْ هُدِيَ إِلى صِراط مُسْتَقِيم) (1) «و هر كس به خدا تمسّك جويد، به راهى راست، هدايت شده است.»

از اين آيه استفاده مى شود كه اگر همه امّت به خداوند و ريسمان هدايت او چنگ زنند به هدايت دسته جمعى مى رسند، ولى اين هدايت تنها براى عنوان مجموع نيست بلكه شامل فرد فرد اجتماع نيز مى شود. و لذا اگر در جامعه اى تمام امّت به ريسمان خداوند چنگ نزدند و تنها برخى چنين كردند، همان افراد مى توانند به راه راست هدايت يابند.

 نظر قرآن كريم در باره اتحاد و اخوّت مسلمانان چيست؟

 دعوت مسلمانان به اتّحاد و اخوّت در آيات متعددى مورد تأكيد قرار گرفته است كه به برخى از آن ها اشاره مى كنيم:

1 ـ آيه اعتصام

خداوند سبحان مى فرمايد: { وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللهِ جَمِيعاً وَلا تَفَرَّقُوا...};(2) «و همگى به ريسمان خدا، چنگ زنيد، و پراكنده نشويد....»

2 ـ آيه صلح

خداوند سبحان مى فرمايد: { يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِي السِّلْمِ كَافَّةً وَلا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّيْطانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ};(3) «اى كسانى كه ايمان آورده ايد! همگى در صلح و آشتى در آييد! و از گام هاى شيطان، پيروى نكنيد، كه او دشمن آشكار شماست.»

3 ـ آيه اخوّت و برادرى

خداوند سبحان فرمود: { إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ...};(4) «مؤمنان برادر يكديگرند; پس دو برادر خود را صلح و آشتى دهيد....»

و نيز فرمود: { مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدّآءُ عَلَى الْكُفّارِ رُحَمآءُ بَيْنَهُمْ};(5) «محمّد(صلى الله عليه وآله) فرستاده خداست و كسانى كه با او هستند در برابر كفّار سرسخت و شديد، و در ميان خود مهربانند.»

در اين آيات، خداوند متعال امّت اسلامى را دعوت به اتّحاد و وحدت كرده و از تفرقه و دشمنى با يكديگر بر حذر داشته است و نيز امر به صلح و مصالحه و رفع خصومت بين دو دسته از برادران مؤمن نموده است. و نيز از برادرى و عطوفت بين اصحاب رسول خدا(صلى الله عليه وآله) خبر داده است.

 محور وحدت از منظر قرآن كريم چيست؟

قرآن كريم اگر از يك طرف دعوت به وحدت و اتّحاد بين مسلمانان كرده، از طرفى ديگر محور وحدت را نيز مشخص كرده است.

خداوند سبحان مى فرمايد

 { إِذا جاءَ نَصْرُ اللهِ وَالْفَتْحُ * وَرَأَيْتَ النّاسَ يَدْخُلُونَ فِي دِينِ اللهِ أَفْواجاً...};(6) «هنگامى كه يارى خدا و پيروزى فرارسد، و ببينى مردم گروه گروه وارد دين خدا مى شوند....»

و نيز فرمود:{ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ...};(7) «امروز، دين شما را كامل كردم و....»

در اين آيات محور وحدت را دين كامل الهى دانسته كه ريسمان محكم الهى است و لذا مى تواند همه امّت را با چنگ زدن به آن، به سوى خداوند متعال برساند.

 مبداء فاعلى وحدت اسلامى وحدت قلوب

ازآيات قرآن استفاده مى شود كه مبدأ فاعلى وحدت قلوب، خداوندمتعال است.

خداوند سبحان مى فرمايد: { وَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ لَوْ أَنْفَقْتَ ما فِي الاَْرْضِ جَمِيعاً ما أَلَّفْتَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ وَلكِنَّ اللهَ أَلَّفَ بَيْنَهُمْ إِنَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ};(8) «و دل هاى آن ها را با هم الفت داد! اگر تمام آنچه را روى زمين است صرف مى كردى كه ميان دل هاى آنان الفت دهى، نمى توانستى! ولى خداوند در ميان آن ها الفت ايجاد كرد! او توانا و حكيم است.»

و نيز فرمود: { وَاذْكُرُوا نِعْمَتَ اللهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوان};(9)«و نعمت [بزرگِ ]خدا را بر خود، به ياد آريد كه چگونه دشمن يكديگر بوديد، و او ميان دل هاى شما، الفت ايجاد كرد، و به بركتِ نعمتِ او، برادر شديد.»

گرچه اقدامات انسان ها و فراهم كردن مقدمات كار تأثير به سزايى در رسيدن به اهداف دارد ولى عنايت الهى در الفت دل ها حرف آخر را مى زند.

 ديدگاه قرآن در مورد نهى از تفرقه واختلاف مسلمانان

خطر تفرقه به قدرى بزرگ است كه خداى سبحان نهى از آن را مانند دستور به اقامه دين، جزء شريعت همه انبياى اولوا العزم قرار داده است.

خداوند سبحان مى فرمايد: { شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ ما وَصّى بِهِ نُوحاً وَالَّذي أَوْحَيْنا إِلَيْكَ وَما وَصَّيْنا بِهِ إِبْراهِيمَ وَمُوسى وَعِيسى أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ وَلا تَتَفَرَّقُوا...};(10) «آيينى را براى شما تشريع كرد كه به نوح توصيه كرده بود و آنچه را بر تو وحى فرستاديم و به ابراهيم و موسى و عيسى سفارش كرديم، اين بود كه: دين را برپا داريد و در آن تفرقه ايجاد نكنيد....»

و در آيه ديگر اختلاف را در رديف عذاب هاى آسمانى و صاعقه ها و زلزله ها قرار داده است، آنجا كه مى فرمايد: { قُلْ هُوَ الْقادِرُ عَلى أَنْ يَبْعَثَ عَلَيْكُمْ عَذاباً مِنْ فَوْقِكُمْ أَوْ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِكُمْ أَوْ يَلْبِسَكُمْ شِيَعاً وَيُذِيقَ بَعْضَكُمْ بَأْسَ بَعْض...};(11) «بگو: او قادر است كه از بالا يا از زير پاى شما، عذابى بر شما فرستد، يا به صورت دسته هاى پراكنده شما را با هم بياميزد، و طعم جنگ [و اختلاف] را به هر يك از شما به وسيله ديگرى بچشاند....»

و نيز فرمود: { وَلا تَكُونُوا كَالَّذِينَ تَفَرَّقُوا وَاخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْبَيِّناتُ};(12) «و مانند كسانى نباشيد كه پراكنده شدند و اختلاف كردند، [آن هم] پس از آن كه نشانه هاى روشن [پروردگار] به آنان رسيد.»

و نيز فرمود: { وَأَنَّ هذا صِراطي مُسْتَقِيماً فَاتَّبِعُوهُ وَلا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَنْ سَبِيلِهِ ذلِكُمْ وَصّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ};(13) «اين راه مستقيم من است، از آن پيروى كنيد! و از راه هاى پراكنده [و انحرافى] پيروى نكنيد، كه شما را از طريق حقّ، دور مى سازد. اين چيزى است كه خداوند شما را به آن سفارش مى كند، شايد پرهيزكارى پيشه كنيد.»

   پيامدهاى تفرقه از منظر قرآن

مطابق آيات قرآنى، از هم گسستگى و زوال قدرت و شوكت از آثار و پيامدهاى تفرقه است.

خداوند سبحان مى فرمايد: { وَأَطِيعُوا اللهَ وَرَسُولَهُ وَلا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَتَذْهَبَ ريحُكُمْ وَاصْبِرُوا إِنَّ اللهَ مَعَ الصّابِرِينَ};(14) «و [فرمان] خدا و پيامبرش را اطاعت نماييد و نزاع [و كشمكش] نكنيد، تا سست نشويد، و قدرت [و شوكت] شما از ميان نرود، و صبر و استقامت كنيد كه خداوند با استقامت كنندگان است.»

عامل اصلى تفرقه

از آيات قرآن استفاده مى شود كه مبدأ فاعلى و عامل اصلى تفرقه، شيطان است.

خداوند سبحان مى فرمايد: { يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِي السِّلْمِ كَافَّةً وَلا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّيْطانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ};(15) «اى كسانى كه ايمان آورده ايد همگى در صلح و آشتى در آييد! و از گام هاى شيطان، پيروى نكنيد، كه او دشمن آشكار شماست.»

و نيز مى فرمايد: { ... إِنَّ الشَّياطِينَ لَيُوحُونَ إِلى أَوْلِيائِهِمْ لِيُجادِلُوكُمْ};(16) «... و شياطين به دوستان خود مطالبى مخفيانه القا مى كنند، تا با شما به مجادله برخيزند.»

راه حل هاى مبارزه با تفرقه

 قرآن كريم براى مبارزه با تفرقه، راه حل هايى را ترسيم كرده است:

1 ـ اقامه برهان

قرآن كريم براى رفع اختلاف و تفرقه، سه نوع استدلال و برهان اقامه كرده است:

الف) امتياز نبودن تفاوت هاى طبيعى

خداوند سبحان مى فرمايد: { يا أَيُّهَا النّاسُ إِنّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَر وَأُنْثى وَجَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَقَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللهِ أَتْقاكُمْ};(17) «اى مردم! ما شما را از يك مرد و زن آفريديم و شما را تيره ها و قبيله ها قرار داديم تا يكديگر را بشناسيد. [اين ها ملاك امتياز نيست،] گرامى ترين شما نزد خداوند باتقواترين شماست.»

ب) امتياز نبودن علل اعتبارى

خداوند سبحان مى فرمايد: { وَلا تَكُونُوا كَالَّتي نَقَضَتْ غَزْلَها مِنْ بَعْدِ قُوَّة أَنْكاثاً تَتَّخِذُونَ أَيْمانَكُمْ دَخَلا بَيْنَكُمْ أَنْ تَكُونَ أُمَّةٌ هِيَ أَرْبى مِنْ أُمَّة إِنَّما يَبْلُوكُمُ اللهُ بِهِ وَلَيُبَيِّنَنَّ لَكُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ ما كُنْتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ};(18) «و شما همانند آن زن [سبك مغز ]نباشيد كه پشم هاى تابيده خود را، پس از استحكام، وا مى تابيد! در حالى كه [سوگند و پيمان] خود را وسيله خيانت و فساد قرار مى دهيد; به خاطر اين كه گروهى، جمعيّتشان از گروه ديگر بيشتر است [و كثرت دشمن را بهانه اى براى شكستن بيعت با پيامبر مى شمريد]! خدا فقط شما را با اين وسيله آزمايش مى كند، و قطعاً، آنچه را در آن اختلاف داشتيد، روز قيامت، براى شما روشن مى سازد.»

ج) تعيين مرجع براى حل اختلاف

خداوند سبحان مى فرمايد: { ... فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِي شَيْء فَرُدُّوهُ إِلَى اللهِ وَالرَّسُولِ};(19) «... و هرگاه درچيزى نزاع داشتيد، آن را به خدا و پيامبربازگردانيد [و ازآن ها داورى بطلبيد].»

2 ـ موعظه حسنه

خداوند درباره اوصاف بهشتيان مى فرمايد: { وَنَزَعْنا ما فِي صُدُورِهِمْ مِنْ غِلّ};(20) «و آنچه در دل ها، از كينه و حسد دارند، بر مى كَنيم.»

و از مؤمنان صدر اسلام نقل مى كند: { ... يَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا وَلاِِخْوانِنَا الَّذِينَ سَبَقُونا بِالاِْيمانِ وَلا تَجْعَلْ فِي قُلُوبِنا غِلاًّ لِلَّذِينَ آمَنُو};(21) «مى گويند: پروردگارا! ما و برادرانمان را كه در ايمان بر ما پيشى گرفتند بيامرز، و در دل هايمان حسد و كينه اى نسبت به مؤمنان قرار مده.»

  راه كار عملى وحدت اسلامى

از آيات و روايات نبوى استفاده مى شود كه تمسّك به كتاب و عترت معصوم پيامبر(عليهم السلام) است كه مى تواند انسان را از تفرقه دور ساخته و به خدا نزديك كند.

خداوند سبحان مى فرمايد: { وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللهِ جَمِيعاً وَلا تَفَرَّقُو};(22) «و همگى به ريسمان خدا، چنگ زنيد، و پراكنده نشويد.»

و از حديث ثقلين استفاده مى شود كه قرآن و عترت به عنوان دو ريسمان خدا مى توانند انسان را از گمراهى و ضلالت نجات داده و به حقّ و حقيقت و لقاء الهى رهنمون سازند.

ترمذى به سند خود از جابر بن عبدالله نقل مى كند كه گفت: در حجة الوداع روز عرفه رسول خدا(صلى الله عليه وآله) را ديدم كه بر شترى سوار بود و خطبه مى خواند. شنيدم كه حضرت مى فرمود: «اى مردم! در ميان شما چيزى مى گذارم كه اگر به آن تمسّك كنيد هرگز گمراه نمى شويد: كتاب خدا و عترتم را.»(23)

كتاب خدا و عترت معصوم پيامبر(عليهم السلام) هر دو ريسمان هدايت به سوى خداوند سبحانند. يكى به عنوان قرآن صامت (قرآن) و ديگرى به عنوان قرآن ناطق (اهل بيت(عليهم السلام)) و بر امّت اسلامى است كه با تمسّك به آن دو، خود را از ضلالت و گمراهى رهانيده و به هدايت الهى رهنمون سازند.

و لذا در برخى از روايات تعبير «ما إن اعتصمتم بهما» به كار رفته و در برخى ديگر به جاى «ثقلين» از تعبير «حبلين» استفاده شده است.(24) تا با آيه شريفه { وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللهِ} هماهنگ شود.

از آيات قرآن نيز مى توان عصمت و حبل الله بودن قرآن و عترت را استفاده كرد:

درباره قرآن خداوند سبحان مى فرمايد: { لا يَأْتِيهِ الْباطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَلا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِيلٌ مِنْ حَكِيم حَمِيد};(25) «كه هيچ گونه باطلى، نه از پيش رو و نه از پشت سر، به سراغ آن نمى آيد; چرا كه از سوى خداوند حكيم و شايسته ستايش، نازل شده است.»

و درباره عترت پيامبر(صلى الله عليه وآله) قرآن مى فرمايد: { إِنَّما يُرِيدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِير};(26) «خداوند فقط مى خواهد پليدى و گناه را از شما اهل بيت دور كند و كاملا شما را پاك سازد.»

آيا راه حل اتحاد مذهبى عدول شيعه از عقايد خويش است؟

راه نجات مسلمانان از پراكندگى، اين كار بر عدول شيعه از مذهبش و گرويدن به مذهب جمهور متوقف نيست، بر عدول اهل سنت از مذهبشان نيز متوقف نيست، و مكلف ساختن شيعه نيز به دست برداشتن از مذهب خويش، تكليفى است بدون ترجيح، بلكه مرجوح و بى دليل است; بلكه تكليف به چيزى است كه مقدور نيست،

بلى، اتفاق و اتحاد مسلمانان از اين طريق صورت مى گيرد كه برادران اهل سنت مذهب اهل بيت(عليهم السلام) را آزاد اعلام كنند و آن را همچون يكى از مذاهب خود بدانند [ كه هر مسلمانى بتواند طبق آن عمل نمايد] آن چنان كه نظر پيروان هر كدام از مذاهب شافعى، حنفى، مالكى و حنبلى نسبت به شيعه آل محمّد(صلى الله عليه وآله) همچون نظرشان نسبت به پيروان مذهب ديگر باشد. از اين راه است كه پراكندگى مسلمين به اجتماع تبديل مى شود و پيوند اجتماعى شان محكم و منظم خواهد شد.

[ اين نكته نيز پوشيده نيست كه:] اختلاف بين مذاهب چهارگانه اهل سنت كمتر از اختلاف بين آنها و بين مذهب شيعه نيست. شاهد گوياى اين سخن هزاران كتاب است كه در اصول و فروع مذهب اين دو گروه تأليف شده است.

پس چرا شايعه پردازانِ اهل سنت، در ميان مسلمانان، شايع مى كنند كه شيعه مخالف اهل سنت است، اما شايع نمى كنند كه اهل سنت مخالف شيعه اند؟

و چرا شايع نمى كنند كه گروهى از اهل تسنن مخالف گروه ديگرند؟

اگر جايز است كه چهار مذهب باشد، چرا پنج تاى آن جايز نيست؟

چطور ممكن است كه وجود چهار مذهب با اجتماع و اتحاد مسلمانان موافق باشد، اما همين كه به پنج رسيد، اجتماع از هم پراكنده مى شود و مسلمانان هر كدام به راهى مى روند [ و موجب از هم گسيختگى آنها خواهد شد]؟

چه شد كه برادران اهل سنت تابعان مذهب اهل بيت(عليهم السلام) را سبب قطع پيوند اجتماعى و پراكنده شدن مى دانند، اما پيروان ديگر مذاهب را، هر چند از نظر مذهب، مشرب و خواسته ها متعدد و مختلف باشند، باعث اجتماع دل ها و اتحاد عزم ها مى پندارند؟.(27)

تعيين محور وحدت در حديث «أمان»

با بررسى كوتاهى در حديث «أمان» پى خواهيم برد كه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) محور وحدت را اهل بيت خود معرفى كرده است; زيرا از آنجا كه آن ها معصومند و هيچ گونه اختلافى بين آنها نيست، امّت را بر يك محور هدايت كرده و آن ها را از ضلالت و گمراهى نجات خواهند داد. همان گونه كه در حديث «ثقلين» نيز تمسك به كتاب و عترتش را كه همان حبل الله متينند به عنوان وسيله براى دورى امت از ضلالت معرّفى كرده است.

ابن حجر مكى در شرح اين حديث مى گويد: «اين كه اهل بيت پيامبر وسيله ايمنى از اختلاف معيّن شده اند، مقصود از آن اختلاف در دين است. و لذا اگر قبيله اى با آن ها مخالفت كرده و از غير آن ها دين را اخذ كنند، در احكام دين بينشان اختلاف خواهد افتاد، و به سبب مخالفت آنان با اهل بيت جزء حزب ابليس درخواهند آمد; زيرا حق با اهل بيت است و مخالف آن ها بر باطل است. و مقصود، مخالفت با آن ها در امور دنيا نيست به قرينه «فصاروا حزب ابليس...».(28)

سمهودى بعد از نقل «حديث امان» مى گويد: «يحتمل انّ المراد باهل البيت الذين هم امان للأمّة علماؤهم الذين يهتدى بهم، كما يهتدى بنجوم السماء وهم الذين اذا خلت الأرض منهم جاء اهل الأرض من الآيات ما كانوا يوعدون وذهب اهل الأرض، وذلك عند موت المهدى الّذي اخبر به النبىّ(صلى الله عليه وآله)»; «احتمال مى رود كه مراد از اهل بيتى كه وسيله ايمنى امّتند، علماى از

اهل بيت باشند، آن كسانى كه به توسط آن ها امت به هدايت مى رسند، همان گونه كه به ستارگان آسمان هدايت مى يابند. و اينان كسانى اند كه اگر زمين از وجودشان خالى شود، اهل زمين را نشانه هايى كه وعده داده شده اند خواهد رسيد، و اهل زمين نابود خواهند شد. و اين هنگام مرگ مهدى است، آن كسى كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) خبر ظهور او را داده است».(29)

پي نوشتها:

1. سوره آل عمران، آيه 101.

2. سوره آل عمران، آيه 103.

3. سوره بقره، آيه 208.

4. سوره حجرات، آيه 10.

5. سوره فتح، آيه 29.

6. سوره نصر، آيه 1و2.

7. سوره مائده، آيه 3.

8. سوره انفال، آيه 63.

9. سوره آل عمران، آيه 103.

10. سوره شورى، آيه 13.

11. سوره انعام، آيه 65.

12. سوره آل عمران، آيه 105.

13. سوره انعام، آيه 153.

14. سوره انفال، آيه 46.

15. سوره بقره، آيه 208.

16. سوره انعام، آيه 121.

17. سوره حجرات، آيه 13.

18. سوره نحل، آيه 92.

19. سوره نساء، آيه 59.

20. سوره اعراف، آيه 43.

21. سوره حشر، آيه 10.

22. سوره آل عمران، آيه 103.

23. صحيح ترمذى، ج 5، ص 621.

24. ر.ك: حديث الثقلين.

25. سوره فصلت، آيه 42.

26. سوره احزاب، آيه 33.

27. سيد عبدالحسين شرف الدين موسوى، المراجعات، ص 47.

28. صواعق المحرقه، ص 150، باب 11.

29. رشفة الصادى، ص 78.

سه شنبه 10 11 1391 13:5
X