معرفی وبلاگ
وَإِنَّمَا سُمِّيَتِ الشُّبْهَةُ شُبْهَةً لاَِنَّهَا تُشْبِهُ الْحَقَّ، فَأَمَّا أَوْلِيَاءُ اللهِ فَضِيَاؤُهُمْ فِيهَا الْيَقِينُ، وَدَلِيلُهُمْ سَمْتُ الْهُدَى ، وَأَمَّا أَعْدَاءُ اللهِ فَدُعَاؤُهُمْ الضَّلالُ، وَدَلِيلُهُمُ الْعَمْى... نهج الباغه خطبه 38 شُبهه را از اين جهت شُبهه ناميده اند كه شبيه و مانند حق است، پس روشني دوستان خدا در چيزهاي شُبهه ناك، ايمان و يقين است، و راهشان راه هدايت و رستگاري است و اما دشمنان خدا پس دعوت آنان به ضلالت و گمراهي است، و راهنماي آنان كوري آنان مي‎باشد.
صفحه ها
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 501565
تعداد نوشته ها : 502
تعداد نظرات : 163
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان

‏نکته اصلى در مسأله نامحدود بودن ذات پاک خداوند و محدود بودن عقل و علم و دانش ماست.

او وجودى است از هر نظر بى نهایت، ذات او مانند علم و قدرت و همه صفاتش بى پایان و نامحدود است. و از سوى دیگر ما و تمام آنچه به ما مربوط است اعم از علم و قدرت و حیات ما و زمان و مکانى که در اختیار داریم همه محدود است.

بنابراین ما با این همه محدودیت چگونه مى توانیم به آن وجود نامحدود و صفاتش احاطه پیدا کنیم؟ چگونه علم محدود ما مى تواند از آن وجود نامحدود خبر دهد.

آرى ما مى توانیم در عالم اندیشه و فکر از دور شبحى ببینیم، و اشاره اجمالى به ذات و صفاتش کنیم، ولى رسیدن به کنه ذات و صفات یعنى آگاهى تفصیلى از او براى ما ممکن نیست ـ این از یک سو.

از سوى دیگر یک وجود بى نهایت از هر جهت مثل و مانندى ندارد، و منحصر به فرد است چرا که اگر مثل و مانندى مى داشت هر دو محدود بودند.

حال چگونه ما مى توانیم به وجودى پى بریم که هیچگونه مثل و مانندى براى او سراغ نداریم، و هرچه غیر او مى بینیم ممکنات است، و صفاتش با صفات واجب الوجود کاملاً متفاوت.(1)

نمى گوئیم ما از اصل وجود او آگاه نیستیم، از علم و قدرت و اراده و حیات او بى خبریم، بلکه مى گوئیم ما یک معرفت اجمالى از همه این امور داریم، و هرگز به عمق و باطن آن راه نمى یابیم، و مرکب عقل همه فرزانگان عالم بدون استثنا در این راه لنگ است یا به گفته شاعر:

به عقل نازى حکیم تا کى؟ *** به فکرت این ره نمى شود طى!

به کنه ذاتش خرد برد پى *** اگر رسد خس به قعر دریا!(2)

در حدیثى از امام صادق (علیه السلام) چنین مى خوانیم:

«اذا انتهى الکلام الى الله فامسکوا»!(3)

«هنگامى که سخن به ذات خدا مى رسد سکوت کنید» یعنى درباره ذات او سخن نگوئید که عقل ها در آنجا حیران است و به جائى نمى رسد، و اندیشه در ذات نامحدود براى عقول محدود غیر ممکن است، چرا که هرچه در اندیشه گنجد محدود است و خداوند محال است محدود گردد.(4)

به تعبیرى روشن تر هنگامى که به جهان هستى و این همه شگفتى ها و موجودات بدیع، با آن ظرافت و در عین حال عظمت مى نگریم و یا حتّى نگاهى به وجود خود مى کنیم، اجمالاً مى فهمیم که خالق و آفریدگار و مبدئى دارد. این همان علم اجمالى است که آخرین مرحله قدرت شناخت انسان درباره خداست (منتهى هر چه به اسرار هستى آگاه تر شویم به عظمت او آشناتر و در مسیر معرفت اجمالى او قوى تر خواهیم شد) امّا هنگامى که از خود مى پرسیم او چیست؟ و چگونه است؟ و دست به سوى حقیقت ذات پاک او دراز مى کنیم، چیزى جز حیرت و سرگردانى نصیبمان نمى شود و این است که مى گوییم راه به سوى او کاملاً باز است و در عین حال راه کاملاً بسته است.

مى توان این مسأله را با یک مثال روشن ساخت و آن این که همه ما به روشنى مى دانیم که نیرویى به نام جاذبه وجود دارد. چرا که هر چیزى رها شود سقوط مى کند و به سوى زمین جذب مى شود و اگر این جاذبه نبود آرامش و قرارى براى موجودات روى زمین وجود نداشت.

آگاهى بر وجود جاذبه چیزى نیست که مخصوص دانشمندان باشد حتّى اطفال و کودکان خردسال نیز آن را به خوبى درک مى کنند; ولى حقیقت جاذبه چیست، آیا امواج نامرئى یا ذرّات ناشناخته و یا نیرویى دیگر است؟ و عجیب این که نیروى جاذبه بر خلاف آنچه در تمام جهان مادّه مى شناسیم، ظاهراً براى انتقال از نقطه اى به نقطه دیگر نیاز به زمان ندارد، به خلاف نور که سریع ترین حرکت را در جهان مادّه دارد، ولى در عین حال به هنگام انتقال در فضا گاهى براى رسیدن از یک نقطه به نقطه دیگر میلیون ها سال وقت لازم است. امّا نیروى جاذبه گویى در یک لحظه از هر نقطه اى از جهان به نقطه دیگر منتقل مى گردد و یا حداقل سرعتى دارد بالاتر از آنچه تاکنون شنیده ایم.

این چه نیرویى است که این آثار را دارد؟ حقیقت ذات آن چگونه است؟ هیچ کس پاسخ روشنى براى آن ندارد.

جایى که درباره نیروى جاذبه که یکى از مخلوقات است علم و آگاهى ما نسبت به آن تنها جنبه اجمالى دارد و از علم تفصیلى به کلى دوریم، چگونه مى توان درباره خالق جهان مادّه و ماوراى مادّه که وجودى است بى نهایت در بى نهایت، انتظار داشته باشیم که از کنه ذاتش باخبر شویم؟! ولى با این حال او را همه جا حاضر و ناظر و همراه هر موجودى در جهان مشاهده مى کنیم.

با صد هزار جلوه برون آمدى که من *** با صدهزار دیده تماشا کنم تو را(5)

پی نوشت ها :

1 ـ اگر تعجب نکنید ما حتى نمى توانیم مفهوم «نامتناهى» را تصور کنیم، اگر گفته شود پس چگونه کلمه «نامتناهى» را به کار مى برید؟ و از آن خبر مى دهید، ودرباره احکام آن سخن مى گوئید، مگر تصدیق بدون تصور ممکن است؟

در پاسخ مى گوئیم: ما این کلمه را از دو واژه «نا» که به معنى عدم است و «متناهى» که به معنى محدود است گرفته ایم، یعنى این دو را جداگانه مى توانیم تصور کنیم (عدم و متناهى) سپس آنها را با یکدیگر ترکیب کرده و به آن وجودى که در تصور نمى گنجد اشاره نموده و به آن علم اجمالى پیدا مى کنیم (دقت کنید).

2 ـ پیام قران 4/33

3 ـ تفسیر «على بن ابراهیم» طبق نقل نور الثقلین جلد 5 صفحه 170.

4 ـ تفسیر نمونه 22/558

5 ـ پیام امام (شرح نهج البلاغة) 1/91

دسته ها : پاسخ به شبهات
شنبه 30 8 1388 12:15

حضرت آیت الله العظمی شیخ محمد تقی بهجت (اعلی الله مقامه) :

ما مثل طایفه و گروهی هستیم که رئیس خود را حبس نموده ایم و در بلایا ، خود تصمیم جنگ و یا صلح را اتخاذ می کند !

خودمان کرده ایم و اجازه نمی دهیم بیاید قضایا را حل کند با اینکه می دانیم اگر بیاید می عتواند مشکلات را حل کند ولی باز او را محبوس کرده ایم !

بنابراین اگر میلیون ها نفر هم با او موافق باشند او مثل شخص تنها است که هیچ ناصر و معین و یار ویاوری ندارد !

زیرا ما در بیداری درست به وظیفه خود عمل نمی کنیم ، با این حال منتظرهستیم که بیدار شویم و تهجد به جا آوریم .

اگر توفیق شامل حال انسان شود بیدار می شود و مشغول تهجد می گردد ؛ ولی اگر توفیق نباشد چنانچه بیدار هم شود از آنها بهره نمی برد .

آقایی که به مسجد جمکران می رود می گوید : آقا را در مسجد جمکران دیدم به من فرمود :

به دلسوختگان ما بگو ، برای ما دعا کنند

 و یک مرتبه از نظرم غائب شد ، نا اینکه راه برود و کم کم از نظرم غائب شود .

همین آقا هفته قبل از آن هم ، حضرت را در خواب دیده بود .

ولی افسوس که همه برای برآورده شدن حاجت شخصی به مسجد جمکران می روند و نمی دانند که خود آن حضرت چه التماس دعایی از آنها دارد که برای تعجیل فرج او دعا کنند !

چنانکه به آن آقا فرموده بود :

این ها که به اینجا آمده اند دوستان خوب ما هستند و هر کدام حاجتی دارند : خانه ، زن ، فرزند ، مال ، ادای دِین ، ولی هیچ کس در فکر من نیست

آری او هزار سال است که زندانی است ، لذا هر کس که برای حاجتی به مکان مقدسی مثل مسجد جمکران می رود ، باید که اعظم حاجات نزد آن واسطه فیض ، یعنی فرج خود آن حضرت را از خدا بخواهد

خدا می داند در دفتر امام زمان –عجل الله تعای فرجه الشریف- جزء چه کسانی هستیم ؟!

کسی که اعمال بندگان در هر هفته دو روز( روز دوشنبه و پنج شنبه) بر او عرضه می شود، همین قدر می دانیم آن طور که باید باشیم نیستیم.

دسته ها : موعود ادیان
جمعه 29 8 1388 10:53

شاید این جمعه بیاید ..

 شاید..

خبری آمد خبری در راه است

سرخوش آن دل که از آن آگاه است

شاید این جمعه بیاید .. شاید ...

پرده از چهره گشاید شاید

دست افشان پای کوبان می روم

بر در سلطان خوبان می روم

می  روم با دگر مستم کند

بی سر و بی پا  و بی دستم کند

می روم کز خویشتن بیرون روم

در پی لیلا رُخی مجنون شوم

هر که نشناسد امام خویش را

بر که بسپارد زمام خویش را

با همه لحظه خوش آواییم

در به در کوچه تنهاییم

ای دو سه تا کوچه ز ما دورتر

نغمه ی تو از همه پرشور تر

کاش که این فاصله را کم کنی

محنت این قافله را کم کنی

کاش که همسایه ما می شدی

مایه آسایش ما می شدی

هر که به دیوار تو نائل شود

یک شبه حلال مسائل شود

دوش مرا حال خوشی دست داد

سینه ما را عطشی دست داد

نام تو بردم دلم آتش گرفت

شعله به دامان سیاوش گرفت

نام تو آرامه جان من است

نامه تو خط اوان من است

ای نگهت خاستگه آفتاب

بر من ظلمت زده یک شب بتاب

پرده برانداز زچشم تَرم

تا بتوانم به رُخت بنگرم

ای نفست یار و مددکار ما

کی و کجا و عده دیدار ما

خبری آمد خبری در راه است

سر خوش آن دل که از آن آگاه است

شاید این جمعه بیاید ... شاید

پرده از چهره گشاید.... شاید

دسته ها : موعود ادیان
جمعه 29 8 1388 10:49
فلسفه و اسرار حجّ چیست؟
‏این مناسک بزرگ در حقیقت داراى چهار بعد است که هر یک از دیگرى ریشه دارتر و پرسودتر است:
1 ـ بعد اخلاقى حج ـ مهمترین فلسفه حج همان دگرگونى اخلاقى است که در انسانها به وجود مى آورد، مراسم «احرام» انسان را به کلى از تعینات مادى و امتیازات ظاهرى و لباسهاى رنگارنگ وزروزیور بیرون مى برد، و با تحریم لذائذ و پرداختن به خود سازى که از وظائف محرم است او را از جهان ماده جدا کرده و در عالمى از نور و روحانیت و صفا فرو مى برد، و آنها را که در حال عادى بار سنگین امتیازات موهوم و درجه ها و مدالها را بر دوش خود احساس مى کنند یکمرتبه سبکبار و راحت و آسوده مى کند.
سپس مراسم دیگر حج یکى پس از دیگرى انجام مى گیرد، مراسمى که علاقه هاى معنوى انسان را لحظه به لحظه با خدایش محکمتر و رابطه او را نزدیکتر و قویتر مى سازد، او را از گذشته تاریک و گناه آلودش بریده و به آینده اى روشن و پر از صفا و نور پیوند مى دهد.
مخصوصاً توجه به این حقیقت که مراسم حج در هر قدم یادآور خاطرات ابراهیم بت شکن، و اسماعیل ذبیح الله، و مادرش هاجر است، و مجاهدتها و گذشتها و ایثارگرى آنها را لحظه به لحظه در برابر چشمان انسان مجسم مى کند، و نیز توجه به اینکه سرزمین مکه عموماً و مسجدالحرام و خانه کعبه و محل طواف خصوصاً یادآور خاطرات پیامبر اسلام و پیشوایان بزرگ و مجاهدتهاى مسلمانان صدر اول است این انقلاب اخلاقى عمیقتر مى گردد، به گونه اى که در هر گوشه اى از مسجدالحرام و سرزمین مکه، انسان، چهره پیامبر(صلى الله علیه وآله) و على (علیه السلام) و سایر پیشوایان بزرگ را مى بیند، و صداى آواى حماسه هاى آنها را مى شنود.
آرى اینها همه دست به دست هم مى دهند و زمینه یک انقلاب اخلاقى را در دلهاى آماده فراهم مى سازد، به گونه اى توصیف ناشدنى ورق زندگانى انسان را برمى گردانند و صفحه نوینى در حیات او آغاز مى کنند.
بى جهت نیست که در روایات اسلامى مى خوانیم:
 «کسى که حج را به طور کامل انجام دهد یخرج من ذنوبه کهیئته یوم ولدته امه!»
: از گناهان خود بیرون مى آید همانند روزى که از مادر متولد شده»(1).
آرى حج براى مسلمانان یک تولد ثانوى است، تولدى که آغازگر یک زندگى نوین انسانى مى باشد.
البته احتیاج به یادآورى ندارد که این برکات و آثار ـ و آنچه بعداً به آن اشاره خواهیم کرد ـ نه براى کسانى که از حج تنها به پوسته اى از آن قناعت کرده، و مغز آن را بدور افکنده اند و نه براى آنها که حج را وسیله تفریح و سیر و سیاحت و یا تظاهر و ریا و تهیه وسائل مادى شخصى قرار داده و هرگز به روح آن واقف نشده اند سهم آنها همان است که به آن رسیده اند!
2 ـ بعد سیاسى حج ـ: به گفته یکى از بزرگان فقهاى اسلام مراسم حج در عین اینکه خالصترین و عمیقترین عبادات را عرضه مى کند، مؤثرترین وسیله براى پیشبرد اهداف سیاسى اسلام است.
روح عبادت، توجه به خدا، و روح سیاست، توجه به خلق خدا است، این دو در حج آنچنان به هم آمیخته اند که تاروپود یکپارچه!.
حج عامل مؤثرى براى وحدت صفوف مسلمانان است.
حج عامل مبارزه با تعصبات ملى و نژاد پرستى و محدود شدن در حصار مرزهاى جغرافیائى است:
حج وسیله اى است براى شکستن سانسورها و از بین بردن خفقانهاى نظامهاى ظالمانه اى که در کشورهاى اسلامى حکمفرما مى شود.
حج وسیله اى است براى انتقال اخبار سیاسى کشورهاى اسلامى از هر نقطه به نقطه دیگر، و بالاخره حج، عامل مؤثرى است براى شکستن زنجیرهاى اسارت و استعمار و آزاد ساختن مسلمین.
و به همین دلیل در آن ایام که حاکمان جبار همچون بنى امیه و بنى عباس بر سرزمینهاى مقدس اسلامى حکومت مى کردند و هرگونه تماس میان قشرهاى مسلمان را زیر نظر مى گرفتند تا هر حرکت آزادى بخش را سرکوب کنند، فرا رسیدن موسم حج دریچه اى بود به سوى آزادى و تماس قشرهاى جامعه بزرک اسلامى با یکدیگر و طرح مسائل مختلف سیاسى.
روى همین جهت امیرمؤمنان على(علیه السلام) به هنگامى که فلسفه فرائض و عبادات را مى شمرد درباره حج مى گوید:
 الحج تقویة للدین
: «خداوند مراسم حج را براى تقویت آئین اسلام تشریع کرد»(2).

بى جهت نیست که یکى از سیاستمداران معروف بیگانه در گفتار پرمعنى خود مى گوید: «واى به حال مسلمانان اگر معنى حج را نفهمند، و واى به حال دشمنانشان اگر معنى حج را درک کنند»!.
و حتى در روایات اسلامى، حج به عنوان جهاد افراد ضعیف شمرده شده، جهادى که حتى پیرمردان و پیرزنان ناتوان با حضور در صحنه آن مى توانند شکوه و عظمت امت اسلامى را منعکس سازند، و با حلقه هاى تو در توى نمازگزاران گرد خانه خدا و سردادن آواى وحدت و تکبیر، پشت دشمنان اسلام را بلرزانند.
3 ـ بعد فرهنگى: ارتباط قشرهاى مسلمانان در ایام حج مى تواند به عنوان مؤثرترین عامل مبادله فرهنگى و انتقال فکرها درآید.
مخصوصاً با توجه به این نکته که اجتماع شکوهمند حج، نماینده طبیعى و واقعى همه قشرهاى مسلمانان جهان است (چرا که در انتخاب افراد براى رفتن به زیارت خانه خدا هیچ عامل مصنوعى مؤثر نیست و زوار کعبه از میان تمام گروهها، نژادها، زبانهائى که مسلمانان به آن تکلم مى کنند برخاسته و در آنجا جمع مى شوند).
لذا در روایات اسلامى مى خوانیم: یکى از فوائد حج نشر اخبار و آثار رسول الله(صلى الله علیه وآله) به تمام جهان اسلام است.
«هشام بن حکم» که از دوستان دانشمند «امام صادق(علیه السلام)» است مى گوید: از آنحضرت درباره فلسفه حج و طواف کعبه سؤال کردم، فرمود: «خداوند این بندگان را آفرید... وفرمانهائى در طریق مصلحت دین و دنیا به آنها داد، از جمله اجتماع مردم شرق و غرب را (در آئین حج) مقرر داشت تا مسلمانان به خوبى یکدیگر را بشناسند و از حال هم آگاه شوند، و هر گروهى سرمایه هاى تجارى را از شهرى به شهر دیگر منتقل کنند... و براى اینکه آثار پیامبر(صلى الله علیه وآله) و اخبار او شناخته شود، مردم آنها را به خاطر آورند و هرگز فراموش نکنند»(3).
به همین دلیل در دورانهاى خفقان بارى که خلفا و سلاطین جور اجازه نشر این احکام را به مسلمانان نمى دادند آنها با استفاده از این فرصت، مشکلات خود را حل مى کردند و با تماس گرفتن با ائمه هدى(علیهم السلام) و علماى بزرگ دین پرده از چهره قوانین اسلام و سنت پیامبر(صلى الله علیه وآله)برمى داشتند.
از سوى دیگر، حج مى تواند، مبدل به یک کنگره عظیم فرهنگى شود و اندیشمندان جهان اسلام در ایامى که در مکه هستند گرد هم آیند و افکار و ابتکارات خویش را به دیگران عرضه کنند.
اصولا یکى از بدبختیهاى بزرگ این است که مرزهاى کشورهاى اسلامى سبب جدائى فرهنگى آنها شود، مسلمانان هر کشور تنها به خود بیندیشند، که در این صورت جامعه واحد اسلامى پاره پاره و نابود مى گردد، آرى حج مى تواند جلو این سرنوشت شوم را بگیرد.
و چه جالب مى فرماید امام صادق(علیه السلام) در ذیل همان روایت هشام بن حکم: «اگر هر قوم و ملتى تنها از کشور و بلاد خویش سخن بگویند و تنها به مسائلى که در آن است بیندیشند همگى نابود مى گردند و کشورهایشان ویران مى شود، منافع آنها ساقط مى گردد و اخبار واقعى در پشت پرده قرار مى گیرد»(4).
4 ـ بعد اقتصادى حج ـ بر خلاف آنچه بعضى فکر مى کنند، استفاده از کنگره عظیم حج براى تقویت پایه هاى اقتصادى کشورهاى اسلامى نه تنها با روح حج منافات ندارد بلکه طبق روایات اسلامى یکى از فلسفه هاى آن را تشکیل مى دهد
چه مانعى دارد مسلمانان در آن اجتماع بزرگ، پایه یک بازار مشترک اسلامى را بگذارند، و زمینه هاى مبادلاتى و تجارى را در میان خود بگونه اى فراهم سازند که نه منافعشان به جیب دشمنانشان بریزد، ونه اقتصادشان وابسته به اجانب باشد، که این دنیا پرستى نیست، عین عبادت است و جهاد.
و لذا در همان روایت «هشام بن حکم» از «امام صادق»(علیه السلام) ضمن بیان فلسفه هاى حج صریحاً به این موضوع اشاره شده بود که یکى از اهداف حج، تقویت تجارت مسلمانان و تسهیل روابط اقتصادى است.
و در حدیث دیگرى از همان امام (علیه السلام) در تفسیر آیه «لیس علیکم جناح ان تبتغوا فضلا من ربکم» (بقره ـ 198) مى خوانیم که فرمود: منظور از این آیه کسب روزى است فاذا احل الرجل من احرامه وقضى فلیشتر و لیبع فى الموسم: «هنگامى که انسان از احرام بیرون آید و مناسک حج را بجا آورد در همان موسم حج خرید و فروش کند (و این موضوع نه تنها گناه ندارد بلکه داراى ثواب است)(5).
همین معنى در ذیل حدیثى که از «امام على بن موسى الرضا»(علیه السلام)بطور مشروح در بیان فلسفه هاى حج وارد شده است آمده و در پایان آن مى فرماید: لیشهدوا منافع لهم(6).
اشاره به اینکه آیه «لیشهدوا منافع لهم» هم منافع معنوى را شامل مى شود و هم منافع مادى را که از یک نظر همه معنوى است.
کوتاه سخن اینکه این عبادت بزرگ اگر بطور صحیح و کامل مورد بهره بردارى قرارگیرد و زوارخانه خدا در آن ایام که در آن سرزمین مقدس حضور فعال دارند و دلهایشان آماده است از این فرصت بزرگ براى حل مشکلات گوناگون جامعه اسلامى با تشکیل کنگره هاى مختلف سیاسى و فرهنگى و اقتصادى استفاده کنند، این عبادت مى تواند از هر نظر مشکل گشا باشد، و شاید به همین دلیل است که امام صادق(علیه السلام)مى فرماید: لایزال الدین قائماً ما قامت الکعبة: «مادام که خانه کعبه برپا است اسلام هم برپا است»(7).
و نیز على(علیه السلام) فرمود: خانه خدا را فراموش نکنید که اگر فراموش کنید هلاک خواهید شد الله الله فى بیت ربکم لاتخلوه ما بقیتم فانه ان ترک لم تناظروا(8): «خدا را خدا را، در مورد خانه پروردگارتان، هرگز آنرا خالى نگذارید که اگر آنرا ترک گوئید مهلت الهى از شما برداشته مى شود»!.
و نیز به خاطر اهمیت این موضوع است که فصلى در روایات اسلامى تحت این عنوان گشوده شده است که اگر یکسال مسلمانان بخواهند حج را تعطیل کنند بر حکومت اسلامى واجب است که با زور آن ها را به مکه بفرستد(9)(10)

1
ـ بحار الانوار ج 99 ص 26.
2 ـ نهج البلاغه کلمات قصار شماره 252.
3 ـ وسائل الشیعه ج 8 صفحه 9.
4 ـ همان مدرک سابق.
5 ـ تفسیر عیاشى طبق نقل ـ بحارالانوار جلد 99 صفحه 32.
6 ـ بحارالانوار جلد 99 صفحه 32.
7 ـ وسائل الشیعه جلد 8 صفحه 14.
8 ـ نهج البلاغه بخش نامه وصیت 47.
9 ـ وسائل الشیعه ج 8 ص 15 «باب وجوب اجبار الو الى الناس على الحج».
10 ـ تفسیر نمونه 14/76تفسیر المیزان جلد 2 صفحه 86.



يکشنبه 24 8 1388 16:10

   آیا براى نزدیک شدن این انقلاب جهانى نشانه اى در دست هست؟

   آیا مى توان پیش بینى کرد که هم اکنون چنان انقلابى نزدیک شده یا  نه؟

   آیا مى توان زمان این انقلاب را جلو انداخت؟

   اگر چنین امرى ممکن است با چه وسائلى مى توان این تاریخ را جلو کشید؟

* * *

   در برابر این سؤالات باید گفت که پاسخ بیشتر آنها مثبت است.

   زیرا هیچ طوفان عظیمى در طبیعت بدون مقدّمه آغاز نمى گردد، و هیچ انقلابى در جامعه انسانى بدون نشانه هاى قبلى صورت نمى گیرد.

 در روایات اسلامى چنان انگشت روى جزئیّات این علائم و مفاسد گذارده شده که گویى این پیشگوئیها مربوط به 14 یا 13 قرن پیش نیست بلکه مربوط به همین قرن است و یا چند سال قبل صورت گرفته; و امروز که بسیارى از آنها را با چشم خود مى بینیم قبول مى کنیم که راستى معجزه آساست!

   از جمله، در روایتى از امام صادق(علیه السلام) اشاره به دهها نوع از این مفاسد که قسمتى از آن جنبه اجتماعى و سیاسى و قسمتى جنبه اخلاقى دارد; شده است که مطالعه آن انسان را عمیقاً در فکر فرو مى برد.

   ما ذیلا قسمتى از متن روایات مزبور را با تلخیص، و سپس ترجمه آن را براى آنها که به ادبیّات عرب آشنائى کامل ندارند مى آوریم:

   قال الصّادق(علیه السلام) لبعض اصحابه:

   1.  اذا رایـت الجور قد شمل البلاد

   2 . القرآن قدخلق و احدث ما لیس فیه و وجه على الاهواء

   3 . الذین قد انکفى کما ینکفى الاناء

   4 . اهل الباطل قد استعلوا على الحق

   5 . الرجال قد اکتفى بالرجال والنساء بالنساء!

   6 . المؤمن صامتاً!

   7 . الصغیر یستحقر بالکبیر

   8 . الاحارم قد تقطعت

   9 . الثناء قد کثر

   10. الخمور تشرب علانیة

   11 . سبیل الخیر منقطعا و سبیل الشرمسلوکا

   12. الحلال یحرم و الحرام یحلل

   13. الدین بالرأى

   14. المؤمن لایستطیع ان ینکر الا بقلبه

   15. و رأیـت العظیم من المال ینفق فى سخط اللّه

   16. الولات یرتشون فى الحکم!

   17. الولایة قبالة لمن زاد!

   18. الرجل یاکل من کسب امرأته من الفجور!

   19. القمار قد ظهر

   20. الملاهى قد ظهرت یمربها لایمنع احد احداً، ولایجترء احد على منعها.

    21. و رأیـت القران قد ثقل على الناس استماعه و خف على الناس استماع الباطل.

   22. الجاریکرم الجار خوفاً من لسانه!

   23. المساجد قد زخرفت!

   24. طلب الحج لغیر اللّه

   25. قلوب الناس قد قست!

   26. الناس مع من غلب!

   27. طالب الحلال یذم وطالب الحرام یمدح!

   28. المعازف ظاهرة فى الحرمین

   29. الرجل یأمر بالمعروف و ینهى عن المنکر، فیقوم الیه من ینصحه فیقول هذا عنک موضوع!

   30. المساجد محتشیة ممن لایخاف اللّه!

   31. الناس همّهم فى بطونهم و فروجهم!

   32. الدنیا مقبلة الیهم

   33. النساء یبذلن انفسهنّ لاهل الکفر

   34. اعلام الحق قد درست

   35. الحرب قد ادیل من العمران!

   36. الرجل معیشة من بخس المکیال و المیزان

   37. الرجل عنده المال الکثیر لم یزکّه منذ ملکه

   38. الرجل یمسى نشوان و یصبح سکران

   39. الناس ینظر بعضهم الى بعض، و یقتدون باهل الشرور!

   40. کل عام یحدث فیه من الشرو البدعة اکثر مما کان!

    41. و رأیـت الخلق والمجالس لایتابعون الا الاغنیاء

   42. یتسافدون کما تتسافد البهائم!

   43. الرجل ینفق الکثیر فى غیر طاعة اللّه و یمنع الیسیر فى طاعة اللّه.

   44. الرجل اذا مر به یوم لم یکسب فیـه الذنـب العظیم...حزیناً!

   45. النساء قد غلبن على الملک و غلبن على کل امر

   46. ریاح المنافقین دائمة و ریاح اهل الحق لاتحرک

   47. القضاة یقضون بخلاف ما امراللّه

   48. المنابر یؤمر علیها بالتقوى، ولا یعمل القائل بما یأمر!

   49. الصلوة قد استخف باوقاتها

   50 . و رأیـت الصدقة بالشفاعة لایراد بها وجه اللّه...

   فکن على حذر و اطلب الى اللّه النجاة

 ترجمه:

   امام صادق(علیه السلام) به یکى از یاران خود گفت:

   1 . هنگامى که ببینى ظلم و ستم، همه جا فراگیر شده;

   2 . قرآن فرسوده و بدعتهایى از روى هوا و هوس در مفاهیم آن آمده;

   3 . آئین خدا(عملا) بى محتوا شده هماننـد ظرفى کـه آن را واژگون سازند;

   4 . هنگامى که ببینى اهل باطل بر اهل حق پیشى گرفته اند;

   5 . مردان به مردان و زنان به زنان قناعت کنند;

   6 . افراد با ایمان سکوت اختیار کرده اند;

   7 . کوچکترها احترام بزرگترها را رعایت نمى کنند;

   8 . پیوند خویشاوندى بریده شده;

   9 . مداحى و چاپلوسى فراوان شده;

   10 . آشکارا شراب نوشیده شود;

   11 . راههاى خیر منقطع و راههاى شر مورد توجّه قرار گرفته;

   12 . حلال تحریم شود; و حرام مجاز شمرده شود;

   13 . قوانین و فرمانهاى دینى طبق تمایلات اشخاص تفسیر گردد;

   14 . از افـراد بـا ایمان چنـان سلب آزادى شـود که جـز با دل نتوانند ابراز تنفّر کنند;

   15 . سرمایه هاى عظیم در راه خشم خـدا (و فساد و ابتـذال و ویرانى) صرف گردد;

   16 . رشوه خوارى در میان کارکنان دولت رایج گردد;

   17 . پستهاى حسّاس به مزایده گذارده شود;

   18 . (بعضى از) مردان از خودفروشى زنان خود، ارتزاق کنند;

   19 . قمار آشکار گردد (حتّى در پناه قانون);

   20 . سرگرمیهاى ناسالـم چنان رواج پیـدا کند کـه هیچکـس جرات جلوگیرى از آن نداشته باشد;

   21 . شنیدن حقایق قرآن بر مردم گران آید امّا شنیدن باطل سهل و آسان;

    22 . هنگامى که ببینى همسایه، همسایه خود را از ترس زبانش احترام مى کند;

   23 . مساجد را به زیورها بیارایند;

   24 . براى غیر خدا به حجّ خانه خدا بشتابند;

   25 . مردم سنگدل شوند (و عواطف بمیرد);

   26 . مردم طرفـدار کسى باشند کـه پیروز است (خـواه بـر حق باشد یا باطل);

   27 . آنها که به دنبال حلال هستند نکوهش شوند و آنها که به دنبال حرامند مدح;

   28 . آلات لهو و لعب (حتّى) در مکّه و مدینه آشکار گردد;

   29 . اگر کسى اقدام به امر به معروف و نهى از منکر کند به او توصیه مى کنند که این کار وظیفه تو نیست;

   30 . مساجد پر از کسانى است که از خدا نمى ترسد;

   31 . تمام همّت مردم شکم و فرجشان است;

   32 . امکانات مادّى و دنیـوى فراوان مى گردد و دنیـا به مـردم روى مى کند;

   33 . زنان خود را در اختیار افراد بى ایمان مى گذارند;

   34 . پرچمهاى حق پرستى فرسوده و کهنه مى گردد;

   35 . ویـرانگرى (بـه وسیله جنگها) بر عمران و آبـادى پیشى مى گیرد.

   36 . در آمد زندگى بعضى تنها از طریق کم فروشى مى شود;

   37 . کسانى هستند با سرمایه فراوان در حالى که در عمرشان حتّى یک مرتبه هم زکات نپرداخته اند.

   38 . مردم عصرها در حال نشئه و صبحگاهان مستند;

    39 . هنگامى که ببینى مردم همه به یکـدیگـر نگاه مى کنند و از فـاسدان شرور تقلید مى نمایند;

   40 . هر سال فساد و بدعتى نو، پیدا مى شود;

   41 . مردم و محافل همه پیرو ثروتمندان خود خواه مى شوند;

   42 . در حضـور جمع، همـانند بهائـم مرتکـب اعمال جنسـى مى شوند;

   43 . اموال زیاد در غیر راه خدا صرف مى کنند امّا در راه خـدا از کمى مضایقه دارند;

   44 . افرادى پیدا مى شوند که اگر یک روز گناه کبیره اى انجام ندهند غمگینند;

   45 . حکومت به دست زنان مى افتد;

   46 . نسیمهـا به سود منافقـان مىوزد و هیچ جریانى به سود افراد با ایمان نیست;

   47 . دادرسان بر خلاف فرمان خدا قضاوت مى کنند;

   48 . بر فـراز منابر دعوت به تقـوا مى شود ولى دعـوت کننـده خود به آن عمل نمى کند;

   49 . مردم نسبت به وقت نماز بى اعتنا مى شوند;

   50 . حتّى کمک به نیازمندان با توصیه و پارتى بـازى صورت مى گیرد، نه براى خدا;

 

   ... در چنین زمانى مراقب خویش باش و از خدا تقاضاى نجات و رهایى از این وضع ناهنجار کن! (که فرج نزدیک است!)

نوشته شده توسط عزیز سالمی

دسته ها : موعود ادیان
جمعه 22 8 1388 9:50
الهى ! ما همه بیچاره ایم و تنها تو چاره اى ، و ما هم هیچ کاره ایم و تنها تو کاره اى .
جمعه 22 8 1388 9:26

«حج» یک عبادت مهم انسان ساز

سفر حج در حقیقت یک هجرت بزرگ است، یک سفر الهى است، یک میدان گسترده خودسازى و جهاد اکبر است.

مراسم حج در واقع عبادتى را نشان مى دهد که عمیقاً با خاطره مجاهدات ابراهیم و فرزندش اسماعیل و همسرش هاجر آمیخته است، و ما اگر در مطالعات در مورد اسرار حج از این نکته غفلت کنیم بسیارى از مراسم آن به صورت معما درمى آید، آرى کلید حل این معما توجه به این آمیختگى عمیق است.

هنگامى که در قربانگاه در سرزمین منى مى آئیم تعجب مى کنیم این همه قربانى براى چیست؟ اصولا مگر ذبح حیوان مى تواند حلقه اى از مجموعه یک عبادت باشد؟!

اما هنگامى که مسأله قربانى ابراهیم را به خاطر مى آوریم که عزیزترین عزیزانش و شیرین ترین ثمره عمرش را در این میدان در راه خدا ایثار کرد، و بعداً سنتى به عنوان قربانى در منى به وجود آمد، به فلسفه این کار پى مى بریم.

قربانى کردن رمز گذشت از همه چیز در راه معبود است، قربانى کردن مظهرى است براى تهى نمودن قلب از غیر خدا، و هنگامى مى توان از این مناسک بهره تربیتى کافى گرفت که تمام صحنه ذبح اسماعیل و روحیات این پدر و پسر به هنگام قربانى در نظر مجسم شود، و آن روحیات در وجود انسان پرتو افکن گردد.

هنگامى که به سراغ جمرات (سه ستون سنگى مخصوصى که حجاج در مراسم حج آنها را سنگباران مى کنند و در هر بار هفت سنگ با مراسم مخصوص به آنها مى زنند) مى رویم این معما در نظر ما خودنمائى مى کند که پرتاب اینهمه سنگ به یک ستون بى روح چه مفهومى مى تواند داشته باشد؟ و چه مشکلى را حل مى کند؟ اما هنگامى که به خاطر مى آوریم اینها یادآور خاطره مبارزه ابراهیم قهرمان توحید با وسوسه هاى شیطان است که سه بار بر سر راه او ظاهر شد و تصمیم داشت او را در این میدان «جهاد اکبر» گرفتار سستى و تردید کند، اما هر زمان ابراهیم قهرمان، او را با سنگ از خود دور ساخت، محتواى این مراسم روشنتر مى شود.

مفهوم این مراسم این است که همه شما نیز در طول عمر در میدان جهاد اکبر با وسوسه هاى شیاطین روبرو هستید، و تا آنها را سنگ سار نکنید و از خود نرانید پیروز نخواهید شد.

اگر انتظار دارید که خداوند بزرگ همانگونه که سلام بر ابراهیم فرستاده و مکتب و یاد او را جاودان نموده به شما نظر لطف و مرحمتى کند باید خط او را تداوم بخشید.

و یا هنگامى که به «صفا» و «مروه» مى آئیم و مى بینیم گروه گروه مردم از این کوه کوچک به آن کوه کوچکتر مى روند، و از آنجا به این باز مى گردند، وبى آنکه چیزى به دست آورده باشند این عمل را تکرار مى کنند، گاه مى دوند، و گاه راه مى روند، مسلماً تعجب مى کنیم که این دیگر چه کارى است، و چه مفهومى مى تواند داشته باشد؟!

اما هنگامى که به عقب برمى گردیم، و داستان سعى و تلاش آن زن با ایمان «هاجر» را براى نجات جان فرزند شیر خوارش اسماعیل در آن بیابان خشک و سوزان به خاطر مى آوریم که چگونه بعد از این سعى و تلاش خداوند او را به مقصدش رسانید، چشمه زمزم از زیر پاى نوزادش جوشیدن گرفت، ناگهان چرخ زمان به عقب برمى گردد، پرده ها کنار مى رود، و خود را در آن لحظه در کنار «هاجر» مى بینیم، و با او در سعى و تلاشش همگام مى شویم که در راه خدا بى سعى و تلاش کسى به جائى نمى رسد!

و به آسانى مى توان از آنچه گفتیم نتیجه گرفت که «حج» را باید با این رموز تعلیم داد، و خاطرات ابراهیم و فرزند و همسرش را گام به گام تجسم بخشید، تا هم فلسفه آن درک شود و هم اثرات عمیق اخلاقى حج در نفوس حجاج پرتو افکن گردد، که بدون آن آثار، قشرى بیش نیست.

نوشته شده توسط عزیز سالمی

پنج شنبه 21 8 1388 19:35
چگونه پیامبر (ص) امّى بود؟
‏درباره مفهوم «امى»، سه احتمال معروف وجود دارد،
 نخست اینکه به معنى درس نخوانده است،
 دوم اینکه به معنى کسى است که در سرزمین مکّه تولد یافته و از مکه برخاسته است، (چون که مکه ام القری می باشد)
سوم به معنى کسى است که از میان امت و توده مردم قیام کرده است،

 ولى معروفتر از همه تفسیر اول است که با موارد استعمال این کلمه نیز سازگارتر مى باشد، و همانگونه که گفتیم ممکن است هر سه معنى باهم مراد باشد.
در اینکه پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) به مکتب نرفت و خط ننوشت، در میان مورخان بحثى نیست و قرآن نیز صریحاً در آیه 48 سوره عنکبوت درباره وضع پیامبر(صلى الله علیه وآله) قبل از بعثت مى گوید: 
«و ما کنت تتلوا من قبله من کتاب ولا تخطه بیمینک اذاً لارتاب المبطلون:»
 «پیش از این نه کتابى مى خواندى و نه با دست خود چیزى مى نوشتى تا موجب تردید دشمنانى که مى خواهند سخنان ترا ابطال کنند گردد».
اصولاً در محیط حجاز به اندازه اى باسواد کم بود که افراد باسواد کاملاً معروف و شناخته شده بودند، در مکه که مرکز حجاز محسوب مى شد تعداد کسانى که از مردان مى توانستند بخوانند و بنویسند از 17 نفر تجاوز نمى کرد و از زنان تنها یک زن بود که سواد خواندن و نوشتن داشت(1).
مسلماً در چنین محیطى اگر پیامبر(صلى الله علیه وآله) نزد معلمى خواندن و نوشتن را آموخته بود کاملاً معروف و مشهور مى شد. و به فرض اینکه نبوتش را نپذیریم او چگونه مى توانست با صراحت در کتاب خویش این موضوع را نفى کند؟ آیا مردم به او اعتراض نمى کردند که درس خواندن تو مسلم است، این قرینه روشنى بر امى بودن او است.
و در هرحال وجود این صفت در پیامبر(صلى الله علیه وآله) تأکیدى در زمینه نبوت او بود تا هرگونه احتمالى جز ارتباط به خداوند و جهان ماوراء طبیعت در زمینه دعوت او منتفى گردد.
این در مورد دوران قبل از نبوت و اما پس از بعثت نیز در هیچیک از تواریخ نقل نشده است که او خواندن و نوشتن را از کسى فرا گرفته باشد، بنابراین به همان حال امّى بودن تا پایان عمر باقى ماند.
ولى اشتباه بزرگى که باید در اینجا از آن اجتناب کرد این است که درس نخواندن غیر از بى سواد بودن است و کسانى که کلمه «امّى» را به معنى «بى سواد» تفسیر مى کنند، گویا توجه به این تفاوت ندارند.
هیچ مانعى ندارد که پیامبر(صلى الله علیه وآله) به تعلیم الهى، «خواندن» یا «خواندن و نوشتن» را بداند، بى آنکه نزد انسانى فرا گرفته باشد، زیرا چنین اطلاعى بدون تردید از کمالات انسانى است و مکمّل مقام نبوت است.
شاهد این سخن آن است که در روایاتى که از امامان اهل بیت (علیهم السلام) نقل شده مى خوانیم: 
پیامبر(صلى الله علیه وآله) مى توانست بخواند و یا هم توانائى خواندن داشت و هم توانائى نوشتن(2).
امّا براى اینکه جائى براى کوچکترین تردید براى دعوت او نماند از این توانائى استفاده نمى کرد.
و اینکه بعضى گفته اند توانائى بر خواندن و نوشتن، کمالى محسوب نمى شود، بلکه این دو علم کلیدى براى رسیدن به کمالات علمى هستند نه علم واقعى و کمال حقیقى، پاسخش در خودش نهفته است، زیرا آگاهى از وسیله کمالات، خود نیز کمالى است روشن.
و اما اینکه بعضى تصور کرده اند که آیه دوم سوره جمعه
«یتلوا علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب والحکمة» و آیات دیگرى که به این مضمون است، دلیل بر آن است که پیامبر(صلى الله علیه وآله) قرآن را از روى نوشته بر مردم مى خواند کاملاً اشتباه است، زیرا تلاوت هم به خواندن از روى نوشته گفته مى شود و هم به خواندن از حفظ، کسانى که قرآن یا اشعار یا ادعیه را از حفظ مى خوانند، تعبیر به تلاوت در مورد آنها بسیار فراوان است.(3)

نوشته شده توسط عزیز سالمی
پی نوشت ها
1 ـ فتوح البلدان بلاذرى ط مصر صفحه 459.
2 ـ تفسیر برهان جلد چهارم صفحه 332 ذیل آیات اول سوره جمعه.
3 ـ تفسیر نمونه 6/400



دسته ها : پاسخ به شبهات
چهارشنبه 20 8 1388 12:9

به گزارش شیعه آنلاین به نقل از جهان، "عبداللطیف آل محمود" سردبیر روزنامه الشرق چاپ قطر در سرمقاله شماره روز پنجشنبه آن نوشت‏:‏ این فتوا موجب بروز بحث و جدل در بین محافل مردمی شده است‏.‏

روزنامه العرب چاپ قطر نیز به نقل از "قرضاوی" نوشت‏:‏ نوشیدن مشروبات حاوی مقادیر اندکی الکل که از طریق تخمیر طبیعی بدست آمده باشد، اشکالی ندارد‏.‏

"قرضاوی" گفته است‏:‏ وجود الکل به میزان پنج در هزارم نوشیدنی حرام نیست زیرا این مقدار بسیار اندک است به ویژه اینکه الکل آن از تخمیر طبیعی بدست آید، بنابراین مشکلی در نوشیدن آن نمی بینم.‏

"آل محمود" در سرمقاله خود افزود‏:‏ ما و شیخ "قرضاوی" نیازی به این فتوا نداشتیم و بی تردید این فتوا زمینه نوشیدن مشروباتی که حاوی مقداراندکی الکل است فراهم می کند و دلیل کسانی که آن را می نوشند نیز این است که میزان الکل در قرآن و در سنت تعیین نشده است و اعلام می دارند وقتی عالم و دانشمندی در موقعیت و جایگاه "قرضاوی" فتوای مجاز بودن آن را صادر کرده است چرا آن را ننوشیم؟

"آل محمود" افزود: به فرض اینکه الکل با تخمیر طبیعی بدست آید و به میزان اندک باشد و موجب مستی نشود، عملیات تخمیر مستمر است و متوقف نمی شود و اندازه گیری آن دشوار می باشد بنابراین چه زمانی می توان خط قرمزی برای تحریم بودن میزان آن تعیین کرد‏.


شیخ "قرضاوی" در اعلام موضع خود نسبت به انتقاداتی که به وی وارد شده است گفت: این انتقادات ناشی از عدم درک فتوا است و آنچه وی در این باره گفته است پاسخ به درخواست توضیح در مورد نوشیدنی نیروزای موجود در بازار است‏.‏

این مبلغ قطری مصری الاصل گفت: مردم می خواهند حکم شرعی در مورد مشروبات نیروزای موجود در بازار را بدانند بنابراین هنگامی که از من در این مورد سوال کردند چاره ای جز توضیح این موضوع برای مسلمانان نداشتم تا آنان خود را به ناحق در تنگنا و سختی قرار ندهند‏.‏

"قرضاوی" در ادامه افزود: نمی دانم این فتوا چرا اینقدر جنجال برانگیز شده است‏.‏


از سوی دیگر "عبدالحمید الانصاری" مدیر سابق دانشکده شریعت و اصول الدین قطر با تایید فتوای شیخ "قرضاوی" گفت: از نظر مضمون فتوا و هدف توضیح و و روشنگری برای مردم با ایشان موافق هستم.‏


"قرضاوی" ریاست اتحادیه جهانی علمای مسلمان را برعهده دارد‏.‏

دسته ها :
سه شنبه 5 8 1388 17:25

اعضای یک فرقه انحرافی با تشکیل یک موسسه فرهنگی از یک سال پیش با تبلیغات و برگزاری برنامه‌های گسترده به جذب جوانان پرداخته وآنان را به عضویت در اکنکار دعوت می‌کند.
   
به گزارش شیعه آنلاین به نقل از البرز، خانم "الف .سین" دارای مدرک دیپلم بوده که به ادعای خود طی مدت کمتر از یک هفته با کمک آموزه‌های این فرقه توانسته است مدرک کارشناسی ارشد روانشناسی را کسب کند.

اکنکار چیست؟

فرقه اکنکار از سال 1960 در آمریکا اعلام موجودیت کرد و موسس آن شخصی به نام "پال توئیچل" می‌باشد که با الهام از آموزه‌های عرفان شرقی و بالاخص فرق هندی نزدیک به بودیسم توانست گروهی پیرو گردآورده و در سال 1965 سازمان غیرانتفاعی اکنکار را پایه‌گذاری نماید.

وی خود را نهصد و یکمین استاد "اک" معرفی کرده و کتبی را نیز دراین زمینه به نگارش درآورد که در بسیاری از نقاط جهان رواج پیدا کرد. به طوری که گفته می‌شود محبوبیت او از پائولوکوئیلیو (نویسنده آمریکایی) بیش‌تر است.

پیروان اینفرقه معتقدند که اکنکار دانش باستانی سفر روح است. مقوله‌ای درباره انعکاس آگاهی درونی است که از میان وضعیت‌های حیوانی زندگی به حالاتی شعفناک و نشئه‌آور الهی سفر می‌کند.

"اک" به معنای ارتباط با خدا می‌باشد و پیروان آن می‌کوشند تا همکار خدا شده و روح را به شاه‌راه مستقیم ارتباط با خدا هدایت کنند. آموزش‌ها و تمرینات اکنکار بر دو ویژگی روح مقدس یعنی نور و صوت تاکید دارد و توسط این آموزش‌ها تلاش می‌کنند با نور و صوت خداوند ارتباط برقرار کرده و آن را ببینند و بشنوند(!).

اینان تنها راه خداشناسی را طی‌الارض (سفر روح در زمان و مکان) دانسته و در مسیر کمال خویش یک رهبر روحانی به نام "ماهانتا" دارند که وظیفه هدایت پیروان را برعهده داشته و دیدار او بزرگترین افتخار طرفداران این فرقه تلقی می‌شود. هم اکنون رهبر این فرقه شخصی به نام "هارولد کلمپ" می‌باشد که از طریق ایمیل با سران فرقه در سراسر دنیا ارتباط دارد.

شایان ذکر است که برای عضویت در این گروه می‌بایست یک ID دریافت کرد که در مراحل گوناگون نیاز به پرداخت هزینه می‌باشد.

اکنکار در ایران

در ایران هم چند سالی است که پس از مطرح شدن کتب توئیچل ونیز با توجه به درآمد بالای مدیران این فرقه بسیاری تحریک به سوءاستفاده از جوانان از طریق این فرقه نمودند و موسسات چندی به ترویج این فرقه ضاله دست زدند.

این موسسات پارتی‌های منظمی را در همه جای ایران برگزار می‌کنند که در این جلسات انواع مواد مخدر و داروهای روانگردان از جمله حشیش برای رفتن به حالت خلسه عرفانی و رسیدن به مدارج معنوی مصرف شده و به رقص و انجام برنامه‌های خاص می‌پردازند.

از آموزه‌های این فرقه می‌توان به تزریق عشق زن و مرد در همدیگر اشاره کرد که با در آغوش کشیدن شروع می‌شود و به ازدواج عرفانی دختر و پسران نامحرم ختم می‌شود و وجود تمارین این‌چنینی موجب جذابیت این گروه بین قشر جوان و گسترش روزافزون آن شده است.

نکته عجیب این‌جاست که در حالی که فیلترینگ شدیدی بر سایت‌های اینترنتی اعمال می‌شود ولی این موسسات به راحتی و از طریق اینترنت به عضوگیری می‌پردازند و حتی اقدام به تاسیس تالارهای گفتمان برای جذب افراد ساده‌لوح نموده‌اند و تاکنون سایت‌های ایشان فیلتر نشده است.

البته در چند ماه اخیر اقداماتی برای دستگیری برخی از این گروه‌ای ضاله صورت گرفت که آن‌چنان که باید جدی نبود.

در یکی از موارد که نیروی انتظامی یکی از پارتی‌های این موسسات را شناسایی کرد مشاهده  شد که 40 دختر جوان با لباس زیر مردانه و 40 پسر جوان پس از مصرف حشیش با لباس زیر زنانه در وضعی که حال عادی نداشته‌اند به رقص و پایکوبی می‌پردازند.

چشم انتظاران پرواز با منجی غایب

از موارد تاسف برانگیزی که در ایران تبلیغ می‌شود اعتقاد به ظهور یک منجی غایب به نام آریل است که تاکنون چند تن از سردسته‌ها به دیدار او موفق شده‌اند(!) و همه اعضا منتظرند که روزی او از غرب طلوع کند تا با او به پرواز درآیند و به سپیدی نزدیک شوند، وانتظار ظهور او از مبانی اصلی این دین است.

منبع : سایت موعود

دسته ها :
شنبه 2 8 1388 16:58
X