بررسی ریشه های تاریخی واقعه عاشورا(2)
امتیازات ویژه بنى هاشم:
1-آراستگى به علم و فضیلت
فاصله و اختلاف بنى امیّه با بنى هاشم تنها ریشه در این مسائل ظاهرى و بیرونى نداشت، بلکه برخوردارى خاندان بنى هاشم از معنویّت آشکار، آنان را در چنان سطحى قرار داد که همواره مورد حسادت و بغض رقیبان خود از بنى امیّه قرار داشتند; سرانجام آنان به جایگاهى رسیدند که درخت «نبوّت» و «امامت» در خاندان آنان غرس شد و خانه هایشان محلّ آمد و شد فرشتگان الهى گردید و علوم و معارف از آنان سرچشمه گرفت.
حضرت على(علیه السلام) در سخنان جامعى مى فرماید:
«أَیْنَ الَّذِینَ زَعَمُوا أَنَّهُمُ الرّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ دُونَنا کَذِباً وَ بَغْیاً عَلَیْنا، أَنْرَفَعَنَا اللهُ وَ وَضَعَهُمْ وَ أَعْطانا وَ حَرَمَهُمْ وَ أَدْخَلَنا وَ أَخْرَجَهُمْ، بِنا یُسْتَعْطَى الْهُدى وَ یُسْتَجْلَى الْعَمى، إِنَّ الأَئِمَّةَ مِنْ قُرَیْش غُرِسُوا فِی هذَا الْبَطْنِ مِنْ هاشِم، لا تَصْلُحُ عَلى سِواهُمْ وَ لا تَصْلُحُ الْوُلاةُ مِنْ غَیْرِهِمْ; کجایند کسانى که ادّعا مى کردند آن ها راسخان در علمند نه ما، و این ادّعا را از طریق دروغ و ستم نسبت به ما مطرح مى نمودند. (آنها کجا هستند تا ببیند که) خداوند ما را برترى داد و آنها را پایین آورد; به ما عطاکرد و آنها را محروم ساخت; ما را (در کانون نعمت خویش) داخل نمود و آنها را خارج ساخت. مردم به وسیله ما هدایت مى یابند و از نور ما نابینایان روشنى مى جویند. به یقین امامان از قریش هستند و درخت وجودشان در سرزمین این نسل از هاشم غرس شده است، این مقام در خور دیگران نیست و زمامداران غیر از آنها شایستگى ولایت وامامت را ندارند».(1)
2-پاکى و تقوا و اصالت خانوادگى
اصالت خانوادگى و طهارت حَسَب و نَسَب طایفه اى که آیه تطهیر در شأن سران و بزرگان آنان نازل مى شود، نیازى به شرح و بیان ندارد ; ولى در مقابل آن، زندگى ننگین زنان و مردان بنى امیّه به قدرى زبانزد خاصّ و عام شده بود که با وجود این که آنان بعدها ده ها سال با اختناق و سرکوب زمام امور مسلمین را در دست داشتند، نتوانستند آن رسوایى ها را از خاطره ها محو سازند. زنانى که رسماً داراى پرچم خاص! بوده، و درِ خانه هایشان به روى هر مرد بیگانه اى باز بوده است. انسان هایى که چند نفر در تعیین نسبشان با هم درگیر مى شدند و هر کدام خود را پدر آنها مى دانستند.(2)
امیرمؤمنان(علیه السلام) در اشاره اى پر معنى در یک جمله کوتاه به همین نکته اشاره کرده، در جواب نامه معاویه مى فرماید:
«وَ أَمّا قُولُکَ: «إِنّا بَنُو عَبْدِ مَناف» فَکَذلِکَ نَحْنُ وَ لکِنْ لَیْسَ أُمَیَّةُ کَهاشِم وَ لا حَرْبٌ کَعَبْدِ الْمُطَّلِبِ وَ لا أَبُوسُفْیانَ کَأَبِی طالِب وَ لا الْمُهاجِرُ کَالطَّلِیقِ وَ لاَ الصَّرِیحُ کَاللَّصِیقِ;
و امّا سخن تو به این که ما همه فرزندان عبدمناف هستیم. آرى (به حسب ظاهر) چنین است ; ولى هرگز اُمیّه مانند هاشم، و حرب چون عبدالمطلب و ابوسفیان مانند ابوطالب نیست و هرگز مهاجران چون اسیران آزاد شده و فرزندان صحیح النسب چون منسوب شده به پدر نیستند!».(3)
ابن ابى الحدید در توضیح جمله «وَ لاَ الصَّرِیحُ کَاللَّصِیقِ» براى پرده پوشى مى نویسد: «منظور امام این است که آن کسى که از روى اعتقاد و اخلاص اسلام آورده است مانند کسى که از روى ترس یا براى به دست آوردن دنیا و غنایم، اسلام آورده است، نیست».(4)
ولى علاّمه مجلسى ضمن مردود دانستن این سخن مى نویسد: کلمه «لصیق» به حسب ظاهر اشاره به نسب بنى امیّه دارد و ابن ابى الحدید براى حفظ آبروى معاویه خود را به نادانى زده است، حتّى برخى از دانشمندان تصریح کرده اند که «امیّه» از نسل عبد شمس نبوده، بلکه وى غلام رومى بوده است که عبد شمس او را فرزندخوانده خود قرار داد، و در زمان جاهلیّت هرگاه کسى مى خواست غلامى را به خود نسبت دهد وى را آزاد کرده و دخترى از عرب را به همسرى وى درآورده و بدین ترتیب آن غلام به نسب وى ملحق مى گشت.
آنگاه علاّمه مجلسى نتیجه مى گیرد و مى گوید:
بنابراین، بنى امیّه اساساً از قریش نیستند، بلکه منسوب به قریش مى باشند.(5)
ادامه دارد.....
________________________________________
پی نوشتها :
1. نهج البلاغه، خطبه 144.
2. براى اطّلاع بیشتر مراجعه شود به ربیع الابرار زمخشرى، ج 3، باب القرابات و الانساب و شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 1، ص 336 و ج 2، ص 125.
3. نهج البلاغه، نامه 17.
4. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 15، ص 119.
5. بحارالانوار، ج 33، ص 107.