معرفی وبلاگ
وَإِنَّمَا سُمِّيَتِ الشُّبْهَةُ شُبْهَةً لاَِنَّهَا تُشْبِهُ الْحَقَّ، فَأَمَّا أَوْلِيَاءُ اللهِ فَضِيَاؤُهُمْ فِيهَا الْيَقِينُ، وَدَلِيلُهُمْ سَمْتُ الْهُدَى ، وَأَمَّا أَعْدَاءُ اللهِ فَدُعَاؤُهُمْ الضَّلالُ، وَدَلِيلُهُمُ الْعَمْى... نهج الباغه خطبه 38 شُبهه را از اين جهت شُبهه ناميده اند كه شبيه و مانند حق است، پس روشني دوستان خدا در چيزهاي شُبهه ناك، ايمان و يقين است، و راهشان راه هدايت و رستگاري است و اما دشمنان خدا پس دعوت آنان به ضلالت و گمراهي است، و راهنماي آنان كوري آنان مي‎باشد.
صفحه ها
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 501642
تعداد نوشته ها : 502
تعداد نظرات : 163
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان

چرا امام علي با قاتلين همسرش روابط دوساتنه اي داشت و با آنها همكاري ميكرد؟

سمت امامت الهي است ، شوخي بردار و قهر بردار نيست .
امام بر امت نسبت به امت وظايفي دارد كه تحت هيچ شرايطي تعطيل نمي شود .
امام علي عليه آلاف التحية و الثناء ، امام عمر بودند امام ابوبكر بودند هر چند آنها اين امر را قبول نكنند و هر چند آنها حق الهي امام خويش را غصب نمايند بر امام لازم و واجب است كه در مواقع ضروري و در مواردي كه از او سوال ميشود و مشورتي درخواست ميگردد اقدام به راهنمايي مردم ( اعم از مسلمان و يهود و نصراني و كافر و ... ) نمايد ( زيرا ايشان خليفه خدا بر زمين است و امام بر تمامي بشر است از هر قوم و ديني كه باشند و نه تنها مسلمانان ) و قبول يا عدم قبول اين افراد تاثيري در حكم الهي امامت ايشان و وظايفشان ندارد لذا زماني كه عمر از آن حضرت(ع) مشورت ميخواهد ايشان (ع) ابا نميكند ، زماني كه امت در معرض خطر است براي رفع آن اقدام مي نمايد هر چند انجام اين وظايف در حالتي باشد كه خار درچشم امام باشد و استخوان در گلو ، حال اگر كسي اصرار دارد انجام وظايف امامت امام علي (ع) را در مقابل امت كه عمر و ابوبكر هم يكي از آنها بودند - و به علت بي كفايتي و جهل نسبت به امر زعامت و خلافت مسلمين دائما دست نياز سوال بسوي حضرت امير (ع) دراز ميكردند و طلب مشورت مي نمودند - را به حسن رابطه نسبت دهد خود ميداند اما در اينصورت آنچه از آن حضرت (ع) در قالب دعا يا خطبه يا گفتگو يا روايت و ... به ما رسيده است و حاكي از عدم رضايت و گلايه مندي و خشم ايشان بر اين دو نفر بوده است را چگونه توجيه ميكند ؟

آيا در ميان مهاجرين و انصار كسي نبود كه بگويد چرا با فاطمه زهرا چنين كردند؟

اولا در تاريخ آمده كه برخي صحابه اعتراض نمودند و تعجب كردند و به عمر گفتند :
" مي خواهي خانه را آتش بزني ؟ در حاليكه فاطمه (سلام الله عليها) در خانه است ؟ عمر گفت ولو اگر فاطمه باشد – آتش ميزنم – "
در ثاني مگر همين صحابه عادل نبودند كه بر در خانه عثمان – كه بر خلافت با او بيعت نموده بودند– جمع شدند و او را كشتند و نگذاشتند در قبرستان مسلمين دفن شود ؟ لذا آنگونه كه تصور مي شود نبوده كه تمامي صحابه پيامبر (ص) عادل بوده اند و در صورت وقوع عملي نادرست ، همه بپاميخواستند و حق را بر كرسي مي نشاندند و دست متجاوز را كوتاه مي كردند .

سه شنبه 30 1 1390 9:32

چرا حضرت علي دخترش را به ازدواج قاتل همسرش در آورد؟

اولا بخاري و مسلم اين ماجرا را نقل نكرده‌اند. و همه مي‌دانند كه اهل سنت بسياري از روايات را فقط به اين خاطر كه بخاري و مسلم نقل نكرده‌اند، رد مي‌كنند. ما هم همين قاعده را در باره اين داستان اجرا مي‌كنيم و مي‌گوييم كه اين حديث با اين‌همه اهميتش اگر صحيح بود؛ چرا بخاري و مسلم آن را نقل نكرده‌اند. ضمنا نه تنها بخاري و مسلم از نقل آن سرباز زده‌اند؛‌ بلكه هيچ يك از صحاح ديگر اهل سنت نيز اين روايت را نقل نكرده‌اند؛
راستي دليل اعراض آن‌ها از اين روايت چه بوده است؟ اگر صحيح بود، چرا آن‌ها اين روايت را نقل نكردند؟!
دوم اينكه همان‌طور كه مي‌دانيد، «ام كلثوم» اسم نيست؛ بلكه كنيه است. چنانچه ام‌سلمه، ام فروة و... كنيه است، نه اسم. و آن‌چه از تاريخ استفاده مي‌شود، اين است كه حضرت زينب سلام الله عليها كنيه‌اش ام كلثوم بوده است؛ از اين رو، اين مسأله باعث اين اشتباه بزرگ شده است. در واقع ام كلثوم همان حضرت زينب است و امام علي عليه السلام دختري به نام ام كلثوم نداشته است.

نوشته شده توسط : عزيز سالمي

سه شنبه 30 1 1390 9:28

آيا خود فاطمه زهرا جايي تصريح كرده كه عمر وي را ضربت زده؟

مساله مهم ، مساله خلافت رسول الله بود ، مساله هدايت امت پس از رسول خدا ، بياد داريم كه در جنگ احد سفارش پيامبر (ص) به كساني كه در جايگاه استراتژي جنگ قرار داشتند اين بود كه حتي اگر من هم كشته شدم اينجا را ترك نكنيد ، اين فرمايش ايشان (ص) يعني اصل اسلام از شخص من مهم تر است ، حال به شرايط قضيه حمله به بيت بازگرديم و آسيبهايي كه بر طبق اسناد شيعه و سني بر فاطمه زهرا (سلام الله عليها) وارد گشته است ، بنظر مي رسد بيان اين امر مساله را از امر مهم جانشيني و هدايت مردم و خلافت رسول الله (ص) كه توسط حزب حاكم ، غصب شده بود ، تحت الشعاع قرار مي داد و به يك مساله فرعي هدايت ميكرد كه اين امر مد نظر اهل بيت (ع) نبود .
بيان مساله اي كه همگان از آن اطلاع داشتند چه سودي جز به حاشيه كشيدن اصل جريان خلافت داشت ؟
اساسا زهراي اطهر (سلام الله عليها) چرا در معرض آسيب قرار گرفت ؟ جز اينكه براي دفاع از حق خلافت غصب شده خليفه بحق رسول خدا (ص) ، دفاع از جريان حق و بازگرداندن خلافت به سرچشمه اصلي آن را لازم و واجب مي ديد ؟ حال بيايد و آن را با بيان مساله آسيب ، به حاشيه بكشاند ؟ چندان منطقي نيست .
اما اين مساله كه ايشان (سلام الله عليها) از عمر و ابوبكر ناراضي بودند و از عمل آنها بشدت گلايه مند ، امر قابل كتماني نيست و كمتر منبعي را مي توان يافت كه آنرا بيان ننموده باشد .
در پژوهشهاي تاريخي اين ما نيستيم كه براي نقلهاي تاريخي و استنادات آن تعيين تكليف ميكنيم بلكه اين استنادات و بيانات تاريخي هستند - آن هم به هر شكل و وجه و صورتي كه به ما برسد - كه وجود يا عدم وجود حادثه يا مساله اي را تاييد يا رد مي كنند .
اين روشي علمي در برخورد با وقايع تاريخي نيست كه بگوييم : "اگر آنچه من ميخواهم در تاريخ بدان تصريح نشده باشد - آنهم بدون درنظر گرفتن شرايط حاكمه - پس ديگر هيچ مستند و وجهي از تاريخ كه گوياي آن حادثه باشد را نميپذيرم ." در حالي كه پذيرش يا عدم پذيرش ما تغييري در واقعيت تاريخ ايجاد نميكند گذشته از اين جو پرده پوشي و عوام فريبي و ... از يكطرف ، خفقان و خاموش كردن صداي مخالفان از طرف ديگر ( نمونه اش سعد بن عباده كه با ابوبكر بيعت نكرد پس از مدتي او را كشتند و گفتند جن او را كشته ) منع نقل از پيامبر (ص) - چه رسد به دوره هاي بعدي و نقل از فاطمه زهرا (سلام الله عليها) و امير المومنين (ع) كه در اين مورد يعني سانسور بيانات ايشان (ع) امري كاملا محتمل است - همه و همه موجب مي شود در چنين حادثه اي كه در آن جو حاكم رخ داد ، نقل مورد انتظارمان را به گونه اي كه ميخواهيم دقيقا نيابيم اما آيا براي يك پژوهشگر جهت اطمينان يافتن به وقوع حادثه اي تاريخي ، تنها درخواست نقل صريح از يك يا دو نفر مشخص ، كاري علمي است ؟ مسلما خير ، زيرا با ترسيم فضاي حاكم و در نظر گرفتن شرايط موجود در آن زمان اين احتمال كه سخنان آن حضرات (ع) سانسور شده باشد ، تقويت مي شود .

اللهم العن اول ظالم ظلم محمدا و ال محمد و آخر تابع له علي ذلك

نوشته شده توسط : عزيز سالمي

سه شنبه 30 1 1390 9:26

چرا اميرالمومنين از عمر درخواست ديه نكرد يا او را قصاص نكرد و ابوبكر به عنوان آمر به قتل مجازات نشد؟

(البته ميدانيم كه شكايتش را بايد به خود آنان ميبرد و اگر آنان واقعا چنين كاري كرده بودند حكم به محكوميت خودشان نميدادند. اما گزارش اين شكايت در تاريخ ثبت شده و سندي ميشد بر قتل فاطمه و رسوايي ابوبكر و عمر)
در تشريح فضاي حاكم پس از رسول خدا (ص) و اينكه حضرت امير عليه آلاف التحية و الثناء تا چه حد منزوي شدند و آيا شرايط براي انجام آنچه ما امروز متوقعيم و بصورت پرسش مطرح ميكنيم ، مهيا بود يا خير به نقلي از يكي از بزرگان اهل سنت ، ابن ابي الحديد ميپردازيم :
"ابن ابي الحديد مي‌نويسد: «من از ابو جعفر نقيب [يحيي بن ابي زيد] پرسيدم: شگفتي من از علي است كه چگونه در اين مدت طولاني بعد از وفات رسول خدا صلي الله عليه و آله زنده ماند و با وجود آن همه كينه‌هاي قريش جان سالم به در برد؟ ابو جعفر به من گفت: اگر او خود را تا به آن اندازه كوچك نكرده و كنج انزوا نخزيده بود، كشته شده بود؛» ( ر. ك : شرح نهج البلاغه، ج 17 ، ص 62 )
در چنين فضايي بايد توقع داشت آن حضرت تقاضاي قصاص نمايند؟! سعد بن عباده - رئيس طايفه خزرج در آن كشمكشهاي بين دو طايفه اوس و خزرج كشته نشد ، با ابوبكر بيعت نكرد پس از چند ماه او را كشتند و گفتند جن اورا كشته. مخالفان اينگونه بدون سر و صدا سر به نيست مي شدند و حضرت امير (ع) هم با اين فضا آشنا بود و در آن زندگي ميكرد ند ، بدون درخواست قصاص و ... تصميم به ترور حضرت علي (ع) هنگام نماز گرفتند ، بدستور ابوبكر و با اجراي خالدبن وليد كه البته ابوبكر در سر نماز پشيمان شد و وسط نماز خالد را منع نمود لذا حتي مطرح كردنش بيش از گذشته جان آن حضرت (ع) را در معرض خطر قرار مي داد و اما پاسخ اين پرسش كه "گزارش اين شكايت در تاريخ ثبت شده و سندي ميشد بر قتل فاطمه و رسوايي ابوبكر و عمر" : تا حدي ساده انگارانه است كه تصور كنيم مي گذاشتند چنين سندي در تاريخ بماند اكنون پس از هزار و اندي سال كتابها را از كتابخانه ها جمع ميكنند تا فضايل مولا علي عليه آلاف التحية و الثناء را از آنها حذف نمايند تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل ، ديگر حال كساني كه در عمق واقعه بودند چه بوده است ؟ اين همه هزينه هايي كه براي وارونه كردن شخصيت علي (ع) و جعل حديث و انزواي آن حضرت (ع) خرج شد آيا ميگذاشت چنين سندي به ما برسد ؟

اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمدا و آل محمد و آخر تابع له علي ذلك

نوشته شده توسط : عزيز سالمي

سه شنبه 30 1 1390 9:25

تملك فدك

براي پاسخ به اين پرسش بايد به جريان فتح خيبر بازگرديم .
رسول خدا(صلّي الله عليه وآله وسلّم) بعد از آنكه از فتح خيبر بازگشتند خداوند رعب و وحشت را در قلوب اهل فدك كه از يهوديان سرسخت بودند افكند، ‌آنها كسي را خدمت رسول خدا (ص) فرستادند و با ايشان صلح كردند در برابر اينكه نيمي‌از فدك را به آن حضرت واگذار كنند، پيامبر اكرم(ص) هم خواسته‌ي آنها را پذيرفتند و اين صلح را امضاء نمودند. به اين ترتيب فدك ملك شخصي رسول خدا شد، زيرا طبق صريح آيه‌ي قرآن چيزي را كه بدون جنگ به دست مسلمين بيفتند منحصرا حق پيامبر اكرم (ص)است)) كتاب الأموال، ج 1، ص 14، باب صنوف الأموال التي يليها الأئمة للرعية وأصولها في الكتاب والسنة؛ نيز رجوع كنيد به تفسير قُرْطُبى، الجامع لأحكام القرآن: 9، الجزء 18، ص 9 ـ 1)
(. خداوند در سوره‌ي حشر مي‌فرمايد: «وَما أَفاءَ اللّهُ عَلى رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَما أَوْجَفْتُمْ عَلَيْهِ مِنْ خَيْل وَلا رِكاب وَلكِنَّ اللّهَ يُسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلى مَنْ يَشاءُ وَاللّهُ عَلى كُلِّ شَيْء قَديرٌ» «وآنچه را خدا از آنان به رسولش بازگردانده چيزى است كه شما براى به دست آوردن آن نه اسبى تاختيد و نه شترى، ولى خداوند رسولان خود را بر هر كس بخواهد مسلط مى‏سازد و خدا بر هر چيز توانا است» (حشر/6)
از طرف ديگر به فرمان خداوند‌، رسول اكرم اين ملك را به حضرت زهرا سلام الله عليها هديه دادند. مفسر معروف جلال الدين سيوطي در تفسير در المنثور در ذيل آيه‌ي 26 سوره اسراء «وَآتِ ذَا الْقُرْبَى‏ حَقَّهُ» «حق نزديكان را به آنها بده» از ابو سعيد خدري نقل مي‌كند كه چون اين آيه نازل شد رسول خدا فاطمه زهرا سلام الله عليها را طلبيدند و فدك را به ايشان بخشيدند. (الدر المنثور سيوطي، ج 5، ص 273/ مسند أبي يعلى، ج 2، ص 334 و ج 2، ص 534،)
مورخان بسياري مثل طبري و ابن اثير نيز به اين ماجرا اشاره كرده اند، حتي اميرمؤمنان علي عليه السلام در نهج البلاغه نامه 45 اين موضوع را بيان مي‌كنند

السلام علي المغصوبة حقها ، السلام علي المكسورة ظلعها

نوشته شده توسط : عزيز سالمي

سه شنبه 30 1 1390 9:5

چرا در نهج البلاغه واقعه شهادت حضرت زهرا ذكر نشده است؟

اول اينكه فراموش نكنيم كه نهج البلاغه چگونه كتابي است و گرد آورنده آن به چه منظور از ميان سخنان حضرت امير (ع) برخي را برگزيده است .
اين كتاب همانطور كه از نامش هم پيداست نهج بلاغت است و سيد رضي سخناني از حضرت امير (ع) را در اين مجموعه گردآوري نموده كه بلاغت بالايي دارند بنابراين تمامي سخنان آنحضرت (ع) در نهج البلاغه گردآوري نشده است پس نهج البلاغه به عنوان منبعي كامل از تمامي سخنان حضرت علي (ع) براي بحث ما قابل استناد نيست .
اما مع هذا اين بيان آن حضرت (ع) در هنگام دفن حضرت زهراي مرضيه (سلام الله عليها) و در گفتگو با رسول خدا (ص) بيان نموده اند كه در خطبه 202 نهج البلاغه آمده است بسيار گوياست و بيانگر ان چيزي است كه شما انتظار شنيدنش را داريد :
" ...بزودي دخترت تو را آگاه خواهد ساخت كه امت تو چگونه در ستمكاري بر او اجتماع كردند از فاطمه (سلام الله عليها) بپرس و احوال اندوهناك ما را از اوخبر گير كه هنوز روزگاري سپري نشده و ياد تو فراموش نگشته است ."

سه شنبه 30 1 1390 9:4

چگونگي غصب فدك

پس از رحلت رسول خدا و ماجراي سقيفه و روي كار آمدن ابوبكر، اين ملك غصب شد و به دستور ابوبكر كارگران حضرت زهرا سلام‌الله عليها از فدك اخراج شدند، درحاليكه همان‌گونه كه بيان شد اولا فدك ملك شخصي رسول خدا بوده است و ثانيا اين ملك شخصي به حضرت زهرا سلام الله عليها هديه داده شد، بنابراين ابوبكر هيچ حقي براي دخالت در اين زمين نداشته است.
حضرت زهرا سلام الله عليها در اعتراض به غصب فدك به مسجد آمده و فرمودند فدك را رسول خدا به عنوان هديه به من دادند (فتوح البلدان بلاذري، ج 1، ص 44)
يعني ايشان ابتدا فدك را به عنوان ملك شخصي خودشان مطالبه كردند.
ابوبكر گفت : آيا شاهدي هم داري؟
با وجود اينكه طبق فقه اسلام، مدعي بايد شاهد بياورد نه مالك ولي صديقه‌ي كبري به عنوان شاهد حضرت علي و حسنين عليهم السلام و اُمّ‌ايمن را نزد ابوبكر آوردند تا آنان گواهى دهند كه رسول‌خدا صلى اللّه عليه وآله فدك را به ايشان بخشيده است.
(رجوع كنيد به الدر المنثور سيوطي، ج 5، ص 273/التفسير الكبير: 29 / 284 ـ 286؛ البته در تعداد شهود كمي اختلاف وجود دارد ولي اينكه اميرالمؤمنين علي عليه‌السلام و ام ايمن جزء شاهدان اين ماجرا بودند مورد اتفاق است، در برخي مصادر به جاي حسنين عليهماالسلام شخص ديگري را ذكر كرده‌اند، ر.ك: فتوح البلدان بلاذري، ج 1، ص 44؛ ياقوت حموى در معجم البلدان، باب فدك، ج 4، ص 270 رقم9053؛ سمهودى در وفاء الوفاء بأخبار دار المصطفى، ج3، ص995؛ فخر رازى در التفسير الكبير، ج 29 ص 284؛ ابن حجر هيثمى در الصواعق المحرقة، ص25؛ الجوهرى فى السقيفة وفدك، ص 110 و حلبى در السيرة الحلبية، ج 3، ص 488.)
در مورد مقامات اميرمؤمنان علي عليه‌السلام و عصمت سخن بسيار است ولي نكته‌ي مهم حديث همراهي با حق است كه رسول خدا بارها و بارها آن را فرمودند كه «عليٌّ مَعَ الحَقّ وَ الحَقُّ مَعَ عَلي، يَدورُ مَعَهُ حَيثُما دار»
و درمورد حسنين عليهماالسلام فرمودند: «الحَسَنُ وَالحُسَين سَيّدا شَباب أهل الجَنّة» «حسن و حسين دو آقا و سرور جوانان اهل بهشت هستند
(اين حديث در كتب فراواني ذكر شده است، رجوع كنيد به سنن تِرمذى: 5 / 614 حديث 3768، الخصائص، نَسايى: 99 حديث 124، مستدرك حاكم: 3/182 حديث‌هاى 4778،4779 و 4780، المعجم الكبير طبرانى: 3/35 حديث 2605، المعجم الاوسط طبرانى: 1/173 حديث368، مسند ابويعلى2/359 حديث 1169، المصنّف: 7/512 حديث 2، سنن ابن ماجه 1/44 حديث 118، حلية الاولياء: 4/139 حديث 206، الاحسان: 9/55 حديث118، مشكل الآثار طَحاوى: 2/269 حديث 2103، شرح السنه بغوى: 8/104 حديث 3935 و.... .)
همچنين ايشان درباره ام‌ايمن فرمودند: «من سرّه أن يتزوّج امرأة من أهل الجنّة فليتزوّج اُمّ أيمن» «هر كه خوش داد كه زنى از بهشتيان را به همسرى برگزيند با اُمّ ايمن ازدواج كند» (الطبقات الكبرى: 10 / 213 حديث 11899؛)
ابوبكر به اين بهانه كه حسنين (ع) كودك هستند و براي شهادت دو مرد بالغ، يا يك مرد و دو زن بايد حضور داشته باشند، شهادت ام‌ايمن و اهل‌بيت عليهم‌السلام را قبول نكرد

چون سقيفه ايجاد شد و ابوبكر توسط عده اي از جمع حاضر به عنوان خليفه منصوب شد، مسلمين اختلاف كردند و چند فرقه شدند
1- يك دسته كه حاضر به بيعت با ابوبكر نبودند زكات نمي دادند.
2- درآمد دارالخلافه هم كفاف هزينه هاي حكومت را نمي داد
3- از ديگر سو ي فدك، همه ساله عائدات زيادي را نصيب حضرت زهرا(سلام الله عليها) مي كرد و آنحضرت مازاد از نفقه خويش را كه ثروتي انبوه را بالغ مي شد بين فقراء تقسيم مي فرمودند و لذا جمع زيادي از اهل مدينه كه غالبا هم فقير بودند به منزل علي(ع) آمد و شد داشتند.
به همين سبب ابوبكر به تحريك عمر با فرستادن عمال خويش فدك را از حضرت فاطمه سلام الله عليها گرفت و علتي هم كه وي براي كارش ذكر نمود، استنادش به حديثي بود كه به غير از ابوبكر كس ديگري آن را روايت نكرده بود. ابوبكر خطاب به حضرت زهرا سلام الله عليها مي گويد: خدا را شاهد مي گيرم كه من خودم از رسول الله شنيدم كه فرمود: ما انبيا هرگز چيزي از طلا و نقره و خانه و زمين باقي نمي گذاريم و آنچه از متاع دنيويه از ما باقي بماند مربوط به خليفه بعد از ما خواهد بود كه به هر نحو كه خواسته باشد در آن تصرف نمايد"!

رجوع كنيد به بحار الانواز ج48 ص 156.

السلام علي المغصوبة حقها ، السلام علي المكسورة ظلعها

نوشته شده توسط : عزيز سالمي

سه شنبه 23 1 1390 12:1

طبق حكم فقهي ترمذي كسي كه در بلاد اسلامي به حكومت برسد چه به حق و چه به ناحق؛ اگر كسي بر عليه وي قيلم كند همانا وي مرتد است.
سوال : آيا اين حكم در مورد عايشه كه در زمان خلافت امير مؤمنان علي (عليه السلام) قيام كرد نيز صدق مي كند يعني عايشه مرتد شده است؟

آيا پيامبران ارث به جا نمي گذارند؟

حديثي كه ابوبكر جعل كرد و به اين بهانه فدك را به حضرت زهرا سلام الله عليها نداد مخالف آيات متعددي از قرآن كريم است. ابوبكر گفت «من از پيامبر شنيدم كه فرمود:ما پيامبران ارثي از خود نمي‌گذاريم و هر چه كه بعد از ما بماند صدقه خواهد بود»
اما خداوند در قرآن ماجراي ارث بردن از پيامبران را اين‌گونه بيان مي‌كند: «وَوَرِثَ سُلَيْمَانُ دَاوُدَ» «و سليمان وارث داوود شد» (نمل16) و نيز مي‌فرمايد «فَهَبْ لِي مِن لَّدُنكَ وَلِيّاً * يَرِثُنِي وَيَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ وَاجْعَلْهُ رَبِّ رَضِيّاً» (مريم 5و6)
و در جاي ديگر به طور عام در مورد ارث مي‌فرمايد:
الف: «يُوصِيكُمُ اللَّهُ فِي أَوْلَادِكُمْ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ» «خداوند در باره فرزندانتان به شما سفارش مى‏كند كه سهم (ميراث) پسر، به اندازه سهم دو دختر باشد.» نساء/ 11.
ب: «وَلَكُمْ نِصْفُ مَا تَرَكَ أَزْوَاجُكُمْ إِنْ لَمْ يَكُنْ لَهُنَّ وَلَدٌ فَإِنْ كَانَ لَهُنَّ وَلَدٌ فَلَكُمُ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَكْنَ و َلَهُنَّ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَكْتُمْ إِنْ لَمْ يَكُنْ لَكُمْ وَلَدٌ فَإِنْ كَانَ لَكُمْ وَلَدٌ فَلَهُنَّ الثُّمُنُ مِمَّا تَرَكْتُمْ» «و براى شما، نصف ميراث زنانتان است، اگر آن‌ها فرزندى نداشته باشند. و اگر فرزندى داشته باشند، يك چهارم از آن شماست پس از انجام وصيتى كه كرده‏اند، و اداى دين (آن‌ ها) و براى زنان شما، يك چهارم ميراث شماست‏» نساء/ 12
ج. «و َلِكُلٍّ جَعَلْنَا مَوَالِيَ مِمَّا تَرَكَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ.» «براى هر كسى، وارثانى قرار داديم، كه از ميراث پدر و مادر و نزديكان ارث ببرند»
حال اگر خداوند از طرفي به همه مردم امر كرده است كه ارث بگذارند و پيامبران هم ارث مي‌گذارند، و از طرف ديگر پيامبران را در بعد بشري مانند بقيه انسان‌ها قرار داده و مي‌فرمايد «قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ...»كهف/110» ( بگو: من فقط بشرى هستم مثل شما) چگونه است كه همه مردم و همه پيامبران بايد ارث بگذارند ولي تنها و تنها پيامبر خاتم است كه ارث نمي‌گذارد؟
دقت شود كه لفظ ارث و مشتقات آن مثل: وارث و موروث و يرث و… براى اموال و حقوق قابل انتقالى كه ميت به جا مى‌گذارد وضع شده و معناى حقيقى ارث چيزى غير از اين نيست، و در هر معنايى غير از اين، مَجاز است. بنابراين ارثي كه حضرت داود و حضرت زكريا برجاي گذاشتند ارث مالي است و واضح است حديثي كه ابوبكر به آن استناد كرد از جعليات خود اوست.
همچنين اين حديث با احاديث ديگري كه از پيامبر رسيده است درتناقض است، به عنوان مثال رسول گرامي اسلام در حديثي فرمودند «لِكُلِّ نَبي وَصي وَ وارث و انّ عَليًّا وَصيّي وَ وارِثي» (ميزان الاعتدال 2/273 ، مناقب خوارزمي ص 85 ، ‌تاريخ مدينه دمشق 2/392 .... )
اين ايات وحديث و امثال آن سخن ابوبكر را تكذيب مي‌كند.

اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمدا و آل محمد و آخر تابع له علي ذلك

نوشته شده توسط : عزيز سالمي

سه شنبه 23 1 1390 11:41

چرا سردار رشيد اسلام وقتي به همسرش حمله كردند دست به شمشير نشد؟

مساله رشادت و شجاعت حضرت امير (ع)و مقابله با ظالم و باز پس گيري حق مظلوم و دفاع از او قابل انكار نيست اما مقام ظهور و اجراي آن بايد فراهم باشد كه در اينجا فراهم نبود .
متاسفانه ما زماني كه مي خواهيم يك حادثه تاريخي را بررسي كنيم آن حادثه را مجزا و بدون در نظر گرفتن فضاي حاكم در جريان حادثه ، مورد بررسي قرار مي دهيم لذا برخي قطعات پازل واقعه با يكديگر همخواني ندارد ، در حقيقت بررسي شرايط و احوال اجتماعي عصر پس از پيامبر (ص) به گونه اي رقم خورد كه برخي حوادث در لفافه اي از بهت و سانسور و خفقان رخ داد و ما اكنون پس از هزار و اندي سال زماني كه آن جريانات را به نقد و بررسي و كنكاش ميگزاريم متوجه مي شويم كه برخي قطعات با يكديگر همخواني ندارد ، اگر دختر رسول خدا(ص) حقش رعايت شده و ارتباط حضرت امير (ع) با خلفا ارتباطي دوستانه بود چرا نقلهايي از نوع گلايه مندي و نارضايتي و شكوه و شكايت از جانب حضرت امير عليه الاف التحية و الثنا و حضرت زهراي مرضيه سلام الله عليها به ما رسيده است ؟
همواره دست بشمشير نشدن دليل حقانيت طرف مقابل نيست دلايل زيادي براي اين مساله وجوددارد : رويارويي با مسلمانان منافق ، عدم وجود ياوران كافي ، ايجاد تفرقه و بوجود آوردن جنگ داخلي كه نتيجه اي جز تضعيف حكومت مركزي – ولو غاصب – نداشت و اينها هيچ يك نه تنها به نفع اسلام و مسلمين نبود بلكه حضرت صدقه كبري (سلام الله عليها ) اساسا جان خود را براي همين مساله – حفظ اسلام و پرهيز از انحراف آن و از ميان رفتن آن – گذاشت .

حقايق تاريخي را با اين‌گونه سؤالات نمي‌توان زير سؤال برد. اين سؤال مانند اين است كه بگوييم با وجود اينكه پيامبر(ص) از حضرت علي (ع) شجاع تر بود ولي چرا به كساني كه به او سنگ مي‌زدند و فضولات حيوانات را بر سر او مي‌ريختند و توهين مي‌كردند با مهرباني رفتار مي‌كرد و در مقابل آنان سكوت مي‌كرد، پس چون كسي جرأت اين كار را نداشته، سنگ زدن به پيامبر جرياني دروغ است!

به راستي چرا هنگامي كه ‌سميه (مادر عمار) را در مقابل چشمان پيامبر (ص) آنقدر شكنجه كردند كه شهيد شد، رسول گرامي‌اسلام (ص) شمشير نكشيدند و ابوجهل و ياران او را نكشتند؟ به راستي چرا پس از اينكه چندين نفر از مسلمانان زير شكنجه مشركين شهيد شدند حضرت رسول (ص)امر به هجرت نمودند؟ چرا امر به جنگ ومقابله نكردند؟ آيا جز اين است كه ايشان يار و ياوري نداشتند؟ حضرت علي عليه السلام هم در واقعه شهادت حضرت زهرا سلام الله عليها به همين دليل دست به شمشير نبردند.
آري در واپسين روزهاي زندگي پيامبر اكرم(صلي‌الله عليه وآله وسلم)، چند تن از سران قبايل عرب، ادعاي پيغمبري كردند. پس از انتشار خبر رحلت آن حضرت(صلي‌الله عليه وآله وسلم)، شمار آنان بيشتر شد. افزون بر آن، شمار زيادي از قبايل عرب به بهانه هاي گوناگون شورش كرده، از اطاعت دولت مدينه سرپيچيدند. كار چهار تن از پيامبران دروغين، بسيار بالا گرفت و مناطق زيادي چون يمن، يمامه، عمان، نجد و... را تصرف كردند. اسود عنسي در يمن، مسيلمه كذاب در يمامه، طليحه اسدي در نجد و سجاح در قبيله بني حنيفه به آنها پيوستند. كار اين پيغمبران دروغين و قبايل شورشي آن اندازه بالا گرفت كه سراسر جزيرة العرب آن روز، آشفته شد و از كنترل دولت مدينه خارج شد. و تنها مكه، طائف و مدينه به اسلام وفادار ماندند. خطر آن قدر جدي بود كه حتي مدينه نيز در خطر بود و شب و روز، بر راه هاي ورودي و كوچه ها، پاسباني مي‌دادند تا غافلگير نشوند. (تاريخ طبري، حوادث سال 11 هجري )
در چنين اوضاعي، پيامبر(صلي‌الله عليه وآله وسلم(، از دنيا رفت و عده‌اي غاصبانه بر مسند خلافت نشستند.
همچنين علاوه بر خطرات موجود از طرف پيامبران دروغين، مشكلات داخلي و خارجي ديگري نيز وجود داشت. روشن است كه وقتي رهبر يك حركت بزرگ تاريخي كه بنيان هاي جامعه آن روز را زير و رو كرده و انديشه و نظامي نوين برقرار نموده، از ميان مي‌رود، بهترين شرايط براي حركت‌هاي ارتجاعي و ضد تكاملي فراهم مي‌آيد. حال اگر در داخل امت و در بين سران آن نيز درگيري بوجود آيد، روشن است كه امور آن جامعه و امت هيچ گاه به سامان نخواهد رسيد و چه بسا، نتايج همه حركت هاي قبلي نيز از دست برود. در صدر اسلام نيز دقيقا همين شرايط پديد آمد. دشمنان خارجي حركت عظيم اسلام، همانند روم و ايران آن زمان، از يك سو و مخالفان و عناصر ارتجاعي داخلي از سوي ديگر، منتظر فراهم آمدن شرايطي بودند تا نهال نو رسته اسلام را از بيخ بر كنند. اگر فرضا علي(ع) براي احقاق حق دست به شمشير مي برد، مسلما جنگ دامنه داري پديد مي آمد كه پايان آن چيزي جز از بين رفتن زحمات پيامبر(صلي‌الله عليه وآله وسلم) نبود.

اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمدا و آل محمد و آخر تابع له علي ذلك

نوشته شده توسط : عزيز سالمي

سه شنبه 23 1 1390 11:40
X