مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِ بْنِ بَابَوَیْه رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ الْوَاحِدِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عُبْدُوسٍ النَّیْسَابُورِیُّ الْعَطَّارُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ قُتَیْبَةَ النَّیْسَابُورِیُّ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ قَالَ سَمِعْتُ الرِّضَا صلوات الله علیه یَقُولُ :
لَمَّا أَمَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِبْرَاهِیمَ علیه السلام أَنْ یَذْبَحَ مَکَانَ ابْنِهِ إِسْمَاعِیلَ الْکَبْشَ الَّذِی أَنْزَلَهُ عَلَیْهِ ، تَمَنَّى إِبْرَاهِیمُ علیه السلام أَنْ یَکُونَ قَدْ ذَبَحَ ابْنَهُ إِسْمَاعِیلَ بِیَدِهِ وَ أَنَّهُ لَمْ یُؤْمَرْ بِذَبْحِ الْکَبْشِ مَکَانَهُ لِیَرْجِعَ إِلَى قَلْبِهِ مَا یَرْجِعُ إِلَى قَلْبِ الْوَالِدِ الَّذِی یَذْبَحُ أَعَزَّ وُلْدِهِ عَلَیْهِ بِیَدِهِ فَیَسْتَحِقَّ بِذَلِکَ أَرْفَعَ دَرَجَاتِ أَهْلِ الثَّوَابِ عَلَى الْمَصَائِبِ.
فَأَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَیْهِ یَا إِبْرَاهِیمُ مَنْ أَحَبُّ خَلْقِی إِلَیْکَ فَقَالَ یَا رَبِّ مَا خَلَقْتَ خَلْقاً هُوَ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ حَبِیبِکَ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله فَأَوْحَى اللَّهُ تَعَالَى إِلَیْهِ أَ فَهُوَ أَحَبُّ إِلَیْکَ أَمْ نَفْسُکَ؟
قَالَ بَلْ هُوَ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ نَفْسِی ، قَالَ فَوُلْدُهُ أَحَبُّ إِلَیْکَ أَمْ وُلْدُکَ ؟ قَالَ بَلْ وُلْدُهُ ، قَالَ فَذَبْحُ وُلْدِهِ ظُلْماً عَلَى أَیْدِی أَعْدَائِهِ أَوْجَعُ لِقَلْبِکَ أَوْ ذَبْحُ وُلْدِکَ بِیَدِکَ فِی طَاعَتِی؟ قَالَ یَا رَبِّ بَلْ ذَبْحُ وُلْدِهِ ظُلْماً عَلَى أَیْدِی أَعْدَائِهِ أَوْجَعُ لِقَلْبِی .
قَالَ یَا إِبْرَاهِیمُ فَإِنَّ طَائِفَةً تَزْعُمُ أَنَّهَا مِنْ أُمَّةِ مُحَمَّدٍ سَتَقْتُلُ الْحُسَیْنَ ابْنَهُ مِنْ بَعْدِهِ ظُلْماً وَ عُدْوَاناً کَمَا یُذْبَحُ الْکَبْشُ وَ یَسْتَوْجِبُونَ بِذَلِکَ سَخَطِی فَجَزِعَ إِبْرَاهِیمُ علیه السلام لِذَلِکَ وَ تَوَجَّعَ قَلْبُهُ وَ أَقْبَلَ یَبْکِی.
فَأَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَیْهِ یَا إِبْرَاهِیمُ قَدْ فَدَیْتُ جَزَعَکَ عَلَى ابْنِکَ إِسْمَاعِیلَ لَوْ ذَبَحْتَهُ بِیَدِکَ بِجَزَعِکَ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ قَتْلِهِ وَ أَوْجَبْتُ لَکَ أَرْفَعَ دَرَجَاتِ أَهْلِ الثَّوَابِ عَلَى الْمَصَائِبِ وَ ذَلِکَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ وَ فَدَیْناهُ بِذِبْحٍ عَظِیم
الخصال –ج 1 صص58و59 -ب الإثنین- ح رقم 79
فضل بن شاذان مى گوید: از امام رضا (ع)
شنیدم که فرمود: چون خداوند به ابراهیم (ع) فرمان داد به جاى پسرش اسماعیل آن قوچى
را که فرستاده بود ذبح کند، ابراهیم آرزو کرد که پسرش اسماعیل را به دست خود ذبح مى کرد
و به ذبح آن قوچ مأمور نمى شد تا به قلبش آن رسد که به قلب پدرى که عزیزترین فرزندش
را ذبح کرد مى رسد، تا با این کار به بالاترین درجه ثواب مصیبت زده نایل گردد.
پس خداوند
به او وحى کرد: اى ابراهیم محبوبترین خلق من نزد تو کیست؟ گفت: پروردگارا، کسى را
که محبوبتر از حبیب تو محمد (ص) باشد نیافریدهاى، وحى شد: آیا او را بیشتر دوست دارى
یا خودت را؟
گفت: او را از خودم بیشتر دوست دارم. خداوند فرمود: آیا فرزند او را بیشتر دوست دارى یا فرزند خودت را؟ گفت : بلکه فرزند او را. فرمود: ذبح شدن فرزند او به دست دشمنانش براى تو دردناکتر است یا ذبح شدن فرزندت به دست خودت به خاطر اطاعت من؟ گفت: پروردگارا ذبح شدن فرزند او به دست دشمنانش برایم دردناکتر از ذبح فرزندم به دست خودم است.
فرمود: اى ابراهیم طائفه اى که گمان مى کنند که از امّت محمد هستند، فرزند او حسین را پس از وى از روى ستم و دشمنى مىکشند، همان گونه که قوچ را سر مىبرند و با این کار دچار غضب من مى شوند. ابراهیم با شنیدن این سخن بسیار ناراحت شد و قلبش به درد آمد و شروع به گریه کرد.
پس به او وحى شد که اى ابراهیم ناراحتى تو بر قتل حسین را معادل ناراحتى تو بر فرزندت اسماعیل، در صورتى که او را ذبح مى کردى قرار مى دهم و با این کار تو را به بالاترین درجه اهل ثواب در مصیبت مى رسانم و این معناى سخن خداوند است که فرمود: «و فدیناه بذبح عظیم».
بسم الله الرحمن الرحیم
و العاقبة للمتقین و ما ربک بغافل عما یعمل الظالمون ، السلام علی أسیر الکربات و قتیل العبرات ، صلی الله علیک یا ابا عبدالله ، سیدی طبتم و طابت الأرض التی فیها دفنتم ، یا لیتنا کنا معکم فنفوز فوزا عظیما ...
در زیارت اربعین می خوانیم : ابا عبدالله الحسین – سلام الله علیه- بذل مهجته فیک لیستنقذ عبادک من الجهالة و حیرة الضلالة.
اهل لغت گفته اند : بذل یعنی چیزی را با طیب خاطر و رضایت ارزانی داشتن.
البذل : هو الأعطاء عن طیب نفس.
متضادش منع است.
سیدالشهداء هدفش از بذل جانش فی سبیل الله ، دو چیز بود :
اول : لیستنقذ عبادک من الجهاله
تا مردم ، بندگان خدا را از نادانی برهاند و نجاتشان دهد.
امیرالمؤنین فرموده : الجهالة ضلاله ، جهالت ، گمراهی است.
قرآن ریشه ارتکاب سیئات از سوی انسان را جهالت می داند ، می فرماید : یعملون السوء بجهالة.
از بین اینها کسانی پیدا می شود که توبه می کنند و به مسیر صحیح بازمی گردند و عاقبت به خیر می شوند.
عده ای دیگر هستند بر سیئاتشان اصرار می ورزند ، تا جایی که غرق در جهالت می شوند.
امیرالمؤنین فرموده : کم من غریق هلک فی بحر الجهالة.
چه بسیارند کسانی که در دریای جهالت شدند غرق شدند و به هلاکت رسیدند.
یکی از بدترین هلاکت ها ، مردن به مرگ جاهلیت است.
امام حسین علیه السلام آمده تا با ولایتش مردم را مرگ جاهلیت نجات دهد.
روایت متواتر بین فریقین است ،محدثین عامه و خاصه در مسانید و صحاح و سننشان آورده اند : من مات و لم یعرف امام زمانه ، مات میتة جاهلیة.
هدف دوم از بذل جان امام : نجات مردم از سرگردانی گمراهی است.
پدر شیخ صدوق ، کتابی می نویسد به نام " الإمامه و التبصرة من الحیره"
یعنی امامت و ولایت است که انسان را از سیر در وادی حیرت و سرگردانی نجات می دهد.
سیدبن طاووس از صحابی جلیل ، جابر بن عبدالله انصاری ، در زیارت رسول الله ، روایت می کند:
استخلصتنی به من الحیرة و فککتنی به من الجهالة
معصومین ، رهاننده ما از حیرت هستند و قیود جهالت ما را می گشایند.
نواصب-علیهم اللعائن- ، اعداء آل محمد-صلوات الله علیهم – برای هدف قرار دادن پیغمبری که فرموده :
إن الحسین بن علی فی السماء أکبر منه فی الأرض و إنه لمکتوب عن یمین عرش الله عز و جل مصباح هدى و سفینة نجاة و إمام غیر وهن و عز و فخر و علم و ذخر
برای جنگ با اباعبدالله که مصباح هدایت بودنش و سفینه نجات بودنش در عرش الهی مکتوب است ، شعائر حسینی را هدف قرار داده اند ، زوار اربعین را هدف قرار می دهند .
امامت کسی را هدف قرار می دهند که راهش طبق حدیث نبوی ، عزت و افتخار و مبتنی بر علم است.
ولی هیهات ، که همه این کارهای بیهوده نواصب نمی تواند شیعیان را از ائمه شان جدا سازد.
این روایت را شیخ صدوق -رضوان الله علیه- در ثواب الاعمال آورده.معاویه بن وهب به سند صحیح از امام صادق نقل می کند :
اللهم إن أعداءنا أعابوا علیهم خروجهم فلم ینههم ذلک عن النهوض و الشخوص إلینا خلافا علیهم
خدایا ! دشمنان ما ، این سفر(زیارت اربعین) را بر زائرین ما عیب می گیرند و آن را نامعقول می شمرند، و آنان را سرزنش می کنند ولى این کارها به هیچ وجه از اقدام به این عمل و شتافتن دوستدارانمان بسوى ما جلوگیری نمی کند ، و على رغم دشمنان ما ، بدان تصمیم گرفته و مبادرت مىورزند.
شیخ مفید –قدس سره- در کتاب المزار نقل می کند ، پیغمبر بعد از بیان فضائل وارد در زیارت مشاهد اهل بیت برای امیرالمؤمنین ، به آن حضرت می فرماید :
لکن حثالة من الناس یعیرون زوار قبورکم بزیارتکم کما تعیر الزانیة بزنائها، أولئک شرار أمتی،
اهل علم در معنای حثاله ، فرموده اند : الردیء من کل شیء.
حثاله یعنی : دور ریختنی ، یعنی قسمت بد و به درد نخور یک چیز ، در یک کلام : نخاله .
می فرماید : عده ای آدم نخاله و پست ، نه از یهود و نصارا ، بلکه از منتسبین به امت رسول اعظم (صلی الله علیه و آله) و مدعی اسلام ! به زوار قبور مطهر اهل بیت نبوت، خصوصا ابا عبدالله الحسین –سلام الله علیه - سرکوفت می زنند ، (والله از گفتن عبارات شرم دارم) همانطوری که زن بدکاره را به خاطر زنایش سر کوفت می زنند، یعنی همانطور که مردم ، فاحشه را انگشت نما می کنند و انگشت بی عفتی را به وی نشانه می گیرند، همانطور هم انگشت اتهام به سوی زائران قبور مطهر اهل بیت ، حالا هر کدام به نحوی ، یکی با شعار خرافه زدایی ، یکی با تکفیر و اباحه دماء ، یکی با حمله مسلحانه به کاروان های زوار و کشتاربیرحمانه آنان ...
متن این روایت نیاز به تعمق دارد ،
پیغمبر می فرماید : اینها بدترین و شرورترین افراد امت من هستند.
با همه این آزار و اذیتها و قتل ها و شکنجه ها در طول تاریخ و تا به امروز ، شیعیان به سوی مشاهد منور و مطهر اهل بیت، خصوصا اباعبدالله الحسین می شتابند.تا جائی که رئیس مذهب – سلام الله علیه - در مقام تقدیر و تشکر از همدردی شیعیان که با حزن و اندوهشان در عزای سبط شهید ، با اهل بیت اعلان مواسات کرده اند ، می فرماید :
رحم الله شیعتنا، شیعتنا و الله المؤمنون فقد و الله شرکونا فی المصیبة بطول الحزن و الحسرة.
حضور در مجالسی که شعائر حسینی تعظیم می شود ، را مغتنم بشمارید.
امام صادق – سلام الله علیه- در روایت صحیح که میسر بن عبدالعزیز از آن حضرت روایت کرده ، فرموده اند :
و الله لوددت أنی معکم فی بعض تلک المواطن.
امام علیه السلام فرمایشش حجت است ، نیازی به قسم ندارد ، امام برای تأکید مطلب به من و شما ، به لفظ جلاله قسم می خورد ، می فرماید : من که امام شما هستم ، آرزو می کردم ، در چنین جاهایی با شما شیعیان باشم.
این روایت را بسیاری از اساطین مذهب اهل بیت ، در کتب روایی شان آورده اند ، امام صادق سلام الله علیه به معاویه بن وهب می فرماید :
لا تدع زیارة الحسین لخوف
زیارت سید الشهداء را به واسطه ترس و هراس از چیزی ، ترک نکن.
از قدما ، محدث جلیل ابن قولویه در کامل الزیاره ، این روایت را به چندین طریق روایت می کند ، روایت متواتر است. تواتر یکی از قرائن دال بر صحت روایت است.
شیخ الطائفه در تهذیب ،و از متأخرین : فیض کاشانی در وافی ،حر در وسائلش ، میرزای نوری در مستدرکش ، علامه در بحار و شیخ عباس محدث در سفینه البحار این روایت را در مجامیع روایی شان آورده اند.
فقیهی مثل نوه صاحب ریاض ، میرزا جعفر حائری طباطبائی در شرح این روایت فرموده :
لا تدع زیارته من خوف القتل او المثلة أو السجن و الضرب و نحوها
یعنی زیارت اباعبدالله الحسین را ترک نکن حتی اگر در راه رفتن به زیارت ، خوف کشته شدن داشته باشی ، حتی اگر خطر مثله شدن و تکه تکه شدن جسدت باشد ، حتی اگر زیارت سیدالشهداء منجر به گرفتاری و زندانی شدنت شود ، همین امروز من در یکی از سایتهای خبری خواندم یکی از شیعیان بحرین که کارش خبرنگاری است ، برای پوشش دادن اربعین حسینی میخواسته با پای پیاده راهی عراق شود که توسط مأموران یزیدی آل خلیفه دستگیر می شود.
شیخ الإسلام ، علامه مجلسی – طاب ثراه- در مجلدات آخر بحار، بابی منعقد می کند تحت عنوان : زیارته صلوات الله علیه واجبة مفترضة مأمور بها.
یعنی زیارت ابا عبدالله الحسین سلام الله علیه ، واجب است (البته به وجوب کفائی)
مجلسی ثانی-علیه الرحمه- در ادامه فرموده ، أنها لا تترک للخوف.
یعنی زیارت اباعبدالله به خاطر ترس از وقوع خطر نباید ترک شود.
مستند وجوب کفائی این زیارت ، موثقه محمد بن مسلم از امام باقر است که فرموده :
إتیانه مفترض على کل مؤمن یقر له بالإمامة
زیارت سیدالشهداء بر هر مؤمنی که معترف به امامت آن حضرت باشد ، واجب است.
نظر حرعاملی صاحب وسائل هم همین است ، لذا بابی در وسائل دارد با این عنوان :
تأکد استحباب زیارة الحسین بن علی و وجوبها کفایة.
یعنی زیارت آن حضرت مفترض است به وجوب کفایی. سپس بعد از اینکه جمعی کثیر از مؤمنین توفیق تشرف پیدا کردند، وجوب زیارت از گردن دیگر مؤمنینکه امکان زیارتبرایشان میسر نیست ، ساقط می شود ،ولی در این صورت زیارت برایشان مستحب مؤکد است.
مثالی عرض می کنم :
فرضا فقها فرموده اند : غسل دادن میت مسلمان ، بر مکلفین واجب کفائی است ، اگر نزدیکان میت یا عده ای دیگر متولی انجام این عمل شدند ، تکلیف از بقیه ساقط می شود ، اما تأکید استحباب آن برای بقیه ثابت است.
زیارت هم همینطور است. شاید این مثالی که عرض کردم زیاد مناسب این قضیه نباشد ، فقط از باب تقریب مطلب به اذهان ،این را گفتم ، وگرنه ، در مثل جای مناقشه نیست.
میرزای نوری در مستدرکش بیان می کند که میان زیارت ائمه و خصوصا سیدالشهداء در حال وقوع خوف و خطر و در حال امنیت تفاوتی نیست.و در هر حال مستحب مؤکد است لذا روایات وارده از ائمه را تحت باب : استحباب زیارة الحسین و الأئمة فی حال الخوف و الأمن ، عنوان می کند.
محمدبن مسلم در روایت موثق از امام باقر سلام الله علیه نقل می کند که حضرت فرموده :
مروا شیعتنا بزیارة قبر الحسین
شیعیان ما را به زیارت مشهد سیدالشهداء سفارش کنید.
زائر اباعبدالله الحسین باید به خودش ببالد ، چون طبق فرمایش امام صادق جعفر بن محمد صلوات الله علیه ، پیغمبر ، امیرالمؤمنین ، صدیقه زهرا و ائمه ، خصوصا امام زمان - عجل الله فرجه- برای او دعا می کنند.
فرموده : یدعو له رسول الله و علی و فاطمة و الأئمة.
واقعا ، طوبی لهم ، هنیئا لهم.
خوش به حال آنان که دعای امام زمان بدرقه راهشان است.
از این بالاتر ،حضرت آیت الله العظمی آقاحسین بروجردی –رضوان الله علیه – در جامع الأحادیث به نقل از کامل الزیاره ابن قولویه ، به سندش از داود بن کثیر از امام صادق روایت کرده که : إن فاطمة تحضر لزوار قبر ابنها الحسین
صدیقه زهرا و شفیعه روز جزا ، همراه با زوار قبر ابی عبدالله الحسین حاضر می شود.
اهل علم گفته اند : شاید مقصود ، حضور آن سیده در موقع جان دادن آن زائر است که به بالینش می آید.
در توضیح این روایت عرض کنم :
شیخ جلیل ،محمد بن حسن صفار در بصائر الدرجات روایت صحیح السند به دو واسطه ، ازعلی بن موسی الرضا –علیه السلام- نقل می کند :
محمد بن الحسن الصفار قال حدثنا الهیثم بن ابی المسروق النهدی ، عن اسماعیل بن مهران عن ابی الحسن الرضا
إنما هو مثل القمر یدور فی کل مکان أو تراه من کل مکان.
ائمه اهل بیت و نیز صدیقه طاهره ،مصداق این روایت هستند.
شعاع نوری عظمت آنها مثل ماه تابان در همه جا حضور دارد.بدون اینکه ماه دچار تجزیه شود.
حضورذوات مقدسه اهل بیت بین شیعیانشان و در مجالسشان نیز همینگونه است.
من و شما که توفیق رفتن به زیارت را پیدا نکردیم ، امکان تشرف برایمان میسر نشده ، کسانی که عزم هستند را تشویق به رفتن کنیم ، به وسوسه های مشککین از شیطان صفتان گوش ندهیم.
قرآن فرموده : و کذلک جعلنا لکل نبی عدوا شیاطین الإنس و الجن یوحی بعضهم إلی بعض زخرف القول غرورا
خداوند خودش وعده داده کسانی که با خط نبوت و لایت در ضدیت باشند ، منکوب و ذلیل خواهند شد.
إن الذین یحادون الله و رسوله أولئک فی الأذلین کتب الله لأغلبن أنا و رسلی إن الله قوی عزیز.
مجاهدین در جبهه های قتال با نواصب که به دستور مراجع معظم در حال جهاد هستند تا جان و ناموس و مقدسات مسلمانان در امان باشند ،همچنین زائرین اباعبدالله الحسین را از دعای خیر فراموش نفرمایید.
اللهم ثبتنا علی ولایة عترة نبیک.
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد و الثناء لله رب العالمین و الصلوة و السلام علی المبعوث رحمة للعالمین و علی آله الهداة الطیبین الطاهرین.
در این نوشتار 14 وجه شبه بین "لیله القدر " و "صدیقه کبری سلام الله علیها " از قرآن و سنت ارائه می کنیم. از خوانندگان التماس دعا داریم.
1-شب قدر ظرف زمانی قرآن کریم است .
اولا : شهر رمضان ألذی أنزل فیه القرآن(سوره بقره -آیه85)
پس نزول دفعی قرآن در ماه رمضان بوده است.
ثانیا : إنا أنزلناه فی لیلة القدر(سوره قدر-آیه 1) ضمیر متصل مفعولی (ه)به قرآن بر می گردد.
پس شب نزول دفعی قرآن ، شب قدر است.
هذا شهر عظمته و کرمته و شرفته و فضلته على الشهور و هو الشهر الذی فرضت صیامه علی و هو شهر رمضان الذی أنزلت فیه القرآن هدى للناس و بینات من الهدى و الفرقان و جعلت فیه لیلة القدر.
(إقبال الأعمال-ج 1 ص 24- دعاء زائد عقیب کل فریضة من شهر رمضان)
و صدیقه کبری فاطمه زهرا – سلام الله علیها- ظرف مکانی قرآن است چرا که آن حضرت مُحدَّثه و هم سخن با ملائکه بود.
و اثبات این فضیلت از قرآن است ، در سوره هود(آیات 71 تا 73) آمده : و امرأته قائمة فضحکت فبشرناها بإسحاق و من وراء إسحاق یعقوب.
ملائکه بشارت به دنیا آمدن اسحاق و بعد از او یعقوب – علیهما السلام- را به ساره همسر ابراهیم –علیه السلام- دادند.
قالت یا ویلتى أ ألد و أنا عجوز و هذا بعلی شیخا إن هذا لشیء عجیب
ساره در جواب بشارت ملائکه که به او مژده فرزند دار شدن در سن پیری و نازائی را دادند ، اظهار تعجب کرد .
ملائکه در جواب او گفتند : این رحمت خدا و برکاتش بر شما خانواده است چرا که او ستوده و والا است.
قالوا أتعجبین من أمر الله؟ رحمت الله و برکاته- علیکم أهل البیت إنه حمید مجید.
طبق نص صریح قرآن ، ساره که نه معصوم بود و نه ذره ای از مقام و منزلت سیده نساء العالمین را داشت ، هم ملائکه را مشاهده کرد و هم با آنها گفت و گو کرد و هم از آنها جواب شنید ، بنابر این تعجبی ندارد اگر سیده نساء العالمین که به فرموده فرزندش امام عسکری –علیه السلام- مقام حجه الحجج را دارد :
خبر مرفوع عسکری سلام الله علیه : نحن حجج الله على خلقه، و جدتنا فاطمة حجة الله علینا
(عوالم العلوم-ج 11 ص 1030- ب 4 ح 5)
به طریق أولی مُحدَّثه باشد و ملائکه خصوصا جبرئیل بعد از رحلت پیغمبر –صلی الله علیه و آله- برای تسلیت خاطر آن حضرت نازل می شد .
صحیحه ابوعبیده حذّاء از امام صادق صلوات الله علیه:
إن فاطمة مکثت بعد رسول الله ص خمسة و سبعین یوما و کان دخلها حزن شدید على أبیها و کان جبرئیل ع یأتیها فیحسن عزاءها على أبیها و یطیب نفسها و یخبرها عن أبیها و مکانه و یخبرها بما یکون بعدها فی ذریتها و کان علی یکتب ذلک فهذا مصحف فاطمة
(الکافی -ج1 ص241-ک الحجة-ب فیه ذکر الصحیفة و الجفر و الجامعة و مصحف فاطمة-ح5)
2-در شب قدرهر امرى بر اساس حکمت الهى تدبیر و جدا مىگردد :
فیها یفرق کل أمر حکیم(سوره دخان ، آیه 4)
همچنین فاطمه زهرا - سلام الله علیها - معیار بین حق و باطل است و طبق معتقدات حقه امامیه ، بلکه طبق مرویات متواتر نزد همه طوایف اسلام ، رضای او ، رضای خدای متعال و غضب او ، غضب خداوند را در پی دارد.
و أما فاطمة صلوات الله علیها فاعتقادنا فیها ... أن الله یغضب لغضبها، و یرضى لرضاها
(الإعتقادات- ص 105- ب 38)
و آن حضرت از اهل بیتی است که سید الشهداء - سلام الله علیه - ، رضای الهی را در گرو رضایتشان دانسته است.
رضا الله رضانا اهل البیت
(اللهوف-ص 38-خروج الحسین من مکة إلی العرق)
3-شب قدر معراج انبیاء برای کسب علوم و فیوضات الهی است.
همچنین فاطمه زهرا – سلام الله علیها – وسیله ، و معرفت حضرتش معراج انبیا است.
موثقه عبدالأعلی بن أعین از امام صادق صلوات الله علیه : ما نبئ نبی قط إلا بمعرفة حقنا و بفضلنا عمن سوانا.
(بصائر الدرجات- ص 74-ح 1 – ب 9- ج2)
بلکه اقرار به فضیلت و داشتن محبت قلبی اش شرط اکمال نبوت پیامبران بوده است.
ما تکاملت النبوة لنبی، حتى أقر بفضلها و محبتها.
(عوالم العلوم-ج 11 ص161-ب 8 ح 2)
چگونه اینطور نباشد در حالیکه حضرتش طاعتش بر همه مخلوقات اعم از جن و انس و ملائک فرض است.
خبر ابوبصیر از امام باقر علیه السلام : و لقد کانت (صلوات الله علیها) طاعتها مفروضة على جمیع من خلق الله من الجن، و الإنس، و الطیر، و البهائم، و الأنبیاء، و الملائکة.
(دلائل الإمامه-ص 106- خبر مصحفها)
4-شب قدر بهتر از هزار ماه است ،
لیلة القدر خیر من ألف شهر(سوره قدر، آیه 3)
و علتش این است که اعمال صالح اعم از نماز و روزه و سایرعبادات ثوابشان بهتر از عبادات هزار ماهی است که لیلة القدر در آن وجود ندارد.
صحیحه حمران بن أعین از امام باقر – سلام الله علیه - : العمل الصالح فیها[أی : لیلةالقدر] من الصلاة و الزکاة و أنواع الخیر خیر من العمل فی ألف شهر لیس فیها لیلة القدر.
(وسائل الشیعه- ج 10 ص351 –ب 31 من أبواب أحکام شهر رمضان- ح3)
همچنین تسبیح فاطمه زهرا سلام الله علیها ثواب نماز را هزار برابر می کند.
صحیحه ابوخالد قماط از امام صادق سلام الله علیه :
تسبیح فاطمة ع فی کل یوم فی دبر کل صلاة أحب إلی من صلاة ألف رکعة فی کل یوم.
(وسائل الشیعه-ج 6 ص 444- ب 9 من أبواب التعقیب و ما یناسبه –ح2)
شب قدر، شب "ذکر کثیر" است و تسبیح صدیقه کبری – سلام الله علیها- از مصادیق ذکر کثیر است.
صحیحه زرارة أعین از امام صادق – سلام الله علیه - : تسبیح فاطمة الزهراء ع- من الذکر الکثیر الذی قال الله عز و جل اذکروا الله ذکرا کثیرا
(وسائل الشیعه-ج 6 ص 441- ب 8 من أبواب التعقیب و ما یناسبه – ح1)
5-شب قدر ، شبی مبارک است
حم و الکتاب المبین إنا أنزلناه فی لیلة مبارکة (سوره دخان ، آیات 1 تا 3)
و یکی از اسماء صدیقه کبری – سلام الله علیها- " مبارکه" است.
خبر یونس بن ظبیان از امام صادق – سلام الله علیه - : لفاطمة تسعة أسماء عند الله عز وجل : [منها] : المبارکة
(الأمالی للصدوق- ص 688- م86 –ح18)
و برکت به معنای رشد و نمو و فزونی و خیر همیشگی است و حضرتش کوثر دنیا و آخرت است .
إنا أعطیناک الکوثر(سوره کوثر- آیه 1)
و کوثر خیر و برکت فراوان است و وجودش منبع صاف و زلالی است برای هر که خواهان برکت باشد و ذریه مبارک پیامبر- صلی الله علیه و آله – از نسل مطهر آن بانو است.
خبر موقوف عبدالله بن سلیمان از انجیل : إنما نسله من مبارکة لها بیت فی الجنة لا صخب فیه و لا نصب
(الأمالی للصدوق-ص 364-م46 ح8)
6-از ویژگی های شب قدر ،ارجمندی و علو شأن آن نسبت به سایر شب هاست ، همچنین است مقام صدیقه زهرا – سلام الله علیها – که نقطه وصل رسالت و وصایت است و اگر وجود مقدسش نبود ، نه نبی آفریده می شد و نه وصی.
خبر قوی جابر بن عبدالله انصاری از رسول الله صلی الله علیه و آله : یا أحمد ، لو لاک لما خلقت الأفلاک، و لو لا علی لما خلقتک؛ و لو لا فاطمة لما خلقتکما
(عوالم العلوم – ج1 ص 44- ب 4 ح1)
7-عبادات مؤمنان در شب قدر به جهت گرامی داشت آن شب ، ثوابشان با فضل و لطف الهی مضاعف می شود .
صحیحه حُمران بن أعین از- امام باقر علیه السلام - : و لو لا ما یضاعف الله تبارک و تعالى للمؤمنین ما بلغوا و لکن الله یضاعف لهم الحسنات.
(وسائل الشیعه- ج 10 ص 351- ب 31 من أبواب أحکام شهر رمضان- ح3)
همچنین داشتن محبت و ولایت صدیقه کبری موجب مضاعف شدن ثواب اعمال می شود بلکه در روایات اهل بیت آمده : آن حضرت خودش موجبات رهائی محبین صاحب ولایت اما گناهکار را فراهم می کند.
در صحیحه محمد بن مسلم ثقفی از امام باقر –سلام الله علیه - آمده :
لفاطمة وقفة على باب جهنم فإذا کان یوم القیامة کتب بین عینی کل رجل مؤمن أو کافر فیؤمر بمحب قد کثرت ذنوبه إلى النار فتقرأ فاطمة بین عینیه محبا فتقول إلهی و سیدی سمیتنی فاطمة و فطمت بی من تولانی و تولى ذریتی من النار و وعدک الحق و أنت لا تخلف المیعاد فیقول الله عز و جل صدقت یا فاطمة إنی سمیتک فاطمة و فطمت بک من أحبک و تولاک و أحب ذریتک و تولاهم من النار و وعدی الحق و أنا لا أخلف المیعاد و إنما أمرت بعبدی هذا إلى النار لتشفعی فیه فأشفعک و لیتبین لملائکتی و أنبیائی و رسلی و أهل الموقف موقفک منی و مکانتک عندی فمن قرأت بین عینیه مؤمنا فخذی بیده و أدخلیه الجنة. (علل الشرائع – ج 1 ص 179- ب 142- ح 6)
چرا که محب حضرتش اگر چه به واسطه گناهش ، یکی از قدم هایش بلغزد ،اما دیگری به واسطه محبتش به آن بزرگوار ، ثابت خواهد بود
خبر جابر بن عبدالله انصاری از رسول الله صلی الله علیه و آله :
فإنه إن تزل له قدم بکثرة ذنوبه ثبتت له أخرى بمحبتهم.
(بشارة المصطفی-ص 75- مجئ جابر الأنصاری لزیارة الحسین)
8-قرآن نور است و در شب قدر که شب نور است نازل شده و فاطمه زهرا سلام الله علیها مشکات نور الهی است.
صحیحه علی بن جعفر از امام موسی کاظم- علیه السلام- : فی قول الله تعالى- الله نور السماوات و الأرض مثل نوره کمشکاة، [المشکاة]فاطمة.
(الکافی-ج 1 ص195-ب أن الائمة هم نور الله –ح 5)
حضرتش ، نور چشم حضرت رسالت پناه - صلی الله علیه و آله- است.
خبر قوی عبدالله بن عباس از رسول الله – صلی الله علیه و آله - : هی [أی : فاطمة]نور عینی
(الأمالی للصدوق –ص 112- م 24 ح2)
9-شب قدر ، شب سعادتمندی است ، و صدیقه کبری که سیده اهل بیت عصمت و طهارت – علیهم السلام- است ، اطاعتش موجبش سعادت است.
شقی من خالفکم و سعد من أطاعکم
(الإحتجاج-ج 2 ص 494)
10-شب قدر، شبی مقدس است و به تبع آن ، روزها و شبهای قبل و بعد از آن ، به واسطه کرامت و تعظیم مقام آن شب ، مقدس هستند. همچنین فاطمه زهرا – سلام الله علیها- ذریه اش(شامل حسنین و أم کلثوم و زینب سلام الله علیهم اجمعین) ، آتش جهنم بر آنها حرام است.
صحیحه حماد بن عثمان از امام صادق صلوات الله علیه : قلت لأبی عبدالله ما معنى قول رسول الله ص إن فاطمة أحصنت فرجها فحرم الله ذریتها على النار فقال المعتقون من النار هم ولد بطنها الحسن و الحسین و زینب و أم کلثوم.
(معانی الأخبار-ص 107 - ب معنى ما روی أن فاطمة أحصنت فرجها فحرم الله ذریتها على النار- ح3)
همچنین یکی از عقاید حقه امامیه ، وجوب محبت سادات خصوصا ذریه صدیقه طاهره– سلام الله علیها- است چرا که این کار، اجر رسالت پیامبر - صلی الله علیه و آله - است.
اعتقادنا فی العلویة أنهم آل رسول الله، و أن مودتهم واجبة، لأنها أجر النبوة قال عز و جل: قل لا أسئلکم علیه أجرا إلا المودة فی القربى
(الإعتقادات-ص 111- ب 41)
11-شب قدر شب رهایی از دوزخ و عذاب آتش جهنم است.
سبحانک یا لا إله إلا أنت الغوث الغوث [صل على محمد و آله] و خلصنا من النار یا رب.
(البلد الأمین-ص 402- دعاء الجوشن الکبیر)
همچنین صدیقه کبری - سلام الله علیها - منجی شیعیانش از عذاب جهنم است.
موثقه سدیر صیرفی از امام صادق سلام الله علیه : سمیت فی الأرض فاطمة لأنها فطمت شیعتها من النار و فطم أعداؤها عن حبها
(معانی الأخبار- ص 396- ب نوادر المعانی -ح53)
سبحان من فطم بفاطمة من أحبها من النار
(مصباح المتهجد-ج 2 ص 575- ف ترتیب نوافل شهر رمضان)
12-شب قدر ، سرّی از اسرار الهی است همچنین فاطمه زهرا - سلام الله علیها- سری درونش مستودع است . نور نبوت و امامت در وجود نورانی حضرتش می درخشد و این از معانی "السر المستودع فیها" است چرا که ایشان حامل اسرار نبوت و امامت است همانطوریکه حامل اسرار عالم تکوین است و اسرار ائمه اطهار علیهم السلام و علومشان و اسرار خلقت و فلسفه وجود و اگر این معلول مقدس نبود خداوند نبی و وصی را نمی آفرید .
خبر قوی جابر بن عبدالله انصاری از رسول الله صلی الله علیه و آله : یا أحمد ، لو لاک لما خلقت الأفلاک، و لو لا علی لما خلقتک؛ و لو لا فاطمة لما خلقتکما
(عوالم العلوم – ج1 ص 44- ب 4 ح1)
13-شب قدر سید شب هاست همچنین صدیقه کبری سرور زنان عالم از اولین و آخرین است.
صحیحه مُفضّل بن عمراز امام صادق – سلام الله علیه - : فاطمة سیدة نساء العالمین من الأولین و الآخرین.
(معانی الأخبار – ص107- ب معنى ما روی فی فاطمة ع أنها سیدة نساء العالمین-ح1)
14-ارزش شب قدر مجهول مانده و همچنین و منزلت صدیقه کبری – سلام الله علیها – چرا که اگر غیر از این بود آن همه ظلم و جفا از سوی امت به آن بانو روا نمی رفت.
صحیحه مُفضّل بن عمر جُعفی از امام صادق از جدشان امیرالمؤمنین سلام الله الله علیهما : ستنبئک ابنتک بتظافر أمتک على هضمها
(دلائل الإمامه-ص 138-ح 46/46)
علت تسمیه حضرتش به فاطمه این است که خلائق از درک و معرفت مقام و منزلتش باز داشته شده اند.
مرسله محمد بن قاسم بن عُبَید از امام صادق – سلام الله علیه - إنما سمیت فاطمة لأن الخلق فطموا عن معرفتها
(تفسیرات فرات-ص 581- سورة القدر – ح747)
و همچنین فاطمه زهرا- سلام الله علیها - قبرش تا ظهور فرزندش حجة بن الحسن –عجل الله فرجه- ناشناخته باقی خواهد ماند.
و حقیقت لیلة القدر چیزی جز معرفت صدیقه طاهره- سلام الله علیها- نیست.
مرسله محمد بن القاسم بن عبید از امام صادق – سلام الله علیه- : اللیلة : فاطمة .... فمن عرف فاطمة حق معرفتها فقد أدرک لیلة القدر.
(تفسیر فرات - ص581- سوره القدر-ح 747)
معرفت صدیقه کبری آنگونه که شایسته و بایسته است ، موجب درک شب قدر می شود.
چرا که ، آن حضرت صدیقه کبری است و بر نسل های پیشین بر محور معرفتش شکل گرفتند.
خبر اسحاق بن عمار و ابو بصیر از امام صادق علیه السلام : هی الصدیقة الکبرى، و على معرفتها دارت القرون الأولی
(الأمالی للطوسی-ص 668- م 36 ح6)
صلی الله علیکم یا أهل بیت النبوة و معدن الرسالة و مهبط الوحی و مختلف الملائکة جمع الله بینی و بینکم فی مستقر من رحمته إنه ولی ذلک و القادر علیه ، فمعکم معکم ، لا مع عدوکم
و ها أنا عبدکم بفنائکم أقرع باب احسانکم فلا تردونی خائبا.
رمضان 1435
منابع :
1- الإحتجاج علی أهل اللجاج-أبو منصور أحمد بن علی بن ابی طالب الطبرسی(588ق)- الطبعة الأولی-1403 ق- منشورات المرتضی-مشهد المقدسة
2- الأسرار الفاطمیه- محمد فاضل المسعودی- الطبعة الثانیة- 1420ق -مؤسسة الزائر فی الروضة المقدسة لفاطمة المعصومة علیها -السلام للطباعة والنشر- قم
3- الإعتقادت فی دین الإمامیه- أبوجعفر محمد بن علی بن الحسین بن بابویه(381 ق)- الطبعة الثانیة-1993 م- دار المفید للطباعة والنشر والتوزیع - بیروت – لبنان
4- إقبال الأعمال -السید علی بن موسی بن جعفربن طاووس(664 ق)- الطبعة الثانیه-1409ق – دارالکتب الإسلامیه - طهران
5- الأمالی-أبوجعفر محمد بن علی بن الحسین بن بابویه(381 ق) الطبعةالأولى- 1417ق- مرکز الطباعة والنشر فی مؤسسة البعثة- قم
6- الأمالی-أبوجعفر محمد بن الحسن الطوسی(460 ق) الطبعةالأولى- 1414ق- دار الثقافه- قم
7- بصائر الدرجات فی فضائل آل محمّد صلّى الله علیهم -أبوجعفر محمد بن الحسن بن فروخ الصفار القمی(290 ق)- مکتبة آیة الله المرعشی النجفی -الطبعة الأولی- قم 1404 ق
8- تفسیر فرات الکوفی-أبوالقاسم فرات بن إبراهیم الکوفی(307 ق)- الطبعة الأولی-1410 ق- مؤسسة الطبع و النشر فی وزارة الإرشاد الإسلامی-طهران
9- تفصیل وسائل الشیعه إلی تحصیل مسائل الشریعه-محمد بن الحسن الحر العاملی(1104 ق)- الطبعة الثانیة-1414ق - مؤسسة آل البیت علیهم السلام لإحیاء التراث بقم المشرفة
10- دلائل الإمامه-أبوجعفر محمد بن جریر بن رستم(القرن الخامس)- الطبعة الأولى- 1413 ق - مرکز الطباعة والنشر فی مؤسسة البعثة -قم
11- علل الشرائع- أبوجفر محمد بن علی بن الحسین بن بابویه(381 ق) -1966 م- منشورات المکتبة الحیدریة ومطبعتها - النجف الأشرف
12- عوالم العلوم و المعارف والأحوال من الآیات و الأخبار و الأقوال- عبدالله بن نور البحرانی(القرن ال12 )- الطبعة الأولی-1413ق- مؤسسة الإمام المهدى عجّل الله تعالى فرجه الشریف - قم
13- الکافی-أبوجعفر محمد بن یقوب الکلینی(328 ق)- الطبعة الخامسة-1363 ش- دار الکتب الإسلامیة - طهران
14- اللهوف علی قتلی الطفوف-السید علی بن موسی بن جعفربن طاووس(664 ق)- الطبعة الأولى-1417ق - أنوار الهدى - قم - ایران
15- مصباح المتهجد وسلاح المتعبد-أبوجعفر محمد بن الحسن الطوسی(460ق)- الطبعةالأولى- 1411ق- مؤسسة فقه الشیعه- بیروت
16- معانی الأخبار-أبوجفر محمد بن علی بن الحسین بن بابویه(381 ق) الطبعةالأولى- 1403ق- مؤسسة النشر الإسلامی التابعة لجماعة المدرسین بقم المشرفة
شهادت مظلومانه امام و جلوگيرى از دفن ايشان در پيامبرصلى الله عليه وآله
| معاويه، راه هاى گوناگونى را براى مبارزه با شخصيت اجتماعى و سياسى امام مجتبى عليه السلام و كاستن از نفوذ معنوى و آسمانى او برگزيد و نقشه هاى گوناگونى را به اجرا در آورد؛ ولى نتوانست از موقعيت ممتاز و عمق محبت امام در قلوب مسلمانان چيزى بكاهد و هر روز بر شمار علاقه مندان آن حضرت و شيفتگان دين و حقيقت افزوده مى شد. معاويه ديد مبارزه با چنين شخصيت بارزى، محكوم به شكست و سبب رسوايى بيشتر او در اذهان عموم است. از اين جهت تصميم گرفت تا شخص آن بزرگوار را از ميان بردارد، تا شايد ديگر افراد خاندان رسالت و ساداتى كه در صدد مبارزه با وى هستند، نا اميد گردند. معاويه بارها تصميم بر مسموم كردن امام حسن عليه السلام گرفت و به واسطه هاى زيادى متوسل شد. حاكم نيشابورى نقل مى كند: «حسن بن على عليه السلام را بارها مسموم كردند؛ اما اثر چندانى در او نگذاشت... ولى در آخرين مرتبه زهر كبدش را پاره پاره كرد و دو سه روز پس از آن بيشتر زنده نماند» حاكم نيشابورى، المستدرك على الصحيحين، ج 3، ص 173؛ مروج الذهب، ج 3، ص 5.. ابن ابى الحديد مى نويسد: «هنگامى كه معاويه خواست براى فرزندش يزيد بيعت بگيرد، خواست امام مجتبى عليه السلام را مسموم كند؛ زيرا وى براى گرفتن بيعت به نفع پسرش و موروثى كردن حكومتش، مانعى بزرگ تر و قوى تر از حسن بن على عليه السلام بر سر راهش نمى ديد. پس توطئه اى كرد و آن حضرت را مسموم نمود و سبب مرگش شد ابن ابى الحديد، نهج البلاغه، ج 16، ص 49.. بحارالانوار، ج 44، ص 154..
حقايق پنهان، ص 303.. ابن شهر آشوب، مناقب، ج 4، ص 50؛ ارشاد مفيد، صص 174-176 ؛ حقايق پنهان، ص 303.. |
متن كامل خطبه فدكيه
هنگامى كه ابوبكر و عمر تصميم گرفتند فدك را از حضرت فاطمه عليهاالسلام بگيرند چون اين خبر به ايشان رسيد، چادر بر سر نهاد و با گروهى از زنان بسوى مسجد روانه شد، در حاليكه چادرش به زمين كشيده مىشد، و راه رفتن او همانند راه رفتن پيامبر خدا بود، بر ابوبكر كه در ميان عدهاى از مهاجرين و انصار نشسته بود وارد شد، در اين هنگام بين او و ديگران پردهاى آويختند، آنگاه نالهاى جانسوز از دل برآورد كه همه مردم به گريه افتادند و مجلس و مسجد بسختى به جنبش درآمد. سپس لحظهاى سكوت كرد تا همهمه مردم خاموش و گريه آنان ساكت شد و جوش و خروششان آرام يافت، آنگاه حضرت زهرا (س) كلامش را با حمد و ثناى الهى آغاز فرمود و درود بر رسول خدا فرستاد، در اينجا دوباره صداى گريه مردم برخاست، وقتى سكوت برقرار شد، كلام خويش را دنبال كرد و فرمود:
اَلْحَمْدُلِلَّهِ عَلي ما اَنْعَمَ وَ لَهُ الشُّكْرُ عَلي ما اَلْهَمَ وَ الثَّناءُ بِما قَدَّمَ مِنْ عُمُومِ نِعَمٍ اِبْتَدَاَها وَ سُبُوغِ الاءٍ اَسْداها وَ تَمامِ مِنَنٍ اَوْلاها جَمَّ عَنِ الْاِحْصاءِ عَدَدُها وَ نَأى عَنِ الْجَزاءِ اَمَدُها وَ تَفاوَتَ عَنِ الْاِدْراكِ اَبَدُها وَ نَدَبَهُمْ لاِسْتِزادَتِها بِالشُّكْرِ لاِتِّصالِها وَ اسْتَحْمَدَ اِلَى الْخَلائِقِ بِاِجْزالِها وَ ثَني بِالنَّدْبِ اِلى اَمْثالِها
حمد و سپاس خداى را برآنچه ارزانى داشت، و شكر او را در آنچه الهام فرمود، و ثنا و شكر بر او بر آنچه پيش فرستاد، از نعمتهاى فراوانى كه خلق فرمود و عطاياى گستردهاى كه اعطا كرد، و منّتهاى بىشمارى كه ارزانى داشت، كه شمارش از شمردن آنها عاجز، و نهايت آن از پاداش فراتر، و دامنه آن تا ابد از ادراك دورتر است، و مردمان را فراخواند، تا با شكرگذارى آنها نعمتها را زياده گرداند، و با گستردگى آنها مردم را به سپاسگزارى خود متوجّه ساخت، و با دعوت نمودن به اين نعمتها آنها را دو چندان كرد.
وَ اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاَّ اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَريكَ لَهُ، كَلِمَةٌ جَعَلَ الْاِخْلاصَ تَأْويلَها، وَ ضَمَّنَ الْقُلُوبَ مَوْصُولَها، وَ اَنارَ فِي التَّفَكُّرِ مَعْقُولَها، الْمُمْتَنِعُ عَنِ الْاَبْصارِ رُؤْيَتُهُ، وَ مِنَ الْاَلْسُنِ صِفَتُهُ، وَ مِنَ الْاَوْهامِ كَيْفِيَّتُهُ. اِبْتَدَعَ الْاَشْياءَ لا مِنْ شَىْءٍ كانَ قَبْلَها، وَ اَنْشَاَها بِلاَاحْتِذاءِ اَمْثِلَةٍ اِمْتَثَلَها، كَوَّنَها بِقُدْرَتِهِ وَ ذَرَأَها بِمَشِيَّتِهِ، مِنْ غَيْرِ حاجَةٍ مِنْهُ اِلى تَكْوينِها، وَ لا فائِدَةٍ لَهُ في تَصْويرِها، اِلاَّ تَثْبيتاً لِحِكْمَتِهِ وَ تَنْبيهاً عَلي طاعَتِهِ، وَ اِظْهاراً لِقُدْرَتِهِ وَ تَعَبُّداً لِبَرِيَّتِهِ، وَ اِعْزازاً لِدَعْوَتِهِ، ثُمَّ جَعَلَ الثَّوابَ عَلي طاعَتِهِ، وَ وَضَعَ الْعِقابَ عَلي مَعْصِيَتِهِ، ذِيادَةً لِعِبادِهِ مِنْ نِقْمَتِهِ وَ حِياشَةً لَهُمْ اِلى جَنَّتِهِ.
و گواهى مىدهم كه معبودى جز خداوند نيست و شريكى ندارد، كه اين امر بزرگى است كه اخلاص را تأويل آن و قلوب را متضمّن وصل آن ساخت، و در پيشگاه تفكر و انديشه شناخت آن را آسان نمود، خداوندى كه چشمها از ديدنش بازمانده، و زبانها از وصفش ناتوان، و اوهام و خيالات از درك او عاجز مى باشند. موجودات را خلق فرمود بدون آنكه از مادهاى موجود شوند، و آنها را پديد آورد بدون آنكه از قالبى تبعيّت كنند، آنها را به قدرت خويش ايجاد و به مشيّتش پديد آورد، بىآنكه در ساختن آنها نيازى داشته و در تصويرگرى آنها فائدهاى برايش وجود داشته باشد، جز تثبيت حكمتش و آگاهى بر طاعتش، واظهار قدرت خود،و شناسائى راه عبوديت و گرامى داشت دعوتش، آنگاه بر طاعتش پاداش و بر معصيتش عقاب مقرر داشت، تا بندگانش را از نقمتش بازدارد و آنان را بسوى بهشتش رهنمون گردد.
وَ اَشْهَدُ اَنَّ اَبيمُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ، اِخْتارَهُ قَبْلَ اَنْ اَرْسَلَهُ، وَ سَمَّاهُ قَبْلَ اَنْ اِجْتَباهُ، و اصْطَفاهُ قَبْلَ اَنْ اِبْتَعَثَهُ، اِذ الْخَلائِقُ بِالْغَيْبِ مَكْنُونَةٌ، وَ بِسَتْرِ الْاَهاويلِ مَصُونَةٌ، وَ بِنِهايَةِ الْعَدَمِ مَقْرُونَةٌ، عِلْماً مِنَ اللَّهِ تَعالي بِمائِلِ الْاُمُورِ، وَ اِحاطَةً بِحَوادِثِ الدُّهُورِ، وَ مَعْرِفَةً بِمَواقِعِ الْاُمُورِ.
و گواهى مىدهم كه پدرم محمّد بنده و فرستاده اوست، كه قبل از فرستاده شدن او را انتخاب، و قبل از برگزيدن نام پيامبرى بر او نهاد، و قبل از مبعوث شدن او را برانگيخت، آن هنگام كه مخلوقات در حجاب غيبت بوده، و در نهايت تاريكىها بسر برده، و در سر حد عدم و نيستى قرار داشتند، او را برانگيخت بخاطر علمش به عواقب كارها، و احاطهاش به حوادث زمان، و شناسائى كاملش به وقوع مقدّرات.
اِبْتَعَثَهُ اللَّهُ اِتْماماً لِاَمْرِهِ، وَ عَزيمَةً عَلى اِمْضاءِ حُكْمِهِ، وَ اِنْفاذاً لِمَقاديرِ رَحْمَتِهِ، فَرَأَى الْاُمَمَ فِرَقاً في اَدْيانِها، عُكَّفاً عَلي نيرانِها، عابِدَةً لِاَوْثانِها، مُنْكِرَةً لِلَّهِ مَعَ عِرْفانِها. فَاَنارَ اللَّهُ بِاَبيمُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ و الِهِ ظُلَمَها، وَ كَشَفَ عَنِ الْقُلُوبِ بُهَمَها، وَ جَلى عَنِ الْاَبْصارِ غُمَمَها، وَ قامَ فِي النَّاسِ بِالْهِدايَةِ، فَاَنْقَذَهُمْ مِنَ الْغِوايَةِ، وَ بَصَّرَهُمْ مِنَ الْعِمايَةِ، وَ هَداهُمْ اِلَى الدّينِ الْقَويمِ، وَ دَعاهُمْ اِلَى الطَّريقِ الْمُسْتَقيمِ. ثُمَّ قَبَضَهُ اللَّهُ اِلَيْهِ قَبْضَ رَأْفَةٍ وَ اخْتِيارٍ، وَ رَغْبَةٍ وَ ايثارٍ، فَمُحَمَّدٌ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ و الِهِ مِنْ تَعَبِ هذِهِ الدَّارِ في راحَةٍ، قَدْ حُفَّ بِالْمَلائِكَةِ الْاَبْرارِ وَ رِضْوانِ الرَّبِّ الْغَفَّارِ، وَ مُجاوَرَةِ الْمَلِكِ الْجَبَّارِ، صَلَّى اللَّهُ عَلي أَبي نَبِيِّهِ وَ اَمينِهِ وَ خِيَرَتِهِ مِنَ الْخَلْقِ وَ صَفِيِّهِ، وَ السَّلامُ عَلَيْهِ وَ رَحْمَةُاللَّهِ وَ بَرَكاتُهُ.
او را برانگيخت تا امرش را كامل و حكم قطعىاش را امضا و مقدّراتش را اجرا نمايد، و آن حضرت امّتها را ديد كه در آئينهاى مختلفى قرار داشته، و در پيشگاه آتشهاى افروخته معتكف و بتهاى تراشيده شده را پرستنده، و خداوندى كه شناخت آن در فطرتشان قرار دارد را منكرند. پس خداى بزرگ بوسيله پدرم محمد صلى اللَّه عليه و آله تاريكىهاى آن را روشن، و مشكلات قلبها را برطرف، و موانع رؤيت ديدهها را از ميان برداشت، و با هدايت در ميان مردم قيام كرده و آنان را از گمراهى رهانيد، و بينايشان كرده،و ايشان را به دين استوار و محكم رهنمون شده، و به راه راست دعوت نمود. تا هنگامى كه خداوند او را بسوى خود فراخواند، فراخواندنى از روى مهربانى و آزادى و رغبت و ميل، پس آن حضرت از رنج اين دنيا در آسايش بوده، و فرشتگان نيكوكار در گرداگرد او قرار داشته، و خشنودى پروردگار آمرزنده او را فراگرفته، و در جوار رحمت او قرار دارد، پس درود خدا بر پدرم، پيامبر و امينش و بهترين خلق و برگزيدهاش باد، و سلام و رحمت و بركات الهى براو باد.
ثم التفت الى اهل المجلس و قالت: اَنْتُمْ عِبادَ اللَّهِ نُصُبُ اَمْرِهِ وَ نَهْيِهِ، وَ حَمَلَةُ دينِهِ وَ وَحْيِهِ، وَ اُمَناءُ اللَّهِ عَلى اَنْفُسِكُمْ، وَ بُلَغاؤُهُ اِلَى الْاُمَمِ، زَعيمُ حَقٍّ لَهُ فيكُمْ وَ عَهْدٍ قَدَّمَهُ اِلَيْكُمْ، وَ بَقِيَّةٍ اِسْتَخْلَفَها عَلَيْكُمْ: كِتابُ اللَّهِ النَّاطِقُ وَ الْقُرْانُ الصَّادِقُ، و النُّورُ السَّاطِعُ وَ الضِّياءُ اللاَّمِعُ، بَيِّنَةً بَصائِرُهُ، مُنْكَشِفَةً سَرائِرُهُ، مُنْجَلِيَةً ظَواهِرُهُ، مُغْتَبِطَةً بِهِ اَشْياعُهُ، قائِداً اِلَى الرِّضْوانِ اِتِّباعُهُ، مُؤَدٍّ اِلَى النَّجاةِ اسْتِماعُهُ. بِهِ تُنالُ حُجَجُ اللَّهِ الْمُنَوَّرَةُ، وَ عَزائِمُهُ الْمُفَسَّرَةُ، وَ مَحارِمُهُ الْمُحَذَّرَةُ، وَ بَيِّناتُهُ الْجالِيَةُ، وَ بَراهينُهُ الْكافِيَةُ، وَ فَضائِلُهُ الْمَنْدُوبَةُ، وَ رُخَصُهُ الْمَوْهُوبَةُ، وَ شَرائِعُهُ الْمَكْتُوبَةُ.
آنگاه حضرت فاطمه عليهاالسلام رو به مردم كرده و فرمود: شما اى بندگان خدا پرچمداران امر و نهى او، و حاملان دين و وحى او، و امينهاى خدا بر يكديگر، و مبلّغان او بسوى امّتهاييد، زمامدار حق در ميان شما بوده و پيمانى است كه از پيشاپيش بسوى تو فرستاده، و باقيماندهاى است كه براى شما باقى گذارده، و آن كتاب گوياى الهى و قرآن راستگو و نور فروزان و شعاع درخشان است، كه بيان و حجّتهاى آن روشن، اسرار باطنى آن آشكار، ظواهر آن جلوهگر مى باشد، پيروان آن مورد غبطه جهانيان بوده، و تبعيّت از او خشنودى الهى را باعث مى گردد، و شنيدن آن راه نجات است. بوسيله آن مىتوان به حجّتهاى نورانى الهى، و واجباتى كه تفسير شده، و محرّماتى كه از ارتكاب آن منع گرديده، و نيز به گواهيهاى جلوهگرش و برهانهاى كافيش و فضائل پسنديدهاش، و رخصتهاى بخشيده شدهاش و قوانين واجبش دست يافت.
فَجَعَلَ اللَّهُ الْايمانَ تَطْهيراً لَكُمْ مِنَ الشِّرْكِ، وَ الصَّلاةَ تَنْزيهاً لَكُمْ عَنِ الْكِبْرِ، وَ الزَّكاةَ تَزْكِيَةً لِلنَّفْسِ وَ نِماءً فِي الرِّزْقِ، وَ الصِّيامَ تَثْبيتاً لِلْاِخْلاصِ، وَ الْحَجَّ تَشْييداً لِلدّينِ، وَ الْعَدْلَ تَنْسيقاً لِلْقُلُوبِ، وَ طاعَتَنا نِظاماً لِلْمِلَّةِ، وَ اِما مَتَنا اَماناً لِلْفُرْقَةِ، وَ الْجِهادَ عِزّاً لِلْاِسْلامِ، وَ الصَّبْرَ مَعُونَةً عَلَي اسْتيجابِ الْاَجْرِ. وَ الْاَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ مَصْلِحَةً لِلْعامَّةِ، وَ بِرَّ الْوالِدَيْنِ وِقايَةً مِنَ السَّخَطِ، وَ صِلَةَ الْاَرْحامِ مَنْساءً فِي الْعُمْرِ وَ مَنْماةً لِلْعَدَدِ، وَ الْقِصاصَ حِقْناً لِلدِّماءِ، وَ الْوَفاءَ بِالنَّذْرِ تَعْريضاً لِلْمَغْفِرَةِ، وَ تَوْفِيَةَ الْمَكائيلِ وَ الْمَوازينِ تَغْييراً لِلْبَخْسِ
پس خداى بزرگ ايمان را براى پاك كردن شما از شرك، و نماز را براى پاك نمودن شما از تكبّر، و زكات را براى تزكيه نفس و افزايش روزى، و روزه را براى تثبيت اخلاص، و حج را براى استحكام دين، و عدالتورزى را براى التيام قلبها، و اطاعت ما خاندان را براى نظم يافتن ملتها، و امامتمان را براى رهايى از تفرقه، و جهاد را براى عزت اسلام، و صبر را براى كمك در بدست آوردن پاداش قرار داد و امر به معروف را براى مصلحت جامعه، و نيكى به پدر و مادر را براى رهايى از غضب الهى، و صله ارحام را براى طولانى شدن عمر و افزايش جمعيت، و قصاص را وسيله حفظ خونها، و وفاى به نذر را براى در معرض مغفرت الهى قرار گرفتن، و دقت در كيل و وزن را براى رفع كمفروشى مقرر فرمود
وَ النَّهْىَ عَنْ شُرْبِ الْخَمْرِ تَنْزيهاً عَنِ الرِّجْسِ، وَ اجْتِنابَ الْقَذْفِ حِجاباً عَنِ اللَّعْنَةِ، وَ تَرْكَ السِّرْقَةِ ايجاباً لِلْعِصْمَةِ، وَ حَرَّمَ اللَّهُ الشِّرْكَ اِخْلاصاً لَهُ بِالرُّبوُبِيَّةِ. فَاتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ، وَ لا تَمُوتُنَّ اِلاَّ وَ اَنْتُمْ مُسْلِمُونَ، وَ اَطيعُوا اللَّهَ فيما اَمَرَكُمْ بِهِ وَ نَهاكُمْ عَنْهُ، فَاِنَّهُ اِنَّما يَخْشَي اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ. ثم قالت: اَيُّهَا النَّاسُ! اِعْلَمُوا اَنّي فاطِمَةُ وَ اَبيمُحَمَّدٌ، اَقُولُ عَوْداً وَ بَدْءاً، وَ لا اَقُولُ ما اَقُولُ غَلَطاً، وَ لا اَفْعَلُ ما اَفْعَلُ شَطَطاً، لَقَدْ جاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ اَنْفُسِكُمْ عَزيزٌ عَلَيْهِ ما عَنِتُّمْ حَريصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنينَ رَؤُوفٌ رَحيمٌ. فَاِنْ تَعْزُوهُ وَتَعْرِفُوهُ تَجِدُوهُ اَبي دُونَ نِسائِكُمْ،وَ اَخَا ابْنِ عَمّي دُونَ رِجالِكُمْ، وَ لَنِعْمَ الْمَعْزِىُّ اِلَيْهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ الِهِ. فَبَلَّغَ الرِّسالَةَ صادِعاً بِالنَّذارَةِ، مائِلاً عَنْ مَدْرَجَةِ الْمُشْرِكينَ، ضارِباً ثَبَجَهُمْ، اخِذاً بِاَكْظامِهِمْ، داعِياً اِلى سَبيلِ رَبِّهِ بِالْحِكْمَةِ و الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ، يَجُفُّ الْاَصْنامَ وَ يَنْكُثُ الْهامَّ، حَتَّى انْهَزَمَ الْجَمْعُ وَ وَ لَّوُا الدُّبُرَ
و نهى از شرابخوارى را براى پاكيزگى از زشتى، و حرمت نسبت ناروا دادن را براى عدم دورى از رحمت الهى، و ترك دزدى را براى پاكدامنى قرار داد، و شرك را حرام كرد تا در يگانهپرستى خالص شوند. پس آنگونه كه شايسته است از خدا بترسيد، و از دنيا نرويد جز آنكه مسلمان باشيد، و خدا را در آنچه بدان امر كرده و از آن بازداشته اطاعت نمائيد، همانا كه فقط دانشمندان از خاك مىترسند. آنگاه فرمود: اى مردم! بدانيد كه من فاطمه و پدرم محمد است، آنچه ابتدا گويم در پايان نيز مى گويم، گفتارم غلط نبوده و ظلمى در آن نيست، پيامبرى از ميان شما برانگيخته شد كه رنجهاى شما بر او گران آمده و دلسوز بر شما است، و بر مؤمنان مهربان و عطوف است. پس اگر او را بشناسيد مىدانيد كه او در ميان زنانتان پدر من بوده، و در ميان مردانتان برادر پسر عموى من است، چه نيكو بزرگوارى است آنكه من اين نسبت را به او دارم. رسالت خود را با انذار انجام داد، از پرتگاه مشركان كنارهگيرى كرده، شمشير بر فرقشان نواخت، گلويشان را گرفته و با حكمت و پند و اندرز نيكو بسوى پروردگارشان دعوت نمود، بتها را نابود ساخته، و سر كينهتوزان را مىشكند، تا جمعشان منهزم شده و از ميدان گريختند.
حَتَّى تَفَرََّى اللَّيْلُ عَنْ صُبْحِهِ، وَ اَسْفَرَ الْحَقُّ عَنْ مَحْضِهِ، و نَطَقَ زَعيمُالدّينِ، وَ خَرَسَتْ شَقاشِقُ الشَّياطينِ، وَ طاحَ وَ شيظُ النِّفاقِ، وَ انْحَلَّتْ عُقَدُ الْكُفْرِ وَ الشَّقاقِ، وَ فُهْتُمْ بِكَلِمَةِ الْاِخْلاصِ في نَفَرٍ مِنَ الْبيضِ الْخِماصِ. وَ كُنْتُمْ عَلى شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ، مُذْقَةَ الشَّارِبِ، وَ نُهْزَةَ الطَّامِعِ، وَ قُبْسَةَ الْعِجْلانِ، وَ مَوْطِيءَ الْاَقْدامِ، تَشْرَبُونَ الطَّرْقَ، وَ تَقْتاتُونَ الْقِدَّ، اَذِلَّةً خاسِئينَ، تَخافُونَ اَنْ يَتَخَطَّفَكُمُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِكُمْ، فَاَنْقَذَكُمُ اللَّهُ تَبارَكَ وَ تَعالي بِمُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ الِهِ بَعْدَ اللَّتَيَّا وَ الَّتي، وَ بَعْدَ اَنْ مُنِيَ بِبُهَمِ الرِّجالِ، وَ ذُؤْبانِ الْعَرَبِ، وَ مَرَدَةِ اَهْلِ الْكِتابِ. كُلَّما اَوْقَدُوا ناراً لِلْحَرْبِ اَطْفَأَهَا اللَّهُ، اَوْ نَجَمَ قَرْنُ الشَّيْطانِ، اَوْ فَغَرَتْ فاغِرَةٌ مِنَ الْمُشْرِكينَ، قَذَفَ اَخاهُ في لَهَواتِها، فَلا يَنْكَفِيءُ حَتَّى يَطَأَ جِناحَها بِأَخْمَصِهِ، وَ يَخْمِدَ لَهَبَها بِسَيْفِهِ، مَكْدُوداً في ذاتِ اللَّهِ، مُجْتَهِداً في اَمْرِ اللَّهِ، قَريباً مِنْ رَسُولِاللَّهِ، سَيِّداً في اَوْلِياءِ اللَّهِ، مُشَمِّراً ناصِحاً مُجِدّاً كادِحاً، لا تَأْخُذُهُ فِي اللَّهِ لَوْمَةَ لائِمٍ. وَ اَنْتُمَ في رَفاهِيَّةٍ مِنَ الْعَيْشِ، و ادِعُونَ فاكِهُونَ آمِنُونَ، تَتَرَبَّصُونَ بِنَا الدَّوائِرَ، وَ تَتَوَكَّفُونَ الْاَخْبارَ، وَ تَنْكُصُونَ عِنْدَ النِّزالِ، وَ تَفِرُّونَ مِنَ الْقِتالِ.
تا آنگاه كه صبح روشن از پرده شب برآمد، و حق نقاب از چهره بركشيد، زمامدار دين به سخن درآمد، و فرياد شيطانها خاموش گرديد، خار نفاق از سر راه برداشته شد، و گرههاى كفر و تفرقه از هم گشوده گرديد، و دهانهاى شما به كلمه اخلاص باز شد، در ميان گروهى كه سپيدرو و شكم به پشت چسبيده بودند. و شما بر كناره پرتگاهى از آتش قرار داشته، و مانند جرعهاى آب بوده و در معرض طمع طمّاعان قرار داشتيد، همچون آتشزنهاى بوديد كه بلافاصله خاموش مى گرديد، لگدكوب روندگان بوديد، از آبى مىنوشيديد كه شتران آن را آلوده كرده بودند، و از پوست درختان به عنوان غذا استفاده مىكرديد، خوار و مطرود بوديد، مىترسيدند كه مردمانى كه در اطراف شما بودند شما را بربايند، تا خداى تعالى بعد از چنين حالاتى شما را بدست آن حضرت نجات داد، بعد از آنكه از دست قدرتمندان و گرگهاى عرب و سركشان اهل كتاب ناراحتيها كشيديد. هرگاه آتش جنگ برافروختند خداوند خاموشش نموده، يا هر هنگام كه شيطان سر برآورد يا اژدهائى از مشركين دهان بازكرد، پيامبر برادرش را در كام آن افكند، و او تا زمانى كه سرآنان را به زمين نمىكوفت و آتش آنها را به آب شمشيرش خاموش نمىكرد، باز نمى گشت، فرسوده از تلاش در راه خدا، كوشيده در امر او، نزديك به پيامبر خدا، سرورى از اولياء الهى، دامن به كمر بسته، نصيحتگر، تلاشگر، و كوششكننده بود، و در راه خدا از ملامت ملامتكننده نمىهراسيد. و اين در هنگامهاى بود كه شما در آسايش زندگى مىكرديد، در مهد امن متنعّم بوديد، و در انتظار بسر مى برديد تا ناراحتىها ما را در بر گيرد، و گوش به زنگ اخبار بوديد، و هنگام كارزار عقبگرد مىكرديد، و به هنگام نبرد فرار مىنموديد.
فَلَمَّا اِختارَ اللَّهُ لِنَبِيِّهِ دارَ اَنْبِيائِهِ وَ مَأْوى اَصْفِيائِهِ، ظَهَرَ فيكُمْ حَسْكَةُ النِّفاقِ، وَ سَمَلَ جِلْبابُ الدّينِ، وَ نَطَقَ كاظِمُ الْغاوينَ، وَ نَبَغَ خامِلُ الْاَقَلّينَ، وَ هَدَرَ فَنيقُ الْمُبْطِلينَ، فَخَطَرَ في عَرَصاتِكُمْ، وَ اَطْلَعَ الشَّيْطانُ رَأْسَهُ مِنْ مَغْرَزِهِ، هاتِفاً بِكُمْ، فَأَلْفاكُمْ لِدَعْوَتِهِ مُسْتَجيبينَ، وَ لِلْغِرَّةِ فيهِ مُلاحِظينَ، ثُمَّ اسْتَنْهَضَكُمْ فَوَجَدَكُمْ خِفافاً، وَ اَحْمَشَكُمْ فَاَلْفاكُمْ غِضاباً، فَوَسَمْتُمْ غَيْرَ اِبِلِكُمْ، وَ وَرَدْتُمْ غَيْرَ مَشْرَبِكُمْ. هذا، وَ الْعَهْدُ قَريبٌ، وَالْكَلْمُ رَحيبٌ، وَ الْجُرْحُ لَمَّا يَنْدَمِلُ، وَ الرَّسُولُ لَمَّا يُقْبَرُ، اِبْتِداراً زَعَمْتُمْ خَوْفَ الْفِتْنَةِ، اَلا فِي الْفِتْنَةِ سَقَطُوا، وَ اِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحيطَةٌ بِالْكافِرينَ. فَهَيْهاتَ مِنْكُمْ، وَ كَيْفَ بِكُمْ، وَ اَنَّى تُؤْفَكُونَ، وَ كِتابُ اللَّهِ بَيْنَ اَظْهُرِكُمْ، اُمُورُهُ ظاهِرَةٌ، وَ اَحْكامُهُ زاهِرَةٌ، وَ اَعْلامُهُ باهِرَةٌ، و زَواجِرُهُ لائِحَةٌ، وَ اَوامِرُهُ واضِحَةٌ، وَ قَدْ خَلَّفْتُمُوهُ وَراءَ ظُهُورِكُمْ، أَرَغْبَةً عَنْهُ تُريدُونَ؟ اَمْ بِغَيْرِهِ تَحْكُمُونَ؟ بِئْسَ لِلظَّالمينَ بَدَلاً، وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْاِسْلامِ ديناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ، وَ هُوَ فِي الْاخِرَةِ مِنَ الْخاسِرينِ
و آنگاه كه خداوند براى پيامبرش خانه انبياء و آرامگاه اصفياء را برگزيد، علائم نفاق در شما ظاهر گشت، و جامه دين كهنه، و سكوت گمراهان شكسته، و پست رتبهگان با قدر و منزلت گرديده، و شتر نازپرورده اهل باطل به صدا درآمد، و در خانههايتان بيامد، و شيطان سر خويش را از مخفى گاه خود بيرون آورد، و شما را فراخواند، مشاهده كرد پاسخگوى دعوت او هستيد، و براى فريب خوردن آمادهايد، آنگاه از شما خواست كه قيام كنيد، و مشاهده كرد كه به آسانى اين كار را انجام مىدهيد، شما را به غضب واداشت، و ديد غضبناك هستيد، پس بر شتران ديگران نشان زديد، و بر آبى كه سهم شما نبود وارد شديد. اين در حالى بود كه زمانى نگذشته بود، و موضع شكاف زخم هنوز وسيع بود، و جراحت التيام نيافته، و پيامبر به قبر سپرده نشده بود، بهانه آورديد كه از فتنه مىهراسيد، آگاه باشيد كه در فتنه قرار گرفتهايد، و براستى جهنم كافران را احاطه نموده است. اين كار از شما بعيد بود، و چطور اين كار را كرديد، به كجا روى مىآورديد، در حالى كه كتاب خدا روياروى شماست، امورش روشن، و احكامش درخشان، و علائم هدايتش ظاهر، و محرّماتش هويدا، و اوامرش واضح است، ولى آن را پشت سر انداختيد، آيا بىرغبتى به آن را خواهانيد؟ يا بغير قرآن حكم مىكنيد؟ كه اين براى ظالمان بدل بدى است، و هركس غير از اسلام دينى را جويا باشد از او پذيرفته نشده و در آخرت از زيانكاران خواهد بود.
ثُمَّ لَمْ تَلْبَثُوا اِلى رَيْثَ اَنْ تَسْكُنَ نَفْرَتَها، وَ يَسْلَسَ قِيادَها،ثُمَّ اَخَذْتُمْ تُورُونَ وَ قْدَتَها، وَ تُهَيِّجُونَ جَمْرَتَها، وَ تَسْتَجيبُونَ لِهِتافِ الشَّيْطانِ الْغَوِىِّ، وَ اِطْفاءِ اَنْوارِالدّينِ الْجَلِيِّ، وَ اِهْمالِ سُنَنِ النَّبِيِّ الصَّفِيِّ، تُسِرُّونَ حَسْواً فِي ارْتِغاءٍ، وَ تَمْشُونَ لِاَهْلِهِ وَ وَلَدِهِ فِي الْخَمَرِ وَ الضَّرَّاءِ، وَ نَصْبِرُ مِنْكُمْ عَلى مِثْلِ حَزِّ الْمَدى، وَ وَخْزِالسنانفىالحشا. وَ اَنْتُمُ الانَ تَزَْعُمُونَ اَنْ لا اِرْثَ لَنا أَفَحُكْمَ الْجاهِلِيَّةِ تَبْغُونَ، وَ مَنْ اَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُكْماً لِقَومٍ يُوقِنُونَ، أَفَلا تَعْلَمُونَ؟ بَلى، قَدْ تَجَلَّى لَكُمْ كَالشَّمْسِ الضَّاحِيَةِ أَنّي اِبْنَتُهُ. اَيُّهَا الْمُسْلِمُونَ! أَاُغْلَبُ عَلى اِرْثي؟ يَابْنَ اَبيقُحافَةَ! اَفي كِتابِ اللَّهِ تَرِثُ اَباكَ وَ لا اَرِثُ اَبي؟ لَقَدْ جِئْتَ شَيْئاً فَرِيّاً، اَفَعَلى عَمْدٍ تَرَكْتُمْ كِتابَ اللَّهِ وَ نَبَذْتُمُوهُ وَراءَ ظُهُورِكُمْ، إذْ يَقُولُ «وَ وَرِثَ سُلَيْمانُ داوُدَ» (1) وَ قالَ فيما اقْتَصَّ مِنْ خَبَرِ زَكَرِيَّا اِذْ قالَ: «فَهَبْ لي مِنْ لَدُنْكَ وَلِيّاً يَرِثُني وَ يَرِثُ مِنْ الِيَعْقُوبَ»، (2) وَ قالَ: «وَ اوُلُوا الْاَرْحامِ بَعْضُهُمْ اَوْلي بِبَعْضٍ في كِتابِ اللَّهِ»، (3) وَ قالَ «يُوصيكُمُ اللَّهُ في اَوْلادِكُمْ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْاُنْثَيَيْنِ»، (4) وَ قالَ «اِنْ تَرَكَ خَيْراً الْوَصِيَّةَ لِلْوالِدَيْنِ وَالْاَقْرَبَيْنِ بِالْمَعْرُوفِ حَقّاً عَلَى الْمُتَّقينَ». (5)
آنگاه آنقدر درنگ نكرديد كه اين دل رميده آرام گيرد، و كشيدن آن سهل گردد، پس آتشگيرهها را افروختهتر كرده، و به آتش دامن زديد تا آن را شعلهور سازيد،و براى اجابت نداى شيطان، و براى خاموش كردن انوار دين روشن خدا، و از بين بردن سنن پيامبر برگزيده آماده بوديد، به بهانه خوردن، كف شير را زير لب پنهان مىخوريد، و براى خانواده و فرزندان او در پشت تپهها و درختان كمين گرفته و راه مىرفتيد، و ما بايد بر اين امور كه همچون خنجر برّان و فرورفتن نيزه در ميان شكم است، صبر كنيم. و شما اكنون گمان مى بريد كه براى ما ارثى نيست، آيا خواهان حكم جاهليت هستيد، و براى اهل يقين چه حكمى بالاتر از حكم خداوند است، آيا نمىدانيد؟ در حالى كه براى شما همانند آفتاب درخشان روشن است، كه من دختر او هستم. اى مسلمانان! آيا سزاوار است كه ارث پدرم را از من بگيرند، اى پسر ابىقحافه،آيا در كتاب خداست كه تو از پدرت ارث ببرى و از ارث پدرم محروم باشم امر تازه و زشتى آوردى، آيا آگاهانه كتاب خدا را ترك كرده و پشت سر مىاندازيد، آيا قرآن نمى گويد «سليمان از داود ارث برد»، و در مورد خبر زكريا آنگاه كه گفت: «پروردگار مرا فرزندى عنايت فرما تا از من و خاندان يعقوب ارث برد»، و فرمود: «و خويشاوندان رحمى به يكديگر سزاوارتر از ديگرانند»، و فرموده: «خداى تعالى به شما درباره فرزندان سفارش مىكند كه بهره پسر دو برابر دختر است»، و مىفرمايد: «هنگامى كه مرگ يكى از شما فرارسد بر شما نوشته شده كه براى پدران و مادران و نزديكان وصيت كنيد، و اين حكم حقّى است براى پرهيزگاران .
وَ زَعَمْتُمْ اَنْ لا حَظْوَةَ لي، وَ لا اَرِثُ مِنْ اَبي، وَ لا رَحِمَ بَيْنَنا، اَفَخَصَّكُمُ اللَّهُ بِايَةٍ اَخْرَجَ اَبي مِنْها؟ اَمْ هَلْ تَقُولُونَ: اِنَّ اَهْلَ مِلَّتَيْنِ لا يَتَوارَثانِ؟ اَوَ لَسْتُ اَنَا وَ اَبي مِنْ اَهْلِ مِلَّةٍ واحِدَةٍ؟ اَمْ اَنْتُمْ اَعْلَمُ بِخُصُوصِ الْقُرْانِ وَ عُمُومِهِ مِنْ اَبي وَابْنِ عَمّي؟ فَدُونَكَها مَخْطُومَةً مَرْحُولَةً تَلْقاكَ يَوْمَ حَشْرِكَ. فَنِعْمَ الْحَكَمُ اللَّهُ، وَ الزَّعيمُ مُحَمَّدٌ، وَ الْمَوْعِدُ الْقِيامَةُ، وَ عِنْدَ السَّاعَةِ يَخْسِرُ الْمُبْطِلُونَ، وَ لا يَنْفَعُكُمْ اِذْ تَنْدِمُونَ، وَ لِكُلِّ نَبَأٍ مُسْتَقَرٌّ، وَ لَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ يَأْتيهِ عَذابٌ يُخْزيهِ، وَ يَحِلُّ عَلَيْهِ عَذابٌ مُقيمٌ.
و شما گمان مى بريد كه مرا بهرهاى نبوده و سهمى از ارث پدرم ندارم، آيا خداوند آيهاى به شما نازل كرده كه پدرم را از آن خارج ساخته؟ يا مى گوئيد: اهل دو دين از يكديگر ارث نمى برند؟ آيا من و پدرم را از اهل يك دين نمىدانيد؟ و يا شما به عام و خاص قرآن از پدر و پسرعمويم آگاهتريد؟ اينك اين تو و اين شتر، شترى مهارزده و رحل نهاده شده، برگير و ببر، با تو در روز رستاخيز ملاقات خواهد كرد. چه نيك داورى است خداوند، و نيكو دادخواهى است پيامبر، و چه نيكو وعدهگاهى است قيامت، و در آن ساعت و آن روز اهل باطل زيان مى برند، و پشيمانى به شما سودى نمىرساند، و براى هرخبرى قرارگاهى است، پس خواهيد دانست كه عذاب خواركننده بر سر چه كسى فرود خواهد آمد، و عذاب جاودانه كه را شامل مىشود.
ثم رمت بطرفها نحو الانصار، فقالت: يا مَعْشَرَ النَّقيبَةِ وَ اَعْضادَ الْمِلَّةِ وَ حَضَنَةَ الْاِسْلامِ! ما هذِهِ الْغَميزَةُ في حَقّي وَ السِّنَةُ عَنْ ظُلامَتي؟ اَما كانَ رَسُولُاللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ الِهِ اَبي يَقُولُ: «اَلْمَرْءُ يُحْفَظُ في وُلْدِهِ»، سَرْعانَ ما اَحْدَثْتُمْ وَ عَجْلانَ ذا اِهالَةٍ، وَ لَكُمْ طاقَةٌ بِما اُحاوِلُ، وَ قُوَّةٌ عَلى ما اَطْلُبُ وَ اُزاوِلُ. اَتَقُولُونَ ماتَ مُحَمَّدٌ؟ فَخَطْبٌ جَليلٌ اِسْتَوْسَعَ وَ هْنُهُ، وَاسْتَنْهَرَ فَتْقُهُ، وَ انْفَتَقَ رَتْقُهُ، وَ اُظْلِمَتِ الْاَرْضُ لِغَيْبَتِهِ، وَ كُسِفَتِ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ انْتَثَرَتِ النُّجُومُ لِمُصيبَتِهِ، وَ اَكْدَتِ الْامالُ، وَ خَشَعَتِ الْجِبالُ، وَ اُضيعَ الْحَريمُ، وَ اُزيلَتِ الْحُرْمَةُ عِنْدَ مَماتِهِ. فَتِلْكَ وَاللَّهِ النَّازِلَةُ الْكُبْرى وَ الْمُصيبَةُ الْعُظْمى، لامِثْلُها نازِلَةٌ، وَ لا بائِقَةٌ عاجِلَةٌ اُعْلِنَ بِها، كِتابُ اللَّهِ جَلَّ ثَناؤُهُ في اَفْنِيَتِكُمْ، وَ في مُمْساكُمْ وَ مُصْبِحِكُمْ، يَهْتِفُ في اَفْنِيَتِكُمْ هُتافاً وَ صُراخاً وَ تِلاوَةً وَ اَلْحاناً، وَ لَقَبْلَهُ ما حَلَّ بِاَنْبِياءِ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ، حُكْمٌ فَصْلٌ وَ قَضاءٌ حَتْمٌ. «وَ ما مُحَمَّدٌ اِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ اَفَاِنْ ماتَ اَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى اَعْقابِكُمْ وَ مَنْ يَنْقَلِبْ عَلى عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اللَّهَ شَيْئاً وَ سَيَجْزِى اللَّهُ شَيْئاً وَ سَيَجْزِى اللَّهُ الشَّاكِرينَ». (6)
آنگاه رو بسوى انصار كرده و فرمود: اى گروه نقباء، و اى بازوان ملت، اى حافظان اسلام، اين ضعف و غفلت در مورد حق من و اين سهلانگارى از دادخواهى من چرا؟ آيا پدرم پيامبر نمىفرمود: «حرمت هركس در فرزندان او حفظ مىشود»، چه بسرعت مرتكب اين اعمال شديد، و چه با عجله اين بز لاغر، آب از دهان و دماغ او فروريخت، در صورتى كه شما را طاقت و توان بر آنچه در راه آن مىكوشيم هست، و نيرو براى حمايت من در اين مطالبه و قصدم مى باشد. آيا مى گوئيد محمد صلى اللَّه عليه و آله بدرود حيات گفت، اين مصيبتى است بزرگ و در نهايت وسعت، شكاف آن بسيار، و درز دوخته آن شكافته، و زمين در غياب او سراسر تاريك گرديد، و ستارگان بىفروغ، و آرزوها به نااميدى گرائيد، كوهها از جاى فروريخت، حرمتها پايمال شد، و احترامى براى كسى پس از وفات او باقى نماند. بخدا سوگند كه اين مصيبت بزرگتر و بليّه عظيمتر است، كه همچون آن مصيبتى نبوده و بلاى جانگدازى در اين دنيا به پايه آن نمىرسد، كتاب خدا آن را آشكار كرده است، كتاب خدايى كه در خانههايتان، و در مجالس شبانه و روزانهتان، آرام و بلند، و با تلاوت و خوانندگى آن را مىخوانيد، اين بلائى است كه پيش از اين به انبياء و فرستاده شدگان وارد شده است، حكمى است حتمى، و قضائى است قطعى، خداوند مىفرمايد: محمد پيامبرى است كه پيش از وى پيامبران ديگرى درگذشتند، پس اگر او بميرد و يا كشته گردد به عقب برمى گرديد، و آنكس كه به عقب برگردد به خدا زيانى نمىرساند، و خدا شكركنندگان را پاداش خواهد داد.
ايهاً بَنيقيلَةَ! ءَ اُهْضَمُ تُراثَ اَبي وَ اَنْتُمْ بِمَرْأى مِنّي وَ مَسْمَعٍ وَ مُنْتَدى وَ مَجْمَعٍ، تَلْبَسُكُمُ الدَّعْوَةُ وَ تَشْمَلُكُمُ الْخُبْرَةُ، وَ اَنْتُمْ ذَوُو الْعَدَدِ وَ الْعُدَّةِ وَ الْاَداةِ وَ الْقُوَّةِ، وَ عِنْدَكُمُ السِّلاحُ وَ الْجُنَّةُ، تُوافيكُمُ الدَّعْوَةُ فَلا تُجيبُونَ، وَ تَأْتيكُمُ الصَّرْخَةُ فَلا تُغيثُونَ، وَ اَنْتُمْ مَوْصُوفُونَ بِالْكِفاحِ، مَعْرُوفُونَ بِالْخَيْرِ وَ الصَّلاحِ، وَ النُّخْبَةُ الَّتي انْتُخِبَتْ، وَ الْخِيَرَةُ الَّتِي اخْتيرَتْ لَنا اَهْلَ الْبَيْتِ. قاتَلْتُمُ الْعَرَبَ، وَ تَحَمَّلْتُمُ الْكَدَّ وَ التَّعَبَ، وَ ناطَحْتُمُ الْاُمَمَ، وَ كافَحْتُمُ الْبُهَمَ، لا نَبْرَحُ اَوْ تَبْرَحُونَ، نَأْمُرُكُمْ فَتَأْتَمِرُونَ، حَتَّى اِذا دارَتْ بِنا رَحَى الْاِسْلامِ، وَ دَرَّ حَلَبُ الْاَيَّامِ، وَ خَضَعَتْ نُعْرَةُ الشِّرْكِ، وَ سَكَنَتْ فَوْرَةُ الْاِفْكِ، وَ خَمَدَتْ نيرانُ الْكُفْرِ، وَ هَدَأَتْ دَعْوَةُ الْهَرَجِ، وَ اسْتَوْسَقَ نِظامُ الدّينِ، فَاَنَّى حِزْتُمْ بَعْدَ الْبَيانِ، وَاَسْرَرْتُمْ بَعْدَ الْاِعْلانِ، وَ نَكَصْتُمْ بَعْدَ الْاِقْدامِ، وَاَشْرَكْتُمْ بَعْدَ الْايمانِ؟
اى پسران قيله- گروه انصار- آيا نسبت به ميراث پدرم مورد ظلم واقع شوم در حالى كه مرا مى بينيد و سخن مرا مىشنويد، و داراى انجمن و اجتماعيد، صداى دعوت مرا همگان شنيده و از حالم آگاهى داريد، و داراى نفرات و ذخيرهايد، و داراى ابزار و قوهايد، نزد شما اسلحه و زره و سپر هست، صداى دعوت من به شما مىرسد ولى جواب نمىدهيد، و ناله فرياد خواهيم را شنيده ولى به فريادم نمىرسيد، در حالى كه به شجاعت معروف و به خير و صلاح موصوف مى باشيد، و شما برگزيدگانى بوديد كه انتخاب شده، و منتخباتى كه براى ما اهلبيت برگزيده شديد! با عرب پيكار كرده و متحمّل رنج و شدتها شديد، و با امتها رزم نموده و با پهلوانان به نبرد برخاستيد، هميشه فرمانده بوده و شما فرمانبردار، تا آسياى اسلام به گردش افتاد، و پستان روزگار به شير آمد، و نعرههاى شركآميز خاموش شده، و ديگ طمع و تهمت از جوش افتاد، و آتش كفر خاموش و دعوت نداى هرج و مرج آرام گرفت، و نظام دين كاملاً رديف شد، پس چرا بعد از اقرارتان به ايمان حيران شده، و پس از آشكارى خود را مخفى گردانديد، و بعد از پيشقدمى عقب نشستيد، و بعد ايمان شرك آورديد؟
بُؤْساً لِقَوْمٍ نَكَثُوا اَيْمانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ، وَ هَمُّوا بِاِخْراجِ الرَّسُولِ وَ هُمْ بَدَؤُكُمْ اَوَّلَ مَرَّةٍ، اَتَخْشَوْنَهُمْ فَاللَّهُ اَحَقُّ اَنْ تَخْشَوْهُ اِنْ كُنْتُمْ مُؤمِنينَ. اَلا، وَ قَدْ أَرى اَنْ قَدْ اَخْلَدْتُمْ اِلَى الْخَفْضِ، وَ اَبْعَدْتُمْ مَنْ هُوَ اَحَقُّ بِالْبَسْطِ وَ الْقَبْضِ، وَ خَلَوْتُمْ بِالدَّعَةِ، وَ نَجَوْتُمْ بِالضّيقِ مِنَ السَّعَةِ، فَمَجَجْتُمْ ما وَعَبْتُمْ، وَ دَسَعْتُمُ الَّذى تَسَوَّغْتُمْ، فَاِنْ تَكْفُرُوا اَنْتُمْ وَ مَنْ فِي الْاَرْضِ جَميعاً فَاِنَّ اللَّهَ لَغَنِيٌّ حَميدٌ. اَلا، وَ قَدْ قُلْتُ ما قُلْتُ هذا عَلى مَعْرِفَةٍ مِنّي بِالْخِذْلَةِ الَّتي خامَرْتُكُمْ، وَ الْغَدْرَةِ الَّتِي اسْتَشْعَرَتْها قُلُوبُكُمْ، وَ لكِنَّها فَيْضَةُ النَّفْسِ، وَ نَفْثَةُ الْغَيْظِ، وَ حَوَزُ الْقَناةِ، وَ بَثَّةُ الصَّدْرِ، وَ تَقْدِمَةُ الْحُجَّةِ، فَدُونَكُمُوها فَاحْتَقِبُوها دَبِرَةَ الظَّهْرِ، نَقِبَةَ الْخُفِّ، باقِيَةَ الْعارِ، مَوْسُومَةً بِغَضَبِ الْجَبَّارِ وَ شَنارِ الْاَبَدِ، مَوْصُولَةً بِنارِ اللَّهِ الْمُوقَدَةِ الَّتي تَطَّلِعُ عَلَى الْاَفْئِدَةِ. فَبِعَيْنِ اللَّهِ ما تَفْعَلُونَ، وَ سَيَعْلَمُ الَّذينَ ظَلَمُوا اَىَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ، وَ اَنَا اِبْنَةُ نَذيرٍ لَكُمْ بَيْنَ يَدَىْ عَذابٌ شَديدٌ، فَاعْمَلُوا اِنَّا عامِلُونَ، وَ انْتَظِرُوا اِنَّا مُنْتَظِرُونَ.
واى بر گروهى كه بعد از پيمان بستن آن را شكستند، و خواستند پيامبر را اخراج كنند، با آنكه آنان جنگ را آغاز نمودند، آيا از آنان هراس دارد در حالى كه خدا سزاوار است كه از او بهراسيد، اگر مؤمنيد. آگاه باشيد مى بينم كه به تنآسائى جاودانه دل داده، و كسى را كه سزاوار زمامدارى بود را دور ساختهايد، با راحتطلبى خلوت كرده، و از تنگناى زندگى به فراخناى آن رسيدهايد، در اثر آن آنچه را حفظ كرده بوديد را از دهان بيرون ريختيد، و آنچه را فروبرده بوديد را بازگرداندند، پس بدانيد اگر شما و هركه در زمين است كافر شويد، خداى بزرگ از همگان بىنياز و ستوده است. آگاه باشيد آنچه گفتم با شناخت كاملم بود، به سستى پديد آمده در اخلاق شما، و بىوفائى و نيرنگ ايجاد شده در قلوب شما، و ليكن اينها جوشش دل اندوهگين، و بيرون ريختن خشم و غضب است، و آنچه قابل تحمّلم نيست، و جوشش سينهام و بيان دليل و برهان، پس خلافت را بگيريد، ولى بدانيد كه پشت اين شتر خلافت زخم است، و پاى آن سوراخ و تاولدار، عار و ننگش باقى و نشان از غضب خدا و ننگ ابدى دارد، و به آتش شعلهور خدا كه بر قلبها احاطه مىيابد متصل است. آنچه مىكنيد در برابر چشم بيناى خداوند قرار داشته، و آنانكه ستم كردند به زودى مىدانند كه به كدام بازگشتگاهى بازخواهند گشت، و من دختر كسى هستم كه شما را از عذاب دردناك الهى كه در پيش داريد خبر داد، پس هرچه خواهيد بكنيد و ما هم كار خود را مىكنيم، و شما منتظر بمانيد و ما هم در انتظار بسر مى بريم.
فأجابها أبوبكر عبداللَّه بن عثمان، و قال: يا بِنْتَ رَسُولِاللَّهِ! لَقَدْ كانَ اَبُوكِ بِالْمُؤمِنينَ عَطُوفاً كَريماً، رَؤُوفاً رَحيماً، وَ عَلَى الْكافِرينَ عَذاباً اَليماً وَ عِقاباً عَظيماً، اِنْ عَزَوْناهُ وَجَدْناهُ اَباكِ دُونَ النِّساءِ، وَ اَخا اِلْفِكِ دُونَ الْاَخِلاَّءِ، اثَرَهُ عَلى كُلِّ حَميمٍ وَ ساعَدَهُ في كُلِّ اَمْرٍ جَسيمِ، لا يُحِبُّكُمْ اِلاَّ سَعيدٌ، وَ لا يُبْغِضُكُمْ اِلاَّ شَقِيٌّ بَعيدٌ.
فَاَنْتُمْ عِتْرَةُ رَسُولِاللَّهِ الطَّيِّبُونَ، الْخِيَرَةُ الْمُنْتَجَبُونَ، عَلَى الْخَيْرِ اَدِلَّتُنا وَ اِلَى الْجَنَّةِ مَسالِكُنا، وَ اَنْتِ يا خِيَرَةَ النِّساءِ وَ ابْنَةَ خَيْرِ الْاَنْبِياءِ، صادِقَةٌ في قَوْلِكِ، سابِقَةٌ في وُفُورِ عَقْلِكِ، غَيْرَ مَرْدُودَةٍ عَنْ حَقِّكِ، وَ لا مَصْدُودَةٍ عَنْ صِدْقِكِ. وَ اللَّهِ ما عَدَوْتُ رَأْىَ رَسُولِاللَّهِ، وَ لا عَمِلْتُ اِلاَّ بِاِذْنِهِ، وَ الرَّائِدُ لا يَكْذِبُ اَهْلَهُ، وَ اِنّي اُشْهِدُ اللَّهَ وَ كَفى بِهِ شَهيداً، اَنّي سَمِعْتُ رَسُولَاللَّهِ يَقُولُ: «نَحْنُ مَعاشِرَ الْاَنْبِياءِ لا نُوَرِّثُ ذَهَباً وَ لا فِضَّةًّ، وَ لا داراً وَ لا عِقاراً، وَ اِنَّما نُوَرِّثُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ الْعِلْمَ وَ النُّبُوَّةَ، وَ ما كانَ لَنا مِنْ طُعْمَةٍ فَلِوَلِيِّ الْاَمْرِ بَعْدَنا اَنْ يَحْكُمَ فيهِ بِحُكْمِهِ».
آنگاه ابوبكر پاسخ داد: اى دختر رسول خدا! پدر تو بر مؤمنين مهربان و بزرگوار و رئوف و رحيم، و بر كافران عذاب دردناك و عقاب بزرگ بود، اگر به نسب او بنگريم وى در ميان زنانمان پدر تو، و در ميان دوستان برادر شوهر توست، كه وى را بر هر دوستى برترى داد، و او نيز در هر كار بزرگى پيامبر را يارى نمود، جز سعادتمندان شما را دوست نمىدارند، و تنها بدكاران شما را دشمن مىشمرند. پس شما خاندان پيامبر، پاكان برگزيدگان جهان بوده، و ما را به خير راهنما، و بسوى بهشت رهنمون بوديد، و تو اى برترين زنان و دختر برترين پيامبران، در گفتارت صادق، در عقل فراوان پيشقدم بوده، و هرگز از حقت بازداشته نخواهى شد و از گفتار صادقت مانعى ايجاد نخواهد گرديد. و بخدا سوگند از رأى پيامبر قدمى فراتر نگذارده، و جز با اجازه او اقدام نكردهام، و پيشرو قوم به آنان دروغ نمى گويد، و خدا را گواه مى گيرم كه بهترين گواه است، از پيامبر شنيدم كه فرمود: «ما گروه پيامبران دينار و درهم و خانه و مزرعه به ارث نمى گذاريم، و تنها كتاب و حكمت و علم و نبوت را به ارث مىنهيم، و آنچه از ما باقى مىماند در اختيار ولىّ امر بعد از ماست، كه هر حكمى كه بخواهد در آن بنمايد.
وَ قَدْ جَعَلْنا ما حاوَلْتِهِ فِي الْكِراعِ وَ السِّلاحِ، يُقاتِلُ بِهَا الْمُسْلِمُونَ وَ يُجاهِدُونَ الْكُفَّارَ، وَ يُجالِدُونَ الْمَرَدَةَ الْفُجَّارَ، وَ ذلِكَ بِاِجْماعِ الْمُسْلِمينَ، لَمْ اَنْفَرِدْ بِهِ وَحْدى،وَ لَمْ اَسْتَبِدْ بِما كانَ الرَّأْىُ عِنْدى، وَ هذِهِ حالي وَ مالي، هِيَ لَكِ وَ بَيْنَ يَدَيْكِ، لا تَزْوى عَنْكِ وَ لا نَدَّخِرُ دُونَكِ، وَ اَنَّكِ، وَ اَنْتِ سَيِّدَةُ اُمَّةِ اَبيكِ وَ الشَّجَرَةُ الطَّيِّبَةُ لِبَنيكِ، لا يُدْفَعُ مالَكِ مِنْ فَضْلِكِ، وَ لا يُوضَعُ في فَرْعِكِ وَ اَصْلِكِ، حُكْمُكِ نافِذٌ فيما مَلَّكَتْ يَداىَ، فَهَلْ تَرَيِنَّ اَنْ اُخالِفَ في ذاكَ اَباكِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ الِهِ وَ سَلَّمَ).
و ما آنچه را كه مىخواهى در راه خريد اسب و اسلحه قرار داديم، تا مسلمانان با آن كارزار كرده و با كفّار جهاد نموده و با سركشان بدكار جدال كنند، و اين تصميم به اتفاق تمام مسلمانان بود، و تنها دست به اين كار نزدم، و در رأى و نظرم مستبدّانه عمل ننمودم، و اين حال من و اين اموال من است كه براى تو و در اختيار توست، و از تو دريغ نمىشود و براى فرد ديگرى ذخيره نشده، توئى سرور بانوان امّت پدرت، و درخت بارور و پاك براى فرزندانت، فضائلت انكار نشده، و از شاخه و ساقهات فرونهاده نمى گردد، حُكمت در آنچه من مالك آن هستم نافذ است آيا مىپسندى كه در اين زمينه مخالف سخن پدرت عمل كنم؟!!
فقالت: سُبْحانَاللَّهِ، ما كانَ اَبي رَسُولُاللَّهِ عَنْ كِتابِ اللَّهِ صادِفاً، وَ لا لِاَحْكامِهِ مُخالِفاً، بَلْ كانَ يَتْبَعُ اَثَرَهُ، وَ يَقْفُو سُوَرَهُ، اَفَتَجْمَعُونَ اِلَى الْغَدْرِ اِعْتِلالاً عَلَيْهِ بِالزُّورِ، وَ هذا بَعْدَ وَفاتِهِ شَبيهٌ بِما بُغِيَ لَهُ مِنَ الْغَوائِلِ في حَياتِهِ، هذا كِتابُ اللَّهِ حُكْماً عَدْلاً وَ ناطِقاً فَصْلاً، يَقُولُ: «يَرِثُني وَ يَرِثُ مِنْ الِيَعْقُوبَ»، وَ يَقُولُ: «وَ وَرِثَ سُلَيْمانُ داوُدَ».
حضرت فاطمه عليهاالسلام فرمود: پاك و منزه است خداوند، پدرم پيامبر، از كتاب خدا روى گردان و با احكامش مخالف نبود، بلكه پيرو آن بود و به آيات آن عمل مىنمود، آيا مىخواهيد علاوه بر نيرنگ و مكر به زور او را متهم نمائيد، و اين كار بعد از رحلت او شبيه است به دامهائى كه در زمان حياتش برايش گسترده شد، اين كتاب خداست كه حاكمى است عادل، و ناطقى است كه بين حق و باطل جدائى مىاندازد، و مىفرمايد:- زكريا گفت: خدايا فرزندى به من بده كه- «از من و خاندان يعقوب ارث ببرد»، و مىفرمايد: «سليمان از داود ارث برد».
بَيَّنَ عَزَّ وَ جَلَّ فيما وَزَّعَ مِنَ الْاَقْساطِ، وَ شَرَعَ مِنَ الْفَرائِضِ وَالْميراثِ، وَ اَباحَ مِنْ حَظِّ الذَّكَرانِ وَ الْاِناثِ، ما اَزاحَ بِهِ عِلَّةَ الْمُبْطِلينَ وَ اَزالَ التَّظَنّي وَ الشُّبَهاتِ فِي الْغابِرينَ، كَلاَّ بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ اَنْفُسُكُمْ اَمْراً، فَصَبْرٌ جَميلٌ وَ اللَّهُ الْمُسْتَعانُ عَلى ما تَصِفُونَ.
خداوند در سهميههائى كه مقرر كرد، و مقاديرى كه در ارث تعيين فرمود، و بهرههائى كه براى مردان و زنان قرار داد، توضيحات كافى داده، كه بهانههاى اهل باطل، و گمانها و شبهات را تا روز قيامت زائل فرموده است، نه چنين است، بلكه هواهاى نفسانى شما راهى را پيش پايتان قرار داده، و جز صبر زيبا چارهاى ندارم، و خداوند در آنچه مىكنيد ياور ماست.
فقال أبوبكر: صَدَقَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ صَدَقَتْ اِبْنَتُهُ، مَعْدِنُ الْحِكْمَةِ، وَ مَوْطِنُ الْهُدى وَ الرَّحْمَةِ، وَ رُكْنُ الدّينِ، وَ عَيْنُ الْحُجَّةِ، لا اَبْعَدُ صَوابَكِ وَ لا اُنْكِرُ خِطابَكِ، هؤُلاءِ الْمُسْلِمُونَ بَيْني وَ بَيْنَكِ قَلَّدُوني ما تَقَلَّدْتُ، وَ بِاتِّفاقٍ مِنْهُمْ اَخَذْتُ ما اَخَذْتُ، غَيْرَ مَكابِرٍ وَ لا مُسْتَبِدٍّ وَ لا مُسْتَأْثِرٍ، وَ هُمْ بِذلِكَ شُهُودٌ.
ابوبكر گفت: خدا و پيامبرش راست گفته، و دختر او نيز، كه معدن حكمت و جايگاه هدايت و رحمت، و ركن دين و سرچشمه حجت و دليل مى باشد و راست مى گويد، سخن حقّت را دور نيفكنده و گفتارت را انكار نمىكنم، اين مسلمانان بين من و تو حاكم هستند، و آنان اين حكومت را بمن سپردند، و به تصميم آنها اين منصب را پذيرفتم، نه متكبّر بوده و نه مستبدّ به رأى هستم، و نه چيزى را براى خود برداشتهام، و اينان همگى گواه و شاهدند.
فالتفت فاطمة عليهاالسلام الى الناس، و قالت: مَعاشِرَ الْمُسْلِمينَ الْمُسْرِعَةِ اِلى قيلِ الْباطِلِ، الْمُغْضِيَةِ عَلَى الْفِعْلِ الْقَبيحِ الْخاسِرِ، اَفَلا تَتَدَبَّرُونَ الْقُرْانَ اَمْعَلي قُلُوبٍ اَقْفالُها، كَلاَّ بَلْ رانَ عَلى قُلُوبِكُمْ ما اَسَأْتُمْ مِنْ اَعْمالِكُمْ، فَاَخَذَ بِسَمْعِكُمْ وَ اَبْصارِكُمْ، وَ لَبِئْسَ ما تَأَوَّلْتُمْ، وَ ساءَ ما بِهِ اَشَرْتُمْ، وَ شَرَّ ما مِنْهُ اِعْتَضْتُمْ، لَتَجِدَنَّ وَ اللَّهِ مَحْمِلَهُ ثَقيلاً، وَ غِبَّهُ وَ بيلاً، اِذا كُشِفَ لَكُمُ الْغِطاءُ، وَ بانَ ما وَرائَهُ الضَّرَّاءُ، وَ بَدا لَكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ ما لَمْ تَكُونُوا تَحْتَسِبُونَ، وَ خَسِرَ هُنالِكَ الْمُبْطِلُونَ.
آنگاه حضرت فاطمه عليهاالسلام رو به مردم كرده و فرمود: اى مسلمانان! كه براى شنيدن حرفهاى بيهوده شتابان بوده، و كردار زشت را ناديده ميگيريد، آيا در قرآن نمىانديشيد، يا بر دلها مهر زده شده است، نه چنين است بلكه اعمال زشتتان بر دلهايتان تيرگى آورده، و گوشها و چشمانتان را فراگرفته، و بسيار بد آيات قرآن را تأويل كرده، و بد راهى را به او نشان داده، و با بدچيزى معاوضه نموديد، بخدا سوگند تحمّل اين بار برايتان سنگين، و عاقبتش پر از وزر و وبال است، آنگاه كه پردهها كنار رود و زيانهاى آن روشن گردد، و آنچه را كه حساب نمى كرديد و براى شما آشكار گردد، آنجاست كه اهل باطل زيانكار گردند.
ثم عطفت على قبر النبيّ صلى اللَّه عليه و آله، و قالت:
قَدْ كانَ بَعْدَكَ اَنْباءٌ وَهَنْبَثَةٌ - لَوْ كُنْتَ شاهِدَها لَمْ تَكْثِرِ الْخُطَبُ
اِنَّا فَقَدْ ناكَ فَقْدَ الْاَرْضِ وابِلَها - وَ اخْتَلَّ قَوْمُكَ فَاشْهَدْهُمْ وَ لا تَغِبُ
وَ كُلُّ اَهْلٍ لَهُ قُرْبي وَ مَنْزِلَةٌ - عِنْدَ الْاِلهِ عَلَي الْاَدْنَيْنِ مُقْتَرِبُ
اَبْدَتْ رِجالٌ لَنا نَجْوى صُدُورِهِمُ - لمَّا مَضَيْتَ وَ حالَتْ دُونَكَ التُّرَبُ
تَجَهَّمَتْنا رِجالٌ وَ اسْتُخِفَّ بِنا - لَمَّا فُقِدْتَ وَ كُلُّ الْاِرْثِ مُغْتَصَبُ
وَ كُنْتَ بَدْراً وَ نُوراً يُسْتَضاءُ بِهِ- عَلَيْكَ تُنْزِلُ مِنْ ذِىالْعِزَّةِ الْكُتُبُ
وَ كانَ جِبْريلُ بِالْاياتِ يُؤْنِسُنا- فَقَدْ فُقِدْتَ وَ كُلُّ الْخَيْرِ مُحْتَجَبُ
فَلَيْتَ قَبْلَكَ كانَ الْمَوْتُ صادِفُنا- لَمَّا مَضَيْتَ وَ حالَتْ دُونَكَ الْكُتُبُ
سپس آن حضرت رو به سوى قبر پيامبر كرد و فرمود:
بعد از تو خبرها و مسائلى پيش آمد، كه اگر بودى آنچنان بزرگ جلوه نمى كرد. ما تو را از دست داديم مانند سرزمينى كه از باران محروم گردد، و قوم تو متفرّق شدند، بيا بنگر كه چگونه از راه منحرف گرديدند.
هر خاندانى كه نزد خدا منزلت و مقامى داشت نزد بيگانگان نيز محترم بود، غير از ما. مردانى چند از امت تو همين كه رفتى، و پرده خاك ميان ما و تو حائل شد، اسرار سينه ها را آشكار كردند. بعد از تو مردانى ديگر از ما روى برگردانده و خفيفمان نمودند، و ميراثمان دزديده شد. تو ماه شب چهارده و چراغ نوربخشى بودى، كه از جانب خداوند بر تو كتابها نازل مى گرديد. جبرئيل با آيات الهى مونس ما بود، و بعد از تو تمام خيرها پوشيده شد. اى كاش پيش از تو مرده بوديم، آنگاه كه رفتى و خاك ترا در زير خود پنهان كرد.
ثم انكفأت عليهاالسلام و اميرالمؤمنين عليهالسلام يتوقّع رجوعها اليه و يتطلّع طلوعها عليه
آنگاه حضرت فاطمه عليهاالسلام به خانه بازگشت و حضرت على عليهالسلام در انتظار او بسر برده و منتظر طلوع آفتاب جمالش بود
فلمّا استقرّت بها الدار، قالت لاميرالمؤمنين عليهماالسلام: يَابْنَ اَبيطالِبٍ! اِشْتَمَلْتَ شِمْلَةَ الْجَنينِ، وَ قَعَدْتَ حُجْرَةَ الظَّنينِ، نَقَضْتَ قادِمَةَ الْاَجْدَلِ، فَخانَكَ ريشُ الْاَعْزَلِ. هذا اِبْنُ اَبيقُحافَةَ يَبْتَزُّني نِحْلَةَ اَبي وَ بُلْغَةَ ابْنَىَّ! لَقَدْ اَجْهَرَ في خِصامي وَ اَلْفَيْتُهُ اَلَدَّ في كَلامي حَتَّى حَبَسَتْني قيلَةُ نَصْرَها وَ الْمُهاجِرَةُ وَصْلَها، وَ غَضَّتِ الْجَماعَةُ دُوني طَرْفَها، فَلا دافِعَ وَ لا مانِعَ، خَرَجْتُ كاظِمَةً، وَ عُدْتُ راغِمَةً. اَضْرَعْتَ خَدَّكَ يَوْمَ اَضَعْتَ حَدَّكَ، اِفْتَرَسْتَ الذِّئابَ وَ افْتَرَشت التُّرابَ، ما كَفَفْتَ قائِلاً وَ لا اَغْنَيْتَ باطلاً وَ لا خِيارَ لي، لَيْتَني مِتُّ قَبْلَ هَنيئَتي وَ دُونَ ذَلَّتي، عَذيرِىَ اللَّهُ مِنْكَ عادِياً وَ مِنْكَ حامِياً.وَيْلاىَ في كُلِّ شارِقٍ، وَيْلاىَ في كُلِّ غارِبٍ، ماتَ الْعَمَدُ وَ وَهَنَ الْعَضُدُ، شَكْواىَ اِلى اَبي وَ عَدْواىَ اِلى رَبّي، اَللَّهُمَّ اِنَّكَ اَشَدُّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَ حَوْلاً، وَ اَشَدُّ بَأْساً وَ تَنْكيلاً.
وقتى در خانه آرام گرفت به حضرت على عليهالسلام فرمود: اى پسر ابوطالب! همانند جنين در شكم مادر پرده نشين شده، و در خانه اتهام به زمين نشسته اى، شاه پرهاى شاهين را شكسته، و حال آنكه پرهاى كوچك هم در پرواز به تو خيانت خواهد كرد. اين پسر ابى قحافه است كه هديه پدرم و مايه زندگى دو پسرم را از من گرفته است، با كمال وضوح با من دشمنى كرد، و من او را در سخن گفتن با خود بسيار لجوج و كينه توز ديدم، تا آنكه انصار حمايتشان را از من باز داشته، و مهاجران ياريشان را از من دريغ نمودند، و مردم از ياريم چشم پوشى كردند، نه مدافعى دارم و نه كسى كه مانع از كردار آنان گردد، در حالى كه خشمم را فروبرده بودم از خانه خارج شدم و بدون نتيجه بازگشتم. آنروز كه شمشيرت را بر زمين نهادى همان روز خويشتن را خانه نشين نمودى، تو شيرمردى بودى كه گرگان را مى كشتى، و امروز بر روى زمين آرميده اى، گوينده اى را از من دفع نكرده، و باطلى را از من دور نمى گردانى، و من از خود اختيارى ندارم، اى كاش قبل از اين كار و قبل از اينكه اين چنين خوار شوم مرده بودم، از اينكه اينگونه سخن مى گويم خداوندا عذر مى خواهم، و يارى و كمك از جانب توست. از اين پس واى بر من در هر صبح و شام، پناهم از دنيا رفت، و بازويم سست شد، شكايتم بسوى پدرم بوده و از خدا يارى مى خواهم، پروردگارا نيرو و توانت از آنان بيشتر، و عذاب و عقابت دردناكتر است.
فقال اميرالمؤمنين عليهالسلام: لا وَيْلَ لَكِ، بَلِ الْوَيْلُ لِشانِئِكِ، نَهْنِهْني عَنْ وُجْدِكِ، يا اِبْنَةَ الصَّفْوَةِ وَ بَقِيَّةَ النُّبُوَّةِ، فَما وَنَيْتُ عَنْ ديني، وَ لا اَخْطَأْتُ مَقْدُورى، فَاِنْ كُنْتِ تُريدينَ الْبُلْغَةَ فَرِزْقُكِ مَضْمُونٌ، وَ كَفيلُكِ مَأْمُونٌ، وَ ما اُعِدَّ لَكِ اَفْضَلُ مِمَّا قُطِعَ عَنْكِ، فَاحْتَسِبِي اللَّهَ.
حضرت على عليهالسلام فرمود: شايسته تو نيست كه واى بر من بگوئى، بلكه سزاوار دشمن ستمگر توست، اى دختر برگزيده خدا و اى باقيمانده نبوت، از اندوه و غضب دست بردار، من در دينم سست نشده و از آنچه در حدّ توانم است مضائقه نمى كنم، اگر تو براى گذران روزيت ناراحتى، بدانكه روزى تو نزد خدا ضمانت شده و كفيل تو امين است، و آنچه برايت آماده شده از آنچه از تو گرفته شده بهتر است، پس براى خدا صبر كن.
فقالت: حَسْبِيَ اللَّهُ، و أمسكت.
حضرت فاطمه عليهاالسلام فرمود: خدا مرا كافى است، آنگاه ساكت شد.
1 ـ النمل: 16
2 ـ مريم: 6
3 ـ الاحزاب: 6.
4 ـ النساء: 11.
5 ـ البقره: 180.
6 ـ آل عمران: 144.
تملك فدك
براي پاسخ به اين پرسش بايد به جريان فتح خيبر بازگرديم .
رسول خدا(صلّي الله عليه وآله وسلّم) بعد از آنكه از فتح خيبر بازگشتند خداوند رعب و وحشت را در قلوب اهل فدك كه از يهوديان سرسخت بودند افكند، آنها كسي را خدمت رسول خدا (ص) فرستادند و با ايشان صلح كردند در برابر اينكه نيمياز فدك را به آن حضرت واگذار كنند، پيامبر اكرم(ص) هم خواستهي آنها را پذيرفتند و اين صلح را امضاء نمودند. به اين ترتيب فدك ملك شخصي رسول خدا شد، زيرا طبق صريح آيهي قرآن چيزي را كه بدون جنگ به دست مسلمين بيفتند منحصرا حق پيامبر اكرم (ص)است)) كتاب الأموال، ج 1، ص 14، باب صنوف الأموال التي يليها الأئمة للرعية وأصولها في الكتاب والسنة؛ نيز رجوع كنيد به تفسير قُرْطُبى، الجامع لأحكام القرآن: 9، الجزء 18، ص 9 ـ 1)
(. خداوند در سورهي حشر ميفرمايد: «وَما أَفاءَ اللّهُ عَلى رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَما أَوْجَفْتُمْ عَلَيْهِ مِنْ خَيْل وَلا رِكاب وَلكِنَّ اللّهَ يُسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلى مَنْ يَشاءُ وَاللّهُ عَلى كُلِّ شَيْء قَديرٌ» «وآنچه را خدا از آنان به رسولش بازگردانده چيزى است كه شما براى به دست آوردن آن نه اسبى تاختيد و نه شترى، ولى خداوند رسولان خود را بر هر كس بخواهد مسلط مىسازد و خدا بر هر چيز توانا است» (حشر/6)
از طرف ديگر به فرمان خداوند، رسول اكرم اين ملك را به حضرت زهرا سلام الله عليها هديه دادند. مفسر معروف جلال الدين سيوطي در تفسير در المنثور در ذيل آيهي 26 سوره اسراء «وَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ» «حق نزديكان را به آنها بده» از ابو سعيد خدري نقل ميكند كه چون اين آيه نازل شد رسول خدا فاطمه زهرا سلام الله عليها را طلبيدند و فدك را به ايشان بخشيدند. (الدر المنثور سيوطي، ج 5، ص 273/ مسند أبي يعلى، ج 2، ص 334 و ج 2، ص 534،)
مورخان بسياري مثل طبري و ابن اثير نيز به اين ماجرا اشاره كرده اند، حتي اميرمؤمنان علي عليه السلام در نهج البلاغه نامه 45 اين موضوع را بيان ميكنند
السلام علي المغصوبة حقها ، السلام علي المكسورة ظلعها
نوشته شده توسط : عزيز سالمي
چگونگي غصب فدك
پس از رحلت رسول خدا و ماجراي سقيفه و روي كار آمدن ابوبكر، اين ملك غصب شد و به دستور ابوبكر كارگران حضرت زهرا سلامالله عليها از فدك اخراج شدند، درحاليكه همانگونه كه بيان شد اولا فدك ملك شخصي رسول خدا بوده است و ثانيا اين ملك شخصي به حضرت زهرا سلام الله عليها هديه داده شد، بنابراين ابوبكر هيچ حقي براي دخالت در اين زمين نداشته است.
حضرت زهرا سلام الله عليها در اعتراض به غصب فدك به مسجد آمده و فرمودند فدك را رسول خدا به عنوان هديه به من دادند (فتوح البلدان بلاذري، ج 1، ص 44)
يعني ايشان ابتدا فدك را به عنوان ملك شخصي خودشان مطالبه كردند.
ابوبكر گفت : آيا شاهدي هم داري؟
با وجود اينكه طبق فقه اسلام، مدعي بايد شاهد بياورد نه مالك ولي صديقهي كبري به عنوان شاهد حضرت علي و حسنين عليهم السلام و اُمّايمن را نزد ابوبكر آوردند تا آنان گواهى دهند كه رسولخدا صلى اللّه عليه وآله فدك را به ايشان بخشيده است.
(رجوع كنيد به الدر المنثور سيوطي، ج 5، ص 273/التفسير الكبير: 29 / 284 ـ 286؛ البته در تعداد شهود كمي اختلاف وجود دارد ولي اينكه اميرالمؤمنين علي عليهالسلام و ام ايمن جزء شاهدان اين ماجرا بودند مورد اتفاق است، در برخي مصادر به جاي حسنين عليهماالسلام شخص ديگري را ذكر كردهاند، ر.ك: فتوح البلدان بلاذري، ج 1، ص 44؛ ياقوت حموى در معجم البلدان، باب فدك، ج 4، ص 270 رقم9053؛ سمهودى در وفاء الوفاء بأخبار دار المصطفى، ج3، ص995؛ فخر رازى در التفسير الكبير، ج 29 ص 284؛ ابن حجر هيثمى در الصواعق المحرقة، ص25؛ الجوهرى فى السقيفة وفدك، ص 110 و حلبى در السيرة الحلبية، ج 3، ص 488.)
در مورد مقامات اميرمؤمنان علي عليهالسلام و عصمت سخن بسيار است ولي نكتهي مهم حديث همراهي با حق است كه رسول خدا بارها و بارها آن را فرمودند كه «عليٌّ مَعَ الحَقّ وَ الحَقُّ مَعَ عَلي، يَدورُ مَعَهُ حَيثُما دار»
و درمورد حسنين عليهماالسلام فرمودند: «الحَسَنُ وَالحُسَين سَيّدا شَباب أهل الجَنّة» «حسن و حسين دو آقا و سرور جوانان اهل بهشت هستند
(اين حديث در كتب فراواني ذكر شده است، رجوع كنيد به سنن تِرمذى: 5 / 614 حديث 3768، الخصائص، نَسايى: 99 حديث 124، مستدرك حاكم: 3/182 حديثهاى 4778،4779 و 4780، المعجم الكبير طبرانى: 3/35 حديث 2605، المعجم الاوسط طبرانى: 1/173 حديث368، مسند ابويعلى2/359 حديث 1169، المصنّف: 7/512 حديث 2، سنن ابن ماجه 1/44 حديث 118، حلية الاولياء: 4/139 حديث 206، الاحسان: 9/55 حديث118، مشكل الآثار طَحاوى: 2/269 حديث 2103، شرح السنه بغوى: 8/104 حديث 3935 و.... .)
همچنين ايشان درباره امايمن فرمودند: «من سرّه أن يتزوّج امرأة من أهل الجنّة فليتزوّج اُمّ أيمن» «هر كه خوش داد كه زنى از بهشتيان را به همسرى برگزيند با اُمّ ايمن ازدواج كند» (الطبقات الكبرى: 10 / 213 حديث 11899؛)
ابوبكر به اين بهانه كه حسنين (ع) كودك هستند و براي شهادت دو مرد بالغ، يا يك مرد و دو زن بايد حضور داشته باشند، شهادت امايمن و اهلبيت عليهمالسلام را قبول نكرد
چون سقيفه ايجاد شد و ابوبكر توسط عده اي از جمع حاضر به عنوان خليفه منصوب شد، مسلمين اختلاف كردند و چند فرقه شدند
1- يك دسته كه حاضر به بيعت با ابوبكر نبودند زكات نمي دادند.
2- درآمد دارالخلافه هم كفاف هزينه هاي حكومت را نمي داد
3- از ديگر سو ي فدك، همه ساله عائدات زيادي را نصيب حضرت زهرا(سلام الله عليها) مي كرد و آنحضرت مازاد از نفقه خويش را كه ثروتي انبوه را بالغ مي شد بين فقراء تقسيم مي فرمودند و لذا جمع زيادي از اهل مدينه كه غالبا هم فقير بودند به منزل علي(ع) آمد و شد داشتند.
به همين سبب ابوبكر به تحريك عمر با فرستادن عمال خويش فدك را از حضرت فاطمه سلام الله عليها گرفت و علتي هم كه وي براي كارش ذكر نمود، استنادش به حديثي بود كه به غير از ابوبكر كس ديگري آن را روايت نكرده بود. ابوبكر خطاب به حضرت زهرا سلام الله عليها مي گويد: خدا را شاهد مي گيرم كه من خودم از رسول الله شنيدم كه فرمود: ما انبيا هرگز چيزي از طلا و نقره و خانه و زمين باقي نمي گذاريم و آنچه از متاع دنيويه از ما باقي بماند مربوط به خليفه بعد از ما خواهد بود كه به هر نحو كه خواسته باشد در آن تصرف نمايد"!
رجوع كنيد به بحار الانواز ج48 ص 156.
السلام علي المغصوبة حقها ، السلام علي المكسورة ظلعها
نوشته شده توسط : عزيز سالمي
آيا پيامبران ارث به جا نمي گذارند؟
حديثي كه ابوبكر جعل كرد و به اين بهانه فدك را به حضرت زهرا سلام الله عليها نداد مخالف آيات متعددي از قرآن كريم است. ابوبكر گفت «من از پيامبر شنيدم كه فرمود:ما پيامبران ارثي از خود نميگذاريم و هر چه كه بعد از ما بماند صدقه خواهد بود»
اما خداوند در قرآن ماجراي ارث بردن از پيامبران را اينگونه بيان ميكند: «وَوَرِثَ سُلَيْمَانُ دَاوُدَ» «و سليمان وارث داوود شد» (نمل16) و نيز ميفرمايد «فَهَبْ لِي مِن لَّدُنكَ وَلِيّاً * يَرِثُنِي وَيَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ وَاجْعَلْهُ رَبِّ رَضِيّاً» (مريم 5و6)
و در جاي ديگر به طور عام در مورد ارث ميفرمايد:
الف: «يُوصِيكُمُ اللَّهُ فِي أَوْلَادِكُمْ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ» «خداوند در باره فرزندانتان به شما سفارش مىكند كه سهم (ميراث) پسر، به اندازه سهم دو دختر باشد.» نساء/ 11.
ب: «وَلَكُمْ نِصْفُ مَا تَرَكَ أَزْوَاجُكُمْ إِنْ لَمْ يَكُنْ لَهُنَّ وَلَدٌ فَإِنْ كَانَ لَهُنَّ وَلَدٌ فَلَكُمُ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَكْنَ و َلَهُنَّ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَكْتُمْ إِنْ لَمْ يَكُنْ لَكُمْ وَلَدٌ فَإِنْ كَانَ لَكُمْ وَلَدٌ فَلَهُنَّ الثُّمُنُ مِمَّا تَرَكْتُمْ» «و براى شما، نصف ميراث زنانتان است، اگر آنها فرزندى نداشته باشند. و اگر فرزندى داشته باشند، يك چهارم از آن شماست پس از انجام وصيتى كه كردهاند، و اداى دين (آن ها) و براى زنان شما، يك چهارم ميراث شماست» نساء/ 12
ج. «و َلِكُلٍّ جَعَلْنَا مَوَالِيَ مِمَّا تَرَكَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ.» «براى هر كسى، وارثانى قرار داديم، كه از ميراث پدر و مادر و نزديكان ارث ببرند»
حال اگر خداوند از طرفي به همه مردم امر كرده است كه ارث بگذارند و پيامبران هم ارث ميگذارند، و از طرف ديگر پيامبران را در بعد بشري مانند بقيه انسانها قرار داده و ميفرمايد «قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ...»كهف/110» ( بگو: من فقط بشرى هستم مثل شما) چگونه است كه همه مردم و همه پيامبران بايد ارث بگذارند ولي تنها و تنها پيامبر خاتم است كه ارث نميگذارد؟
دقت شود كه لفظ ارث و مشتقات آن مثل: وارث و موروث و يرث و… براى اموال و حقوق قابل انتقالى كه ميت به جا مىگذارد وضع شده و معناى حقيقى ارث چيزى غير از اين نيست، و در هر معنايى غير از اين، مَجاز است. بنابراين ارثي كه حضرت داود و حضرت زكريا برجاي گذاشتند ارث مالي است و واضح است حديثي كه ابوبكر به آن استناد كرد از جعليات خود اوست.
همچنين اين حديث با احاديث ديگري كه از پيامبر رسيده است درتناقض است، به عنوان مثال رسول گرامي اسلام در حديثي فرمودند «لِكُلِّ نَبي وَصي وَ وارث و انّ عَليًّا وَصيّي وَ وارِثي» (ميزان الاعتدال 2/273 ، مناقب خوارزمي ص 85 ، تاريخ مدينه دمشق 2/392 .... )
اين ايات وحديث و امثال آن سخن ابوبكر را تكذيب ميكند.
اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمدا و آل محمد و آخر تابع له علي ذلك
نوشته شده توسط : عزيز سالمي
اسناد تاريخي يورش به خانه وحي
برخي از تاريخ نويسان اهل تسنن حادثه يورش به خانه وحي را نيمه روشن و برخي تا حدي روشن بيان نمودهاند كه به نمونههايي اشاره ميشود :
طبري:
او كه نسبتبه خلفا تعصب خاصي دارد، به اين مقدار اعتراف ميكند:
« اتي عمر بن خطاب منزل علي فقال: لاحر قن عليكم او لتخرجن الي البيعة»
«عمر بن خطاب در برابر خانه علي عليه السلام قرار گرفت و گفت: براستي [خانه را] بر روي شما به آتش ميكشم و يا اينكه شما براي بيعت خانه را ترك گوييد»
ابن قتيبه دينوري:
اين نويسنده گامي فراتر رفته، ميگويد: خليفه نه تنها تهديد كرد، بلكه دستور داد كه در اطراف خانه هيزم جمع كنند و افزود: «به خدايي كه جان عمر در دست اوست! يا بايد خانه را ترك كنيد و يا اينكه خانه را آتش زده و ميسوزانم»
«وقتي به او گفته شد كه دختر گرامي پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله، فاطمه در خانه است، گفت: «هر چند فاطمه در آن باشد» (الامامة والسياسة، ج2، ص12؛ اعلام النساء، ج3، ص1205 )
ابن عبد ربه اندلسي ميگويد:
خليفه به عمر ماموريت داد كه متحصنان را از خانه بيرون كشد و اگر مقاومت كردند با آنان نبرد نمايد، از اينرو عمر آتشي آورد كه خانه را بسوزاند «فاقبل بقبس من النار علي ان يضرم عليهم الدار»
در اين موقع با فاطمه عليها السلام روبرو گرديد، آن حضرت فرمود: فرزند خطاب! آمدهاي خانه ما را به آتش بكشي؟ وي گفت: آري، مگر اينكه بسان ديگران با خليفه بيعت نماييد. (عقدالفريد، ج4، ص260; تاريخ ابي الفداء، ج1، ص156; اعلام النساء، ج3، ص1207)
شبيه اعترافات فوق را ابو الوليد محب الدين محمد بن شخته الحنفي قاضي حنفيها در حلب متوفاي سال 815 دارد) شرح ابن ابي الحديد، ج2، ص19 و ج1، ص134؛ رياحين الشريعه، ج1، ص285)
( احمد بن يحيي بلاذري متوفاي) (279 انساب الاشراف، ج1، ص586؛ تلخيص الشافي، ج3، ص76 )
ابي خيزرانه در كتاب غرر ( نهج الحق و كشف الصدق، ص271) ، نيز چنين مطالبي دارند. و همچنين ابن واضح يعقوبي ( تاريخ يعقوبي، ج2، ص126 ) ، عمر رضا كحاله در كتاب «اعلام النساء» و ابراهيم بن عبدالله يمني در كتاب «الاكتفاء» و ... اين امور را ذكر كردهاند.
مصادر دوم: گروهي از تاريخ نويسان اهل سنت به آخرين مرحله از جسارت به خانه زهرا عليها السلام نيز اعتراف نمودهاند، و صريحا گفتهاند كه عمر خانه علي عليه السلام و زهرا عليها السلام را آتش زد.از جمله :
محمد بن عبدالكريم بن احمد شافعي، معروف به شهرستاني (579 – 548)، از ابراهيم بن سيار بن هاني، معروف به نظام، متوفاي سال 231 - كه از اعاظم شيوخ معتزله و استاد جاحظ بوده است - نقل كرده است كه گفت: «... وكان عمر يصبح احرقوها بمن فيها وما كان في الدار غير علي وفاطمة والحسن والحسين عليهم السلام، و عمر بود كه فرمان داد خانه را با كساني كه در آن قرار دارند بسوزانند، در حالي كه در خانه جز علي و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام كسي نبود»
مصادر سوم:
مسعودي گفته است: «فَوَجَّهُوا اِلي مَنْزِلِهِ فَهَجَمُوا عَلَيْهِ وَ اَحْرَقُوا بابَهُ... وَ ضَغَطُوا سَيِّدَةَ النِّساءِ بِالْبابِ حَتّي اَسْقَطَتْ مُحْسِنا؛ پس [عمر و همراهان] به خانه علي عليهالسلام رو كردند و هجوم برده، خانه آن حضرت را به آتش كشيدند؛ با در به پهلوي سيده زنان عالم زدند؛ چنان كه محسن را سقط نمود»
نظّام، طبق نقل عبدالكريم بن احمد شافعي شهرستاني (548 - 479 ق.) ميگويد: «اِنَّ عُمَرَ ضَرَبَ بَطْنَ فاطِمَةَ يَوْمَ الْبَيْعَةِ حَتّي اَلْقَتْ اَلْجَنينَ مِنْ بَطْنِها
(الملل و النحل، عبدالكريم شهرستاني، ج1، ص57) ؛ به راستي عمر در روز بيعت، ضربتي به فاطمه عليهاالسلام وارد كرد كه بر اثر آن، جنين خويش را سِقط نمود»
همين قول را اسفرائيني (متوفاي 429 ق.)، به نظّام نسبت داده و گفته است كه او قائل بود: «اَنَّ عُمَرَ ضَرَبَ فاطِمَةَ وَ مَنَعَ ميراثَ الْعِتْرَةِ؛ عمر فاطمه عليهاالسلام را زد و از ارث اهل بيت عليهمالسلام جلوگيري كرد»( اَلفرقُ بين الفرق، عبدالقاهر الاسفرائيني، ص107)
صفدي يكي ديگر از علماي اهل سنّت ميگويد: «اِنَّ عُمَرَ ضَرَبَ بَطْنَ فاطِمَةَ يَوْمَ الْبَيْعَةِ حَتّي اَلْقَتْ اَلْمُحْسِنَ مِنْ بَطْنِها (الوافي بالوفيات، صفدي، ج5، ص347) ؛ به راستي عمر آنچنان فاطمه عليهاالسلام را در روز بيعت زد كه محسن را سِقط نمود»
مقاتل بن عطيّه ميگويد: «ابابكر بعد از آنكه با تهديد و ترس و شمشير از مردم بيعت گرفت، عمر و قنفذ و جماعتي را به درب خانه علي و زهرا عليهماالسلام فرستاد. عمر هيزم را درِ خانه فاطمه جمع نمود و درب خانه را به آتش كشيد، هنگامي كه فاطمه زهرا عليهاالسلام پشت در آمد، عمر و اصحاب او جمع شدند و عمر آنچنان حضرت فاطمه عليهاالسلام را پشت در فشار داد كه فرزندش را سقط نمود و ميخ در به سينه حضرت فرو رفت [و بر اثر آن صدمات] حضرت به (بستر) بيماري افتاد تا آنكه از دنيا رفت»(«اَرْسَلَ عُمَرَ وَ قُنْفُذا وَ جَماعَةً اِلي دارِ عَليٍّ وَ فاطِمَةَ عليهماالسلام وَ جَمَعَ عُمَرُ الْحَطَبَ عَلي دارِ فاطِمَةَ وَ اَحْرَقَ بابَ الدّارِ وَ لمّا جائَتْ فاطِمَةُ خَلْفَ الْباب تَعَدَّدَ عَمَرُ وَ اَصْحابُهُ وَ عَصَرَ عُمَرُ فاطِمَةَ عليهاالسلام خَلْفَ البابِ حَتّي اَسْقَطَتْ جَنينَها وَ نَبَتَ مِسْمارُ الْبابِ في صَدْرِها وَ سَقَطَتْ مَريضةً حَتّي ماتَتْ» الامامة والخلافة، مقاتل بن عطية، ص160 ـ 16 )
طبق نقل علماي اهل سنت، رسول الله (ص)هم واقعه شهادت حضرت زهرا را پيشبيني كرده بودند. جويني از علماي بزرگ اهل سنت (ذهبي در مورد او ميگويد امام و پيشوا محدث يگانه و كامل و فخر اسلام و با ديانت و صالح بود. ر.ك تذكرة الحفاظ ج 4 ، ص 1505- 1506 ، رقم 24 )، نقل ميكند كه رسول خدا فرمودند «من هر وقت او را ميبينم ياد آن اتفاقي ميافتم كه بعد از من برايش رخ خواهد داد. گويا ميبينم كه ذلت در خانه وي داخل شده، حرمتش شكسته شده ، حقش غصب گرديده ، از ارثش محروم گرديده ، پهلويش شكسته شده است و فرزند در رحمش سقط شده است در حاليكه صدا ميزند يا محمداه ولي كسي جواب او را نميدهد..... او اول كسي است كه از خانواده ام به من خواهد پيوست. او د ر حالي نزد من ميآيد كه اندوهگين و سختي كشيده و غمگين است و كشته (شهيد) شده است. .( فرائد السمطين ج2 ، ص 34 و 35 )
اللهم العن اول ظالم ظلم محمدا و ال محمد و آخر تابع له علي ذلك
نوشته شده توسط : عزيز سالمي
فاطمه الزهرا ، صديقة شهيده
اگر حضرت زهرا شهيد نشده است چرا قبر تنها يادگار پيامبر معلوم نيست؟
چرا حضرت زهرا سلام الله عليها وصيت كردند كه قبرشان پنهان باشد؟ و چرا هيچ يك از امامان معصوم قبر مادرشان حضرت زهرا را آشكار ننمودند ؟
آيا دختر پيامبر اسلام در ميان يهود و نصاري يا صائبين و مجوس و يا مشركين از دنيا رفت كه امام اميرمومنان علي عليه السلام و ياران با وفايش فاطمه زهرا را شبانه به خاك سپردند؟
يا اينكه فاطمه زهرا سلام الله عليها در اجتماع اسلاميو در ميان ياران پدر عظيم الشانش (همان صحابه اي كه ادعاي عدالت آنها به آسمانها ميرسد) غريبانه به هنگام شب دفن شد و قبرش براي هميشه مخفي ماند؟
( صحيح بخارى ، ج 2 ، ص 504 ، كتاب الخمس ، باب 837 ، ح1265 . « فوجدت فاطمة على ابى بكر فى ذلك فهجرته فلم تكلّمه حتّى توفّيت» همان ، ج 3 ، ص 252 ، كتاب المغازى ، ب 155 غزوه خيبر ، حديث 704 . و صحيح مسلم ، ج 4 ، ص 30 ، كتاب الجهاد و السير ، باب 15 ، ح 52)
واقعا اين عار نيست كه يك امت، نشاني از يادگار پيامبر خود نداشته باشند؟
امت كدام يك از پيامبران اين كار را با اهل بيت آن پيامبر انجام دادند كه صحابه رسول الله اين كار را كردند؟
واقعا اگر حضرت زهرا سلام الله عليها شهيد نشده است و پس از رحلت پيامبر هيچ اتفاقي در مدينه نيفتاد و اوضاع كاملا آرام بود پس چرا ابوبكر گفت : من بر هيچ چيز دنيا متاثر و اندوهناك نيستم مگر به سه كار كه كرده ام و اي كاش كه آن كارها را نكرده بودم ......... اي كاش هرگز در خانه فاطمه را نگشوده بودم گرچه براي جنگ و ستيز با من آن را بسته بودند؟؟
(و قرآن چقدر زيبا بيان كرده است: «حَتَّى إِذَا جَاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ . لَعَلِّي أَعْمَلُ صَالِحًا فِيمَا تَرَكْتُ كَلَّا إِنَّهَا كَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا وَمِنْ وَرَائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ» (المؤمنون 99 و 100)
«زمانى كه مرگ يكى از آنان فرارسد، گويد: پروردگارا مرا بازگردان ، تا آنچه را فروگذار كردهام كار نيك انجام دهم ؛ ولى چنين نيست ، اين سخنى است كه او برزبان مى راند ، و پشت سر آنان جهان ميانه اى است (برزخ) تا هنگامه قيامت»
اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمدا و آل محمد و آخر تابع له علي ذلك
نوشته شده توسط : عزيز سالمي