معرفی وبلاگ
وَإِنَّمَا سُمِّيَتِ الشُّبْهَةُ شُبْهَةً لاَِنَّهَا تُشْبِهُ الْحَقَّ، فَأَمَّا أَوْلِيَاءُ اللهِ فَضِيَاؤُهُمْ فِيهَا الْيَقِينُ، وَدَلِيلُهُمْ سَمْتُ الْهُدَى ، وَأَمَّا أَعْدَاءُ اللهِ فَدُعَاؤُهُمْ الضَّلالُ، وَدَلِيلُهُمُ الْعَمْى... نهج الباغه خطبه 38 شُبهه را از اين جهت شُبهه ناميده اند كه شبيه و مانند حق است، پس روشني دوستان خدا در چيزهاي شُبهه ناك، ايمان و يقين است، و راهشان راه هدايت و رستگاري است و اما دشمنان خدا پس دعوت آنان به ضلالت و گمراهي است، و راهنماي آنان كوري آنان مي‎باشد.
صفحه ها
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 501560
تعداد نوشته ها : 502
تعداد نظرات : 163
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان

در صدر اسلام روزه چگونه بود؟

 أُحِلَّ لَكُمْ لَيْلَةَ الصِّيامِ الرَّفَثُ إِلى نِسائِكُمْ هُنَّ لِباسٌ لَكُمْ وَ أَنْتُمْ لِباسٌ لَهُنَّ عَلِمَ اللّهُ أَنَّكُمْ كُنْتُمْ تَخْتانُونَ أَنْفُسَكُمْ فَتابَ عَلَيْكُمْ وَ عَفا عَنْكُمْ فَالاْنَ بَاشِرُوهُنَّ وَ ابْتَغُوا ما كَتَبَ اللّهُ لَكُمْ وَ كُلُوا وَ اشْرَبُوا حَتّى يَتَبَيَّنَ لَكُمُ الْخَيْطُ الاَْبْيَضُ مِنَ الْخَيْطِ الاَْسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ ثُمَّ أَتِمُّوا الصِّيامَ إِلَى اللَّيْلِ وَلاتُبَاشِرُوهُنَّ وَ أَنْتُمْ عاكِفُونَ فِي الْمَساجِدِ تِلْكَ حُدُودُ اللّهِ فَلا تَقْرَبُوها كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللّهُ آياتِهِ لِلنّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ

(آيه 187 سوره بقره)

آميزش جنسى با همسرانتان، در شب روزهائى كه روزه مى گيريد، حلال است. آنها لباس شما هستند، و شما لباس آنها; (هر دو زينت هم و سبب حفظ يكديگريد). خداوندمى دانست كه شما به خود خيانت مى كرديد; (و اين كار ممنوع را انجام مى داديد;) پس توبه شما را پذيرفت و شما را بخشيد. اكنون با آنها آميزش كنيد، و آنچه را خدا براى شما مقرر داشته، طلب نمائيد! و بخوريد و بياشاميد، تا رشته سپيد صبح، از رشته سياه (شب) براى شما آشكار گردد! سپس روزه را تا شب، تكميل كنيد! و در حالى كه در مساجد به اعتكاف پرداخته ايد، با زنان آميزش نكنيد! اين، مرزهاى الهى است; پس به آن نزديك نشويد! خداوند، اين چنين آيات خود را براى مردم، روشن مى سازد، باشد كه پرهيزگار گردند!

 شأن نزول:

 از روايات اسلامى چنين استفاده مى شود كه در آغاز نزول حكم روزه، مسلمانان تنها حق داشتند قبل از خواب شبانه، غذا بخورند، چنانچه كسى در شب به خواب مى رفت سپس بيدار مى شد، خوردن و آشاميدن بر او حرام بود.

 و نيز در آن زمان آميزش با همسران در روز و شب ماه رمضان مطلقاً تحريم شده بود.

 يكى از ياران پيامبر(صلى الله عليه وآله) به نام «مطعم بن جبير» كه مرد ضعيفى بود با اين حال روزه مى داشت، هنگام افطار وارد خانه شد، همسرش رفت براى افطار او غذا حاضر كند به خاطر خستگى خواب او را ربود، وقتى بيدار شد گفت: من ديگر حق افطار ندارم، با همان حال شب را خوابيد و صبح در حالى كه روزه دار بود براى حفر «خندق» (در آستانه جنگ احزاب) در اطراف «مدينه»، حاضر شد، در اثناء تلاش و كوشش به واسطه ضعف و گرسنگى مفرط بى هوش شد، پيامبر بالاى سرش آمد و از مشاهده حال او متأثر گشت.

 و نيز جمعى از جوانان مسلمان كه قدرت كنترل خويشتن را نداشتند شب هاى ماه رمضان با همسران خود آميزش مى نمودند.

 در اين هنگام آيه نازل شد و به مسلمانان اجازه داد در تمام طول شب مى توانند غذا بخورند و با همسران خود آميزش جنسى داشته باشند.(1) ـ (2)

 1. «وسائل الشيعه»، ج 10، ص114، ح 12993; «بحار الانوار»، ج 90، ص10، و ج 93، ص271 ـ در روايات زيادى به جاى «مطعم بن جبير»، «خوّات بن جبير انصارى»، برادر «عبداللّه بن جبير» آمده است («كافى»، ج4، ص98، ح 4; «وسائل الشيعه»، ج 10، ص112، ح 12990; «بحار الانوار»، ج 20، ص 241 و 267، و ج 93، ص 269، 270، 286 و...); «مجمع البيان»، ذيل آيه مورد بحث.

 2-شأن نزول آيات قرآن، ص 49.

 

چهارشنبه 26 4 1392 15:32

چهل حديث مجتبوي (عليه السلام)

1 قالَ الإمامُ الْحَسَنُ الْمُجتبى عَلَيْهِ السَّلام :

يَا ابْنَ آدْم! عَفِّ عَنِ مَحارِمِ اللّهِ تَكُنْ عابِداً، وَ ارْضِ بِما قَسَّمَ اللّهُ سُبْحانَهُ لَكَ تَكُنْ غَنِيّاً، وَ أحْسِنْ جَوارَ مَنْ جاوَرَكَ تَكُنْ مُسْلِماً، وَ صاحِبِ النّاسَ بِمِثْلِ ما تُحبُّ أنْ يُصاحِبُوكَ بِهِ تَكُنْ عَدْلاً.([1])

امام حسن مجتبي (عليه السلام) فرمود: اى فرزند آدم! نسبت به محرّمات الهى عفيف و پاكدامن باش تا عابد و بنده خدا باشى. راضى باش بر آنچه كه خداوند سبحان برايت تقسيم و مقدّر نموده است، تا هميشه غنى و بى نياز باشى. نسبت به همسايگان، دوستان و همنشينان خود نيكى و احسان نما تا مسلمان محسوب شوى. با افراد (مختلف) آنچنان بر خورد كن كه انتظار دارى ديگران همانگونه با تو بر خورد نمايند.

2 قالَ(عليه السلام): وَ نَحْنُ رَيْحانَتا رَسُولِ اللّهِ، وَ سَيِّدا شَبابِ أهْلِ الْجَنّهِ، فَلَعَنَ اللّهُ مَنْ يَتَقَدَّمُ، اَوْ يُقَدِّمُ عَلَيْنا اَحَداً.([2])

امام حسن مجتبي (عليه السلام) به دنباله وصيّتش در حضور جمعى از أصحاب فرمود: و ما دو نفر يعنى حضرت و برادرش امام حسين (عليهما السلام) ريحانه رسول اللّه (صلى الله عليه وآله وسلم) و دو سرور جوانان اهل بهشت هستيم، پس خدا لعنت كند كسى را كه بر ما پيشقدم شود يا ديگرى را بر ما مقدّم دارد.

3 قالَ(عليه السلام): وَ إنّ حُبَّنا لَيُساقِطُ الذُّنُوبَ مِنْ بَنى آدَم، كَما يُساقِطُ الرّيحُ الْوَرَقَ مِنَ الشَّجَرِ.([3])

فرمود: همانا محبّت و دوستى با ما (اهل بيت رسول اللّه(صلى الله عليه وآله) سبب ريزش گناهان از نامه اعمال مى شود، همان طورى كه وزش باد، برگ درختان را مى ريزد.

4 قالَ(عليه السلام): لَقَدْ فارَقَكُمْ رَجُلٌ بِالاْمْسِ لَمْ يَسبِقْهُ الاْوَّلُونَ، وَ لا يُدْرِكُهُ أَلاْخِرُونَ.([4])

پس از شهادت پدرش اميرالمؤمنين علىّ (عليه السلام)، در جمع اصحاب فرمود: شخصى از ميان شماها رفت كه در گذشته مانند او نيامده است، و كسى در آينده نمى تواند هم تراز او قرار گيرد.

از حضرت پيرامون بُخل سؤال شد؟ در جواب فرمود: معناى آن چنين است كه انسان آنچه را به ديگرى كمك و انفاق كند فكر نمايد كه از دست داده و تلف شده است و آنچه را ذخيره كرده و نگه داشته است خيال كند برايش باقى مى ماند و موجب شخصيّت و شرافت او خواهد بود.

5 قالَ(عليه السلام): مَنْ قَرَءَ الْقُرْآنَ كانَتْ لَهُ دَعْوَهٌ مُجابَهٌ، إمّا مُعَجَّلهٌ وَإمّا مُؤجَلَّهٌ.([5])

فرمود: كسى كه قرآن را با دقّت قرائت نمايد، در پايان آن اگر مصلحت باشد دعايش سريع مستجاب خواهد شد و اگر مصلحت نباشد در آينده مستجاب مى گردد.

6 قالَ(عليه السلام): إنّ هذَا الْقُرْآنَ فيهِ مَصابيحُ النُّورِ وَشِفاءُ الصُّدُورِ.([6])

فرمود: همانا در اين قرآن چراغ هاى هدايت به سوى نور و سعادت موجود است و اين قرآن شفاى دل ها و سينه ها است.

7 قالَ(عليه السلام): مَنَ صَلّى، فَجَلَسَ فى مُصَلاّه إلى طُلُوعِ الشّمسِ كانَ لَهُ سَتْراً مِنَ النّارِ.([7])

فرمود: هر كه نماز صبح را به خواند و در جايگاه خود بنشيند تا خورشيد طلوع كند، برايش پوششى از آتش خواهد بود.

8 قالَ(عليه السلام):إنَّ اللّهَ جَعَلَ شَهْرَ رَمَضانَ مِضْماراً لِخَلْقِهِ، فَيَسْتَبِقُونَ فيهِ بِطاعَتِهِ إِلى مَرْضاتِهِ، فَسَبَقَ قَوْمٌ فَفَازُوا، وَقَصَّرَ آخَرُونَ فَخابُوا.([8])

فرمود: خداوند متعال ماه رمضان را براى بندگان خود ميدان مسابقه قرار داد. پس عدّه اى در آن ماه با اطاعت و عبادت به سعادت و خوشنودى الهى از يكديگر سبقت خواهند گرفت و گروهى از روى بى توجّهى و سهل انگارى خسارت و ضرر مى نمايند.

9 قالَ (عليه السلام): مَنْ أدامَ الاْخْتِلافَ إلَى الْمَسْجِدِ أصابَ إحْدى ثَمان: آيَهً مُحْكَمَهً، أَخاً مُسْتَفاداً، وَعِلْماً مُسْتَطْرَفاً، وَرَحْمَهً مُنْتَظِرَهً، وَكَلِمَهً تَدُلُّهُ عَلَى الْهُدى، اَوْ تَرُدُّهُ عَنْ الرَّدى، وَتَرْكَ الذُّنُوبِ حَياءً اَوْ خَشْيَهً.([9])

فرمود: هركس جايگاه عبادات خود را در مسجد قرار دهد يكى از هشت فايده شاملش مى گردد: برهان ونشانه اى براى معرفت ، دوست و برادرى سودمند، دانش واطلاعاتى جامع، رحمت و محبّت عمومى، سخن و مطلبى كه او را هدايت گر باشد، توفيق إجبارى در ترك گناه به جهت شرم از مردم و يا به جهت ترس از عقاب.

10 قالَ (عليه السلام): مَنْ أكْثَرَ مُجالِسَه الْعُلَماءِ أطْلَقَ عِقالَ لِسانِهِ، وَ فَتَقَ مَراتِقَ ذِهْنِهِ، وَ سَرَّ ما وَجَدَ مِنَ الزِّيادَهِ فى نَفْسِهِ، وَكانَتْ لَهُ وَلايَهٌ لِما يَعْلَمُ، وَ إفادَهٌ لِما تَعَلَّمَ.([10])

فرمود: هر كه با علماء بسيار مجالست نمايد، سخنش و بيانش در بيان حقايق آزاد و روشن خواهد شد، و ذهن و انديشه اش باز و توسعه مى يابد و بر معلوماتش افزوده مى گردد و به سادگى مى تواند ديگران را هدايت نمايد.

11 قالَ(عليه السلام): تَعَلَّمُوا الْعِلْمَ، فَإنْ لَمْ تَسْتَطيعُوا حِفْظَهُ فَاكْتُبُوهُ وَ ضَعُوهُ فى بُيُوتِكُمْ.([11])

فرمود: علم و دانش را از هر طريقى فرا گيريد، و چنانچه نتوانستيد آنرا در حافظه خود نگه داريد، ثبت كنيد و بنويسيد و در منازل خود در جاى مطمئن قرار دهيد.

12 قالَ(عليه السلام): مَنْ عَرَفَ اللّهَ أحَبَّهُ، وَ مَنْ عَرَفَ الدُّنْيا زَهِدَ فيها.([12])

فرمود: هركس خدا را بشناسد، (در عمل و گفتار) او را دوست دارد و كسى كه دنيا را بشناسد آن را رها خواهد كرد.

13 قالَ(عليه السلام): هَلاكُ الْمَرْءِ فى ثَلاث: اَلْكِبْرُ، وَالْحِرْصُ، وَالْحَسَدُ; فَالْكِبْرُ هَلاكُ الدّينِ،، وَبِهِ لُعِنَ إبْليسُ. وَالْحِرْصُ عَدُوّ النَّفْسِ، وَبِهِ خَرَجَ آدَمُ مِنَ الْجَنَّهِ. وَالْحَسَدُ رائِدُ السُّوءِ، وَمِنْهُ قَتَلَ قابيلُ هابيلَ.([13])

فرمود: هلاكت و نابودى دين و ايمان هر شخص در سه چيز است: تكبّر، حرص، حسد. تكبّر سبب نابودى دين و ايمان شخص مى باشد و به وسيله تكبّر شيطان با آن همه عبادت ملعون گرديد. حرص و طمع دشمن شخصيّت انسان است، همان طورى كه حضرت آدم (عليه السلام) به وسيله آن از بهشت خارج شد. حسد سبب همه خلاف ها و زشتى ها است و به همان جهت قابيل برادر خود هابيل را به قتل رساند.

14 قالَ(عليه السلام): بَيْنَ الْحَقِّ وَالْباطِلِ أرْبَعُ أصابِع، ما رَأَيْتَ بَعَيْنِكَ فَهُوَ الْحَقُّ وَقَدْ تَسْمَعُ بِأُذُنَيْكَ باطِلاً كَثيراً.([14])

فرمود: بين حقّ و باطل چهار انگشت فاصله است، آنچه كه را با چشم خود ببينى حقّ است; و آنچه را شنيدى يا آن كه برايت نقل كنند چه بسا باطل باشد.

15 قالَ(عليه السلام): ألْعارُ أهْوَنُ مِنَ النّارِ.([15])

فرمود: سرزنش و ننگ شمردن مردم انسان را، آسان تر است از معصيت و گناهى كه موجب آتش جهنّم شود.

16 قالَ(عليه السلام): إذا لَقى أحَدُكُمْ أخاهُ فَلْيُقَبِّلْ مَوْضِعَ النُّورِ مِنْ جَبْهَتِهِ.([16])

فرمود: وقتى انسان برادر مؤمن و دوست خود را ملاقات نمود، بايد پيشانى و سجده گاه او را ببوسد.

17 قالَ(عليه السلام): إنَّ اللّهَ لَمْ يَخْلُقْكُمْ عَبَثاً، وَلَيْسَ بِتارِكِكُمْ سُدًى، كَتَبَ آجالَكُمْ، وَقَسَّمَ بَيْنَكُمْ مَعائِشَكُمْ، لِيَعْرِفَ كُلُّ ذى لُبٍّ مَنْزِلَتَهُ، وأنَّ ماقَدَرَ لَهُ أصابَهُ، وَما صُرِفَ عَنْهُ فَلَنْ يُصيبَهُ.([17]) وَ قالَ: مَنْ عَبَدَ اللّهَ، عبَّدَ اللّهُ لَهُ كُلَّ شَىْء.([18])

فرمود: خداوند شما انسان ها را بيهوده و بدون غرض نيافريده و شما را آزاد، رها نكرده است. لحظات آخر عمر هر يك معيّن و ثبت مى باشد، نيازمندى ها و روزى هركس سهميّه بندى و تقسيم شده است تا آن كه موقعيّت و منزلت شعور و درك اشخاص شناخته گردد. و نيز فرمود: هر كسى كه خداوند را عبادت و اطاعت كند، خداى متعال همه چيزها را مطيع او گرداند.

18 قالَ(عليه السلام) لِبَعْضِ وُلْدِهِ: يا بُنَيَّ! لا تُواخِ أحَداً حَتّى تَعْرِفَ مَوارِدَهُ وَ مَصادِرَهُ، فَإذَا اسْتَنْبَطْتَ الْخِبْرَهَ، وَ رَضيتَ الْعِشْرَهَ، فَآخِهِ عَلى إقالَهِ الْعَثْرَهِ، وَ الْمُواساهِ فىِ الْعُسْرَهِ.([19])

به بعضى از فرزندانش فرمود: اى پسرم! با كسى دوستى و برادرى بر قرار نكن مگر آن كه او را از هر جهت بشناسى و مورد اطمينان باشد، پس هنگامى كه چنين فردى را يافتى در همه امور با او باش.

19 سُئِلَ(عليه السلام): عَنِ الْبُخْلِ؟ فَقالَ: هُوَ أنْ يَرىَ الرَّجُلُ ما أنْفَقَهُ تَلَفاً، وَما أمْسَكَهُ شَرَفاً.([20])

از حضرت پيرامون بُخل سؤال شد؟ در جواب فرمود: معناى آن چنين است كه انسان آنچه را به ديگرى كمك و انفاق كند فكر نمايد كه از دست داده و تلف شده است و آنچه را ذخيره كرده و نگه داشته است خيال كند برايش باقى مى ماند و موجب شخصيّت و شرافت او خواهد بود.

20 قالَ(عليه السلام): تَرْكُ الزِّنا، وَكَنْسُ الْفِناء، وَغَسْلُ الاْناء مَجْلَبَهٌ لِلْغِناء:([21])

فرمود: انجام ندادن زنا، جاروب و نظافت كردن راهرو و درب منزل، و شستن ظروف سبب رفاه و بى نيازى مى گردد.

21 قالَ(عليه السلام):السِّياسَهُ أنْ تَرْعى حُقُوقَ اللّهِ، وَحُقُوقَ الاْحْياءِ، وَحُقُوقَ الاْمْواتِ.([22])

فرمود: مفهوم و معناى سياست آن است كه حقوق خداوند و حقوق موجودات زنده و حقوق مردگان را رعايت كنى.

22 قالَ(عليه السلام): ما تَشاوَرَ قَوْمٌ إلاّ هُدُوا إلى رُشْدِهِمْ.([23])

فرمود: هيچ گروهى در كارهاى اجتماعى، سياسى، اقتصادى، فرهنگى و ... با يكديگر مشورت نكرده اند مگر آن كه به رشد فكرى و عملى و... رسيده اند.

23 قالَ(عليه السلام): اَلْخَيْرُ الَذّى لا شَرَّفيهِ: ألشُّكْرُ مَعَ النِّعْمَهِ، وَالصّبْرُ عَلَى النّازِلَهِ.([24])

فرمود: آن خوبى كه شرّ و آفتى در آن نباشد شكر در مقابل نعمت ها و صبر و شكيبائى در برابر سختى ها است.

24 قالَ(عليه السلام): يَابْنَ آدَم! لَمْ تَزَلْ فى هَدْمِ عُمْرِكَ مُنْذُ سَقَطْتَ مِنْ بَطْنِ اُمِّكَ، فَخُذْ مِمّا فى يَدَيْكَ لِما بَيْنَ يَدَيْكَ، فَإنَّ الْمُؤْمِنَ بَتَزَوَّدُ وَ الْكافِرُ يَتَمَتَّعُ.([25])

فرمود: اى فرزند آدم از موقعى كه به دنيا آمده اى، در حال گذراندن عمرت هستى، پس از آنچه دارى براى آينده ات (قبر و قيامت) ذخيره نما، همانا كه مؤمن در حال تهيّه زاد و توشه مى باشد; وليكن كافر در فكر لذّت و آسايش است.

25 قالَ(عليه السلام): إنَّ مَنْ خَوَفَّكَ حَتّى تَبْلُغَ الاْمْنَ، خَيْرٌ مِمَّنْ يُؤْمِنْكَ حَتّى تَلْتَقِى الْخَوْفَ.([26])

فرمود: همانا كسى تو را در برابر عيب ها و كم بودها هشدار دهد تا آگاه و بيدار شوى، بهتر است از آن كسى كه فقط تو را تعريف و تمجيد كند تا بر عيب هايت افزوده گردد.

26 قالَ(عليه السلام): القَريبُ مَنْ قَرَّبَتْهُ الْمَوَدَّهُ وَإنْ بَعُدَ نَسَبُهُ، وَالْبَعيدُ مَنْ باعَدَتْهُ الْمَوَدَّهُ وَإنْ قَرُبُ نَسَبُهُ.([27])

فرمود : بهترين دوست نزديك به انسان، آن كسى است كه در تمام حالات دلسوز و با محبّت باشد گرچه خويشاوندى نزديكى هم نداشته باشد. و بيگانه ترين افراد كسى است كه از محبّت و دلسوزى بيگانه باشد گرچه از نزديك ترين خويشاوندان باشد.

27 وَسُئِلَ عَنِ الْمُرُوَّهِ؟ فَقالَ(عليه السلام): شُحُّ الرَّجُلِ عَلى دينِهِ، وَإصْلاحُهُ مالَهُ، وَقِيامُهُ بِالْحُقُوقِ.([28])

از حضرت (عليها السلام) پيرامون مُروّت و جوانمردى سؤال شد، فرمود: جوانمرد كسى است كه در نگهدارى دين و عمل به آن تلاش نمايد، در اصلاح اموال و ثروت خود همّت گمارد، و در رعايت حقوق طبقات مختلف پا بر جا باشد.

28 قالَ(عليه السلام): عَجِبْتُ لِمَنْ يُفَكِّرُ فى مَأكُولِهِ كَيْفَ لايُفَكِّرُ فى مَعْقُولِهِ، فَيَجْنِبُ بَطْنَهُ ما يُؤْذيهِ، وَيُوَدِّعُ صَدْرَهُ ما يُرْديهِ.([29])

فرمود: تعجّب مى كنم از كسى كه در فكر خوراك و تغذيه جسم و بدن هست ولى درباره تغذيه معنوى روحى خود نمى انديشد، پس از غذاهاى فاسد شده و خراب دورى مى كند. و عقل و قلب و روح خود را كارى ندارد هر چه و هر مطلب و برنامه اى به هر شكل و نوعى باشد استفاده مى كند .

29 قالَ(عليه السلام): غَسْلُ الْيَدَيْنِ قَبْلَ الطَّعامِ يُنْفِى الْفَقْرَ، وَبَعْدَهُ يُنْفِى الْهَمَّ.([30])

فرمود: شستن دست ها قبل از طعام فقر و تنگدستى را مى زدايد و بعد از آن ناراحتى ها و آفات را از بين مى برد.

30 قالَ(عليه السلام): حُسْنُ السُّؤالِ نِصْفُ الْعِلْمِ.([31])

فرمود: كسى كه عادت سؤال و حالت پرس و جو دارد مثل آن است كه نصف علم ها را فرا گرفته باشد.

31 قالَ(عليه السلام): إنّ الْحِلْمَ زينَهٌ، وَالْوَفاءَ مُرُوَّهٌ، وَالْعَجَلهَ سَفَهٌ.([32])

فرمود: صبر و شكيبائى زينت شخص، وفاى به عهد علامت جوانمردى، و عجله و شتابزدگى (در كارها بدون انديشه) دليل بى خردى مى باشد.

32 قالَ(عليه السلام): مَنِ اسْتَخَفَّ بِإخوانِهِ فَسَدَتْ مُرُوَّتُهُ.([33])

فرمود: كسى كه دوستان و برادرانش را سبك شمارد و نسبت به آن ها بى اعتناء باشد، مروّت و جوانمرديش فاسد گشته است.

33 قالَ(عليه السلام): إنّما يُجْزى الْعِبادُ يَوْمَ الْقِيامَهِ عَلى قَدْرِ عُقُولِهِمْ.([34])

فرمود: همانا در روز قيامت بندگان به مقدار عقل و درك و شعورشان مجازات مى شوند.

34 قالَ(عليه السلام): إنَّ الْقُرْآنَ فيهِ مَصابيحُ النُّورِ، وَ شِفاءُ الصُّدُورِ، فَيَجِلْ جالَ بَصَرُهُ، وَ لْيَلْجَمُ الصِّفّهَ قَلْبِهِ، فَإنَّ التَّفْكيرَ حَياهُ الْقَلْبِ الْبَصيرِ، كَما يَمْشي الْمُسْتَنيرُ فىِ الظُّلُماتِ بِالنُّورِ.([35])

فرمود: همانا در قرآن چراغ هاى روشنائى بخش; و شفا بخش دردها و گرفتارى هاى درونى وجود دارد، پس كسى كه (خود را) با قرآن جلى دهد چشمانش قوى و روشن مى گردد; وقلب و درون خويش را صفا خواهد داد، چون كه تفكّر و انديشه (در قرآن سبب) حيات قلبِ آگاه مى باشد، همچنان كه شخص روشن دل در تاريكى ها به وسيله نور چراغ حركت مى نمايد و راه مى رود.

35 قالَ(عليه السلام): ألْمِزاحُ يَأْكُلُ الْهَيْبَهَ، وَ قَدْ أكْثَرَ مِنَ الْهَيْبَهِ الصّامِت([36])

فرمود: مزاح و شوخى هاى زياد و بيجا شخصيّت و وقار انسان را از بين مى برد، و چه بسا افراد ساكت داراى شخصيّت و وقار عظيمى مى باشند.

36 قالَ(عليه السلام): أللُؤْمُ أنْ لا تَشْكُرَ النِّعْمَهَ.([37])

فرمود: از علائم پستى شخص، شكر نكردن از ولى نعمت است.

37 قالَ(عليه السلام): لَقَضاءُ حاجَهِ أخ لى فِى اللّهِ أحَبُّ مِنْ إعْتِكافِ شَهْر.([38])

فرمود: هر آينه برآوردن حاجت و رفع مشكل دوست و برادرم، از يك ماه اعتكاف، در مسجد و عبادت مستحبّى، نزد من بهتر و محبوب تر است.

38 قالَ(عليه السلام): إنَّ الدُّنْيا فى حَلالِها حِسابٌ، وَ فى حَرامِها عِقابٌ، وَفِى الشُّبَهاتِ عِتابٌ، فَأنْزِلِ الدُّنْيا بِمَنْزَلَهِ الميتَهِ، خُذْمِنْها مايَكْفيكَ.([39])

فرمود: چيزهاى دنيا اگر حلال باشد حساب و بررسى مى شود و اگر از حرام به دست آيد عذاب و عقاب دارد و اگر حلال و حرام آن معلوم نباشد سختى و ناراحتى خواهد داشت. پس بايد دنيا (و موجوداتش) را همچون ميته و مردارى بشناسى كه به مقدار نياز و اضطرار از آن استفاده كنى.

39 قالَ(عليه السلام): وَ اعْمَلْ لِدُنْياكَ كَأنَّكَ تَعيشُ أبَداً، وَ اعْمَلْ لاِخِرَتِكَ كَأنّكَ تَمُوتُ غدَاً.([40])

فرمود: در دنيا از نظر اقتصاد و صرفه جوئى و... چنان برنامه ريزى كن مثل آن كه مى خواهى هميشه دوام داشته باشى، و نسبت به آخرت به نوعى حركت و كار كن مثل اين كه فردا خواهى مُرد.

40 قالَ(عليه السلام): أكْيَسُ الْكَيِّسِ التُّقى، وَ أحْمَقُ الْحُمْقِ الْفُجُورَ، الْكَريمُ هُوَ التَّبَرُّعُ قَبْلَ السُّؤالِ.([41])

فرمود: زيرك ترين و هوشيارترين افراد، شخص باتقوا و پرهيزكار مى باشد; أحمق و نادان ترين افراد، كسى است كه تبه كار و اهل معصيت باشد; گرامى ترين و باشخصيّت ترين افراد، آن كسى است كه به نيازمندان پيش از اظهار نيازشان، كمك نمايد.

پي نوشت :

[1] نزهه النّاظر و تنبيه الخاطر: ص 79، ح 33، بحارالأنوار: ج 78، ص 112، س 8.

[2] كلمه الإمامُ الْحَسَن (عليه السلام): 7، ص 211.

[3] كلمه الإمامُ الْحَسَن (عليه السلام): 7، ص 25، بحارالأنوار: ج 44، ص 23، ح 7.

[4] إحقاق الحقّ: ج 11، ص 183، س 2 و ص 185.

[5] دعوات الرّاوندى: ص 24، ح 13، بحارالأنوار: ج 89، ص 204، ح 21.

[6] - بحارالأنوار: ج 75، ص 111، ضمن ح 6.

[7] وافى: ج 4، ص 1553، ح 2، تهذيب الأحكام: ج 2، ص 321، ح 166.2

[8] تحف العقول: ص 234، س 14، من لا يحضره الفقيه: ج 1، ص 511، ح 1479.

[9] تحف العقول: ص 235، س 7، مستدرك: ج 3، ص 359، ح 3778.

[10] إحقاق الحقّ : ج 11، ص 238، س 2.

[11] إحقاق الحقّ: ج 11، ص 235، س 7.

[12] - كلمه الإمام الحسن (عليه السلام): ص 140.

[13] أعيان الشّيعه: ج 1، ص 577، بحارالأنوار: ج 75، ص 111، ح 6.

[14] - تحف العقول: ص 229، س 5، بحارالأنوار: ج 10، ص 130، ح 1.

[15] كلمه الإمام حسن (عليه السلام): ص 138، تحف العقول: ص 234، س 6، بحارالأنوار: ج 75، ص 105، ح 4.

[16] تحف العقول: ص 236، س 13، بحارالأنوار: ج 75، ص 105، ح 4.

[17] - تحف العقول: ص 232، س 2، بحار الأنوار: ج 75، ص 110، ح 5.

[18] تنبيه الخواطر، معروف به مجموعه ورّام: ص 427، بحار: ج 68، ص 184، ضمن ح 44.

[19] - تحف العقول: ص 164، س 21. بحار الأنوار: ج 75، ص 105، ح 3.

[20] أعيان الشّيعه: ج 1، ص 577، بحارالأنوار: ج 75، ص 113، ح 7.

[21] كلمه الإمام حسن (عليه السلام): ص 212، بحارالأنوار: ج 73، ص 318، ح 6.

[22] همان مدرك: ص 57.

[23] تحف العقول: ص 233، أعيان الشّيعه: ج 1، ص 577، بحارالأنوار: ج 75، ص 105، ح 4.

[24] تحف العقول: ص 234، س 7، بحارالأنوار: ج 75، ص 105، ح 4.

[25] نزهه الناظر و تنبيه الخاطر: ص 79، س 13، بحارالأنوار: ج 75، ص 111، ح 6.

[26] إحقاق الحقّ: ج 11، ص 242، س 2.

[27] تحف العقول: ص 234، س 3، بحارالأنوار: ج 75، ص 106، ح 4.

[28] تحف العقول: ص 235، س 14، بحارالأنوار: ج 73، ص 312، ح 3.

[29] كلمه الإمام الحسن (عليه السلام)، ص 39، بحارالأنوار: ج 1، ص 218، ح 43.

[30] كلمه الإمام الحسن (عليه السلام): ص 46.

[31] كلمه الإمام الحسن (عليه السلام) : ص 129.

[32] كلمه الإمام الحسن (عليه السلام) : ص 198.

[33] كلمه الإمام الحسن (عليه السلام) : ص 209.

[34] كلمه الإمام الحسن (عليه السلام) : ص 209.

[35] نزهه النّاظر و تنبيه الخاطر: ص 73، ح 18، بحارالأنوار: ج 78، ص 112، س 15.

[36] كلمه الإمام الحسن (عليه السلام): ص 139، بحارالأنوار: ج 75، ص 113، ح 7.

[37] كلمه الإمام الحسن (عليه السلام): ص 139، بحارالأنوار: ج 75، ص 105، ح 4.

[38] كلمه الإمام الحسن (عليه السلام): ص 139.

[39] كلمه الإمام الحسن (عليه السلام): ص 36، بحارالأنوار: ج 44، ص 138، ح 6.

[40] كلمه الإمام الحسن (عليه السلام) ص 37، بحارالأنوار: ج 44، ص 138، ح 6.

[41] إحقاق الحقّ : ج 11، ص 20 س 1، بحارالأنوار: ج 44، ص 30.

يکشنبه 17 10 1391 15:27

تهيه آب توسط على(عليه السلام) در جنگ بدر

 داستان آب آوردن على(عليه السلام) در جنگ بدر چگونه نقل شده است؟

 امام احمد حنبل در «مناقب»(1) اين حديث را اين چنين ذكر نموده كه : چون شب بدر شد پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود : «من يستقي لنا من الماء؟!» [چه كسى به ما آب مى نوشاند؟!] مردم از روى ترس قبول نكردند . پس على(عليه السلام) برخاست و دلوى بر دوش خود انداخت و بر سر چاهى كه عميق و تاريك بود آمد و داخل آن شد . پس خداوند بر جبرئيل و ميكائيل و اسرافيل وحى فرستاد كه براى يارى رساندن به محمّد(صلى الله عليه وآله) و برادرش و لشكرش آماده شويد . پس از آسمان فرود آمدند و سر و صدايى داشتند كه هر كس آن را مى شنيد به وحشت مى افتاد و مى ترسيد . چون به محاذى چاه رسيدند به جهت اكرام و بزرگداشت على(عليه السلام) همگى به او سلام كردند(2).(3)

ما را از دعاي خيرتان فراموش نفرماييد ، وبلاگ نداي اسلام

1 - حديث شماره 171 ; و در فضائل الصحابة : ح 1049 ; و در تاريخ ابن عساكر : شماره 868 .

2 - [مراجعه شود: شرح نهج البلاغة 2/450 ; 9/172 ، خطبه 154] .

3 ـ شفيعى شاهرودى، گزيده اى جامع از الغدير، ص 372

تحريف حديث يوم الدار در تفسير طبرى

 طبرى در تفسير خود چگونه حديث يوم الدّار را تحريف نموده است؟

طبري بعد از روايت كردن حديث يوم الدّار در كتاب تاريخ خود ـ دوستي با آن حديث را در كتاب تفسير خود كنار گذاشته، خيانت كرده و تمام متن و سند را حرف به حرف آورده است لكن گفتار رسول خدا(صلى الله عليه وآله)در فضيلتِ كسى كه به پذيرش دعوت مبادرت كرد را مجمل و مبهم گذاشته و نوشته است: پس پيامبر فرمود: «فأيُّكم يوازرني على هذا الأمر على أن يكون أخي وكذا وكذا؟» (كدام يك از شما مرا بر اين كار كمك مى كند تا برادر من و فلان و فلان باشد؟). و درباره كلام اخير پيامبر(صلى الله عليه وآله)مى نويسد: «إنَّ هذا أخي وكذا وكذا» ( فرمود: همانا اين برادر من و فلان و فلان است).

و ابن كثير شامى در كتاب «البداية و النهاية»(1)، و در تفسير خود(2)، در اين دگرگونى و واژگونى حديث، از طبرى پيروى كرده است. و ذكر آن دو كلمه بر او گران آمده است در حالى كه تاريخ طبرى ـ كه تنها منبع وى در تاريخش مى باشد و در آن جا حديث را به طور مفصّل ذكر كرده است ـ در برابر ديدگانش وجود داشته است; زيرا برايش خويشايند نبوده كه نصّ بر وصايت و خلافت دينى اميرالمؤمنين را اثبات كند يا بر آن دليل آورد يا به آن اشاره كند. و آيا هدف طبرى وقتى در تفسير خود، كلمات را از جايگاهش تغيير داده و تحريف كرده ـ پس از اينكه از روى غفلت اين روايت را به صورت صحيح در تاريخ خود ذكر كرده ـ نيز همين بوده است؟!!(3)

 ما را از دعاي خيرتان فراموش نفرماييد ، وبلاگ نداي اسلام

1 ـ البداية و النهاية 3: 40 (3/53).

2 ـ تفسير ابن كثير 3: 351.

3 ـ شفيعي شاهرودي، گزيده اى جامع از الغدير، ص 202.

چهارشنبه 3 3 1391 12:50

تصحيح سند حديث «علىٌّ مع الحق»

سؤال: از چه راه هايى مى توان صحت سند حديث «علىٌّ مع الحق» را اثبات نمود؟

جواب: حديث مورد بحث را مى توان مطابق نقل برخى از علماى اهل سنت تصحيح نمود. كه از آن جمله مى توان به سندهاى زير اشاره كرد:

1 ـ سند ترمذى در «الجامع الصحيح»;(1) او گرچه حديث را غريب شمرده است، ولى بنابر نقل علماى اهل سنت غريب ترمذى قابل احتجاج است. و از طرف ديگر ممكن است كه حكم به غريب بودن آن به جهت آن است كه متنش با عقايد او سازگارى ندارد; زيرا در متن حديث، امام على(عليه السلام) محور حق و حقيقت معرفى شده است.

2 ـ سند حديث ابويعلى موصلى كه تمام راويان آن نزد اهل سنت ثقه هستند.(2)

3 ـ سند هيثمى در «مجمع الزوائد»;(3) زيرا گرچه او در ذيل حديث مى گويد: «در سند آن سعد بن شعيب است كه من او را  نمى شناسم و بقيه رجال آن رجال صحيح اند»، ولى به قول علامه امينى(رحمه الله) اين مردى را كه هيثمى نمى شناسد سعيد بن شعيب حضرمى است كه به جهت تحريفى كه به سعد شده براى او مجهول واقع شده است. و سعيد بن شعيب مورد اعتبار و وثوق نزد اهل سنت است. شمس الدين ابراهيم جوزانى مى گويد: «او شيخ صالح و صدوق است».(4)

علاوه بر اين برخى از علماى اهل سنت به صحت سند اين حديث تصريح كرده اند، كه مى توان از ميان آن ها به افراد زير اشاره كرد:

1 ـ تصريح به صحت از جانب حاكم نيشابورى در «المستدرك على الصحيحين».(5)

2 ـ تصريح به صحت از جانب ذهبى در «تلخيص المستدرك».

3 ـ حافظ طبرانى كه خود تصريح به حسن بودن سند حديث كرده است(6).(7)

 حيدر اميرالمؤمنين است ، وبلاگ نداي اسلام

1- الجامع الصحيح، ج 5، ص 592، ح 371.

2- مسند ابويعلى، ج 2، ص 318، ح 1052

3- مجمع الزوائد، ج 7، ص 35.

4. تهذيب التهذيب، ج 4، ص 42; خلاصة الكمال، ج 1، ص 382، رقم 2479.

5- المستدرك على الصحيحين، ج 3، ص 134، ح 4628.

6- المعجم الاو سط، ج 5، ص 455، ح 4877.

7. على اصغر رضوانى، امام شناسى و پاسخ به شبهات(2)، ص 426

دوشنبه 24 11 1390 13:9

جايگاه زهد و عمل صالح در تفكر شيعه

ر ابتدا بايد بيان شود كه ايمان از ماده «أمن» به معناى سكون و آرامش (ضد خوف) است.([1])

و تعريف آن عبارت است از «قرار گرفتن اعتقاد در قلب به نحوى كه صاحب ايمان از ريب و شك كه آفت اعتقادند در امان است».([2])

از اينجا روشن مى شود كه ايمان يك امر قلبى و نفسى است و اگر چه بعضى اقرار زبانى و عمل صالح را هم جزئى از ايمان دانسته اند و آنها را به تعريف افزوده اند،([3]) ولى نظر تحقيق اين است كه ايمان همان اعتقاد و تصديق قلبى است چنان كه از معنا و تعريفى كه بيان شد اين مطلب استفاده مى شود و تعدادى از آيات قرآن گواه بر اين مطلب است از جمله: (ولما يدخل الايمان فى قلوبكم)([4]) هنوز ايمان وارد قلبهاى شما نشده است.

و (اولئك كتب فى قلوبهم الايمان)([5]) آنان (كسانى كه به خدا و روز رستاخيز ايمان دارند) كسانى هستند كه خدا ايمان را بر صفحه دلهايشان نوشته .

البته ممكن است دليل كسانى كه اقرار زبانى و عمل صالح را جزء ايمان دانسته اند و آن دو را در تعريف به اعتقاد قلبى افزوده اند، بعضى از روايات باشد همچون (الايمان معرفة بالقلب و قول باللسان وعمل بالاركان)([6])«ايمان عبارت است از معرفت و اعتقاد قلبى و قول و اقرار زبانى و عمل صالح بوسيله اركان و اعضاى بدن»

ولى بايد توجه شود كه اين گونه روايات در صدد تعريف ايمان نيستند، بلكه براى بيان مقاصد ديگرى هستند مانند اين كه: ترتّب آثار ظاهرى ايمان منوط به اقرار زبانى است، و ذكر عمل صالح ردّى بر قول گروه مرجئه است كه معقتد بودند عمل در سعادت انسان دخالتى ندارد و اعتقاد و تصديق قلبى كافى است.([7])

حال با توجه به مطالب بيان شده به رابطه هر كدام از عمل صالح، جهاد و زهد با ايمان مى پردازيم:

عمل صالح: اگر چه ايمان فقط اعتقاد و تصديق قلبى است، ولى ايمان حقيقى داراى مراتب است (اولئك هم المؤمنون حقاً لهم درجات عند ربهم)([8]) پايين ترين مرتبه ايمان، همان اعتقاد قلبى است. ولى تكامل و ارتفاع ايمان در گرو انجام اعمال صالح است چرا كه عمل صالح نسبت به ايمان همچون ثمر و ميوه نسبت به درخت است و ايمان بدون انجام اعمال صالح چونان درختى بى ثمر است، پس اعمال صالح نشانگر صلابت و سلامت درخت ايمان است.([9]) شاهد بر اين مطلب آياتى از قرآن كريم است كه در آنها عمل صالح همراه ايمان ذكر شده از جمله: (من آمن باللّه واليوم الاخر و عمل صالحاً فلا خوف عليهم)([10]) كسانى كه به خداوند يگانه و روز جزا ايمان بياورند و عمل صالح انجام دهند ترسى بر آنها نيست» البته ممكن است كسانى كه عمل صالح را جزء ايمان مى دانند منظورشان مراتب بالاى ايمان باشد كه عمل صالح را بطور قطع به دنبال دارد و آنان كه ايمان را بدون عمل صالح تعريف مى كنند منظورشان مراتب پايين ايمان باشد كه ممكن است در اين مرتبه شخص مرتكب گناه و معصيت شود .

جهاد: جهاد يكى از زير مجموعه هاى عمل صالح و از فروع مهم دين در نزد شيعيان به شمار مى رود و در آيات بسيارى از قرآن كريم و روايات وارده از معصومين(عليهم السلام) اهميت و جايگاه آن بيان شده. آياتى كه در آنها جهاد در كنار ايمان قرار گرفته از جمله: (ان الذين آمنوا و الذين هاجروا و جاهدوا فى سبيل الله اولئك يرجون رحمة الله)([11])«همانا كسانى كه ايمان آوردند و براى خدا هجرت كردند و در راه خدا جهاد كردند به رحمت خداوند اميد دارند»

و (وجاهدوا فى سبيله لعلكم تفلحون)([12]) «در راه خداوند جهاد كنيد تا رستگار شويد»

همچنين امير بيان على(عليه السلام) مى فرمايند: (ان الجهاد باب من ابواب الجنة)([13]) «همانا جهاد در راه خدا درى از درهاى بهشت است» و روايات بسيار ديگرى كه ذكر آن در اين مقال نمى گنجد.

پس روشن شد كه جهاد به عنوان يكى از مهم ترين اعمال صالح اگرچه جزئى از ايمان نيست ولى سهم بسزايى در ارتقاع و تكامل آن دارد .

زهد: زهد در لغت به معناى بى رغبتى و حريص نبودن به دنيا است.([14]) و از نظر شيعيان جايگاه و منزلت بالايى دارد و در سايه زهد و بى رغبتى به دنيا انسان مؤمن مى تواند درجات تكامل و ترقى را بپيمايد، شاهد بر اين مطلب سيره عملى و قولى ائمه(عليهم السلام) درباره زهد است. به عنوان مثال در جاى جاى نهج البلاغه على(عليه السلام) از زهد و ورع و بى رغبتى به مظاهر و جاذبه هاى دنيوى سخن مى گويد از جمله: (الزهد ثمرة الدين)([15]) «زهد نتيجه و ميوه دين است» و (الزهد اساس اليقين)([16]) «زهد ريشه و اساس يقين است» .

پس روشن شد كه زهد در اعتقادات شيعى، راهكارى مناسب براى روى آوردن به اعمال صالح و تكامل بخشيدن به درجات ايمان است.

 

وبلاگ نداي اسلام ، پاسخ به شبهات وهابيت و دفاع از حقانيت مذهب راستين تشيع

--------------------------------------------------------------------------------

[1]- ابن منظور، لسان العرب، ذيل ماده «أمن» .

[2]- علامه طباطبائى، تفسير الميزان (اعلمى للمطبوعات) ج 1، ص 45 .

[3]- نصيرالدين طوسى، قواعد العقائد، تحقيق ربانى گلپايگانى (مؤسسه امام صادق(عليه السلام)) ص 144 .

[4]- حجرات: 14 .

[5]- مجادله: 22 .

[6]- شيخ صدوق، خصال (جامعه مدرسين) ج 1، باب الثلاثه، ح 229، ص 178 .

[7]- قواعد العقائد، همان، ص 148، پاورقى شماره 4 .

[8]- انفال: 4 .

[9]- ر،ك: تفسير نمونه، ناصر مكارم شيرازى (دار الكتب الاسلاميه) ج 1، ص 142 .

[10]- مائدة: 69 .

[11]- بقره: 218 .

[12]- مائده: 54 .

[13]- نهج البلاغة، خطبه 27 .

[14]- ابن منظور، لسان العرب، ذيل كلمه زهد .

[15]- غرر الحكم، 6045 .

[16]- غرر الحكم، 6048 .

سه شنبه 4 5 1390 18:15
X