معرفی وبلاگ
وَإِنَّمَا سُمِّيَتِ الشُّبْهَةُ شُبْهَةً لاَِنَّهَا تُشْبِهُ الْحَقَّ، فَأَمَّا أَوْلِيَاءُ اللهِ فَضِيَاؤُهُمْ فِيهَا الْيَقِينُ، وَدَلِيلُهُمْ سَمْتُ الْهُدَى ، وَأَمَّا أَعْدَاءُ اللهِ فَدُعَاؤُهُمْ الضَّلالُ، وَدَلِيلُهُمُ الْعَمْى... نهج الباغه خطبه 38 شُبهه را از اين جهت شُبهه ناميده اند كه شبيه و مانند حق است، پس روشني دوستان خدا در چيزهاي شُبهه ناك، ايمان و يقين است، و راهشان راه هدايت و رستگاري است و اما دشمنان خدا پس دعوت آنان به ضلالت و گمراهي است، و راهنماي آنان كوري آنان مي‎باشد.
صفحه ها
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 499537
تعداد نوشته ها : 502
تعداد نظرات : 163
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان

فرمايشات نورانى قائم آل محمد

كلام جانبخش حضرت مهدى(عليه السلام)، كه در ضمن ديدارهايى با مواليان حقيقى و شيعيان خاص، يا در توقيعات شريفه از ناحيه مقدسه آن بزرگوار صادر شده است، در همه ابعاد، الهام دهنده، راهگشا، تعهّد بخش و حركت آفرين است.

تدبّر در نمونه هايى از سخنان حضرت، مى تواند شيوايى و غناى معجزه آساى آن را به ما بشناساند و در راستاى شناخت بيشتر آن امام كريم و عمل به خواسته هاى خدا جويانه وارشادات حكيمانه ايشان، ياريگرمان باشد.

معرّفى خويشتن:

يگانه مظهر الهى:        «انا بقيّة اللّه في أرضه».

من يگانه مظهر و الهى باقيمانده در زمين هستم1) )

حجّت خدا:    «انا حجّة اللّه على عباده».

من حجّت خداوند بربندگان اويم2) )

پايان بخش سلسله وصايت: «انا خاتم الأوصياء».

  من آخرين وصىّ پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) و پايان دهنده سلسله وصايت مى باشم3) )

*     قيام كننده:   «انا القائم من آل محمّد (صلى الله عليه وآله وسلم) ».

  من، قيام كننده از خاندان پيامبر خدا حضرت محمد(صلى الله عليه وآله وسلم)هستم.

*احياگر عدلت:«انا الّذى أخرج فى آخر الزّمان بهذا السّيف فاملأ الارض عدلا وقسطاً كما ملئت جوراً و ظلماً».

 من با اين شمشير در آخر زمان قيام مى كنم و زمين را از عدالت و داد، آكنده مى سازم چنانكه از بيداد و ستم پر شده باشد.

*انتقام گيرنده:«انا بقيّة اللّه فى أرضه والمنتقم من اعدائه».

 من يگانه مظهر الهى، باقيمانده در زمين و انتقام گيرنده از دشمنان خدايم4) )

*مظهر و همراه حقّ:     «وليعلموا أنّ الحقّ معنا وفينا».

 همگان بدانند كه به راستى حقّ با ما و نزد ماست5) )

نقش خويش در حفظ و هدايت مردم:

واسطه دفع بلاها:«بى يدفع اللّه البلاء عن اهلى و شيعتى».

 «به وسيله من است كه خداوند عزّوجلّ بلا و مصيبت را از اهلبيت و شيعيان من دور مى گرداند.»

*سبب امنيّت:«إنى لامان لأهل الأرض كما أنّ النّجوم أمان لاهل السّماء».

 «همانا من موجب امنيّت براى اهل زمين هستم چنانكه ستارگان سبب امنيّت اهل آسمانهايند.»

اد كردن و مراعات شيعيان:«انّا غير مهملين لمراعاتكم ولاناسين لذكركم، ولولا ذلك لنزل بكم اللاَّْواء واصطلمكم الاعداء».

 ما در مراعات حال شما كوتاهى نمى كنيم و يادتان را از خاطر نمى بريم و اگر جز اين بود بلاهاى سنگين بر شما وارد مى شد و دشمنان، شما را نابود مى كردند.

*مواظبت و مراقبت: «انّا يخيط علماً بأنبائكم ولايعزب عنا شيىء من اخباركم».

 «ما به اوضاع و احوال شما آگاهيم و هيچيك از اخبار شما بر ما پوشيده نيست.»

* بهره رسانى:«و امّا وجه الانتفاع بى فى غيبتى فكا لانتفاع بالشّمس اذا غيبها عن الابصار السحاب».

 «امّا چگونگى بهره بردن از من در دوران غيبتم مانند بهرهورى از خورشيد است زمانى كه ابرها آن را از ديدگان، پنهان ساخته باشند.»

 وظيفه شيعيان:

* رجوع به دين شناسان:«و اما الحوادث الواقعه، فارجعوا فيها الى رواه حديثنا فانّهم حجّتى عليكم و أنا حجّة اللّه».

«امّا در پيشامدهاى روزگار، به راويان احاديث ما مراجعه كنيد، زيرا آنان حجت من بر شما هستند و من حجت خدا بر آنان هستم.»

*محبّت ورزيدن:«فليعمل كلّ امرء منكم ما يقرب به من محبّتنا».

 «پس هر يك از شما بايد به آنچه او را به مقام محبّت ما نزديك مى كند، عمل نمايد.»

*دورى از گناه:«فليدعوا عنهم اتّباع الهوى».

«همگان بايد گناه و پيروى از هواى نفس را ترك كنند.»

* تقوى و تسليم:«فاتّقوا اللّه و سلموا لنا وردّ والامر الينا فعلينا الاصدار كما كان منا الايراد».

«تقواى الهى پيشه كنيد و تسليم ما باشيد و امر دين را به ما ارجاع دهيد، زيرا بر ماست كه شما را سيراب از سرچشمه بيرون آوريم همچنانكه ما شما را به سرچشمه برديم.»

دعاى زياد:    «اكثرو الدعاء بتعجيل الفرج فانّ ذلك فرجكم».

 «براى نزديك شدن ظهور و فرج، زياد دعا كنيد كه به راستى همين دعا، فرج شماست.»

*كسب معارف از اهلبيت(عليهم السلام)«طلب المعارف من غير طريقنا اهل البيت مساوق لانكارنا».

 «جستجوى معارف و دانش ها، جز از طريق ما اهلبيت، مساوى با انكار ما است.»

 شرط يارى:

*اخلاص و خير خواهى و تقوى:  «انّ اللّه قنعنا بعوائد احسانه و فوائد امتنانه، وصان انفسنا عن معاونة الاولياء، الاّ عن الاخلاص فى النيّة وامحاض النّصيحة والمحافظة على ما هو أتقى و أبقى و أرفع ذكراً».

 «به يقين، خداوند ما را به لطف و احسان مكرّر خويش و به بهره هاى انعام و كرم خود، راضى و خوشنود ساخته، و ما را نيازمند يارى دوستان قرار نداده، مگر آن يارى كه از روى اخلاص در نيّت و خيرخواهى محض صورت گيرد و در آن، بر آنچه به تقواى الهى و بقاى نزد خدا و رفعت جايگاه، نزديك تر است، محافظت شود.»

اتحاد و اجتماع دلها:    «ولو انّ اشياعنا ـ و فقهم اللّه لطاعته ـ على اجتماع من القلوب فى الوفاء بالعهد عليهم لما تأخّر عنهم اليمن بلقائنا».

 «اگر شيعيان ـ كه خدا براى اطاعت خود توفيق شان دهد ـ در راه وفاى به پيمانى كه بر عهده دارند همدل و همراه مى شدند، سعادت ديدار ما براى ايشان به تأخير نمى افتاد.»

پرداخت حقوق الهى«انّه من اتّقى ربّه من اخوانك فى الدّين و اخرج مما عليه الى مستحقيه كان آمناً فى الفتنة المبطله».

  «همانا هر يك از برادران دينى تو، پرهيزگار باشد و حقوق الهى را كه برعهده دارد به مستحقين آن بپردازد ـ به بركت دعا و يارى ما ـ در فتنه هاى باطل كننده و ويرانگر، ايمن و محفوظ خواهد ماند.»

*     پرهيز از گناه: «فما يحبسنا عنهم الاّ ما يتّصل بنا مما نكرهه ولانؤثره منهم».

  «ما را ـ از ديدار و يارى شيعيان مان ـ باز نمى دارد مگر آنچه از كردارهاى ناپسند آنان به ما مى رسد كه براى ما ناخوشايند است و توقّع آن را از ايشان نداريم.»

 

 درباره ظهور:

وابستگى به اراده خدا:«و امّا ظهور الفرج، فانّه الى اللّه».

«امّا امر ظهور فرج، بسته به اراده خداست6) )

*ناگهانى بودن:«فانّ أمرنا بغتة فجأة، حين لاتنفعه توبة ... كذب الوقّاتون».

«نسبت به گذشته، كسى را سود نبخشد ... يقين كنندگان وقت ظهور، دورغگويند7) )

*رهايى از طواغيت:«و إنّى أخرج حين أخرج ولابيعة لأحد من الطّواغيت فى عنقى».

«به يقين، من در حالى قيام خواهم كرد كه بيعت هيچيك از طاغوتهاى دوران برگردنم نباشد8) )

*حادثه اى در مكّه:«وآية حركتنا من هذه اللّوثة حادثة بالحرم المعظّم، من رجس منافق مذمّم، مستحل للدّم المحرّم، يعمد بكيده أهل الايمان».

 «نشانه حركت ما از اين خانه نشينى، واقعه اى در حرم با عظمت مكّه است. حادثه اى كه در اثر پليدى شخصى منافق و نكوهيده پديد مى آيد، كه خونريزى را حلال مى شمارد و با مكر و نيرنگ، قصد جان مؤمنان مى نمايد9) )

*ياران وقت ظهور:«فاذا أذنت فى ظهورى فأيّدنى بجنودك واجعل من يتبعنى لنصرة دينك مؤيّدين و فى سبلك مجاهدين».

 «خدايا  زمانى كه اجازه ظهور به من مى دهى، مرا به لشكريان خود يارى فرما، همه كسانى را كه براى يارى دين تو، به پيروى از من بر مى خيزند تأييد كن و آنان را جهادگر در راه خودت قرار بده10) )

 درباره اهلبيت (عليهم السلام) :

*واسطه آفرينش ورزق:«و امّا الائمة (عليهم السلام) فانّهم يسألون اللّه تعالى فيخلق، و يسألونه فيرزق ايجاباً لمسئلتهم واعظاماً لحقهم».

 «امّا امامان (عليهم السلام) از خداى تعالى در خواست مى كنند و خداوند به خاطر اجابت در خواست آنان و بزرگداشت حق ايشان، موجودات را مى آفريند و روزى مى بخشد.»11) )

*الگو بودن زهرا سلام اللّه عليها :«و فى ابنة رسول اللّه صلى اللّه عليه وآله و عليها إلىّ أسوة حسنة».

«و در دختر رسول خدا كه درود بر او و پدرش و خاندانش باد، براى من اسوه و الگويى نيكوست12) )

*عزادارى امام حسين(عليه السلام): «فلئن اخّرتنى الدّهور، و عاقنى عن نصرك المقدور، و لم اكن لمن حاربك محارباً و لمن نصب لك العداوة مناصباً، فلأندبنّك صباحاً و مساء ولأبكينّ عليك بدل الدّموع دماً».

«اگر چه روزگار مرا به تأخير انداخت، و تقدير الهى مرا از يارى تو بازداشت و نبودم تا با آنان كه عليه تو جنگيدند بجنگيم، و با كسانى كه به دشمنى تو برخاستند بستيزم، در عوض هر صبح و شام بر تو ناله مى كنم و بجاى اشك در عزاى تو خون از ديده مى بارم3) 1)

                 [1] ـ كلمة الامام المهدى، ص 542.

                [2] ـ كلمة الامام المهدى، ص 542.

                [3] ـ كلمة الامام المهدى، ص 542.

                [4]ـ الزام الناصب، ج 1، ص 352.

                 [5] ـ كمال الدين، ج 2، باب 45، ص 511.

                 [6] ـ كمال الدين، ص 484.

                 [7] ـ احتجاج، ج 2، ص 497 و ص 470.

                 [8] ـ بحارالأنوار، ج 53، ص 181.

                 [9] ـ بحارالأنوار، ج 53، ص 181.

                 [10] ـ مهج الدعوات، ص 302.

                 [11] ـ احتجاج، ج 2، ص 472.

                 [12] ـ احتجاج، ج 2، ص 467.

                 [13] ـ بحارالأنوار، ج 98، ص 317.

 

دسته ها : موعود اديان
چهارشنبه 18 11 1391 12:41

امام دوازدهم به دنيا آمده ولي از دنيا رفته

يكي از مسائلي كه جزئيات آن مورد اختلاف شيعه و اهل سنت است مسئله مهدويت مي‌باشد. اين مسئله داراي ابعاد مختلفي مي‌باشد. مسائل مورد بحث در مهدويت عبادتند از: 1) اصل مهدويت و انتظار ظهور امام زمان ـ عجل‌الله تعالي فرجه‌الشريف ـ  2) امامت امام زمان(عج) درسن پنج سالگي و طـول عـمر امام زمان 3) فلـسفة عقيده شيـعه به وجـود امـام زمان(عج).

مسئله اول نه تنها مورد اتفاق شيعه و اهل سنت مي‌باشد بلكه تمام ملل و فرق و اديان منتظر ظهور مصلحي كل مي‌باشند تا در آخر الزمان بر اين عالم حكومت كند و بشريت را از ظلم رهايي بخشد. در زبور داود در اين باره مي‌خوانيم كه: « ... اما منتظران خداوند وارث زمين خواهند بود هان بعد از اندكي شرير نخواهد بود...اما صالحان را خداوند تاييد مي‌كند... زيرا آنانكه از وي بركت يابند وارث زمين گردند.... و اما نسل شرير منقطع خواهد شد، صالحان وارث زمين خواهند بود و ... [1]».

در اين باب زبور داود از ظلم و ستم و شر، سخن به ميان آورده است و بيان شده كه شر و ستم از بين خواهد رفت و صالحان وارث زمين خواهند شد. قرآن مجيد نيز از اين واقعه از زبور خبر داده و فرموده است: «ولقد كتبنا في الزبور من بعد الذكر ان الارض يرثها عبادي الصالحون»[2] . (ما در زبور نوشتيم كه بندگان صالح من وارث زمين خواهند شد.)

در اناجيل اربعه نيز آمدن «پسر انسان» خبر داده شده است و به مردم دستور انتظار داده شده است[3].

دراسلام نيز بر اساس آيات و روايات نبوي مردم بايد به انتظار روزي باشند كه شخصي از اهل بيت پيامبر(ص) و از فرزندان فاطمه ظهور كند و بساط ظلم و ستم را برچيند و جهان را پر از عدل و داد نمايد.

اين عقيده در اسلام امري مسلم و غير قابل انكار مي‌باشد. تا جايي كه محي الدين عربي حنفي در فتوحات مكيه جلد 3 باب 366 تحت عنوان «وزراء المهدي ـ عجل‌الله تعالي فرجه‌الشريف ـ » بحث مفصلي را مطرح كرده و حتي شمائل حضرت را توضيح داده و به نام مبارك او اشاره مي‌كند.

ابن حجر در كتاب «الصواعق المحرمة» در شرح حال ائمه دوازده گانه به تفصيل سخن گفته و بابي به نام «الايات التي وردت في ذريه فاطمة ـ عليها سلام ـ » و «الايات التي وردت في فضائل اهل البيت» منعقد كرده است و در رابطه با حضرت مهدي ـ عجل‌الله تعالي فرجه‌الشريف ـ آيات زيادي را مطرح كرده است.

در سنن ابن داود كه يكي از كتب صحاح اهل سنت است بابي در اين رابطه به نام «كتاب المهدي» موجود است. در ساير كتب و صحاح اهل سنت روايات زيادي در اين باره ذكر شده است. در اين‌جا تنها به نقل سه روايت اكتفا مي‌كنيم و اهل تحقيق را به كتب مفصله ارجاع مي‌دهيم:

1ـ در روايات نبوي در بسياري از كتب اهل سنت آمده است كه: «لاتقوم الساعة حتي يلي رجل من اهل بيتي يواطؤ اسمه اسمي»[4]. (قيامت بر پا نمي‌شود مگر اين‌كه مردي از اهل بيت من كه نام او همانند نام من است (محمد است) زمام امور را در دست گيرد).

2ـ جابر بن سمره نقل مي‌كند كه : «قال النبي ـ صلي‌الله‌ عليه و آله ـ : يكون اثنا عشر اميراً كلهم من قريش»[5]. (بعد از من دوازده امير كه همگي از قريش مي‌باشند خواهند آمد).

3ـ رسول خدا ـ صلي‌الله‌ عليه و آله ـ فرمود كه: «المهدي من ولد فاطمه»[6].

اما مسئله دوم و سوم مورد اختلاف شيعه و اهل سنت قرار گرفته شده است. از اين دو مسئله، مسئله دوم بيشتر مورد نزاع و بحث قرار گرفته است. مسئلة دوم خود به دو بخش تقسيم مي‌شود.

الف: امامت حضرت مهدي(عج) در سن پنج سالگي ب: طول عمر آن حضرت.

چون شبهه در رابطه با طول عمر آن‌حضرت مي‌باشد در اين جا به طور اختصار به اين قسمت پرداخته مي‌شود.

در رابطه با اين مسئله ما از طريق قرآن و حقايق ديني سخن مي‌گوئيم، گر چه بر اهل فن پوشيده نمي‌باشد اگر چه اين مطلب كه امام زمان(عج) در سرداب از دنيا رفته است نياز به دليل و برهان است ولي از آن جا كه فرض بر اين است كه طرف سخن و صاحب شبهه كساني هستند كه قرآن را پذيرفته و به حقانيت آن معتقدند، مي‌گوئيم نبايد براي شما عمر طولاني يك ولي از اولياء خدا ماية تعجب باشد، زيرا قرآن كريم دربارة افراد گوناگون عمرهاي طولاني ذكر كرده است. در رابطه با حضرت نوح ـ عليه السلام ـ مي‌خوانيم كه او تنها قبل از طوفان 950 سال در بين قومش بوده و پس از طوفان هم مدتي زنده بوده است. «فلبث فيهم الف سنة الا خمسين عاماً[7]» تا جايي كه در تاريخ عمر حضرت نوح ـ عليه السلام ـ را 2500 سال هم گفته‌اند.

هم‌چنين در رابطه با حضرت مسيح ـ عليه السلام ـ وفتي يهوديان گفتند كه ما او را به دار آويخته‌ايم، قرآن كريم نظر آن‌ها را رد مي‌كند و مي‌فرمايد: «خداوند عيسي را به آسمان برده است» «و ما قتلوه يقيناً بل رفعه الله اليه[8]» (او يقيناً كشته نشده بلكه خدا او را به سوي خود بالا برده است). بنا براين طبق آيات فوق و روايات زيادي كه در اين باره از پيامبر اسلام ـ صلي‌الله‌ عليه و آله ـ وارد شده است حضرت نوح ـ عليه السلام ـ عمري طولاني داشته و حضرت مسيح نيز در حدود دو هزار سال است كه زنده است. پس چگونه نسبت به عمر امام زمان(عج) اين همه خدشه وارد مي‌شود و آن را بعيد فرض مي‌كنند؟ به علاوه در تاريخ معمّرين بسياري را نام برده‌اند كه هر يك با اين‌كه بعضي ولي خدا نبوده‌اند عمرهاي طولاني داشته‌اند. بالا تر از همه اين‌ها، ما كه خدا را قادر مطلق مي‌دانيم چه بعدي دارد كه روي مصالحي خداوند ولي خود را در مدتي طولاني حفظ نمايد و او را دور از دسترس ديگران و غايب از ديد مردم نگه بدارد و از اين طريق بندگان خود را آزمايش نمايد.

به هر حال مهم اين است كه از نظر قرآن كريم عمر طولاني براي يك انسان ممكن است و تعجب اين است كه كساني كه به آيات فوق عقيده دارند به طول عمر امام عصر(عج) به شدت اعتراض مي‌كنند و آن را منكر مي‌دانند در حالي كه وقتي چيزي ممكن شد، فرقي بين مصاديق آن نمي‌باشد.

عيسي مسيح ـ عليه السلام ـ زنده بماند يا مهدي موعود(عج) هر دو براي خدا ممكن است و مانعي ندارد.

قرآن و عترت = اسلام راستين

وبلاگ نداي اسلام

--------------------------------------------------------------------------------

[1] . كتاب مقدس، كتاب مزامير داود، مزمور 37، آيه 9 به بعد.

[2] . سورة مباركه انبياء، آيه 105.

[3] . رجوع شود به: انجيل متي باب 24، آيات 40 و 45 ـ انجيل مقدس، باب 13، آيه 27 ـ انجيل لوقا، باب 13، آيات 37 تا 41 ـ انجيل يوحنا، باب 14 ـ آيه 30.

[4] . مسند احمد حنبل، ج1، ص 376، و سنن ابي داود، ج4، ص 106 و صحيح ترمذي، ج4، ص 505 و ... .

[5] . صحيخ نجاري، الجزء الرابع في كتاب الاحكام، ص 175، ط مصر، سنه 1355، و صحيح مسلم، كتاب الامارة، باب الناس تبع لقريش و الخلافه لقريش، ص 191، ج 2، چاپ مصر، سال 1348، صحيح ترمذي، ج 2، ص 45 و ... .

[6] . در بيشتر كتب اهل سنت از قبيل سنن ابي داود ج 4 و مستدرك حاكم جلد 4 در جاهاي مختلف ذكر شده است.ژ

[7] . عنكبوت آيه 14.

[8] . نساء آيه 158.

سه شنبه 18 11 1390 18:16

كشته شدن شيطان بدست صاحب الزمان

در قرآن آمده : ابليس (پدر شياطين) به خدا عرض كرد: خدايا مرا تا روز قيامت مهلت بده خداوند فرمود: به تو تا روز وقت معلوم مهلت داده مى شود(18).

از اين تعبير معلوم مى شود درخاست شيطان، اجابت نشده است، و طبق فرموده امامان عليهم السلام منظور از روز وقت معين وقت ظهور امام قائم (عجل الله فرجه) است، بنابراين آيا شيطان در اين وقت كشته مى شود و يا مى ميرد؟

ما در روايات مى خوانيم شخصى در مورد جمله ((يوم الوقت المعلوم)) كه در آيه مذكور آمده از امام صادق عليه السلام سؤ ال كرد، امام عليه السلام فرمود:

وقتى كه قائم ما (عجل الله فرجه) ظهور كند و به مسجد كوفه بيايد، در اين مسجد، شيطان به حضور آن حضرت مى آيد و زانو به زمين مى زند و مى گويد:

((يا ويله من هذا اليوم ؛))

اى والى از اين روز.))

آنگاه امام قائم (عجل الله فرجه) موى پيشانى شيطان را مى گيرد و گردنش را مى زند و او را به هلاكت مى رساند، اين روز وقت معلوم، (در آيه مذكور) است(19).

بنابراين شيطان كشته مى شود، ولى در اينجا اين سؤ ال پيش مى آيد، پس ‍ ديگر مردم، آزادى در اراده ندارند و همچون فرشتگان مجبور به اطاعت خدا خواهند شد؟

در پاسخ مى گوييم : آزادى اراده و اختيار از انسانها گرفته نمى شود، منظور از كشتن شيطان اين است كه ريشه هاى فساد و عوامل انحراف و ظلم و جور در عصر درخشان حكومت مهدى (عجل الله فرجه) نابود مى گردد و بجاى آن عقل و ايمان حكومت مى كند، چنانكه در حديثى ديگر نيز مى خوانيم :

((در صحف ادريس پيامبر عليه السلام آمده : تو اى شيطان تا زمانى كه مقدر كرده ام كه زمين را در آن زمان از كفر و شرك و گناه پاك ساز، مهلت داده خواهى شد، ولى در اين زمان (بجاى تو) بندگان خالق و پاكدل و با ايمان روى كار آيند آنها را خليفه و حاكم زمين مى كنم و دينشان را استوار مى سازم، كه آنها تنها مرا مى پرستند و هيچ چيز را شريك من قرار نمى دهند در آن روز است كه تو (شيطان) و همه لشكريانت از پياده و سواره را نابود مى نمايم.))(20)

به اين ترتيب مى فهميم در آن زمان ديگر حناى شيطان و بچه هايش رنگ ندارد، و در برابر بندگان مخلص خدا به رهبرى حضرت حجت (عجل الله فرجه) همچون خفاشهائى در برابر خورشيد تابناك عالمند، نتيجه مى گيريم مرگ شيطان فرا رسيده است.
     
پي نوشتها :

(1) سوره حجر، 37 و 38.

(2) اثباة الهداة، ج 7 ص 101.

(3) بحار، ج 52، ص 384 توضيح بيشتر اينكه كشته شدن و نابود شيطان همانند كشته شدن و نابودى ما نيست، شيطان مثل ما جسم ندارد تا كشته شود، كشته شدن او در مورد بالا همان قطع نفوذ او و مرگ حكومت و تزوير او مى باشد.
    

دسته ها : موعود اديان
پنج شنبه 8 10 1390 15:14

 در بحث امكان تشرّف به حضور امامدر غيبت كبرى، علماى زيادى نظريه داده اند، لكن ما به جهت اختصار ديدگاه بعضى از بزرگان علماى شيعه را از نظر خوانندگان محترم مى گذرانيم:

1 ـ مرحوم سيد مرتضى(قدس سره) مى فرمايد:

«إنّا غير قاطعين على أنّ الإمام(عليه السلام) لا يصل إليه أحد ولايلقاه بشر، فهذا أمر غير معلوم ولا سبيل إلى القطع عليه(1); ما قطع نداريم كه در زمان غيبت، كسى امام(عليه السلام)را زيارت نكند. زيرا موضوع عدم تشرّف به حضور حضرت، روشن نيست و راهى نيست كه انسان به آن قطع پيدا كند».

در اين مورد چنين ايراد شده كه اگر سبب غيبت و استتار حضرت، ترس و خوف از ستمگران است، پس بايد حضرت براى دوستان و شيعيان خودشان كه خوفى از ناحيه آنان براى حضرتش نيست، ظاهر باشد.

مرحوم سيد مرتضى(قدس سره) در ضمن جواب هايى كه از اين ايراد داده است، مى فرمايد:

«إنّه غير ممتنع أن يكون الإمام(عليه السلام) يظهر لبعض أوليائه ممّن لايخشى من جهته شيئاً من أسباب الخوف، فإنّ هذا ممّا لا يمكن القطع على ارتفاعه وامتناعه و إنّما يعلم كلّ واحد من شيعته حال نفسه ولاسبيل له إلى العلم بحال غيره(2); هيچ مانعى ندارد كه امام(عليه السلام) براى بعضى از دوستان خود كه ترسى از جانب آنان نباشد، ظاهر شود. زيرا امكان چنين زيارتى، چيزى نيست كه بتوان قطع و يقين به امتناع آن پيدا كرد و هر كدام از شيعيان، به حال خود آگاه است و كسى را راهى به سوى آگاهى از حال ديگران نيست». يعنى ممكن است افراد به زيارت حضرت موفق شوند و ما ندانيم.

2 ـ شيخ طوسى(قدس سره) در اين مورد مى فرمايد:

«الأعداء وإن حالوا بينه و بين الظهور على وجه التصرّف و التدبير، فلم يحولوا بينه و بين لقاء من شاء من أوليائه على سبيل الاختصاص(3); گر چه دشمنان ـ اسلام ـ مانع ظهور و تصرّف و تدبير امام زمان(عليه السلام)شده اند، لكن نتوانستند مانع شوند از اين كه بعضى از دوستان آن حضرت به طور اختصاصى شرفياب حضور آن جناب گردند».

در سخنى ديگر، اين عالم فرزانه جهان اسلام و تشيّع مى فرمايد:

«لايجب القطع على استتاره عن جميع أوليائه(4); بر معتقدين به امامت آن حضرت، واجب نيست كه اعتقاد داشته باشند آن بزرگوار از تمام دوستانش پنهان و مخفى است».

همچنين در مسأله غيبت، شيخ طوسى(رحمه الله) مى فرمايد:

«نحن نجوز أن يصل إليه كثير من أوليائه والقائلون بإمامته(5); ما جايز مى دانيم كه بسيارى از دوستان و شيعيان ـ حضرت مهدى(عليه السلام) ـ در غيبت كبرى به وى دسترسى پيدا كنند».

و نيز در همان رساله غيبت فرموده است:

«لا نقطع على استتاره عن جميع أوليائه، بل يجوز أن يبرز لأكثرهم ولايعلم كلّ إنسان إلاّحال نفسه(6); ما يقين نداريم كه امام زمان(عليه السلام) از تمام دوستان خود پنهان باشد، بلكه ممكن است براى بسيارى از آنان ظاهر شود و هر كس به حال خودش آگاه است نه ديگران (تا ملاقات را نسبت به همه نفى كند)»

3 ـ سيد بن طاووس خطاب به فرزندش مى فرمايد:

«والطريق مفتوحة إلى إمامك(عليه السلام) لمن يريد اللّه جلّ شأنه عنايته به و تمام إحسانه إليه(7); راه به سوى امام زمان تو، براى كسى كه مورد عنايت و احسان خداوند قرار گيرد، باز است».

همچنين در فرمايش ديگرى مى فرمايد:

«وإذ كان(عليه السلام) غير ظاهر الآن لجميع شيعته فلا يمتنع أن يكون جماعة منهم يلقونه وينتفعون بمقاله وفعاله ويكتمونه كما جرى الأمر في جماعة من الأنبياء و الأوصياء والملوك حيث غابوا عن كثير من الاُمّة لمصالح دينيّة أو دنيويّة أوجبت ذلك(8); اكنون كه حضرت مهدى(عليه السلام)براى تمام شيعيان ظاهر نمى باشد، مانعى نيست كه گروهى از شيعيان با حضرت ملاقات نمايند و از گفتار و كردار وى بهره مند گردند، و اين مطلب را پنهان بدارند; چنانكه اين جريان درباره گروهى از پيامبران و اوصيايشان و حتّى بعضى از سلاطين واقع شده است كه به جهت مصالح دينى يا دنيوى از بسيارى از مردم پنهان مى شدند».

4 ـ آخوند خراسانى صاحب «كفاية الأصول» در بحث اجماع مى فرمايد:

«وإن احتمل تشرّف بعض الأوحدي بخدمته ومعرفته أحيان(9); گر چه محتمل است كه بعضى از فرزانگانِ يگانه، به خدمت آن حضرت شرفياب گردند و حضرتش را بشناسند».

5 ـ محقق نائينى نيز در همان بحث مى فرمايد:

«نعم، قد يتّفق في زمان الغيبة للأوحدي التشرّف بخدمته وأخذ الحكم منه(عليه السلام)(10); گاهى ممكن است بعضى از بزرگان شايسته، شرفياب خدمت حضرت شوند و حكم خدا را نيز از وى بگيرند».

6 ـ آية اللّه العظمى گلپايگانى در جواب سؤالى كه از ايشان در مورد امكان تشرف به حضور حضرت بقية اللّه(عليه السلام)شده است، آن را ممكن دانسته كه متن سؤال و جواب را ذكر مى كنيم:

سؤال: چه كار بايد كرد تا امام زمان(عليه السلام) را ملاقات كرد؟

جواب: به طور كلى براى تشرّف به حضور ايشان نمى توان راهى را كه همه كس به آن برسند ارائه داد مگر عدّه معدودى (كه به ملاقات آن حضرت نائل مى شوند; ديگران) از اين فيض عظيم به نحوى كه آن حضرت را بشناسند محروم هستند. مع ذلك عمل به تكاليف شرعيّه و جلب رضايت و خشنودى آن حضرت و بعضى اعمال مثل چهل شب به مسجد سهله رفتن بسا موجب تشرف بعضى از اشخاصى كه مصلحت باشد، خواهد بود(11).

بنابر اين، با توجه به نمونه هايى از ديدگاه هاى بزرگان شيعه و ستارگان آسمان فقه و فقاهت، روشن مى شود كه موضوع ارتباط و تشرّف به خدمت امام زمان(عليه السلام)امرى ممكن است.

اكنون براى اثبات اين مطلب به چند نمونه از شواهد متقن تاريخى، چه در گذشته و چه در حال، كه حاكى از وقوع تشرّفات متعدّد خدمت حضرت است، اشاره مى كنيم.

قبل از ذكر اين حكايات متواتره ـ كه با سندهاى معتبر در كتاب هاى مشهور آمده است و بعضى از آن ها مربوط به سال هاى اخير مى باشد ـ تذكّر اين نكته لازم است كه تداوم و استمرار اين گونه قضايا از آغاز غيبت كبرى تاكنون براى گروهى از علما و عده اى از بندگان صالح خدا كه از هر جهت مورد وثوق و اطمينان بودند، بر ارزش و اعتبار آن مى افزايد و موجب اطمينان نسبت به وقوع آن مى شود.

پي نوشتها :

(1) تنزيه الأنبياء، ص 230; بحارالانوار، ج 53، ص 323.

(2) تنزيه الأنبياء، ص 234.

(3) تلخيص الشافى، ج 2، ص 221.

(4) تلخيص الشافى، ج 4، ص 222.

(5) كلمات المحققين، ص 533.

(6) جنّة المأوى مطبوع با بحارالانوار، ج 53، ص 323.

(7) كشف المحجّة، ص 153.

(8) الطرائف، ص 185.

(9) كفاية الاُصول، ج 2، بحث اجماع.

(10) فوائد الاُصول، ج 2، بحث اجماع.

(11) عنايات حضرت مهدى موعود(عليه السلام)، ص 18، در نقل مطالب بزرگان از كتاب مذكور استفاده شده

دسته ها : موعود اديان
پنج شنبه 8 10 1390 14:58

 فرق بين اختفاء پيامبر و غيبت امام

اگر گفته شود: پيامبر(صلى الله عليه وآله) از امت خويش مخفى نشد مگر بعد از انجام دادن همه امورى كه بر عهده او واجب بود، و در زمان مخفى بودن هم كسى به او نيازى پيدا نكرد، در حاليكه سخن شما در باره امام بر خلاف اين است.

از جهت ديگر نيز استتار و مخفى ماندن پيامبر(صلى الله عليه وآله) زياد طولانى نگشت و مدت زيادى طول نكشيد، در حاليكه پنهان ماندن امام شما زمانهايى طولانى بر آن گذشته و قرنهاى متمادى بر آن سپرى شده است.

گوييم : مطلب چنانكه شما گفتيد نيست. زيرا پيامبر(صلى الله عليه وآله) قبل از هجرت و در زمانى كه در مكّه بود در شعب ابى طالب و در غار پنهان گشت، در حاليكه تمام شريعت را هنوز به انجام نرسانيده بود، چون اكثر احكام وبخش اعظم قرآن كريم در مدينه نازل شد. پس چگونه ادعا مى كنيد كه مخفى شدن حضرت پس از تكميل و به پايان رساندن اداى رسالت بود؟

تازه اگر امر بنا بر آنچه كه شما مى پنداريد كامل شدن انجام رسالت قبل از استتار و مخفى شدن باشد، باز هم اين مطلب نمى تواند نياز مردم را به تدبير و سياست او و امر و نهى او در بين امّت نفى كند.

و كيست آنكس كه بگويد: بعد از اداى رسالت و بيان كامل شرع ديگر هيچ احتياجى به وجود پيامبر(صلى الله عليه وآله) نيست و هيچ نيازى به تدبير و انديشه او در بين امّت وجود ندارد.

كيست جز انسان معاند و زورگو كه بتواند چنين ادّعاى باطلى كند؟

حال اگر مخفى گشتن  پيامبر(صلى الله عليه وآله) ـ با فرض نياز مردم به او ـ به خاطر خوف از ستمگران و دشمنان، جايز و ممكن باشد، و پيامدهاى اين امر هم بر عهده كسانى قرار گيرد كه او را در حالت ترس قرار داده و ناچار از غيبت وپنهان شدن ساخته اند، ديگر سرزنشى بر او نيست و همه ملامتها وسرزنشها متوجّه كسانى مى شود كه او را مجبور به اختفاء و استتار كرده وناچار از غيبت و نهان شدن ساخته اند، و سخن در باره غيبت امام زمان(عليه السلام) چنين است.

 

دسته ها : موعود اديان
پنج شنبه 8 10 1390 14:54

چرا مكان امام شيعه نامعلوم است؟

اگر شيعه معتقد است كه امام زمان آن‌ها وجود دارد ولي غايب است، پس چگونه از مكانش خبري ندارد و بعد از گذشت حدود 1200 سال هيچ گونه اثري از او ظاهر نمي‌شود، اين در حالي است كه خداوند متعال از چنين كاري مبرّي است و نيز غيبت امام با حكمت و تدبير الهي منافت دارد؟

ولاً: بايد گفت كه تنها علما و روات شيعه نيستد كه اعتقاد دارند امام زمان (عليه السلام) وجود دارد، بلكه براساس روايات فراواني كه از پيامبر اكرم (ص) رسيده است، علماي اهل سنّت نيز موضوع مهدويّت را قبول دارند و از موضوعات مُجمعٌ عليه است؛ و روايت كرده‌اند كه آن حضرت (مهدي) از فرزندان حضرت فاطمه ـ سلام الله عليه ـ است و پس از آن‌كه مدتي امامت اهل بيت پيامبر اكر (ص) منقطع گردد و زمين را ظلم و جور فرا گيرد، مردي از اهل بيت پيامبر اكر (ص) بنام مهدي (عج) خروج مي‌كند و به اذن و بَعثِ الهي زمين را پُر از عدل و داد مي‌نمايد و هر كس او را درك كند و تبعيّت نمايد از جملة هدايت شدگان مي‌باشد و اين در زماني اتّفاق مي افتد كه امّت بر هفتاد و سه فرقه متفرق مي‌شوند و تنها يك فرقه از آنان به بهشت وارد مي‌شود و بقيّة آن‌ها به جهنّم خواهند رفت. از جملة اين روايات مي‌توان به اين موارد اشاره كرد: در صحيح ابي داود به سند خود از ام سلمه آمده است كه قالت: «سمعت رسول الله (ص) يقول: المهدي من عترتي من ولد فاطمه»[1] و در كنزالعمال آمده: عن علي (ع) قال: «المهدي رجل منّا من ولد فاطمه»[2] و سيوطي در الدّر المنثور در تفسير سورة محمد آورده: أخرج ابن ابي شيبه عن ابي سعيد الخدري قال «قال رسول الله (ص) يخرج رجل من اهل بيتي عند انقطاع من الزمان و ظهور من الفتن يكون عطاؤه حثياً.» و صحيح       ابي داود در كتاب المهدي (ع) روايت كرده است به سند خود از ابي الطفيل از علي(ع) از پيامبر اكرم (ص) كه فرمود «لو لم يبق من الدهر الا يوم لبعث الله رجلاً من اهل بيتي يملأها عدلا كما مُلئت جوراً»[3] و متقي در كنزل العمال اينگونه روايت مي‌كند از پيامبر (ص) كه فرمود: «كيف أنت يا عوف اذا افترقت علي ثلاث و سبعين فرقه، واحدة منها في الجنة و سائرهنّ في النّار (الي أن قال) ثم تجيء فتنة غبراء مظلمة ثم تتبع الفتن بعضها بعضاً حتي يخرج رجل من اهل بيتي يقال له المهدي فان أدركته فاتبعه و كن من المهتدين.»[4]

ثانياً: علاوه بر اين روايات كه موضوع مهدويت را بيان مي دارند، تعداد قابل توجّهي از مورّخان و محدّثان اهل سنّت، تولد آن حضرت را در كتب خود ذكر كرده‌اند و آن را يك واقعيت دانسته اند و بعضي از پژوهشگران بيش از صد نفر آنان را ذكر كرده اند؛[5] و از اين طريق وجود آن حضرت به اثبات مي‌رسد، چرا كه آن حضرت با تولد به وجود آمده است. براي اثبات اين مدّعي به چند نمونه از اين موارد اشاره مي‌كنيم: در كتاب الزام الناصب از عبدالله بن محمّد مطري حكايت شده است، كه شيخ جلال الدين عبدالرحمن ابي‌بكر سيوطي در كتاب «احياء الميت بفضائل اهل البيت» مي‌گويد: «همانا از ذرية حسين بن علي  (ع)» مهدي (عج) مبعوث مي‌گردد در آخر الزمان، (تا اين‌كه مي‌گويد) پس امام اول علي بن ابي طالب (ع) است و اسامي ائمه را ذكر مي‌كند، سپس مي‌گويد: يازدهم از ايشان پسر اوست به نام «الحسن العسكري» و دوازدهم پسر اوست به نام «م ح م د» القائم المهدي (عج) و اين‌كه نصوص دربارة دولت اسلامي او، از پيامب (ص) و از جدش علي بن ابي‌طالب (ع)و از بقيه آباء و اجدادش كه اهل شرف و مرتبت مي‌باشند ذكر شد و اوست كه صاحب شمشير است و قيام كننده اي است كه انتظار او مي رود.»[6] و نيز ابولوليد محمّد بن شحنة الحنفي در كتاب تاريخش كه به نام روضة المناظر في اخبار للاوائل والاواخر كه در حاشيه كتاب مروج الذهب مي‌باشد،‌ آورده است: «و ولد لهذا الحسن (يعني الحسن العسكري (ع)) ولده المنتظر ثاني عشرهم و يقال له المهدي (عج) و القائم والحجة، محمّد ولد في سنة خمس و خمسين و مأتين.»[7] يعني: «و بدنيا آمد براي امام حسن يعني امام حسن عسكري (ع) فرزندش كه انتظار كشيده مي‌شود به عنوان دوازدهمين امام و به او مهدي، قائم و حجّت گفته مي‌شود. (م ح م د) در سال 255 هـ متولد شد.» و در كتاب ينابيع المودة آمده است: «ولد لأبي محمّد الحسن مولود فسمّاه محمداً فعرضه علي اصحابه يوم الثالث و قال: هذا امامكم من بعدي و خليفتي عليكم و هو القائم الذي تمتّد عليه الأعناق بالانتظار فاذا امتلأت الارض جوراً و ظلما خرج فيملأها قسطاً و عدلاً»[8] و روايات ديگري كه در خصوص ولادت آن حضرت آمده و در كتب تاريخي و حديث مندرج شده است. اما در خصوص اين مطلب كه آن حضرت پس از تولد چگونه و در كجا زندگي مي كرده و مي‌كند نيز رواياتي وجود دارد كه از جملة آن‌ها مي‌توان كلام شيخ عبدالوهاب الشعراني در يواقيت الجواهر، مبحث 65 ـ در بيان اين‌كه تمام شرايطي كه شارع مقدس قبل از قيامت به آن خبر داده است حق است؛ ـ تمسّك جست كه مي‌گويد: «ناچاريم كه تمام آن شرايط واقع شود و از جملة آن‌ها خروج مهدي است (تا اين‌كه مي‌گويد) و او از اولاد امام حسن عسكري (عج) است و هنگام تولد او شب نيمه شعبان سال 255 هـ . ق است، و او باقي است تا اين‌كه با عيسي بن مريم (ع) همراه شود؛ پس عمر او تاكنون كه سال 958 هجري است، 706 سال است.»[9] و نيز در كتاب ينابيع المودّة، شيخ سليمان قندوزي مي‌آورد: در مورد آية «و جعلها كلمة باقية في عقبه لعلّهم يرجعون»[10] كه ثابت ثمالي از علي بن الحسين (ع) و او از پدرش و او از علي بن ابي‌طالب (ع) نقل مي‌كند كه گفت: در شأن نزول اين آيه اين‌كه خداوند قرار داد امامت را در نسل حسين(ع) تا روز قيامت و همانا براي قائم ما، دو غيبت است؛ يكي از آن‌ها طولاني‌تر از ديگري است. پس كسي امامت او را قبول نمي‌كند مگر كسي كه يقينش قوي باشد و شناخت صحيح داشته باشد.»[11] و نيز در كتاب «البرهان في علامات مهدي آخر الزمان» در باب دوازدهم از ابي عبدالله بن حسين بن علي (ع) آمده كه فرمود: «براي صاحب اين امر يعني مهدي ((ع) ) دو غيبت وجود دارد يكي از آن دو طولاني مي‌شود تا اين كه بعضي مي‌گويند او مرده است و بعضي مي‌گويند او رفته است و كسي از موضعش خبري ندارد از دوست و غير دوست مگر كسي كه متصدي خدمتگزاري اوست.»[12]

ثالثاً: اين‌كه در زمان حيات پدر بزرگوارش امام حسن عسگري(ع) آن حضرت رؤيت شده‌اند و بر اين مدّعي روايات وجود دارد كه مي‌توان از جملة آن‌ها به اين روايت اشاره كرد، كه شيخ سليمان قندوزي در ينابيع المودة مي‌آورد: «خادم فارسي گفت: من در خانه بودم، كنيزي از خانه خارج شد و همراه او چيزي بود كه تكان مي خورد، پس ابو محمّد (امام حسن عسكري(ع) به او فرمود: آنچه را كه همراه توست آشكار كن، در اين هنگام پسر بچه‌اي سفيد و داراي رويي نيكو ظاهر شد. پس حضرت عسگري(ع) فرمود: اين امام شماست بعد از من و تو آنرا بعد از اين نمي بيني.»[13] و روايت ديگر كه شايد مهم‌ترين روايت است كه شاهد بر ادّعاي رؤيت آن حضرت قبل از غيبت صغري مي‌باشد. حسن بن ايّوب نوح (از وكلاي امام هادي(ع) ) مي‌گويد: ما كه چهل نفر از اصحاب امام عسكري (ع) بوديم براي پرسش از امام بعدي به محضر امام عسكري رفتيم. در مجلس آن حضرت، عثمان بن سعيد عَمْري (يكي از وكلاي بعدي امام زمان (ع) ) بپا خاست و عرض كرد مي خواهم از موضوعي سؤال كنم، كه دربارة آن از من داناتري. امام u فرمود: بنشين. عثمان با ناراحتي خواست از مجلس خارج شود. حضرت فرمود:       هيچ كس خارج نشود. كسي بيرون نرفت و پس از مدتي امام (ع) عثمان را صدا زد، او بپا خاست. حضرت فرمود: مي‌خواهيد به شما بگويم كه براي چه به اينجا آمده ايد همه گفتند: بفرمائيد. فرمود: به اينجا آمده ايد تا از حجّت و امام پس از من بپرسيد. گفتند: بلي. در اين هنگام پسري نوراني همچون پارة ماه كه شبيه‌ترين مردم به امام عسكري(ع) بود، وارد مجلس شد. حضرت با اشاره به او فرمود: «اين امام بعد از من و جانشين من در ميان شماست. فرمان او را اطاعت كنيد و بعد از من اختلاف نكنيد كه در اين صورت هلاك خواهيد شد و دينتان تباه گردد.»[14]

پس آنچه از روايات مشخص مي‌شود اين است كه آن حضرت تا قبل از غيبت صغري رؤيت شده است لكن در زمان غيبت صغري و كبري، آن حضرت از ديده مخفي مانده است؛ و از ضروريات مي‌باشد، كه آن حضرت در طول غيبت صغري از طريق نواب خاصة خويش ـ كه چهار نفر بودند ـ با مردم ارتباط داشته و حتي عده‌اي كه نامهاي آن‌ها هم غالباً در كتب شيعه ضبط شده است، به خدمت ايشان مشرّف مي شدند.[15]

رابعاً: پس از اثبات وجود آن حضرت در عين حال كه غائب است، آثار او ظاهر و بارز است چرا كه خيل عظيمي از شيعيان متواتراً خدمت آن حضرت مشرّف مي‌شوند.[16] علاوه بر آن رواياتي نقل شده است كه اهل سنّت هم به آن اقرار كرده اند، مبني بر اين‌كه كيفيت انتفاع مردم از آن حضرت چگونه است. از آن جمله مي‌توان به روايتي كه صاحب ينابيع المودة اينگونه نقل مي كند، اشاره كرد. اخرج الشيخ الحمويني في فرايد السمطين بسنده عن سليمان الأعمش ابن مهران عن جعفر الصادق عن ابيه عن جدّه عليّ بن الحسين ـ عليهم السلام ـ قال: «نحن ائمة المسلمين، و حجج الله علي العالمين و… ثم قال: و لم تخل منذ خلق الله آدم(ع) من حجة الله فيها، أما ظاهر مشهور أو غائب مستور، و لا تخلو الارض الي ان تقوم الساعة من حجة و لولا ذلك لم يعبدالله قال سليمان: فقلت لجعفر الصادق (ع) :: كيف ينتفع الناس بالحجه الغائب المستور؟ قال: كما ينتفعون بالشمس اذا سترها سحاب.»[17] ترجمه: «علي بن حسي(ع) فرمود: «ما امامان مسلمين هستيم، حجّت‌هاي خداوند بر همة عالميان، و سپس فرمود: زمين از زماني كه آدم(ع) خلق شد، از حجّت خدا خالي نمانده است، كه آن حجّت يا ظاهر مشهور بوده است يا غايب در پنهاني و خالي نمي‌ماند زمين از حجّت تا زماني كه قيامت برپا گردد؛ اگر چنين نبود كسي خدا را نمي پرستيد.» سليمان اعمش (راوي اين روايت) مي‌گويد: «امام از جعفر صادق(ع) پرسيدم: چگونه است انتفاع بردن مردم از حجّت خدايي كه غايب و پنهان است؟» فرمود: «همچنان كه مردم از خورشيد پشت ابر بهره مي‌برند.»  و اين بهره‌مندي از حجّت خداوند به گونه‌اي بايد باشد كه امام باق(ع) به يزيد بن معاوية العجلي در تفسير اين آيه از آل عمران[18] فرمودند كه: «يا ايها الذين آمنوا اصبروا و صابروا و رابطوا» يعني: «اي كساني كه ايمان آورده ايد، صبر كنيد بر اداي واجبات و صابر باشيد بر اذيّت رسانيدن دشمنانتان به شما و ارتباط دهيد خودتان را با امامتان مهدي منتظر.»[19]

براي مطالعة بيشتر به كتاب «البراهين الاثني عشر علي وجود الامام الثاني عشر» از سيد طيّب موسوي جزايري، انتشارات دارالكتاب جزايري، مراجعه شود.

قرآن و عترت = اسلام راستين

وبلاگ نداي اسلام

--------------------------------------------------------------------------------

 

[1]- صحيح ابي داود، ط: مطبعة الكستليه، سال 1280، ج 27، ص 134، و صحيح ابن ماجه، ابواب الفتن، باب خروج مهدي و حاكم نيشابوري، مستدرك الصحيحين مطبعة مجلس دائره المعارف نظاميه، ج 4، ص 557، و ذهبي، ميزان الاعتدال، مطبعه سعادت سال 1325 مصر، ج 2، ص 24.

[2]- متقي هندي، كنزالعمال، مطبعة دايره المعارف نظاميه، ج 7، ص 261.

[3]- صحيح ابي داود، همان، ج 27، كتاب المهدي (عج).

[4]- متقي هندي، كنزالعمال، همان، ج 6، ص 44.

[5]- آيت الله لطف الله صافي گلپايگاني، منتخب الاثر، ص 427.

[6]- همان، ص 427.

[7] - ط: الازهريه مصر، سال 1303، ج 1، ص 294.

[8]- شيخ سليمان قندوزي، ينابيع المودّة، متوفي سنه 1294، ص 460، مؤسسه الاعلمي للمطبوعات، بيروت.

[9]- شيخ عبدالوهاب شعراني، يواقيت الحواهر، ج 2، ص 145، ط: مطبعة الازهر مصر سال 1307.

[10]- سورة زخرف، آية 28.

[11]- ينابيع المودة، همان، ص 427.

[12]-متقي هندي، البرهان في علامات مهدي اخر الزمان، به نقل از منتخب الاثر، ص 315.

[13]- ينابيع المودة، همان، ص 461.

[14]- ينابيع المودة ، همان، ج 3، ص 123، ص 125.

 [15]- آيت الله لطف الله صافي گلپايگاني، منتخب الاثر، همان، در ص 468 تا ص 472 نام 304 نفر را ذكر مي‌كند.

[16]- منتخب الاثر،‌همان، ص 499 تا 511.

[17]- شيخ سليمان قندوزي، ينابيع المودة ، همان، ص 477.

[18]- آل عمران، آية 200.

[19]- ينابيع المودة، همان، ص 421.

جمعه 14 5 1390 10:32
امام بايد حاضر در جامعه باشد پس چرا غيبت؟
با توجه به حديث «من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميتة جاهلية» مردم چگونه مى توانند امامى كه غايب است را بشناسند در حالى كه با دليل فطرى، حضور امام در جامعه لازم و واجب است؟
براى يافتن پاسخ اين شبهه ابتدا بايد معناى مفاهيم و واژه هاى موجود در روايت فوق روشن گردد، يكى از كلمات مطرح شده در اين روايت كلمه «ميتة جاهلية» (به مرگ جاهليت مردن) است، از روايات، بدست مى آيد كه منظور از «مردن جاهليت» در كفر و ضلالت مردن است، از امام صادق(عليه السلام) سؤال شد كه منظور از مرگ جاهليت چيست؟ حضرت فرمود: «جاهليت كفر و و نفاق و گمراهى». مرحوم كلينى در توضيح، چنين فرموده است: «اگرنشناختن امام از آن جهت باشد كه او را منكر شودو در مقام مخالفت و ستيزه با او بر آيد از لحاظ كفر با مردم جاهليت شريك است، و اگر نشناختن امام از جهت دو رويى و نفاق با امام باشد از همان نظر با مردم جاهليت شريك است، همچنين است ضلالت و گمراهى، كه از كفر و نفاق پايين تر است.»([1])
واژه ديگر كلمه «لم يعرف» است، منظور از معرفت چيست؟ با توجه به معنايى كه براى «ميتة جاهلية» شد پى مى بريم كه مقصود از معرفت امام، شناخت شكل ظاهرى او نيست، به عبارت ديگر شناختن با ديدن تفاوت دارد و چه بسيار مسائلى است كه انسان نمى بيند ولى مى شناسد مانند ملائكه و ساير مجردات كه قابل ديدن نيستند ولى بوسيله دلايل عقلى و نقلى به آنها شناخت پيدا مى كنيم. پس نبايد گفته شود امامى كه از ديده ها پنهان است چگونه شناخت او ممكن است، چه بسيار افرادى كه ائمه اطهار(عليهم السلام)را با چشم خود ديدند و شكل ظاهرى آنها را به خوبى رؤيت كردند، ولى كافر و گمراه بودند، از كلمات بعضى از علماء استفاده مى شود كه مقصود از معرفت، شناخت جايگاه و مقام الهى امام و اعتقاد به امامت و ولايت الهى اوست. به عنوان شاهد به توضيحات علامه بهجت افندى از علماى اهل سنت درباره روايت فوق توجه فرمائيد:
«از آنجا كه حديثى مى فرمايد: «هر كس بميرد و امام زمانش را نشناسد به مردن جاهليت مرده است» مورد اتفاق همه علماى اسلام مى باشد. كمتر مسلمانى پيدا مى شود كه معتقد به وجود امام منتظر نباشد و ما معتقديم كه مهدى صاحب الزمان (عج) در شهر سامرا متولد گرديده و وراثت نبى اكرم(صلى الله عليه وآله) و وصايت و امامت به او منتهى شده است و اقتضاء حكمت الهى بر حفظ سلسله امامت تا قيامت تعلق گرفته است.»([2]) بنابراين معناى «لم يعرف» عدم اعتقاد به امامت امام و نشناختن مقام و جايگاه الهى اوست چنانكه اين مطلب از مراجعه به روايات وارده كاملا روشن مى شود، به عنوان شاهد به روايتى در اين زمينه اشاره مى كنيم:
امام صادق(عليه السلام) و او هم از پدرش و او نيز از پدرانش(عليهم السلام) نقل كرده كه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) فرمود: «هر كس فرزندم حضرت قائم (عج) را در زمان غيبتش انكار نمايد به مردن جاهليت مرده است.»([3])
حال كه منظور از معرفت، شناخت مقام و جايگاه امامت امام در زمان غيبت است. اولا چگونه بدانيم شخص امام كيست؟ و ثانياً اين شناخت و اعتقاد را چگونه به دست آوريم؟ براى چنين شناختى راه هاى گوناگونى مى توان شمرد كه ما در اينجا به دو راه عمده اشاره مى كنيم:
1ـ نص: نص يعنى تعيين و تصريح و اعلام پيغمبر(صلى الله عليه وآله) كه مفادش خبر دادن از جعل و نصب امام به امر الهى است، اعتبار و دلالت نص بر امامت، يك امر بسيار منطقى و عرفى  و خرد پسند است، چـرا كه حاكميت، مخصوص خداست و صاحب اختيار حقيقتى همه چيز و هر شأنى از شؤون خلق، اوست.
درباره امامتِ امام عصر (عج) نام و كُنيه و صفات و ويژگيهاى او روايات متواترى رسيده است كه در كتاب شريف منتخب الاثر متجاوز از 6000 حديث كه در جهات مختلف در اين باره در كتب فريقين ثبت گشته احصاء و تنظيم گرديده است، و كتاب من هو المهدى نام 145 كتاب از كتب حديث و تفسير و كلام و عرفان و... از اهل سنت را كه احاديث مربوط به امام زمان (عج) را آورده اند ذكر كرده است.([4])
2ـ معجزه: يكى ديگر از راه هاى شناخت امام معجزه است، از امام صادق(عليه السلام) سؤال شد كه به چه علتى خداوند متعال به پيغمبران و فرستادگانش و به شما معجزه عطا كرده؟ حضرت فرمود به خاطر اين كه دليل بر راستگويى كسى كه آن را آورده باشد و معجزه علامتى است از براى خداوند كه عطاء نمى كند آن را مگر به انبياء و رسولان و حجت هاى خودش تا به وسيله آن راستى راستگو از دروغ دروغگو شناخته شود.»([5])
بديهى است كه براى شناخت امرى مثل معجزه راهى جز مشاهده عينى يا تواتر يا خبر افراد موثق و مورد اعتماد نيست، و در مورد حضرت مهدى (عج) به صورتى باور آور و شناخت بخش معجزات حضرت نقل شده است.([6])
اما اينكه مى گوييد حضور امام در جامعه لازم و واجب است، در جواب بايد گفته شود كه آن چه لازم و واجب است وجود امام است نه حضور او، و از رواياتى كه در كتب شيعه و اهل سنت وارد شده ضرورت وجود امام فهميده مى شود، از جمله اين كه پيامبر (ص) فرمودند: «من مات و ليس له امام مات ميتة الجاهليه([7])»; كسى كه بميرد در حالى كه امام و پيشوائى نداشته باشد به مرگ جاهليت مرده است (مسلمان از دنيا نرفته).
با توجه به مطالب فوق نتيجه گيرى مى شود در زمان غيبت، شناخت امام امرى ممكن است و نديدن آن حضرت با چشم ظاهرى دليلى بر انكار او و يا عذر براى عدم شناخت آن حضرت نمى باشد و لذا امام صادق(عليه السلام) در اين باره فرموده اند: «هر كس بميرد در حالى كه امامش را نمى شناسد، به مرگ جاهليت مرده است، سپس فرمود: پس بر شما باد اطاعت و پيروى (از ما) شما ديديد اصحاب على(عليه السلام) را، شما به امامى اقتداء كرده ايد كه مردم نمى توانند عذر بياورند كه آن امام را نمى شناختند، كرامت ها و برگزيده هاى قرآن از آنِ ماست و ماييم گروهى كه خداوند اطاعت ما را واجب گردانيده است.([8])
 قرآن و عترت = اسلام راستين
وبلاگ نداي اسلام
--------------------------------------------------------------------------------
[1]- محمد بن يعقوب كلينى، اصول كافى، سيد جواد مصطفوى (انتشارات مسجد چهارده معصوم) ج 2، ص 209 و 208) ح 3.
[2]- ابوطالب تجليل، من هو المهدى (مؤسسه نشر اسلامى، سال 1409 هـ ق) ص 9. به نقل از «تاريخ آل محمد» علامه افندى.
[3]- صافى گلپايگانى، منتخب الاثر فى امام الثانى عشر (مؤسسه حضرت معصومه، سپهر قم، سال 1419 هـ ق) ص 625.
[4]- صافى گلپايگانى، همان، و ابوطالب تجليل، همان، ص 68ـ62.
[5]- شيخ صدوق، علل الشرايع، انتشارات الداورى، ج 1، ص 122، باب 100.
[6]- برگرفته از كتاب سلسله مباحث امامت و مهدويت حضرت آيت اللّه صافى گلپايگانى (قم، حضرت معصومه(عليها السلام)، سال 1357) ج 8، ص 90.
[7]-مسند احمد بن حنبل، مؤسسه الرسالة، (تحقيق از شعيب الأرنووط)، ج28، ص 88، ح16876.
و هيثمى، مجمع الزوائد، دار الكتاب العربى، چاپ سوم، 1402 هـ، ج5، ص225.
دسته ها : موعود اديان
جمعه 14 5 1390 10:23

امام عسكري اصلا فرزندي ندارند؟

يكى از مسائل و امورى كه فِرَق اسلام بر آن اجتماع و اتفاق نموده اند، ظهور مهدى اهل بيت حضرت قائم آل محمد(عليه السلام) در آخر الزمان است كه همه انتظار يك قيام روحانى جهانى و ظهور مصلحى را مى كشند كه عدالت اجتماعى و نظام جهان را بر اساس ايمان به خدا و احكام دين اسلام برقرار سازد و دنيا را از چنگال ستمكاران و جباران، نجات بخشد و پرچم عزيز اسلام را در تمام نقاط جهان، به اهتزاز در آورد. اين وعده الهى است و تخلف پذير نيست. دنيا به طرف آن عصر درخشان، در حركت است، سير زمان و گردش دوران هر دم، بشر را به چنين روزگارى نزديك تر مى سازد.

اما اينكه گفته شده امام حسن عسكرى(عليه السلام) فرزند نداشته ادعايى كاملا بى دليل و بى اساس است و به دلائل متعدد ثابت است كه امام حسن عسكرى(عليه السلام)  داراى فرزند بوده است. دليل اول: روايات زيادى از پيامبر (صلى الله عليه وآله)و ائمه اطهار(عليهم السلام) تصريح شده است كه از حسن بن على بن محمد فرزندى به وجود خواهد آمد كه پس از غيبت طولانى براى اصلاح عالم، قيام مى نمايد و زمين را پر از عدل و داد مى كند. اين موضوع با تعبيرات مختلف در روايات وارد شده است. مثلا: مهدى نهمين اولاد حسين(عليه السلام) است (در اين زمينه 148 روايت وارد شده است) مهدى ششمين اولاد حضرت صادق(عليه السلام) است (در اين زمينه 99 روايت آمده است) و مهدى چهارمين فرزند على بن موسى الرضا(عليه السلام) است (در اين زمينه 95 روايت نقل شده است) مهدى سومين فرزند امام محمد تقى است (در اين زمينه 90 روايت وارد گرديده است)، مهدى فرزند ابى محمد الحسن العسكرى(عليه السلام) است (در اين زمينه 146 روايت نقل شده است)([1]).

بعنوان نمونه: 1- قال النبى(صلى الله عليه وآله وسلم): «للحسين(عليه السلام) هذا ابنى امام اخو امام ابو ائمة تسعة تاسعهم قائمهم!»([2])پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)خطاب به امام حسين(عليه السلام) فرمود: ايشان (حسين) پسر امام و برادر امام و پدر امامان نه گانه اى است كه نهم آنها قائمشان مى باشد.

2- فاضل قندوزى حنفى در ينابيع الموده در حديثى از جابر بن عبدالله انصارى نقل مى كند كه: جندل بن جنادة بن جبير وقتى اسلام آورد از رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) درباره اوصياء بعد از او سؤال نمود، پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)شروع به نام بردن يك يك دوازده امام كرد تا به امام حسن عسكرى(عليه السلام) رسيد، فرمود: «فبعده ابنه محمد يدعى بالمهدى و القائم و الحجة(عليه السلام) فيغيب ثمّ يخرج فاذا خرج يملأ الارض قسطاً و عدلا كما ملئت جوراً و ظلما، طوبى للصابرين فى غيبيته طوبى للمقيمين على محبتهم...»([3]) ملاحظه مى فرمائيد در اين روايت پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) تصريح نموده كه مهدى فرزند امام حسن عسكرى(عليه السلام) است، پس چگونه آن امام فرزندى نداشته است؟

دليل دوم: گزارش و تفصيل ولادت پر بركت آن امام همام در كتب معتبر و اخبار، به تفصيل ذكر گرديده، علاوه بر آنكه عموم علماى حديث و تاريخ نگاران و صاحبان كتابهاى تراجم شيعه واقعه ولادت آن حضرت را بر اساس مدارك و مصادر صحيح ثبت و ضبط كرده اند، گروه بسيارى از مشاهير علماى اهل سنت نيز ولادت آن حضرت و شرح و تفصيلات آن را در كتاب هايشان ذكر نموده اند.

1- ابن حجر هيثمى، الصواعق المحرقه (ط 2، قاهره، 1358 هـ ق) ص 208 .

2- شبراوى، الاتجاف بحبّ الاشراف (ط 2، قم، منشورات الرضى، 1363 هـ ش) ص 179 .

3- ابن اثير، الكامل فى التاريخ (بيروت، دار الصادر) ج 7، ص 274 .

4- ابن صباغ مالكى، الفصول المهمه، ص 310 .

5- شيخ سليمان قندوزى حنفى، ينابيع المودة (بيروت، مؤسس اعلمى للمطبوعات) ج 3، ص 36 .

در اين قسمت به عنوان نمونه كلام محدث و فقيه محمد بن يوسف گنجى شافعى در كتاب «البيان فى اخبار صاحب الزمان» را نقل مى كنيم: «انَّ المهدى(عليه السلام) ولد الحسن العسكرى(عليه السلام) حىّ و موجود باق منذ غيبته الى الآن و لا امتناع فى بقائه بدليل بقاء عيسى و الخضر والياس» همانطور كه ملاحظه مى فرماييد ايشان تصريح نموده كه حضرت مهدى فرزند امام حسن عسكرى مى باشد و تا الان زنده است.

و اما اينكه گفته شده كه شيعيان، محمد بن نصير را به عنوان امام خود انتخاب كردند اين نسبتى ناروا است. و شيعيان هرگز چنين شخصى را نه تنها بعنوان امام قبول ننموده اند، بلكه به عنوان نائب امام هم او را قبول نكرده اند. زيرا وى از غلاة و شخصى دروغگو بوده است. چنانكه شيخ طوسى (ره) از اعاظم و علماى نامى شيعه درباره وى مى نويسند: «ابن نوح گفته است: ابو نصر هبة الدين بن محمد به من خبر داد كه محمد بن نصير نميرى از اصحاب امام حسن عسكرى بود. چون آن حضرت وفات يافت مدعى منصب محمد بن عثمان شد و ادعاى بابيت كرد و گفت نائب امام زمان(عليه السلام) هستم. ولى خداوند او را رسوا گردانيد زيرا كه الحاد و نادانى وى آشكار گشت، محمد بن عثمان هم او را لعنت كرد و از وى دورى جست. و سعد بن عبداللّه اشعرى گفت محمد بن نصير نيرى مدعى بود كه پيغمبر است و امام على النقى او را فرستاده و عقيده به تناسخ داشت و معتقد به خدايى امام على النقى(عليه السلام)بود و نزديكى با زنان محارم را جايز مى دانست و عمل لواط را حلال كرده بود، محمد بن موسى بن حسن بن فرات وزير المقتدر بالله عباسى اسباب كار او را فراهم ساخت و او را تقويت كرد. نميرى در آخر عمر بيمار شد و در آن حال مرد در مرض فوتش از وى پرسيدند جانشين تو كيست؟ با زبان ضعيف و گرفته اى گفت احمد، ولى كسى نفهميد احمد كيست، به همين جهت اين حرف موجب انشعاب پيروان او شد به طورى كه سه دسته شدند، عده اى گفتند مقصود نميرى احمد فرزندش بود. جمعى هم گفتند مقصود احمد بن محمد بن موسى بن فرات است و فرقه اى گفتند منظور احمد بن ابوالحسين ابن بشر بن يزيد مى باشد و اين انشعاب باعث پراكندگى اتباع او گرديد.([4])

و امام هادى ضمن نامه اى به عبيدى از محمد بن نصير و ابن باباى قمى بيزارى جسته، درباره آنان چنين نوشت: من از فهرى (محمد بن نصير) و حسن بن محمد باباى قمى بيزارى مى جويم و تو و تمام شيعيان را از فتنه آنها بر حذر مى دارم و آنان را لعن مى كنم. اين دو تن مال مردم را به نام ما مى خورند و فتنه انگيز و مزاحم هستند، خداوند آنان را عذاب كند و گرفتار فتنه سازد.»([5])

چگونه شخصى كه مورد لعن و نفرين امام معصوم شيعيان و نيز مورد لعن نائب خاص امام دوازدهم قرار گرفته مى تواند امام شيعيان باشد.

اما اينكه گفته شده غيبت صغرى و كبرى ساخته محمد بن نصير و پيروان و شاگردان او بوده نيز ادعايى بى اساس است زيرا: اولا بحث از اصل غيبت چيزى نيست كه بعد از شهادت امام حسن عسكرى(عليه السلام) مطرح شده باشد. تا گفته شود كه شيعيان از روى ناچارى آنرا درست كرده اند، بلكه پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) و ائمه اطهار قبلا غيبت مهدى (عج) را پيش بينى كرده و به مردم اطلاع داده بودند. به عنوان نمونه: ينابيع المودة عن كتاب فرائد السمطين عن الباقر عن ابيه و جدّه عن علىّ(عليه السلام) قال: قال رسول اللّه(صلى الله عليه وآله وسلم): «المهدىّ(عليه السلام) من ولدى تكون له غيبة اذا ظهر يملأ الارض قسطاً و عدلا كما ملئت جوراً و ظلماً»([6]) پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمودند: براى فرزندم مهدى غيبتى است و زمانى كه ظهور كند زمين را پر از عدل و داد مى كند بعد از آنكه پر از ظلم و جور شود.

و بحث درباره غيبت صغرى و كبرى نيز به قبل از ولادت امام عصر (عج) و حتى قبل از تولد پدر و جدش به زمان اميرمؤمنان(عليه السلام) بر مى گردد، چنانكه فاضل قندوزى از علماى اهل سنت در ينابيع المودة چنين روايت مى كند: «عن كتاب المحجَّة فيما نزل فى القائم الحجّة(عليه السلام) فى قوله تعالى (وجعلها كلمة باقية فى عقبه لعلّهم يرجعون) عن ثابت الثمالى عن علىّ بن الحسين(عليه السلام) عن ابيه عن جدّ، على بن ابيطالب (عليه السلام)قال: فينا نزلت هذه الايه و جعل الله الامامة فى عقب الحسين الى يوم القيامة، و انّ للقائم منّا غيبتين احديهما اطول من الاخرى فلا يثبت على امامته الاّ من قوى يقينه وصحّت معرفته»([7])

حضرت على بن الحسين(عليه السلام) هم از پدر و آن حضرت هم از جدّش على بن ابيطالب(عليه السلام) نقل كرده كه درباره اين آيه كه مى فرمايد: «وجعلها كلمة باقية فى عقبه لعلّهم يرجعون»([8]) فرمودند: اين آيه درباره ما نازل شده و خداوند امامت را در نسل حسين قرار داد تا روز قيامت و بدرستى كه قائم ما دو غيبت دارد كه يكى از ديگرى طولانى تر است، پس امامت او (بعلت طولانى شدن غيبتش) ثابت نمى شود مگر براى كسى كه يقينى قوى و معرفت صحيح داشته باشد).

حاصل آنكه: اولا: با دلائل قطعى ثابت است كه امام يازدهم شيعيان حضرت امام حسن عسكرى(عليه السلام) داراى فرزند بوده است. ثانياً محمد بن نضير نه تنها امام شيعيان نبوده بلكه به علت عقايد انحرافى مورد لعن امام معصوم شيعيان و نيز مورد لعن نائب خاص امام دوازدهم شيعيان قرار گرفته است. و ثالثاً: بحث غيبت ساخته شيعيان بعد از امام حسن عسكرى(عليه السلام) نيست، بلكه بحث غيبت به زمان رسول اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) و ائمه اطهار(عليهم السلام) بر مى گردد. رابعاً: مهدى منتظر(عليه السلام) شيعيان همان حجت قائمى است كه در روايات صحيحه پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) بشارت داده كه از نسل او و اولاد فاطمه زهرا(عليها السلام) است، زيرا او نهمين از اولاد امام حسين(عليه السلام) مى باشد و امام حسين(عليه السلام) فرزند حضرت زهرا(عليها السلام)است.

قرآن و عترت = اسلام راستين

وبلاگ نداي اسلام

 

--------------------------------------------------------------------------------

[1]ـ  اين آثار از كتاب منتخب الاثر، تأليف آقاى صافى گلپايگانى نقل شده است.

[2]ـ مسند احمد.

[3]ـ قندوزى، نيابيع المودة، ج 3، باب 76، ص 284.

[4]ـ  شيخ طوسى، الغيبه (مؤسسه معارف اسلامى، چاپ اول، سال 1411 هـ ق) ص 398 ـ 399. بحارالانوار، مجلسى، ج 51، ص 367 ـ 368 .

[5]ـ  شيخ طوسى،  اختيار معرفة الرجال (مشهد، دانشگاه مشهد، 1348 هـ ش) ص 519، ح 997 .

[6]ـ  فرائد السمطين، جوينى، ج 2، ص 334، ح 586 ـ 587. ينابيع المودة قندوزى، ج 3، ص 296 .

[7]ـ  ينابيع المودة، علامه قندوزى، ص 427 .

[8]ـ زخرف، 28.

سه شنبه 4 5 1390 18:26

آيا غلو در يان اصحاب قائم وجود دارد؟

رواياتى كه زمان ظهور مهدى منتظر (امام دوازدهم شيعه) را توصيف مى كند، مطالبى بيان مى كند كه با عقل ما سازگار نيست از جمله: «يصير للرجل منهم (اصحاب المهدى) قوة اربعين رجلا ـ لو قد قام قائمنا يجمع اليه شيعتنا من جميع البلدان يملأ الارض عدلا كما ملئت ظلماً و جوراً»

مورى كه با عقل ناسازگار است امور محالى هستند و محال يا عقلى است يا عادى و محال عقلى، يا ذاتى است يا عرضى و غيرى .

محال عقلى ذاتى آن است كه ذات شىء اقتضاى محال بودن مى كند و عقل به مجرد تصورش حكم به امتناع آن مى كند مثل اجتماع نقيضين و تقدم شىء  على نفسه .

محال عقلى عرضى و غيرى آن است كه شىء ذاتاً محال نيست ولى مستلزم محال است مثل صدور معلول واحد از دو علت مستقل.([1])

محال عادى آن است كه عادةً محال است مانند رفتن بر روى پشت بام بدون نردبان حال ببينيم رواياتى كه در سؤال ذكر شده اند امورى محال هستند تا با عقل ناسازگار باشند يا خير محال نيستند.

روايت اول كه مى فرمايد: «يصير للرجل منهم (اصحاب المهدى (عج)) قوّة اربعين رجلا نه محال عقلى است و نه محال عادى، اما محال عقلى نيست زيرا نه ذات چنين چيزى محال است و نه مستلزم محال ديگرى است، چون منظور از قوه چهل مرد داشتن هر يك از اصحاب حضرت مهدى (عج) قدرت جسمانى نيست بلكه مقصود قدرت روحانى است كه از يقين قوى و ايمان كامل آنها نشأت مى گيرد، در قرآن كريم مى خوانيم: (كم من فئة قليلة غلبت فئة كثيرة باذن الله والله مع الصابرين)([2]) (چه بسيار گروههاى كوچكى كه به فرمان خدا بر گروههاى عظيمى پيروز شدند و خداوند با صابران است) .

و يا در سوره انفال آيه 65 خطاب به پيامبر و يارانش مى فرمايد: (يا ايها النبى حرّض المؤمنين على القتال ان يكن منكم عشرون صابرون يغلبوا مأتين وان يكن منكم مائةٌ يغلبوا الفاً من الذين كفروا بانّهم قوم لا يفقهون) (اى پيامبر مؤمنان را به جنگ (با دشمن) تشويق كن هرگاه بيست نفر با استقامت از شما باشند بر دويست نفر غلبه مى كنند و اگر صد نفر باشند بر هزار نفر از كسانى كه كافر شدند پيروز مى گردند چرا كه آنها گروهى هستند كه نمى فهمند) در اين آيه شريف هر يك نفر در مقابل ده نفر حساب گرديده است. و سرّش اين است كه مؤمنان در هر اقدامى كه مى كنند اقدامشان ناشى از ايمان به خداست و ايمان به خدا نيرويى است كه هيچ نيروى ديگرى معادل آن نبوده و در برابر آن تاب مقاومت نمى آورد، تجربه قطعى هم ثابت كرده كه افرادى كه به خاطر غرض مهمى ائتلاف مى كنند هر قدر عده شان كمتر باشد در مقابل رقبا و مزاحمتشان قوى تر مى باشند.([3])

دليل بر اينكه منظور قوه و قدرت روحانى و ثبات قدم است توضيحى است كه در خود اين روايت آمده توجه بفرمائيد: «عن كتاب المحجّة عن ابى بصير قال: قال جعفر الصادق رضى الله عنه ما كان قول لوط لقومه (لو انّ لى بكم قوّة او آوى الى ركن شديد) الاّ تمنّيا لقوه القائم المهدى و شدة اصحابه وهم الركن الشديد فان الرجل منهم يعطى قوة اربعين رجلا وان قلب رجل منهم اشد من زبر الحديد لو مرّوا بالجبال الحديد لتد كدكت، لا يكفّون سيوفهم حتى يرضى الله عزّوجلّ»([4]).

و اما محال عادى هم نيست زيرا تاريخ نشان داده است كه انسانهاى كامل و با ايمان قوى در نبردها قدرت فوق العاده و روحيه قوى يافته اند به عنوان نمونه حضرت اميرمؤمنان على(عليه السلام) در جنگ خيبر درِ قلعه خيبر، را از جاى كند و در اطراف قلعه، پل قرار داد و لشكر اسلام از بالاى پل وارد قلعه شده و پيروز گرديدند و هنگام بازگشت حضرت با دست راست درِ قلعه را گرفته و حدود چند ذراع آنرا پرتاب كرد در حالى كه بيست نفر با هم آن در را مى بستند و هنگامى كه آنرا پرتاب نمود هفتاد نفر از مسلمين به كمك هم آن را حمل و نقل كردند و خود حضرت فرمود: «والله ما قلعت باب خيبر بقوة جسمانية ولكن قلعته بقوة ربّانيه» به خدا قسم در خيبر را با قدرت جسمانى از جا نكندم بلكه با قدرت و قوه الهى و ربانى آنرا از جاى كندم.([5])

اما روايت دوم كه مى فرمايد: «واللّه لو قد قام قائماً يجمع اللّه اليه شيعتنا فى جميع البلدان» اين روايت از ابى الحسن الرضا(عليه السلام) است كه از وى سؤال شد مقصود از قول خداى تعالى كه فرموده: «اينما تكونوا يأت بكم اللّه جميعاً» چيست؟ امام در جواب جمله فوق را فرمودند. كه ظاهراً منظور اشكال كننده از ناسازگار بودن اين روايت با عقل اين باشد كه چگونه ممكن است همه شيعيان نزد امام زمان (عج) جمع شوند. در توجيه اين روايت دو احتمال وجود دارد و هيچكدام از اين دو احتمال نه محال عقلى است و نه محال عادى.

احتمال اول: همانطور كه بعضى از مفسرين در ذيل آيه شريفه گفته اند مقصود اصحاب امام زمان (عج) است([6])كه سيصد و سيزده نفر مى باشند و جمع شدن آنها نزد امام امرى كاملا عادى و طبيعى مى باشد و هيچ بُعدى ندارد.

اتفاقاً در تأييد اين احتمال روايات متعددى از ائمه اطهار(عليهم السلام) وجود دارد كه به عنوان نمونه به چند روايت اشاره مى كنيم:

1- عن ابى خالد الكابلى عن الامام الصادق رضى الله عنه فى قول اللّه عزوجلّ (فاستبقوا الخيرات اينما تكونوا يأت بكم اللّه جميعاً) قال: يعنى اصحاب القائم الثلثمأة وبضع عشر وهم واللّه الامة المعدودة يجتمعون فى ساعة واحدة كضرع الخريف.([7]) (ابى خالد از امام صادق(عليه السلام) نقل مى كند كه حضرت درباره اين آيه كه مى فرمايد: «فاستبقوا الخيرات اينما تكونوا يأت بكم اللّه جميعاً) فرمودند منظور اصحاب قائم آل محمد(صلى الله عليه وآله وسلم) كه 313 نفر مى باشند است كه به خدا قسم ايشانند امت معدود و خداوند آنها را در يك ساعت جمع كند.

2- عن جابر عن ابى خالد عن ابى جعفر فى قوله تعالى (فاستبقوا الخيرات اينما تكونوا يأت بكم اللّه جميعاً) قال: الخيرات الولاية، وقوله تعالى (اينما تكونوا يأت بكم اللّه جميعاً) يعنى اصحاب القائم الثلثمأة وا لبضعة عشر رجلا»([8]) (امام باقر(عليه السلام) فرمود: در آيه شريفه مقصود از «خيرات» ولاية است و مقصود از «اينما تكونوا يأت بكم اللّه جميعاً» اصحاب حضرت قائم (عج) كه سيصد و سيزده مرد مى باشند است.

احتمال دوم: اگر مقصود از شيعتنا همه شيعيان باشد منظور اين نباشد كه همه شيعيان در يك محل جمع شوند بلكه مقصود اين باشد كه همه شيعيان متوجه آن حضرت خواهند شد و با او قيام خواهند كرد و او را يارى خواهند داد و يارى نمودن آن حضرت از ناحيه شيعيانش امرى كاملا عقلايى و عادى است.

و اما روايت سوم كه مى فرمايد: «يملأ الأرض عدلا كما ملئت ظلماً و جوراً».

اولا اين روايت مورد اتفاق علماى شيعه و سنى است و در حد تواتر مى باشد كه علاوه بر مشاهير شيعه، علماء و دانشمندان اهل سنت هم آنرا در كتابهايشان نقل نموده اند، به عنوان نمونه چند نفر از علماى اهل سنت كه اين روايت را نقل كرده اند را ذكر مى نمائيم: 1- حاكم در مستدرك، ج6، ص 465. 2- سيوطى در درالمنثور، ج 6، ص 58. 3- متقى هندى، كنزالعمال، ج 14، ص 275، ح 38708. 4- قندوزى حنفى، ينابيع المودة، ص 431، باب 72. 5- ابن حجر، صواعق محرقه، ص 163، باب 11، فصل اول. 6- سويدى در سبائك الذهب، ص 78.

ثانياً: اين معنا وعده الهى است و خداوند به چيز محالى وعده نمى دهد زيرا وعده به چيز محال قبيح است و قبيح از حكيم تعالى صادر نمى شود. خداوند در قرآن مجيد در آيات كريمه متعددى تشكيل يك حكومت جهانى اسلامى، بسط دين اسلام، غلبه آن بر كليه اديان، زمامداراى صلحاء در ارباب لياقت را وعده فرموده است كه از آن جمله اين آيات است:

(وقاتلوهم حتى لا تكون فتنة و يكون الدينُ كلّه للّه)([9]) «با كافران جهاد كنيد تا در زمين فتنه و فسادى نماند و آيين همه دين خدا گردد» ملاحظه مى فرمائيد كه فرموده تا فساد و فتنه در زمين نباشد و همه به دين خدا بگروند كه پر واضح است تاكنون چنين چيزى محقق نشده البته روزى محقق خواهد شد و آن روز زمان ظهور مصلحى هست كه همه جهانيان در انتظار او هستند.

(ولقد كتبنا فى الزبور من بعد الذكر انّ الارض يرثها عبادى الصالحون)([10]) «ما بعد از تورات در زبور نوشتيم كه البته بندگان نيكوكار من ملك زمين را وارث و متصرف خواهند شد) وقتى بندگان نيكوكار و صالح مالك همه زمين شوند كاملا واضح است كه به عدل رفتار خواهند كرد و زمين پر از عدل خواهد شد.

و از جمله اين آيات است: آيه 33 توبه، آيه 28 فتح، آيه 32 توبه، آيه 8 صف و آيه 55 نور.

حاصل آنكه: هيچكدام از مطالبى كه در روايات مذكور آمده ناسازگارى با عقل سليم ندارند و خداى قادر متعال كه بر هر چيزى قدرت دارد در همه امور منجى عالم بشريت و مصلح جهانى را يارى خواهد نمود.

قرآن و عترت = اسلام راستين

وبلاگ نداي اسلام

 

--------------------------------------------------------------------------------

[1]- آية اللّه على مشكينى، اصطلاحات الاصول (نشر الهادى، چاپ 6، 1374) ص 79 ـ 81) .

[2]- بقره: 249 .

[3]- علامه طباطبائى: الميزان، سيد محمد باقر موسوى همدانى (انتشارات اسلامى) ج 9، ص 161 و 163 .

[4]- علامه قندوزى: ينابيع المودة، ص 424 .ترجمه: «از كتاب المحجة نقل شده كه: ابى بصير از امام صادق (عليه السلام) نقل كرده كه فرمودند: قول حضرت لوط به قومش كه فرمود: اگر در برابر شما قدرت و پناهگاه محكمى داشتيم...، فقط آرزوى قدرت و نيروى امام مهدى (عليه السلام) و سخت كوشى و استوار بودن اصحاب آن حضرت بوده، و منظور از ركن شديد در آيه همان اصحاب امام مهدى (عليه السلام) است. پس هر يك از آنها به تنهايى قدرت چهل مرد را داراست و قلب هر يك از آنها از آهن محكم تر است و اگر به كوهى حمله كنند آن را از جا مى كنند و شمشيرهايشان را غلاف نخواهند كرد تا خدا راضى شود.»

[5]- تاريخ ابن عساكر: ترجمه الامام على(عليه السلام)، ج 1، ص 156 ـ 225. مناقب خوارزمى: ص 166 .

[6]- طبرسى: مجمع البيان، ج 1، ص 231 .

[7]- صافى گلپايگانى: منتخب الاثر (مؤسسة حضرت معصومه (س)، چاپ پانزدهم، 1419 هـ ق) ص 594 به نقل از ينابيع المودة .

 [8]- صافى گلپايگانى: منتخب الاثر، همان، ص 594 به نقل از روضة الكافى .

[9]- انفال: 39 .

[10]- انبياء: 105 .

سه شنبه 4 5 1390 18:25
X