معرفی وبلاگ
وَإِنَّمَا سُمِّيَتِ الشُّبْهَةُ شُبْهَةً لاَِنَّهَا تُشْبِهُ الْحَقَّ، فَأَمَّا أَوْلِيَاءُ اللهِ فَضِيَاؤُهُمْ فِيهَا الْيَقِينُ، وَدَلِيلُهُمْ سَمْتُ الْهُدَى ، وَأَمَّا أَعْدَاءُ اللهِ فَدُعَاؤُهُمْ الضَّلالُ، وَدَلِيلُهُمُ الْعَمْى... نهج الباغه خطبه 38 شُبهه را از اين جهت شُبهه ناميده اند كه شبيه و مانند حق است، پس روشني دوستان خدا در چيزهاي شُبهه ناك، ايمان و يقين است، و راهشان راه هدايت و رستگاري است و اما دشمنان خدا پس دعوت آنان به ضلالت و گمراهي است، و راهنماي آنان كوري آنان مي‎باشد.
صفحه ها
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 501591
تعداد نوشته ها : 502
تعداد نظرات : 163
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان

بسم الله الرحمن الرحیم

و ما توفیقی إلا بلله علیه توکلت وإلیه أنیب و العاقیبة للمتقین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین و اللعن الدائم علی أعدائهم أجمعین ، آمین.

برخی افراد ، این فرمایش امیرالمؤمنین در نهج البلاغه(نامه 28- ص 386 بر اساس شرح صبحی صالح) که می فرماید :"فإنّا صنایع‏ ربّنا و الناس صنایع لنا" را اشاره به این دانسته اند که :اهل بیت علیهم السلام ، مصنوع خداوند هستند و سایر مخلوقات ، مصنوع آن بزرگواران(والعیاذ بلله).

در وهله اول به نظر می رسد امر بر این افراد ملتبس شده و دچار شبهه ای خطرناک شده اند ، در ادامه برای تنویر افکار ، جوابی کوتاه به این موضوع می دهیم و در آینده ان شاء الله موضوع به طور مفصل جواب داده خواهد شد.

قرآن فرموده : فبشر عباد آلذین یستعون القول فیتبعون أحسنه ، انشاء الله جزو همین دسته قرار گیریم و در زمره :اولئک الذین هداهم الله و اولئک هم اولوالالباب ، باشیم بجاه محمد و آله.

این نامه ای که امیرالمؤمنین سلام الله علیه خطاب به معاویه نوشته ، اهل علم در شرح این فقره "فإنّا صنایع‏ ربّنا و الناس صنایع لنا" فرموده اند :

مرحوم مولی محمدصالح مازندرانی در شرح کافی (ج‏2 ص252) فرموده :

«... فإنّا صنایع‏ ربّنا و الناس صنایع لنا »

مراده علیه السّلام إن من طلب العلم و الحکمة و أسرار الشریعة فلیرجع إلینا و لیسأله عنّا»

مقصود حضرتش این است که هرکه خواهان  علم و حکمت و اسرار شریعت مطهر باشد ، به ما اهل بیت رجوع کند و در مورد آن ، از ما بپرسد

فإنّا موارده و الناس بتعلیمنا یعلمون و بهدایتنا یهتدون.

چرا آنها علیهم السلام سرچشمه های آن هستند و مردم با تعالیم آنهاست که تعلیم می پذیرند و به هدایت آنهاست که هدایت یافته می شوند.

شیخ الإسلام مجلسی ثانی علیه الرحمه در شرح این روایت در بحار فرموده :

(البحار –ج 33 ص 67-ب باب کتبه إلى معاویة و احتجاجاته علیه و مراسلاته إلیه و إلى أصحابه‏- ح398/1

صنیعة الملک من یصطنعه و یرفع قدره.

" صنیعة الملک" یعنی کسی که پادشاه وی را به عنوان یکی از خواصش برگزیده و مقامش را گرامی داشته.

منه قوله تعالى‏ وَ اصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسِی‏.

و آیه شریفه 41 سوره طه  "‏ وَ اصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسِی‏" که در خصوص خطاب ذات اقدس خداوند متعال به موسی علی نبینا و آله و علیه السلام است ، به همین دلالت دارد.خداوند به ایشان می فرماید : تو را خاص خود کردم.

أی اخترتک و أخذتک صنیعتی لتنصرف عن إرادتی و محبتی

یعنی تو را برگزیدم و خاص خود کردم تا طبق اراده و مشیت و محبت من

فالمعنى أنه لیس لأحد من البشر علینا نعمة بل الله تعالى أنعم علینا فلیس بیننا و بینه واسطة و الناس بأسرهم صنائعنا فنحن الوسائط بینهم و بین الله سبحانه.

بدین معنا که احدی از بشر بر ما (اهل بیت ) لطف و منتی ندارد بلکه این خداوند متعال است که ما را مورد انعام و لطف خودش قرار داده لذا بین ما و او هیچ واسطه ای نیست و همه مردم ، دست پرورده ما اهل بیت هستند و مائیم که واسطه فیض بین آنها و ذات تبارک خدا هستیم.

یحتمل أن یرید بالناس بعض الناس أی المختار من الناس نصطنعه و نرفع قدره.

ممکن است منظور از "ناس" در این روایت ، برخی مردم باشد نه همه مردم. یعنی اهل بیت- صلوات الله علیهم- بعضی افراد برگزیده را با تحت تعالیم خاصشان می پرورانند و  قدر و منزلت آنها را بالا می برند.

همچنین شیخ الإسلام مجلسی فرمایش  علامه ابن میثم –طاب ثراه-  که از شراح نهج البلاغه است را در شرح این فقره ، نقل می کنند :

و قال ابن میثم لفظ الصنائع فی الموضعین مجاز ، من قبیل إطلاق اسم المقبول على القابل و الحال على المحل.

فرموده : لفظ "صنائع" در این دو جا در روایت مذکور ، بنا به مجاز است.مثل اطلاق اسم مقبول بر قابل و حال بر محل.

(که  این صراحت دارد که "صنائع" به معنای معنای خالق و مخلوق نیست.)

یقال فلان صنیعة فلان إذا اختصه لموضع نعمته

مثلا گفته می شود ، فلانی ، دست پرورده فلانی است ، یعنی وی را مورد لطف ویژه  قرار داده است.

و النعمة الجزیلة التی اختصهم الله بها هی نعمة الرسالة و ما یستلزمه من الشرف و الفضل حتى کان الناس عیالاتهم فیها.

و نعمت و لطف ویژه ای که خداوند به آنها-علیهم السلام-اختصاص داده ، نعمت اهل بیت رسالت بودن است و شرف و فضلی که این مقام داشته موجب شده همه مردم ، عیال سفره کرمشان باشند.

خداوند توفیق درایت احادیث آل محمد –صلی الله علیهم اجمعین- عنایت فرماید.

 

پيامبر گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله) مى فرمايد:

إنَّ اللهَ لا يَنْظُرُ إلَى صُوَرِكُمْ وَلا إلى أَمْوالِكُمْ وَإنَّما يَنْظُر إلى قُلُوبِكُمْ وَ أَعْمالِكُمْ خداوند به صورت ها و اموالتان نمى نگرد، بلكه به دلها و اعمال شما نگاه مى كند.

در حالى كه مقياس ارزشيابى شخصيت افراد در غالب اجتماعات، سرمايه هاى مادّى و امتيازات جسمانى است، اسلام صريحاً مى گويد: انتخاب اين امور به عنوان مقياس سنجش شخصيت، يك انتخاب نادرست است; بلكه آنچه خدا به آن مى نگرد و در ترازوى حقيقت وزن دارد، فكر و عمل است، فكر پاك كه سرچشمه اعمالى پاك شود; و در دادگاه پروردگار تنها صاحبان اين دو سرمايه پيروزند.

حديث از كتاب المحجة اليبيضا نقل شده ، ج 6 ص 312

پنج شنبه 18 1 1390 18:51

جمع آوری قرآن پس از پیامبر

عظمت قرآن و اهمیتى که پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله) و مسلمانان از جهات مختلف براى آن قائل بودند، به روشنى نشان مى دهد که روایاتى که مى گوید قرآن پس از رحلت پیامبر(صلى الله علیه وآله) گردآورى شده، نادرست است. اضافه بر این که قرآن، بزرگترین چیز نزد مسلمانان است و موجودیت و عظمتشان در حفظ و نگهدارى آن خلاصه مى شود و اساس نبوت را هم قرآن تشکیل مى دهد. آیا احتمال مى رود که شخصیتى همچون پیامبر(صلى الله علیه وآله) اهمیتى به گردآورى و نگارش قرآن کریم ندهد؟ یا به کار دیگرى بپردازد و از توضیح کیفیت تنظیم سوره ها و آیات غافل شود؟ قرآن معجزه جاویدان آن حضرت است و همگان به وسیله آن در طول اعصار و قرون تحدّى مى شوند. با توجه به این نکته، بر پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله) لازم بوده که براى نگهدارى و حفظ قرآن بکوشد، چون ذهن و حافظه انسان هر چه قدر هم قوى باشد، در لا به لاى حوادث زندگى نمى توان بر آنها اعتماد کرد.

قرآن به تدریج بر پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله) نازل مى شد و آن حضرت گروهى را به نام «کاتبان وحى» معین کرده بود که آن را بنویسند. ابوعبدالله زنجانى در کتاب «تاریخ القرآن»در این مورد مى نویسد: پیامبر(صلى الله علیه وآله)، نویسندگانى داشت که وحى را با خطّ معین که نسخ بود مى نوشتند و 43 نفر بودند و بیش از همه زید بن ثابت و على بن ابى طالب(علیه السلام)مى نوشتند و از روایات بر مى آید که آن حضرت به نگارش قرآن اهمیت مى داد.

سپس داستان مسلمان شدن عمر بن خطاب را نقل مى کند که چگونه در خانه خواهرش سوره حدید (سبّح لله) و بخشى از سوره طه را مشاهده کرد. و در پایان مى افزاید: همه این احادیث مى رساند که مسلمانان به نگارش قرآن اهتمام مىورزیدند و همه قرآن در زمان پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله) گردآورى شده بود.(1)

بعضى از سوره هاى قرآن یا بخشى از یک سوره، نزد همه مسلمانان وجود داشت و این در روایات آمده است. از جمله روایت عبادة بن صامت که مى گوید: هر مهاجرى که مى آمد، پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله) او را به یکى از مسلمانان مى سپرد تا قرآن کریم را به او بیاموزد. در روایت «کلیب» آمده است که: همراه على(علیه السلام) بودم که صداى قرائت قرآن در مسجد بلند شد. على(علیه السلام) فرمود: خوشا به حالشان!

گروهى قرآن را با صداى بلند مى خواندند که دستور آمد قرآن را با صدایى آرام تر و آهسته تر بخوانند.

این دو حادثه نشان مى دهد که مسلمانان به قرائت قرآن اهمیت مى دادند. از این رو چگونه ممکن است گردآورى قرآن تا زمان ابوبکر به تأخیر افتد؟

نتیجه آن که نسبت دادن جمع قرآن کریم به زمان خلفا، توهمى است که با قرآن و سنت و عقل هم مخالف است و نمى توان جمع قرآن را به ابوبکر نسبت داد. جمع قرآن در زمان عثمان هم به معناى اجتماع مسلمین بر قرائت واحد است. بزرگانى از علماى اهل سنت به این حقیقت اقرار کرده اند، از جمله حارث محاسبى مى گوید: مشهور آن است که عثمان قرآن را جمع کرده است و این درست نیست. عثمان مردم را بر قرائت واحد جمع کرد، چون قرائت هاى دیگرى هم رواج داشت.

اما این که گفته مى شود على(علیه السلام) قرآن را پس از رحلت پیامبر(صلى الله علیه وآله) گردآورى کرد، به معناى نگارش قرآن طبق شأن نزول است و تقدیم منسوخ برناسخ. این را علامه مجلسى در «بحار الأنوار» و صاحب کتاب «تاریخ القرآن» هم مى پذیرد. و اگر مسأله جز این باشد، امام على(علیه السلام) چگونه مى تواند در چند روز، قرآن را گردآورى کند؟(2)

 پی نوشتها :

 

1 . تاریخ القرآن: ص 43، فصل 6.

2. سیماى عقاید شیعه،ص 181.

چهارشنبه 4 12 1389 16:49

بیچاره بنی آدم !

عبدالله گفت : (روزى ) پیامبر خدا(ص ) مربعى ترسیم کرد و در میان آن ، خطى کشید که تا بیرون آن مربع آمد، و در کنار آن خط، خطهاى کوچک دیگرى کشید. و گفت : آیا مى دانید که این ، چیست ؟ گفتیم : پروردگار و پیامبرش بهتر دانند. گفت خط میانه ، آدمى ست و خطهاى پیرامون مربع ، مرگ اند، که او را در میان گرفته اند و این خطهاى کوچک ، ناخوشى هایى هستند که پیرامون اویند، و او را آسیب مى رسانند. و اگر این یکى از خطا کند، آن دیگرى به او گزند مى رساند. و آن خط بیرون از مربع ، آرزوى آدمى ست .

برگرفته از کشکول شیخ بهایی

نوشته شده توسط عزیز سالمی

شنبه 9 5 1389 21:58
شرایط و صفات ویژه امام(علیه السلام)
 

قبل از هر چیز در این بحث توجّه به یک نکته ضرورى است و آن این که:

از قرآن مجید به خوبى استفاده مى شود که «مقام امامت» برترین مقامى است که یک انسان ممکن است به آن برسد، حتّى برتر از مقام «نبوت» و «رسالت» است، زیرا در داستان ابراهیم پیامبر بت شکن(علیه السلام)چنین مى خوانیم:

(و اذابتلى ابراهیم ربه بکلمات فاتمهن قال انى جاعلک للناس اماما قال و من ذریتى قال لا ینال عهدى الظالمین);(1)

«خداوند ابراهیم را با امور مهمّى آزمایش کرد، و او از عهده همه آزمون هاى الهى برآمد، خداوند به او فرمود تو را به مقام امامت و پیشوایى مردم منصوب کردم، ابراهیم گفت از فرزندانم نیز (علاقه دارم حائز این مقام شوند) فرمود (چنین خواهد شد ولى بدان) عهد امامت هرگز به ستمکاران نمى رسد. (و آنها که آلوده شرک یا گناهى باشند ممکن نیست به این مقام والا برسند».

به این ترتیب ابراهیم بعد از پیمودن مرحله نبوت و رسالت و پیروزى در آزمون هاى مختلف به این مقام ارجمند، مقام پیشوایى ظاهرى و باطنى مادى و معنوى مردم ارتقاء یافت.

پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) نیز علاوه بر مقام نبوت و رسالت داراى مقام امامت و رهبرى خلق بود، گروهى از پیامبران دیگر نیز داراى چنین مقامى بودند، این از یک سو.

از سوى دیگر مى دانیم شرایط و صفات لازم براى بر عهده گرفتن هر مقام تناسب با وظایف و مسئولیّت هایى دارد که شخص باید در آن مقام انجام دهد، یعنى هر قدر مقام والاتر و مسئولیّت ها سنگین تر باشد، به همان نسبت شرایط و صفات لازم سنگین تر خواهد بود.

مثلا در اسلام کسى که عهده دار مقام قضاوت و حتّى شهادت دادن و امام جماعت بودن مى شود باید عادل باشد، جایى که براى اداى یک شهادت یا بر عهده گرفتن حمد و سوره در نماز جماعت، عدالت لازم باشد، پیداست که براى رسیدن به مقام امامت، با آن اهمیت فوق العاده اى که دارد، چه شرایطى معتبر است.

روى هم رفته شرایط زیر در امام(علیه السلام) حتمى است:

1- معصوم بودن از خطا و گناه

امام(علیه السلام) باید همانند پیامبر داراى مقام عصمت یعنى مصونیّت از «گناه» و «اشتباه» باشد، وگرنه نمى تواند رهبر و الگو و نمونه و اسوه مردم باشد و مورد اعتماد جامعه قرار گیرد.

امام(علیه السلام) باید تمام قلب و جان مردم را تسخیر کند، و فرمانش بى چون و چرا قابل قبول باشد، کسى که آلوده گناه است، هرگز ممکن نیست چنین مقبولیتى پیدا کند و از هر نظر مورد اعتماد و اطمینان باشد.

کسى که در کارهاى روزانه خود گرفتار اشتباه و خطا مى شود چگونه میتوان در کارهاى جامعه بر نظرات او تکیه کرد، و بى چون و چرا اجرا نمود؟

بدون شک پیامبر باید معصوم باشد، این شرط در امام(علیه السلام) به دلیلى که در بالا آوردیم نیز لازم است.

این سخن را از طریق دیگرى نیز مى توان اثبات نمود، و آن این که همان «قاعده لطف» که اصل وجود پیامبر و امام(علیه السلام) بر آن متّکى است این صفت را نیز ایجاب مى کند، چرا که هدف هاى وجود پیامبر و امام(علیه السلام)بدون مقام عصمت تأمین نمى شود، و فلسفه هایى را که در درس پیش گفتیم بدون آن ناقص و ناتمام مى ماند.

2- علم سرشار

امام(علیه السلام) همانند پیامبر پناهگاه علمى مردم است. او باید از تمام اصول و فروع دین، از ظاهر و باطن قرآن، از سنّت پیامبر و هر چه مربوط به اسلام است به طور کامل آگاه باشد، چرا که او هم حافظ و پاسدار شریعت، و هم رهبر و راهنماى مردم است.

کسانى که به هنگام پیش آمدن مسائل پیچیده مشوّش مى شوند، و یا دست به دامن دیگران دراز مى کنند، و علم و دانش آنها جوابگوى نیازهاى جامعه اسلامى نیست هرگز نمى توانند مقام امامت و رهبرى خلق را بر عهده بگیرند.

خلاصه، امام(علیه السلام) باید آگاه ترین و داناترین مردم نسبت به آیین خدا باشد، و خلأ حاصل از رحلت پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) را از این نظر به سرعت پر کند، و اسلام راستین و خالى از هر گونه انحراف را تداوم بخشد.

3- شجاعت

امام(علیه السلام) باید شجاع ترین افراد جامعه اسلامى باشد، چرا که بدون شجاعت رهبرى امکان پذیر نیست، شجاعت در برابر حوادث سخت و ناگوار، شجاعت در برابر زورمندان و گردنکشان و ظالمان، و شجاعت در برابر دشمنان داخلى و خارجى کشور اسلام.

4- زهد و وارستگى

مى دانیم آنها که اسیر زرق و برق دنیا هستند زود فریب مى خورند، و امکان انحرافشان از مسیر حق و عدالت بسیار زیاد است، گاه به وسیله تطمیع و گاه از طریق تهدید این اسیران دنیا را از مسیر اصلى منحرف مى سازند.

امام(علیه السلام) باید نسبت به امکانات و مواهب این جهان «امیر» باشد و نه «اسیر».

او باید آزاده و وارسته از هر قید و بند جهان ماده، از قید هواى نفس، از قید مقام و از قید مال و ثروت و جاه باشد، تا نتوان او را فریب داد، و در او نفوذ کرد و او را به تسلیم و سازش کشانید.

5- جاذبه اخلاقى

قرآن درباره پیامبر(صلى الله علیه وآله) مى گوید:

(فبما رحمة من الله لنت لهم ولو کنت فظاً غلیظ القلب لانفضوا من حولک);(2)«به خاطر رحمت الهى نرم خو و ملایم براى آنها شدى، اگر خشن و سنگدل بودى مردم از اطراف تو پراکنده مى شدند». نه تنها پیامبر(صلى الله علیه وآله)که امام(علیه السلام)و هر رهبر اجتماعى نیازمند به خُلق و خوى جذّابى است که مردم را همچون مغناطیس به سوى خود جذب کند.

بدون شک هر گونه خشونت و بدخلقى که مایه پراکندگى و انزجار مردم است براى پیامبر(صلى الله علیه وآله) و امام(علیه السلام) عیب بزرگى است، و آنها از چنین عیبى منزهند، وگرنه بسیارى از فلسفه هاى وجودى عقیم خواهد ماند.اینها مهم ترین شرایطى است که علماى بزرگ براى امام(علیه السلام) ذکر کرده اند.البته غیر از صفات پنجگانه بالا صفات دیگرى نیز در امام شرط است; امّا عمده ترین آنها همان بود که در این جا آوردیم.

پی نوشتها:

1. سوره بقره، آیه 143.
2. سوره آل عمران، آیه 159.
پنج شنبه 26 1 1389 14:37

قرآن در زمان رسول الله جمع آوری شد یا بعد از ایشان؟

همانگونه که مى دانیم نام اولین سوره قرآن کریم «فاتحة الکتاب» است «فاتحة الکتاب» به معنى آغازگر کتاب (قرآن) است، و از روایات مختلفى که از پیامبر(صلى الله علیه وآله)نقل شده به خوبى استفاده مى شود که این سوره در زمان خود پیامبر(صلى الله علیه وآله)نیز به همین نام شناخته مى شده است.از اینجا دریچه اى به سوى مسأله مهمى از مسائل اسلامى گشوده مى شود و آن اینکه بر خلاف آنچه در میان گروهى مشهور است که (قرآن در عصر پیامبر(صلى الله علیه وآله) به صورت پراکنده بود، بعد در زمان ابوبکر یا عمر یاعثمان جمع آورى شد) قرآن در زمان خود پیامبر(صلى الله علیه وآله) به همین صورت امروز جمع آورى شده بود، و سرآغازش همین سوره حمد بوده است، والا نه این سوره نخستین سوره اى بوده است که بر پیامبر(صلى الله علیه وآله) نازل شده، ونه دلیل دیگرى براى انتخاب نام فاتحة الکتاب براى این سوره وجود دارد.مدارک متعدد دیگرى در دست است که این واقعیت را تأیید مى کند که قرآن به صورت مجموعه اى که در دست ماست در عصر پیامبر(صلى الله علیه وآله) و به فرمان او جمع آورى شده بود.ه هر حال علاوه بر این احادیث که در منابع شیعه و اهل تسنن وارد شده انتخاب نام فاتحة الکتاب براى سوره حمد ـ همانگونه که گفتیم ـ شاهد زنده اى براى اثبات این موضوع است. «على بن ابراهیم» از امام صادق (علیه السلام) نقل کرده که رسول خدا(صلى الله علیه وآله) به على (علیه السلام)فرمود: «قرآن در قطعات حریر و کاغذ و امثال آن پراکنده است آن را جمع آورى کنید» سپس اضافه مى کند على (علیه السلام) از آن مجلس است و آن را در پارچه زرد رنگى جمع آورى نمود سپس برآن مهر زد (وانطلق على(علیه السلام) فجمعه فى ثوب اصفر ثم ختم علیه)(1).

گواه دیگر اینکه «خوارزمى» دانشمند معروف اهل تسنن در کتاب «مناقب» از «على بن ریاح» نقل مى کند که على بن ابیطالب و ابىّ بن کعب، قرآن را در زمان رسول خدا(صلى الله علیه وآله) جمع آورى کردند.

.سومین شاهد جمله اى است که «حاکم» نویسنده معروف اهل سنت در کتاب «مستدرک» از «زید بن ثابت» آورده است:زید مى گوید: «ما در خدمت پیامبر(صلى الله علیه وآله) قرآن را از قطعات پراکنده جمع آورى مى کردیم و هر کدام را طبق راهنمائى پیامبر(صلى الله علیه وآله) در محل مناسب خود قرار مى دادیم، ولى با اینحال این نوشته ها متفرق بود پیامبر(صلى الله علیه وآله) به على (علیه السلام) دستور داد که آن را یکجا جمع کند، و ما را از ضایع ساختن آن بر حذر مى داشت».سید مرتضى دانشمند بزرگ شیعه مى گوید: «قرآن در زمان رسول الله به همین صورت کنونى جمع آورى شده بود»(2).

 طبرانى و ابن عساکر از «شعبى» چنین نقل مى کنند که شش نفر از انصار، قرآن را در عصر پیامبر(صلى اللهعلیه وآله) جمع آورى کردند(3)و قتاده نقل مى کند که از انس پرسیدم چه کسى قرآن را در عصر پیامبر(صلى الله علیه وآله) جمع آورى کرد، گفت چهار نفر که همه از انصار بودند: ابىّ بن کعب، معاذ، زیدبن ثابت، و ابوزید(4) و بعضى روایات دیگر که نقل همه آنها به طول مى انجامد.

در اینجا این سؤال پیش مى آید که چگونه مى توان این گفته را باور کرد با اینکه در میان گروهى از دانشمندان، معروف است که قرآن پس از پیامبر(صلى الله علیه وآله) جمع آورى شده، (بوسیله على (علیه السلام) یا کسان دیگر).

 اما قرآنى که على (علیه السلام) جمع آورى کرد تنها خود قرآن نبود بلکه مجموعه اى بود از قرآن و تفسیر وشأن نزول آیات، و مانند آن.

و اما در مورد عثمان قرائنى در دست است که نشان مى دهد عثمان براى جلوگیرى از اختلاف قرائت ها اقدام به نوشتن قرآن واحدى با قرائت و نقطه گذارى نمود (چرا که تا آن زمان نقطه گذارى معمول نبود).

و اما اصرار جمعى بر اینکه قرآن به هیچوجه در زمان پیامبر(صلى الله علیه وآله)جمع آورى نشده و این افتخار نصیب عثمان یا خلیفه اول و دوم گشت شاید بیشتر به خاطر فضیلت سازى بوده باشد، و لذا هر دسته اى این فضیلت را به کسى نسبت مى دهد و روایت در مورد او نقل مى کند.

.اصولا چگونه مى توان باور کرد پیامبر(صلى الله علیه وآله) چنین کار مهمى را نادیده گرفته باشد در حالى که او به کارهاى بسیار کوچک هم توجه داشت، مگر نه این است که قرآن، قانون اساسى اسلام، کتاب بزرگ تعلیم و تربیت، زیر بناى همه برنامه هاى اسلامى و عقائد و اعتقادات است؟ آیا عدم جمع آورى آن در عصر پیامبر (صلى الله علیه وآله) این خطر را نداشت که بخشى از قرآن ضایع گردد و یا اختلافاتى در میان مسلمانان بروز کند.

به علاوه حدیث مشهور «ثقلین» که شیعه و سنى آن را نقل کرده اند که پیامبر(صلى الله علیه وآله)فرمود من از میان شما مى روم و دو چیز را به یادگار مى گذارم «کتاب خدا» و «خاندانم» این خود نشان مى دهد که قرآن به صورت یک کتاب جمع آورى شده بود.و اگر مى بینیم روایاتى که دلالت برجمع آورى قرآن توسط گروهى از صحابه زیر نظر پیامبر(صلى الله علیه وآله) دارد، از نظر تعداد نفرات مختلف است مشکلى ایجاد نمى کند، ممکن است هر روایت عده اى از آنها را معرفى کند.(5)

پی نوشتها

1 ـ تاریخ القرآن ابوعبدالله زنجانى صفحه 24.

2 ـ مجمع البیان جلد اول صفحه 15.

3 ـ منتخب کنز العمال ج 2 صفحه 52.

4 ـ صحیح بخارى ج 6 صفحه 102.

5-ـ تفسیر نمونه 1/8 
پنج شنبه 26 1 1389 14:33
نتیجه جالب تحقیقات یک دانشمند امریکایی در مورد نماز
"رامشاندرن" در تحقیقی که در مورد وضعیت بدن انسان هنگام نمازخواندن، با مجموعه‏ای از پژوهشگران آمریکایی انجام داد، به فعالیت بیشتر مغز انسان و آرامش روحی هنگام نماز آگاه شد. 

در این تحقیق علمی، مشخص شدن این وضعیت پس از 50 ثانیه از آغاز نماز آشکار می‏شود. 

در این تحقیق آمده است: میانگین ضربان قلب و احتمال لخته شدن خون به صورت مشترک در حین نماز بین20 الی 30 درصد کاهش می‏یابد و همچنین پوست بدن مقاومت بیشتری پیدا می‏کند.
همچنین در عکس‏هایی که از مغز در هنگام نماز گرفته شده است، فعالیت مغز نمازگزار به صورت قابل توجهی در مقایسه با حالت‏های عادی افزایش پیدا می‏کند و نورون‏های عصبی به صورت نورانی در اشعه‏های دریافتی از مغز به نمایش در می‏آید.
  
روزنامه واشنگتن‏پست در این رابطه نوشت: این تحقیقات علمی اسرار نهان مغز انسان را روشن می‏کند. روزنامه ساینس نیز در شماره گذشته خود با تقدیر از اینگونه تحقیقات بر رابطه قطعی دین و علم تاکید کرد.



پنج شنبه 1 11 1388 21:26
ملاعبدالرزاق (عارف کاشى )پیرامون آیه «« لن تنالوا البر حتى تنفقوا مماتحبون »» گفت : هر عملى که صاحبش را به خدا نزدیک کند نیکى است و نزدیکى به خدا حاصل نمى شود، مگر به دورى جستن از آن چه که جز خداست . پس ، کسى که چیزى را دوست دارد، به همان اندازه از خدا محروم شده است و این شرک خفى است . به سبب تعلق محبتش به غیر خدا. چنان که پروردگار گفت :«« من الناس من یتخذ من دون الله اندادا یحبونهم کحب الله »»یعنى : برخى از مردم براى خدا انبازانى قرار مى دهند و آن را آنچنان دوست مى دارند ، که خدا را دوست مى دارند) 

 و (بدینسان ) خود را بدان محبت مخصوص گردانیده و به سه وجه از خداوند دور شده است . پس اگر آن محبوب را ویژه خدا کند و تصدقش کند و آن را از دست دهد، دورى از بین مى رود و نزدیکى حاصل مى شود و اگر جز این کند، حتى اگر غیر از آنچه دوست داشته است ، دو چندان صدقه کند، به نیکى نایل نخواهند شد. زیرا، خدا از شیوه انفاق او آگاهست . هر چند که دیگران آگاه نیستند 



دوشنبه 6 7 1388 16:42

آیا اسکندر همان ذوالقرنین است ؟

قرآن در سوره کهف سه بار از ذوالقرنین نام برده و این خصوصیات را براى او بیان نموده است : 

1-« إِنّا مَکَّنّا لَهُ فِی الاْ َرْضِ وَ آتَیْناهُ مِنْ کُلِّ شَیْء سَبَباً »
« ما ذوالقرنین را بر زمین تسلط و تمکین بخشیدیم و آنچه را که براى استوارى حکومت و اکمال فتوحات خود لازم داشت در اختیارش ‍ نهادیم » 

2- سه پیشروى مهم نصیب دوالقرنین شد، 
 اول : نفوذ (و لشکر کشى ) در سمت غرب
 دوم : نفوذ (و لشکرکشى ) در سمت شرق 
سوم: هجوم به طرف بلاد کوهستانى و دشتهاى شمال شرقى براى جلوگیرى از یاءجوج و ماءجوج )قبایل وحشى بیابانى که در شمال شرقى مى زیسته اند) و ساختن سد بخاطر مسدود کردن راه تجاوز آنها.
3
- ذوالقرنین طرفدار عدالت بود و از ظلم و ستم دورى مى کرد و از ضعفا و ناتوانان حمایت مى نمود.
4- او به خدا و آخرت ایمان داشت.
5- او حرص به ثروت اندوزى نداشت از اینرو پس از ساختن سد، مغلوبین خواستند مالى فراهم کنند و به او بدهند، او نپذیرفت و گفت :
"آنچه خدا به من عطا کرده مرا از اموال شما بى نیاز خواهد کرد."

اینک در این باره سؤ ال مى شود که آیا ذوالقرنین با این خصوصیات چه کسى بوده است؟ 
اختلاف نظر بین مفسران و علماى تاریخ درباره ذوالقرنین 

بین مفسران و علماى تاریخ ، آراء و گفتگوهاى بسیار به میان آمده است و در روایاتى که مربوط به ذوالقرنین هست نیز اختلاف وجود دارد.
در مورد اسم ذوالقرنین ، در بعضى از روایات آمده ، نام او( عیاش( بود و در بعضى دیگر آمده اسم او(اسکندر) بود، و در پاره اى اسم او(مرز یابن مرز به یونانى ) و در برخى دیگر اسم او)مصعب بن عبدالله بن قحطان ) و در بعضى)صعب بن ذى المراثد( و در بعضى دیگر(عبدالله بن ضحاک ( و... آمده است  
فخر رازى در تفسیر خود اصرار دارد که ذوالقرنین همان اسکندر مقدونى است ، و در این باره گفتارى دارد که خلاصه اش این است :
" قرآن دلالت مى کند که قلمرو حکومت ذوالقرنین تا به آخر غرب و شرق و سمت شمال رسید و بنابر شهرت تاریخى کسى که حکومتش به این حد رسید، جز اسکندر شخص دیگرى نیست ، چه آنکه اسکندر بر تمام کشورها مسلط شد سپس به مصر رفت اسکندریه را ساخت و سپس وارد شام شد و هر جا قدم مى نهاد آنجا را فتح مى کرد، بر ایران و هند و چین و... تسلط یافت ، وقتى که قرآن ذوالقرنین را چنین معرفى مى کند که بر همه جا تسلط یافت و در تاریخ ثابت شده که اسکندر قاف تا فاف عالم را گرفت پس ‍ ذوالقرنین همان اسکندر است "
در گفتار فخر رازى چند اشکال وجود دارد:
نخست اینکه کسى که از نظر تاریخ بر مشرق و مغرب و شمال و جنوب تسلط یافته باشد، تنها اسکندر نیست ، بلکه افرادى نیز مثل کورش ، بخت النصر و... چنین استیلاء پیدا کردند.
دوم اینکه قرآن ، ذوالقرنین را مؤ من به خدا و روز قیامت و یگانه پرست معرفى مى کند، در صورتى که اسکندر از ستاره پرستان بود و نقل کرده اند که حیوانى را براى ستاره مشترى ذبح نمود
سوم اینکه : در هیچیک از تواریخ ذکر نشده که اسکندر مقدونى سد یاءجوج و ماءجوج را ساخته باشد.
چهارم اینکه : اسکندر در راه کشورگشائى ، افراد بسیارى را کشت و خونریزى در عالم بپا کرد، در صورتى که قرآن ، ذوالقرنین را عادل و مهربان و مخالف ظلم معرفى کرده است ...
علامه سید هبة الدین شهرستانى مى گوید: 
 " ذوالقرنین یکى از پادشاهان تبابعه یمن بوده است ، و چون یمن با حجاز مجاور هم بوده اند مردم حجاز از پیغمبر (ص ) جویاى جریان و داستان او گردیدند، و قرآن به خواست آنها پاسخ مثبت داد و شرح حال او را بیان کرد."
اخیرا آقاى ابوالکام آزاد، وزیر اسبق فرهنگ هندوستان با تحقیقات دامنه دار و ذکر قرائنى در مقام اثبات این نکته برآمده است که منظور از ذوالقرنین ،(( کورش کبیر)) است ، و تمام علائم و اوصافى که قرآن در مورد ذوالقرنین گفته با اوصاف کورش تطبیق مى کند.
علامه طباطبائى نیز این قول را قابل انطباقتر از اقوال دیگر با قرآن و قابل قبولتر مى داند.


يکشنبه 15 6 1388 11:1

سه چیز با ارزش در پیشگاه حق

 پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) مى فرماید:

ثَلاثُ تَخرُقُ الْحُجُبَ وَ تَنْتَهِى إلَى مَا بَیْنَ یَدَى اللهِ:

صَرِیْرُ أَقْلامِ الْعُلَمَاءِ

وَ وَطْىُ أَقْدامِ الُْمجَاهِدیْنَ

وَ صَوْتُ مَغازِلِ الُْمحْصَناتِ

ترجمه

سه چیز است که حجاب ها را پاره مى کند و به پیشگاه عظمت خدا مى رسد:

صداى گردش قلم هاى دانشمندان به هنگام نوشتن!

و صداى قدم هاى مجاهدان در میدان جهاد!

و صداى چرخ نخ ریسى زنان پاکدامن!

شرح کوتاه

   چه تعبیر عجیب و پر معنا! سه صداست که در اعماق هستى نفوذ مى کند و طنین آن تا ابدیت پیش مى رود و به پیشگاه عظمت پروردگار مى رسد: آهنگ دانش و قلم، هر چند آهسته و کوتاه باشد، و آهنگ جهاد و فداکارى و آهنگ تلاش و کوشش کار هر چند به ظاهر کوچک باشد.

   و در حقیقت اساس یک اجتماع سربلند انسانى را نیز همین سه چیز تشکیل مى دهد، دانش، جهاد، و کار.(*)

*-150 درس زندگی ، شیخ ناصر مکارم شیرازی

نوشته شده توسط عزیز سالمی

 

پنج شنبه 5 6 1388 18:41
X