معرفی وبلاگ
وَإِنَّمَا سُمِّيَتِ الشُّبْهَةُ شُبْهَةً لاَِنَّهَا تُشْبِهُ الْحَقَّ، فَأَمَّا أَوْلِيَاءُ اللهِ فَضِيَاؤُهُمْ فِيهَا الْيَقِينُ، وَدَلِيلُهُمْ سَمْتُ الْهُدَى ، وَأَمَّا أَعْدَاءُ اللهِ فَدُعَاؤُهُمْ الضَّلالُ، وَدَلِيلُهُمُ الْعَمْى... نهج الباغه خطبه 38 شُبهه را از اين جهت شُبهه ناميده اند كه شبيه و مانند حق است، پس روشني دوستان خدا در چيزهاي شُبهه ناك، ايمان و يقين است، و راهشان راه هدايت و رستگاري است و اما دشمنان خدا پس دعوت آنان به ضلالت و گمراهي است، و راهنماي آنان كوري آنان مي‎باشد.
صفحه ها
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 501531
تعداد نوشته ها : 502
تعداد نظرات : 163
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان

سوالی که در یکی از وبلاگ ها مطرح شده بود و بنده حسب مطالعات و نظر در احادیث اهل عصمت ، جوابی فرستادم :

 گاهی از مجبین آن حضرت می‌شنویم

خدایا ! چرا امام زمان ظهور نمی‌کند در حالی که جهان پر ظلم شده پس آخر دیگر کی ؟

صحیح است یا خیر؟

و آیا در فرمایشات رسیده از معصومین حرفی در تائید یا رد این حرف آمده یا خیر؟

 

بسم الله الرحمن الرحیم.

الحمد لله و الصلاة علی رسول الله و علی آله آل الله و اللعن الدائم علی أعدائهم أعداء الله و بعد ...

1-         در خصوص مشروعیت پرسش از زمان و علائم ظهور قائم علیه السلام :

اقول و بلله الاعتصام ،

صحابی جلیل ، سلمان فارسی –رضی الله عنه- در یک مجلس خصوصی خدمت امیرالمؤمنین –سلام الله علیه- می رسد و از آن حضرت در خصوص زمان ظهور قائم علیه السلام سؤال می کند.

قال سلمان: فأتیته خالیا، فقلت: یا أمیر المؤمنین، متى‏ یظهر القائم من ولدک!

(دلائل الائمه -معرفة وجوب القائم و أنّه لا بدّ أن یکون‏- ح 465/69)

چون تحقق ظهور ، وابسته به محقق شدن حتمیات است ، تحقق هر کدام از علائم خمسه ، نوید بخش نزدیک بودن قیام قائم آل محمد است.لذا شیعیان از دیر باز از محضر ائمه در خصوص علائم ظهور سوال می کردند و آنها علیهم السلام نیز به برخی علائم(حتمی یا غیر حتمی) اشاره می کردند.

شیخ طوسی-قدس سره الشریف- از یکی از افرادی که توفیق تشرف به محضر قائم صلوات الله علیه را داشته اند نقل می کند که آن شخص از امام ، زمان ظهورشان را سؤال کرده :

ثم قلت له یا سیدی متى‏ یظهر أمرک ؟

(الغیبه-ص 302-ف 4 بعض معجزات الإمام المهدی و ما ظهر من جهته من التوقیعات على یدی سفرائه‏)

طبیعی است که هر مؤمنی ، ظهور صاحب دولت حق را مسألت می کند.

در دعای روز جمعه خطاب به حضرتش عرض می کنیم  :

و أنتظر ظهورک‏ و ظهور الحق على یدیک‏

چرا که ظهور خجسته اش ، ظهور حق است.

در روایت صحیح ، محمد بن مسلم ثقفی از امام صادقی روایت می کند که گروهی اهل عبادت و تقوی در شرق و غرب عالم هستند که یکی از سوالاتشان از محضر اهل بیت علیهم السلام،  در مورد زمان فرج است.

سعد بن عبدالله الأشعری قال حدثنا أحمد بن محمد بن عیسى، عن الحسین بن سعید عن فضالة بن أیوب‏، عن القاسم بن برید، عن محمد بن مسلم، [عن] أبی عبد الله الصادق ...  فقال:

إن لله عز و جل مدینتین: مدینة بالمشرق و مدینة بالمغرب، فیهما قوم لا یعرفون إبلیس، و لا یعلمون بخلق إبلیس، نلقاهم فی کل حین، فیسألونا عما یحتاجون إلیه، و یسألونا عن الدعاء فنعلمهم، و یسألونا عن قائمنا متى‏ یظهر، و فیهم عبادة و اجتهاد شدید.

(إثبات الهداة-ج 5 ص142-ف 16 ح 405)

رجال سند :

سعد بن عبدالله الاشعری القمی : جلیل القدر واسع الأخبار کثیر التصانیف ثقة(فهرست‏الطوسی -ص‏135- ب سعد – ر136/1)

شیخ هذه الطائفة و فقیهها و وجهها(رجال‏النجاشی -ص‏177- ب السین – ر 467)

احمد بن محمد بن عیسی الأشعری: شیخ القمیین و وجههم و فقیههم غیر مدافع و کان أیضا الرئیس الذی یلقی السلطان بها(رجال النجاشی- ص 82- ب أحمد ر 198)

ثقة : (رجال‏الطوسی -ص‏351- أصحاب أبی الحسن الثانی علی بن موسی الرضا- ب الهمزه- ر 5197/3 )

الحسین بن سعید الأهوازی : ثقة عین جلیل القدر (الخلاصةللحلی -ص‏114 – ق الأول- ف 6 -ب 2 ر4)

و شیخ طوسی در رجالش (ص 150) وی را توثیق کرده.

فضالة بن ایوب : کان ثقة فی حدیثه مستقیما فی دینه(رجال‏النجاشی -ص‏311و310- ب الفاء – ر 850)

القاسم بن برید بن معاویة العجلی :

نجاشی در رجالش(ص 313– ب القاف-ر 857) و علامه حلی در خلاصه (ص231- ق الأول- ف 20- ب 2- ر3) وی را توثیق کرده.

محمد بن مسلم الطائفی : وجه أصحابنا بالکوفة ،  فقیه ، ورفع صحب أبا جعفر وأبا عبد الله علیهما السلام ، وروى عنهما وکان من أوثق الناس .( رجال النجاشی - ص 323 و 324- ب المیم- ر882)

یعقوب سَرّاج از امام صادق- سلام الله علیه- درمورد :(فرج قائم آل محمد که در واقع مُفرّج بر شیعیان است) سؤال می کند ، امام علیه السلام در جواب او نشانه هایی ارائه می دهند که وقوع آنها دال بر نزدیکی فرج است.

محمد بن یعقوب الکلینی عن محمد بن یحیی العطار عن احمد بن محمد بن عیسی الأشعری عن الحسن بن محبوب عن یعقوب السراج قال: قلت لأبی عبد الله متى‏ فرج‏ شیعتکم؟‏.

(الکافی –ج 8 ص 224-ح 285)

علامه مجلسی در مرآة العقول(ج 26 ص 155- بعض علائم الظهور- ح 285) در خصوص این روایت ، سندش را صحیح دانسته .

تا اینجا روشن شد که پرسش از علائم ظهور امام علیه السلام امری مشروع است .

2-         تحذیر از تشکیک و تردید و طرح مسائل مغرضانه در خصوص مهدویت

مفضل بن عمر جعفی از امام صادق-سلام الله علیه- در مورد مورد آیه " ألا إن الذین یمارون‏ فی‏ الساعة لفی ضلال بعید" سوال می کند که مقصود از "یمارون" در آیه شریفه چیست؟

 (چون در این آیه "الساعة"  به فرموده امام صادق –سلام الله علیه – وجود مقدس حضرت قائم- عجل الله فرجه- است ،  قال[أبو عبدالله علیه السلام] : لأنه هو الساعة التی قال الله تعالى‏ یسئلونک عن الساعة أیان مرساها قل إنما علمها عند ربی لا یجلیها لوقتها إلا هو..... ألا إن الذین یمارون‏ فی‏ الساعة لفی ضلال بعید)

قلت: فما معنى یمارون؟: قال : یقولون متى ولد، و من رآه‏؟ و أین یکون؟ و متى یظهر؟ و کل ذلک استعجالا لأمر الله، و شکا فی قضائه، و دخولا فی قدرته، أولئک الذین خسروا الدنیا و الآخرة و إن للکافرین لشر مآب.

کسانی که از روی شک و تردید در قضا و قدرت لایزال الهی ،حتی  در به دنیا آمدن و وجود حضرت قائم تشکیک می کنند ، و می گویند : اگر واقعا وجود دارد پس چه کسی او را دیده و الآن کجاست و کی ظهور می کند ؟ چنین کسانی به فرموده امام ، دچار خسران دنیا و آخرت شده اند.چون در امور الهی مداخله می کنند.

البته دعا برای تعجیل در فرج ، همانطور که به تواتر در روایات عترت رسیده ، مطلوب است و از مصادیق استعجال نهی شده در روایات نیست.

3-         مطلوب بودن اظهار اشتیاق نسبت به وجود مقدس صاحب الأمر و بی قراری در فراق حضرت.

امام صادق -سلام الله علیه- در بیان اشتیاق و بی قراری خود نسبت به وجود مقدس قائم آل محمد ،- صلوات الله علیهم – می فرماید :

سیدی‏ غیبتک‏ نفت رقادی و ضیقت علی مهادی و ابتزت منی راحة فؤادی سیدی‏ غیبتک‏ أوصلت مصابی بفجائع الأبد و فقد الواحد بعد الواحد یفنی الجمع و العدد فما أحس بدمعة ترقى من عینی و أنین یفتر من صدری‏ عن دوارج الرزایا و سوالف البلایا إلا مثل بعینی عن غوابر أعظمها و أفضعها و بواقی أشدها و أنکرها و نوائب مخلوطة بغضبک و نوازل معجونة بسخطک‏ .

(کمال الدین –ج2 ص 353-ب 33 ح 51)

اى آقاى من! غیبت تو خواب  را از چشمانم گرفته و بسترم را بر من تنگ ساخته و آسایش قلبم را از من سلب نموده است. اى آقاى من! غیبت تو اندوه مرا به فجایع ابدى پیوند داده، و فقدان یکى پس از دیگرى جمع و شمار را نابود کرده است، من دیگر احساس نمى‏کنم اشکى را که از دیدگانم بر گریبانم روان است و ناله‏اى را که از مصائب و بلایاى گذشته از سینه‏ام سر مى‏کشد، جز آنچه را که در برابر دیدگانم مجسم است و از همه گرفتاریها بزرگتر و جانگدازتر و سخت‏تر و ناآشناتر است، ناملایماتى که با غضب تو در آمیخته و مصائبى که با خشم تو عجین شده است.

و مؤمنینی که شکوای فراق امامشان را به خداوند عرضه می دارند و دعایشان چنین است :

إنا نشکو إلیک فقد نبینا و غیبة ولینا و شدة الزمان علینا و وقوع الفتن و تظاهر الأعداء و کثرة عدونا و قلة عددنا اللهم فافرج ذلک عنا بفتح منک تعجله و نصر منک تعزه و إمام عدل تظهره .

(کمال الدین –ج 2 ص 514- ب 45 ح 43)

خدایا! به درگاه تو از فقدان پیامبر و غیبت ولى خود و سختى زمانه و وقوع فتنه‏ها و چیرگى دشمنان و کثرت دشمنان و کمى عددمان شکایت مى‏کنیم. خدایا! با فتح عاجل و نصرت عزتمند خود و امام عادلى که ظاهر مى‏سازى‏ فرج را برسان.

4-         نهی از منازعه در امور الهی و پرهیز از گله و شکایت بیجا.

گله و شکایت مبتنی بر غر زدن و ایراد گرفتن است ، ناپسند است .

اگر شکایتی داریم باید از خودمان داشته باشیم که سبب به تأخیر افتادن فرج امام هستیم .اگر در صدد اصلاح خودمان برآمدیم ، شکوای ما به درگاه الهی کارساز خواهد بود و با نصرت و فتح الهی گشایش در کارمان خواهد افتاد.

در دعایی که محمد بن همّام اسکافی از وکیل ناحیه مقدسه امام عصر- ابوجعفرعمری، محمد بن عثمان – روایت کرده ، از منازعه در تدبیر و حکمت الهی غیبت امام ، و چون و چرا کردن و گلایه از اینکه چرا امام ظهور نمی کند ، در حالی که دنیا پر از ظلو و جور شده ، نهی شده.

لا أنازعک فی تدبیرک و لا أقول لم و کیف و ما بال ولی الأمر لا یظهر و قد امتلأت الأرض من الجور و أفوض أموری کلها إلیک.

و چون و چرا نکنم و نگویم چرا ولى امرت ظهور نمى‏کند در حالى که زمین از جور آکنده شده است. و همه امورم را به تو تفویض مى‏کنم.

(کمال الدین-ج 2 ص 514-ب 45 ح 43)

روایت فوق را شیخ طوسی در مصباح (ج 1ص 412) ، سید بن طاووس در جمال الاسبوع (ص 523) ، کفعمی در بلد الأمین(ص 306) ، مجلسی ثانی در بحار(ج 53 ص 187-ب ما خرج من توقیعاته- ح18) آورده اند.

سند روایت :

محمد بن علی بن الحسین بن بابویه : : شیخنا و فقیهنا و وجه الطائفة بخراسان‏(رجال النجاشی- ص 389- ب المیم- ر 1049)

الحسن(الحسین) بن احمد المکتب: من مشایخ الصدوق - قدس سره - ترحم علیه، کمال الدین، الباب 49، الحدیث 41.

میرزا محمد تقی اصفهانی در مکیال ، در روایتی که در (ج 2 ص 334) پس از نقل روایتی که یکی از رجال سند حسن بن ابراهیم مکتب است ، می فرماید :

أبو محمد الحسن بن أحمد المکتب ، وهو کما ذکره الفاضل الألمعی المولى عنایة الله فی مجمع الرجال ، أبو محمد الحسن بن الحسین بن إبراهیم بن أحمد بن هشام المکتب . ویروی عنه الصدوق مکررا مترضیا مترحما وهذا  من أمارات الصحة والوثاقة ، کما نبه على ذلک المولى المزبور فی مجمعه ، وذکر له شواهد عدیدة ، لیس هنا موضع ذکرها والمکتب بکسر التاء المشددة من یعلم الکتابة

خلاصه فرمایش ایشان این است که : اراوی چون مشایخ شیخ صدوق است و صدوق بارها پس از نقل روایت از او ، بر وی اظهار ترضی و طلب رحمت کرده و این از امارات صحت عقیده و ثاقت و بیان گر حسن حالش است .

محمد بن همام بن سهیل : شیخ أصحابنا و متقدمهم له منزلة عظیمة کثیر الحدیث(رجال‏النجاشی -ص‏379- ب المیم- ر 1032)

جلیل القدر ثقة: (فهرست‏الطوسی -ص‏217- ب محمد- ر 610/25)

محمد بن عثمان بن سعید العمری : [هو و أبوه] وکیلان من جهة صاحب الزمان علیه السلام و لهما منزلة جلیلة عند الطائفة

لذا سند روایت فوق ، معتبر است.

فالنوا طال یا حبیب

قم وعجل من المغیب

کیف یرضیک مریدیک تذل أو تهان؟

سیدی صاحب الزمان ، ما لنا غیرکم ضمان.

متى‏ ترانا و نراک؟

دسته ها : موعود ادیان
شنبه 20 10 1393 9:38

امام زمان چگونه مردگان را زنده ميكند؟

چگونه مهدى منتظر در آخر الزمان مى تواند مردگان را زنده كند، و مؤمنين را عزيز بدارد و فاسقين را عذاب نمايد؟ و اصولا آيا اعتقاد به رجعت پشتوانه علمى دارد در حاليكه جزء اعتقادات مسلمين نمى باشد، چرا كه عقلا ممكن نيست و دليل بر آن نداريم.

قبل از پاسخ به شبهه مذكور لازم است نكاتى ذكر شود و آن اينكه: مساله رجعت هيچ ارتباطى با زنده كردن مردگان و يا عزيز نمودن مؤمنين و عذاب كردن فاسقين، توسط امام زمان ندارد و شيعيان هيچ موقع زنده نمودن مردگان را به امام زمان ربط نمى دهند، بلكه همواره اعتقادشان اين است كه زنده كردن و يا ميراندن مخصوص ذات مقدس خداوند است. با توجه به اين مطلب بحث از احياء مردگان توسط غير خدا، بحث حاشيه اى خواهد بود. در قرآن كريم خداوند صفاتى را براى خودش مطرح مى كند كه مخصوص ذات مقدس او مى باشد و غير از خداوند كسى از انبياء و ائمه و ملائكه آن صفات را ندارند. مانند: «لااله الا هو يحيى و يميت([1])» (معبودى جز او نيست، زنده مى كند و مى ميراند) و «الله يتوفى الانفس حين موتها...([2])» خداوند ارواح را به هنگام مرگ قبض  مى كنند...».

 

هنگامى كه خداوند به عيسى بن مريم(ع) گفت: ياد كن نعمتى را كه به تو و مادرت بخشيديم، زمانى كه تو را با «روح القدس» تقويت كردم; كه در گهواره و به هنگام بزرگى، با مردم سخن مى گفتى و هنگامى كه كتاب و حكمت و تورات و انجيل را به تو آموختم، و هنگامى كه به فرمان من، از گل، چيزى به صورت پرنده مى ساختى، و در آن مى دميدى، و به فرمان من پرنده مى شد، و كور مادر زاد، و مبتلا به بيمارى پيسى را به فرمان من، شفا مى دادى، و مردگان را (نيز) به فرمان من زنده مى كردى; و هنگامى كه بنى اسرائيل را از آسيب رساندن به تو، بازداشتم; در آن موقع كه دلايل روشن براى آنها آوردى، ولى جمعى از كافران آنها گفتند: اينها جز سحر آشكار نيست([3])».

با توجه به مقدمه فوق، مى گوئيم: در همه اديان به ظهور مصلح جهانى بشارت داده شده است و اين مصلح جهانى كه وارث همه علوم و معجزات انبياء گذشته مى باشد و عدل و داد را برقرار كرده و زمين را از لوث ستمگران و خيانتكاران پاك مى كند. قرآن مى فرمايد: «و لقد كتبنا فى الزبور من بعد الذكر ان الارض يرثها عبادى الصالحون([4])» در "زبور" بعد از ذكر (تورات) نوشتيم بندگان شايسته ام وارث (حكومت) زمين خواهند شد»، و امام زمان (ع) كه همان مصلح موعود است همه معجزات پيامبران را خواهد داشت([5])، بنابراين زنده كردن مردگان نيز مى تواند از معجزات آن حضرت باشد اما بايد توجه داشت كه هرگونه معجزه اى تنها باذن الهى خواهد بود و بدون اذن خداوند انجام معجزه ممكن نيست.

رجعت و عقيده مسلم شيعه

رجعت، به معنى بازگشتن است، و مراد از آن زنده شدن و بازگشتن گروهى، (از نيكان بسيار نيك و انسان هاى بسيار بد) بعد از حضرت قائم (عج) مى باشد، تا نيكان با مشاهده دولت آن بزرگوار شادمان بشوند و به فيض نصرتش مفتخر گردند. و انسان هاى بد نيز با مشاهده دولتى كه هرگز نمى خواستند، غمگين گردند و به ذلت و خوارى برسند، و عقوبت و عذاب ببينند و به دست دوستان آن حضرت كشته شوند و اما ديگر مردمان در قبرها مى مانند تا در قيامت حاضر گردند([6]).

اما اينكه گفتيد عقلا ممكن نيست و دليلى بر آن نداريم؟! مى گوئيم بهترين دليل بر امكان چيزى وقوع آن است و در امتهاى گذشته نظير آن واقع شده است و قرآن كريم موارد مختلفى از رجعت را بيان نموده است از جمله به داستان قومى اشاره مى كند كه از ترس طاعون از وطن خود فرار كردند و خداوند آنها را مدتى طولانى ميراند و سپس به سبب دعاى يكى از پيامبران بنام «حزقيل» همه آنها را زنده كرد بعد از آن پس از مدتى به اجل طبيعى از دنيا رفتند([7]).

براى روشن شدن مطلب دو آيه و دو روايت نقل مى شود:

الف) آيات:

1ـ قرآن مى فرمايد: «الم تر الى الذين خرجوا من ديارهم و هم الوف حذر الموت، فقال لهم الله موتوا، ثم احياهم ان الله لذو فضل على الناس و لكن اكثر الناس لايشكرون([8]); آيا نديدى آنان را كه از بيم مرگ از خانه هاى خود بيرون رفتند و آنها هزاران تن بودند، پس خداوند به آنها گفت: بميريد. سپس آنان را زنده كرد، بى گمان خدا بر مردم صاحب فضل است. و لكن بسيارى از مردم سپاسگزارى نمى كنند».

و طبق قاعده معروف: «حكم الامثال فيما يجوز و ما لا يجوز واحد» احتمال امتناع آن از بين مى رود و ثابت مى شود كه رجعت يك كار ممكنى است و نمى تواند در اين امت (پيامبر اسلام) ممكن نباشد، و روايات ما آن را اثبات كرده اند و پيامبر (ص) در اين مورد مى فرمايد: «يكون فى هذه الامه كل ما كان فى بنى اسرائيل حذو النعل بالنعل و القزة بالقزة([9])» هر اتفاقى كه در بنى اسرائيل رخ داده بدون ذره اى كم و زياد در اين امت هم رخ مى دهد.

2ـ آيه ى ديگرى كه بر رجعت دلالت دارد اين است كه خداوند مى فرمايد: «و يوم نحشر من كل امة فوجاً([10])» (به خاطر آور) روزى را كه ما از هر امتى، گروهى را از كسانى كه آيات ما را تكذيب مى كردند محشور مى كنيم، و آنها را نگه مى داريم تا به يكديگر ملحق شوند، اين آيه مربوط به قيامت نمى تواند باشد چون در قيامت همه محشور مى شوند نه از هر گروهى فوجى، لذا اين آيه مربوط به رجعت مى شود.

ب) روايات:

1ـ مأمون خدمت امام رضا (ع) عرض كرد يا ابا الحسن درباره رجعت چه مى گويى؟ حضرت فرمود: رجعت حق است در امت هاى پيشين بوده است و قرآن هم ازآن سخن گفته است و پيامبر هم فرمود: پس مى آيد، براى اين امت هر آنچه براى امت هاى گذشته پيش آمد، بدون كم و زياد، و فرمود هنگامى كه مهدى (عج) از فرندان من ظهور نمايد، عيسى از آسمان پايين آمده پشت سر آنحضرت نماز مى گذارد... مأمون عرض كرد سرانجام چه مى شود؟ فرمود: حق به اهل خودش بر مى گردد. اين روايت به خوبى دلالت بر وجود رجعت و صحت آن دارد كه نيازى به توضيح نيست.

2ـ سلمان مى گويد: پيامبر اسلام (ص) دوازده امامى بعد از خود را معرفى نمود، و اسامى هر يك را بيان نمود، من گريستم و عرض كردم آيا من آنها را درك مى كنم؟ فرمود: تو اى سلمان و امثال تو آنها را دوست مى دارند و با معرفت آنها را درك مى كنند، سلمان گويد خدا را شكر كردم سپس عرض كردم يا رسول الله آيا من تا زمان آنها زنده خواهم بود؟ فرمود: اى سلمان اين آيه را بخوان «هنگامى كه نخستين وعده فرا رسد گروهى از بندگان نيرومند و جنگجوى خود را بر ضد شما مى انگيزم، خانه ها را جستجو كنند و اين وعده اى است قطعى پس شما را بر آنها چيره مى كنيم و شما را بوسيله دارييها و فرزندان كمك خواهيم كرد و نفرات شما را بيشتر قرار مى دهيم([11])» سلمان مى گويد من از روى شوق گريه نمودم و گفتم يا رسول الله اين حادثه در زمان شما (و با حضور شما) خواهد بود فرمود آرى و الله در آن زمان من و على و فاطمه و حسن و حسين و نه امام از فرزندان حسين (عليهم اسلام) و هر كسى كه در مسير اهلبيت مظلوم واقع شده اند همه يكجا گردهم مى آييم، آنگاه ابليس و لشكريان او و مؤمنين واقعى و كافران حقيقى حاضر مى شوند، و فرمود ماييم تأويل اين آيه: «ما چنين اراده نموده ايم، كه بر مستضعفان زمين منت نهيم و آنان را پيشوايان وارثان روى زمين قرار دهيم». سلمان مى گويد از نزد پيامبر (ص) برخواستم از آن به بعد، هيچ باكى نداشتم كه من مرگ را ملاقات كنم و يا او به سراغم آيد([12])».

قرآن و عترت = اسلام راستين

وبلاگ نداي اسلام

--------------------------------------------------------------------------------

[1]- اعراف/158.

[2]- رم/42.

[3]- مائده/110.

[4]- انبياء/105.

[5]- محمد باقر مجلسى، (مترجم على دوانى) بحارالانوار (مهدى موعود)  (دار الكتاب، ج26، 1373 هـ ش، تهران) ص476.

[6]- سيد ابوالحسن مولانا، مهدى و مساله رجعت، (انتشارات نور ولايت، اول، تبريز، 1375 هـ ش) ص21.

[7]- محمد حسين طباطبائى، تفسير الميزان، (جامعه مدرسين حوزه علميّه قم، قم) ج2، ص282.

[8]- بقره/243.

[9]- شيخ حر عاملى، الايقاظ من الهجعه... (مترجم سيد هاشم رسولى محلاتى) دار الكتب، قم) ص29.

[10]- نمل/83.

[11]- اسراء/5ـ6.

[12]- بحار الانوار (پيشين) ج53، ص143.

جمعه 6 3 1390 18:16

زمين صدها سال بدون حجت مانده !!!

طبق نظر شيعيان كه معتقدند: مهدى امام دوازدهم و حجت خداست و نيز بنابر روايت: لولا الحجة لساخت الارض بأهلها، چگونه ممكن است كه زمين از حجت خداوند، بيش از هزار سال خالى بماند! اگر مهدى وجود دارد ولى غائب است، اين وجود چه اثرى دارد و اگر وجود ندارد پس روايت فوق صحيح نيست.

روايت فوق روايت صحيحى است و در كتب شيعه و سنى با مضامين مختلفى وارد گرديده است به عنوان نمونه:

1- سبط بن جورى از علماى اهل سنت در تذكرة الخواص نقل مى كند: پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: «ستارگان امان اهل آسمانند، اگر نابود شوند اهل آسمان نيز نابود مى گردند. اهل بيت من امان ساكنين زمين مى باشند، پس اگر اهل بيت من وجود نداشته باشند اهل زمين نيز هلاك مى گردند.»([1])

2- ابو حمزه مى گويد: خدمت امام صادق(عليه السلام) عرض كردم: آيا زمين بدون وجود امام باقى مى ماند؟ فرمود: «اگر زمين بى امام گردد فرو خواهد رفت.»([2])

حال اين امام يا ظاهر است و يا غايب است و پنهان. همانطور كه امام الحرمين جوينى در فرائد السمطين و علامه قندوزى حنفى در ينابيع المودة در ضمن نقل حديث مفصلى از امام سجاد(عليه السلام) به اين مطلب اشاره نموده اند، آنجا كه فرمود: «ولو لا ما على الارض منا لساخت باهلها، ثمّ قال: ولم تخل منذ خلق اللّه آدم من حجة الله فيها اما ظاهر مشهور او غائب مستور و لا تخلوا الى ان تقوم الساعة من حجة ولو لا ذلك لم يعبد اللّه...»([3]) يعنى اگر ما روى زمين نبوديم اهلش را فرو مى برد و آنگاه فرمود: از روزى كه خدا آدم را آفريده تا حال هيچگاه زمين از حجتى خالى نبوده است، ولى آن حجت گاهى ظاهر و مشهور و گاهى غايب و مستور بوده است. تا قيامت نيز از حجت خالى نخواهد شد و اگر امام نباشد خدا پرستش نمى شود.

دليل عقلى نيز بر لزوم وجود امام در هر عصرى دلالت مى كند به اين بيان كه:

خداى متعال انسان را براى تكامل اختيارى آفريده است. تكامل اختيارى در گرو شناخت صحيح راجع به سعادت و شقاوت دنيا و آخرت است. عقل انسان براى چنين شناختى كفايت نمى كند. پس حكمت خداى متعال اقتضا دارد براى اينكه نقض غرض از خلقت انسان پيش نيايد، خداوند راه ديگرى (وحى) در اختيار انسان قرار دهد تا از آن راه به سعادت دنيا و آخرت پى ببرد و بتواند كمال اختيارى پيدا كند. بنابراين وجود نبوت، ضرورى است. دين اسلام خاتم اديان و پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) خاتم پيامبران است و قرآن و سنت بر اين مطلب تصريح دارند به حكم خاتميت، اسلام دينى همگانى و جاودانى است. زيرا اگر همگانى نبود و مخصوص عده اى بود ديگران نيازمند دين ديگرى بودند و بايد براى آنان پيامبر جديدى به همراه دين جديد مبعوث مى شد و اين خلاف فرض ختم اديان بودن اسلام و خاتم نبوت بودن پيامبر است.

و نيز به حكم خاتميت، اسلام در معرض تحريف و تغيير واقع نمى شود، چرا كه اگر اين دين كه بنا بر فرض، آخرين دين است، دستخوش تغيير گردد حقايق لازم براى شناخت راه صحيح و كمال از دست مى رود و حجت بر مردم تمام نمى شود و نيازمند پيامبر جديدى مى شويم. بنابراين دين اسلام و كتاب آسمانى اش مصون از تحريف و تغيير هستند. خداى متعال بقاء و حفظ قرآن كريم را ضمانت كرده است و فرموده: «انّا نحن نزّلنا الذكر و انا له لحافظون»([4]) (ما قرآن را نازل كرديم، و ما بطور قطع نگهدار آنيم) .

با اينكه قرآن بدون تحريف باقى مانده و تمام حقايق لازم براى هدايت بشر در آن هست، اما اين حقايق را بصورت اجمالى و كلى در خود دارد و تفاصيل مطالب در آن يافت نمى شود. مثلا در قرآن تأكيد فراوانى بر اقامه نماز شده، ولى هيچ جاى قرآن، كيفيت نماز خواندن، تعداد ركعات، زمان نماز، شرائط نماز و ديگر تفاصيل مربوط به نماز، بيان نشده است. تفاصيل اين كليات و ايضاح ابهامات قرآن بعهده پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) است ولذا بيانات پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)مورد حاجت شديد مردم است، ولى چون اين بيانات ضمانت بقاء و مصونيت ندارد و گاهى در آنها تحريف سهوى رخ مى دهد. مثلا ناقلين كلام پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) دچار فراموشى مى شوند و گاهى توسط بعضى افراد مغرض ممكن است تحريف عمدى صورت گيرد. پس نيازمند افراد مبيّن (به كسر ياء) هستيم اينان همان امامان هستند، اگر اينان منصوب نشوند، ختم نبوت مقتضى نقض غرض از نبوت مى گردد.([5])

حاصل آنكه: از دليل عقلى مذكور و احاديثى كه در اين موضوع وارد شده استفاده مى كنيم: مادامى كه نوع انسان روى زمين باقى باشد، بايد همواره در بين آنها فرد كامل معصومى وجود داشته باشد كه تمام كمالاتى كه براى آن نوع امكان دارد در او به فعليت رسيده، علماً و عملا هدايت افراد را عهده دار باشد و چنين فرد ممتازى امام و پيشرو انسانيت خواهد بود. آن وجود مقدس در راه كمالات و مقامات انسانى صعود مى كند و بقيه افراد نوع بشر را به سوى آن كمالات و مقامات، دعوت مى نمايد و به واسطه وى همواره بين عالم انسانى رابطه و اتصال برقرار است. اگر چنين فرد ممتاز و كاملى در بين مردم وجود نداشته باشد لازم مى آيد كه نوع انسان بدون غايت و منقطع گردد و نوع بدون اتصال و غايت، انقراض برايش ضرورى است. بنابراين هيچ عصر و زمانى از جمله عصر ما از وجود امام خالى نخواهد بود و چون در عصر ما امام ظاهرى وجود ندارد بايد گفت در  حالت غيبت و اختفاء زندگى مى كند.([6])

اما فايده امام غايب و ناپيدا چيست؟ آيا وجود و عدم او برابر نيست؟

در پاسخ به اين سؤال يادآورى مى كنيم كه اين سؤال تازگى نداشته و تنها در عصر ما مطرح نشده است، بلكه از روايات اسلامى بر مى آيد كه حتى پيش از تولد حضرت مهدى (عج) نيز اين سؤال مطرح بوده و هنگامى كه پيامبر اسلام و ائمه پيشين، از مهدى (عج) و غيبت طولانى آن حضرت سخن به ميان مى آوردند با چنين سوالى روبرو مى شدند و به آن پاسخ مى گفتند. به عنوان نمونه، پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) در پاسخ اين پرسش كه آيا شيعه در زمان غيبت، از وجود قائم فايده مى برد؟ فرمود: بلى. سوگند به پروردگارم كه مرا به پيامبرى برانگيخت در دوران غيبتش از او نفع مى برند و از نور ولايتش بهره مى گيرند همانگونه كه از خورشيد به هنگام قرار گرفتن در پشت ابرها...([7])

اشعه معنوى وجود امام، هنگامى هم كه در پشت ابرهاى غيبت پنهان است داراى آثار گوناگونى است كه با وجود متوقف شدن كلاس تعليم و تربيت و رهبرى مستقيم، فلسفه وجودى او را آشكار مى سازد اينك برخى از اين فوائد و آثار را به اختصار بررسى مى كنيم.

1- جان جهان: طبق براهينى كه در كتب دانشمندان اقامه شده است و احاديثى كه در موضوع امامت وارد شده وجود مقدس امام، غايت نوع و فرد كامل انسانيت و رابطه ميان عالم مادى و عالم ربوبى است. اگر امام روى زمين نباشد نوع انسان منقرض خواهد شد. اگر امام نباشد خدا به حد كمال شناخته و عبادت نخواهد شد. اگر امام نباشد رابطه بين عالم مادى و دستگاه آفرينش منقطع مى گردد. اشراقات و افاضات عوالم غيبى اولا بر آينه پاك قلب امام و سپس بوسيله او بر دلهاى ساير افراد نازل مى گردد. امام، قلب عالم وجود و رهبر و مربى نوع انسان است و معلوم است كه حضور و غيبت او در تحقيق اين آثار تفاوتى ندارد،([8]) در اين زمينه توجه شما را به روايتى كه شيخ حموينى در فرائد السمطين نقل نموده است جلب مى نمائيم:

امام سجاد(عليه السلام) فرمودند: ما پيشواى مسلمين و حجت بر اهل عالم و سادات مؤمنين و رهبر نيكان و صاحب اختيار مسلمين هستيم. ما امان اهل زمين هستيم، چنانكه ستارگان امان اهل آسمانند، بواسطه ما است كه آسمان بر زمين فرود نمى آيد مگر وقتى كه خدا بخواهد، بواسطه ما باران رحمت حق نازل و بركات زمين خارج مى شود. اگر ما روى زمين نبوديم اهلش را فرو مى برد و آنگاه فرمود: از روزى كه خدا آدم را آفريده تا حال هيچگاه زمين از حجتى خالى نبوده است ولى آن حجت گاهى ظاهر و مشهود و گاهى غايب و مستور مى باشد، تا قيامت نيز از حجت خالى نخواهد شد و اگر امام نباشد خدا پرستش نمى شود.

2- اميد بخشى: فايده ديگر وجود امام غايب اين است كه خود اين موضوع كه امام حىّ و زنده داريم و ملجأ و پناهگاه و حافظ شريعت است، مايه اميدوارى و آرامش بخش دلهاى مسلمين و منتظران آن حضرت است، و اين اميدوارى يكى از بزرگترين اسباب موفقيت و پيشرفت در هدف مى باشد. هر گروهى كه يأس و نااميدى خانه دلشان را تاريك نموده باشد و چراغ اميد و آرزو در آن نتابد، هرگز روى موفقيت را نخواهد ديد. آرى اوضاع آشفته و اسف بار جهان و سيل بنيان كن ماديّت و كسادى بازار علوم و معارف و محروميت طبقه ضعيف و توسعه فنون استعمار و جنگهاى سرد و گرم و مسابقات تسليحاتى، روشنفكران و خيرخواهان بشر را مضطرب كرده است به طورى كه ممكن است گاهى در اصل قابليت اصلاح بشر ترديد نمايند. تنها روزنه اميدى كه براى بشر مفتوح است همان انتظار فرج و فرا رسيدن عصر درخشان حكومت توحيد و نفوذ قوانين الهى است.

انتظار فرج است كه قلبهاى مأيوس و لرزان را آرامش بخشيده، مرهم دلهاى زخم دار طبقه محروم مى گردد. نويدهاى مسرّت بخش حكومت توحيد است كه عقايد مؤمنين را نگهدارى نموده و در دين پايدارشان مى كند. ايمان به غلبه حق است كه خيرخواهان بشر را به فعاليت و كوشش وادار مى كند از اين جهت در روايات اهل بيت(عليهم السلام) انتظار فرج، از بهترين عبادات و در رديف شهادت در راه حق شمرده شده است.([9])

3- پاسدارى از آئين خدا: يكى ديگر از آثار وجود امام عصر اين است كه آن حضرت با بصيرت و بينايى كامل در حل و فصل امور ضرورى مردم و دفاع از حوزه مقدسه اسلام كوشش مى نمايد، از مشكلات مسلمين گره گشايى مى كند، از گرفتاران دادرسى مى كند، اجتماعاتى كه به منظور برهم زدن اساس اسلام تأسيس شود متفرق مى سازد.

حاصل آنكه: فايده وجود امام منحصر به ظهور و قيام او در آخر الزمان و اينكه ظاهراً در كارها تصرف و دخالت داشته باشد نيست، بلكه اشعه معنوى وجود امام هنگامى هم كه در پشت ابرهاى غيبت پنهان است داراى آثار گوناگونى است. از جلمه: 1- حفظ نظام عالم و جلوگيرى از انقراض نوع بشر، 2- اميد بخشى به منتظران ظهور، 3- پاسدارى از آئين خدا و حل مسائل و مشكلات ضرورى مردم.

قرآن و عترت = اسلام راستين

وبلاگ نداي اسلام

 

--------------------------------------------------------------------------------

[1]ـ  سبط بن جوزى، تذكرة الخواص الامه (ط س 1285) ص 182 .

[2]ـ كلينى، اصول كافى، ج 1، ص 334 (ط اسلاميه، 1381) .

[3]ـ  جوينى، فرائد السمطين (بيروت، مؤسسه المحمود، 1400 هـ ق) ج 1، ص 45، ج 11. ينابيع المودة، قندوزى حنفى، ج 2، ص 217 .

[4]ـ حجر: 9 .

[5]ـ استاد مصباح يزدى، اصول عقايد، ج 2، راهنماشناسى (مركز مديريت حوزه علميه قم، چاپ اول، 1367 هـ ش) ص 422 ـ 430 .

[6]ـ ابراهيم امينى، دادگستر جهان (انتشرات شفق، چاپ چهاردهم، 1373) ص 73 ـ 76 .

[7]ـ فاضل قندوزى، ينابيع المودة، ج 3، ص 308. و نيز روايتى به اين مضمون در فرائد السمطين جوينى، ج 1، ص 45، ح 11 آمده است.

[8]ـ دادگستر جهان، همان، ص 154 .

[9]ـ دادگستر جهان همان، ص 157 ـ 158. لطف اللّه صافى، امامت و مهدويت (انتشارات حضرت معصومه، چاپ سوم، 1378) ص 155 ـ 156 .

جمعه 6 3 1390 18:13

جناب علي بن مهزيار(ره) فرمود:
« بيست بار با قصد اين كه شايد به خدمت حضرت صاحب الامر عليه السلام برسم، به حج مشرف شدم؛ اما در هيچ كدام از سفرها موفق نشدم. تا آن كه شبي در رختخواب خوابيده بودم، ناگاه صدايي شنيدم كه كسي مي گفت: اي پسر مهزيار، امسال به حج برو كه امام خود را خواهي ديد. شادان از خواب بيدار شدم و بقيه شب را به عبادت سپري كردم.
صبحگاهان، چند نفر رفيق راه پيدا كردم، و به اتفاق ايشان مهياي سفر شدم و پس از چندي به قصد حج به راه افتاديم. در مسير خود وارد كوفه شديم. جستجوي زيادي براي يافتن گمشده ام نمودم؛ اما خبري نشد؛ لذا با جمع دوستان به عزم انجام حج خارج شديم و خود را به مدينه رسانديم. چند روزي در مدينه بوديم.

باز من از حال صاحب الزمان عليه السلام جويا شدم؛ ولي مانند گذشته، خبري نيافتم و چشمم به جمال آن بزرگوار منور نگرديد. مغموم و محزون شدم و ترسيدم كه آرزوي ديدار آن حضرت به دلم بماند. با همين حال به سوي مكه خارج شده و جستجوي بسياري كردم؛ اما آن جا هم اثري به دست نيامد. حج و عمره ام را ظرف يك هفته انجام دادم و تمام اوقات در پي ديدن مولايم بودم.

روزي متفكرانه در مسجد نشسته بودم. ناگاه در كعبه گشوده شد. مردي لاغر كه با دو بُرد (لباسي است) احرام بسته بود، خارج گرديد و نشست. دل من با ديدن او آرام شد. به نزدش رفتم. ايشان براي احترام من، برخاست.
مرتبه ديگر او را در طواف ديدم. گفت: اهل كجايي؟
گفتم: اهل عراق.
گفت: كدام عراق؟
گفتم: اهواز.
گفت: ابن خصيب را مي شناسي؟ گفتم: آري.
گفت: خدا او را رحمت كند؛ چقدر شبهايش را به تهجد و عبادت مي گذرانيد و عطايش زياد و اشك چشم او فراوان بود. بعد گفت: ابن مهزيار را مي شناسي؟ گفتم: آري، ابن مهزيار منم.
گفت: حياك الله بالسلام يا اباالحسن ( خداي تعالي تو را حفظ كند ). سپس با من مصافحه و معانقه نمود و فرمود: يا اباالحسن، كجاست آن امانتي كه ميان تو و حضرت ابومحمد ( امام حسن عسكري عليه السلام ) بود؟

گفتم: موجود است و دست به جيب خود برده، انگشتري كه بر آن، دو نام مقدس محمد و علي عليهما السلام نقش شده بود، بيرون آوردم. همين كه آن را خواند، آن قدر گريه كرد كه لباس احرامش از اشك چشمش تر شد و گفت: خدا تو را رحمت كند يا ابا محمد؛ زيرا كه بهترين امت بودي. پروردگارت تو را به امامت شرف داده و تاج علم و معرفت بر سر نهاده بود. ما هم به سوي تو خواهيم آمد.
بعد از آن به من گفت: چه مي خواهي و در طلب چه كسي هستي، يا ابا الحسن؟
گفتم: امام محجوب از عالم را.
گفت: او محجوب از شما نيست؛ لكن اعمال بد شماست او را پوشانيده است. برخيز به منزل خود برو و آماده باش. وقتي كه ستاره جوزا غروب كرد و ستاره هاي آسمان درخشان شد، آن جا من در انتظار تو، ميان ركن و مقام ايستاده ام.

ابن مهزيار مي گويد: با اين سخن روحم آرام شد و يقين كردم كه خداي تعالي به من تفضل فرموده است؛ لذا به منزل رفته و منتظر وعده ملاقات بودم، تا آن كه وقت معين رسيد. از منزل خارج و بر حيوان خود سوار شدم؛ ناگاه متوجه شدم آن شخص مرا صدا مي زند: يا ابا الحسن بيا. به طرف او رفتم.

سلام كرد و گفت: اي برادر، روانه شو. و خودش به راه افتاد. در مسير، گاهي بيابان را طي مي كرد و گاه از كوه بالا مي رفت. بالاخره به كوه طائف رسيديم. در آن جا گفت: يا ابا الحسن، پياده شو نماز شب بخوانيم.
پياده شديم و نماز شب و بعد هم نماز صبح را خوانديم.
باز گفت: روانه شو اي برادر، دوباره سوار شديم و راههاي پست و بلندي را طي نموديم، تا آن كه به گردنه اي رسيديم. از گردنه بالا رفتيم؛ در آن طرف، بياباني پهناور ديده مي شد. چشم گشودم و خيمه اي از مو ديدم كه غرق نور است و نور آن تلألويي داشت.

آن مرد به من گفت: نگاه كن. چه مي بيني؟
 گفتم: خيمه اي از مو كه نورش تمام آسمان و صحرا را روشن كرده است.
گفت: منتهاي تمام آرزوها در آن خيمه است. چشم تو روشن باد.
وقتي از گردنه خارج شديم، گفت: پياده شو كه اين جا هر چموشي رام مي شود. از مركب پياده شديم.
گفت: مهار حيوان را رها كن. گفتم: آن را به چه كسي بسپارم؟
گفت: اين جا حرمي است كه داخل آن نمي شود، جز وليّ خدا.
مهار حيوان را رها كرديم و روانه شديم، تا نزديك خيمه نوراني رسيديم.
گفت: توقف كن، تا اجازه بگيرم. داخل شد و بعد از زماني كوتاه بيرون آمد و گفت: خوشا به حالت كه به تو اجازه دادند.

وارد خيمه شدم. ديدم ارباب عالم هستي، محبوب عالميان، مولاي عزيزم، حضرت بقية الله الاعظم امام زمان مهربانم روي نمدي نشسته اند. چرم سرخي بر روي نمد قرار داشت، و آن حضرت بر بالشي از پوست تكيه كرده بودند. سلام كردم.
بهتر از سلام من، جواب دادند.
 در آن جا چهره اي مشاهده كردم مثل ماه شب چهارده، پيشاني گشاده با ابروهاي باريك كشيده و به هم پيوسته. چشمهايش سياه و گشاده، بيني كشيده، گونه هاي هموار و برنيامده، در نهايت حسن و جمال. بر گونه راستش خالي بود مانند قطره اي مِشك كه بر صفحه اي از نقره افتاده باشد.
 موي عنبر بوي سياهي داشت، كه تا نزديك نرمه گوش آويخته و از پيشاني نوراني اش نوري ساطع بود مانند ستاره درخشان، نه قدي بسيار بلند و نه كوتاه؛ اما كمي متمايل به بلندي، داشت.
آن حضرت روحي الفداه را با نهايت سكينه و وقار و حياء و حسن و جمال، زيارت كردم، ايشان احوال يكايك شيعيان را از من پرسيدند. عرض كردم: آنها در دولت بني عباس در نهايت مشقت و ذلت و خواري زندگي مي كنند.
فرمودند:
« ان شاء الله روزي خواهد آمد كه شما مالك بني عباس شويد و ايشان در دست شما ذليل گردند.
بعد فرمودند: پدرم از من عهد گرفته كه جز، در جاهايي كه مخفي تر و دورتر از چشم مردم است، سكونت نكنم؛ به خاطر اين كه از اذيت و آزار گمراهان در امان باشم تا زماني كه خداي تعالي اجازه ظهور بفرماييد.

و به من فرموده است:
فرزندم، خدا در شهرها و دسته هاي مختلف مخلوقاتش هميشه حجتي قرار داده است تا مردم از او پيروي كنند و حجت بر خلق تمام شود. فرزندم، تو كسي هستي كه خداي تعالي او را براي اظهار حق و محو باطل و از بين بردن دشمنان دين و خاموش كردن چراغ گمراهان، ذخيره و آماده كرده است. پس در مكانهاي پنهان زمين، زندگي كن و از شهرهاي ظالمين فاصله بگير و از اين پنهان بودن وحشتي نداشته باش؛ زيرا كه دلهاي اهل طاعت، به طرف تو مايل است، مثل مرغاني كه به سوي آشيانه خود پرواز مي كنند و اين دسته كساني هستند كه به ظاهر در دست مخالفان خوار و ذليل اند؛ ولي در نزد خداي تعالي گرامي و عزيز هستند.

اينان اهل قناعت و متمسك به اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام و تابع ايشان در احكام دين و شريعت مي باشند. با دشمنان طبق دليل و مدرك بحث مي كنند و حجتها و خاصان درگاه خدايند؛ و در صبر و تحمل اذيت از مخالفان مذهب و ملت چنان هستند كه خداي تعالي، آنان را نمونه صبر و استقامت قرار داده است و همه اين سختيها را به جان و دل مي پذيرند.

فرزندم، بر تمامي مصايب و مشكلات صبر كن؛ تا آن كه خداي تعالي وسايل دولت تو را مهيا كند و پرچمهاي زرد و سفيد را بين حطيم و زمزم بر سرت به اهتزار درآورد و فوج فوج از اهل اخلاص و تقوي نزد حجرالاسود به سوي تو آيند و بيعت نمايند. ايشان كساني هستند كه پاك طينتند و به همين جهت قلبهاي مستعدي براي قبول دين دارند و براي رفع فتنه هاي گمراهان بازوان قوي دارند.
 آن زمان است كه درختان ملت و دين بارور گردد و صبح حق درخشان شود. خداوند به وسيله تو ظلم و طغيان را از روي زمين برمي اندازد و امن و امان را در سراسر جهان ظاهر مي نمايد. احكام دين در جاي خود پياده مي شوند و باران فتح و ظفر زمينهاي ملت را سبز و خرم مي سازد.

بعد فرمودند: آنچه را در اين مجلس ديدي بايد پنهان كني و به غير اهل صدق و وفا و امانت اظهار نداري. »

ابن مهزيار مي گويد: چند روزي در خدمت آن بزرگوار ماندم و مسائل و مشكلات خود را سؤال نمودم. آنگاه مرخص شدم تا به سوي اهل و خانواده خود برگردم.
در وقت وداع، بيش از پنجاه هزار درهمي كه با خود داشتم، به عنوان هديه خدمت حضرت تقديم نموده و اصرار كردم كه ايشان قبول نمايند.
مولاي مهربان تبسم نموده و فرمودند: اين مبلغ را كه مربوط به ما است در مسير برگشت استفاده كن و به طرف اهل و عيال خود برگرد؛ چون راه دوري در پيش داري.

بعد هم آن حضرت براي من دعاي بسياري فرمودند. پس از آن خداحافظي كردم و به طرف شهر و ديار خود بازگشتم. »

دسته ها : موعود ادیان
سه شنبه 9 1 1390 16:4

علامه حلي و رؤيت امام زمان

آقا سيد محمد، صاحب مفاتيح الاصول و مناهل الفقه، از خط علامه حلي، كه در حواشي بعضي كتبش آورده، نقل مي كند:
« علامه حلي در شبي از شبهاي جمعه تنها به زيارت قبر مولايش ابي عبدالله الحسين عليه السلام مي رفت. ايشان بر حيواني سوار بود و تازيانه اي براي راندن آن به دست داشت. اتفاقاً در اثناي راه شخصي پياده در لباس اعراب به او برخورد كرد و با ايشان همراه شد.
در بين راه شخص عرب مسأله اي را مطرح كرد. علامه حلي(ره) فهميد كه اين عرب، مردي است عالم و بااطلاع، بلكه كم مانند و بي نظير؛ لذا بعضي از مشكلات خود را از ايشان سؤال كرد تا ببيند چه جوابي براي آنها دارد با كمال تعجب ديد ايشان حلال مشكلات و معضلات و كليد معماها است.

باز مسائلي را كه بر خود مشكل ديده بود، سؤال نمود و از شخص عرب جواب گرفت و خلاصه متوجه شد كه اين شخص علامه دهر است؛ زيرا تا به آن وقت كسي را مثل خود نديده بود ولي خودش هم در آن مسائل متحير بود. تا آن كه در اثناء سؤالها، مسأله اي مطرح شد كه آن شخص در آن مسأله به خلاف نظر علامه حلي فتوا داد. ايشان قبول نكرد و گفت: اين فتوا برخلاف اصل و قاعده است و دليل و روايتي را كه مدرك آن باشد، نداريم.

آن جناب فرمود: دليل اين حكم كه من گفتم، حديثي است كه شيخ طوسي در كتاب تهذيب نوشته است.
علامه گفت: چنين حديثي در تهذيب نيست و من به ياد ندارم ديده باشم كه شيخ طوسي يا غير او نقل كرده باشند.
آن مرد فرمود: آن نسخه از كتاب تهذيب را كه تو داري از ابتدايش فلان مقدار ورق بشمار در فلان صفحه و فلان سطر حديث را پيدا مي كني.
علامه با خود گفت: شايد اين شخص كه در ركاب من مي آيد، مولاي عزيزم حضرت بقية الله روحي الفداه باشد؛ لذا براي اين كه واقعيت امر برايش معلوم شود در حالي كه تازيانه از دستش افتاد، پرسيد: آيا ملاقات با حضرت صاحب الزمان عليه السلام امكان دارد يا نه؟
آن جناب چون اين سؤال را شنيد، خم شد و تازيانه را برداشت و با دست باكفايت خود در دست علامه گذاشت و در جواب فرمود:
« چطور نمي توان ديد و حال آن كه الان دست او در دست تو مي باشد؟ »

همين كه علامه اين كلام را شنيد، بي اختيار خود را از روي حيواني كه بر آن سوار بود بر پاهاي آن امام مهربان، انداخت تا پاي مباركشان را ببوسد كه از كثرت شوق بيهوش شد.
وقتي بهوش آمد كسي را نديد و افسرده و ملول گشت. بعد از اين واقعه وقتي به خانه خود رجوع نمود، كتاب تهذيب خود را ملاحظه كرد و حديث را در همان جايي كه آن بزرگوار فرموده بود، مشاهده كرد و در حاشيه كتاب تهذيب خود نوشت: اين حديثي است كه مولاي من صاحب الامر عليه السلام مرا به آن خبر دادند و حضرتش به من فرمودند: در فلان ورق و فلان صفحه و فلان سطر مي باشد.

آقا سيد محمد، صاحب مفاتيح الاصول فرمود: من همان كتاب را ديدم و در حاشيه آن كتاب به خط علامه، مضمون اين جريان را مشاهده كردم

دسته ها : موعود ادیان
دوشنبه 23 12 1389 11:26

دليل اينكه اسم امام زمان را به صورت حروف مقطعه مي نويسند

در اين باره، چند نظريه را مي‌توان مطرح كرد :

1ـ نام نبردن حضرت صاحب الزمان(عج) به اسم اصلي، شايد كنايه از بزرگداشت مقام و تعظيم آن حضرت باشد. معمولاً انسان كسي را كه برايش بسيار حرمت قائل است به اسم، حكايت و خطاب نمي‌كند.

2ـ پنهان داشتن امر از غير شيعيان: در زمان سلاطين غير شيعي انتساب به حضرت صاحب الزمان(عج) مي‌توانست موجبات اذيت و آزار شيعيان را فراهم آورد. از اين رو امامان شيعه با نهي از ناميدن آن حضرت با اسم اصلي ايشان، در حقيقت شيعيان را امر به تقيّه كرده‌اند.

3ـ شايد ناميدن ايشان به اسم واقعي، كنايه از نشان دادن ايشان و راهنمايي اشخاص به مكان آن حضرت باشد. و از اين جهت در بعضي روايات از ناميدن ايشان تنها در مجامع عمومي نهي شده است. در توقيعي از حضرت صاحب الزمان(عليه السلام) در اين باره آمده است:«ملعون ملعون من سمّاني في محفل من الناس» يعني از رحمت خدا به دور است هر كس در ميان مردم نام مرا ببرد.(بحارالانوار، ج51، ص33)

4ـ احتمال ديگر هم آن است كه اين امر به جهت حفظ احترام حضرت رسول اكرم(ص) باشد، تا نكندتوجه و توسلات ما به حضرت ولي عصر(عج)، نام مبارك حضرت ختمي مرتبت را تحت شعاع قرار دهد؛ خصوصا كه كنيه مبارك امام هم همان كنيه مبارك رسول گرامي اسلام است. نگارنده احتمال اخير را ترجيح مي دهد، هر چند در كتاب و منبعي نديده است.

يکشنبه 22 12 1389 11:7

تعيين دقيق زمان ظهور مولا

در اين روزها، نويسندگان زيادي اقدام به مشخّص كردن زمان ظهور امام زمان(ع) كرده‌اند. اين خود، نشان‌دهندة اشتياق و لحظه‌شماري مردم براي زودتر تحقّق يافتن بشارت‌هاي نبوي(ص) است كه طبق آن، صفحات تاريخ دگرگون مي‌شود و جهت حركت بشريّت را از ستم و بي‌عدالتي به سمت عدالت و دادپروري تغيير مي‌دهد. اين كار، يا از عشق زيادشان به حضرت بقيّـةالله(ع) سرچشمه مي‌گيرد يا از ناآگاهي آنها از حقايق واقعي.

حقيقتي كه بايد بدان توجّه داشت، اين است كه ائمة اهل‌بيت(ع) با وجود آنكه بسيار، از امام مهدي(ع) سخن گفته و ويژگي‌هاي دوران ايشان و نشانه‌هاي ظهورش را برشمرده‌اند، امّا از بيان زمان ظهور خودداري كرده و حتّي مردم را از مشخّص كردن زمان خاصّي براي ظهور ايشان، نيز نهي كرده‌اند. امامان(ع) به ما دستور داده‌اند، هر كس را كه از زمان ظهور خبر مي‌دهد، تكذيب كنيم، زيرا زمان ظهور يكي از اسرار الهي است كه خداوند بزرگ، با حكمتي، آن را از مردم پوشيده و پنهان نگاه داشته است.

در زير برخي نمونه‌هاي توقيت و تعيين كردن زمان ظهور را بيان مي‌كنيم:

1. عبد محمّد حسن، در كتاب خود: «اقترب الظّهور» با استناد به برخي احاديث اهل‌بيت(ع) و تطبيق آن با اوضاع و احوال جهان مي‌نويسد: «زمان ظهور امام نزديك شده است و امام در روز شنبه 10 محرم سال 1429 ق. برابر با 19 ژانوية 2008 م. ظهور مي‌كند». او در كتاب خود، به برخي نشانه‌هاي پيش از ظهور و زمان روي دادن آن اشاره مي‌كند. از جمله:

ـ 18 ژوئن تا 24 ژوئن 2007، بارش بسيار زياد باران؛

ـ 21 جولاي 2007، روز جمعه،‌ روز خروج سفياني؛

ـ 4 اكتبر 2007، شب جمعه در شب قدر، صيحه و نداي آسماني با صداي جبرئيل؛

ـ 19 دسامبر 2007، كشتار كوفه به دست سفياني؛

ـ 3 ژانويه 2008، كشته شدن نفس زكيّه در مكّه؛

ـ 24 ژانويه 2008، خسف بيداء؛

ـ اوّل اكتبر 2008، نزول حضرت عيسي(ع)؛

ـ 17 اكتبر 2008، فتح قدس.

2. جابر البلوشي، در كتاب خود: «ظهور الامام المهدي(ع) عام 2015 م. نبوءةٌ قرآينة» ظهور امام(ع) را در روز شنبه، دهم ماه محرم سال 1437 ق. بر اساس علم اعداد و حروف و با توجّه به آيات قرآن دانسته است. او بسياري از حوادث ظهور و وقت وقوع آن را بيان كرده است، از جمله:

ـ 2010 م، ترسيم مرزهاي هميشگي اسرائيل، خروج آمريكايي‌ها و انگليسي‌ها از عراق؛

ـ 2014 م، يك سيارة بزرگ به زمين برخورد مي‌كند و باعث به وجود آمدن طوفان‌ها، زمين‌لرزه‌ها و سيل‌هاي زيادي در تاريخ 21/3/2014 مي‌شود؛

ـ 1436 ق. خروج سفياني، خراساني و يماني؛

ـ 2018 م، نزول حضرت مسيح(ع)؛

ـ 2019 خداوند ايالات متّحدة آمريكا را با دو طوفان و با يك سيارة كوچك (شهاب سنگ) نابود و ويران مي‌كند.

3. فارس فقيه، در جزوه‌اي كه تحت عنوان «أنت الان في عصر الظّهور؛ تو، اكنون در عصر ظهوري» تهيه كرده، نام شخصيّت‌هاي دوران ظهور مانند خراساني، يماني، شعيب بن صالح و ... را مشخّص كرده، برخي از شخصيّت‌هاي كنوني را با آن تطبيق داده و آنها را يماني، خراساني و... دانسته است. وي همچنين جزوة ديگري به نام «جميع الأديان تقول أنّه عصر ظهور؛ همة اديان مي‌گويند اكنون دوران ظهور است» منتشر كرده است.

4. ماجد المهدي، صاحب كتاب «بدأ الحرب الأمريكية ضدّ الإمام المهدي(ع)» در مورد تعيين زمان ظهور در فصلي از آن نوشته است: «آيا تعيين كردن زمان ظهور مبارك ايشان، حرام و نهي شده است؟ روايت‌ها و عقل اين را نفي مي‌كند». او سپس به بررسي موضوع تعيين زمان ظهور مي‌پردازد و مي‌گويد: «حتّي دشمنانمان، از نزديك بودن زمان ظهور، آگاه هستند در حالي كه ما مي‌خواهيم با دلايل واهي و نادرست، سر خود را مانند كبك زير برف كنيم».2

5. سيّد محمد علي طباطبايي در كتاب خود: «مائتان و خمسون علامة؛ دويست و پنجاه نشانه»، زمان‌هايي را به عنوان سال ظهور مشخّص كرده است و در فصل يازدهم آن، براساس محاسبة ابجدي زمان ظهور، گفته است: «اينها تنها مي‌تواند يك احتمال باشد».3

6. سيّد حسين حجازي نويسندة كتابي با عنوان: «إستعدّوا فإنّ الظّهور قريب؛ آماده باشيد، ظهور نزديك است»، نوشته است: «بدون اينكه تاريخي براي فرج تعيين كنيم، با مطالعة اين كتاب و پس از تأمل، انديشه و درنگ به اين نتيجه مي‌رسيم كه زمان ظهور نزديك است و به طور دقيق‌تر بايد بگوييم كه حتّي سالمندان ما هم بايد آروزي ديدار مولايمان را در زمان حيات خود داشته باشند».

تعيين كردن زمان ظهور يا نشانه‌هاي آن، در بين اهل سنّت نيز مصاديقي داشته است؛ ازجمله:

7. احمد عبدالله زكي عميش5 در مصر، در كتاب خود: «إنّ المهدي المنتظر علي قيد الحياة؛ مهدي منتظر در قيد حيات است» 12 دليل ذكر كرده كه براساس آن، مهدي موعود اسلامي، در قيد حيات است. او در كتاب خود، سال 1430 ق. را سال قيام مهدي(ع) مي‌داند. وي گفته است حداكثر تا سال 1430 ق. مهدي امين خروج مي‌كند.6

8. بسّام نهاد جراد، در فلسطين، در كتابي تحت عنوان: «زوال اسرائيل عام 2022 نبوءة أم صدف رقمية» مسئلة نابودي اسرائيل را در سال 2022 م. با ظهور امام مهدي(ع) مرتبط مي‌داند.

دلايل تعيين كنندگان زمان ظهور:

تعيين‌كنندگان وقت ظهور هيچ‌گونه ايرادي براي تعيين زمان ظهور نمي‌بينند، نه حرمتي و نه هيچ‌گونه نهي‌اي. آنها مي‌گويند:

1. احاديث و روايات شريفه‌اي كه تعيين زمان ظهور را نهي مي‌كنند، عام و مطلق نيستند، بلكه منظور آنها تكذيب كساني است كه توقيت را به اهل‌بيت(ع) نسبت مي‌دهند و درحقيقت، توقيت منسوب به ايشان(ع) به دروغ را نهي كرده است. يعني كساني كه زماني براي ظهور تعيين مي‌كنند، صرفاً اگر آن زمان و گفتة خود را به اهل‌بيت(ع) نسبت دهند، دروغ‌گو هستند، زيرا امامان(ع) در گذشته، زماني براي آن مشخّص نكرده‌اند و در آينده نيز زماني را تعيين نمي‌كنند.

2. روايتي وجود دارد كه ثابت مي‌كند ائمّة اهل‌بيت(ع)‌ زمان ظهور را بيان كرده‌اند،‌ خداوند بداء پيش آورده و زمان ظهور را تغيير داده است. به عنوان مثال، در روايتي آمده است: «ابوحمزة ثمالي گفت: از امام محمّد باقر شنيدم، فرمود: اي ثابت، خداوند، زمان اين امر را در سال 70 هجري تعيين كرده بود، زماني كه حسين(ع) كشته شد، امّا غضب خداوند شدّت يافت و آن را به سال 140 به تأخير انداخت، هنگامي كه ما در مورد آن با شما سخن مي‌گوييم شما آن را منتشر و فاش مي‌كنيد و پرده و نقاب را برمي‌داريد و به همين دليل، خداوند پس از آن، زماني را معين نفرموده است. ابوحمزه مي‌گويد: در مورد آن با امام جعفر صادق(ع) سخن گفتم و ايشان فرمود: «درست است، اين‌گونه بوده است».8 اين روايت روشن و صريح است و همان‌گونه كه ماجد المهدي مي‌گويد، اگر توقيت و تعيين زمان ظهور، حرام يا ممنوع بود، آيا امكان دارد معصومي مرتكب فعل حرام و ممنوع شده باشد؟

3. روايات زيادي از اهل‌بيت(ع) نقل شده كه مردم را از نام‌گذاري يا نام بردن امام زمان(ع) نهي مي‌كند و از روايات مختلف درمي‌يابيم كه حتّي بردن نام امام مهدي(ع) نيز ممنوع و نهي شده و از نظر شرعي حرام است9. جدا از اين، يك روايت وجود دارد كه افرادي را كه در ميان مردم نامي بر او مي‌گذارند لعن كرده است. با توجّه به اين مطالب، بايد گفت همة ما ملعون هستيم زيرا ما شب و روز نام‌هايي را براي ايشان به كار مي‌بريم. در گردهم‌آيي‌ها، بر منبر مسجدها و حسينيه‌ها و در اينترنت، چه كسي از ما نام شريف ايشان را نمي‌داند؟!

حال، ما چگونه مي‌توانيم اين احاديث را با احاديث و روايات زيادي از اهل‌بيت(ع) كه نام امام مهدي(ع) را ذكر كرده‌اند، در كنار هم بگذاريم؟ و حتّي يك حديث اهل‌بيت از پيامبر(ص) نقل كرده‌اند كه نام دوازده امام بعد از خودشان را ذكر كرده است. با خواندن اين حديث متوجّه مي‌شويم كه نام امام مهدي(ع) «م‌ح‌م‌د» بن امام حسن عسكري است و با توجّه به اين، توقيت را نيز مي‌توان از اين باب دانست و آن را جايز شمرد.

4. شيخ كليني در كتاب «الكافي» هشت باب را به صاحب‌الزّمان(ع) اختصاص داده كه ششمين باب تحت عنوان «مكروه بودن توقيت» است. كليني در اين باب، دو خبر از امام باقر(ع) و پنج خبر از امام جعفر صادق(ع) در نفي مسئلة توقيت ظهور امام ذكر كرده امّا چرا تعيين زمان ظهور را مكروه دانسته است، نه حرام؟ ماجد المهدي سؤال مي‌كند: چرا شيخ كليني اين باب را تحت عنوان مكروه بودن توقيت آورده نه حرام و ممنوع بودن توقيت؟

نهي توقيت؛ روايات و عقل

برخي ادّعا مي‌كنند كه تعيين زمان ظهور امام(ع) امكان‌پذير است. با پژوهش و بررسي ادلّة شرعي و عقلي، در مي‌يابيم كه نهي توقيت از جمله اموري است كه در بسياري از اخبار و روايات بر آن تأكيد و توصيه شده است كه اعلام زمان ظهور، امري الهي است. از برخي اخبار اين‌گونه دريافت مي‌شود كه هر كس زماني براي ظهور آن حضرت معين كند، در حقيقت در علم خداوند شريك شده است امّا بايد دانست، حكمت الهي چنين اقتضا كرده كه زمان ظهور ناشناخته و نامعلوم و از مردم پوشيده باشد؛ همانند امور ديگر مانند شب قدر يا زمان مرگ. علّت نهي توقيت يا تعيين و مشخّص كردن روز ظهور، به وجود حكمتي الهي و اسرار زيادي باز مي‌گردد كه سيره و زندگي‌نامة ايشان را در بر گرفته است، مانند مسئلة غيبت. با توجّه به اين، از نظر نگارنده راز اصلي توقيت، اين است كه از امور غيبي است. به همين دليل، ما در ادامة اين پژوهش در شماره‌هاي بعدي سعي مي‌كنيم برخي از حكمت‌ها و دلايل نهي توقيت و راز پوشيده نگاه داشتن زمان ظهور را براي خوانندگان گرامي، روشن سازيم.


پي‌نوشت‌ها:

1. پژوهش ارائه شده در اوّلين كنفرانس علمي در مورد امام مهدي(ع) كه مركز الدراسّات التخصيصيـ[ في الامام المهدي(ع) در تاريخ 22 تموز 2007 در نجف اشرف آن را برگزار كرد.

2. اين پژوهش در تاريخ 10/12/2006 در سايت شبكة هجر الثقافية منتشر شد.

3. مائتان و خمسون علامـ[، ص 184.

4. استعدوا فان الظهور قريب، ص 8.

5. منبع و انديشمند مصري، دارندة مدرك ليسانس مطالعات اسلامي و زبان عربي، دانشكدة دارالعلوم، دانشگاه قاهره.

6. كتاب المهدي المنتظر علي قيد الحيا\، مراجعه كنيد دليل دهم.

7. مراجعه كنيد كتاب: اقترب الظّهور؛ عبد محمّد حسن، ص 14 و پژوهش: هل التوقيت للظهور المبارك محرم أو منهي عنه؟؟ الروايات و العقل ينفي هذا؛ ماجد المهدي، پايگاه اينترنتي شبكه هجر الثقافية تاريخ 10/12/2006

8. غيبـ[ نعماني، ص 197، غيبـ[ طوسي، ص 287، المعجم الموضوعي لأحاديث المهدي، ص 767.

9. سيّد محمّد حسيني شيرازي در كتاب خود تحت عنوان الامام المهدي(ع) گفته است: گفته شده ذكر نام ايشان در زمان غيبت جايز نيست، امّا سخن غير متيقني است زيرا شرايط سياسي زمان امام عسكري(ع) و پس از آن، اجازه ذكر نام شريف ايشان را نمي‌داد زيرا عبّاسيان و امثال اينها، تلاش مي‌كردند ايشان را از يادها ببرند و ايشان را به قتل برسانند و تصوّر مي‌كردند مي‌توانند نور خداوند را خاموش كنند. امّا ظاهراً ذكر نام ايشان در اين زمان جايز است. هرچند تمام حكمت‌هاي عدم ذكر نام ايشان در آن زمان براي ما روشن نشده است جدا از اين، در مورد حرمت نام‌گذاري و حرمت ذكر نام شريف ايشان نيز اختلاف نظر وجود دارد. در دوران متأخر، مشهور اين است كه ذكر نام ايشان جايز است و حرمت نام‌گذاري مربوط به زمان غيبت صغرا است و آن هم علل داشته كه ما آن را ذكر كرديم. به نظر ايشان، آن‌گونه كه در موسوعة الفقه، ج 93، كتاب المحرمات، ص 198 آمده: تسميّة امام غايب(ع)، به نام م‌ح‌م‌د، ظاهراً نام بردن از ايشان با اين نام حرام نيست، قول به حرام بودن آن مشكل است هر چند احتياط در ترك آن است.

10. كمال‌الدّين، ص440.

يکشنبه 22 12 1389 11:1

اثبات وجود  حضرت قائم

الف) وجود امام عصر(ع) را عقل چگونه اثبات مي كند؟ يعني لزوم وجود امامي بالفعل و زنده چگونه با دليل عقلي اثبات مي شود؟ به ديگر سخن چرا عقلاً محال است عالم بي امام باشد؟

ب) زنده بودن امام عصر(عج) با عمر بيش از هزار سال چگونه به تأييد عقل مي رسد؟

ظاهرا مراد شما همان سؤال اول باشد.

اگر مراد شما سؤال اول است، بايد گفت وجود انسانهاي معصوم و حجت با دليل عقلي قابل اثبات هست، ولي اثبات لزوم حيات او در اين زمان كار با دليل عقلي مشكل است. البته ادله نقلي قاطع اين مسئله براي اثبات حضرتش به اندازه كافي موجود است.

اما سؤال دوم، به نظر عقل چيزي محال است كه مستلزم تناقض باشد، (ر.ك. به عقايد استدلالي، علي رباني گلپايگاني، ج2، ص169)

حال دقت كنيد زنده بودن و زندگي بيش از هزار سال آيا در خود تناقص دارد؟! به ديگر سخن آيا حيات به خودي خود مقتضي مرگ است، آن هم مرگ در عمري كوتاه؟!

توضيح اين كه هر چيزي اقتضائي دارد كه اگر مانعي بر سر راه آن قرار نگيرد همان اقتضاء انجام مي شود مثلاً سنگيني جسم اقتضاء سقوط به سوي زمين را دارد؛ البته اگر مانعي مثل خلاء يا بسته بودن آن در كار نباشد. حال سؤال اين كه خود حيات و زندگي اقتضائش چيست؟ آيا اقتضاء آن مرگ و عدم است، يا مرگ نوعي مانع بر سر راه آن است؟!(دقت كنيد)

پرواضح است با دقت عقلي در نفس حيات و زندگي مي يابيم كه آن هيچ اقتضايي جز حيات و استمرار ندارد، يعني مادامي كه علت موجد آن برداشته نشده يا مانعي بر سر راه آن قرار نگيرد، حيات مقتضي استمرار و ادامه دارد.

بيماريها، حوادث، بلايا و... همه موانعي در سر راه زندگي مي باشند كه موجب مي شود اقتضاء آن سدّ، و زندگي به مرگ تبديل شود.

تدبير و تقدير بلايا، حوادث و بيماريها، و در يك كلام موانع حيات به دست علت حيات آفرين، يعني خداي متعال است؛ و عقل محال نمي بيند كه خداوند به اراده خويش چنين موانعي را پيش نياورده تا زندگي بيشتر به طول انجامد.

نكته مهم اين كه ممكن است گفته شود جسم قابليت بقاء و اقتضاء استمرار هزارساله و بيشتر را ندارد و حيات يك فرد غير از زنده بودن روح، وابسته به بقاء جسم او نيز هست.

در اين باره نيز هيچ دليل عقلي محكم مبني بر اقتضاء داشتن عدم استمرار و بقاء براي جسم قائم نشده است بلكه حكماء قديم استدلال مي كردند كه در صورت اعتدال امزجه جسم انسان هرگز فرتوت نمي شود و پزشكي امروز نيز بر اساس اين پيش فرض است كه مي خواهد جلوي پيري يا مرگ را بگيرد!

از آن چه گذشت مي توان نتيجه گرفت كه حيات امام عصر(عج) بالغ بر هزارسال هيچ منع عقلي ندارد، گر چه يك خرق عادت است، و البته عقل خرق عادت را محكوم نمي كند. به خصوص كه نصوص پذيرفته شده از سوي عقل(مثل قرآن) چنين چيزي را تأييد مي كند.(عمر 950 ساله حضرت نوح(ع) و خواب سيصد و چند ساله اصحاب كهف و...)

 

يکشنبه 22 12 1389 10:46

امام زمان واقعا به دنیا آمده است؟

بنابرآنچه که مورخان شیعه و سنّی در خصوص تاریخ و چگونگی ولادت حضرت مهدی(عج) نوشته اند، اصل ولادت خجسته امام زمان(ع) و به دنیا آمدن ایشان، جزء امور مسلم و قطعی تاریخ بشر است.

به عنوان نمونه، مورّخ شهیر اهل سنت، علی بن حسین مسعودی می گوید:"در سال 260 ابومحمد حسن بن علی بن محمد بن علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن الحسین بی علی بن ابیطالب علیهم السلام، در زمان خلافت معتمد عباسی درگذشت. او به هنگام درگذشت، 29 سال داشت، و او پدر مهدی منتظر است."("مروّج الذّهب"، مسعودی، ج4، ص199)

و شیخ سلیمان قندوزی گوید:"خبر معلوم و مسلّم، در نزد موثّقان، این است که ولادت قائم(ع)، در شب نیمه شعبان سال 255 هجری قمری، در شهر سامرّا واقع شده است."("ینابیع المودّة"، قندوزی، ج3، ص144)

اما از آنجایی که خلفای بنی عباس دانسته بودند که دوازدهمین امام شیعیان همان مهدی موعود است که زمین را پر از عدل و داد می کند و دژهای گمراهی و فساد را درهم می کوبد و نیز می دانستند که از فرزندان امام حسن عسکری(ع) است؛ در صدد برآمدند این نور را خاموش کنند. از این رو امام مهدی(عج) از نخستین روز ولادت، همواره در نهان می زیست و مردم به طور عموم او را نمی دیدند. ولی با این وجود، عدّه ای از اصحاب امام حسن عسکری(ع) بودند که توفیق شرفیابی را یافته بودند. بعضی از آنها عبارتند از:

1. حکیمه خاتون، دختر امام جواد، خواهر امام هادی و عمه امام حسن عسکری علیهم السلام، که شب تولد حضرت مهدی(ع)، او را زیارت کرد، و نسیم و ماریه ـ کنیزان آن حضرت ـ گفتند: تا آن کودک متولد شد به خاک سجده کرد و انگشت سبّابه را رو به آسمان بلند نمود و عطسه زد و گفت"الحمدلله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آله".("الزام النّاصب"، شیخ حائری یزدی، ج1، ص340)

2. ابوبصیر خادم است که گفت: بر صاحب الزمان(ع) وارد شدم، در حالی که درون گهواره بود، نزدیک رفتم و سلام کردم، حضرت فرمود: مرا می شناسی؟ عرض کردم: آری، تو بزرگ و سید من و فرزند امام من هستی ... حضرت فرمود:"انا خاتم الاوصیاء، و بی یرفع البلاء من اهلی و شیعتی."("کشف الغمّه"، علامه اربلی، ج2، ص499)

3. سعدبن عبدالله قمی است که با نامه های فراوان با جمعی برای زیارت آن حضرت به سامره رفته و طرف راست امام حسن(ع)، کودکی را دیدند که مانند ماه درخشان بود، پرسیدند: این کیست؟ گفته شد:"مهدی قائم آل محمد(ص)" است. ("الزام النّاصب، ج1، ص342)

4. روزی جمعی از شیعیان ـ چهل تن ـ نزد امام یازدهم آمدند، و از آن امام تقاضا کردند که حجّت پس از خویش را به آنان بنمایاند و بشناساند و امام چنین کرد. و آنان پسری را دیدند که بیرون آمد همچون پاره ماه، شبیه به پدر خویش، امام عسکری(ع) فرمود: "پس از من، این پسر، امام شماست، و خلیفه من است در میان شما، امر او را اطاعت کنید، از گرد رهبری او پراکنده نگردید که هلاک می شوید و دینتان تباه می گردد این را هم بدانید که شما او را، پس از امروز، نخواهد دید، تا این که زمانی دراز بگذرد، بنابراین از نایب او،"عثمان بن سعید"، اطاعت کنید." (الزام النّاصب، ج1، ص341)

5. ابوسهل نوبختی گوید: در آن حال بیماری، امام عسکری خواست تا آن کودک را نزد او آورند. مهدی را که در آن هنگام کودک بود، نزد پدر آوردند. وی به پدر سلام کرد. من به او نگاه کردم، رنگی سفید و درخشان داشت، موهایش پیچیده و مجعّد بود و دندان هایش گشاده، امام حسن(ع) او را با جمله"یا سیّد اهل بیته" ـ یعنی این سرور خاندان خود ـ مخاطب قرار داد، سپس از آن فرزند خواست تا در خوردن دوایی که برایش جوشانیده بودند به او کمک کند. او چنین کرد. سپس پدر را وضو داد. آنگاه امام عسکری(ع) به او فرمود:"ای پسرک من! تویی مهدی، و تویی حجّت خدا بر روز زمین ... ." (همان، ص 351)

جمعه 20 12 1389 15:53
خروج سفياني و دجال، مقدمه ظهور الف) يكي از علائم ظهور امام مهدي(عج) كه وقوعش حتمي و قطعي شمرده شده، خروج سفياني است. اخبار و رواياتي كه گوياي خصوصيات سفياني و خروج او هستند، بدين ترتيب مي‌باشد: 1) حتمي بودن خروج او: امام صادق(ع) فرموده اند: «پيش از قيام قائم(عليه السلام) پنج علامت حتمي مي‌باشد: يماني‌، سفياني ، صيحه آسماني، قتل نفس زكيه، و فرورفتن سرزمين بيداء»(كمال الدين و تمام النعمة، شيخ صدوق، ص650) 2) نام و نسب او: اميرالمؤمنين فرمودند: «فرزند خورنده جگرها، از وادي يابس خارج مي‌شود … اسمش عثمان و پدرش عنبسه و از اولاد ابوسفيان است.»(همان، ص651) 3) خصوصيات فردي او: امام باقر(ع) در اين رابطه مي‌فرمايند:«سفياني، سرخ رويي سپيد پوست و زاغ چشم است؛ هرگز خدا را پرستش نكرده، و هرگز مكه و مدينه را نديده است و …» و از برخي روايات چنين استفاده مي‌شود كه وي مسلمان منحرفي است كه كينه حضرت علي(ع) را به دل دارد. چنان كه امام صادق(ع) مي‌فرمايند: «گويا سفياني را مي‌بينم كه در ميدان كوفه جايگاه خود را گسترده، و منادي او فرياد مي‌زند: هر كس سر شيعه علي بن ابي طالب را بياورد‌، هزار درهم خواهد گرفت. همسايه به همسايه مي‌جهد و گردنش را مي‌زند و هزار درهم مي‌گيرد. آگاه باشيد كه در آن روز حكومت شما فقط به دست زنازادگان خواهد بود.»(كتاب الغيبة، شيخ طوسي، ص273) 4) زمان خروج او: امام صادق(ع) مي‌فرمايند: «امر سفياني از مسائل حتمي است، و خروجش در ماه رجب مي‌باشد.» 5) مدت حكومت و محل مرگ او: حضرت اميرالمؤمنين(عليه السلا م) در ذيل آيه شريفه "و لو تري إذا فزعوا فلا فوت" مي‌فرمايند: «كمي پيش از قيام مهدي(عليه السلام) سفياني خروج مي‌كند؛ سپس به اندازه دوران حاملگي يك زن كه 9 ماه باشد، حكومت مي‌كند؛ لشكريان او به مدينه وارد مي‌شوند، تا اين كه به "بيداء" مي‌رسند، و خداوند آنها را در زمين فرومي‌برد.»(تاريخ غيبت كبري، سيد محمد صدر، ص648) ب) يكي ديگر از علائم ظهور حضرت كه در بعضي روايات از نشانه‌هاي حتمي شمرده شده است، خروج شخصي به نام "دجال" است. 1) نام و نسب او: عده‌اي گويند كه نام دجال "صائد بن صيد" يا "ابن صياد" است؛ و برخي مخالف رأي ايشان را گفته‌اند. 2) خصوصيات فردي او: حضرت اميرالمؤمنين(عليه السلام) مي‌فرمايند: «او چشم راست ندارد، و چشم ديگرش در پيشاني او است، و مانند ستاره صبح مي‌درخشد، چيزي در چشم او است كه گويي آميخته به خون است. وي در يك قحطي سختي مي‌آيد، و بر الاغ سفيدي سوار است...»(مهدي موعود، ترجمه و نگارش علي دواني، ص972) 3) عقيده او: اميرالمؤمنين(عليه السلام) مي‌فرمايند: «او با صداي بلندي فرياد مي‌زند بين مشرق و مغرب، كه صدايش را جن و انس و شياطين مي‌شنوند ـ نگارنده مي گويد: به فرض صحت اين روايت، ممكن است اين عمل به وسيله راديو و تلويزيون صورت بگيرد ـ و مي‌گويد: اي دوستان من! به سوي من آئيد، من هستم كسي كه آفريده است، پس استوار ساخته و مقرر كرده و هدايت نموده است. من پروردگار برتر شما هستم.»(مهدي موعود، ترجمه و نگارش علي دواني، ص965) 4) مكان خروج: اميرالمؤمنين(عليه السلام) مي‌فرمايند: «او از شهري كه آن را اصفهان مي‌گويند، و قريه‌اي كه معروف به "يهوديه" است بيرون مي‌آيد.» (مهدي موعود، ترجمه و نگارش علي دواني) محدث قمي(ره) مي گويد: در روايت است كه رسول خدا(صلي الله عليه و آله) فرمودند: «هر مؤمني كه دجال را ببيند آب دهان خود را بر روي او بيندازد و سوره مباركه حمد را بخواند، تا سحر آن ملعون دفع شود و در او اثر نكند. چون اوظاهر شود، عالم را پر از فتنه و آشوب نمايد، و ميان او و لشگر حضرت قائم(عليه السلام) جنگ واقع شود، و بالاخره آن ملعون به دست مبارك حضرت حجت(عليه السلام) يا به دست عيسي بن مريم(عليه السلام) كشته شود.»(منتهي الآمال، شيخ عباس قمي، ج2،‌ ص336) البته روايات شيعه بر اين است كه امام مهدي(عليه السلام) است كه دجال را مي‌كشد، نه عيسي بن مريم.
دسته ها : موعود ادیان
جمعه 20 12 1389 14:5
X