معرفی وبلاگ
وَإِنَّمَا سُمِّيَتِ الشُّبْهَةُ شُبْهَةً لاَِنَّهَا تُشْبِهُ الْحَقَّ، فَأَمَّا أَوْلِيَاءُ اللهِ فَضِيَاؤُهُمْ فِيهَا الْيَقِينُ، وَدَلِيلُهُمْ سَمْتُ الْهُدَى ، وَأَمَّا أَعْدَاءُ اللهِ فَدُعَاؤُهُمْ الضَّلالُ، وَدَلِيلُهُمُ الْعَمْى... نهج الباغه خطبه 38 شُبهه را از اين جهت شُبهه ناميده اند كه شبيه و مانند حق است، پس روشني دوستان خدا در چيزهاي شُبهه ناك، ايمان و يقين است، و راهشان راه هدايت و رستگاري است و اما دشمنان خدا پس دعوت آنان به ضلالت و گمراهي است، و راهنماي آنان كوري آنان مي‎باشد.
صفحه ها
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 503022
تعداد نوشته ها : 502
تعداد نظرات : 163
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان

 پيشاپيش به مناسبت ولادت امام حسن مجتبي سلام الله عليه

برخيز كه ماه انجمن پيدا شد

سيماي امام مُمْتَحَن پيدا شد

 در ماه خدا، تجلي حُسن ازل

 در صورت و سيرت حَسَن پيدا شد

***

اين چه شور است عزيزان كه بهر انجمن است

شـاد و خـرم دل يـــاران و بـدور از مــحــن اسـت  

هــر طـرف مـيـگـذرم بـانـگ طـرب مـيـشــنـــوم

زانـكـه مـيـلاد حـسـن نـور دل بـوالـحـسـن اسـت  

دخـتــر خـتــم رســولان پـــســـري آورده اســـت

كـه جـمـالـش حـسـن و نـام نـكـويش حسن است

 ســروي آزاد عــيـــان گـشـتـه كــه از خـرميـش

جـلـوه ي بـاغ بـهـشـت است و صفاي چمن است  

شـهــر يـثـرب شـده فـرخـنـده ز مـيــلاد حــســن

وز تـجـلـي رخ او بـر مـه و خور طعنه زن است  

تـهـنــيـت گــوي مــلائــك بــزمــيــن آمـــده انـد

كه فضا خوش نفس از مشگ و عبير ختن است  

شـيــعــيــان شــاد و فـرحـنـاك ز مـولـود حسن

شادمان خاطـر سرگشته ي هر مرد و زن است  

صـبــر ايــوب فــرامـوش شــد از خــاطــره هــا

ديـده ي خـلـق جـهـان خـيره به صبر حسن است  

پـســر فــاطــمـه از مــهــر بــه يــاران نـظــري

ديـده هـا سـوي تـو اي دلـبـر شيرين سخن است  

تـو «حـياـتي» چه غـم از وحشت محشـر داري

كـه حـسـن روز جـزا دافـــع رنـج و مـحـن اسـت

***

او آمده تا نور به شب ها بخشد

روح شرف و عشق به دنيا بخشد  

او آمده تا باور وايمان و صفا

همراه دو صد عاطفه برما بخشد  

او آمده از صلح و محبت بي شك

جاني ز ولا برتن تنها بخشد  

آن سيد خوبان و بهشت آمده تا

برمهر و وفا ارزش و معنا بخشد  

او آمده با نام حسن در حسنش

شوري به سرا پرده مولا بخشد  

او رود زلالي ست كه درفصل عطش

جود و كرم خويش به دريا بخشد  

از لطف ، كريم اهل بيت عصمت

ما را زكرم خدا به فردا بخشد  

ميلاد امام مجتبي (ع) آمده است

شادي به حريم دل ما آمده است

***

تو گل مينويي و ريحانه باغ بهشت

از جلالت عرش را، زينت فزايي اي حسن

خو حَسن، طينت حسن، ظاهر حسن، باطن حسن

 در حقيقت رحمت بي‏منتهايي اي حسن  

قد حسن، قامت حسن، صورت حسن، سيرت حسن

حَبَّذا آينه ايزد نمايي اي حسن

***

يا حسن اي حسن خداوندگار

اي گل خوش رنگ و بوي كردگار  

اي به زمين داده نشاط و سرور

وي به سما تاج و وقار و غرور  

اي صلوات همه ي انبياء

برتو نامت حسن مجتبي  

اي متوسل شده ادم به تو

مدح خداوند دم ادم به تو  

جنت از انفاس تو بستان شده

نار خليل از تو گلستان شده  

دلبري و دل خوش و يوسف كشي

ليلي و مجنون همه را مي كشي  

گل علي شبنم اين گل توئي

در ارم فاطمه بلبل توئي  

جان به فداي تو و لبخند تو

جام عسل كنج لب قند تو  

خنده كن اي گلشن راز علي

اي لب تو مهر نماز علي

***

دگر ز نخل رسالت ، پديد شد ثمري

پديد شد ثمري ، از نكو ترين شجري  

به مرتضي پسري دادبي نظير ، خداي

خوشا چنين پدري ، خرّما چنين پسري  

از آن زمان كه پديدار گشت باغ وجود

چو او نديد زمانه ، نهال باروري  

زبطن فاطمه و صلب ابن عمّ رسول

پديد شد به جهان ، وه چه نازنين گهري  

نمود مظهر ذات و صفات حق رخسار

خدا نهاد ز خود در زمانه خوش اثري  

دميد صبح سعادت نماند اثر از شام

مسلّم است كه هر شام را بود سحري  

امير هر دو جهان را عيان شد اورنگي

براي تاج ولايت شد آشكار سري  

به بوستان ولايت گرفت سروي جاي

به پيش شمس نبوّت پديد شد قمري  

به ذيل دوستيش چنگ زن كه در اين دور

ز تيغ حادثه بايد ز مهر او سپري  

نگشت راز الوهيّتش عيان آري

در اين جهان كه ندارد اساس معتبري  

به روز حشر شود كبريائيش ظاهر

شود به نور خدائيش خيره هر بصري  

به خوان فضل و كمالش ، چو دسترس نبود

نهاده ام به بر اهل شوق ، ماحضري

***

سرشك ديده‏ ها مي ‏بارد امشب

محبت از شما مي ‏بارد امشب  

ولايت ، مغفرت ، بركت ، عنايت

ز عرش كبريا مي ‏بارد امشب  

شب وصل مناجاتي دلان شد

اجابت با دعا مي ‏بارد امشب  

كرامت مي ‏نوازد سائلان را

سپهر هل اتي مي ‏بارد امشب  

به شوق مجتبي در خلوت خود

ببين چشم خدا مي ‏بارد امشب  

گشا چشم و صفاي ياسمن بين

خدا را مست ذكر يا حسن بين

***

دوش بر گوشم رسيد اين مژده از جان آفرينم كايد از ره آن نگار دلنواز و نازنينم  

گفتم اي مه از كدامين آسمان باشي؟ بگفتا شمس ايوان ولايت، عُروَة الوثقاي دينم  

من همان ماه تمامم، جلوه ي ماه صيامم شاهد صلح و قيامم، وجه رب العالمينم

****

در جود و كرم دست خدا هست حسن

 دست همه را وقت عطا بست حسن

نوميد نگردد كسي از درگه او

زيرا كه كريم اهل بيت است حسن

خورشيد حريم اهل بيت است حسن

مجموع شميم اهل بيت است حسن  

امشب تو از و هر آنچه خواهى بطلب

 زيرا كه كريم اهل بيت است حسن

عشق حسن من به جهان ناز كنم

 افطار خود با نام حسن باز كنم  

صد شكر كه درك شب قدر رمضان

 با جشن ولادت آغازكنم

*****

من على مدح حسن مى ‏گويم

با تو اى شيعه سخن مى ‏گويم  

شب ميلاد حسن كوتاه است

آيت الكرسى شهر الله است  

سوره‏ ى نصر حسن مى ‏گويد

هم، شه بدر، حسن مى ‏گويد  

صورت ناز حسن قبله ‏ى من

سيرت سبز حسن كعبه ‏ى من  

هيچ كس نيست به زيبايى او

گر چه كس نيست به تنهايى او  

تا نفس هست به او مى ‏نازم

جان خود بر حسنم مى ‏بازم  

هر كه ماه رمضان را ديده

سوى او نور حسن تابيده  

هر كه احسان كند احسان شد

بر سر خان حسن مهمان شد  

هر كه ماه رمضان ماند به تن

شد سر سفره‏ ى احسان حسن

هر كه كنه رمضان را فهميد

رخت احسان حسن را پوشيد  

هر كسى آرزوى مردن كرد

رمضان رخت حسن بر تن كرد  

گر حسن نيمه كن ماه نبود

هيچ كس بيمه كن راه نبود  

گر حسن حاكم اين شهر نبود

هيچ كس قاسم اين دهر نبود  

حسن آن لطف رحيم است رحيم

حسن آن رزق كريم است كريم  

حسن آن قارى محزون آوا

آيه روضه نماند نجوا

روضه‏ ى قصه‏ى بنچاق فدك

روضه ‏ى سيلى و شلاق و كتك

روضه‏ هايى كه حسن مى ‏داند

فقط از بهر حسين مى ‏خواند

حال اينجا چه عجيب است سخن

مادرش گفته غريب است حسن

 

***

اگر يك تبسم، حسن مي شديم

مريد خصال حسن (ع) مي شديم

دل روشنش را ورق مي زديم

و با نور او هم سخن مي شديم

ز بوي كرامات او چون بهار

شكوفا و گل پيرهن مي شديم

به باغ جمالش، قدم مي زديم

شبي بلبل آن چمن مي شديم

براي پراكندن عطراو

جهانگرد، چون نسترن مي شديم

چو گيسوي عرفان، به دست حسن (ع)

شكن، درشكن، در شكن،مي شديم

براي تماشاي صبر خدا

به گرد حسن (ع)، انجمن مي شديم

ز اومي گرفتيم ، ما مشق نور

به تعليم او، شب شكن مي شديم

چو او، بر هوش بانگ "لا" مي زديم

"بلي" گوي عشق كهن مي شديم

حسن (ع)، فصل پيوند دل هاي ماست

بدون حسن (ع) ، " ما " و " من " مي شديم

نبوديم اگربسته مهر او

به مولا قسم ، ريشه كن مي شديم

حسن سيرتان وارث آدمند

چه خوب است ماهم ، حسن مي شديم

 

****

 از طلعت مجتبى جهان روشن شد

 وز عطر خوشش كون‏ و مكان گلشن شد

 در چهره‏ ى او نور محمد پيدا

 گوئى زدمش روح دگر بر تن شد 

****

او آمده تا نور به شب ها بخشد

روح شرف و عشق به دنيا بخشد

او آمده تا باور وايمان و صفا

همراه دو صد عاطفه برما بخشد

او آمده از صلح و محبت بي شك

جاني ز ولا برتن تنها بخشد

آن سيد خوبان و بهشت آمده تا

برمهر و وفا ارزش و معنا بخشد

او آمده با نام حسن در حسنش

شوري به سرا پرده مولا بخشد

او رود زلالي ست كه درفصل عطش

جود و كرم خويش به دريا بخشد

از لطف ، كريم اهل بيت عصمت

ما را زكرم خدا به فردا بخشد

ميلاد امام مجتبي (ع) آمده است

شادي به حريم دل ما آمده است

****

سرشك ديده‏ها مي‏بارد امشب

محبت از شما مي‏بارد امشب

ولايت، مغفرت، بركت، عنايت

ز عرش كبريا مي‏بارد امشب

شب وصل مناجاتي دلان شد

اجابت با دعا مي‏بارد امشب

كرامت مي‏نوازد سائلان را

سپهر هل اتي مي‏بارد امشب

به شوق مجتبي در خلوت خود

ببين چشم خدا مي‏بارد امشب

گشا چشم و صفاي ياسمن بين

خدا را مست ذكر يا حسن بين

خوش آن‏عشقي كز اسراروجوداست

جهان بي عشق تاريك و كبود است

تولّي و تبرّي اصل دين است

ملازم بودنش سر صعود است

ولايت جلوه در ماه خدا كرد

به لبهاي محبان اين سرود است

قسم بر ذات شهراللّه اعظم

حسن سر منشاء احسان وجود است

قسم بر صبر و مظلومي و غربت

حسن نشناس بدتر از يهود است

حسن مصباح راه متقين است

كه مي‏گويد مذّل المؤمنين است؟

جهان او را به غربت مي‏شناسد

فلك او را به رأفت مي‏شناسد

هواي نفس در صلحش نبوده

خدا او را به عصمت مي‏شناسد

سگي كه لقمه از دستش گرفته

وجودش را به رحمت مي‏شناسد

علي كه اشجع كرّار باشد

گلش را بر شجاعت مي‏شناسد

فضاي كوچه سرد مدينه

بحق او را به غيرت مي‏شناسد

ملائك صبر او را دوست دارند

طواف قبر او را دوست دارند

دل اين ايزد نما را مي‏پرستد

گل اين عطر وفا را مي‏پرستد

به خالش روزها در سجده هستند

شب اين ماه ولا را مي‏پرستد

اگر شرك است اين دل را بسوزيد

كه عمري مجتبي را مي‏پرستد

به دشنامي كه شامي عبد او شد

دعا نه ناسزا را مي‏پرستد

اگر باشد عذاب حق به دستش

دلم جُرم و خطا را مي‏پرستد

كه مي‏گويد كه او وجه خدا نيست؟

پرستيدن سزاي مجتبي نيست؟

من عبدم آن نگار بي بدل را

برم آن نام احلي من عسل را

به ياد آورده‏ام روزي كه بشكست

به دستان الهي‏اش هُبَل را

به برق خنجر حيدر نشانش

ادب آموخت آشوب جمل را

بحق آموخت درس حق شناسي

به روز امتحان امّ الدَّغل را

براي بغض او، اُمّ المعاصي

چرا كافي نداند اين علل را

دلش را خانه الحاد مي‏كرد

از آن مولا به زشتي ياد مي‏كرد

به خصم ساغر و پيمانه لعنت

به گلچين گل ريحانه لعنت

به آن هيزم به دستاني كه از كين

زدند آتش در ميخانه لعنت

به صيّاد قسي القلب بي رحم

كه صيدش را كشد در لانه لعنت

به آن دستي كه ياس فاطمي را

كند مسموم در كاشانه لعنت

به جسم لانه گونش خنده مي‏زد

به آن لبخند دژخيمانه لعنت

الهي دلبر دور از وطن، كو؟

شب جشن حسن، ابن الحسن كو؟

**************

باآمدنت جهان گلستان شده است

چشم و دل ما شكوفه باران شده است

اي صبح بهاري ازصفاي قدمت

اين باغ پراز لاله و ريحان شده است

تومظهر نوري در آفاق وجود

خورشيد ز روي تو درخشان شده است

خورشيد كه ديده كه به شب جلوه كند؟

جزمهر تو كاين گونه نمايان شده است

********************

لطفي كه آن امام عليه السلام كرد

از بعد خويش حفظ وجود امام كرد

در بدترين شرايط عصر اهتمام كرد

بابهترين وظيفه در اين ره قيام كرد

از صلح خويش نهضت تف را اراده كرد

او نقشه طرح كرد و حسينش پياده كرد

اي مظهر جمالو جلال خدا حسن

كز حق جدايي و نئي از حق جدا حسن

روح نبي توئي لك روحي فدا حسن

بعد از علي به كشتي دين ناخدا حسن

مستان عشق باده ز نام تو مي زنند

در شهر حسن سكه به نام تو ميزنند

*********************

امشب علي و فاطمه لبخند ميزنند

پيوسته بوسه بر رخ فرزند مي زنند

اين سبط مصطفي است به دامان دخترش

اين زاده علي است فرا دست همسرش

اين روح فاطمه است كه بگرفته در برش

اين طفل مجتبي است در آغوش مادرش

اين حاصل تلاقي دو بهر رحمت است

در يم ولايت و درياي عصمت است

****************

***********************

 

اي نور قديم كردگاري

ايتازه تر از گل بهاري

گل با همه حسن پيش رويت

خاري بود از جمال، عاري

زان ديدة مست نرگس آموخت

خود شيوة مستي و خماري

در شام فراق عاشقانرا

گيسوي تو رمز بي قراري

ماه رمضان ز روي ماهت

شد چشمة مهر كردگاري

نور تو صفاي طور سيناست

كوي تو حريم دلسپاري

بر سينة خاك مدفن تست

رخشنده مدال افتخاري

اي نور زمين و آسمانها

اي آينة جمال باري

بر لوح زمان بخط زرين

گفتار تو مانده يادگاري

از نور تو ايچراغ دانش

تاريكي جهل شد فراري

عيد است شها گداي خود را

از بارگهت مران بخواري

خاموش (حسان) كه خودشه دين

داند ره و رسم بنده داري

************************

درب دل مى‏زنم به نام حسن

سائل تشنه‏ام به جام حسن

درب رحمت به روى دل وا شد

شد به كام دلم كلام حسن

مى‏رسانم به اهل صوم و صلاة

در بهار خدا، سلام حسن

در شب چارده نمايان بين

نه فلك جلوه تمام حسن

باز دلها شد نمك گيرش

اين بود عادت مدام حسن

سفره دار مدينه را عشق است

بذل و جود و كرم مرام حسن

افتخار همين كه در خلقت

نام من ثبت شد غلام حسن

ذكر خيرش نه حرف امروزاست

از ازل شيعه شد به دام حسن

صلح او را قيام صبر بخوان

در سكوت و سكون قيام حسن

****************************

امشب كتاب حسن خدا باز مي شود

چشم عزيز فاطمه، تا باز مي شود

حسن ازل، تجلي زيباتري كند

تا پرده از جمال خدا باز مي شود

آيات قدرت از همه سو جلوه مي كند

درهاي رحمت از همه جا باز مي شود

نخلي ز نخل هاي امامت كتد قيام

رازي ز رازهاي بقا باز مي شود

تا ديدگان نور دل و ديده بتول

بر چهره رسول خدا باز مي شود

فرياد مي زنند زشادي، فرشتگان

كامشب در بهشت وفا باز مي شود

امد حسَن كه حُسن خدا را نمونه است

اين در به آن مقام عُلا باز مي شود

ريحانه رسول خدا، كز شميم آن

گلهاي عشق و صبر و رضا باز مي شود

زيباترين شكوفه نخل مقاومت

در بوستان مهر و وفا باز مي شود

چشم عليّ و فاطمه بيند چو ان جمال

لبهايشان به حمد و ثنا باز ميشود

اينست آنكه از اثر حُسن راي او

بس پرده ا ز روي ريا باز مي شود

هر عقده از معاويه در كار دين فتد

ار راي او به صلح و صفا باز مي شود

از شعله هاي داغ دل آن امام صلح

راه قيام كرببلا باز مي شود

اي يادگار ماه خدا كز فروغ تو

راز كمال ماه خدا باز مي شود

تو بهترين كريمي و در عالم وجود

هر عقده اي به دست شما باز مي شود

قدر تو ناشناخته ماند اي جمال صبر

وين راز بسته روز جزا باز مي شود

امشب اگر عنايت خاصت به ما رسد

درهاي فيض بر رخ ما باز مي شود

من زنده ام به بوي تو و، از نگاه تو

گل از گل وجود مرا باز مي شود

بر صفحه گناه مويد قلم بكش

روزي كه مهر نامه ما باز مي شود

شنبه 22 5 1390 19:46

قيام حضرت زهرا سلام الله عليها

فدك در واقع وسيله اي براي دستيابي به هدفي مهم بود .مسأله بسيار مهمي‌كه در آن روز كسي غير از حضرت زهرا(سلام الله عليها) به آن توجه نمي‌كرد جايگزيني حاكميت مردم به جاي حاكميت خدا بود. درواقع اصل مبارزات تمامي‌ائمه به خاطر اين مسأله بوده است كه خداوند بايد حاكم باشد يا مردم. اگر خدا حاكم مطلق است پس او بايد رهبر انتخاب كند و اينكه پس از رحلت پيامبر گرامي‌اسلام مردم به سراغ ابوبكر رفتند يعني حاكميت خدا را كنار گذاشته و سراغ حاكميت مردم رفتند واين اولين و بزرگترين انحراف درهر حكومتي است. انحرافي كه موجب تمامي‌ شكستها و ناكامي‌ها مي‌شود. درواقع بزرگترين بدبختي مسلمين اين است كه امر آسماني را زميني كردند. و تمامي‌مشكلات مسلمين ازهمين‌جا سرچشمه گرفت كه تعيين امام را برعهده خود گرفته و رأي خدا و رسول را قبول نكردند.
به همين دليل بلافاصله پس از تعيين ابوبكر، جنگهاي رده به پا شد كه در آن بيش از 30000 نفر كشته شدند و اين اولين شكست ياران اسلام بود. بسياري از افرادي كه به اسم مرتدين كشته شدند، مرتد نبودند بلكه افراد مؤمني مثل مالك بن نويره و قبيله او وبسياري ديگر از قبايل به اين دليل كه ما با علي بيعت كرديم و به شخص ديگري زكات نمي‌دهيم كشته شدند. برخي ديگر مي‌گفتند اگر ابوبكر مي‌تواند خليفه رسول خدا شود چرا ما جانشين پيامبر نشويم!! و اين همان اولين شكاف بزرگ در اسلام بود، يعني هرج و مرج، يعني هر كسي داعيه خلافت داشته باشد، يعني حاكميت شخصي، يعني هر كسي كه زور بيشتري دارد بايد حاكم شود، و اين به خاطر عدم حاكميت معصوم و امام انتخاب شده از طرف خداست.

حضرت زهرا سلام الله عليها به خوبي درك مي‌كردند كه اگر امروز خليفه‌اي كه با انتخاب عده‌اي قليل و با زور و تهديد روي كار‌ آمده است به عنوان خليفه واقعي رسول الله شناخته شود، فردا افرادي مثل يزيد و حجاج هم به عنوان جانشين برحق پيامبر شناخته مي‌شوند، و كسي مثل امام حسين عليه السلام، فرزند رسول الله هم اگر بخواهد قيام كند او را به عنوان يك انسان مرتد مي‌كشند و هيچ كسي هم متوجه نمي‌شود. در واقع مبارزات حضرت زهرا سلام الله عليها مقدمه قيام عاشورا و سرنگوني حاكميت سياه بني‌اميه بود.

وبلاگ نداي اسلام


‌.

اگر فدك هبه بود چرا حضرت زهرا براي ارث با ابوبكر مطالبه كرد؟

فدك را كه پيامبر (ص)به دستور خداوند به فاطمه سلام الله عليها بخشيده بود، فاطمه سلام الله عليها بعد از غصب فدك هرگز نگفت كه من ميراث پدرم را مطالبه مي‌كنم، بلكه آنها جعل حديث نموده و مسئله ميراث را پيش كشيدند، در حالي كه فاطمه ـ سلام الله عليها ـ مالك فدك بود و بعد از فاطمه سلام الله عليها فدك به فرزندان آن حضرت سلام الله عليها به عنوان ميراث مي‌رسيد، پس فاطمه سلام الله عليها به عنوان ميراث مطالبه نكرده است، بلكه به عنوان حق غصب شده خويش، مطالبه مي‌كرد و علت اين كه حضرت فاطمه سلام الله عليها به آيات ارث تمسك جست اين بود كه مي‌خواست به خليفه اول بفهماند، حديثي كه او به زبان پيغمبر مي‌بندد، خلاف قرآن، است كه لازمه آن ....
ابن ابي الحديد تصريح مي‌كند كه حضرت فاطمه سلام الله عليها فدك را هرگز به عنوان ارث مطالبه نكرد، بلكه پس از اخراج كارگران آن حضرت توسط مأمورين ابي‌بكر، آمد به مسجد و سخنراني نمود و خطبه‌اي غرّا ايراد كرد و گفت اين ملك را رسول خدا (ص) به من هبه كرده است كه شما تصرف مي‌كنيد، ولي ابوبكر گفت پيغمبر روايت كرد به من كه انبياء هيچ ميراثي غير از ايمان و علم و... حتي زمين از خود باقي نمي‌گذارند.(1)

 

وبلاگ نداي اسلام


پي نوشت:
1- ر.ك. ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 4، ص 80

 

رفتار ابوبكر با ديگر وارثان پيامبر چگونه بود؟

پاسخ اين سوال را با چند سوال واضح و روشن مي دهيم :
آيا خانه عايشه كه پيامبر در آن مدفون است متعلق به عايشه بوده است؟ چگونه؟ آيا به ارث از پيامبر برده است يا اينكه پيامبر در زمان حيات خود آن را به او واگذار نموده بودند ؟ در حاليكه در هيچ كتابي نقل نشده است كه خانه پيامبر به عايشه بخشيده شده بود، ولي فدك به حضرت زهرا سلام الله عليها بخشيده شده بود كه ابوبكر آن را از حضرت زهرا غصب كرد. و اگر آن خانه به عنوان ارث به عايشه رسيده است، چگونه است كه عايشه از پيامبر ارث مي‌برد در حالي كه فقط يك نهم از سهمي‌كه متعلق به همه زنان پيامبر است بهره دارد (در واقع يك نهم از يك هشتم كه مي‌شود يك قسمت از هفتاد و دو قسمت!)، اما حضرت زهرا سلام الله عليها كه دختر رسول خدا مي‌باشد نبايد ارث ببرد ؟
سوال ديگري كه در اينجا خود نمايي ميكند اينكه به فرض اينكه عايشه، آن خانه را از پيامبر به ارث برده بود، به راستي چرا ارث ديگر همسران پيامبر را هم از ايشان غصب كرد؟ و اگر پيامبر ارث گذاشته است پس چرا عايشه از دفن پيكر مطهر امام حسن عليه السلام در خانه پيامبر جلوگيري كرد، در حاليكه ايشان بيش از عايشه در آن سهم داشته، زيرا كه عايشه يك نهم از يك هشتم ارث را استحقاق دارد به اين اعتبار كه او يكى از نه همسرى است كه هنگام وفات پيغمبر صلى اللَّه عليه‌وآله در عقد ازدواج آن حضرت بودند و آنگونه كه معلوم است، زوجه يك هشتم ميراث را مى‌برد، در حالى كه امام حسن عليه السلام از طريق مادرش فاطمه عليهاالسلام بيش از عايشه ارث مى برد ولي عايشه از دفن امام حسن عليه‌السلام جلوگيري مي‌كند و حق ايشان و ديگر همسران پيامبر را غصب مي‌كند؟!
همچنين اين سوال :اگر محل دفن پيامبر (ص) به عنوان ارث بر جاي مانده چرا ابوبكر و عمر فقط از عايشه اجازه گرفتند و از ساير ورثه كه همه زنان پيامبر و حضرت زهرا سلام‌الله عليها بودند، اجازه نگرفتند؟
اصلا از همه اينها بگذريم چرا ابوبكر و عمر ادعاي عايشه و حفصه را درمورد ارث بردن از حجره پيامبر بدون شاهد تصديق كردند و هيچ شاهدي از آنان نخواستند اما حضرت زهرا سلام الله عليها كه قرآن به عصمت و طهارت ايشان شهادت داده است، با اينكه حضرت علي و حسنين عليهم‌السلام و نيز ام‌ايمن را شاهد آوردند، ولي سخنش را قبول نكردند، در حاليكه همان طور كه گفتيم ابوبكر بايد شاهد مي‌آورد نه حضرت زهرا سلام الله عليها؟

السلام علي المغصوبة حقها ، السلام علي المكسورة ظلعها

نوشته شده توسط : عزيز سالمي

يکشنبه 11 2 1390 14:14
X