معرفی وبلاگ
وَإِنَّمَا سُمِّيَتِ الشُّبْهَةُ شُبْهَةً لاَِنَّهَا تُشْبِهُ الْحَقَّ، فَأَمَّا أَوْلِيَاءُ اللهِ فَضِيَاؤُهُمْ فِيهَا الْيَقِينُ، وَدَلِيلُهُمْ سَمْتُ الْهُدَى ، وَأَمَّا أَعْدَاءُ اللهِ فَدُعَاؤُهُمْ الضَّلالُ، وَدَلِيلُهُمُ الْعَمْى... نهج الباغه خطبه 38 شُبهه را از اين جهت شُبهه ناميده اند كه شبيه و مانند حق است، پس روشني دوستان خدا در چيزهاي شُبهه ناك، ايمان و يقين است، و راهشان راه هدايت و رستگاري است و اما دشمنان خدا پس دعوت آنان به ضلالت و گمراهي است، و راهنماي آنان كوري آنان مي‎باشد.
صفحه ها
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 501613
تعداد نوشته ها : 502
تعداد نظرات : 163
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان

امام صادق علیه السلام از منظر دانشوران اهل سنت

درباره‏ی عظمت امام صادق(ع) نه تنها توسط شیعیان به فراوانی سخن‏گفته شده است، بلکه دراین باره جمع کثیری از دانشوران و بزرگان‏اهل سنت و جماعت لب به سخن گشوده‏اند. پیشوایان مذاهب اهل سنت،عالمان نامدار اسلامی و صاحب نظران زبردست در باره‏ی برجستگی‏های‏علمی، عملی، اخلاقی، کرامت و عظمت آن امام هدایت، امام جعفرصادق(ع) بسیار سخن گفته‏اند. اینک در این نوشتار به طور گذرا به‏بیان برخی از این اظهار نظرها و اعترافات می‏پردازیم.

ابوحنیفه و امام صادق(ع)


«نعمان بن ثابت‏بن زوطی‏» معروف به «ابوحنیفه‏» (80 150ه. ق.) پیشوای فرقه‏ی حنفی که از نظر زمانی معاصر با امام‏صادق(ع) بود، درباره‏ی عظمت امام صادق(ع) اظهارات و اعترافات‏خوبی دارد. از جمله درباره‏ی آن حضرت گفت:


«مارایت افقه من جعفربن محمد و انه اعلم الامه‏»


من فقیه‏تر و داناتر از جعفربن محمد ندیده‏ام. او داناترین فرداین امت است. (1)


در زمان امام صادق(ع) منصور دوانقی، خلیفه‏ی مقتدر عباسی، قدرت‏سیاسی را در اختیار داشت، او همواره از مجد وعظمت‏بنی‏علی وبنی‏فاطمه به ویژه امام صادق(ع) رنج می‏برد و برای رهایی از این‏رنج گاهی ابوحنیفه راتحریک می‏کرد که در برابر امام صادق(ع)بایستد; منصور عباسی او را به عنوان مهم‏ترین دانشوران عصرتکریم می‏کرد تا شاید بتواند برمجد و عظمت علمی امام جعفربن‏محمد(ع) فائق آید.


در این رابطه خود ابوحنیفه نقل می‏کند و می‏گوید:


«روزی منصور دوانقی کسی را نزد من فرستاد و گفت: ای ابوحنیفه!مردم شیفته‏ی جعفربن محمد شده‏اند، او در بین مردم از پایگاه‏اجتماعی وسیعی بهره‏مند است، تو برای این که پایگاه جعفربن محمدرا خنثی کنی و در دید مردم از عظمت او به خصوص از عظمت علمی‏او بکاهی، چند مساله‏ی پیچیده و غامض را آماده کن و در وقت‏مناسب از او بپرس تا بلکه باناتوان شدن جعفربن محمد از پاسخ‏گویی، او را تحقیر نمایی و دیگر، مردم شیفته‏ی او نباشند و ازاو فاصله بگیرند.


در همین رابطه من چهل مساله‏ی مشکل را آماده کردم و در یکی ازروزها که منصور در «حیره‏» بود و مرا طلبید، به حضورش رسیدم.همین که وارد شدم، دیدم جعفربن محمد در سمت راستش نشسته است،وقتی که چشمم به آن حضرت افتاد، آن چنان تحت تاثیر ابهت وعظمت او قرار گرفتم که از توصیف آن عاجزم. با دیدن منصورخلیفه‏ی عباسی آن ابهت‏به من دست نداد، در حالی که منصور خلیفه‏است و خلیفه به جهت این که قدرت سیاسی در اختیارش ست‏بایدابهت‏داشته باشد. سلام گفتم و اجازه خواستم تا درکنارشان بنشینم;خلیفه با اشاره اجازه داد و در کنارشان نشستم. آن گاه منصورعباسی به جعفربن محمد نگاه کرد و گفت:


ابو عبدالله! ایشان ابوحنیفه هستند.


او پاسخ داد: بلی، او را می‏شناسم. سپس منصور به من نگاهی کرد وگفت: ابوحنیفه! اگر سوالی داری از ابوعبدالله، جعفربن محمدبپرس و با او در میان بگذار. من گفتم: بسیار خوب. فرصت راغنیمت‏شمردم و چهل مساله‏ای را که از پیش آماده کرده بودم، یکی‏پس از دیگری با آن حضرت درمیان گذاشتم. بعد از بیان‏هرمساله‏ای، امام صادق(ع) در پاسخ آن بیان می‏فرمود:


عقیده‏ی شما در این باره چنین و چنان است، عقیده‏ی علمای مدینه‏در این مساله این چنین ا ست و عقیده‏ی ماهم این است.


در برخی از مسائل آن حضرت با نظر ما موافق بود و در برخی هم بانظر علمای مدینه موافق بود و گاهی هم با هردو نظر مخالفت می‏کردو خودش نظر سومی را انتخاب می‏کرد و بیان می‏داشت.


من تمامی چهل سؤال مشکلی را که برگزیده بودم یکی پس از دیگری‏با او در میان گذاشتم و جعفربن محمد هم بدین گونه‏ای که بیان شدبه جملگی آن‏ها، با متانت تمام و با تسلط خاصی که داشت پاسخ‏گفت.»


سپس ابوحنیفه بیان داشت:


«ان اعلم الناس اعلمهم باختلاف الناس‏»


«همانا دانشمندترین مردم کسی است که به آراء و نظریه‏های مختلف‏دانشوران در مسائل علمی احاطه و تسلط داشته باشد.» و چون‏جعفربن محمد این احاطه را دارد، بنابراین او داناترین فرداست.» (2)


همو درباره‏ی عظمت علمی امام صادق(ع) بیان داشت:


«لولا جعفربن محمد ما علم الناس مناسک حجهم.» (3)


اگر جعفربن محمد نبود، مردم احکام و مناسک حجشان رانمی‏دانستند.

مالک بن انس و امام صادق(ع)


مالک بن انس (17997 ه .ق) یکی از پیشوایان چهارگانه‏ی اهل‏سنت و جماعت و رئیس فرقه‏ی مالکی است که مدتی افتخار شاگردی‏امام صادق(ع) نصیب وی شد. (4) او در باره‏ی عظمت و شخصیت علمی‏و اخلاقی امام صادق(ع) چنین می‏گوید:


«ولقد کنت آتی جعفربن محمد و کان کثیرالمزاح و التبسم، فاذاذکر عنده النبی(ص) اخضر و اصفر، و لقد اختلفت الیه زمانا وماکنت اراه الا علی ثلاث خصال: اما مصلیا و اما صائما وامایقراء القرآن. و ما راءیته قط یحدث عن رسول الله(ص) الا علی‏الطهاره و لا یتکلم فی مالا یعنیه و کان من العلماءالزهاد الذین‏یخشون الله و ماراءیته قط الا یخرج الوساده من تحته و یجعلهاتحتی.» (5)


«مدتی به حضور جعفربن محمد می‏رسیدم. آن حضرت اهل مزاح بود.


همواره تبسم ملایمی برلب‏هایش نمایان بود. هنگامی که در محضر آن‏حضرت نام مبارک رسول گرامی اسلام(ص) به میان می‏آمد، رنگ‏رخساره‏های جعفربن محمد به سبزی و سپس به زردی می‏گرایید. در طول‏مدتی که به خانه‏ی آن حضرت آمد و شد داشتم، او را ندیدم جز این‏که در یکی از این سه خصلت و سه حالت‏به سر می‏برد، یا او را درحال نماز خواندن می‏دیدم و یا در حالت روزه‏داری و یا در حالت‏قرائت قرآن.


من ندیدم که جعفربن محمد بدون وضو و طهارت از رسول خدا(ص)حدیثی نقل کند. من ندیدم که آن حضرت سخنی بی‏فایده و گزاف‏بگوید. او از عالمان زاهدی بود که از خدا خوف داشت. ترس از خداسراسر وجودش را فراگرفته بود.


هرگز نشد که به محضرش شرفیاب شوم، جز این که زیراندازی که‏زیرپای آن حضرت گسترده شده بود، آن را از زیرپایش برمی داشت وزیر پای من می‏گستراند.»


مالک بن انس درباره‏ی زهد و عبادت و عرفان امام صادق(ع) بیان‏داشت:


به همراه امام صادق(ع) به قصد مکه و برای انجام مناسک حج ازمدینه خارج شدیم. به مسجد شجره که میقات مردم مدینه است،رسیدیم. لباس احرام پوشیدیم، در هنگام پوشیدن لباس احرام تلبیه‏گویی یعنی گفتن: «لبیک اللهم لبیک‏» لازم است. دیگران طبق‏معمول این ذکر را بر زبان جاری می‏کردند.»

 مالک می‏گوید: من متوجه امام صادق(ع) شدم، دیدم حال حضرت منقلب‏است. امام صادق(ع) می‏خواهد لبیک بگوید ولی رنگ رخساره‏اش متغیرمی‏شود. هیجانی به امام دست می‏دهد و صدا در گلویش می‏شکند، وچنان کنترل اعصاب خویش را از دست می‏دهد که می‏خواهد بی‏اختیار ازمرکب به زمین بیفتد. مالک می‏گوید: من جلو آمدم و گفتم: ای‏فرزند پیامبر! چاره‏ای نیست این ذکر را باید گفت. هر طوری که‏شده باید این ذکر را بر زبان جاری ساخت. حضرت فرمود:


«یابن ابی‏عامر! کیف اجسر ان اقول لبیک اللهم لبیک و اخشی ان‏یقول عزوجل لا لبیک و لا سعدیک.»


ای پسر ابی‏عامر! چگونه جسارت بورزم و به خود جرات و اجازه‏بدهم که لبیک بگویم؟ «لبیک‏» گفتن به معنای این است که‏خداوندا، تو مرا به آن چه می‏خوانی با سرعت تمام اجابت می‏کنم وهمواره آماده‏ی انجام آن هستم. با چه اطمینانی با خدای خود این‏طور گستاخی کنم و خود را بنده‏ی آماده به خدمت معرفی کنم؟! اگردر جوابم گفته شود: «لالبیک و لاسعدیک‏» آن وقت چه کنم؟ (6)


همو در سخنی دیگر درباره فضیلت و عظمت امام صادق(ع) می‏گوید:


«ما راءت عین و لا سمعت اذن و لا خطر علی قلب بشر افضل من‏جعفربن محمد» (7)


هیچ چشمی ندیده است و هیچ گوشی نشنیده است و به قلب هیچ بشری‏خطور نکرده است، مردی که با فضیلت‏تر از جعفربن محمد باشد.


درباره‏ی مالک بن انس نوشته‏اند:


«و کان مالک بن انس یستمع من جعفربن محمد و کثیرا مایذکر من‏سماعه عنه و ربما قال حدثنی الثقه یعنیه.»


مالک بن انس از جعفربن محمد سماع حدیث می‏نمود و بسیار آن چه راکه از او سماع می‏کرد، بیان می‏نمود و چه بسا می‏گفت: این حدیث رامرد ثقه به من حدیث کرده است که مرادش جعفربن محمد بود. (8)


حسین بن یزید نوفلی می‏گوید:


«سمعت مالک بن انس الفقیه یقول والله ما راءت عینی افضل من‏جعفربن محمد(ع) زهدا و فضلا و عباده و ورعا. و کنت اقصده‏فیکرمنی و یقبل علی فقلت له یوما یاابن رسول الله ما ثواب من‏صام یوما من رجب ایمانا و احتسابا فقال (و کان والله اذا قال‏صدق) حدثنی ابیه عن جده قال قال رسول الله(ص) من صام یوما من‏رجب ایمانا و احتسابا غفرله فقلت له یا ابن رسول الله فی ثواب‏من صام یوما من شعبان فقال حدثنی ابی‏عن ابیه عن جده قال قال‏رسول الله(ص) من صام یوما من شعبان ایمانا و احتساباغفرله.» (9)


از مالک بن‏انس فقیه شنیدم که گفت: به خدا سوگند! چشمان من ندیدفردی را که از جهت زهد، علم، فضیلت، عبادت و ورع برتر ازجعفربن محمد باشد. من به نزد او می‏رفتم. او با روی باز مرامی‏پذیرفت و گرامی می‏داشت. روزی از او پرسیدم: ای پسر پیامبر!ثواب روزه‏ی ماه رجب چه میزان است؟ او در پاسخ روایتی از پیامبرنقل کرد. به خدا سوگند هرگاه چیزی از کسی نقل کند درست و راست‏نقل می‏کند. او در پاسخ گفت: پدرم از پدرش و ازجدش و از پیامبرنقل کرده است که ثواب روزه‏ی ماه رجب این است که گناهانش بخشیده‏می‏شود. سپس این پرسش را در باره‏ی روزه‏ی ماه شعبان هم بیان کردم‏و حضرت همان پاسخ را داد.

ابن شبرمه و امام صادق(ع)


عبدالله بن شبرمه بن طفیل ضببی معروف به «ابن شبرمه‏» (72-144 ه .ق) قاضی و فقیه نامدار کوفه، درباره‏ی امام صادق(ع)می‏گوید:


«ماذکرت حدیثا سمعته من جعفربن محمد(ع) الا کادان یتصرع له‏قلبی سمعته یقول حدثنی ابی‏عن جدی عن رسول الله.» (10) به یاد ندارم حدیثی را از جعفربن محمد شنیده باشم جز این که درعمق جانم تاثیر گذاشته باشد. از او شنیدم که در نقل حدیث‏می‏گفت که از پدرم و از جدم و از رسول خدا(ص) این روایت را نقل‏می‏کنم.


همو گفت:


«واقسم بالله ما کذب علی ابیه و لا کذب ابوه علی جده و لا کذب‏جده علی رسول الله.» (11)


به خدا سوگند! نه جعفربن محمد در نقل روایات از پدرش دروغ‏می‏گفت و نه پدرش برجدش دروغ می‏گفت و نه او بر پیامبر(ص). یعنی‏آنچه که در سلسله‏ی سند روایات جعفربن محمد وجود دارد جملگی‏درست است.

ابن‏ابی لیلی و امام صادق(ع)

 شیخ صدوق روایتی نقل می‏کند که محمدبن عبدالرحمان معروف به‏«ابن ابی‏لیلی‏» (74-148 ه .ق) فقیه، محدث، مفتی و قاضی‏بنام کوفه نزد امام صادق(ع) رفت و از آن حضرت پرسش هایی نمود وپاسخ‏های خوبی شنید. سپس به امام خطاب کرد و عرض نمود:


«اشهد انکم حجج الله علی خلقه.» (12)

 شهادت می‏دهم که شما حجت‏های خداوندی بر بندگانش هستید.

عمروبن عبید معتزلی و امام صادق(ع)


«عمروبن عبید معتزلی‏» به نزد امام جعفربن محمد(ع) مشرف شد،وقتی رسید این آیه را تلاوت نمود:


«الذین یجتنبون کبائرالاثم و الفواحش‏» (13)


سپس ساکت‏شد. امام صادق(ع) فرمود: چرا ساکت‏شدی؟ گفت: خواستم‏که شما از قرآن گناهان کبیره را یکی پس از دیگری برای من بیان‏نمایی. حضرت شروع کرد وبه ترتیب از گناه بزرگ‏تر یکی پس ازدیگری را بیان نمود. از بس که امام خوب و عالی پاسخ عمروبن‏عبید راداد که در پایان عمروبن عبید بی‏اختیار گریست و فریادزد:


«هلک من قال براءیه و نازعکم فی الفضل و العلوم‏» (14)


هرکه به رای خویش سخن بگوید و در فضل و علم با شما منازعه‏کند، هلاک می‏شود.

جاحظ و امام صادق(ع)


«ابوبحرجاحظ بصری‏» (255160 ه .ق) که از دانشوران مشهور قرن‏سوم بود، درباره‏ی امام صادق(ع) بیان داشت:


«جعفربن محمدالذی ملاالدنیا علمه و فقهه و یقال ان اباحنیفه من‏تلامذته و کذلک سفیان الثوری و حسبک بهما فی هذاالباب.» (15)


جعفربن محمد کسی بود که علم و فقه آن حضرت جهان را پرکرده است‏و گفته می‏شود که ابوحنیفه و سفیان ثوری از شاگردان او بودند. همین در عظمت علمی آن حضرت کافی است.

عمربن مقدام و امام صادق(ع)


«عمربن مقدام‏» از علمای معاصر امام صادق(ع) درباره‏ی آن حضرت‏می‏گوید:


«کنت اذا نظرت الی جعفربن محمد علمت انه من سلاله النبیین و قدراءیته واقفا عندالجمره یقول سلونی، سلونی.» (16)


هنگامی که جعفربن محمد را می‏دیدم، می‏فهمیدم که او از نسل‏پیامبران است. خودم دیدم که در جمره‏ی منی ایستاده بود و ازمردم می‏خواست که از او بپرسند و از علم سرشار او بهره‏مندشوند...

شهرستانی و امام صادق(ع)

ابوالفتح محمدبن ابی‏القاسم اشعری معروف به «شهرستانی‏»(479-547 ه .ق) درکتاب گرانسنگ «الملل و النحل‏» درباره‏ی‏عظمت امام صادق(ع) می‏نویسد:


«و هو ذوعلم عزیز فی الدین و ادب کامل فی الحکمه و زهر بالغ‏فی الدنیا و ورع تام عن الشهوات.» (17)


امام صادق(ع) در امور و مسایل دینی، از دانشی بی‏پایان و درحکمت، از ادبی کامل و نسبت‏به امور دنیا و زرق و برق‏های آن، اززهدی نیرومند برخوردار بود و از شهوت‏های نفسانی دوری می‏گزید.

ابن خلکان و امام صادق(ع)

ابن خلکان درباره‏ی امام صادق(ع) می‏نویسد:


«احدالائمه الاثنی عشر علی مذهب الامامیه و کان من سادات‏اهل‏البیت و لقب بالصادق لصدق مقالته و فضله اشهر من ان یذکر.»

 او یکی از امامان دوازده گانه‏ی امامیه و از بزرگان اهل‏بیت رسول‏خدا(ص) بود. به جهت صدق در گفتارش به لقب صادق شهرت یافت و فضل‏او مشهورتر از آن است که نیازمند به توضیح داشته باشد.


ابن خلکان همچنین می‏نویسد: امام صادق(ع) در صنعت کیمیا (شیمی)از مهارت خاصی بهره‏مند بود، ابوموسی جابربن حیان طرطوسی، شاگرداو بود. جابر کتابی شامل هزار ورق تالیف کرد که تعلیمات‏جعفربن صادق را در برداشت و حاوی پانصد رساله بود. (18)

ابن حجر عسقلانی و امام صادق(ع)

شهاب الدین ابوالفضل احمدبن علی مصری شافعی، مشهور به «ابن‏حجر عسقلانی‏» (773-852 ه .ق) درباره‏ی امام صادق(ع) می‏گوید:


«جعفربن محمد بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب فقیهی است‏بسیار راست گفتار.» (19)


ابن حجر در کتاب تهذیب التهذیب از ابی‏حاتم و او از پدرش نقل‏می‏کند که درباره‏ی امام صادق(ع) بیان داشت:


«لایساءل عن مثله.»


و نیز می‏نویسد: ابن عدی گفته است:


«و لجعفراحادیث و نسخ و هو من ثقات الناس... و ذکره ابن حبان‏فی‏الثقات و قال کان من سادات اهل‏البیت فقها و علما و فضلا... وقال النسایی فی‏الجرح و التعدیل ثقه.» (20)


برای جعفربن محمد احادیث و نسخه‏های بسیار است. او از افرادموثق است. ابن حبان او را در زمره‏ی ثقات قرار داده است و گفته‏است: جعفربن محمد از بزرگان اهل‏بیت رسول خدا(ص) است و ازجهت‏فقه، علم و فضل مقام بالایی دارد. «نسایی‏» در جرح و تعدیل،امام صادق(ع) را از افراد «ثقه‏» معرفی کرده است.

صاحب «سیراعلام النبلاء» و امام صادق(ع)


صاحب «سیراعلام النبلاء» درباره‏ی امام صادق(ع) می‏نویسد:


جعفربن محمد بن علی بن حسین که از فرزندان حسین بن علی ریحانه‏ی‏رسول خدا(ص) است، یکی از بزرگان است که مادرش «ام فروه‏» دخترقاسم بن محمد بن ابی‏بکر است و مادر ام فروه «اسماء» دخترعبدالرحمان بن ابی‏بکر است. به همین جهت است که آن حضرت می‏گفت: من از دو جهت‏به ابوبکر منتسبم. او بزرگ بنی‏هاشم است. از محضرعلمی او افراد بسیاری کسب فیض کردند، از جمله، فرزندش «موسای‏کاظم‏»، «یحیی بن سعید انصاری‏»، «یزید بن عبدالله‏»، «ابوحنیفه‏»، «ابان بن تغلب‏»، «ابن جریح‏»، «معاویه‏بن‏عمار»، «ابن اسحاق‏»، «سفیان‏»، «شبعه‏»، «مالک‏»،«اسماعیل بن جعفر»، «وهب بن خالد»، «حاتم بن اسماعیل‏»،«سلیمان بن بلال‏»، «سفیان بن عینیه‏»، «حسن بن صالح‏»،«حسن بن عیاش‏»، «زهیربن محمد»، «حفص بن غیاث‏»، «زید بن‏حسن‏»، «انماطی‏»، «سعیدبن سفیان اسلمی‏»، «عبدالله بن‏میمون‏» «عبدالعزیزبن عمران زهری‏»، عبدالعزیزدراوری‏»،«عبدالوهاب ثقفی‏»، «عثمان بن فرقد»، «محمدبن ثابت‏بنانی‏»، «محمدبن میمون زعفرانی‏»، «مسلم زنجی‏»، «یحیی‏قطان‏»، «ابوعاصم نبیل‏» و... (21)


همو در کتاب «میزان الاعتدال‏» می‏نویسد:


جعفربن محمد یکی از امامان بزرگ است که مقامی بس بزرگ دارد ونیکوکار و صادق است. (22)

ابن حجر هیتمی و امام صادق(ع)


شهاب الدین ابوالعباس، احمدبن بدرالدین شافعی، معروف به «ابن‏حجر هیتمی‏» (974909 ه .ق) در «صواعق المحرقه‏» درباره‏ی‏امام صادق(ع) می‏نویسد:


مردم از آن حضرت دانش‏های بسیاری فرا گرفته‏اند. این علوم ودانش‏ها توسط مسافران به همه‏جا راه یافت و سرانجام آوازه‏ی‏جعفربن محمد در همه جا پیچیده شد. عالمان بزرگی مانند «یحیی‏بن سعید»، «ابن جریج‏»، «مالک‏»، «سفیان ثوری‏»، «سفیان‏بن عینیه‏»، «ابوحنیفه‏»، «شعبه‏» و «ایوب سجستانی‏» از اوحدیث نقل کرده‏اند. (23)

میرعلی هندی و امام صادق(ع)


«میرعلی‏هندی‏» که از علمای نامدار اهل‏سنت است و در همین دوره‏ی‏معاصر می‏زیست درباره‏ی عظمت علمی و اخلاقی امام صادق(ع) می‏گوید:


آراء و فتاوای دینی تنها نزد سادات و شخصیت‏های فاطمی رنگ فلسفی‏به خود گرفته بود. گسترش علم در آن زمان، روح بحث و جستجو رابرانگیخته بود و بحث‏ها و گفتگوهای فلسفی در همه‏ی اجتماعات رواج‏یافته بود. شایسته‏ی ذکر است که رهبری این حرکت فکری را حوزه‏ی‏علمی‏ای که در مدینه شکوفا شده بود، بر عهده داشت. ابن حوزه رانبیره‏ی علی بن‏ابی‏طالب(ع) به نام امام جعفر که «صادق‏» لقب‏داشت، تاسیس کرده بود. او پژوهشگری فعال ومتفکری بزرگ بود وبا علوم آن عصر به خوبی آشنایی داشت و نخستین کسی بود که مدارس‏فلسفی اصلی را در اسلام تاسیس کرد.

 در مجالس درس او تنها کسانی که بعدها مذاهب فقهی را تاسیس‏کردند، شرکت نمی‏کردند بلکه فلاسفه و طلاب فلسفه از مناطق دور دست‏در آن حاضر می‏شدند.


«حسن بصری‏» موسس مکتب فلسفی «بصره‏» و «واصل بن عطا» موسس‏مذهب «معتزله‏»، از شاگردان او بودند که از زلال چشمه‏ی دانش اوسیراب می‏شدند. (24)

پی‏نوشتها:


1- شمس الدین ذهبی، سیراعلام النبلاء، ج‏6، ص‏257; تاریخ‏الکبیر، ج 2، ص‏199 و 198، ح‏2183.

2- سیراعلام النبلاء، ج‏6، ص 258; بحارالانوار، ج‏47، ص‏217.

3- شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج 2، ص‏519، طبع قم، نشراسلامی.

4- سیراعلام النبلاء، ج‏6، ص‏256.

5- ابن تیمیه، التوسل و الوسیله، ص 52; جعفریان، حیات فکری وسیاسی امامان شیعه، ص‏327.

6- شیخ صدوق، امالی، ص‏143، ح‏3.

7- شهید مطهری، سیری در سیره‏ی ائمه اطهار(ع)، ص‏149.

8- شرح الاخبار فی فضایل الائمه الاطهار، ج‏3، ص‏299، ح‏1203.

9- امالی صدوق، ص 435 و436، ح 2.

10 و 11- همان، ص‏343، ح‏16.

12- من لایحضره‏الفقیه، ج 1، ص 188، ح‏569.

13- سوره نجم، آیه 32.

14- کلینی، کافی، ج 2، ص 287285.

15- رسائل جاحظ، ص‏106; حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، ص‏328.

16- سیراعلام النبلاء، ج‏6، ص‏257.

17- الملل و النحل، ج 1، ص‏147; حیات فکری و سیاسی امامان‏شیعه، ص 330.

18- وفیات الاعیان، ج 1، ص‏327; سیره‏ی پیشوا، ص‏353; حیات فکری‏و سیاسی امامان شیعه، ص 330.

19- تقریب التهذیب، ص 68.

20- تهذیب التهذیب، ج 2، ص 104.

21- سیراعلام النبلاء، ج‏6، ص 255 و256.

22- لغت نامه دهخدا، ج‏9، ص‏130323.

23- الصواعق المحرقه، ص 201.

24- مختصر تاریخ العرب، ص‏193; سیره‏ی پیشوایان، ص 352.

سه شنبه 21 7 1388 17:13

بیانیه حضرت آیت الله العظمی وحید خراسانی مد ظله العالی

بمناسبت سالروز شهادت امام صادق علیه السلام

<بسم الله الرحمن الرحیم>

غرض از آفرینش عالم و آدم، معرفت و عبادت خداوندى است که آیات علم و قدرت و حکمت بى انتهاى او در تمام کائنات نمایان است، و نظم حاکم بر جهان از ترکیب یک ذرّه تا هزاران کهکشان گواه وحدانیّت او است.

و بعثت تمام انبیا براى این است که عقل آدمى را به علم، و اراده او را به ایمان، و روح او را به مکارم اخلاق، و اعمال او را به خیر و صلاح هدایت کنند، و نظامى قائم به قسط و عدل با اجراى احکام خداوندى که آسمان و زمین را به عدل به پا داشته به وجود آورند، و آن غرض از خلقت و آن هدف از بعثت به وجود کسى میسّر شد که اصول و فروع اسلام را که حاصل رسالت فرستادگان خدا از آدم تا خاتم است از مبدأ تا معاد و از طهارت تا دیات به بشریّت آموخت، و آفاق افکار رابه انوار علم و حکمت کتاب و سنّت منوّر کرد.

عامّه و خاصّه به علم و اجابت دعاء او که دو علامت امامت است اعتراف کردند، و اعلام علماى اسلام شهادت دادند که آنچه بشر به علم آن تا روز قیامت محتاج است در کتاب او است.

خاتم انبیاء او را صادق نامید، و اسم او به روایت امام زین العابدین (علیه السلام) نزد اهل آسمان صادق است .

خداوندى که فرموده

 { یا ایّها الذین آمنوا اتقوا الله و کونوا مع الصّادقین }

چنین صادقى را حجّت خود قرار داده است .

اول امام اهل سنت، مالک ابن انس مى گوید: <چشم من افضل از جعفر بن محمّد در فضل و علم و ورع ندیده است> . و ابو حنیفه او را اعلم الناس دانسته، و از امام مالکیه نقل شده است که بر قلب بشرى افضل از او در علم و عبادت و فضل و ورع خطور نکرده است.

سعادتمند مردمى که پیرو صادقى باشند که صادق آل محمّد (صلوات الله علیهم اجمعین) است .

ابن شهرآشوب در (مناقب) و قطب راوندى در (خرائج) از مفضّل بن عمر روایت کردند که :

< با أبى عبدالله جعفر بن محمّد (علیه السلام) مى رفتیم، به زنى برخوردیم که گاوى مرده در مقابلش بود، و آن زن و کودکانش گریه مى کردند. آن حضرت از سبب گریه آن زن و طفلانش پرسید. گفت: این حیوان وسیله معیشت من و طفلانم بود، و اکنون در کار خود متحیّرم که چه کنم؟ فرمود: مى خواهى خدا او را براى تو زنده کند؟ آن زن گفت: آیا با این مصیبت مرا مسخره مى کنى؟ دعائى خواند و پاى خود را به آن حیوان زد، گاو به سرعت سرپا ایستاد، آن زن گفت : به پروردگار کعبه، او عیسى بن مریم است. آن حضرت به میان مردم رفت تا کسى او را نشناسد > .

کسى که از قدمش اعجاز نـَفَس عیسى ظاهر مى‌شود و نـَفَسش حیات ابد به آدمیّت مى‌بخشد و مذهبش صراط مستقیمى است که انبیا و مرسلین و شهدا و صدّیقین و عباد الله الصّالحین به آن متنعّمند، روز شهادتش روز مصیبت اسلام و مسلمین است.

وظیفه کسانى که مشرّف به شرف مذهب جعفرى هستند آن است که در روز شهادت آن حضرت به پا خیزند، و در هیئآت عزادارى به شوق زیارت آن قبر ویرانه که کنز مخفى خدا در آن آرمیده، بر سر و سینه زنند، و به ناله هاى جانسوز به یاد آن امام مظلوم و پیکر مسموم و مرقد مهدوم، مشمول دعاى آن حضرت شوند که فرمود:

< اللّهم ارحم الصّرخة التى کانت لنا > .

خوشا به حال آن دسته هاى عزادارى که با آن ناله ها، به دعاى او رحمتى نصیبشان شود که خداون متعال فرمود :

 { و رحمة ربّک خیر ممّا یجمعون } .

<فعلى الأطائب من اهل بیت محمد وعلی صلی الله علیهما و الهما فلیبک الباکون>

{ انا لله و انا الیه راجعون }

سه شنبه 21 7 1388 17:5
"خلیل مرزوق"‌ معاون رئیس فراکسیون شیعی "الوفاق"‌ در پارلمان بحرین طی اظهاراتی فاش کرد که دولت بحرین طی چند وقت اخیر با هدف تبدیل کردن جمعیت سنی بحرین به اکثریت و تبدیل کردن شیعیان به اقلیت،‌ به اعراب سنی مذهب کشورهای دیگر از جمله سوریه و اردن گذرنامه بحرینی می‌دهد.

به گزارش شیعه آنلاین،‌ "خلیل مرزوق" در ادامه گفت: هدف از این کار دولت حاکم در بحرین، تبدیل کردن این شهروندان اردنی و سوریه ای،‌ به شهروندان بحرینی است. آنان حتی هنگام صدور گذرنامه و دیگر مدارک ثبت هویت،‌ محل تولد را بحرین عنوان می‌کنند و این کار قطعا مخالف قانون اساسی کشورمان است. بدون شک با این کار،‌ نسل بعدی این افراد سنی مذهب،‌ به شهروندان کاملا بحرینی تبدیل می‌شوند در حالیکه اصول و تبارشان به اردن یا سوریه بر می‌گردد.

این نماینده شیعی پارلمان بحرین در ادامه افزود: کاری که دولت حاکم در بحرین انجام می‌دهد "تقلب" و "جعل اسناد" به شمار می‌رود و "جنایت سیاسی تبدیل هویت" نام دارد و بدون شک به مرور زمان از نظر سیاسی، اجتماعی،‌ اقتصادی،‌ فرهنگی و حتی امنیتی تأثیر بسیار بدی بر بحرین خواهد داشت و حتی شاید آثار و پیامدهای آن به دیگر کشورها نیز کشیده شود.

گفتنی است حجةالاسلام و المسلمین "سید حیدر ستری" عضو مجلس علمای شیعه بحرین نیز چندی پیش طی اظهاراتی هدف دولت بحرین از اعطای بی رویه تابعیت به اتباع خارجه را برابر کردن جمعیت اهل تسنن بحرین با شیعیان و برافروختن جنگ داخلی توصیف کرده بود. وی با اشاره به عملکرد دولت در اعطای تابعیت به اتباع خارجه برای برابر شدن جمعیت اهل تسنن با شیعیان تصریح کرده بود که دولت بحرین با این اقدام در صدد برافروختن جنگ داخلی در کشور است و آرامش و همزیستی مسالمت آمیز را نشانه گرفته است.

از سوی دیگر شاهزاده "خالد بن احمد بن محمد آل خلیفه" وزیر امور خارجه بحرین هفته گذشته تعدادی از نمایندگان پارلمان بحرین را به خاطر دفاع از شیعیان حوثی که در شمال یمن با نیروهای ارتش دولت مرکزی این کشور در حال مبارزه هستند، به شدت مورد حمله و انتقاد قرار داد.
دسته ها :
دوشنبه 13 7 1388 16:52

نابودکردن گران بهاترین آثار تاریخى اسلام

 در کمتر کشورى به اندازه حجاز آثار باستانى مربوط به قرون نخستین اسلام وجود داشته است، چرا که زادگاه اصلى اسلام آنجاست و آثار گرانبهایى از پیشوایان اسلام در جاى جاى این سرزمین دیده مى شود.مراقد و قبور آنها، زادگاه آنها، آثار صحابه و تابعین و آثار گرانبهاى امامان اهل بیت(علیهم السلام) و دانشمندان و فقها و حتّى سلاطین و مراکز حکومت آنها، آثار هنرى و معمارى و... ولى «متعصّبان خشک وهّابى» غالب آنها را به بهانه واهى «آثار شرک» از میان بردند! و کمتر چیزى از این آثار پرارزش باقى مانده است و سزاوار است مسلمین براى نابودى این آثار گرانبها خون گریه کنند.امروز همه مى دانیم هر ملّتى براى اثبات اصالت خود بر گذشته تاریخ خود تکیه مى کند و آثار مهمّى را که از گذشته باقى مانده است شاهد و گواه آن مى شمرد و به همین جهت از آثار تاریخى خود به دقّت نگهدارى مى کند.امّا این گروه در این سرزمین هاى مقدّس تقریباً چیزى از آثار تاریخى اسلام را بجاى نگذاشتند و همه را ویران کرده و از میان بردند، آثارى که از نظر ارزش، بهایى نمى توان براى آنها تعیین کرد.نمونه بارز آن قبرستان بقیع است، این قبرستان مهمترین قبرستان در اسلام است که بخش مهمّى از تاریخ اسلام را در خود جاى داده و کتاب بزرگ و گویایى از تاریخ ما مسلمین است.

قبور همسران و فرزندان پیامبر اسلام، امامان اهل بیت(علیهم السلام)، فقها و علماى بزرگ، صحابه والا مقام، شهداى گرانقدر، سرداران رشید اسلام و... همه و همه در آن جاى دارد; شاید بیش از ده هزار صحابى در آن جا مدفون است و به یک معنى بخش عظیمى از تاریخ اسلام در دل بقیع نهفته است.ولى اکنون که وارد بقیع مى شویم ویرانه اى بسیار زشت و مشمئز کننده و ناهموار، بدون هیچ علامت و نشانه مى بینیم که اشک را از دیدگان انسان سرازیر مى کند.

این متعصّبان خشک با نهایت تأسّف این آثار گرانبهاى تاریخى را به بهانه واهى «مبارزه با شرک» از میان برده اند و جهان اسلام را گرفتار خسارت عظیمى کرده اند که هرگز نمى توان آن را جبران کرد.راستى که انسان متعصّب چقدر خطر آفرین است و سرمایه هاى ارزشمند کشور خود را چگونه بر باد مى دهد، سرمایه هایى که به همه تعلّق دارد، به انسان هاى امروز و گذشته و آینده.

چرا هنوز بارگاه پیامبر برپاست؟!

 کسانى که به مکّه و مدینه مشرّف شده اند، مى دانند على رغم ویرانى تمام قبرستان بقیع و قبور شهداى احد و غیر آنها، گنبد و بارگاه ملکوتى پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) برپاست و مسلمانان از همه جاى دنیا به زیارت آن حضرت مى شتابند و این وضع سؤال مهمّى در اذهان همه زائران ترسیم مى کند، که چرا این گروه به سراغ بارگاه پیامبر(صلى الله علیه وآله)نرفتند؟!حقیقت آن است که آنها خود را کوچک تر از آن دیدند که دست به این کار زنند و تمام جهان اسلام را بر ضدّ خود بشورانند. آرى وهّابى هاى متعصّب نتوانستند، بارگاه ملکوتى پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) را از میان بردارند، و گنبد خضرا را ویران سازند و ضریح مقدّس حضرت را نابود کنند.

هنگامى که از آنها سؤال شد چگونه تمام گنبد و بارگاه هایى را که بر فراز قبور ائمّه بقیع(علیهم السلام) و شهداى احد و غیر آنها بنا شده بود از میان برداشتید ولى گنبد و بارگاه پیامبر(صلى الله علیه وآله) همچنان پابرجاست؟ این تناقض در عمل چه مفهومى دارد؟اگر این ها نشانه بت پرستى و شرک است، چرا این «نشانه بزرگ!» را در کنار این مسجد باشکوه و با عظمت نگه داشته اید، و اگر نیست، چرا بقیّه را از میان برداشتید؟آنها پاسخى در برابر این سؤال ندارند و به راستى وا مى مانند.

به نقل از آیت الله شیخ ناصر مکارم شیرازی :

در یکى از سفرهاى زیارتى که مدّت ها قبل داشتم به دیدار «امام مدینه» رفتم و از او که مرد فاضل و باانصافى بود همین سؤال را کردم.او سعى کرد با ذکر یک داستان تاریخى ذهن مرا از این سؤال آزار دهنده و بدون جواب منصرف کند; داستانى مربوط به زمان «ناصرالدوله» نقل کرد که دو نفر یهودى از خانه هاى مجاور حرم نقب زده بودند که به قبر پاک پیامبر(صلى الله علیه وآله) دست یابند. «ناصرالدوله» در خواب دید که پیامبر(صلى الله علیه وآله) به او مى گوید مرا از دست این دو نفر نجات بده! چند بار در چند شب این خواب تکرار شد. او در حیرت فرو رفت و فهمید خبرى در مدینه است. به مدینه آمد و تمام مردم شهر را به صف کرد و نگاه کرد و آن دو نفر را که در خواب دیده بود، درمیان آنها دید، دستور داد آنها را گرفتند و توطئه را خنثى کرد و مجازات سختى براى آنها قائل شد.سپس دستور داد اطراف قبر شریف را کندند و آن را با فلز گداخته پر کردند تا دیوارى پولادین به وجود آید و کسى جرأت این گونه کارها را در آینده نداشته باشد.روشن است که این جواب هرگز قانع کننده نبود، زیرا حدّاکثر ساختن بخش زیرزمین قبر مطهّر را توجیه مى کرد، ولى جوابى براى گنبد و بارگاه و ضریح محسوب نمى شد، امّا رعایت ادب و احساس این که طرف مقابل حرفى براى گفتن ندارد و ممکن است شرمنده شود، مانع از ادامه بحث از طرف اینجانب شد.اخیراً شنیده شد که یکى از متعصّبان وهّابى گفته است در آینده گنبد و بارگاه پیغمبر(صلى الله علیه وآله) را نیز خراب خواهیم کرد که البتّه این سخن هر چند با اصول فکرى متعصّبان آنها سازگار است، ولى به یقین هرگز چنین جرأتى در برابر جهان اسلام نخواهند داشت، به خصوص این که با پیدا شدن موج جدید در میان اعتدال گرایان این مسلک، هرگز چنین حادثه اى رخ نخواهد داد و کسى جرأت بر این کار نخواهد داشت.

عجب این که این سخن را به پیشواى وهّابیّون محمّد بن عبدالوهّاب نیز نسبت داده اند. ولى او در بعضى از سخنانش چنین نسبتى را کذب دانسته است، هر چند حسن بن فرحان مالکى در کتاب خود «داعیة و لیس نبیّاً» ـ چنان که در پایان همین کتاب خواهد آمد ـ معتقد است در کلمات شیخ محمّد اشاره اى به این سخن دیده مى شود که اگر توانایى یابم گنبد و بارگاه پیامبر(صلى الله علیه وآله) را نیز ویران مى کنم!

دوشنبه 6 7 1388 16:49

از امام صادق (ع ) نقل شده ، که بینوایى به نزد پیامبر آمد. و مرد ثروتمندى در حضور رسول (ص ) بود. مالدار، جامعه خویش از بینوا در کشید. پیامبر (ص ) گفت : چه چیز تو را بر آن داشت ؟ آیا ترسیدى که بینوایى او، ترا نیز در گیرد؟ یا بى نیازى تو به او بچسبد؟ ثروتمند گفت : چون چنین فرمودى ؛ چون چنین فرمودى ؛ نیمى از دارایى من از آن او باشد. آنگاه پیامبر به مرد بینوا گفت : آیا از او مى پذیرى ؟ و تهیدست گفت : نه : گفت چرا؟ گفت از آن مى ترسم ، که چنان شوم که او شده است .

دسته ها : سخنان عترت
دوشنبه 6 7 1388 16:48

عبدالله بن زراره از امام صادق (ع ) کرد که گفت : پروردگار براى هر مؤمنى از ایمانش همدمى نهاده است ، که به او آرام مى گیرد، که حتى اگر بر فراز کوهى باشد، از تنهایى وحشت نمى کند.

دسته ها : سخنان عترت
دوشنبه 6 7 1388 16:47

امیرالمؤمنین على (ع ) گفت : براى دلهاى مؤمنان چیزى را زیانبخش تر از صداى گام هاى مریدانى که از پشت سر آنان مى آید، نمى بینم .

دسته ها : سخنان عترت
دوشنبه 6 7 1388 16:46

ابو ربیع زاهد، داوود طایى را گفت : مرا پندى ده ! گفت : از دنیا روزه گیر! و افطارت را براى آخرت بگذار و از مردم چنان بگریز! که از شیر مى گریزى .

نوشته شده توسط عزیز سالمی

دوشنبه 6 7 1388 16:45

آیا توسل به اولیاء با توحید سازگار است؟

اوّلاً لازم به تذکر است که هرگز منظور از توسّل این نیست که چیزى را از شخص پیامبر یا امام مستقلا تقاضا کنند بلکه منظور این است که با اعمال صالح یا پیروى از پیامبر وامام، یا شفاعت آنان و یا سوگند دادن خداوند به مقام و مکتب آنها (که خود یک نوع احترام و اهتمام به موقعیّت آنها و یک نوع عبادت است).از خداوند چیزى را بخواهند این معنى نه بوى شرک مى دهد و نه بر خلاف آیات قرآن است.ثانیاً: از آیات قرآن به خوبى استفاده مى شود که وسیله قرار دادن مقام انسان صالحى در پیشگاه خدا و طلب چیزى از خداوند به خاطر او، به هیچ وجه ممنوع نیست و منافات با توحید ندارد، در آیه 64 سوره نساء مى خوانیم:

ولو انهم اذ ظلموا انفسهم جائوک فاستغفروا الله و استغفر لهم الرسول لوجدوا الله تواباً رحیما:

«اگر آنها هنگامى که به خویشتن ستم کردند (و مرتکب گناهى شدند) به سراغ تو مى آمدند و از خداوند طلب عفو و بخشش مى کردند و تو نیز براى آنها طلب عفو مى کردى، خدا را توبه پذیر و رحیم مى یافتند».

روایات اسلامى و توسل

از روایات متعددى که از طریق شیعه و اهل تسنن در دست داریم، نیز به خوبى استفاده مى شود که توسل هیچگونه اشکالى ندارد، بلکه کار خوبى محسوب مى شود، این روایات بسیار فراوان است و در کتب زیادى نقل شده و ما به عنوان نمونه به چند قسمت از آنها که در کتب معروف اهل تسنن مى باشد اشاره مى کنیم:

1 ـ در کتاب «وفاء الوفاء» تألیف دانشمند معروف سنى «سمهودى» چنین مى خوانیم که:

 مدد گرفتن و شفاعت خواستن در پیشگاه خداوند از پیامبر (صلى الله علیه وآله) و از مقام و شخصیت او، هم پیش از خلقت او مجاز است و هم بعد از تولد و هم بعد از رحلتش، هم در عالم برزخ، و هم در روز رستاخیز، سپس روایت معروف توسل آدم را به پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله) از عمر بن خطاب نقل کرده که: آدم روى اطلاعى که از آفرینش پیامبر اسلام در آینده داشت به پیشگاه خداوند چنین عرض کرد:

«یارب اسئلک بحق محمد لما غفرت لى»(1).

«خداوندا به حق محمد (صلى الله علیه وآله) از تو تقاضا مى کنم که مرا ببخشى».

سپس حدیث دیگرى از جماعتى از راویان حدیث از جمله «نسائى» و «ترمذى» دانشمندان معروف اهل تسنن به عنوان شاهد براى جواز توسل به پیامبر در حال حیات نقل مى کند که خلاصه اش این است: مرد نابینائى تقاضاى دعا از پیامبر براى شفاى بیماریش کرد، پیغمبر به او دستور داد که چنین دعا کند:

«اللهم انى اسئلک و اتوجه الیک بنبیک محمد نبى الرحمة یا محمد انّى توجهت بک الى ربى فى حاجتى لتقضى لى اللهم شفعه فىّ»(2).

«خداوندا من از تو به خاطر پیامبرت پیامبر رحمت تقاضا مى کنم و به تو روى مى آورم اى محمد! به وسیله تو به سوى پروردگارم براى انجام حاجتم متوجه مى شوم خداوندا او را شفیع من ساز»

.سپس در مورد جواز توسل به پیامبر (صلى الله علیه وآله) بعد از وفات چنین نقل مى کند که مرد حاجتمندى در زمان عثمان کنار قبر پیامبر (صلى الله علیه وآله) آمد و نماز خواند و چنین دعا کرد:

اللهم انى اسئلک و اتوجه الیک بنبینا محمد (صلى الله علیه وآله) نبى الرحمة، یا محمد انى اتوجه الى ربک ان تقضى حاجتى».

«خداوندا من از تو تقاضا مى کنم و به وسیله پیامبر ما محمد (صلى الله علیه وآله)پیغمبر رحمت به سوى تو متوجه مى شوم، اى محمد من به وسیله تو متوجه پروردگار تو مى شوم تا مشکلم حل شود».

بعداً اضافه مى  نگذشت که مشکل او حل شد.(3)

2 ـ نویسنده کتاب «التوصل الى حقیقة التوسل» که در موضوع توسل بسیار سختگیر است 26 حدیث از کتب و منابع مختلف نقل کرده که جواز این کند چیزى موضوع در لابلاى آنها منعکس است، اگر چه نامبرده سعى دارد که در اسناد این احادث خدشه وارد کند، ولى واضح است که روایات هنگامى که فراوان باشند و به حد تواتر برسند جائى براى خدشه در سند حدیث باقى نمى ماند و روایاتى که در زمینه توسل در منابع اسلامى وارد شده است مافوق حد تواتر است و از جمله روایاتى که نقل مى کند این است که:«ابن حجر مکى» در کتاب «صواعق» از «امام شافعى» پیشواى معروف اهل تسنن نقل مى کند که به اهل بیت پیامبر توسل مى جست و چنین مى گفت:

آل النبى ذریعتى *** وهم الیه وسیلتى

ارجوبهم اعطى غداً *** بید الیمین صحیفتى(4)

«خاندان پیامبر وسیله منند آنها در پیشگاه او سبب تقرب من مى باشند»

«امیدوارم به سبب آنها فرداى قیامت نامه عمل من به دست راست من سپرده شود»

.و نیز از «بیهقى» نقل مى کند که در زمان خلافت خلیفه دوم سالى قحطى شد بلال به همراهى عده اى از صحابه بر سر قبر پیامبر آمد و چنین گفت:

«یا رسول الله استسق لامتک... فانهم قد هلکوا..»(5)

«اى رسول خدا! از خدایت براى امتت باران بخواه... که ممکن است هلاک شوند».

حتى از ابن حجر در کتاب «الخیرات الحسان» نقل مى کند که «امام شافعى» در ایامى که در بغداد بود به زیارت ابوحنیفه مى رفت و در حاجاتش به او متوسل مى شد!(6)و نیز در صیحح «دارمى» از «ابى الجوزاء» نقل مى کند که سالى در مدینه قحطى شدیدى واقع شد، بعضى شکایت به «عایشه» بردند، او سفارش کرد که بر فراز قبر پیامبر روزنه اى در سقف ایجاد کنند تا به برکت قبر پیامبر از طرف خدا باران نازل شود، چنین کردند و باران فراوانى آمد!.در تفسیر «آلوسى» قسمت هاى زیادى از احادیث فوق را نقل کرده و پس از تجزیه و تحلیل طولانى و حتىسختگیرى درباره احادیث فوق در پایان ناگزیر به اعتراف شده و چنین مى گوید:«بعد از تمام این گفتگوها من مانعى در توسل به پیشگاه خداوند به مقام پیامبر(صلى الله علیه وآله) نمى بینم چه در حال حیات پیامبر و چه پس از رحلت او، وبعد از بحث نسبتاً مشروحى در این زمینه، اضافه مى کند «توسل جستن به مقام غیر پیامبر در پیشگاه خدا نیز مانعى ندارد به شرط اینکه او حقیقتاً در پیشگاه خدا مقامى داشته باشد.»(7)و اما در منابع شیعه موضوع به قدرى روشن است که نیاز به نقل حدیث ندارد. چند یادآورى لازمدر اینجا لازم است به چند نکته اشاره کنیم :

1 ـ منظور از توسل این نیست که کسى حاجت را از پیامبر یا امامان بخواهد بلکه منظور این است که به مقام او در پیشگاه خدا متوسل شود، و این در حقیقت توجه به خدا است، زیرا احترام پیامبر نیز به خاطر این است که فرستاده او بوده و در راه او گام برداشته و ما تعجب مى کنیم از کسانى که این گونه توسل را یک نوع شرک مى پندارند در حالى که شرک این است که براى خدا شریکى در صفات و اعمال او قائل شوند و این گونه توسل به هیچ وجه شباهتى با شرک ندارد.

2 ـ بعضى اصرار دارند که میان حیات و وفات پیامبر و امامان فرق بگذارند، در حالى که گذشته از روایات فوق که بسیارى از آنها مربوط به بعد از وفات است، از نظر یک مسلمان، پیامبران و صلحاء بعد از مرگ «حیات برزخى» دارند، حیاتى وسیع تر از عالم دنیا همانطور که قرآن درباره شهداء به آن تصریح کرده است ومى گوید آنها را مردگان فرض نکنید آنها زندگانند(8)

.3 ـ بعضى نیز اصرار دارند که میان تقاضاى دعا از پیامبر، و بیان سوگند دادن خدا به مقام او، فرق بگذارند، تقاضاى دعا را مجاز و غیر آن را ممنوع بشمارند در حالى که هیچگونه فرق منطقى میان این دو دیده نمى شود.

4 ـ بعضى از نویسندگان و دانشمندان اهل تسنن مخصوصاً «وهابیها» با لجاجت خاصى کوشش دارند تمام احادیثى که در زمینه توسل وارد شده است تضعیف کنند و یا با اشکالات واهى و بى اساس آنها را به دست فراموشى بسپارند، آنها در این زمینه چنان بحث مى کنند که هر ناظر بى طرفى احساس مى کند که قبلا عقیده اى براى خود انتخاب کرده، سپس مى خواهند عقیده خود را به روایات اسلامى «تحمیل» کنند، و هرچه مخالف آن بود به نوعى از سر راه خود کنار بزنند، در حالى که یک محقق هرگز نمى تواند چنین بحث هاى غیر منطقى و تعصب آمیزى را بپذیرد

.5 ـ همان طور که گفتیم روایات توسل به حدّ تواتر رسیده یعنى به قدرى زیاد است که ما را از بررسى اسناد آن بى نیاز مى سازد، علاوه بر این در میان آنها روایت صحیح نیز فراوان است با این حال جائى براى خرده گیرى در پاره اى از اسناد آنها باقى نمى ماند

.6 ـ از آنچه گفتیم روشن مى شود که روایاتى که در ذیل این آیه وارد شده و مى گوید: پیغمبر به مردم مى فرمود: از خداوند براى من «وسیله» بخواهید و یا آنچه در کافى از على (علیه السلام) نقل شده که وسیله بالاترین مقامى است که در بهشت قرار دارد، با آنچه در تفسیر آیه گفتیم هیچگونه منافاتى ندارد زیرا همانطورکه مکرر اشاره کردیم «وسیله» هرگونه تقرب به پروردگار را شامل مى شود و تقرب پیامبر به خدا و بالاترین درجه اى که در بهشت وجود دارد یکى از مصداق هاى آن است.(9)

پی نوشت ها

1 ـ وفاء الوفاء جلد 3 ص 1371 ـ در کتاب «التوصل الى حقیقة التوسل» صفحه 215 حدیث فوق را از «دلائل النبوة» بیهقى نیز نقل نموده است.

 

2 ـ وفاء الوفاء ص 1372

3 ـ وفاء الوفاء ص 1373.

 

4 ـ التوصل ... ص 329.

 

5 ـ التوصل ... ص 253.

 

6 ـ التوصل... ص 331.

 

7 ـ روح المعانى جلد 4 ـ 6 ص 114 ـ 115.

 

8 ـ سوره آل عمران ـ آیه 169.

 

9 ـ تفسیر نمونه 4/366

 منبع :  کتاب شیعه پاسخ می دهد
دسته ها : پاسخ به شبهات
دوشنبه 6 7 1388 16:12

احترام به قبور بزرگان   

در این جا مخاطب ما فقط وهّابیان تندرو هستند، زیرا زیارت قبور بزرگان اسلام را همه فرق مسلمین ـ جز این گروه اندک ـ جایز مى شمرند، به هر حال گروهى از وهّابى ها به ما ایراد مى کنند که چرا به زیارت پیشوایان دینى مى روید؟ و ما را «قبوریّون» مى نامند! در حالى که در همه نقاط جهان براى آرامگاه هاى گذشتگان اهمّیّت قائل هستند و به زیارت آن مى روند.مسلمین جهان نیز همیشه براى قبور بزرگان خود ارج قائل بوده و هستند و به زیارت آنها رفته و مى روند، تنها گروه کوچک وهّابیون هستند که با آن مخالفت مى کنند و در واقع مدّعى تمام مسلمین دنیا مى باشند.البتّه بعضى از علماى معروف وهّابى نیز تصریح کرده اند که زیارت قبر پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله)مستحب است، ولى به نیّت زیارت نباید «شدّ رحال» کرد، یعنى به قصد زیارت مسجد النّبى و عبادت در آن یا انجام عمره به مدینه بیایند، در ضمن قبر پیامبر(صلى الله علیه وآله) را نیز زیارت کنند و به قصد زیارت بار سفر نبندند!«بن باز» فقیه معروف وهّابى که چندى پیش درگذشت طبق گفته مجله «الجزیره» مى گفت: 

«کسى که مسجد پیامبر را زیارت کند مستحب است در روضه پیامبر دو رکعت نماز بگذارد، سپس بر پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) سلام بگوید و نیز مستحب است به قبرستان بقیع برود و به شهداى مدفون در آن سلام بگوید».(1)

فقهاى چهارگانه اهل سنّت ـ طبق نقل «الفقه على المذاهب الاربعه» ـ زیارت قبر پیامبر(صلى الله علیه وآله) را بدون این قیود و شروط مستحب مى دانستند، در این کتاب چنین مى خوانیم: 

«زیارت قبر پیامبر از بالاترین مستحبّات است و در مورد آن احادیث متعدّدى وارد شده است».

 سپس به نقل شش حدیث مى پردازد.(2)این گروه از وهّابیون به طور کلّى در سه نقطه با دیگر مسلمانان جهان درگیر بوده و مخالفت دارند:

1ـ بناى قبور

.2ـ شدّ رحال براى زیارت قبور.

3ـ زیارت زنان از قبور

آنها به بعضى از روایات در هر سه موضوع تمسّک جسته اند که یا سند درستى ندارد یا دلالت آن مردود است. به نظر مى رسد انگیزه دیگرى براى این حرکت نادرست دارند، آنها گرفتار وسوسه در مسأله توحید و شرکند و شاید چنین مى پندارند زیارت قبور به مفهوم پرستش آنهاست و لابد همه مسلمین غیر از آنها مشرک و ملحدند!!

سابقه تاریخى

احترام به قبور گذشتگان ـ به خصوص قبور بزرگان ـ سابقه اى بسیار طولانى دارد، از هزاران سال پیش، مردم جهان امواتشان را گرامى مى داشتند، و به قبور آنها ـ به خصوص بزرگانشان ـ احترام مى گذاشتند، که فلسفه و آثار مثبت این کار بسیار است.

نخستین فایده بزرگداشت گذشتگان، نگهدارى حرمت این عزیزان است و قدرشناسى از آنان، یکى از نشانه هاى عزّت و شرف انسانى است، و سبب تشویق جوانان به پیمودن راه آنهاست.

دوّمین اثر، گرفتن درس هاى عبرت از قبور خاموش امّا گویاى آنها، و زدودن زنگار غفلت از آیینه قلب انسان و بیدارى و هشیارى در برابر زرق و برق تخدیر کننده دنیا، و کاستن از سیطره هوا و هوسهاست، و به تعبیر امیرمؤمنان على(علیه السلام) مردگان بهترین واعظانند.

 سوّمین اثر، تسلّى خاطر بازماندگان است، چرا که مردم در کنار قبور عزیزان خود آرامش بیشترى احساس مى کنند. گویى در کنار خود آنها هستند و این زیارت ها از شدّت آلام آنها مى کاهد، به همین دلیل حتّى براى آنها که مفقودالاثر هستند، شبیه قبرى درست مى کنند و در کنار آن به یاد آنان هستند.

چهارم این که بزرگ شمردن قبور بزرگان پیشین یکى از طرق حفظ میراث فرهنگى هر قوم و ملّت است، و اقوام روزگار به فرهنگ کهن خود زنده اند. مسلمانان جهان فرهنگ غنى و عظیمى دارند که بخش مهمّى از آن در قبور و آرامگاه هاى شهدا و علماى بزرگ و پیشروان علم و فرهنگ و به خصوص در مشاهد پیشوایان بزرگ دین نهفته است.حفظ و یادآورى و بزرگداشت آنها سبب حفظ اسلام و سنّت پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) است.چه بى سلیقه هستند کسانى که آثار پرافتخار بزرگان اسلام را در مکّه و مدینه و بعضى مناطق دیگر از میان بردند و جامعه اسلامى را گرفتار خسارت عظیمى کردند. متأسّفانه سلفى هاى نادان و عقب افتاده به بهانه هاى واهى، ضربات سنگینى از این طریق بر پیکر میراث فرهنگى اسلام، وارد آوردند که جبران آن ممکن نیست.آیا این آثار تاریخى با عظمت، فقط به این گروه اندک تعلّق دارد که این گونه بیرحمانه نابود شود یا پاسدارى از آن باید به دست گروهى از دانشمندان آگاه اسلامى از تمام کشورها سپرده شود؟

پنجمین اثر این که زیارت قبور پیشوایان بزرگ دین، و تقاضاى شفاعت در پیشگاه خدا از آنان که آمیخته با توبه و انابه به درگاه الهى است، اثر معنوى فوق العاده اى در تربیت نفوس و پرورش اخلاق وایمان دارد و بسیارى از گنهکاران آلوده، در جوار بارگاه ملکوتى آنان توبه کرده و مى کنند، و براى همیشه اصلاح مى شوند، و صالحان نیز به مقام هاى والاترى از صلاح مى رسند

پی نوشت ها. 

1- جریده الجزیره، شماره 6826 (22 ذى القعدة 1411)

.2. الفقه على المذاهب الاربعة، جلد 1، صفحه 590.

منبع : کتاب شیعه پاسخ می دهد

 نوشته شده توسط عزیز سالمی 

دسته ها : پاسخ به شبهات
دوشنبه 6 7 1388 16:10
X