معرفی وبلاگ
وَإِنَّمَا سُمِّيَتِ الشُّبْهَةُ شُبْهَةً لاَِنَّهَا تُشْبِهُ الْحَقَّ، فَأَمَّا أَوْلِيَاءُ اللهِ فَضِيَاؤُهُمْ فِيهَا الْيَقِينُ، وَدَلِيلُهُمْ سَمْتُ الْهُدَى ، وَأَمَّا أَعْدَاءُ اللهِ فَدُعَاؤُهُمْ الضَّلالُ، وَدَلِيلُهُمُ الْعَمْى... نهج الباغه خطبه 38 شُبهه را از اين جهت شُبهه ناميده اند كه شبيه و مانند حق است، پس روشني دوستان خدا در چيزهاي شُبهه ناك، ايمان و يقين است، و راهشان راه هدايت و رستگاري است و اما دشمنان خدا پس دعوت آنان به ضلالت و گمراهي است، و راهنماي آنان كوري آنان مي‎باشد.
صفحه ها
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 501632
تعداد نوشته ها : 502
تعداد نظرات : 163
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان

اختلاف شيعه در تعداد ائمه معلول خرافي بودن عقيده شان

پيامبر اكرم (ص) هيچ تصريحى به امامت دوازده امام شيعه (اثنى عشرى) نكرده و تعداد مذكور به طور اتفاقى تنظيم شده است توسط شيعيان. و نكته مهم اين است كه خود علماى شيعه، اختلاف جدى در تعداد امامانشان دارند.

اين ادعا كه پيامبر (ص) هيچ تصريحى به امامت دوازده امام شيعه نكرده و اين تعداد به طور اتفاقى تنظيم شده، ادعايى نادرست و بدون دليل است و با اندكى مطالعه و دقت در متون فريقين فساد اين قول روشن مى شود، چرا كه پيامبر گرامى اسلام (ص) در طول دوران رسالت خود بارها و بارها به مساله رهبرى و امامت، امت اسلامى تصريح نموده و وظيفه مسلمانان بعد از وفات خود را مشخص كرده. البته اين احاديث از نظر اجمال و تفصيل با هم تفاوت هايى دارند كه ما به سه دسته از آنها اشاره مى كنيم.

1  ـ دسته اول:

احاديثى كه به طور اجمال به امامت و رهبرى و جانشينى بعد از پيامبر (ص) تصريح مى كنند و آن را در اهل بيت عليهم السلام منحصر مى نمايند و معروف ترين آنها «حديث ثقلين» است كه در كتب شيعه و اهل سنت وارد شده. در اين حديث از پيامبر (ص) نقل شده كه فرموده اند: «انى قد تركت فيكم الثقلين، ما ان تمسكتم بهما لن تضلوا بعدى واحدهما اكبر من الآخر، كتاب الله حبل ممدود من السماء الى الأرض و عترتى اهل بيتى، ألا و انهما لن يفترقا حتى يردا على الحوض([1])»; يعنى: همانا در بين شما دو امانت گرانبها باقى مى گذارم، تا وقتى كه به آن دو تمسك جوييد، بعد از من گمراه نخواهيد شد... يكى كتاب خدا و ديگرى عترت و اهل بيتم و اين دو تا روز قيامت از يكديگر جدا نخواهند شد.

روشن است كه اهل بيت و عترت پيامبر به عنوان ثقل قرآن معرفى شده اند كه اگر كسى به آنها تمسك جويد از گمراهى نجات پيدا مى كند و تا روز قيامت همراه قرآن و مفسر و مبين آن هستند. اين مطالب دقيقاً با اعتقادات شيعه در امر امامت مطابق وموافق است و با عقايد ديگر فرقه هاى اسلامى سازگار نيست. پس امامت به سر سلسله آن، حضرت على (ع) منحصر نمى شود بلكه در زمان هاى بعد در فرزندان او تا قائم آل محمد (عج) تجلى پيدا مى كند و اگر غير از اين بود، تمسك به ثقلين سخن كاملى نبود، در حالى كه در قرآن آمده: «و ما ينطق عن الهوى ان هو الا وحى يوحى([2])»; هرگز از روى هواى نفس سخن نمى گويد، آنچه مى گويد چيزى جز وحى كه بر او نازل شده نيست.

2ـ دسته دوم:

رواياتى است كه به تعداد امامان تصريح مى كنند و تعداد آنان را به «دوازده» منحصر مى كنند، به همين جهت به آنها «اثنى عشر» گفته مى شود. اين احاديث به اسناد مختلف و عبارت هاى گوناگون بيان شده اند كه به بعضى از آنها اشاره مى كنيم:

الف) در صحيح بخارى از جابر بن سمرة نقل شده كه من به همراه پدرم نزد پيامبر (ص) بوديم كه ايشان فرمودند: «يكون بعدى اثنا عشر اميراً... كلهم من قريش»; بعد از من براى امت اسلام دوازده امير و خليفه وجود خواهد داشت كه همگى آنها از قريش هستند. اين حديث به همين صورت در منابع شيعه در كتاب امالى و خصال شيخ صدوق هم بيان شده است([3]).

ب) در صحيح مسلم از جابر بن سمره نقل شده كه پيامبر(ص) فرمودند: «لا يزال هذا الامر عزيزاً الى اثنى عشر خليفةً... كلهم من قريش»; پيوسته امر امامت در بين است با وجود دوازده خليفه پايدار خواهد بود، كه همگى آنها از  قريش  هستند([4]).

ج) شعبى از مسروق نقل مى كند كه: ما نزد عبدالله بن مسعود نشسته بوديم و او براى ما قرآن مى خواند، مردى به او گفت: آيا از رسول خدا پرسيديد كه چند نفر بر اين امت خلافت خواهند كرد؟ عبدالله جواب داد: «نعم و لقد سألنا رسول الله ـ صلى الله عليه و آله و سلم ـ فقال: اثنا عشر، كعدّة نقباء بنى اسرائيل»; بله سؤال كرديم، ايشان فرمودند: دوازده نفر به تعداد پيشوايان بنى اسرائيل. اين حديث در كتاب هاى مسند احمد بن حنبل([5])، مجمع الزوائد هيثمى([6])، مسند ابويعلى([7]) و مستدرك حاكم([8])، بيان شده است.

  3ـ دسته سوم:

رواياتى كه علاوه بر تعداد ائمه (ع) به نام آنها هم تصريح كرده اند. اين احاديث در منابع فريقين بيان شده كه در ادامه به بعضى از آنها اشاره مى كنيم:

الف) خوارزمى در مقتل الحسين از سلمان المحمدى نقل مى كند كه: به حضور پيامبر (ص) شرفياب شديم كه حسين (ع) در آغوش او بود، چشمان او را بوسيد و فرمود: «انك سيد ابو سادة، انك امام ابن ائمه، انك حجة ابن حجة ابو حجج تسعه من صلبك، تا سعهم قائمهم([9])»; تو سيد و آقا و سرور بزرگواران هستى، تو خود امام و فرزند ائمه هستى، تو خود حجت و فرزند حجت خدايى و پدر 9 امام بعد از خود هستى كه آخرين آنها قائم آل محمد (عج) است.

ب) جوينى در فرائد السمطين نقل مى كند كه: نعثل يهودى به پيامبر (ص) گفت: از وصى خود به ما خبر بده، چرا كه هيچ پيامبرى نيست مگر اين كه وصى و جانشين دارد و نبى ما يوشع بن نون را وصى خود قرار داد. پيامبر (ص) در جواب فرمودند: همانا وصى و خليفه بعد از من على بن ابى طالب است و بعد از او دو فرزندش حسن و حسين و بعد از آن ها 9 امام ديگر از صلب حسين هستند. نعثل مى گويد: اى محمد نام آن 9 نفر را برايم بگو، پيامبر هم نام يكايك آنها را بيان مى كند([10]).

البته عده اى از اهل سنت به خاطر فرار از واقعيت از ذكر اين دسته از احاديث در كتب خود، خوددارى كرده اند، غافل از اين كه با پذيرش احاديث اثنى عشر، چاره اى ندارند جز پذيرش ائمه دوازده گانه كه شيعيان به آن معتقدند، لذا بعضى از اهل سنت كه خواسته اند عدد دوازده را با عقايد خود تطبيق دهند به بيراهه رفته اند([11]) و نام كسانى را برده اند كه فسقشان بر همگان ظاهر و آشكار است و حتى در كتب خود اهل سنت به فسق بعضى از آنها اشاره شده است([12])، در حالى كه امامان و جانشينان پيامبر (ص) بايد هدايت گر و نجات دهنده مردم از ضلالت باشند نه آن كه خود محتاج هدايت باشند.

اما در جواب اين كه مى گوييد علماى شيعه در تعداد ائمه اختلاف دارند، بايد بيان شود كه به مجرد اين كه عده اى از مسلمانان در بعضى از عقايد با شيعه اثنا عشريه اتفاق نظر دارند و شيعه ناميده شده اند، دليل نمى شود كه همه آنان را يك فرقه حساب كرد و فرقه هاى ديگر را هم در حكم شيعه اماميه به حساب آورد. بلكه منظور از شيعه به طور مطلق و بدون قيد، شيعه اثنا عشريه است و اين گروه خود را فرقه ناجيه و بر حق مى دانند و بين علماى شيعه اثنا عشريه هيچ اختلافى در اين امر وجود ندارد و به همين دليل ديگر فرقه هاى اسلامى را اگر چه شيعه ناميده شوند چون مخالفت با كلام پيامبر كرده اند، از خود جدا و باطل مى دانند. چنانچه شيعيان، غلات را كه قائل به الوهيت على (ع) هستند از خود طرد نموده و آنان را كافر مى شمارند. گذشته از اين مطلب، اين اشكال گريبانگير خود اهل سنت نيز مى باشد.

چرا كه تمام فرقه هاى اهل سنت، همچون اشعريه، معتزله، ما تريديه و... اگر چه در اسم مشتركند ولى هر كدام از اين فرقه ها عقايد و نظريات خاصى مخالف با گروه ها و فرقه هاى ديگر دارند.

وبلاگ نداي اسلام ، پاسخ به شبهات وهابيت و دفاع از حقانيت مذهب راستين تشيع

--------------------------------------------------------------------------------

[1]ـ اين روايت با عبارت هاى گوناگون در منابع فريقين نقل شده است از جمله: صحيح مسلم، دار احياء التراث العربى، ج4، ص1873 و سنن ترمذى، دار احياء التراث العربى، ج5، ص663 و كنز العمال، فاضل هندى، مؤسسة الرسالة، ج1، ص380، و بحار الانوار، مجلسى، دار احياء التراث العربى، ج23، ص106.

[2]ـ نجم/3ـ4.

 [3]ـ صحيح بخارى، دار احياء التراث العربى، ج9، ص101.

[4]ـ صحيح مسلم، همان، ج3، ص1453.

 [5]ـ سند احمد بن حنبل، شعيب الارنؤوط، مؤسسة الرسالة، ج6، ص321.

[6]ـ هيثمى، مجمع الزوائد، دار الكتاب العربى، بيروت، ج5، ص190.

[7]ـ سند ابويعلى موصلى، دار المأمون، بيروت، ج8، ص444.

 

[8]ـ حاكم نيشابورى، مستدرك، دار المعرفة، بيروت، ج4، ص501.

[9]ـ خوارزمى، مقتل الحسين، مكتبة المفيد، قم، ج1، ص146.

[10]ـ جوينى، فرائد السمطين، مؤسسة المحمودى، بيروت، ج2، ص134.

[11]ـ ر.ك: به فتح البارى، ابن حجر عسقلانى، بيروت، دار المعرفة، ج13، ص214. (اختلافات زيادى را در اين زمينه ذكر مى كنند و نام افرادى را نقل مى كند و در ادامه خود قولى را مى پذيرد كه يكى از خلفا را يزيد مى شمارد). و ر.ك: به البداية و النهاية، ابن كثير، دار المكتب العلمية، بيروت، ج6، ص256.

[12]ـ كه يكى از آنها يزيد بن معاويه است كه احدى در فسق او ترديد ندارد چنانچه ابن كثير مى گويد اكثر ما نقم عليه فى عمله (يزيد) شرب الخمر و اتيان بعض الفواحش (البداية و النهاية، ابن كثير، دار الكتب العلميه، ج8، ص235) و ابن حجر مى نويسد: اهل سنت در تكفير يزيد اختلاف دارند... ولى بنابر قول به مسلمان بودن، او شخصى است فاسق و شرابخوار (الصواعق المحرقه، ابن حجر هيثمى، مكتبة القاهرة، 1385 ق، ص221) آيا چنين شخصى و نظائر او مى توانند خليفه مسلمين باشند.

پنج شنبه 25 12 1390 14:53

امامت عهدي الهي

دليل شيعه بر اينكه امامت عهدى است الهى و بر هر كسى كه مى خواهد قرار مى دهد، چيست؟

حمد و سپاس خداى را كه براى هدايت انسانها به سوى توحيد و كمال و سعادتِ دنيا و آخرت پيامبرانى را همراه شريعت و كتاب فرستاد و براى صيانت و تداوم آن و هدايت افراد جامعه و تفسير ثقل اكبر يعنى قرآن مجيد، اهل بيت عصمت و طهارت (عليهم السلام) را منصوب و معرفى فرمود([1])، تا در پرتو راهنمايى آنها انسانهاى جايز الخطاء در فهم دين و قرآن و عمل به آنها از راه مستقيم دور نشوند.

ابتداء بايد معنى امامت را بدانيم: امام و خليفه ى پيامبر از نظر مسلمانان كسى است كه وظايف پيامبر  (ص) (به استثناى مساله آوردن شريعت) را بر عهده دارد.

مهمترين اين وظايف عباتنداز:

1ـ تبيين مفاهيم قرآن كريم و حل معضلات آن «لتبين للناس ما نزل اليهم([2])».

2ـ بيان بقيه احكام شرعى و مسايل جديد.

3ـ حفظ مسلمين از تفرقه و اختلاف.

4ـ تربيت افراد جامعه.

5ـ برقرارى عدل و امنيت.

6ـ حفظ مرز و مال و جان مسلمين. چنين شخصى بايد مورد عنايت خاص الهى، حاصل علوم نبوى و مصون از خطاء و گناه باشد بديهى است تعيين چنين فردى (معصوم) از سطح علم و دانش امت فراتر است([3])، زيرا عصمت امرى پنهانى است و جز خداوند كه عالم به اسرار درونى است كسى از آن آگاه نيست پس تعيين امام بايد به دست خداوند باشد.

دلايل فراوان عقلى و نقلى در مورد لزوم نصب امام توسط خداوند موجود است; به عنوان نمونه:

دليل عقلى:

شكى نيست كه انسانهاى عادى مرتكب خطاء و اشتباه و گاهى مرتكب معصيت مى شوند اگر براى تفسير قرآن و بيان احكام و مسائل جديد فرد معصومى نباشد لازم مى آيد انسانها به حق و سعادت نرسند و از آنجا كه غير از خدا كسى نمى تواند پى به عصمت، افراد ببرد. پس خداوند براى تأمين غرض (رسيدن به كمال و سعادت) بعد از پيامبر (ص) دوازده امام معصوم را فرستاده كه در سايه علم و عصمت بشر را از لغزش و گمراهى نجات دهند و هر امامى در زمان خود به تفسير و تبيين قرآن و احكام و مسايل جديد پرداخته تا نوبت به امام دوازدهم (ع) رسيد كه بخاطر عناد و كثرت دشمنان و مصالحى كه خدا مى داند به اذن الهى غايب شده اند و در عصر غيبت هم وظيفه ى اصلى امامت را انجام مى دهند چنانكه در كتاب ينابيع المودة از پيامبر (ص) نقل شده: قسم به كسى كه مرا به نبوت مبعوث كرده مردم از نور «امام عصر (عج)» استفاده مى كنند گرچه او غايب است همانطوريكه استفاده مى كنند از نور خورشيد گرچه در پس ابرها غايب باشد([4]).

دليل نقلى:

1ـ قرآن مجيد دستو رداده كه «اطاعت از خداوند و پيامبر اولوالامر كنيد([5])» شكى نيست كه پيامبر (ص) معصوم بوده اند. «و اطيعوا الله و الرسول([6])» مى فهماند كه اطاعت و پيروى پيامبر همان اطاعت و پيروى از خداست بدون هيچ قيد و شرطى پس لابد پيغمبر هم معصوم است; همينطور اولوالامر كه اطاعت شان در رديف بلكه عين اطاعت خدا و پيامبر قرار گرفته است بايد معصوم باشند و گرنه قرآن حكم به اطاعت مطلق نمى نمود. چنانكه در مورد والدين با اينكه سفارش زياد كرده لكن قيد و مرز آورده كه «و ان جاهداك لتشرك بى ما ليس لك به علم فلا تطعهما([7]); يعنى پدر و مادر اگر دستور به شرك (ناروا) دادند اطاعت ممنوع است.

چون شناخت معصوم به عهده معصوم است، بايد امام از جانب خدا و پيامبر معرفى شود و هر كسى را كه خدا خواسته باشد و لياقت و شايستگى آن را داشته باشد امامت را به او مى دهد نه اينكه مردم او را تعيين كنند.

2ـ قرآن مجيد مى فرمايد «و اذا ابتلى ابراهيم ربه بكلمات فاتمهن قال انى جاعلك للناس اماماً قال و من ذريتى قال لاينال عهدى الظالمين([8])» در اين آيه صحبت از مقام و مرتبه جديد براى ابراهيم (ع) شده يعنى امامت و اين غير از نبوت است چون نبوت را قبل از وعده امامت كه در اين آيه اشاره شده است داشته بود; اين آيه مربوط به اواخر عمر حضرت ابراهيم  (ع) است بدليل اينكه سخن از ذريه (فرزندان) خود به ميان آورده و خبر ولادت و فرزند دار شدن را ملائك در اواخر عمر حضرت ابراهيم(ع) آوردند «يا ويلتا أألد و انا عجوز و هذا بعلى شيخاً ان هذا لشىء عجيب([9])» علاوه بر دليل سابق آيه ى مورد بحث مى گويد وقتى ابراهيم از عهده تمام امتحانات موفق برآمد مقام امامت را به او داديم و شكى نيست كه ابراهيم (ع) در جريان امتحانات نظير شكستن بت ها، هجرت به مكه و ذبح حضرت اسماعيل مقام نبوت را داشته([10]). از ايندو آيه (اولوالامر و عهد) به وضوح دو مطلب به دست مى آيد:

الف) نصب امام، اولوالامر، سرپرست جامعه اسلامى و مرجع علمى و سياسى و اجتماعى از جانب خدا است.

ب) چنين شخصى بايد معصوم باشد چون خطاكار يا گناهكار ظالم است، حداقل بر نفس خودش([11]).

قرطبى از مفسرين اهل سنت مى گويد: جماعتى از علماء با اين آيه (عهد) استدلال كرده اند كه امام بايد اهل عدل و احسان و فضل قادر بر اقامه عدل باشد و بر همين اساس پسر زبير و حسين بن على رضى الله عنه بر خليفه قيام كردند و اهل عراق و علماى آنها بر حجّاج و اهل مدينه بر بنى اميه قيام كردند([12]).

چنانكه فخر رازى هم مى گويد: اين آيه دلالت دارد كه منصب امام و رياست در دين به ظالمين نمى رسد([13]).

 

وبلاگ نداي اسلام ، پاسخ به شبهات وهابيت و دفاع از حقانيت مذهب راستين تشيع

--------------------------------------------------------------------------------

[1]- ابى عبدالله حاكم نيشابورى، المستدرك على الصحيحين (بيروت دار المعرفة) ج3، ص109: قال (ص) انى قدر ترك فيكم الثقلين احدهما اكبر من الاخر كتاب الله و عترتى... ثم اخذبيد على (رضى) فقال من كنت مولاه فهذا وليه... هذا حديث صحيح على شرط الشيخين.

[2]- نحل/44.

[3]- آية الله جعفر سبحانى، منشور عقايد اماميه (مؤسسه امام صادق (ع)، زمستان 76) صفحات 167 ـ 165.

[4]- شيخ سليمان بن ابراهيم قندوزى حنفى، ينابيع المودة (دار الاسووة، چاپ اول، 1416 هـ ق) ج3، ص238.

[5]- نساء/59.

[6]- آل عمران/132.

[7]- عنكبوت/8.

[8]- بقره/124.

[9]- هود/73.

[10]- علامه محمد حسين طباطبايى، الميزان (مؤسسه اعلمى بيروت، چاپ سوم) ج1، ص267.

[11]- شريف مرتضى، الثافى (تهران، مؤسسه الصادق، تهران، چاپ دوم) ج1، ص36.

[12]- ابى عبدالله محمد بن احمد قرطبى، الجامع لاحكام القرآن (بيروت، دار احياء تراث العربى) ج2، ص108.

[13]- فخر رازى، تفسير كبير (طبع سوم) ج3، ص37، سطر 4.

دسته ها : امامت
پنج شنبه 25 12 1390 14:51

ذبح اسماعيل و بداء خداوند

ر ابتدا ذكر اين نكته ضرورى است كه برخى بداء را كه از اعتقادات شيعه است به جهل خداوند تفسير كرده اند و روشن است كه اين تفسيرى نادرست و ناشى از بى اطلاعى نسبت به عقايد شيعيان است، چون هيچ يك از بزرگان شيعه، جهل در مورد خداوند را نمى پذيرند بلكه معتقدند، به طور مطلق عالِم به موجودات است (چه قبل از ايجاد و چه بعد از ايجاد و هم كليات و هم به جزئيات...)([1])

اعتقاد شيعه در مورد بداء در مقابل قول يهود است كه مى گويند خداوند، عالَم را خلق نموده و امور آن را رها كرده، پس نمى تواند در آن تغيير وتصرفى انجام دهد.([2]) چنان كه در قرآن آمده: (وقالت اليهود يد اللّه مغلولة)([3])

«يهود مى گفتند دست خدا بسته است». بداء به اعتقاد شيعه به اين معناست كه خداوند هر چه بخواهد ايجاد مى كند و هر چه بخواهد از بين مى برد و هر چه را بخواهد جلو و يا به تأخير مى اندازد.([4]) و خداوند قادر است به خاطر اعمال خوب و بدى كه انسان انجام مى دهد، مسير و سرنوشت او را تغيير دهد.([5])

اما در مورد ذبح اسماعيل، كه در ابتدا حضرت ابراهيم به ذبح كردن او مأمور شد، ولى بعداً اين امر برداشته شد. مفسرين شيعه اقوالى را به عنوان احتمال ذكر كرده اند كه به بيان آن مى پردازيم:

1- بعضى از مفسرين مى گويند امر خداوند به ذبح اسماعيل يك نوع آزمايش الهى بوده است و خداوند مى خواسته حضرت ابراهيم را مورد آزمايش و ابتلاء قرار دهد و روشن است كه در اوامر امتحانى اراده جدى، به اصل عمل تعلق نمى گيرد، بلكه هدف اين است كه روشن شود شخص مورد آزمايش تا چه اندازه آمادگى اطاعت از فرمان الهى را دارد،([6]) چنان كه خداوند مى فرمايد: (و إذ ابتلى ابراهيم ربه بكلمات فاتمّهن)([7]) «به خاطر آوريد هنگامى كه خداوند ابراهيم را با وسايل گوناگونى آزمود و او به خوبى از عهده اين آزمايش ها برآمد» و روشن است كه يكى از آزمايش ها، ذبح اسماعيل بوده است و در خود قرآن به آن تصريح شده است: (انّ هذا لهو البلاء المبين)([8]) «اين (ذبح اسماعيل) مسلماً همان امتحان آشكار است» .

2- عده ديگر قايل به بداء هستند به اين معنى كه خداوند در واقع به ذبح اسماعيل امر نمود ولى قبل از اين كه حضرت ابراهيم فرزندش را ذبح كند، اين امر فسخ شد و امر از او برداشته شد.([9])

3- قول ديگر اين است كه امر به مقدمات ذبح تعلق داشته نه به خود ذبح، به اين معنا كه حضرت ابراهيم در واقع امر شده بود كه فرزند خود را بخواباند و بالاى سر او بنشيند و چاقو به دست گيرد و آن را نزديك سر او ببرد.([10]) و آن حضرت هم اين مقدمات را انجام داد ودليل اين كه ذبح انجام نشد اين بود كه ذبح مأمورٌ به نبوده است.

4- قول ديگر كه قائلين كمى دارد اين است كه امر خداوند به خود ذبح تعلق داشته و آن حضرت هم اقدام به ذبح كرده ولى به خواست خداوند پوست و رگهاى بريده شده به حالت اول بر مى گشتند و ترميم مى شدند.([11])

از مطالب بيان شده نتيجه مى گيريم كه اولا: در قضيه ذبح اسماعيل(عليه السلام) فقط بعضى از علماء و مفسرين قائل به بداء شده اند و بقيه، اقوال ديگرى را پذيرفته اند. و ثانياً: عقيده شيعه در مورد بداء به هيچ وجه مستلزم جهل در مورد خداوند نيست بلكه به نحوى توسعه و قدرت خداوند است زيرا اولا معناى لغوى بداء عبارت است از: «ظهور چيزى كه ظاهر نبوده».([12]) و ثانياً آن چه كه شيعه معتقد است معناى بداء است كه قبلا بيان شد. هر چند اگر معناى لغوى بداء هم مراد باشد، لازمه آن نسبت دادن جهل به خداوند نيست چون خفايى كه در معناى لغوى أخذ شده، خفاء نسبت به بندگان است نه نسبت به خداوند.

قرآن و عترت = اسلام راستين

وبلاگ نداي اسلام

 

--------------------------------------------------------------------------------

[1]- ر،ك: كشف المراد، علامه حلى، الهيات، جعفر سبحانى، بحث علم خداوند.

[2]- شيخ صدوق: التوحيد، جامعه مدرسين، ص 335 .

[3]- مائده: 64 .

[4]- التوحيد، همان .

[5]- جعفر سبحانى، الهيات (المركز العالمى للدراسات الاسلامى) ج 2، ص 325 .

[6]- ناصر مكارم شيرازى: تفسير نمونه، دار الكتب الاسلاميه، ج 19، ص 121 (و از مفسرين اهل سنت، فخر رازى، تفسير كبير، دار احياء التراث العربى، ج 26، ص 156) .

[7]- بقره: 124 .

[8]- صافات: 106 .

[9]- علامه مجلسى: بحارالانوار (دار احياء التراث العربى) ج 12، ص 139 .

[10]- بحارالانوار: همان (مجلسى اين قول را به بعضى از متكلمين اماميه و معتزله نسبت داده است) .

[11]- تبيان، همان .

[12]- مصباح المنير: ذيل كلمه بدو .

پنج شنبه 25 12 1390 14:50

تناقض ميان اعتراف برخي پيامبران به گناه و عصمت!

قبل از وارد شدن به اصل جواب، به بيان چند مقدمه مى پردازيم:

1. «عصمت» برگرفته از كلمه «عصم» به معناى نگهداشتن و مانع شدن است([1]) و در اصطلاح «نيروى درونى است كه شخص را از گناه و حتى از خطا و اشتباه منع مى كند»([2]) و طبق تعريف ديگر «عصمت لطفى است از طرف خداوند، كه شخص را از انجام فعل قبيح باز مى دارد([3])، به اين معنا كه انسان در اثر ايمان و شناخت و يقين كامل، داراى روحى مى شود كه با كمال آزادى و آگاهى هرگز نه تنها گناه نمى كند بلكه انديشه و فكر گناه هم در ذهن او خطور نمى كند([4]).

2. در اصل عصمت انبياء، بين مسلمين هيچ اختلافى نيست، ولى در مراتب آن اختلاف وجود دارد. شيعيان قائلند كه انبياء از انجام هر گناهى چه عمداً و چه سهواً و چه نسياناً معصوم هستند، ولى اكثر اهل سنت معتقدند كه انبياء از گناه صغيره اى كه سهوا انجام شود معصوم نيستند و ممكن است كه شخص نبى گناه صغيره سهوى انجام دهد و همچنين عصمت را فقط در زمان نبوت قبول دارند([5]) نه قبل از آن.

3. منظور از عصمت پرهيز از كارهايى است كه از نظر شرعى حرام است نه امورى كه به آن ها مجازاً عصيان و گناه گفته مى شود.

ـ با توجه به مطالبى كه اشاره شد، در جواب از علت استغفار انبياء و ائمه و اين كه آيا اين عمل آن ها نشان دهنده نقص و نداشتن عصمت نيست بايد بگوييم كه:

اولا: گاهى اوقات به ترك مستحب يا انجام فعل مكروه، گناه و عصيان گفته مى شود و به همين خاطر انبياء و امامان معصوم به خاطر بزرگى مقام و شأن و جلالى كه داشته اند ترك بعضى از مستحبات و انجام بعضى از مكروهات را شايسته مقام خود نمى ديدند ولذا به آن گناه و عصيان مى گفتند و از آن استغفار مى كردند([6]).

مقام خاص انبياء و اولياء چنين مى طلبد كه آنان كارى كه شايسته مقام ربوبيت نيست مرتكب نشوند و آن كار را زشت و قبيح بشمارند و اين به خاطر شناخت عميق آنان از خداوند و مقام ربوبى اوست. پس اگر انبياء به گناهى اعتراف مى كنند و طلب استغفار مى كنند معنايش اين نيست كه گناه به معناى فقهى و شرعى مرتكب شده اند، بلكه به اين معناست كه كار آنان شايسته مقام ربوبى خداوند نبوده است و به تعبير ديگر ترك اولى كرده اند چنان كه بعضى از مفسرين در مورد كار حضرت آدم(ع) كه موجب خروج او از بهشت شد، گفته اند كار او از قبيل ترك اولى بوده است.([7])

 

البته بايد توجه داشت كه كارهايى كه انبياء و معصومين ـ عليهم السلام ـ براى خود گناه مى دانند، باعث آتش جهنم و عذاب هاى آخرت نيست و استغفار از اين كارها هم به خاطر رهايى از آتش جهنم نيست، زيرا اصلا كارى كه موجب آتش جهنم شود از آن ها سر نمى زند، بلكه اين كارها فقط باعث مى شود كه از عنايات و توجهات خاص اللهى و مقاماتى كه ما اصلا عقلمان قدرت فهم آن ها را ندارد، محروم شوند... و استغفارشان به خاطر بازگشت به مقامات اوليه اى است كه قبل از انجام اين كارها داشته اند و يا اصلا براى رسيدن به مقامات والاترى است كه در اثر انجام اين كارها از رسيدن به آنها محروم شده اند([8]).

ثانياً: انبياء تمام كمالات و علوم و فضايل خود را از ناحيه خداوند مى دانند و اگر اين فضل و لطف از جانب خداوند نبود چه بسا آنان دچار معصيت و عصيان مى شدند، و در واقع آنان با استغفار و گريه و زارى به درگاه خداوند، به عجز خود در مقابل خداوند و فضل و انعام خداوند اقرار مى كنند، پس اگر انبياء مى گويند «اَذنبت: گناه كردم» معنايش اين است كه اگر توفيق و فضل و لطف خداوند نبود مرتكب گناه مى شدم([9]).

ثالثاً: انبياء در هر لحظه و زمان، در حال ترقى و تكامل و صعود به كمالات و پيمودن مدارج رشد و معرفت خدا بوده اند، و وقتى به گذشته خود مى نگريستند خود را در مرتبه پايين ترى از معرفت حق مى ديدند و در مقابل خداوند، خود را مقصر مى دانستند و از آن حالت گذشته خود استغفار نمودند([10]).

رابعاً: انبياء چون به خداوند متعال و مقام ربوبى او معرفت و شناخت زيادى داشته اند، عبادات و طاعات خود را، لايق مقام او نمى دانستند، از اين جهت، آن را نوعى قصور مى شمردند و از آن استغفار مى كردند([11]).

نداي اسلام ، مرجعي براي پاسخ به شبهات وهابيت و تبيين ضلالات وهابيان گمراه

--------------------------------------------------------------------------------

[1]. احمد بن فارس، معجم مقايس اللغة، مكتبة الاعلام الاسلامى، ذيل كلمه عصم، ج 4، ص 331.

[2]. محمدتقى مصباح يزدى، راهنماشناسى، مركز مديريت حوزه علميه قم، ص 121.

[3]. بحار، دار احياء التراث العربى، ج 17، ص 94.

[4]. محسن قرائتى، درسهايى از قرآن، انتشارات اسلامى، ص 268.

[5]. بحارالانوار، ج 11، ص 90، شرح مواقف، جرجانى، شريف رضى، ج 8، ص 267.

[6]. بحارالانوار، همان، ج 25، ص 210.

[7]. تفسير نمونه، ناصر مكارم شيرازى، دارالكتب الاسلاميه، ج 6، ص 123 و شرح المواقف، جرجانى، شريف رضى، ج 8 ص 267 ـ 268 و شرح المقاصد، تفتازانى، شريف رضى، ج 5، ص 50.

 [8]. راهنماى شناسى، همان، ص 169.

[9]. بحارالانوار، همان.

[10]. بحارالانوار، همان.

[11]. بحارالانوار، همان.

پنج شنبه 25 12 1390 14:18
حضرت آيت الله العظمي مكارم شيرازي در آغاز درس خارج فقه :
توصيه هاي نوروزي معظم له به مردم

به نقل از پايگاه اطلاع رساني حضرت آيت الله العظمي مكارم شيرازيدر تاريخ 90/12/24 :

توجهي كه مردم در لحظه تحويل سال به خداوند قادر متعال پيدا مي كنند و به مراكز مذهبي و مساجد مي روند و دست به دعا و نيايش برمي دارند از ديگر جنبه هاي مثبت عيد نوروز است، اينها همه مورد تاييد و سفارش دين مبين اسلام است

حضرت آيت الله العظمي مكارم شيرازي در آغاز درس خارج فقه خود در مسجد اعظم قم با اشاره به نزديك بودن عيد نوروز، فرمودند: برخي مي گويند نوروز عيد اسلامي است و در مقابل برخي ديگر مي گويند بدعت و خلاف شرع است، يك نظريه اعتدالي نيز وجود دارد كه مي گويد نوروز يك رسم ملي و داراي خوبي هاي فراوان و گاه مشكلاتي است.
ايشان با بيان اينكه ما از قرآن الهام مي گيريم و بايد به آموزه هاي آن عمل كنيم كه مي گويد سخنان خوب و كارهاي خوب را جدا كنيد و بپذيريد، اظهار داشتند: عاقل كسي است كه گل بچيند و آزار خار نبيند، آنهايي كه شروع به گل چيدن كنند و تمام دست شان زخمي شود كار عاقلانه انجام نداده اند.
 معظم له با تاكيد بر اينكه گل عيد را بايد چيد و از خارهاي آن پرهيز كرد، به نكات مثبت عيد نوروز اشاره كرده و فرمودند: خانه تكاني ظاهر و باطن و رعايت بهداشت يكي از آثار خوب عيد نوروز است، در كنار رعايت نظافت و بهداشت ظاهري، زودن رزائل اخلاقي و خانه تكاني درون از كينه ها و كدورت ها نيز بايد مورد توجه قرار گيرد و اسلام موافق اين مساله است.
 حضرت آيت الله العظمي مكارم شيرازي يادآورشدند: توجهي كه مردم در لحظه تحويل سال به خداوند قادر متعال پيدا مي كنند و به مراكز مذهبي و مساجد مي روند و دست به دعا و نيايش برمي دارند از ديگر جنبه هاي مثبت عيد نوروز است، اينها همه مورد تاييد و سفارش دين مبين اسلام است.
 ايشان شاد كردن دلها و دستگيري از مستمندان و ياري نيازمندان و خويشاوندان ضعيف و آبرومند را از ديگر آثار خوب عيد نوروز دانسته و با بيان اينكه شاد كردن مؤمنان عبادتي بزرگ است، افزودند: جوشش محبت و به جاي آوردن صله رحم و تبديل شدن كينه و قهرها به محبت و آشتي ها از ديگر آثار مثبت عيد نوروز به شمار مي آيد.
 حضرت آيت الله العظمي مكارم شيرازي با بيان اينكه اينها از مسلمات اسلام است و بايد به آن اهميت داد، تجديد قوا را از ديگر آثار مثبت عيد نوروز دانسته و تصريح كردند: ما در اسلام نسبت به انجام اين امور و تفريح كردن تاكيدات و توصيه هايي داريم چراكه تفريح به ساعات كار و عبادات بعداً كمك شاياني مي كند و نبايد نسبت به اين امور مثبت بي توجهي كرد و گفت جنبه منفي دارد.
ايشان با اشاره به آسيب هايي موجود در اين زمينه، اسراف، تبذير و تجمل گرايي را از اين دسته آسيب ها دانست و با تاكيد بر پرهيز مردم از اين گونه مسائل، تصريح كردند: شرع مقدس اسلام با اين امور موافق نيست، مردم بايد اين امور را رها كنند و بدانند كه زندگي هرچه ساده تر باشد صفا و صميميت در آن بيشتر است.
معظم له مسابقه در اسراف، چشم و هم چشمي ها و تجمل گرايي را زيان آور و بر خلاف دستورات دين مبين اسلام ارزيابي كرده و افزودند: آلودگي به انواع گناهان به نام عيد از ديگر مسائلي است كه بايد مراقب آن بود، عيدي كه مي تواند عامل نشاط شود را نبايد با برخي مسائل خلاف شرع و عقل تبديل به برخي برنامه هاي شوم و نامناسب كرد.
 حضرت آيت الله العظمي مكارم شيرازي روي آرودن به خرافات را اشتباه دانست و با بيان اينكه ما هرگز نبايد منطق بت پرستانه عرب جاهليت را داشته باشيم و اگر با اين ديد نگاه كنيم بسياري از مشكلات حل مي شود، از برخي كارها در شب چهارشنبه پايان سال كه باعث ايجاد ناراحتي هاي دردناكي براي مردم شد، انتقاد كردند.
 ايشان افزودند: بايد دانست كاري كه برخي ها ديشب انجام داده بودند و تصاوير آن نيز از تلويزيون پخش شد و متعاقب آن عده اي دچار خسارت و جراحت شدند، اينها ديه بسيار سنگين دارد و مسؤوليت آور است اميدواريم خداوند به همه ما درايت كامل دهد تا بتوانيم روش قرآني را در جدا سازي خوبي ها از بدي ها داشته باشيم.

دسته ها :
پنج شنبه 25 12 1390 13:49
X