قيام حضرت زهرا سلام الله عليها
فدك در واقع وسيله اي براي دستيابي به هدفي مهم بود .مسأله بسيار مهميكه در آن روز كسي غير از حضرت زهرا(سلام الله عليها) به آن توجه نميكرد جايگزيني حاكميت مردم به جاي حاكميت خدا بود. درواقع اصل مبارزات تماميائمه به خاطر اين مسأله بوده است كه خداوند بايد حاكم باشد يا مردم. اگر خدا حاكم مطلق است پس او بايد رهبر انتخاب كند و اينكه پس از رحلت پيامبر گرامياسلام مردم به سراغ ابوبكر رفتند يعني حاكميت خدا را كنار گذاشته و سراغ حاكميت مردم رفتند واين اولين و بزرگترين انحراف درهر حكومتي است. انحرافي كه موجب تمامي شكستها و ناكاميها ميشود. درواقع بزرگترين بدبختي مسلمين اين است كه امر آسماني را زميني كردند. و تماميمشكلات مسلمين ازهمينجا سرچشمه گرفت كه تعيين امام را برعهده خود گرفته و رأي خدا و رسول را قبول نكردند.
به همين دليل بلافاصله پس از تعيين ابوبكر، جنگهاي رده به پا شد كه در آن بيش از 30000 نفر كشته شدند و اين اولين شكست ياران اسلام بود. بسياري از افرادي كه به اسم مرتدين كشته شدند، مرتد نبودند بلكه افراد مؤمني مثل مالك بن نويره و قبيله او وبسياري ديگر از قبايل به اين دليل كه ما با علي بيعت كرديم و به شخص ديگري زكات نميدهيم كشته شدند. برخي ديگر ميگفتند اگر ابوبكر ميتواند خليفه رسول خدا شود چرا ما جانشين پيامبر نشويم!! و اين همان اولين شكاف بزرگ در اسلام بود، يعني هرج و مرج، يعني هر كسي داعيه خلافت داشته باشد، يعني حاكميت شخصي، يعني هر كسي كه زور بيشتري دارد بايد حاكم شود، و اين به خاطر عدم حاكميت معصوم و امام انتخاب شده از طرف خداست.
حضرت زهرا سلام الله عليها به خوبي درك ميكردند كه اگر امروز خليفهاي كه با انتخاب عدهاي قليل و با زور و تهديد روي كار آمده است به عنوان خليفه واقعي رسول الله شناخته شود، فردا افرادي مثل يزيد و حجاج هم به عنوان جانشين برحق پيامبر شناخته ميشوند، و كسي مثل امام حسين عليه السلام، فرزند رسول الله هم اگر بخواهد قيام كند او را به عنوان يك انسان مرتد ميكشند و هيچ كسي هم متوجه نميشود. در واقع مبارزات حضرت زهرا سلام الله عليها مقدمه قيام عاشورا و سرنگوني حاكميت سياه بنياميه بود.
.
مطالبه فدك
دقت شود كه فدك را حضرت زهرا سلام الله عليها به عنوان هديه و هبه اي كه از رسول خدا دريافت نمودند مطالبه كردند و پس از ممانعت ابوبكر، فدك و زمينهاي خيبر را به عنوان ارث از غاصبان مطالبه كردند. زيرا رسول خدا علاوه بر فدك اموال ديگري هم داشتند، كه آن اموال از طريق ارث به حضرت زهرا سلام الله عليها ميرسيد. بنابراين حضرت زهرا سلام الله عليها، ارث خود را از ابوبكر طلب كردند
(صحيح البخاري، ج 4، ص 1481، ح3810، كِتَاب الْمَغَازِي، بَاب حديث بَنِي النَّضِيرِ و ج 6، ص 2474، ح6346، كِتَاب الْفَرَائِضِ، بَاب قَوْلِ النبي صلى الله عليه وسلم لَا نُورَثُ ما تَرَكْنَا صَدَقَةٌ و نيز صحيح البخاري، ج 3، ص 1360، ح3508، كتاب فضائل الصحابة، بَاب مَنَاقِبِ قَرَابَةِ رسول اللَّهِ (ص) وَمَنْقَبَةِ فَاطِمَةَ عليها السَّلَام)
اما ابوبكر گفت، من از پيامبر شنيدم كه فرمود «ما پيامبران ارثي از خود نميگذاريم و هر چه كه بعد از ما بماند صدقه خواهد بود»
پس از اين بود كه حضرت زهرا سلام الله عليها خطبه فدكيه را ايراد كردند و در آن فرمودند «..... شما اكنون گمان مىكنيد كه ما ارث نميبريم، آيا به دنبال حكم جاهليت هستيد؟ و براى اهل يقين، چه حكمى، نيكوتر از حكم خداوند است؟ اى مسلمانان! آيا بر ارثم مغلوب شدم، اى پسر ابوقحافه! آيا در كتاب خدا هست كه تو از پدرت ارث ببري؛ ولى من از پدرم ارث نبرم، همانا سخن دروغ به خدا و رسولش نسبت دادهاي»
(ابن اثير جزرى در كتاب منال الطالب، باب أحاديث الصحابيّات، دو خطبه از صديقه شهيده سلام الله عليها، با موضوع دادخواهى از ابوبكر نقل كرده است.)
در احتجاجي ديگر ايشان خطاب به ابوبكر فرمودند قرآن ميگويد: سليمان از داوود ارث برد « وَوَرِثَ سُلَيْمَانُ دَاوُدَ» ( سوره نمل آيه 16)
، زكريا از خداوند فرزندي طلب كرد كه از او و آل يعقوب ارث ببرد. « فَهَبْ لِي مِن لَّدُنكَ وَلِيّاً يَرِثُنِي وَيَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ وَاجْعَلْهُ رَبِّ رَضِيّاً» سوره مريم آيه 5 و6.
( اين احتجاج در كتاب الطبقات الكبرى، ج2، ص315 ذكر شده است.)
اگر فدك هبه بود چرا حضرت زهرا براي ارث با ابوبكر مطالبه كرد؟
فدك را كه پيامبر (ص)به دستور خداوند به فاطمه سلام الله عليها بخشيده بود، فاطمه سلام الله عليها بعد از غصب فدك هرگز نگفت كه من ميراث پدرم را مطالبه ميكنم، بلكه آنها جعل حديث نموده و مسئله ميراث را پيش كشيدند، در حالي كه فاطمه ـ سلام الله عليها ـ مالك فدك بود و بعد از فاطمه سلام الله عليها فدك به فرزندان آن حضرت سلام الله عليها به عنوان ميراث ميرسيد، پس فاطمه سلام الله عليها به عنوان ميراث مطالبه نكرده است، بلكه به عنوان حق غصب شده خويش، مطالبه ميكرد و علت اين كه حضرت فاطمه سلام الله عليها به آيات ارث تمسك جست اين بود كه ميخواست به خليفه اول بفهماند، حديثي كه او به زبان پيغمبر ميبندد، خلاف قرآن، است كه لازمه آن ....
ابن ابي الحديد تصريح ميكند كه حضرت فاطمه سلام الله عليها فدك را هرگز به عنوان ارث مطالبه نكرد، بلكه پس از اخراج كارگران آن حضرت توسط مأمورين ابيبكر، آمد به مسجد و سخنراني نمود و خطبهاي غرّا ايراد كرد و گفت اين ملك را رسول خدا (ص) به من هبه كرده است كه شما تصرف ميكنيد، ولي ابوبكر گفت پيغمبر روايت كرد به من كه انبياء هيچ ميراثي غير از ايمان و علم و... حتي زمين از خود باقي نميگذارند.(1)
پي نوشت:
1- ر.ك. ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 4، ص 80
چرا در زمان حضرت علي كه شيخين فوت كرده بودند باز هم قبر حضرت صديقه مخفي بود؟
السلام علي اُم ابيها
اختفاي قبر دختر پيامبر )ص) سوالي مهم و غير قابل اغماض و غير قابل انكار و غير قابل دستبرد است كه در تمامي اعصار اذهان را درگير ميكند و رد يابي آن افشاكننده عمل خلفاست و اينكه آنچه كردند مورد تاييد و رضايت دختر رسول اكرم (ص) و جانشين آن حضرت (ص) نبود.
اين سندي است كه غير قابل دستبرد است و اعتراض علني دختر رسول خدا (ص) را به عملكرد شيخين و ديگر صحابه منحرف ، به همه اعصار و نسلها نشان ميدهد ، حال با نشان دادن آن پس از مدتي جعل روايت و جعل تاريخ ميشد ، مثلا بدين نحو كه : " مزار ايشان از لحظه مرگ براي تمام مسلمانان مشخص بود ، خلفا بر جنازه مطهرش نماز خواندند و با اكرام و اعزاز و با تشيعي بي سابقه در حاليكه كبار صحابه در آن شركت داشتند در فلان مكان بخاك سپرده شد و پس از آن هم مورد احترام خلفا بود ." در حاليكه واقع امر چيز ديگري است و بخلاف اين ادعا.
اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمدا و آل محمد و اخر تابع له علي ذلك
اگر قبر حضرت زهرا براي شيعه اهميت داشت چرا مكانش را از امام علي نپرسيدند؟
السلام علي المكسور ضلعها
غصب خلافت و ناديده گرفتن شان دختر رسول خدا (ص) و حمله به خانه آن حضرت ) سلام الله عليها) و ضرب و جرح ايشان (سلام الله عليها) امر كوچكي نبود ، اين عمل نشان ميداد كه كساني كه امر خلافت را پس از رسول خدا (ص) مدعي شدند ، در پي اهداف خود بودند نه ادامه دادن راه آن حضرت (ص) چرا كه در اينصورت نبايد سفارشات اكيد رسول خدا (ص) را در مورد دخترشان (سلام الله عليها) ناديده مي گرفتند . فاطمة بضعه مني من اذاها فقد اذاني
اينكه پس از پيامبر (ص) چه مشي اي صراط مستقيم است و امروزه مسلمانان بايد معارفشان را از چه كساني دريافت كنند امر مهمي است بايد مشخص شود آيا خلفا مورد تاييد خاندان عصمت و طهارت عليهم السلام بودند يا نه؟
لعن الله ظالميك يا فاطمه
نوشته شده توسط : عزيز سالمي
رفتار ابوبكر با ديگر وارثان پيامبر چگونه بود؟
پاسخ اين سوال را با چند سوال واضح و روشن مي دهيم :
آيا خانه عايشه كه پيامبر در آن مدفون است متعلق به عايشه بوده است؟ چگونه؟ آيا به ارث از پيامبر برده است يا اينكه پيامبر در زمان حيات خود آن را به او واگذار نموده بودند ؟ در حاليكه در هيچ كتابي نقل نشده است كه خانه پيامبر به عايشه بخشيده شده بود، ولي فدك به حضرت زهرا سلام الله عليها بخشيده شده بود كه ابوبكر آن را از حضرت زهرا غصب كرد. و اگر آن خانه به عنوان ارث به عايشه رسيده است، چگونه است كه عايشه از پيامبر ارث ميبرد در حالي كه فقط يك نهم از سهميكه متعلق به همه زنان پيامبر است بهره دارد (در واقع يك نهم از يك هشتم كه ميشود يك قسمت از هفتاد و دو قسمت!)، اما حضرت زهرا سلام الله عليها كه دختر رسول خدا ميباشد نبايد ارث ببرد ؟
سوال ديگري كه در اينجا خود نمايي ميكند اينكه به فرض اينكه عايشه، آن خانه را از پيامبر به ارث برده بود، به راستي چرا ارث ديگر همسران پيامبر را هم از ايشان غصب كرد؟ و اگر پيامبر ارث گذاشته است پس چرا عايشه از دفن پيكر مطهر امام حسن عليه السلام در خانه پيامبر جلوگيري كرد، در حاليكه ايشان بيش از عايشه در آن سهم داشته، زيرا كه عايشه يك نهم از يك هشتم ارث را استحقاق دارد به اين اعتبار كه او يكى از نه همسرى است كه هنگام وفات پيغمبر صلى اللَّه عليهوآله در عقد ازدواج آن حضرت بودند و آنگونه كه معلوم است، زوجه يك هشتم ميراث را مىبرد، در حالى كه امام حسن عليه السلام از طريق مادرش فاطمه عليهاالسلام بيش از عايشه ارث مى برد ولي عايشه از دفن امام حسن عليهالسلام جلوگيري ميكند و حق ايشان و ديگر همسران پيامبر را غصب ميكند؟!
همچنين اين سوال :اگر محل دفن پيامبر (ص) به عنوان ارث بر جاي مانده چرا ابوبكر و عمر فقط از عايشه اجازه گرفتند و از ساير ورثه كه همه زنان پيامبر و حضرت زهرا سلامالله عليها بودند، اجازه نگرفتند؟
اصلا از همه اينها بگذريم چرا ابوبكر و عمر ادعاي عايشه و حفصه را درمورد ارث بردن از حجره پيامبر بدون شاهد تصديق كردند و هيچ شاهدي از آنان نخواستند اما حضرت زهرا سلام الله عليها كه قرآن به عصمت و طهارت ايشان شهادت داده است، با اينكه حضرت علي و حسنين عليهمالسلام و نيز امايمن را شاهد آوردند، ولي سخنش را قبول نكردند، در حاليكه همان طور كه گفتيم ابوبكر بايد شاهد ميآورد نه حضرت زهرا سلام الله عليها؟
السلام علي المغصوبة حقها ، السلام علي المكسورة ظلعها
نوشته شده توسط : عزيز سالمي
اسناد هبه بودن فدك
در منابع تاريخي معتبر آمده فدك مجموعهاي از باغات و مزارعي بود در اطراف مدينه كه پيامبر اكرم (ص) آن را به صلح از يهوديان خيبر گرفته و به حضرت زهرا ـ سلام الله عليها ـ بخشيد.(1)
بلاذري مينويسد كه پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ نصف آن جا را به صلح خالصه خويش نمود. بنابر نقل بلاذري از عايشه وقتي كه زنان پيامبر در زمان عثمان ارث خود را مطالبه نمودند، عايشه جواب داد: «... انما هذا المال لِآل محمد..»(2)
از اين حديث دو نتيجه مهم حاصل ميشود؛ اول اين كه زنان پيامبر جزء آل محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ نيستند، دوم اين كه فدك را حضرت (ص) به دخترش فاطمه سلام الله عليها داده بود، چنان كه نقل كرده است كه فاطمه سلام الله عليها به ابيبكر گفت رسول خدا فدك را به من هبه نمود، آن را به من بازگردان..(3)
بلاذري كه يكي از علماي اهل سنّت است، چند روايت معتبر در اين مورد نقل كرده است كه ملك فدك مال رسول خدا (ص) بود و پيامبر (ص) از درآمد آن به خاندان خود ميداد كه فاطمه سلام الله عليها آن را از رسول خدا خواست و رسول خدا آن را به فاطمه سلام الله عليها بخشيد و همچنين اين مورخ نقل نموده است كه عمر بن عبدالعزيز آن را به اولاد فاطمه سلام الله عليها برگرداند، چنان كه عمر بن عبدالعزيز بعد از رسيدن به خلافت خطبهاي خواند و گفت فدك «فيء» رسول خدا (ص) بود كه آن را به فاطمه ـ سلام الله عليها ـ داد... مأمون نيز آن را طي نامهاي به فرزندان فاطمه سلام الله عليها برگرداند و گفت اين ملك را رسول خدا به دخترش فاطمه بخشيده است و وارثين او و فرزندانش مالك حقيقي آن هستند(4) و قد كتب امير المؤمنين (مأمون) الي المبارك الطبري مولي امير المؤمنين (مامون) يا مره برد فدك علي ورثه فاطمه بنت رسول الله ـ صلّي الله عليه و آله ـ ..(5)
ابن ابي الحديد رواياتي آورده است كه دلالت ميكند پيامبر اين ملك را بنابر آيه شريفة «... و آت ذي القربي حقه...» به فاطمه بخشيد(6)
هرگز آن حضرت فدك را به عنوان ميراث مطالبه ننمود
فدك" دهكده اي كوچك واقع در زمين هاي خيبر بود كه تحت مالكيت يهوديان مدينه قرار داشت. اين دهكده زمين هاي بسيار حاصلخيزي داشت. پس از جنگ "خيبر" كه با رشادتهاي خاص اميرالمومنين(ع) به تفوق نيروهاي اسلام بر يهوديان خيانتكار انجاميد، سران يهود با فرستادن نماينده اي نزد رسول الله، قريه ي فدك را بعنوان هديه به شخص پيامبر(ص) تقديم كردند. پس از تصرف اين دهكده سوره "انفال" نازل شد و اختيار اموالي كه بدون جنگ در دست سپاه اسلام افتاده بود را صرفا به خدا و پيامبرش منحصر نمود.
[بر اساس دستور قرآن و روايات جنگهايي كه مسلمين درآن شركت داشتند و غنيمت هايي گرفته شده بنام انفال بين همه به همه مسلمين شركت كننده تعلق دارد.. و درجنگهايي كه بدون خونريزي غنائمي بدست مسلمين افتاد بنام في ومتعلق به شخص پيامبر است ... ]
علامه مجلسي مي نويسد: چون قلاع خيبر بدست علي(ع) فتح شد و يهوديها فدك را به پيامبر(ص) هديه كردند، جبرئيل نازل شد و اين آيه را آورد: "و آت ذي القربي حقه و …" ؛ رسول اكرم(ص) سوال نمود: "ذي القربي" كيست؟ و حق او چيست؟ جبرئيل پاسخ داد: "ذي القرباي تو فاطمه(سلام الله عليها) است و حق او فدك است و اين در عوض مالي است كه مادرش خديجه در صدر اسلام در راه دين مصرف كرد. پس حضرت رسول فدك را به فاطمه سلام الله عليها بخشيد و فرمود:" اين زمين بدون جنگ گرفته شده و لذا مخصوص من است و من هم آن را به امر خدا به تو بخشيدم"، چنانچه اين مطلب در آيه 7 سوره حشر نيز تاكيد شده است.
پس از آن پيامبر به علي(ع) دستور داد تا اينكه قباله اي در اين مورد بنويسد و آن نوشته را امام علي(ع)، امام حسن(ع)، امام حسين(ع)، ام ايمن و ام سلمه(دو تن از زنان صالحه پيامبر( امضاء نمودند و از سال هفتم هجرت تا سال دهم هجرت-كه سال رحلت پيامبر(ص( بود-، در آمد اين اراضي را براي حضرت زهرا(سلام الله عليها) مي آوردند و او به ميل خود ميان فقراء و مستمندان تقسيم مي كرد.....
رجوع كنيد به بحار الانواز ج48 ص 156
...
نوشته شده توسط : عزيز سالمي
پي نوشت:
1- ياقوت حموي، معجم البلدان، بيروت، چاپ اول، 1410، ج4، ص271.
2- ابي الحسن بلاذري، فتوح البلدان، قم، منشورات الاروميه، 1404 ق، ص 44.
3- همان، ص 45.
4-همان، ص 46 ـ 47؛ و ابن اثير الكامل، بيروت، دار صادر، 1399، ج 2، ص 225.
5- ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، بيروت، 1409، ج 4، ص 84.
6- همان
متن كامل خطبه فدكيه
هنگامى كه ابوبكر و عمر تصميم گرفتند فدك را از حضرت فاطمه عليهاالسلام بگيرند چون اين خبر به ايشان رسيد، چادر بر سر نهاد و با گروهى از زنان بسوى مسجد روانه شد، در حاليكه چادرش به زمين كشيده مىشد، و راه رفتن او همانند راه رفتن پيامبر خدا بود، بر ابوبكر كه در ميان عدهاى از مهاجرين و انصار نشسته بود وارد شد، در اين هنگام بين او و ديگران پردهاى آويختند، آنگاه نالهاى جانسوز از دل برآورد كه همه مردم به گريه افتادند و مجلس و مسجد بسختى به جنبش درآمد. سپس لحظهاى سكوت كرد تا همهمه مردم خاموش و گريه آنان ساكت شد و جوش و خروششان آرام يافت، آنگاه حضرت زهرا (س) كلامش را با حمد و ثناى الهى آغاز فرمود و درود بر رسول خدا فرستاد، در اينجا دوباره صداى گريه مردم برخاست، وقتى سكوت برقرار شد، كلام خويش را دنبال كرد و فرمود:
اَلْحَمْدُلِلَّهِ عَلي ما اَنْعَمَ وَ لَهُ الشُّكْرُ عَلي ما اَلْهَمَ وَ الثَّناءُ بِما قَدَّمَ مِنْ عُمُومِ نِعَمٍ اِبْتَدَاَها وَ سُبُوغِ الاءٍ اَسْداها وَ تَمامِ مِنَنٍ اَوْلاها جَمَّ عَنِ الْاِحْصاءِ عَدَدُها وَ نَأى عَنِ الْجَزاءِ اَمَدُها وَ تَفاوَتَ عَنِ الْاِدْراكِ اَبَدُها وَ نَدَبَهُمْ لاِسْتِزادَتِها بِالشُّكْرِ لاِتِّصالِها وَ اسْتَحْمَدَ اِلَى الْخَلائِقِ بِاِجْزالِها وَ ثَني بِالنَّدْبِ اِلى اَمْثالِها
حمد و سپاس خداى را برآنچه ارزانى داشت، و شكر او را در آنچه الهام فرمود، و ثنا و شكر بر او بر آنچه پيش فرستاد، از نعمتهاى فراوانى كه خلق فرمود و عطاياى گستردهاى كه اعطا كرد، و منّتهاى بىشمارى كه ارزانى داشت، كه شمارش از شمردن آنها عاجز، و نهايت آن از پاداش فراتر، و دامنه آن تا ابد از ادراك دورتر است، و مردمان را فراخواند، تا با شكرگذارى آنها نعمتها را زياده گرداند، و با گستردگى آنها مردم را به سپاسگزارى خود متوجّه ساخت، و با دعوت نمودن به اين نعمتها آنها را دو چندان كرد.
وَ اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاَّ اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَريكَ لَهُ، كَلِمَةٌ جَعَلَ الْاِخْلاصَ تَأْويلَها، وَ ضَمَّنَ الْقُلُوبَ مَوْصُولَها، وَ اَنارَ فِي التَّفَكُّرِ مَعْقُولَها، الْمُمْتَنِعُ عَنِ الْاَبْصارِ رُؤْيَتُهُ، وَ مِنَ الْاَلْسُنِ صِفَتُهُ، وَ مِنَ الْاَوْهامِ كَيْفِيَّتُهُ. اِبْتَدَعَ الْاَشْياءَ لا مِنْ شَىْءٍ كانَ قَبْلَها، وَ اَنْشَاَها بِلاَاحْتِذاءِ اَمْثِلَةٍ اِمْتَثَلَها، كَوَّنَها بِقُدْرَتِهِ وَ ذَرَأَها بِمَشِيَّتِهِ، مِنْ غَيْرِ حاجَةٍ مِنْهُ اِلى تَكْوينِها، وَ لا فائِدَةٍ لَهُ في تَصْويرِها، اِلاَّ تَثْبيتاً لِحِكْمَتِهِ وَ تَنْبيهاً عَلي طاعَتِهِ، وَ اِظْهاراً لِقُدْرَتِهِ وَ تَعَبُّداً لِبَرِيَّتِهِ، وَ اِعْزازاً لِدَعْوَتِهِ، ثُمَّ جَعَلَ الثَّوابَ عَلي طاعَتِهِ، وَ وَضَعَ الْعِقابَ عَلي مَعْصِيَتِهِ، ذِيادَةً لِعِبادِهِ مِنْ نِقْمَتِهِ وَ حِياشَةً لَهُمْ اِلى جَنَّتِهِ.
و گواهى مىدهم كه معبودى جز خداوند نيست و شريكى ندارد، كه اين امر بزرگى است كه اخلاص را تأويل آن و قلوب را متضمّن وصل آن ساخت، و در پيشگاه تفكر و انديشه شناخت آن را آسان نمود، خداوندى كه چشمها از ديدنش بازمانده، و زبانها از وصفش ناتوان، و اوهام و خيالات از درك او عاجز مى باشند. موجودات را خلق فرمود بدون آنكه از مادهاى موجود شوند، و آنها را پديد آورد بدون آنكه از قالبى تبعيّت كنند، آنها را به قدرت خويش ايجاد و به مشيّتش پديد آورد، بىآنكه در ساختن آنها نيازى داشته و در تصويرگرى آنها فائدهاى برايش وجود داشته باشد، جز تثبيت حكمتش و آگاهى بر طاعتش، واظهار قدرت خود،و شناسائى راه عبوديت و گرامى داشت دعوتش، آنگاه بر طاعتش پاداش و بر معصيتش عقاب مقرر داشت، تا بندگانش را از نقمتش بازدارد و آنان را بسوى بهشتش رهنمون گردد.
وَ اَشْهَدُ اَنَّ اَبيمُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ، اِخْتارَهُ قَبْلَ اَنْ اَرْسَلَهُ، وَ سَمَّاهُ قَبْلَ اَنْ اِجْتَباهُ، و اصْطَفاهُ قَبْلَ اَنْ اِبْتَعَثَهُ، اِذ الْخَلائِقُ بِالْغَيْبِ مَكْنُونَةٌ، وَ بِسَتْرِ الْاَهاويلِ مَصُونَةٌ، وَ بِنِهايَةِ الْعَدَمِ مَقْرُونَةٌ، عِلْماً مِنَ اللَّهِ تَعالي بِمائِلِ الْاُمُورِ، وَ اِحاطَةً بِحَوادِثِ الدُّهُورِ، وَ مَعْرِفَةً بِمَواقِعِ الْاُمُورِ.
و گواهى مىدهم كه پدرم محمّد بنده و فرستاده اوست، كه قبل از فرستاده شدن او را انتخاب، و قبل از برگزيدن نام پيامبرى بر او نهاد، و قبل از مبعوث شدن او را برانگيخت، آن هنگام كه مخلوقات در حجاب غيبت بوده، و در نهايت تاريكىها بسر برده، و در سر حد عدم و نيستى قرار داشتند، او را برانگيخت بخاطر علمش به عواقب كارها، و احاطهاش به حوادث زمان، و شناسائى كاملش به وقوع مقدّرات.
اِبْتَعَثَهُ اللَّهُ اِتْماماً لِاَمْرِهِ، وَ عَزيمَةً عَلى اِمْضاءِ حُكْمِهِ، وَ اِنْفاذاً لِمَقاديرِ رَحْمَتِهِ، فَرَأَى الْاُمَمَ فِرَقاً في اَدْيانِها، عُكَّفاً عَلي نيرانِها، عابِدَةً لِاَوْثانِها، مُنْكِرَةً لِلَّهِ مَعَ عِرْفانِها. فَاَنارَ اللَّهُ بِاَبيمُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ و الِهِ ظُلَمَها، وَ كَشَفَ عَنِ الْقُلُوبِ بُهَمَها، وَ جَلى عَنِ الْاَبْصارِ غُمَمَها، وَ قامَ فِي النَّاسِ بِالْهِدايَةِ، فَاَنْقَذَهُمْ مِنَ الْغِوايَةِ، وَ بَصَّرَهُمْ مِنَ الْعِمايَةِ، وَ هَداهُمْ اِلَى الدّينِ الْقَويمِ، وَ دَعاهُمْ اِلَى الطَّريقِ الْمُسْتَقيمِ. ثُمَّ قَبَضَهُ اللَّهُ اِلَيْهِ قَبْضَ رَأْفَةٍ وَ اخْتِيارٍ، وَ رَغْبَةٍ وَ ايثارٍ، فَمُحَمَّدٌ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ و الِهِ مِنْ تَعَبِ هذِهِ الدَّارِ في راحَةٍ، قَدْ حُفَّ بِالْمَلائِكَةِ الْاَبْرارِ وَ رِضْوانِ الرَّبِّ الْغَفَّارِ، وَ مُجاوَرَةِ الْمَلِكِ الْجَبَّارِ، صَلَّى اللَّهُ عَلي أَبي نَبِيِّهِ وَ اَمينِهِ وَ خِيَرَتِهِ مِنَ الْخَلْقِ وَ صَفِيِّهِ، وَ السَّلامُ عَلَيْهِ وَ رَحْمَةُاللَّهِ وَ بَرَكاتُهُ.
او را برانگيخت تا امرش را كامل و حكم قطعىاش را امضا و مقدّراتش را اجرا نمايد، و آن حضرت امّتها را ديد كه در آئينهاى مختلفى قرار داشته، و در پيشگاه آتشهاى افروخته معتكف و بتهاى تراشيده شده را پرستنده، و خداوندى كه شناخت آن در فطرتشان قرار دارد را منكرند. پس خداى بزرگ بوسيله پدرم محمد صلى اللَّه عليه و آله تاريكىهاى آن را روشن، و مشكلات قلبها را برطرف، و موانع رؤيت ديدهها را از ميان برداشت، و با هدايت در ميان مردم قيام كرده و آنان را از گمراهى رهانيد، و بينايشان كرده،و ايشان را به دين استوار و محكم رهنمون شده، و به راه راست دعوت نمود. تا هنگامى كه خداوند او را بسوى خود فراخواند، فراخواندنى از روى مهربانى و آزادى و رغبت و ميل، پس آن حضرت از رنج اين دنيا در آسايش بوده، و فرشتگان نيكوكار در گرداگرد او قرار داشته، و خشنودى پروردگار آمرزنده او را فراگرفته، و در جوار رحمت او قرار دارد، پس درود خدا بر پدرم، پيامبر و امينش و بهترين خلق و برگزيدهاش باد، و سلام و رحمت و بركات الهى براو باد.
ثم التفت الى اهل المجلس و قالت: اَنْتُمْ عِبادَ اللَّهِ نُصُبُ اَمْرِهِ وَ نَهْيِهِ، وَ حَمَلَةُ دينِهِ وَ وَحْيِهِ، وَ اُمَناءُ اللَّهِ عَلى اَنْفُسِكُمْ، وَ بُلَغاؤُهُ اِلَى الْاُمَمِ، زَعيمُ حَقٍّ لَهُ فيكُمْ وَ عَهْدٍ قَدَّمَهُ اِلَيْكُمْ، وَ بَقِيَّةٍ اِسْتَخْلَفَها عَلَيْكُمْ: كِتابُ اللَّهِ النَّاطِقُ وَ الْقُرْانُ الصَّادِقُ، و النُّورُ السَّاطِعُ وَ الضِّياءُ اللاَّمِعُ، بَيِّنَةً بَصائِرُهُ، مُنْكَشِفَةً سَرائِرُهُ، مُنْجَلِيَةً ظَواهِرُهُ، مُغْتَبِطَةً بِهِ اَشْياعُهُ، قائِداً اِلَى الرِّضْوانِ اِتِّباعُهُ، مُؤَدٍّ اِلَى النَّجاةِ اسْتِماعُهُ. بِهِ تُنالُ حُجَجُ اللَّهِ الْمُنَوَّرَةُ، وَ عَزائِمُهُ الْمُفَسَّرَةُ، وَ مَحارِمُهُ الْمُحَذَّرَةُ، وَ بَيِّناتُهُ الْجالِيَةُ، وَ بَراهينُهُ الْكافِيَةُ، وَ فَضائِلُهُ الْمَنْدُوبَةُ، وَ رُخَصُهُ الْمَوْهُوبَةُ، وَ شَرائِعُهُ الْمَكْتُوبَةُ.
آنگاه حضرت فاطمه عليهاالسلام رو به مردم كرده و فرمود: شما اى بندگان خدا پرچمداران امر و نهى او، و حاملان دين و وحى او، و امينهاى خدا بر يكديگر، و مبلّغان او بسوى امّتهاييد، زمامدار حق در ميان شما بوده و پيمانى است كه از پيشاپيش بسوى تو فرستاده، و باقيماندهاى است كه براى شما باقى گذارده، و آن كتاب گوياى الهى و قرآن راستگو و نور فروزان و شعاع درخشان است، كه بيان و حجّتهاى آن روشن، اسرار باطنى آن آشكار، ظواهر آن جلوهگر مى باشد، پيروان آن مورد غبطه جهانيان بوده، و تبعيّت از او خشنودى الهى را باعث مى گردد، و شنيدن آن راه نجات است. بوسيله آن مىتوان به حجّتهاى نورانى الهى، و واجباتى كه تفسير شده، و محرّماتى كه از ارتكاب آن منع گرديده، و نيز به گواهيهاى جلوهگرش و برهانهاى كافيش و فضائل پسنديدهاش، و رخصتهاى بخشيده شدهاش و قوانين واجبش دست يافت.
فَجَعَلَ اللَّهُ الْايمانَ تَطْهيراً لَكُمْ مِنَ الشِّرْكِ، وَ الصَّلاةَ تَنْزيهاً لَكُمْ عَنِ الْكِبْرِ، وَ الزَّكاةَ تَزْكِيَةً لِلنَّفْسِ وَ نِماءً فِي الرِّزْقِ، وَ الصِّيامَ تَثْبيتاً لِلْاِخْلاصِ، وَ الْحَجَّ تَشْييداً لِلدّينِ، وَ الْعَدْلَ تَنْسيقاً لِلْقُلُوبِ، وَ طاعَتَنا نِظاماً لِلْمِلَّةِ، وَ اِما مَتَنا اَماناً لِلْفُرْقَةِ، وَ الْجِهادَ عِزّاً لِلْاِسْلامِ، وَ الصَّبْرَ مَعُونَةً عَلَي اسْتيجابِ الْاَجْرِ. وَ الْاَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ مَصْلِحَةً لِلْعامَّةِ، وَ بِرَّ الْوالِدَيْنِ وِقايَةً مِنَ السَّخَطِ، وَ صِلَةَ الْاَرْحامِ مَنْساءً فِي الْعُمْرِ وَ مَنْماةً لِلْعَدَدِ، وَ الْقِصاصَ حِقْناً لِلدِّماءِ، وَ الْوَفاءَ بِالنَّذْرِ تَعْريضاً لِلْمَغْفِرَةِ، وَ تَوْفِيَةَ الْمَكائيلِ وَ الْمَوازينِ تَغْييراً لِلْبَخْسِ
پس خداى بزرگ ايمان را براى پاك كردن شما از شرك، و نماز را براى پاك نمودن شما از تكبّر، و زكات را براى تزكيه نفس و افزايش روزى، و روزه را براى تثبيت اخلاص، و حج را براى استحكام دين، و عدالتورزى را براى التيام قلبها، و اطاعت ما خاندان را براى نظم يافتن ملتها، و امامتمان را براى رهايى از تفرقه، و جهاد را براى عزت اسلام، و صبر را براى كمك در بدست آوردن پاداش قرار داد و امر به معروف را براى مصلحت جامعه، و نيكى به پدر و مادر را براى رهايى از غضب الهى، و صله ارحام را براى طولانى شدن عمر و افزايش جمعيت، و قصاص را وسيله حفظ خونها، و وفاى به نذر را براى در معرض مغفرت الهى قرار گرفتن، و دقت در كيل و وزن را براى رفع كمفروشى مقرر فرمود
وَ النَّهْىَ عَنْ شُرْبِ الْخَمْرِ تَنْزيهاً عَنِ الرِّجْسِ، وَ اجْتِنابَ الْقَذْفِ حِجاباً عَنِ اللَّعْنَةِ، وَ تَرْكَ السِّرْقَةِ ايجاباً لِلْعِصْمَةِ، وَ حَرَّمَ اللَّهُ الشِّرْكَ اِخْلاصاً لَهُ بِالرُّبوُبِيَّةِ. فَاتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ، وَ لا تَمُوتُنَّ اِلاَّ وَ اَنْتُمْ مُسْلِمُونَ، وَ اَطيعُوا اللَّهَ فيما اَمَرَكُمْ بِهِ وَ نَهاكُمْ عَنْهُ، فَاِنَّهُ اِنَّما يَخْشَي اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ. ثم قالت: اَيُّهَا النَّاسُ! اِعْلَمُوا اَنّي فاطِمَةُ وَ اَبيمُحَمَّدٌ، اَقُولُ عَوْداً وَ بَدْءاً، وَ لا اَقُولُ ما اَقُولُ غَلَطاً، وَ لا اَفْعَلُ ما اَفْعَلُ شَطَطاً، لَقَدْ جاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ اَنْفُسِكُمْ عَزيزٌ عَلَيْهِ ما عَنِتُّمْ حَريصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنينَ رَؤُوفٌ رَحيمٌ. فَاِنْ تَعْزُوهُ وَتَعْرِفُوهُ تَجِدُوهُ اَبي دُونَ نِسائِكُمْ،وَ اَخَا ابْنِ عَمّي دُونَ رِجالِكُمْ، وَ لَنِعْمَ الْمَعْزِىُّ اِلَيْهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ الِهِ. فَبَلَّغَ الرِّسالَةَ صادِعاً بِالنَّذارَةِ، مائِلاً عَنْ مَدْرَجَةِ الْمُشْرِكينَ، ضارِباً ثَبَجَهُمْ، اخِذاً بِاَكْظامِهِمْ، داعِياً اِلى سَبيلِ رَبِّهِ بِالْحِكْمَةِ و الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ، يَجُفُّ الْاَصْنامَ وَ يَنْكُثُ الْهامَّ، حَتَّى انْهَزَمَ الْجَمْعُ وَ وَ لَّوُا الدُّبُرَ
و نهى از شرابخوارى را براى پاكيزگى از زشتى، و حرمت نسبت ناروا دادن را براى عدم دورى از رحمت الهى، و ترك دزدى را براى پاكدامنى قرار داد، و شرك را حرام كرد تا در يگانهپرستى خالص شوند. پس آنگونه كه شايسته است از خدا بترسيد، و از دنيا نرويد جز آنكه مسلمان باشيد، و خدا را در آنچه بدان امر كرده و از آن بازداشته اطاعت نمائيد، همانا كه فقط دانشمندان از خاك مىترسند. آنگاه فرمود: اى مردم! بدانيد كه من فاطمه و پدرم محمد است، آنچه ابتدا گويم در پايان نيز مى گويم، گفتارم غلط نبوده و ظلمى در آن نيست، پيامبرى از ميان شما برانگيخته شد كه رنجهاى شما بر او گران آمده و دلسوز بر شما است، و بر مؤمنان مهربان و عطوف است. پس اگر او را بشناسيد مىدانيد كه او در ميان زنانتان پدر من بوده، و در ميان مردانتان برادر پسر عموى من است، چه نيكو بزرگوارى است آنكه من اين نسبت را به او دارم. رسالت خود را با انذار انجام داد، از پرتگاه مشركان كنارهگيرى كرده، شمشير بر فرقشان نواخت، گلويشان را گرفته و با حكمت و پند و اندرز نيكو بسوى پروردگارشان دعوت نمود، بتها را نابود ساخته، و سر كينهتوزان را مىشكند، تا جمعشان منهزم شده و از ميدان گريختند.
حَتَّى تَفَرََّى اللَّيْلُ عَنْ صُبْحِهِ، وَ اَسْفَرَ الْحَقُّ عَنْ مَحْضِهِ، و نَطَقَ زَعيمُالدّينِ، وَ خَرَسَتْ شَقاشِقُ الشَّياطينِ، وَ طاحَ وَ شيظُ النِّفاقِ، وَ انْحَلَّتْ عُقَدُ الْكُفْرِ وَ الشَّقاقِ، وَ فُهْتُمْ بِكَلِمَةِ الْاِخْلاصِ في نَفَرٍ مِنَ الْبيضِ الْخِماصِ. وَ كُنْتُمْ عَلى شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ، مُذْقَةَ الشَّارِبِ، وَ نُهْزَةَ الطَّامِعِ، وَ قُبْسَةَ الْعِجْلانِ، وَ مَوْطِيءَ الْاَقْدامِ، تَشْرَبُونَ الطَّرْقَ، وَ تَقْتاتُونَ الْقِدَّ، اَذِلَّةً خاسِئينَ، تَخافُونَ اَنْ يَتَخَطَّفَكُمُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِكُمْ، فَاَنْقَذَكُمُ اللَّهُ تَبارَكَ وَ تَعالي بِمُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ الِهِ بَعْدَ اللَّتَيَّا وَ الَّتي، وَ بَعْدَ اَنْ مُنِيَ بِبُهَمِ الرِّجالِ، وَ ذُؤْبانِ الْعَرَبِ، وَ مَرَدَةِ اَهْلِ الْكِتابِ. كُلَّما اَوْقَدُوا ناراً لِلْحَرْبِ اَطْفَأَهَا اللَّهُ، اَوْ نَجَمَ قَرْنُ الشَّيْطانِ، اَوْ فَغَرَتْ فاغِرَةٌ مِنَ الْمُشْرِكينَ، قَذَفَ اَخاهُ في لَهَواتِها، فَلا يَنْكَفِيءُ حَتَّى يَطَأَ جِناحَها بِأَخْمَصِهِ، وَ يَخْمِدَ لَهَبَها بِسَيْفِهِ، مَكْدُوداً في ذاتِ اللَّهِ، مُجْتَهِداً في اَمْرِ اللَّهِ، قَريباً مِنْ رَسُولِاللَّهِ، سَيِّداً في اَوْلِياءِ اللَّهِ، مُشَمِّراً ناصِحاً مُجِدّاً كادِحاً، لا تَأْخُذُهُ فِي اللَّهِ لَوْمَةَ لائِمٍ. وَ اَنْتُمَ في رَفاهِيَّةٍ مِنَ الْعَيْشِ، و ادِعُونَ فاكِهُونَ آمِنُونَ، تَتَرَبَّصُونَ بِنَا الدَّوائِرَ، وَ تَتَوَكَّفُونَ الْاَخْبارَ، وَ تَنْكُصُونَ عِنْدَ النِّزالِ، وَ تَفِرُّونَ مِنَ الْقِتالِ.
تا آنگاه كه صبح روشن از پرده شب برآمد، و حق نقاب از چهره بركشيد، زمامدار دين به سخن درآمد، و فرياد شيطانها خاموش گرديد، خار نفاق از سر راه برداشته شد، و گرههاى كفر و تفرقه از هم گشوده گرديد، و دهانهاى شما به كلمه اخلاص باز شد، در ميان گروهى كه سپيدرو و شكم به پشت چسبيده بودند. و شما بر كناره پرتگاهى از آتش قرار داشته، و مانند جرعهاى آب بوده و در معرض طمع طمّاعان قرار داشتيد، همچون آتشزنهاى بوديد كه بلافاصله خاموش مى گرديد، لگدكوب روندگان بوديد، از آبى مىنوشيديد كه شتران آن را آلوده كرده بودند، و از پوست درختان به عنوان غذا استفاده مىكرديد، خوار و مطرود بوديد، مىترسيدند كه مردمانى كه در اطراف شما بودند شما را بربايند، تا خداى تعالى بعد از چنين حالاتى شما را بدست آن حضرت نجات داد، بعد از آنكه از دست قدرتمندان و گرگهاى عرب و سركشان اهل كتاب ناراحتيها كشيديد. هرگاه آتش جنگ برافروختند خداوند خاموشش نموده، يا هر هنگام كه شيطان سر برآورد يا اژدهائى از مشركين دهان بازكرد، پيامبر برادرش را در كام آن افكند، و او تا زمانى كه سرآنان را به زمين نمىكوفت و آتش آنها را به آب شمشيرش خاموش نمىكرد، باز نمى گشت، فرسوده از تلاش در راه خدا، كوشيده در امر او، نزديك به پيامبر خدا، سرورى از اولياء الهى، دامن به كمر بسته، نصيحتگر، تلاشگر، و كوششكننده بود، و در راه خدا از ملامت ملامتكننده نمىهراسيد. و اين در هنگامهاى بود كه شما در آسايش زندگى مىكرديد، در مهد امن متنعّم بوديد، و در انتظار بسر مى برديد تا ناراحتىها ما را در بر گيرد، و گوش به زنگ اخبار بوديد، و هنگام كارزار عقبگرد مىكرديد، و به هنگام نبرد فرار مىنموديد.
فَلَمَّا اِختارَ اللَّهُ لِنَبِيِّهِ دارَ اَنْبِيائِهِ وَ مَأْوى اَصْفِيائِهِ، ظَهَرَ فيكُمْ حَسْكَةُ النِّفاقِ، وَ سَمَلَ جِلْبابُ الدّينِ، وَ نَطَقَ كاظِمُ الْغاوينَ، وَ نَبَغَ خامِلُ الْاَقَلّينَ، وَ هَدَرَ فَنيقُ الْمُبْطِلينَ، فَخَطَرَ في عَرَصاتِكُمْ، وَ اَطْلَعَ الشَّيْطانُ رَأْسَهُ مِنْ مَغْرَزِهِ، هاتِفاً بِكُمْ، فَأَلْفاكُمْ لِدَعْوَتِهِ مُسْتَجيبينَ، وَ لِلْغِرَّةِ فيهِ مُلاحِظينَ، ثُمَّ اسْتَنْهَضَكُمْ فَوَجَدَكُمْ خِفافاً، وَ اَحْمَشَكُمْ فَاَلْفاكُمْ غِضاباً، فَوَسَمْتُمْ غَيْرَ اِبِلِكُمْ، وَ وَرَدْتُمْ غَيْرَ مَشْرَبِكُمْ. هذا، وَ الْعَهْدُ قَريبٌ، وَالْكَلْمُ رَحيبٌ، وَ الْجُرْحُ لَمَّا يَنْدَمِلُ، وَ الرَّسُولُ لَمَّا يُقْبَرُ، اِبْتِداراً زَعَمْتُمْ خَوْفَ الْفِتْنَةِ، اَلا فِي الْفِتْنَةِ سَقَطُوا، وَ اِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحيطَةٌ بِالْكافِرينَ. فَهَيْهاتَ مِنْكُمْ، وَ كَيْفَ بِكُمْ، وَ اَنَّى تُؤْفَكُونَ، وَ كِتابُ اللَّهِ بَيْنَ اَظْهُرِكُمْ، اُمُورُهُ ظاهِرَةٌ، وَ اَحْكامُهُ زاهِرَةٌ، وَ اَعْلامُهُ باهِرَةٌ، و زَواجِرُهُ لائِحَةٌ، وَ اَوامِرُهُ واضِحَةٌ، وَ قَدْ خَلَّفْتُمُوهُ وَراءَ ظُهُورِكُمْ، أَرَغْبَةً عَنْهُ تُريدُونَ؟ اَمْ بِغَيْرِهِ تَحْكُمُونَ؟ بِئْسَ لِلظَّالمينَ بَدَلاً، وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْاِسْلامِ ديناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ، وَ هُوَ فِي الْاخِرَةِ مِنَ الْخاسِرينِ
و آنگاه كه خداوند براى پيامبرش خانه انبياء و آرامگاه اصفياء را برگزيد، علائم نفاق در شما ظاهر گشت، و جامه دين كهنه، و سكوت گمراهان شكسته، و پست رتبهگان با قدر و منزلت گرديده، و شتر نازپرورده اهل باطل به صدا درآمد، و در خانههايتان بيامد، و شيطان سر خويش را از مخفى گاه خود بيرون آورد، و شما را فراخواند، مشاهده كرد پاسخگوى دعوت او هستيد، و براى فريب خوردن آمادهايد، آنگاه از شما خواست كه قيام كنيد، و مشاهده كرد كه به آسانى اين كار را انجام مىدهيد، شما را به غضب واداشت، و ديد غضبناك هستيد، پس بر شتران ديگران نشان زديد، و بر آبى كه سهم شما نبود وارد شديد. اين در حالى بود كه زمانى نگذشته بود، و موضع شكاف زخم هنوز وسيع بود، و جراحت التيام نيافته، و پيامبر به قبر سپرده نشده بود، بهانه آورديد كه از فتنه مىهراسيد، آگاه باشيد كه در فتنه قرار گرفتهايد، و براستى جهنم كافران را احاطه نموده است. اين كار از شما بعيد بود، و چطور اين كار را كرديد، به كجا روى مىآورديد، در حالى كه كتاب خدا روياروى شماست، امورش روشن، و احكامش درخشان، و علائم هدايتش ظاهر، و محرّماتش هويدا، و اوامرش واضح است، ولى آن را پشت سر انداختيد، آيا بىرغبتى به آن را خواهانيد؟ يا بغير قرآن حكم مىكنيد؟ كه اين براى ظالمان بدل بدى است، و هركس غير از اسلام دينى را جويا باشد از او پذيرفته نشده و در آخرت از زيانكاران خواهد بود.
ثُمَّ لَمْ تَلْبَثُوا اِلى رَيْثَ اَنْ تَسْكُنَ نَفْرَتَها، وَ يَسْلَسَ قِيادَها،ثُمَّ اَخَذْتُمْ تُورُونَ وَ قْدَتَها، وَ تُهَيِّجُونَ جَمْرَتَها، وَ تَسْتَجيبُونَ لِهِتافِ الشَّيْطانِ الْغَوِىِّ، وَ اِطْفاءِ اَنْوارِالدّينِ الْجَلِيِّ، وَ اِهْمالِ سُنَنِ النَّبِيِّ الصَّفِيِّ، تُسِرُّونَ حَسْواً فِي ارْتِغاءٍ، وَ تَمْشُونَ لِاَهْلِهِ وَ وَلَدِهِ فِي الْخَمَرِ وَ الضَّرَّاءِ، وَ نَصْبِرُ مِنْكُمْ عَلى مِثْلِ حَزِّ الْمَدى، وَ وَخْزِالسنانفىالحشا. وَ اَنْتُمُ الانَ تَزَْعُمُونَ اَنْ لا اِرْثَ لَنا أَفَحُكْمَ الْجاهِلِيَّةِ تَبْغُونَ، وَ مَنْ اَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُكْماً لِقَومٍ يُوقِنُونَ، أَفَلا تَعْلَمُونَ؟ بَلى، قَدْ تَجَلَّى لَكُمْ كَالشَّمْسِ الضَّاحِيَةِ أَنّي اِبْنَتُهُ. اَيُّهَا الْمُسْلِمُونَ! أَاُغْلَبُ عَلى اِرْثي؟ يَابْنَ اَبيقُحافَةَ! اَفي كِتابِ اللَّهِ تَرِثُ اَباكَ وَ لا اَرِثُ اَبي؟ لَقَدْ جِئْتَ شَيْئاً فَرِيّاً، اَفَعَلى عَمْدٍ تَرَكْتُمْ كِتابَ اللَّهِ وَ نَبَذْتُمُوهُ وَراءَ ظُهُورِكُمْ، إذْ يَقُولُ «وَ وَرِثَ سُلَيْمانُ داوُدَ» (1) وَ قالَ فيما اقْتَصَّ مِنْ خَبَرِ زَكَرِيَّا اِذْ قالَ: «فَهَبْ لي مِنْ لَدُنْكَ وَلِيّاً يَرِثُني وَ يَرِثُ مِنْ الِيَعْقُوبَ»، (2) وَ قالَ: «وَ اوُلُوا الْاَرْحامِ بَعْضُهُمْ اَوْلي بِبَعْضٍ في كِتابِ اللَّهِ»، (3) وَ قالَ «يُوصيكُمُ اللَّهُ في اَوْلادِكُمْ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْاُنْثَيَيْنِ»، (4) وَ قالَ «اِنْ تَرَكَ خَيْراً الْوَصِيَّةَ لِلْوالِدَيْنِ وَالْاَقْرَبَيْنِ بِالْمَعْرُوفِ حَقّاً عَلَى الْمُتَّقينَ». (5)
آنگاه آنقدر درنگ نكرديد كه اين دل رميده آرام گيرد، و كشيدن آن سهل گردد، پس آتشگيرهها را افروختهتر كرده، و به آتش دامن زديد تا آن را شعلهور سازيد،و براى اجابت نداى شيطان، و براى خاموش كردن انوار دين روشن خدا، و از بين بردن سنن پيامبر برگزيده آماده بوديد، به بهانه خوردن، كف شير را زير لب پنهان مىخوريد، و براى خانواده و فرزندان او در پشت تپهها و درختان كمين گرفته و راه مىرفتيد، و ما بايد بر اين امور كه همچون خنجر برّان و فرورفتن نيزه در ميان شكم است، صبر كنيم. و شما اكنون گمان مى بريد كه براى ما ارثى نيست، آيا خواهان حكم جاهليت هستيد، و براى اهل يقين چه حكمى بالاتر از حكم خداوند است، آيا نمىدانيد؟ در حالى كه براى شما همانند آفتاب درخشان روشن است، كه من دختر او هستم. اى مسلمانان! آيا سزاوار است كه ارث پدرم را از من بگيرند، اى پسر ابىقحافه،آيا در كتاب خداست كه تو از پدرت ارث ببرى و از ارث پدرم محروم باشم امر تازه و زشتى آوردى، آيا آگاهانه كتاب خدا را ترك كرده و پشت سر مىاندازيد، آيا قرآن نمى گويد «سليمان از داود ارث برد»، و در مورد خبر زكريا آنگاه كه گفت: «پروردگار مرا فرزندى عنايت فرما تا از من و خاندان يعقوب ارث برد»، و فرمود: «و خويشاوندان رحمى به يكديگر سزاوارتر از ديگرانند»، و فرموده: «خداى تعالى به شما درباره فرزندان سفارش مىكند كه بهره پسر دو برابر دختر است»، و مىفرمايد: «هنگامى كه مرگ يكى از شما فرارسد بر شما نوشته شده كه براى پدران و مادران و نزديكان وصيت كنيد، و اين حكم حقّى است براى پرهيزگاران .
وَ زَعَمْتُمْ اَنْ لا حَظْوَةَ لي، وَ لا اَرِثُ مِنْ اَبي، وَ لا رَحِمَ بَيْنَنا، اَفَخَصَّكُمُ اللَّهُ بِايَةٍ اَخْرَجَ اَبي مِنْها؟ اَمْ هَلْ تَقُولُونَ: اِنَّ اَهْلَ مِلَّتَيْنِ لا يَتَوارَثانِ؟ اَوَ لَسْتُ اَنَا وَ اَبي مِنْ اَهْلِ مِلَّةٍ واحِدَةٍ؟ اَمْ اَنْتُمْ اَعْلَمُ بِخُصُوصِ الْقُرْانِ وَ عُمُومِهِ مِنْ اَبي وَابْنِ عَمّي؟ فَدُونَكَها مَخْطُومَةً مَرْحُولَةً تَلْقاكَ يَوْمَ حَشْرِكَ. فَنِعْمَ الْحَكَمُ اللَّهُ، وَ الزَّعيمُ مُحَمَّدٌ، وَ الْمَوْعِدُ الْقِيامَةُ، وَ عِنْدَ السَّاعَةِ يَخْسِرُ الْمُبْطِلُونَ، وَ لا يَنْفَعُكُمْ اِذْ تَنْدِمُونَ، وَ لِكُلِّ نَبَأٍ مُسْتَقَرٌّ، وَ لَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ يَأْتيهِ عَذابٌ يُخْزيهِ، وَ يَحِلُّ عَلَيْهِ عَذابٌ مُقيمٌ.
و شما گمان مى بريد كه مرا بهرهاى نبوده و سهمى از ارث پدرم ندارم، آيا خداوند آيهاى به شما نازل كرده كه پدرم را از آن خارج ساخته؟ يا مى گوئيد: اهل دو دين از يكديگر ارث نمى برند؟ آيا من و پدرم را از اهل يك دين نمىدانيد؟ و يا شما به عام و خاص قرآن از پدر و پسرعمويم آگاهتريد؟ اينك اين تو و اين شتر، شترى مهارزده و رحل نهاده شده، برگير و ببر، با تو در روز رستاخيز ملاقات خواهد كرد. چه نيك داورى است خداوند، و نيكو دادخواهى است پيامبر، و چه نيكو وعدهگاهى است قيامت، و در آن ساعت و آن روز اهل باطل زيان مى برند، و پشيمانى به شما سودى نمىرساند، و براى هرخبرى قرارگاهى است، پس خواهيد دانست كه عذاب خواركننده بر سر چه كسى فرود خواهد آمد، و عذاب جاودانه كه را شامل مىشود.
ثم رمت بطرفها نحو الانصار، فقالت: يا مَعْشَرَ النَّقيبَةِ وَ اَعْضادَ الْمِلَّةِ وَ حَضَنَةَ الْاِسْلامِ! ما هذِهِ الْغَميزَةُ في حَقّي وَ السِّنَةُ عَنْ ظُلامَتي؟ اَما كانَ رَسُولُاللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ الِهِ اَبي يَقُولُ: «اَلْمَرْءُ يُحْفَظُ في وُلْدِهِ»، سَرْعانَ ما اَحْدَثْتُمْ وَ عَجْلانَ ذا اِهالَةٍ، وَ لَكُمْ طاقَةٌ بِما اُحاوِلُ، وَ قُوَّةٌ عَلى ما اَطْلُبُ وَ اُزاوِلُ. اَتَقُولُونَ ماتَ مُحَمَّدٌ؟ فَخَطْبٌ جَليلٌ اِسْتَوْسَعَ وَ هْنُهُ، وَاسْتَنْهَرَ فَتْقُهُ، وَ انْفَتَقَ رَتْقُهُ، وَ اُظْلِمَتِ الْاَرْضُ لِغَيْبَتِهِ، وَ كُسِفَتِ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ انْتَثَرَتِ النُّجُومُ لِمُصيبَتِهِ، وَ اَكْدَتِ الْامالُ، وَ خَشَعَتِ الْجِبالُ، وَ اُضيعَ الْحَريمُ، وَ اُزيلَتِ الْحُرْمَةُ عِنْدَ مَماتِهِ. فَتِلْكَ وَاللَّهِ النَّازِلَةُ الْكُبْرى وَ الْمُصيبَةُ الْعُظْمى، لامِثْلُها نازِلَةٌ، وَ لا بائِقَةٌ عاجِلَةٌ اُعْلِنَ بِها، كِتابُ اللَّهِ جَلَّ ثَناؤُهُ في اَفْنِيَتِكُمْ، وَ في مُمْساكُمْ وَ مُصْبِحِكُمْ، يَهْتِفُ في اَفْنِيَتِكُمْ هُتافاً وَ صُراخاً وَ تِلاوَةً وَ اَلْحاناً، وَ لَقَبْلَهُ ما حَلَّ بِاَنْبِياءِ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ، حُكْمٌ فَصْلٌ وَ قَضاءٌ حَتْمٌ. «وَ ما مُحَمَّدٌ اِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ اَفَاِنْ ماتَ اَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى اَعْقابِكُمْ وَ مَنْ يَنْقَلِبْ عَلى عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اللَّهَ شَيْئاً وَ سَيَجْزِى اللَّهُ شَيْئاً وَ سَيَجْزِى اللَّهُ الشَّاكِرينَ». (6)
آنگاه رو بسوى انصار كرده و فرمود: اى گروه نقباء، و اى بازوان ملت، اى حافظان اسلام، اين ضعف و غفلت در مورد حق من و اين سهلانگارى از دادخواهى من چرا؟ آيا پدرم پيامبر نمىفرمود: «حرمت هركس در فرزندان او حفظ مىشود»، چه بسرعت مرتكب اين اعمال شديد، و چه با عجله اين بز لاغر، آب از دهان و دماغ او فروريخت، در صورتى كه شما را طاقت و توان بر آنچه در راه آن مىكوشيم هست، و نيرو براى حمايت من در اين مطالبه و قصدم مى باشد. آيا مى گوئيد محمد صلى اللَّه عليه و آله بدرود حيات گفت، اين مصيبتى است بزرگ و در نهايت وسعت، شكاف آن بسيار، و درز دوخته آن شكافته، و زمين در غياب او سراسر تاريك گرديد، و ستارگان بىفروغ، و آرزوها به نااميدى گرائيد، كوهها از جاى فروريخت، حرمتها پايمال شد، و احترامى براى كسى پس از وفات او باقى نماند. بخدا سوگند كه اين مصيبت بزرگتر و بليّه عظيمتر است، كه همچون آن مصيبتى نبوده و بلاى جانگدازى در اين دنيا به پايه آن نمىرسد، كتاب خدا آن را آشكار كرده است، كتاب خدايى كه در خانههايتان، و در مجالس شبانه و روزانهتان، آرام و بلند، و با تلاوت و خوانندگى آن را مىخوانيد، اين بلائى است كه پيش از اين به انبياء و فرستاده شدگان وارد شده است، حكمى است حتمى، و قضائى است قطعى، خداوند مىفرمايد: محمد پيامبرى است كه پيش از وى پيامبران ديگرى درگذشتند، پس اگر او بميرد و يا كشته گردد به عقب برمى گرديد، و آنكس كه به عقب برگردد به خدا زيانى نمىرساند، و خدا شكركنندگان را پاداش خواهد داد.
ايهاً بَنيقيلَةَ! ءَ اُهْضَمُ تُراثَ اَبي وَ اَنْتُمْ بِمَرْأى مِنّي وَ مَسْمَعٍ وَ مُنْتَدى وَ مَجْمَعٍ، تَلْبَسُكُمُ الدَّعْوَةُ وَ تَشْمَلُكُمُ الْخُبْرَةُ، وَ اَنْتُمْ ذَوُو الْعَدَدِ وَ الْعُدَّةِ وَ الْاَداةِ وَ الْقُوَّةِ، وَ عِنْدَكُمُ السِّلاحُ وَ الْجُنَّةُ، تُوافيكُمُ الدَّعْوَةُ فَلا تُجيبُونَ، وَ تَأْتيكُمُ الصَّرْخَةُ فَلا تُغيثُونَ، وَ اَنْتُمْ مَوْصُوفُونَ بِالْكِفاحِ، مَعْرُوفُونَ بِالْخَيْرِ وَ الصَّلاحِ، وَ النُّخْبَةُ الَّتي انْتُخِبَتْ، وَ الْخِيَرَةُ الَّتِي اخْتيرَتْ لَنا اَهْلَ الْبَيْتِ. قاتَلْتُمُ الْعَرَبَ، وَ تَحَمَّلْتُمُ الْكَدَّ وَ التَّعَبَ، وَ ناطَحْتُمُ الْاُمَمَ، وَ كافَحْتُمُ الْبُهَمَ، لا نَبْرَحُ اَوْ تَبْرَحُونَ، نَأْمُرُكُمْ فَتَأْتَمِرُونَ، حَتَّى اِذا دارَتْ بِنا رَحَى الْاِسْلامِ، وَ دَرَّ حَلَبُ الْاَيَّامِ، وَ خَضَعَتْ نُعْرَةُ الشِّرْكِ، وَ سَكَنَتْ فَوْرَةُ الْاِفْكِ، وَ خَمَدَتْ نيرانُ الْكُفْرِ، وَ هَدَأَتْ دَعْوَةُ الْهَرَجِ، وَ اسْتَوْسَقَ نِظامُ الدّينِ، فَاَنَّى حِزْتُمْ بَعْدَ الْبَيانِ، وَاَسْرَرْتُمْ بَعْدَ الْاِعْلانِ، وَ نَكَصْتُمْ بَعْدَ الْاِقْدامِ، وَاَشْرَكْتُمْ بَعْدَ الْايمانِ؟
اى پسران قيله- گروه انصار- آيا نسبت به ميراث پدرم مورد ظلم واقع شوم در حالى كه مرا مى بينيد و سخن مرا مىشنويد، و داراى انجمن و اجتماعيد، صداى دعوت مرا همگان شنيده و از حالم آگاهى داريد، و داراى نفرات و ذخيرهايد، و داراى ابزار و قوهايد، نزد شما اسلحه و زره و سپر هست، صداى دعوت من به شما مىرسد ولى جواب نمىدهيد، و ناله فرياد خواهيم را شنيده ولى به فريادم نمىرسيد، در حالى كه به شجاعت معروف و به خير و صلاح موصوف مى باشيد، و شما برگزيدگانى بوديد كه انتخاب شده، و منتخباتى كه براى ما اهلبيت برگزيده شديد! با عرب پيكار كرده و متحمّل رنج و شدتها شديد، و با امتها رزم نموده و با پهلوانان به نبرد برخاستيد، هميشه فرمانده بوده و شما فرمانبردار، تا آسياى اسلام به گردش افتاد، و پستان روزگار به شير آمد، و نعرههاى شركآميز خاموش شده، و ديگ طمع و تهمت از جوش افتاد، و آتش كفر خاموش و دعوت نداى هرج و مرج آرام گرفت، و نظام دين كاملاً رديف شد، پس چرا بعد از اقرارتان به ايمان حيران شده، و پس از آشكارى خود را مخفى گردانديد، و بعد از پيشقدمى عقب نشستيد، و بعد ايمان شرك آورديد؟
بُؤْساً لِقَوْمٍ نَكَثُوا اَيْمانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ، وَ هَمُّوا بِاِخْراجِ الرَّسُولِ وَ هُمْ بَدَؤُكُمْ اَوَّلَ مَرَّةٍ، اَتَخْشَوْنَهُمْ فَاللَّهُ اَحَقُّ اَنْ تَخْشَوْهُ اِنْ كُنْتُمْ مُؤمِنينَ. اَلا، وَ قَدْ أَرى اَنْ قَدْ اَخْلَدْتُمْ اِلَى الْخَفْضِ، وَ اَبْعَدْتُمْ مَنْ هُوَ اَحَقُّ بِالْبَسْطِ وَ الْقَبْضِ، وَ خَلَوْتُمْ بِالدَّعَةِ، وَ نَجَوْتُمْ بِالضّيقِ مِنَ السَّعَةِ، فَمَجَجْتُمْ ما وَعَبْتُمْ، وَ دَسَعْتُمُ الَّذى تَسَوَّغْتُمْ، فَاِنْ تَكْفُرُوا اَنْتُمْ وَ مَنْ فِي الْاَرْضِ جَميعاً فَاِنَّ اللَّهَ لَغَنِيٌّ حَميدٌ. اَلا، وَ قَدْ قُلْتُ ما قُلْتُ هذا عَلى مَعْرِفَةٍ مِنّي بِالْخِذْلَةِ الَّتي خامَرْتُكُمْ، وَ الْغَدْرَةِ الَّتِي اسْتَشْعَرَتْها قُلُوبُكُمْ، وَ لكِنَّها فَيْضَةُ النَّفْسِ، وَ نَفْثَةُ الْغَيْظِ، وَ حَوَزُ الْقَناةِ، وَ بَثَّةُ الصَّدْرِ، وَ تَقْدِمَةُ الْحُجَّةِ، فَدُونَكُمُوها فَاحْتَقِبُوها دَبِرَةَ الظَّهْرِ، نَقِبَةَ الْخُفِّ، باقِيَةَ الْعارِ، مَوْسُومَةً بِغَضَبِ الْجَبَّارِ وَ شَنارِ الْاَبَدِ، مَوْصُولَةً بِنارِ اللَّهِ الْمُوقَدَةِ الَّتي تَطَّلِعُ عَلَى الْاَفْئِدَةِ. فَبِعَيْنِ اللَّهِ ما تَفْعَلُونَ، وَ سَيَعْلَمُ الَّذينَ ظَلَمُوا اَىَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ، وَ اَنَا اِبْنَةُ نَذيرٍ لَكُمْ بَيْنَ يَدَىْ عَذابٌ شَديدٌ، فَاعْمَلُوا اِنَّا عامِلُونَ، وَ انْتَظِرُوا اِنَّا مُنْتَظِرُونَ.
واى بر گروهى كه بعد از پيمان بستن آن را شكستند، و خواستند پيامبر را اخراج كنند، با آنكه آنان جنگ را آغاز نمودند، آيا از آنان هراس دارد در حالى كه خدا سزاوار است كه از او بهراسيد، اگر مؤمنيد. آگاه باشيد مى بينم كه به تنآسائى جاودانه دل داده، و كسى را كه سزاوار زمامدارى بود را دور ساختهايد، با راحتطلبى خلوت كرده، و از تنگناى زندگى به فراخناى آن رسيدهايد، در اثر آن آنچه را حفظ كرده بوديد را از دهان بيرون ريختيد، و آنچه را فروبرده بوديد را بازگرداندند، پس بدانيد اگر شما و هركه در زمين است كافر شويد، خداى بزرگ از همگان بىنياز و ستوده است. آگاه باشيد آنچه گفتم با شناخت كاملم بود، به سستى پديد آمده در اخلاق شما، و بىوفائى و نيرنگ ايجاد شده در قلوب شما، و ليكن اينها جوشش دل اندوهگين، و بيرون ريختن خشم و غضب است، و آنچه قابل تحمّلم نيست، و جوشش سينهام و بيان دليل و برهان، پس خلافت را بگيريد، ولى بدانيد كه پشت اين شتر خلافت زخم است، و پاى آن سوراخ و تاولدار، عار و ننگش باقى و نشان از غضب خدا و ننگ ابدى دارد، و به آتش شعلهور خدا كه بر قلبها احاطه مىيابد متصل است. آنچه مىكنيد در برابر چشم بيناى خداوند قرار داشته، و آنانكه ستم كردند به زودى مىدانند كه به كدام بازگشتگاهى بازخواهند گشت، و من دختر كسى هستم كه شما را از عذاب دردناك الهى كه در پيش داريد خبر داد، پس هرچه خواهيد بكنيد و ما هم كار خود را مىكنيم، و شما منتظر بمانيد و ما هم در انتظار بسر مى بريم.
فأجابها أبوبكر عبداللَّه بن عثمان، و قال: يا بِنْتَ رَسُولِاللَّهِ! لَقَدْ كانَ اَبُوكِ بِالْمُؤمِنينَ عَطُوفاً كَريماً، رَؤُوفاً رَحيماً، وَ عَلَى الْكافِرينَ عَذاباً اَليماً وَ عِقاباً عَظيماً، اِنْ عَزَوْناهُ وَجَدْناهُ اَباكِ دُونَ النِّساءِ، وَ اَخا اِلْفِكِ دُونَ الْاَخِلاَّءِ، اثَرَهُ عَلى كُلِّ حَميمٍ وَ ساعَدَهُ في كُلِّ اَمْرٍ جَسيمِ، لا يُحِبُّكُمْ اِلاَّ سَعيدٌ، وَ لا يُبْغِضُكُمْ اِلاَّ شَقِيٌّ بَعيدٌ.
فَاَنْتُمْ عِتْرَةُ رَسُولِاللَّهِ الطَّيِّبُونَ، الْخِيَرَةُ الْمُنْتَجَبُونَ، عَلَى الْخَيْرِ اَدِلَّتُنا وَ اِلَى الْجَنَّةِ مَسالِكُنا، وَ اَنْتِ يا خِيَرَةَ النِّساءِ وَ ابْنَةَ خَيْرِ الْاَنْبِياءِ، صادِقَةٌ في قَوْلِكِ، سابِقَةٌ في وُفُورِ عَقْلِكِ، غَيْرَ مَرْدُودَةٍ عَنْ حَقِّكِ، وَ لا مَصْدُودَةٍ عَنْ صِدْقِكِ. وَ اللَّهِ ما عَدَوْتُ رَأْىَ رَسُولِاللَّهِ، وَ لا عَمِلْتُ اِلاَّ بِاِذْنِهِ، وَ الرَّائِدُ لا يَكْذِبُ اَهْلَهُ، وَ اِنّي اُشْهِدُ اللَّهَ وَ كَفى بِهِ شَهيداً، اَنّي سَمِعْتُ رَسُولَاللَّهِ يَقُولُ: «نَحْنُ مَعاشِرَ الْاَنْبِياءِ لا نُوَرِّثُ ذَهَباً وَ لا فِضَّةًّ، وَ لا داراً وَ لا عِقاراً، وَ اِنَّما نُوَرِّثُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ الْعِلْمَ وَ النُّبُوَّةَ، وَ ما كانَ لَنا مِنْ طُعْمَةٍ فَلِوَلِيِّ الْاَمْرِ بَعْدَنا اَنْ يَحْكُمَ فيهِ بِحُكْمِهِ».
آنگاه ابوبكر پاسخ داد: اى دختر رسول خدا! پدر تو بر مؤمنين مهربان و بزرگوار و رئوف و رحيم، و بر كافران عذاب دردناك و عقاب بزرگ بود، اگر به نسب او بنگريم وى در ميان زنانمان پدر تو، و در ميان دوستان برادر شوهر توست، كه وى را بر هر دوستى برترى داد، و او نيز در هر كار بزرگى پيامبر را يارى نمود، جز سعادتمندان شما را دوست نمىدارند، و تنها بدكاران شما را دشمن مىشمرند. پس شما خاندان پيامبر، پاكان برگزيدگان جهان بوده، و ما را به خير راهنما، و بسوى بهشت رهنمون بوديد، و تو اى برترين زنان و دختر برترين پيامبران، در گفتارت صادق، در عقل فراوان پيشقدم بوده، و هرگز از حقت بازداشته نخواهى شد و از گفتار صادقت مانعى ايجاد نخواهد گرديد. و بخدا سوگند از رأى پيامبر قدمى فراتر نگذارده، و جز با اجازه او اقدام نكردهام، و پيشرو قوم به آنان دروغ نمى گويد، و خدا را گواه مى گيرم كه بهترين گواه است، از پيامبر شنيدم كه فرمود: «ما گروه پيامبران دينار و درهم و خانه و مزرعه به ارث نمى گذاريم، و تنها كتاب و حكمت و علم و نبوت را به ارث مىنهيم، و آنچه از ما باقى مىماند در اختيار ولىّ امر بعد از ماست، كه هر حكمى كه بخواهد در آن بنمايد.
وَ قَدْ جَعَلْنا ما حاوَلْتِهِ فِي الْكِراعِ وَ السِّلاحِ، يُقاتِلُ بِهَا الْمُسْلِمُونَ وَ يُجاهِدُونَ الْكُفَّارَ، وَ يُجالِدُونَ الْمَرَدَةَ الْفُجَّارَ، وَ ذلِكَ بِاِجْماعِ الْمُسْلِمينَ، لَمْ اَنْفَرِدْ بِهِ وَحْدى،وَ لَمْ اَسْتَبِدْ بِما كانَ الرَّأْىُ عِنْدى، وَ هذِهِ حالي وَ مالي، هِيَ لَكِ وَ بَيْنَ يَدَيْكِ، لا تَزْوى عَنْكِ وَ لا نَدَّخِرُ دُونَكِ، وَ اَنَّكِ، وَ اَنْتِ سَيِّدَةُ اُمَّةِ اَبيكِ وَ الشَّجَرَةُ الطَّيِّبَةُ لِبَنيكِ، لا يُدْفَعُ مالَكِ مِنْ فَضْلِكِ، وَ لا يُوضَعُ في فَرْعِكِ وَ اَصْلِكِ، حُكْمُكِ نافِذٌ فيما مَلَّكَتْ يَداىَ، فَهَلْ تَرَيِنَّ اَنْ اُخالِفَ في ذاكَ اَباكِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ الِهِ وَ سَلَّمَ).
و ما آنچه را كه مىخواهى در راه خريد اسب و اسلحه قرار داديم، تا مسلمانان با آن كارزار كرده و با كفّار جهاد نموده و با سركشان بدكار جدال كنند، و اين تصميم به اتفاق تمام مسلمانان بود، و تنها دست به اين كار نزدم، و در رأى و نظرم مستبدّانه عمل ننمودم، و اين حال من و اين اموال من است كه براى تو و در اختيار توست، و از تو دريغ نمىشود و براى فرد ديگرى ذخيره نشده، توئى سرور بانوان امّت پدرت، و درخت بارور و پاك براى فرزندانت، فضائلت انكار نشده، و از شاخه و ساقهات فرونهاده نمى گردد، حُكمت در آنچه من مالك آن هستم نافذ است آيا مىپسندى كه در اين زمينه مخالف سخن پدرت عمل كنم؟!!
فقالت: سُبْحانَاللَّهِ، ما كانَ اَبي رَسُولُاللَّهِ عَنْ كِتابِ اللَّهِ صادِفاً، وَ لا لِاَحْكامِهِ مُخالِفاً، بَلْ كانَ يَتْبَعُ اَثَرَهُ، وَ يَقْفُو سُوَرَهُ، اَفَتَجْمَعُونَ اِلَى الْغَدْرِ اِعْتِلالاً عَلَيْهِ بِالزُّورِ، وَ هذا بَعْدَ وَفاتِهِ شَبيهٌ بِما بُغِيَ لَهُ مِنَ الْغَوائِلِ في حَياتِهِ، هذا كِتابُ اللَّهِ حُكْماً عَدْلاً وَ ناطِقاً فَصْلاً، يَقُولُ: «يَرِثُني وَ يَرِثُ مِنْ الِيَعْقُوبَ»، وَ يَقُولُ: «وَ وَرِثَ سُلَيْمانُ داوُدَ».
حضرت فاطمه عليهاالسلام فرمود: پاك و منزه است خداوند، پدرم پيامبر، از كتاب خدا روى گردان و با احكامش مخالف نبود، بلكه پيرو آن بود و به آيات آن عمل مىنمود، آيا مىخواهيد علاوه بر نيرنگ و مكر به زور او را متهم نمائيد، و اين كار بعد از رحلت او شبيه است به دامهائى كه در زمان حياتش برايش گسترده شد، اين كتاب خداست كه حاكمى است عادل، و ناطقى است كه بين حق و باطل جدائى مىاندازد، و مىفرمايد:- زكريا گفت: خدايا فرزندى به من بده كه- «از من و خاندان يعقوب ارث ببرد»، و مىفرمايد: «سليمان از داود ارث برد».
بَيَّنَ عَزَّ وَ جَلَّ فيما وَزَّعَ مِنَ الْاَقْساطِ، وَ شَرَعَ مِنَ الْفَرائِضِ وَالْميراثِ، وَ اَباحَ مِنْ حَظِّ الذَّكَرانِ وَ الْاِناثِ، ما اَزاحَ بِهِ عِلَّةَ الْمُبْطِلينَ وَ اَزالَ التَّظَنّي وَ الشُّبَهاتِ فِي الْغابِرينَ، كَلاَّ بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ اَنْفُسُكُمْ اَمْراً، فَصَبْرٌ جَميلٌ وَ اللَّهُ الْمُسْتَعانُ عَلى ما تَصِفُونَ.
خداوند در سهميههائى كه مقرر كرد، و مقاديرى كه در ارث تعيين فرمود، و بهرههائى كه براى مردان و زنان قرار داد، توضيحات كافى داده، كه بهانههاى اهل باطل، و گمانها و شبهات را تا روز قيامت زائل فرموده است، نه چنين است، بلكه هواهاى نفسانى شما راهى را پيش پايتان قرار داده، و جز صبر زيبا چارهاى ندارم، و خداوند در آنچه مىكنيد ياور ماست.
فقال أبوبكر: صَدَقَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ صَدَقَتْ اِبْنَتُهُ، مَعْدِنُ الْحِكْمَةِ، وَ مَوْطِنُ الْهُدى وَ الرَّحْمَةِ، وَ رُكْنُ الدّينِ، وَ عَيْنُ الْحُجَّةِ، لا اَبْعَدُ صَوابَكِ وَ لا اُنْكِرُ خِطابَكِ، هؤُلاءِ الْمُسْلِمُونَ بَيْني وَ بَيْنَكِ قَلَّدُوني ما تَقَلَّدْتُ، وَ بِاتِّفاقٍ مِنْهُمْ اَخَذْتُ ما اَخَذْتُ، غَيْرَ مَكابِرٍ وَ لا مُسْتَبِدٍّ وَ لا مُسْتَأْثِرٍ، وَ هُمْ بِذلِكَ شُهُودٌ.
ابوبكر گفت: خدا و پيامبرش راست گفته، و دختر او نيز، كه معدن حكمت و جايگاه هدايت و رحمت، و ركن دين و سرچشمه حجت و دليل مى باشد و راست مى گويد، سخن حقّت را دور نيفكنده و گفتارت را انكار نمىكنم، اين مسلمانان بين من و تو حاكم هستند، و آنان اين حكومت را بمن سپردند، و به تصميم آنها اين منصب را پذيرفتم، نه متكبّر بوده و نه مستبدّ به رأى هستم، و نه چيزى را براى خود برداشتهام، و اينان همگى گواه و شاهدند.
فالتفت فاطمة عليهاالسلام الى الناس، و قالت: مَعاشِرَ الْمُسْلِمينَ الْمُسْرِعَةِ اِلى قيلِ الْباطِلِ، الْمُغْضِيَةِ عَلَى الْفِعْلِ الْقَبيحِ الْخاسِرِ، اَفَلا تَتَدَبَّرُونَ الْقُرْانَ اَمْعَلي قُلُوبٍ اَقْفالُها، كَلاَّ بَلْ رانَ عَلى قُلُوبِكُمْ ما اَسَأْتُمْ مِنْ اَعْمالِكُمْ، فَاَخَذَ بِسَمْعِكُمْ وَ اَبْصارِكُمْ، وَ لَبِئْسَ ما تَأَوَّلْتُمْ، وَ ساءَ ما بِهِ اَشَرْتُمْ، وَ شَرَّ ما مِنْهُ اِعْتَضْتُمْ، لَتَجِدَنَّ وَ اللَّهِ مَحْمِلَهُ ثَقيلاً، وَ غِبَّهُ وَ بيلاً، اِذا كُشِفَ لَكُمُ الْغِطاءُ، وَ بانَ ما وَرائَهُ الضَّرَّاءُ، وَ بَدا لَكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ ما لَمْ تَكُونُوا تَحْتَسِبُونَ، وَ خَسِرَ هُنالِكَ الْمُبْطِلُونَ.
آنگاه حضرت فاطمه عليهاالسلام رو به مردم كرده و فرمود: اى مسلمانان! كه براى شنيدن حرفهاى بيهوده شتابان بوده، و كردار زشت را ناديده ميگيريد، آيا در قرآن نمىانديشيد، يا بر دلها مهر زده شده است، نه چنين است بلكه اعمال زشتتان بر دلهايتان تيرگى آورده، و گوشها و چشمانتان را فراگرفته، و بسيار بد آيات قرآن را تأويل كرده، و بد راهى را به او نشان داده، و با بدچيزى معاوضه نموديد، بخدا سوگند تحمّل اين بار برايتان سنگين، و عاقبتش پر از وزر و وبال است، آنگاه كه پردهها كنار رود و زيانهاى آن روشن گردد، و آنچه را كه حساب نمى كرديد و براى شما آشكار گردد، آنجاست كه اهل باطل زيانكار گردند.
ثم عطفت على قبر النبيّ صلى اللَّه عليه و آله، و قالت:
قَدْ كانَ بَعْدَكَ اَنْباءٌ وَهَنْبَثَةٌ - لَوْ كُنْتَ شاهِدَها لَمْ تَكْثِرِ الْخُطَبُ
اِنَّا فَقَدْ ناكَ فَقْدَ الْاَرْضِ وابِلَها - وَ اخْتَلَّ قَوْمُكَ فَاشْهَدْهُمْ وَ لا تَغِبُ
وَ كُلُّ اَهْلٍ لَهُ قُرْبي وَ مَنْزِلَةٌ - عِنْدَ الْاِلهِ عَلَي الْاَدْنَيْنِ مُقْتَرِبُ
اَبْدَتْ رِجالٌ لَنا نَجْوى صُدُورِهِمُ - لمَّا مَضَيْتَ وَ حالَتْ دُونَكَ التُّرَبُ
تَجَهَّمَتْنا رِجالٌ وَ اسْتُخِفَّ بِنا - لَمَّا فُقِدْتَ وَ كُلُّ الْاِرْثِ مُغْتَصَبُ
وَ كُنْتَ بَدْراً وَ نُوراً يُسْتَضاءُ بِهِ- عَلَيْكَ تُنْزِلُ مِنْ ذِىالْعِزَّةِ الْكُتُبُ
وَ كانَ جِبْريلُ بِالْاياتِ يُؤْنِسُنا- فَقَدْ فُقِدْتَ وَ كُلُّ الْخَيْرِ مُحْتَجَبُ
فَلَيْتَ قَبْلَكَ كانَ الْمَوْتُ صادِفُنا- لَمَّا مَضَيْتَ وَ حالَتْ دُونَكَ الْكُتُبُ
سپس آن حضرت رو به سوى قبر پيامبر كرد و فرمود:
بعد از تو خبرها و مسائلى پيش آمد، كه اگر بودى آنچنان بزرگ جلوه نمى كرد. ما تو را از دست داديم مانند سرزمينى كه از باران محروم گردد، و قوم تو متفرّق شدند، بيا بنگر كه چگونه از راه منحرف گرديدند.
هر خاندانى كه نزد خدا منزلت و مقامى داشت نزد بيگانگان نيز محترم بود، غير از ما. مردانى چند از امت تو همين كه رفتى، و پرده خاك ميان ما و تو حائل شد، اسرار سينه ها را آشكار كردند. بعد از تو مردانى ديگر از ما روى برگردانده و خفيفمان نمودند، و ميراثمان دزديده شد. تو ماه شب چهارده و چراغ نوربخشى بودى، كه از جانب خداوند بر تو كتابها نازل مى گرديد. جبرئيل با آيات الهى مونس ما بود، و بعد از تو تمام خيرها پوشيده شد. اى كاش پيش از تو مرده بوديم، آنگاه كه رفتى و خاك ترا در زير خود پنهان كرد.
ثم انكفأت عليهاالسلام و اميرالمؤمنين عليهالسلام يتوقّع رجوعها اليه و يتطلّع طلوعها عليه
آنگاه حضرت فاطمه عليهاالسلام به خانه بازگشت و حضرت على عليهالسلام در انتظار او بسر برده و منتظر طلوع آفتاب جمالش بود
فلمّا استقرّت بها الدار، قالت لاميرالمؤمنين عليهماالسلام: يَابْنَ اَبيطالِبٍ! اِشْتَمَلْتَ شِمْلَةَ الْجَنينِ، وَ قَعَدْتَ حُجْرَةَ الظَّنينِ، نَقَضْتَ قادِمَةَ الْاَجْدَلِ، فَخانَكَ ريشُ الْاَعْزَلِ. هذا اِبْنُ اَبيقُحافَةَ يَبْتَزُّني نِحْلَةَ اَبي وَ بُلْغَةَ ابْنَىَّ! لَقَدْ اَجْهَرَ في خِصامي وَ اَلْفَيْتُهُ اَلَدَّ في كَلامي حَتَّى حَبَسَتْني قيلَةُ نَصْرَها وَ الْمُهاجِرَةُ وَصْلَها، وَ غَضَّتِ الْجَماعَةُ دُوني طَرْفَها، فَلا دافِعَ وَ لا مانِعَ، خَرَجْتُ كاظِمَةً، وَ عُدْتُ راغِمَةً. اَضْرَعْتَ خَدَّكَ يَوْمَ اَضَعْتَ حَدَّكَ، اِفْتَرَسْتَ الذِّئابَ وَ افْتَرَشت التُّرابَ، ما كَفَفْتَ قائِلاً وَ لا اَغْنَيْتَ باطلاً وَ لا خِيارَ لي، لَيْتَني مِتُّ قَبْلَ هَنيئَتي وَ دُونَ ذَلَّتي، عَذيرِىَ اللَّهُ مِنْكَ عادِياً وَ مِنْكَ حامِياً.وَيْلاىَ في كُلِّ شارِقٍ، وَيْلاىَ في كُلِّ غارِبٍ، ماتَ الْعَمَدُ وَ وَهَنَ الْعَضُدُ، شَكْواىَ اِلى اَبي وَ عَدْواىَ اِلى رَبّي، اَللَّهُمَّ اِنَّكَ اَشَدُّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَ حَوْلاً، وَ اَشَدُّ بَأْساً وَ تَنْكيلاً.
وقتى در خانه آرام گرفت به حضرت على عليهالسلام فرمود: اى پسر ابوطالب! همانند جنين در شكم مادر پرده نشين شده، و در خانه اتهام به زمين نشسته اى، شاه پرهاى شاهين را شكسته، و حال آنكه پرهاى كوچك هم در پرواز به تو خيانت خواهد كرد. اين پسر ابى قحافه است كه هديه پدرم و مايه زندگى دو پسرم را از من گرفته است، با كمال وضوح با من دشمنى كرد، و من او را در سخن گفتن با خود بسيار لجوج و كينه توز ديدم، تا آنكه انصار حمايتشان را از من باز داشته، و مهاجران ياريشان را از من دريغ نمودند، و مردم از ياريم چشم پوشى كردند، نه مدافعى دارم و نه كسى كه مانع از كردار آنان گردد، در حالى كه خشمم را فروبرده بودم از خانه خارج شدم و بدون نتيجه بازگشتم. آنروز كه شمشيرت را بر زمين نهادى همان روز خويشتن را خانه نشين نمودى، تو شيرمردى بودى كه گرگان را مى كشتى، و امروز بر روى زمين آرميده اى، گوينده اى را از من دفع نكرده، و باطلى را از من دور نمى گردانى، و من از خود اختيارى ندارم، اى كاش قبل از اين كار و قبل از اينكه اين چنين خوار شوم مرده بودم، از اينكه اينگونه سخن مى گويم خداوندا عذر مى خواهم، و يارى و كمك از جانب توست. از اين پس واى بر من در هر صبح و شام، پناهم از دنيا رفت، و بازويم سست شد، شكايتم بسوى پدرم بوده و از خدا يارى مى خواهم، پروردگارا نيرو و توانت از آنان بيشتر، و عذاب و عقابت دردناكتر است.
فقال اميرالمؤمنين عليهالسلام: لا وَيْلَ لَكِ، بَلِ الْوَيْلُ لِشانِئِكِ، نَهْنِهْني عَنْ وُجْدِكِ، يا اِبْنَةَ الصَّفْوَةِ وَ بَقِيَّةَ النُّبُوَّةِ، فَما وَنَيْتُ عَنْ ديني، وَ لا اَخْطَأْتُ مَقْدُورى، فَاِنْ كُنْتِ تُريدينَ الْبُلْغَةَ فَرِزْقُكِ مَضْمُونٌ، وَ كَفيلُكِ مَأْمُونٌ، وَ ما اُعِدَّ لَكِ اَفْضَلُ مِمَّا قُطِعَ عَنْكِ، فَاحْتَسِبِي اللَّهَ.
حضرت على عليهالسلام فرمود: شايسته تو نيست كه واى بر من بگوئى، بلكه سزاوار دشمن ستمگر توست، اى دختر برگزيده خدا و اى باقيمانده نبوت، از اندوه و غضب دست بردار، من در دينم سست نشده و از آنچه در حدّ توانم است مضائقه نمى كنم، اگر تو براى گذران روزيت ناراحتى، بدانكه روزى تو نزد خدا ضمانت شده و كفيل تو امين است، و آنچه برايت آماده شده از آنچه از تو گرفته شده بهتر است، پس براى خدا صبر كن.
فقالت: حَسْبِيَ اللَّهُ، و أمسكت.
حضرت فاطمه عليهاالسلام فرمود: خدا مرا كافى است، آنگاه ساكت شد.
1 ـ النمل: 16
2 ـ مريم: 6
3 ـ الاحزاب: 6.
4 ـ النساء: 11.
5 ـ البقره: 180.
6 ـ آل عمران: 144.