معرفی وبلاگ
وَإِنَّمَا سُمِّيَتِ الشُّبْهَةُ شُبْهَةً لاَِنَّهَا تُشْبِهُ الْحَقَّ، فَأَمَّا أَوْلِيَاءُ اللهِ فَضِيَاؤُهُمْ فِيهَا الْيَقِينُ، وَدَلِيلُهُمْ سَمْتُ الْهُدَى ، وَأَمَّا أَعْدَاءُ اللهِ فَدُعَاؤُهُمْ الضَّلالُ، وَدَلِيلُهُمُ الْعَمْى... نهج الباغه خطبه 38 شُبهه را از اين جهت شُبهه ناميده اند كه شبيه و مانند حق است، پس روشني دوستان خدا در چيزهاي شُبهه ناك، ايمان و يقين است، و راهشان راه هدايت و رستگاري است و اما دشمنان خدا پس دعوت آنان به ضلالت و گمراهي است، و راهنماي آنان كوري آنان مي‎باشد.
صفحه ها
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 501989
تعداد نوشته ها : 502
تعداد نظرات : 163
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان

نتيجه وحدت از منظر قرآن

در قرآن كريم به نتيجه وحدت امّت اشاره شده است; از جمله خداوند سبحان مى فرمايد: ( وَمَنْ يَعْتَصِمْ بِاللهِ فَقَدْ هُدِيَ إِلى صِراط مُسْتَقِيم) (1) «و هر كس به خدا تمسّك جويد، به راهى راست، هدايت شده است.»

از اين آيه استفاده مى شود كه اگر همه امّت به خداوند و ريسمان هدايت او چنگ زنند به هدايت دسته جمعى مى رسند، ولى اين هدايت تنها براى عنوان مجموع نيست بلكه شامل فرد فرد اجتماع نيز مى شود. و لذا اگر در جامعه اى تمام امّت به ريسمان خداوند چنگ نزدند و تنها برخى چنين كردند، همان افراد مى توانند به راه راست هدايت يابند.

 نظر قرآن كريم در باره اتحاد و اخوّت مسلمانان چيست؟

 دعوت مسلمانان به اتّحاد و اخوّت در آيات متعددى مورد تأكيد قرار گرفته است كه به برخى از آن ها اشاره مى كنيم:

1 ـ آيه اعتصام

خداوند سبحان مى فرمايد: { وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللهِ جَمِيعاً وَلا تَفَرَّقُوا...};(2) «و همگى به ريسمان خدا، چنگ زنيد، و پراكنده نشويد....»

2 ـ آيه صلح

خداوند سبحان مى فرمايد: { يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِي السِّلْمِ كَافَّةً وَلا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّيْطانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ};(3) «اى كسانى كه ايمان آورده ايد! همگى در صلح و آشتى در آييد! و از گام هاى شيطان، پيروى نكنيد، كه او دشمن آشكار شماست.»

3 ـ آيه اخوّت و برادرى

خداوند سبحان فرمود: { إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ...};(4) «مؤمنان برادر يكديگرند; پس دو برادر خود را صلح و آشتى دهيد....»

و نيز فرمود: { مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدّآءُ عَلَى الْكُفّارِ رُحَمآءُ بَيْنَهُمْ};(5) «محمّد(صلى الله عليه وآله) فرستاده خداست و كسانى كه با او هستند در برابر كفّار سرسخت و شديد، و در ميان خود مهربانند.»

در اين آيات، خداوند متعال امّت اسلامى را دعوت به اتّحاد و وحدت كرده و از تفرقه و دشمنى با يكديگر بر حذر داشته است و نيز امر به صلح و مصالحه و رفع خصومت بين دو دسته از برادران مؤمن نموده است. و نيز از برادرى و عطوفت بين اصحاب رسول خدا(صلى الله عليه وآله) خبر داده است.

 محور وحدت از منظر قرآن كريم چيست؟

قرآن كريم اگر از يك طرف دعوت به وحدت و اتّحاد بين مسلمانان كرده، از طرفى ديگر محور وحدت را نيز مشخص كرده است.

خداوند سبحان مى فرمايد

 { إِذا جاءَ نَصْرُ اللهِ وَالْفَتْحُ * وَرَأَيْتَ النّاسَ يَدْخُلُونَ فِي دِينِ اللهِ أَفْواجاً...};(6) «هنگامى كه يارى خدا و پيروزى فرارسد، و ببينى مردم گروه گروه وارد دين خدا مى شوند....»

و نيز فرمود:{ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ...};(7) «امروز، دين شما را كامل كردم و....»

در اين آيات محور وحدت را دين كامل الهى دانسته كه ريسمان محكم الهى است و لذا مى تواند همه امّت را با چنگ زدن به آن، به سوى خداوند متعال برساند.

 مبداء فاعلى وحدت اسلامى وحدت قلوب

ازآيات قرآن استفاده مى شود كه مبدأ فاعلى وحدت قلوب، خداوندمتعال است.

خداوند سبحان مى فرمايد: { وَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ لَوْ أَنْفَقْتَ ما فِي الاَْرْضِ جَمِيعاً ما أَلَّفْتَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ وَلكِنَّ اللهَ أَلَّفَ بَيْنَهُمْ إِنَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ};(8) «و دل هاى آن ها را با هم الفت داد! اگر تمام آنچه را روى زمين است صرف مى كردى كه ميان دل هاى آنان الفت دهى، نمى توانستى! ولى خداوند در ميان آن ها الفت ايجاد كرد! او توانا و حكيم است.»

و نيز فرمود: { وَاذْكُرُوا نِعْمَتَ اللهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوان};(9)«و نعمت [بزرگِ ]خدا را بر خود، به ياد آريد كه چگونه دشمن يكديگر بوديد، و او ميان دل هاى شما، الفت ايجاد كرد، و به بركتِ نعمتِ او، برادر شديد.»

گرچه اقدامات انسان ها و فراهم كردن مقدمات كار تأثير به سزايى در رسيدن به اهداف دارد ولى عنايت الهى در الفت دل ها حرف آخر را مى زند.

 ديدگاه قرآن در مورد نهى از تفرقه واختلاف مسلمانان

خطر تفرقه به قدرى بزرگ است كه خداى سبحان نهى از آن را مانند دستور به اقامه دين، جزء شريعت همه انبياى اولوا العزم قرار داده است.

خداوند سبحان مى فرمايد: { شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ ما وَصّى بِهِ نُوحاً وَالَّذي أَوْحَيْنا إِلَيْكَ وَما وَصَّيْنا بِهِ إِبْراهِيمَ وَمُوسى وَعِيسى أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ وَلا تَتَفَرَّقُوا...};(10) «آيينى را براى شما تشريع كرد كه به نوح توصيه كرده بود و آنچه را بر تو وحى فرستاديم و به ابراهيم و موسى و عيسى سفارش كرديم، اين بود كه: دين را برپا داريد و در آن تفرقه ايجاد نكنيد....»

و در آيه ديگر اختلاف را در رديف عذاب هاى آسمانى و صاعقه ها و زلزله ها قرار داده است، آنجا كه مى فرمايد: { قُلْ هُوَ الْقادِرُ عَلى أَنْ يَبْعَثَ عَلَيْكُمْ عَذاباً مِنْ فَوْقِكُمْ أَوْ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِكُمْ أَوْ يَلْبِسَكُمْ شِيَعاً وَيُذِيقَ بَعْضَكُمْ بَأْسَ بَعْض...};(11) «بگو: او قادر است كه از بالا يا از زير پاى شما، عذابى بر شما فرستد، يا به صورت دسته هاى پراكنده شما را با هم بياميزد، و طعم جنگ [و اختلاف] را به هر يك از شما به وسيله ديگرى بچشاند....»

و نيز فرمود: { وَلا تَكُونُوا كَالَّذِينَ تَفَرَّقُوا وَاخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْبَيِّناتُ};(12) «و مانند كسانى نباشيد كه پراكنده شدند و اختلاف كردند، [آن هم] پس از آن كه نشانه هاى روشن [پروردگار] به آنان رسيد.»

و نيز فرمود: { وَأَنَّ هذا صِراطي مُسْتَقِيماً فَاتَّبِعُوهُ وَلا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَنْ سَبِيلِهِ ذلِكُمْ وَصّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ};(13) «اين راه مستقيم من است، از آن پيروى كنيد! و از راه هاى پراكنده [و انحرافى] پيروى نكنيد، كه شما را از طريق حقّ، دور مى سازد. اين چيزى است كه خداوند شما را به آن سفارش مى كند، شايد پرهيزكارى پيشه كنيد.»

   پيامدهاى تفرقه از منظر قرآن

مطابق آيات قرآنى، از هم گسستگى و زوال قدرت و شوكت از آثار و پيامدهاى تفرقه است.

خداوند سبحان مى فرمايد: { وَأَطِيعُوا اللهَ وَرَسُولَهُ وَلا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَتَذْهَبَ ريحُكُمْ وَاصْبِرُوا إِنَّ اللهَ مَعَ الصّابِرِينَ};(14) «و [فرمان] خدا و پيامبرش را اطاعت نماييد و نزاع [و كشمكش] نكنيد، تا سست نشويد، و قدرت [و شوكت] شما از ميان نرود، و صبر و استقامت كنيد كه خداوند با استقامت كنندگان است.»

عامل اصلى تفرقه

از آيات قرآن استفاده مى شود كه مبدأ فاعلى و عامل اصلى تفرقه، شيطان است.

خداوند سبحان مى فرمايد: { يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِي السِّلْمِ كَافَّةً وَلا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّيْطانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ};(15) «اى كسانى كه ايمان آورده ايد همگى در صلح و آشتى در آييد! و از گام هاى شيطان، پيروى نكنيد، كه او دشمن آشكار شماست.»

و نيز مى فرمايد: { ... إِنَّ الشَّياطِينَ لَيُوحُونَ إِلى أَوْلِيائِهِمْ لِيُجادِلُوكُمْ};(16) «... و شياطين به دوستان خود مطالبى مخفيانه القا مى كنند، تا با شما به مجادله برخيزند.»

راه حل هاى مبارزه با تفرقه

 قرآن كريم براى مبارزه با تفرقه، راه حل هايى را ترسيم كرده است:

1 ـ اقامه برهان

قرآن كريم براى رفع اختلاف و تفرقه، سه نوع استدلال و برهان اقامه كرده است:

الف) امتياز نبودن تفاوت هاى طبيعى

خداوند سبحان مى فرمايد: { يا أَيُّهَا النّاسُ إِنّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَر وَأُنْثى وَجَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَقَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللهِ أَتْقاكُمْ};(17) «اى مردم! ما شما را از يك مرد و زن آفريديم و شما را تيره ها و قبيله ها قرار داديم تا يكديگر را بشناسيد. [اين ها ملاك امتياز نيست،] گرامى ترين شما نزد خداوند باتقواترين شماست.»

ب) امتياز نبودن علل اعتبارى

خداوند سبحان مى فرمايد: { وَلا تَكُونُوا كَالَّتي نَقَضَتْ غَزْلَها مِنْ بَعْدِ قُوَّة أَنْكاثاً تَتَّخِذُونَ أَيْمانَكُمْ دَخَلا بَيْنَكُمْ أَنْ تَكُونَ أُمَّةٌ هِيَ أَرْبى مِنْ أُمَّة إِنَّما يَبْلُوكُمُ اللهُ بِهِ وَلَيُبَيِّنَنَّ لَكُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ ما كُنْتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ};(18) «و شما همانند آن زن [سبك مغز ]نباشيد كه پشم هاى تابيده خود را، پس از استحكام، وا مى تابيد! در حالى كه [سوگند و پيمان] خود را وسيله خيانت و فساد قرار مى دهيد; به خاطر اين كه گروهى، جمعيّتشان از گروه ديگر بيشتر است [و كثرت دشمن را بهانه اى براى شكستن بيعت با پيامبر مى شمريد]! خدا فقط شما را با اين وسيله آزمايش مى كند، و قطعاً، آنچه را در آن اختلاف داشتيد، روز قيامت، براى شما روشن مى سازد.»

ج) تعيين مرجع براى حل اختلاف

خداوند سبحان مى فرمايد: { ... فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِي شَيْء فَرُدُّوهُ إِلَى اللهِ وَالرَّسُولِ};(19) «... و هرگاه درچيزى نزاع داشتيد، آن را به خدا و پيامبربازگردانيد [و ازآن ها داورى بطلبيد].»

2 ـ موعظه حسنه

خداوند درباره اوصاف بهشتيان مى فرمايد: { وَنَزَعْنا ما فِي صُدُورِهِمْ مِنْ غِلّ};(20) «و آنچه در دل ها، از كينه و حسد دارند، بر مى كَنيم.»

و از مؤمنان صدر اسلام نقل مى كند: { ... يَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا وَلاِِخْوانِنَا الَّذِينَ سَبَقُونا بِالاِْيمانِ وَلا تَجْعَلْ فِي قُلُوبِنا غِلاًّ لِلَّذِينَ آمَنُو};(21) «مى گويند: پروردگارا! ما و برادرانمان را كه در ايمان بر ما پيشى گرفتند بيامرز، و در دل هايمان حسد و كينه اى نسبت به مؤمنان قرار مده.»

  راه كار عملى وحدت اسلامى

از آيات و روايات نبوى استفاده مى شود كه تمسّك به كتاب و عترت معصوم پيامبر(عليهم السلام) است كه مى تواند انسان را از تفرقه دور ساخته و به خدا نزديك كند.

خداوند سبحان مى فرمايد: { وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللهِ جَمِيعاً وَلا تَفَرَّقُو};(22) «و همگى به ريسمان خدا، چنگ زنيد، و پراكنده نشويد.»

و از حديث ثقلين استفاده مى شود كه قرآن و عترت به عنوان دو ريسمان خدا مى توانند انسان را از گمراهى و ضلالت نجات داده و به حقّ و حقيقت و لقاء الهى رهنمون سازند.

ترمذى به سند خود از جابر بن عبدالله نقل مى كند كه گفت: در حجة الوداع روز عرفه رسول خدا(صلى الله عليه وآله) را ديدم كه بر شترى سوار بود و خطبه مى خواند. شنيدم كه حضرت مى فرمود: «اى مردم! در ميان شما چيزى مى گذارم كه اگر به آن تمسّك كنيد هرگز گمراه نمى شويد: كتاب خدا و عترتم را.»(23)

كتاب خدا و عترت معصوم پيامبر(عليهم السلام) هر دو ريسمان هدايت به سوى خداوند سبحانند. يكى به عنوان قرآن صامت (قرآن) و ديگرى به عنوان قرآن ناطق (اهل بيت(عليهم السلام)) و بر امّت اسلامى است كه با تمسّك به آن دو، خود را از ضلالت و گمراهى رهانيده و به هدايت الهى رهنمون سازند.

و لذا در برخى از روايات تعبير «ما إن اعتصمتم بهما» به كار رفته و در برخى ديگر به جاى «ثقلين» از تعبير «حبلين» استفاده شده است.(24) تا با آيه شريفه { وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللهِ} هماهنگ شود.

از آيات قرآن نيز مى توان عصمت و حبل الله بودن قرآن و عترت را استفاده كرد:

درباره قرآن خداوند سبحان مى فرمايد: { لا يَأْتِيهِ الْباطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَلا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِيلٌ مِنْ حَكِيم حَمِيد};(25) «كه هيچ گونه باطلى، نه از پيش رو و نه از پشت سر، به سراغ آن نمى آيد; چرا كه از سوى خداوند حكيم و شايسته ستايش، نازل شده است.»

و درباره عترت پيامبر(صلى الله عليه وآله) قرآن مى فرمايد: { إِنَّما يُرِيدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِير};(26) «خداوند فقط مى خواهد پليدى و گناه را از شما اهل بيت دور كند و كاملا شما را پاك سازد.»

آيا راه حل اتحاد مذهبى عدول شيعه از عقايد خويش است؟

راه نجات مسلمانان از پراكندگى، اين كار بر عدول شيعه از مذهبش و گرويدن به مذهب جمهور متوقف نيست، بر عدول اهل سنت از مذهبشان نيز متوقف نيست، و مكلف ساختن شيعه نيز به دست برداشتن از مذهب خويش، تكليفى است بدون ترجيح، بلكه مرجوح و بى دليل است; بلكه تكليف به چيزى است كه مقدور نيست،

بلى، اتفاق و اتحاد مسلمانان از اين طريق صورت مى گيرد كه برادران اهل سنت مذهب اهل بيت(عليهم السلام) را آزاد اعلام كنند و آن را همچون يكى از مذاهب خود بدانند [ كه هر مسلمانى بتواند طبق آن عمل نمايد] آن چنان كه نظر پيروان هر كدام از مذاهب شافعى، حنفى، مالكى و حنبلى نسبت به شيعه آل محمّد(صلى الله عليه وآله) همچون نظرشان نسبت به پيروان مذهب ديگر باشد. از اين راه است كه پراكندگى مسلمين به اجتماع تبديل مى شود و پيوند اجتماعى شان محكم و منظم خواهد شد.

[ اين نكته نيز پوشيده نيست كه:] اختلاف بين مذاهب چهارگانه اهل سنت كمتر از اختلاف بين آنها و بين مذهب شيعه نيست. شاهد گوياى اين سخن هزاران كتاب است كه در اصول و فروع مذهب اين دو گروه تأليف شده است.

پس چرا شايعه پردازانِ اهل سنت، در ميان مسلمانان، شايع مى كنند كه شيعه مخالف اهل سنت است، اما شايع نمى كنند كه اهل سنت مخالف شيعه اند؟

و چرا شايع نمى كنند كه گروهى از اهل تسنن مخالف گروه ديگرند؟

اگر جايز است كه چهار مذهب باشد، چرا پنج تاى آن جايز نيست؟

چطور ممكن است كه وجود چهار مذهب با اجتماع و اتحاد مسلمانان موافق باشد، اما همين كه به پنج رسيد، اجتماع از هم پراكنده مى شود و مسلمانان هر كدام به راهى مى روند [ و موجب از هم گسيختگى آنها خواهد شد]؟

چه شد كه برادران اهل سنت تابعان مذهب اهل بيت(عليهم السلام) را سبب قطع پيوند اجتماعى و پراكنده شدن مى دانند، اما پيروان ديگر مذاهب را، هر چند از نظر مذهب، مشرب و خواسته ها متعدد و مختلف باشند، باعث اجتماع دل ها و اتحاد عزم ها مى پندارند؟.(27)

تعيين محور وحدت در حديث «أمان»

با بررسى كوتاهى در حديث «أمان» پى خواهيم برد كه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) محور وحدت را اهل بيت خود معرفى كرده است; زيرا از آنجا كه آن ها معصومند و هيچ گونه اختلافى بين آنها نيست، امّت را بر يك محور هدايت كرده و آن ها را از ضلالت و گمراهى نجات خواهند داد. همان گونه كه در حديث «ثقلين» نيز تمسك به كتاب و عترتش را كه همان حبل الله متينند به عنوان وسيله براى دورى امت از ضلالت معرّفى كرده است.

ابن حجر مكى در شرح اين حديث مى گويد: «اين كه اهل بيت پيامبر وسيله ايمنى از اختلاف معيّن شده اند، مقصود از آن اختلاف در دين است. و لذا اگر قبيله اى با آن ها مخالفت كرده و از غير آن ها دين را اخذ كنند، در احكام دين بينشان اختلاف خواهد افتاد، و به سبب مخالفت آنان با اهل بيت جزء حزب ابليس درخواهند آمد; زيرا حق با اهل بيت است و مخالف آن ها بر باطل است. و مقصود، مخالفت با آن ها در امور دنيا نيست به قرينه «فصاروا حزب ابليس...».(28)

سمهودى بعد از نقل «حديث امان» مى گويد: «يحتمل انّ المراد باهل البيت الذين هم امان للأمّة علماؤهم الذين يهتدى بهم، كما يهتدى بنجوم السماء وهم الذين اذا خلت الأرض منهم جاء اهل الأرض من الآيات ما كانوا يوعدون وذهب اهل الأرض، وذلك عند موت المهدى الّذي اخبر به النبىّ(صلى الله عليه وآله)»; «احتمال مى رود كه مراد از اهل بيتى كه وسيله ايمنى امّتند، علماى از

اهل بيت باشند، آن كسانى كه به توسط آن ها امت به هدايت مى رسند، همان گونه كه به ستارگان آسمان هدايت مى يابند. و اينان كسانى اند كه اگر زمين از وجودشان خالى شود، اهل زمين را نشانه هايى كه وعده داده شده اند خواهد رسيد، و اهل زمين نابود خواهند شد. و اين هنگام مرگ مهدى است، آن كسى كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) خبر ظهور او را داده است».(29)

پي نوشتها:

1. سوره آل عمران، آيه 101.

2. سوره آل عمران، آيه 103.

3. سوره بقره، آيه 208.

4. سوره حجرات، آيه 10.

5. سوره فتح، آيه 29.

6. سوره نصر، آيه 1و2.

7. سوره مائده، آيه 3.

8. سوره انفال، آيه 63.

9. سوره آل عمران، آيه 103.

10. سوره شورى، آيه 13.

11. سوره انعام، آيه 65.

12. سوره آل عمران، آيه 105.

13. سوره انعام، آيه 153.

14. سوره انفال، آيه 46.

15. سوره بقره، آيه 208.

16. سوره انعام، آيه 121.

17. سوره حجرات، آيه 13.

18. سوره نحل، آيه 92.

19. سوره نساء، آيه 59.

20. سوره اعراف، آيه 43.

21. سوره حشر، آيه 10.

22. سوره آل عمران، آيه 103.

23. صحيح ترمذى، ج 5، ص 621.

24. ر.ك: حديث الثقلين.

25. سوره فصلت، آيه 42.

26. سوره احزاب، آيه 33.

27. سيد عبدالحسين شرف الدين موسوى، المراجعات، ص 47.

28. صواعق المحرقه، ص 150، باب 11.

29. رشفة الصادى، ص 78.

سه شنبه 10 11 1391 13:5

صَلَّى اللَّهُ عَلَيْكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّه ، صَلَّى اللَّهُ عَلَيْكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّه ، صَلَّى اللَّهُ عَلَيْكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّه

السَّلَامُ عَلَى الْحُسَيْنِ الْمَظْلُومِ الشَّهِيدِ السَّلَامُ عَلَى أَسِيرِ الْكُرُبَاتِ وَ قَتِيلِ الْعَبَرَات

سَيِّدِي‏ مَا خَابَ‏ مَنْ‏ تَمَسَّكَ‏ بِكَم وَ أمِنَ مَن لَجَأَ إِلَيْكم‏ يا لَيْتَنَا كُنّا مَعَكُمْ فَنَفُوزَ فَوْزاً عَظِيما


زيارت ائمه ، از مصاديق وفاي به عهد ولايت آنان است:


عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ الْوَشَّاءِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ الرِّضَا ع يَقُولُ إِنَّ لِكُلِّ إِمَامٍ عَهْداً فِي عُنُقِ أَوْلِيَائِهِ وَ شِيعَتِهِ وَ إِنَّ مِنْ تَمَامِ الْوَفَاءِ بِالْعَهْدِ وَ حُسْنِ الْأَدَاءِ زِيَارَةَ قُبُورِهِمْ فَمَنْ زَارَهُمْ رَغْبَةً فِي زِيَارَتِهِمْ وَ تَصْدِيقاً بِمَا رَغِبُوا فِيهِ كانوا [كَانَ‏] أَئِمَّتُهُمْ شُفَعَاءَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ.(1)

از حسن بن علي وشّاء نقل كرده‏اند كه وى گفت: شنيدم از امام رضا عليه السّلام كه مى‏فرمودند:

هر امامى در گردن دوستان و شيعيانش عهدى دارد و زيارت قبورشان از مصاديق وفاء به عهد و حسن اداء وظيفه محسوب مى‏شود، لذا كسى كه از روى رغبت و ميل به زيارتشان رود ايشان در روز قيامت شفيع او خواهند بود.


زيارت اربعين ، از شاخصه هاي بارز مؤمن :


رُوِيَ عَنْ أَبِي مُحَمَّدٍ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ الْعَسْكَرِيِّ ع أَنَّهُ قَال : عَلَامَاتُ الْمُؤْمِنِ خَمْسٌ صَلَاةُ الْخَمْسِينَ وَ زِيَارَةُ الْأَرْبَعِينَ وَ التَّخَتُّمُ فِي الْيَمِينِ وَ تَعْفِيرُ الْجَبِينِ وَ الْجَهْرُ بِبِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ(2)

از امام عسكري عليه السلام نقل شده كه آن جناب فرمودند :

 نشانه هاي (بارز) مؤمن ، پنج چيز است :

 پنجاه و يك ركعت نماز (مجموع فرائض كه هفده ركعت است با نوافل كه سي و چهار ركعت اند)در هر شبانه روز ،زيارت اربعين(ابا عبدالله الحسين) ،انگشتر به دست انگشت دست راست گذاردن ،پيشاني به خاك ساييدن(در نماز) ،و بلند خواندن بسم الله (در نماز)

تأكيد ويژه ائمه به زيارت قبر ابا عبدالله الحسين  :

مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ مُرُوا شِيعَتَنَا بِزِيَارَةِ قَبْرِ الْحُسَيْنِ ع فَإِنَّ إِتْيَانَهُ يَزِيدُ فِي الرِّزْقِ وَ يَمُدُّ فِي الْعُمُرِ وَ يَدْفَعُ مَدَافِعَ السُّوءِ وَ إِتْيَانَهُ مُفْتَرَضٌ عَلَى كُلِّ مُؤْمِنٍ يُقِرُّ لَهُ بِالْإِمَامَةِ مِنَ اللَّه(3)

محمّد بن مسلم طائي، از حضرت ابى جعفر(محمد باقر) عليه السّلام حضرت فرمودند:

شيعيان ما را به زيارت قبر حضرت حسن بن على عليهما السّلام امر كنيد چه آنكه زيارت آن حضرت رزق و روزى را زياد و عمر را طولانى كرده و امورى كه بدى و شر را جلب مى‏كنند دفع مى‏نمايد. و زيارت آن حضرت بر هر مؤمنى كه اقرار به امامت حضرتش از طرف حق تعالى دارد واجب و لازم است. (واجب كفايي است)

زيارت قبر ابا عبدالله ، خواسته عرشيان :

عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ لَيْسَ شَيْ‏ءٌ فِي السَّمَاوَاتِ إِلَّا وَ هُمْ يَسْأَلُونَ اللَّهَ أَنْ يُؤْذَنَ لَهُمْ فِي زِيَارَةِ الْحُسَيْنِ ع فَفَوْجٌ يَنْزِلُ وَ فَوْجٌ يَعْرُجُ(4)

هيچ چيزي در آسمان‏ها نيست مگر آنكه از خداوند متعال درخواست دارند كه به ايشان اذن داده شود تا حضرت حسين بن على عليهما السّلام را زيارت كنند پس فوجى از آسمان نازل شده (و به زيارت آن جناب رفته )و فوجى (پس از زيارت) به آسمان مى‏روند.

ولايت ، متمم اعمال و كامل كننده دين

چرا كه (تَمَامُ الْحَجِّ لِقَاءُ الْإِمَامِ)(5) تمام بودن حجّ ، به زيارت امام عليه السلام است.

وقتي ملاحظه مي كنيم كه فلسفه كنگره بزرگ اسلامي حج كه در آن مسلمانان از اقصي نقاط عالم در مكه مكرمه گرداگرد بيت العتيق طواف مي كنند ، هدفش اتصال مسلمين به امام است و اينكه بعد از اداي هر فريضه اي ، با امام تجديد عهد كنند .

بهانه اي براي تجديد عهد به ولي :

عَنْ أَبِي حَمْزَةَ الثُّمَالِيِّ قَالَ دَخَلْتُ عَلَى أَبِي جَعْفَرٍ ع وَ هُوَ جَالِسٌ عَلَى الْبَابِ الَّذِي إِلَى الْمَسْجِدِ وَ هُوَ يَنْظُرُ إِلَى النَّاسِ يَطُوفُونَ فَقَالَ يَا أَبَا حَمْزَةَ بِمَا أُمِرَ هَؤُلَاءِ فَلَمْ أَدْرِ مَا أَرُدُّ عَلَيْهِ فَقَالَ إِنَّمَا أُمِرُوا أَنْ يَطُوفُوا بِهَذِهِ الْأَحْجَارِ ثُمَّ يَأْتُونَّا فَيُعْلِمُونَّا وَلَايَتَهُمْ(6)

از ابى حمزه ثمالى نقل كرده كه وى گفت: بر حضرت ابى جعفر عليه السّلام داخل شدم، آن حضرت بر دربى كه به طرف مسجد (الحرام) نصب شده بود نشسته و به مردمى كه طواف مى‏كردند مى‏نگريستند، حضرت به من فرمودند: اى ابو حمزه اين مردم به چه امر شده‏اند؟

من ندانستم چه جواب بگويم لذا از جواب فرو ماندم، حضرت خودشان فرمودند: ايشان مأمورند كه اين سنگها را طواف كرده سپس نزد ما آيند و دوستى خود را به ما نشان دهند.

دعاي امام صادق عليه السلام براي زائران ابا عبدالله الحسين صلوات الله عليه.

عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ وَهْبٍ قَالَ اسْتَأْذَنْتُ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فَقِيلَ لِي ادْخُلْ فَدَخَلْتُ فَوَجَدْتُهُ فِي مُصَلَّاهُ فَجَلَسْتُ حَتَّى قَضَى صَلَاتَهُ فَسَمِعْتُهُ وَ هُوَ يُنَاجِي رَبَّهُ وَ هُوَ يَقُولُ  : يا مَنْ خَصَّنَا بِالْكَرَامَةِ وَ وَعَدَنَا الشَّفَاعَةَ وَ حَمَّلَنَا الرِّسَالَةَ وَ جَعَلَنَا وَرَثَةَ الْأَنْبِيَاءِ وَ خَتَمَ بِنَا الْأُمَمَ السَّالِفَةَ وَ خَصَّنَا بِالْوَصِيَّةِ وَ أَعْطَانَا عِلْمَ مَا مَضَى وَ عِلْمَ مَا بَقِيَ وَ جَعَلَ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْنَا اغْفِرْ لِي وَ لِإِخْوَانِي وَ زُوَّارِ قَبْرِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ الَّذِينَ أَنْفَقُوا أَمْوَالَهُمْ وَ أَشْخَصُوا أَبْدَانَهُمْ رَغْبَةً فِي بِرِّنَا وَ رَجَاءً لِمَا عِنْدَكَ فِي صِلَتِنَا وَ سُرُوراً أَدْخَلُوهُ عَلَى نَبِيِّكَ مُحَمَّدٍ وَ إِجَابَةً مِنْهُمْ لِأَمْرِنَا وَ غَيْظاً أَدْخَلُوهُ عَلَى عَدُوِّنَا أَرَادُوا بِذَلِكَ رِضْوَانَكَ فَكَافِهِمْ عَنَّا بِالرِّضْوَانِ وَ اكْلَأْهُمْ بِاللَّيْلِ وَ النَّهَارِ وَ اخْلُفْ عَلَى أَهَالِيهِمْ وَ أَوْلَادِهِمُ الَّذِينَ خُلِّفُوا بِأَحْسَنِ الْخَلَفِ وَ اصْحَبْهُمْ وَ اكْفِهِمْ شَرَّ كُلِّ جَبَّارٍ عَنِيدٍ وَ كُلِّ ضَعِيفٍ مِنْ خَلْقِكَ أَوْ شَدِيدٍ وَ شَرَّ شَيَاطِينِ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ وَ أَعْطِهِمْ أَفْضَلَ مَا أَمَّلُوا مِنْكَ فِي غُرْبَتِهِمْ عَنْ أَوْطَانِهِمْ وَ مَا آثَرُونَا عَلَى أَبْنَائِهِمْ وَ أَهَالِيهِمْ وَ قَرَابَاتِهِمْ اللَّهُمَّ إِنَّ أَعْدَاءَنَا عَابُوا عَلَيْهِمْ خُرُوجَهُمْ فَلَمْ يَنْهَهُمْ ذَلِكَ عَنِ النُّهُوضِ وَ الشُّخُوصِ إِلَيْنَا خِلَافاً عَلَيْهِمْ فَارْحَمْ تِلْكَ الْوُجُوهَ الَّتِي غَيَّرَتْهَا الشَّمْسُ وَ ارْحَمْ تِلْكَ الْخُدُودَ الَّتِي تُقَلَّبُ عَلَى قَبْرِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع وَ ارْحَمْ تِلْكَ الْأَعْيُنَ الَّتِي جَرَتْ دُمُوعُهَا رَحْمَةً لَنَا وَ ارْحَمْ تِلْكَ الْقُلُوبَ الَّتِي جَزِعَتْ وَ احْتَرَقَتْ لَنَا وَ ارْحَمْ تِلْكَ الصَّرْخَةَ الَّتِي كَانَتْ لَنَا اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْتَوْدِعُكَ تِلْكَ الْأَنْفُسَ وَ تِلْكَ الْأَبْدَانَ حَتَّى تُرَوِّيَهُمْ‏ مِنَ الْحَوْضِ يَوْمَ الْعَطَشِ(7)

معاوية بن وهب گويد: بر حضرت صادق عليه السّلام وارد شدم اجازه ورود خواستم ، به من اجازه داد شد  و گفتند داخل شو ، داخل شدم در حالى كه امام عليه السّلام در محراب خويش به نماز مشغول بود، من كنارى نشستم تا از نماز فارغ شد و به سجده رفته به دعا پرداخت، شنيدم چنين مناجات ميكرد:

 اى كه ما را بكرامت و بزرگى مخصوص نموده‏اى، و وعده شفاعت عطا فرموده‏اى، و پيام رسالت بر عهده ما نهاده‏اى، و ما را وارث پيامبران قرار داده‏اى، و سلسله امم (و نبوّات) را بما پايان بخشيده‏اى، و منصب وصايت را ويژه ما خاندان ساخته‏اى، و علم گذشته و آينده را بما ارزانى داشته‏اى، و دلهاى مردم را بسوى ما توجّه داده‏اى، بيامرز مرا و برادران دينيم را، و نيز زائرين قبر پدرم حسين بن علىّ عليهما السّلام را، آنان كه مخارجى متحمّل شده و بسوى ما كوچ كرده‏اند بجهت ميل و رغبتى كه در صله‏ و نيكى بما دارند، و باميد اجر و پاداشى كه در محبّت و دوستى با ما نزد تو است، و براى شادى و سرور قلب پيغمبرت محمّد صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم، و پذيرش امر و دستور و ولايت ما، و خشمگين ساختن دشمنان ما، قصدشان در تمام اين امور رضايت و خشنودى تو است، پس پاداش ده ايشان را از جانب ما ببهشت و مقام رضايت، و محفوظ بدار آنان را در شب و روز، و خانواده و فرزندانشان را در نبودن ايشان ببهترين وجه سرپرستى نما و يارشان باش، و دور گردان از آنها شرّ و فساد هر سركش بد كردار مخالف حق را، و شرّ هر ناتوان يا توانا و هر شيطانى از انس و يا جن را، و بديشان عطا فرما آنچه آرزو دارند از پاداش در اين غربت و دورى از وطن و مقدّم داشتن ما بر فرزند و خانمان و خويشانشان.

بار الها دشمنان ما اين سفر را بر زائرين ما عيب گيرند و آن را نامعقول شمرند، و آنان را سرزنش كنند ولى اينها بهيچ وجه جلوگير دوستان ما از اقدام بدين عمل و شتافتن آنها بسوى ما نشود، و على رغم دشمنان ما بدان تصميم گرفته و مبادرت مى‏ورزند، پس پروردگارا بر اين رخسارها كه از تابش آفتاب در اين راه رنگش دگرگون گشته، و بر اين گونه‏ها كه بقبر حسين عليه السّلام سائيده شده و بر اين ديدگانى كه از سوز دل براى ما اشكش جارى شده، و بر اين دلها كه در مصيبت ما بيتاب گشته و سوخته، و بر اين فغان و خروشها كه براى مظلوميّت ما بر كشيده شده رحمت آور.

بار الها من اين جانها و اين جسمها را بتو ميسپارم تا در آن روز كه تشنگى همه را فرا ميگيرد از حوض كوثر سيرابشان فرمائى.

از آثار زيارت قبر ابي عبدالله عليه السلام : شروع صفحه اي جديد از  يك زندگي تازه

 عَنْ شُعَيْبٍ الْعَقَرْقُوفِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قُلْتُ لَهُ مَنْ أَتَى قَبْرَ الْحُسَيْنِ ع مَا لَهُ مِنَ الْأَجْرِ وَ الثَّوَابِ قَالَ يَا شُعَيْبُ مَا صَلَّى عِنْدَهُ أَحَدٌ وَ دَعَا دَعْوَةً إِلَّا اسْتُجِيبَ عَاجِلَةً وَ آجِلَةً قُلْتُ زِدْنِي قَالَ أَيْسَرُ مَا يُقَالُ لِزَائِرِ الْحُسَيْنِ ع قَدْ غُفِرَ لَكَ فَاسْتَأْنِفِ الْيَوْمَ عَمَلًا جَدِيدا(8)

از شعيب عقرقوفى از حضرت ابى عبد اللَّه عليه السّلام، وى گفت:

محضرت مبارك آن حضرت عرضه داشتم: فدايت شوم ثواب و اجر كسى كه به زيارت قبر حضرت امام حسين عليه السّلام برود چيست؟

حضرت فرمودند:

اى شعيب احدى كنار قبر آن حضرت نمازى نمى‏خواند مگر آنكه حق تعالى‏ از او مى‏پذيرد، و احدى در آنجا دعاء نمى‏كند مگر آنكه خداوند متعال خواسته‏اش را در دنيا و آخرت برآورده مى‏نمايد.

 

عرض كردم: فدايت شوم: بيشتر بفرمائيد.

حضرت فرمودند:

اى شعيب كمترين چيزى كه در باره زائر حسين بن على عليهما السّلام گفته مى‏شود اين است كه به وى خطاب كرده و مى‏گويند:

اى بنده خدا، حق تعالى تو را آمرزيده، پس امروز عمل جديد تازه‏اى را آغاز نما.

پي نوشتها :

1-وسائل الشيعه-ج 14- ص 322- باب 1 از ابواب المزار و ما يناسبه – ح5

سند : محمد بن علي بن الحسين عن محمد بن الحسن عن الصفار عن أحمد بن محمد عن الوشاء عن أبي الحسن الرضا.

سند روايت صحيح است.

2-وسائل الشيعه-ج 14- ص 478- باب 56 از ابواب المزار و ما يناسبه – ح1

شيخ طوسي(رضوان الله عليه) اين روايت را مرفوعا از امام عسكري عليه السلام نقل كرده است.

3-وسائل الشيعه-ج 14- ص 445- باب 45 از ابواب المزار و ما يناسبه – ح5

سند :جعفر بن محمد بن قولويه عن أبيه عن سعد بن عبد الله عن أحمد بن محمد عن محمد بن إسماعيل بن بزيع عن أبي أيوب عن محمد بن مسلم عن أبي جعفر عليه السلام.

سند صحيح است.

4-وسائل الشيعه-ج 14- ص 414- باب 37 از ابواب المزار و ما يناسبه – ح10

سند : الصدوق عن محمد بن موسى بن المتوكل عن عبد الله بن جعفر الحميري عن أحمد بن محمد بن عيسى عن الحسن بن محبوب عن إسحاق بن عمار عن  أبا عبد الله ع .

سند روايت صحيح است.

5- وسائل الشيعه-ج 14- ص 324- باب 1 از ابواب المزار و ما يناسبه – ح8

محمد بن علي بن الحسين (الصدوق) عن محمد بن علي ماجيلويه عن محمد بن يحيى عن محمد بن الحسين عن محمد بن سنان عن عمار بن مروان عن جابر عن أبي جعفر ع

سند روايت صحيح است.

6-وسائل الشيعه-ج 14- ص 324- باب 1 از ابواب المزار و ما يناسبه – ح9

سند : محمد بن علي بن الحسين عن علي بن حاتم عن حميد بن زياد عن الحسن بن محمد بن سماعة عن الحسين بن هاشم عن عبد الله بن مسكان عن أبي حمزة الثمالي عن ابي جعفر ع.

سندش موثق است.

7-وسائل الشيعه-ج 14- ص 412و 413- باب 37 از ابواب المزار و ما يناسبه – ح7

الصدوق عن أبيه عن سعد بن عبد الله عن يعقوب بن يزيد عن ابن أبي عمير عن معاوية بن وهب عن أبي عبد الله عليه السلام.

سندش در نهايت صحت است.

8-وسائل الشيعه-ج 14- ص 538- باب 76 از ابواب المزار و ما يناسبه – ح4

جعفر بن محمد بن قولويه عن الحسن بن عبد الله بن محمد بن عيسى عن أبيه عن الحسن بن محبوب عن العلاء بن رزين عن شعيب العقرقوفي عن أبي عبد الله ع .

سندش در نهايت صحت است.

 

پنج شنبه 14 10 1391 12:53

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمدلله كما هو اهله و الصلوة و السلام علي محمد و آله و اللعن الدائم علي اعدائهم و مبغضيهم و منكري فضلهم و بعد ...

برخي ايراد مي گيرند چرا سال جديد قمري با حزن و اندوه آغاز مي شود؟

برخي ديگر مي پرسند مگر امام عليه السلام در روز عاشورا شهيد نشد پس چرا عزاي حسيني از روز اول محرم اغاز مي شود؟

جواب :

عزاداري براي مصيبت سيد الشهداء و اصحاب وفادارش از مصاديق بارز تعظيم شعائر الهي است.

وَمَنْ يُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ(1)

و هر كس شعائر الهي را بزرگ دارد ، اين كار نشانه تقواي دلهاست.

 در اينكه مطلع سال جديد قمري را با حزن و اندوه شروع مي كنيم ، رفتار ائمه صلوات الله عليهخم براي ما حجت است و آن بزرگواران با حلول ماه محرم غم و اندوه بر انها چيره مي شد تا جايي كه لبخند از لبشان محو مي شد.

مُحمد بن علي بن الحسين(الشيخ الصدوق  ، غني از هر گونه توثيق است) عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ مَسْرُورٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَامِرٍ عَنْ عَمِّهِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَامِرٍ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ أَبِي مَحْمُودٍ قَالَ ، قَالَ الرِّضَا ع كَانَ أَبِي ع إِذَا دَخَلَ شَهْرُ الْمُحَرَّمِ لَا يُرَى ضَاحِكاً وَ كَانَتِ الْكَآبَةُ تَغْلِبُ عَلَيْهِ حَتَّى تَمْضِيَ عَشَرَةُ أَيَّامٍ فَإِذَا كَانَ يَوْمُ الْعَاشِرِ كَانَ ذَلِكَ الْيَوْمُ يَوْمَ مُصِيبَتِهِ وَ حُزْنِهِ وَ بُكَائِهِ وَ يَقُولُ هُوَ الْيَوْمُ الَّذِي قُتِلَ فِيهِ الْحُسَيْنُ ع ...(2)

حديث اسنادش حسن است

ابو محمود خراساني از امام علي بن موسي الرضا عليه و علي آبائه و اجداده و ابنائه سلام الله نقل مي كند كه آن جناب فرمودند : پدرم (امام موسي بن جعفر صلوات الله عليه  ) را شيوه بود كه چون محرم ميشد خنده نداشت و اندوه بر او غالب بود تا روز دهم روز دهم روز مصيبت و حزن و گريه‏اش بود و ميفرمود در اين روز حسين كشته شد.

--- 

شادي كردن بخاطرسرور اهل بيت و به خاطر مات آنها غمگين و اندوهگين بودن  ، موجب دست يافتن به مراتب اعلاي بهشت و قرار گيري در درجه اهل بيت است.

 محمد بن علي بن الحسين  عن محمد بن علي ماجيلويه عن علي بن إبراهيم بن هاشم عن أبيه عن الريان بن شبيب عن الرضا ع في حديث أنه قال  للريان بن شبيب : يَا ابْنَ شَبِيبٍ إِنْ سَرَّكَ أَنْ تَكُونَ مَعَنَا فِي الدَّرَجَاتِ الْعُلَى مِنَ الْجِنَانِ فَاحْزَنْ لِحُزْنِنَا وَ افْرَحْ لِفَرَحِنَا وَ عَلَيْكَ بِوَلَايَتِنَا فَلَوْ أَنَّ رَجُلًا أَحَبَّ حَجَراً لَحَشَرَهُ اللَّهُ مَعَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ(3)

حديث اسنادش حسن است .

از امام رضا عليه السلام : اى پسر شبيب اگر خواهى با ما در درجات بلند بهشت باشى براى حزن ما محزون باش و و براى شادى ما شاد باش و ملازم ولايت ما باش و اگر مردى سنگى را دوست دارد با آن‏ خدا روز قيامت محشورش كند.

--- 

خداوند شيعيان را براي نصرت اهل بيت برگزيده كه از حزن ائمه شان  محزون و از سرور آنها مسرور شوند و جان و مال خود را در راه ائمه شان فدا كنند.

محمد بن علي بن بابويه ، قال :  حدثنا أبي رضي الله عنه قال : حدثنا سعد بن عبد الله قال : حدثني محمد ابن عيسى بن عبيد اليقطيني ، عن القاسم بن يحيى ، عن جده الحسن بن راشد ، عن أبي بصير ، ومحمد بن مسلم ، عن أبي عبد الله عليه السلام قال : حدثني أبي ، عن جدي ، عن آبائه عليهم السلام أن أمير المؤمنين عليه السلام علم أصحابه في مجلس واحد أربع مائة باب مما يصلح للمسلم في دينه ودنياه :

إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى اطَّلَعَ إِلَى الْأَرْضِ فَاخْتَارَنَا وَ اخْتَارَ لَنَا شِيعَةً يَنْصُرُونَنَا وَ يَفْرَحُونَ لِفَرَحِنَا وَ يَحْزَنُونَ لِحُزْنِنَا وَ يَبْذُلُونَ أَمْوَالَهُمْ وَ أَنْفُسَهُمْ فِينَا أُولَئِكَ مِنَّا وَ إِلَيْنَا---- (4)

رئيس مذهب حضرت جعفر بن محمد الصادق فرموده كه از پدران خود شنيده كه امير المؤمنين (ع) در مجلسى چهار صد سخن سودمند براى دين و دنياى مردم گفت :

: براستى كه خداوند [بر زمين‏] نظرى فكند و ما را برگزيد و براى ما شيعيانمان را برگزيد تا ما را يارى كنند، و به شادى ما شاد باشند و بخاطر اندوه ما اندوهگين گردند، و جان و مالشان را در راه ما ببخشند، آنان از ما هستند و به سوى ما آيند

حديث اسنادش صحيح است(وفق مباني رجالي بزرگ خريط فن رجال ، حضرت آيت الله العظمي شبيري زنجاني مد ظله)


اللَّهُمَّ ارْحَمِ الْعِتْرَةَ الضَّائِعَةَ الْمَقْتُولَةَ الذَّلِيلَةَ مِنَ الشَّجَرَةِ الطَّيِّبَةِ الْمُبَارَكَةِ اللَّهُمَّ أَعْلِ كَلِمَتَهُمْ وَ أَفْلِجْ حُجَّتَهُمْ وَ ثَبِّتْ قُلُوبَهُمْ وَ قُلُوبَ شِيعَتِهِمْ عَلَى مُوَالَاتِهِمْ وَ انْصُرْهُمْ وَ أَعِنْهُمْ وَ صَبِّرْهُمْ عَلَى الْأَذَى فِي جَنْبِكَ وَ اجْعَلْ لَهُمْ أَيَّاماً مَشْهُورَةً وَ أَيَّاماً مَعْلُومَةً كَمَا ضَمِنْتَ لِأَوْلِيَائِكَ فِي كِتَابِكَ الْمُنْزَلِ فَإِنَّكَ قُلْتَ وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضى‏ لَهُمْ وَ لَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنا(بحارالأنوار ج 98 ص 311    باب 24

)

 پي نوشت ها :

1-      سوره حج آيه 32

2-      وسائل الشيعة (آل البيت) - الحر العاملي - ج 14 - ص 504 – ح19697/8

3-      وسائل الشيعة (آل البيت) - الحر العاملي - ج 14 - ص 502 – ح19694/5

4-      الخصال - الشيخ الصدوق - ص 635

 

قرآن مجيد ، آيت الله ناصر مكارم شيرازي ، انتشارات دار القرآن الكريم و دفتر مطالعات تاريخ و معارف اسلامي ، چاپ اول ، سال 1373 ه . ش ، قم

تفصيل  وسائل الشيعة الي تحصيل مسائل الشريعه ، الشيخ محمد بن الحسن الحر العاملي ، متوفي1104 ه . ق ، تحقيق و انتشار : مؤسسة آل البيت عليهم السلام لإحياء التراث ، چاپ دوم ، سال 1414 ه . ق ، ، چاپخانه مهر – قم ، دوره 30 جلدي

الخصال، ابوجعفر محمدبن علي بن بابويه الصدوق ، متوفي 381 ه . ق ، با تصحيح و تعليق  : الشيخ علي أكبر الغفاري، سال چاپ 1362 ش ، انتشارات :  منشورات جماعة المدرسين في الحوزة العلمية في قم المقدسة

قال جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ قُولَوَيْهِ عَنْ أَبِيهِ وَ أَخِيهِ وَ جَمَاعَةِ مَشَايِخِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الْمَدَائِنِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِيدٍ الْبَجَلِيِّ عَنْ قَبِيصَةَ عَنْ جَابِرٍ الْجُعْفِيِّ قَالَ دَخَلْتُ عَلَى جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع فِي يَوْمِ عَاشُورَاءَ فَقَالَ لِي هَؤُلَاءِ زُوَّارُ اللَّهِ وَ حَقٌّ عَلَى الْمَزُورِ أَنْ يُكْرِمَ الزَّائِرَ مَنْ بَاتَ عِنْدَ قَبْرِ الْحُسَيْنِ ع لَيْلَةَ عَاشُورَاءَ لَقِيَ اللَّهَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ مُلَطَّخاً بِدَمِهِ كَأَنَّمَا قُتِلَ مَعَهُ فِي عَرْصَتِهِ وَ قَالَ مَنْ زَارَ قَبْرَ الْحُسَيْنِ ع يَوْمَ عَاشُورَاءَ أَوْ بَاتَ عِنْدَهُ كَانَ كَمَنِ اسْتُشْهِدَ بَيْنَ يَدَيْهِ

شيخ بزرگوار بن قولويه در كامل الزيارات به سند متصلش به امام صادق صلوات الله عليه روايت كرده كه جابر بن يزيد جُعفي مي گويد : در روز عاشوراء محضر مبارك حضرت جعفر بن محمّد عليهما السّلام رسيدم، حضرت به من فرمودند:

اين گروه (زائرين ابا عبد اللَّه الحسين عليه السّلام) زائران خدا بوده و بر زيارت شونده لازم است كه زائر را اكرام نمايد، كسى كه نزد قبر مطهر حضرت ابا عبد اللَّه الحسين عليه السّلام در شب عاشوراء شب را به صبح برساند روز قيامت خدا را ملاقات مى‏كند در حالى كه به خون خودش آلوده بوده گويا در ركاب حضرت ابا عبد اللَّه عليه السّلام در عرصه كربلا شهيد گشته است.

فَعَلَى الْأَطَائِبِ مِنْ أَهْلِ بَيْتِ مُحَمَّدٍ وَ عَلِيٍّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِمَا وَ آلِهِمَا فَلْيَبْكِ الْبَاكُونَ وَ إِيَّاهُمْ فَلْيَنْدُبِ النَّادِبُونَ وَ لِمِثْلِهِمْ فَلْتَدُرَّ الدُّمُوعُ وَ لْيَصْرُخِ الصَّارِخُونَ وَ يَعِجَّ الْعَاجُّون

كامل الزيارات - جعفر بن محمد بن قولويه - ص 323 ح 1/548

مستدرك الوسائل – الميرزي النوري- ج 10 ص 291 ح 1/12037

بحار الأنوار- المجلسي – ج 98 – ص 104 – ح 7

موسوعة احاديث اهل البيت – الشيخ هادي النجفي – ج 4 –ص 416- ح 1/5039

شنبه 4 9 1391 21:33

عَنْ سَعْدِ بْنِ سَعْدٍ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ الرِّضَا ع عَنْ زِيَارَةِ فَاطِمَةَ بِنْتِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ ع بِقُمَّ فَقَالَ مَنْ زَارَهَا فَلَهُ الْجَنَّةُ

وسائل الشيعه ج 14 ص 576 ح 19580

ثواب الاعمال و عقاب الاعمال ص 97

عيون اخبار الرضا ج 1 ص 229 باب 67 ح 1

كامل الزيارات ص536 ح 826

سعد بن سعد اشعري مي گويد : از علي بن موسي الرضا صلوات الله عليه در مورد زيارت [خواهرشان] حضرت معصومه[ مدفونه ]در قم سوال كردم ، فرمودند : هر كس ايشان را زيارت كند[بشرط اينكه عارف به مقامش باشد] بهشت از آنش خواهد بود.


توضيح :بررسي اسناد اين روايت:

بررسي طرق روايت شيخ صدوق در دو كتاب ثواب الاعمال و عيون الاخبار :

(بر اساس تحويل هاي وسايل الشيعه) :

[19850/1] محمد بن علي بن الحسين في ثواب الأعمال و عيون الأخبار عن أبيه(علي بن الحسين) عن علي بن إبراهيم عن أبيه(ابراهيم بن هاشم) عن سعد بن سعد قال سألت أبا الحسن الرضا ع... فقال

[19850/2] محمد بن علي بن الحسين في ثواب الأعمال و عيون الأخبار عن محمد بن موسى بن المتوكل عن علي بن إبراهيم عن أبيه عن سعد بن سعد قال سألت أبا الحسن الرضا ع... فقال

بررسي طريق روايت بن قولويه در كامل الزيارات

[19850/3] جعفر بن محمد بن قولويه في المزار عن علي بن الحسين بن موسى بن بابويه عن علي بن إبراهيم‏[مثله‏] عن أبيه عن سعد بن سعد قال سألت أبا الحسن الرضا ع... فقال

---------------------------------------------------------------------------------------

محمدبن علي بن الحسين بن بابويه القمي :

رجال‏ الطوسي /ص‏439 :  جليل القدر حفظة بصير بالفقه و الأخبار و الرجال

فهرست‏ الطوسي /ص‏237 :  كان جليلا حافظا للأحاديث بصيرا بالرجال ناقدا للأخبار لم ير في القميين مثله في حفظه و كثرة علمه

رجال ‏النجاشي /ص‏390 :  شيخنا و فقيهنا و وجه الطائفة بخراسان و كان ورد بغداد سنة خمس و خمسين و ثلاثمائة و سمع منه شيوخ الطائفة و هو حدث السن

الخلاصةللحلي /ص‏147 :  شيخنا و فقيهنا و وجه الطائفة بخراسان ... :  كان جليلا حافظا الأحاديث بصيرا بالرجال ناقدا للأخبار لم ير في القميين مثله في حفظه و كثرة علمه

---------------------------------------------------------------------------------------

على بن الحسين بن بابويه القمي

رجال‏ الطوسي /ص‏432 :  ثقة

الخلاصةللحلي /ص‏94 :  شيخ القميين و فقيههم في عصره و ثقتهم

رجال‏ النجاشي /ص‏262 :  شيخ القميين في عصره و متقدمهم و فقيههم و ثقتهم كان قدم العراق و اجتمع مع أبي القاسم الحسين بن روح رحمه الله و سأله مسائل ثم كاتبه بعد ذلك على يد علي بن جعفر بن الأسود يسأله أن يوصل له رقعة إلى الصاحب عليه السلام و يسأله فيها الولد فكتب إليه قد دعونا الله لك بذلك و سترزق ولدين ذكرين خيرين فولد له أبو جعفر و أبو عبد الله من أم ولد

---------------------------------------------------------------------------------------

محمد بن موسى بن المتوكل‏

الخلاصةللحلي /ص‏149 :  ثقة

رجال بن داود/ص185 : ثقه

---------------------------------------------------------------------------------------

على بن ابراهيم بن هاشم‏

رجال ‏النجاشي /ص‏260 :  ثقة في الحديث ثبت معتمد صحيح المذهب

الخلاصةللحلي /ص‏100 :  ثقة في الحديث ثبت معتمد صحيح المذهب

---------------------------------------------------------------------------------------

ابراهيم بن هاشم القمى

رجال‏النجاشي /ص‏16 - فهرست‏الطوسي /ص‏36:  أصحابنا يقولون أول من نشر حديث الكوفيين بقم هو

الخلاصةللحلي /ص‏5 :  لم أقف لأحد من أصحابنا على قول في القدح فيه و لا على تعديله بالتنصيص و الروايات عنه كثيرة و الأرجح قبول قوله‏

---------------------------------------------------------------------------------------

سعد بن سعد الاشعرى‏

رجال‏ النجاشي /ص‏179 :  ثقة

رجال‏ الطوسي /ص‏358 :  ثقة

الخلاصةللحلي /ص‏78 :  ثقة

رجال بن داود/ص 101: ثقه

---------------------------------------------------------------------------------------

جعفر بن محمد بن قولويه

فهرست‏ الطوسي /ص‏91 :  ثقة

رجال‏ النجاشي /ص‏124 :  و كان أبو القاسم من ثقات أصحابنا و أجلائهم في الحديث و الفقه كل ما يوصف به الناس من جميل و ثقة و فقه فهو فوقه و له كتب حسان

 

الخلاصةللحلي /ص‏31 :  كان أبوه يلقب مسلمة بفتح الميم و سكون السين و فتح اللام و الميم أيضا و التاء من خيار أصحاب سعد و كان أبو القاسم من ثقات أصحابنا و أجلائهم في الحديث و الفقه و هو أستاد الشيخ المفيد رحمه الله و منه حمل العلم و الحديث و كلما يوصف به الناس من جميل و ثقة و فقه فهو فوقه

 

---------------------------------------------------------------------------------------

نتيجه : همه طرق از حيث اسناد مشكلي ندارند و روايت صحيحه است.

منابع :

1- تفصيل وسائل الشيعه الي تحصيل مسائل الشريعه ، الفقيه المحدث محمد بن الحسن الحر العاملي ، متوفي 1104  ه . ق  ، انتشارات مؤسسة آل البيت لإحياء التراث – قم - ايران، سال 1409 ه . ق ، چاپ دوم ، دوره 29 جلدي

2- كامل الزيارات ، ابوالقاسم جعفربن محمد بن قولويه القمي ، متوفي 367 ه . ق ، ، انتشارات مؤسسة النشر الاسلامي ، تحقيق : الشيخ جواد القيومي ، چاپ اول ، سال 1417 ه . ق

3- عيون اخبار الرضا ، ابوجعفر محمدبن علي بن الحسين بن بابويه القمي ، متوفي 381 ه . ق ، انتشارات مؤسسة الأعلمي للمطبوعات - بيروت – لبنان ، تصحيح وتعليق وتقديم : الشيخ حسين الأعلمي سال  1404 ق - 1984 م، دوره دو جلدي

4- ثواب الأعمال و عقاب الأعمال ، ابوجعفر محمدبن علي بن الحسين بن بابويه القمي ، متوفي 381 ه . ق ،، انتشارت منشورات الشريف الرضي – قم،  چاپ دوم ، سال 1368 ه . ش ، تحقيق: السيد محمد مهدي السيد حسن الخرسان،

5- فهرست اسماء مصنفي الشيعه (رجال النجاشي)، ابو العباس احمد بن علي بن احمد بن العباس النجاشي، متوفي 450 ه . ق ، تحقيق : الحجه السيد موسي الشبيري الزنجاني ، انتشارات  مؤسسة النشر الإسلامي التابعة لجماعة المدرسين بقم المشرفة، چاپ پنجم ، سال 1416 ه . ق

رجال الطوسي،شيخ الطائفة ابي جعفر محمد بن الحسن الطوسي ، متوفي 460 ه . ق ، انتشارات : مؤسسة النشر الإسلامي التابعة لجماعة المدرسين بقم المشرفة ، تحقيق : جواد القيومي الإصفهاني، چاپ اول ، سال 1415 ه . ق

6- الفهرست، شيخ الطائفة ابي جعفر محمد بن الحسن الطوسي ، متوفي 460 ه . ق ، انتشارات  مؤسسة نشر الفقاهة، تحقيق : الشيخ جواد القيومي، چاپ اول ، سال 1417 ه . ق

خلاصة الاقوال في معرفة الرجال ، ابو منصور الحسن بن يوسف بن المطهر الحلي ، متوفي 726 ه. ق ، انتشارات  دار الذخائر – قم ، سال 1411 ه . ق

7- كتاب الرجال(رجال ابن داود) ، تقي الدين الحسن بن علي بن داود الحلي ، متوفي  قرن هشتم قمري، تحقيق :السيد محمدصادق آل بحر العلوم ، انتشارات  منشورات الرضي - قم – ايران،  سال  : 1392 - 1972 م

عزيز سالمي ، وبلاگ نداي اسلام

سه شنبه 28 6 1391 17:56

السلام عليك يا جعفر بن محمد الصادق


ويژگيهاى زندگى امام صادق (ع )


جعفر بن محمد، امام صادق (عليه السلام ) در ميان برادرانش جانشين و وصىّ پدرش ‍ بود و بعد از پدر، عهده دار مقام امامت گرديد. او از نظر فضايل ، برترين آنان بود و در مقام و منزلت در نزد شيعه و سنّى از همه برادرانش ، برتر و بلندمقام تر و نامدارتر بود. و به قدرى از علوم او نقل كرده اند كه در همه جا پخش شده و از مسافر و غير مسافر از گفتار آن حضرت بهره مند مى شدند و آن اندازه كه علما و دانشمندان از او نقل حديث كرده اند، از هيچكس از افراد خاندان آن حضرت ، آن اندازه نقل نكرده اند و راويان و اهل آثار، به قدرى كه از او بهره مند شده اند از ديگران بهره مند نشده اند، چرا كه دانشمندان حديث شناسى كه نام راويان مورد اطمينان از علوم آن حضرت را برشمرده اند - با همه اختلاف در عقيده و گفتار - به ((چهار هزار نفر)) مى رسد و دلايل صدق امامت امام صادق (عليه السلام ) آنچنان آشكار است كه قلبها را حيران كرده و زبان دشمن را از اشكال تراشى و خرده گيرى لال نموده است . امام صادق (عليه السلام ) به سال 83 هجرت (17 ربيع الاوّل ) در مدينه چشم به جهان گشود و در (25) ماه شوّال ، سال 148 هجرى در سن 56 سالگى به شهادت رسيد.
قبر شريفش در قبرستان بقيع (واقع در مدينه ) در كنار قبر پدر و جدّ و عمويش امام حسن مجتبى (عليه السلام ) مى باشد. مادرش ((اُمّ فَروه )) نام داشت كه دختر قاسم بن محمّد بن ابوبكر است .
آن حضرت 34 سال امامت كرد، پدرش امام باقر (عليه السلام ) او را وصىّ خود قرار داد و به طور آشكار، به امامت او تصريح كرد.
دلايل امامت امام صادق (ع )
1 - ((ابوالصَّباح كنانى ))(1) مى گويد: روزى امام باقر (عليه السلام ) به پسرش امام صادق (عليه السلام ) نگاه كرد و فرمود: آيا اين شخص را مى نگريد؟ اين شخص از كسانى است كه خداوند در شاءن آنان فرموده است :
(وَنُرِيدُ اَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذينَ اسْتُضْعِفُوا فِى الاَْرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ اَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوارِثينَ ). (2)
((اراده ما بر اين قرار گرفته كه به مستضعفين نعمت بخشيم و آنان را پيشوايان و وارثين روى زمين قرار دهيم )).
2 - ((جابر بن يزيد جُعْفى )) مى گويد: از امام باقر (عليه السلام ) درباره امام صادق (عليه السلام ) سؤ ال شد، فرمود:((سوگند به خدا او قيام كننده آل محمّد (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) است )). (3)
3 - ((على بن حكم )) از طاهر (يكى از ياران امام باقر) نقل مى كند كه گفت :((من در حضور امام باقر (عليه السلام ) بودم ، جعفر (امام صادق ) به پيش آمد، امام باقر (عليه السلام ) فرمود:((هذا خَيْرُ الْبَرِيَّة ؛ اين شخص (از) برترين آفريدگان است )). (4)
4 - در ((حديث لَوْح )) (5 ) ذكر شد كه از طرف خداوند به پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) رسيده و توسّط جابر بن عبداللّه انصارى به امام باقر (عليه السلام ) نقل يافته )تصريح به امامت امام صادق (عليه السلام ) بعد از پدرش ،شده است .
5 - و همچنين دلايل عقلى بيانگر صدق امامت آن حضرت است ؛ زيرا به حكم عقل ، امام بايد برترين فرد امّت باشد و امام صادق (عليه السلام ) برترين فرد بود؛ چون برترى او درعلم و زهد و عمل ، بر همه مردم و بر برادران و پسرعموهايش آشكار بود.
و نيز به حكم عقل ، امامت براى كسى كه داراى مقام عصمت ، همچون عصمت پيامبران نيست ، باطل و بى اساس است و همچنين كسى كه در علم و دانش ، كامل نيست شايستگى مقام امامت را ندارد.
و پرواضح بود كه مدّعيان امامت در عصر آن حضرت ، نه داراى مقام عصمت بودند و نه به كمال علم در جهت دين رسيده بودند و همين مطلب دليل انحصار امامت به وجود امام صادق (عليه السلام ) مى باشد؛ زيرا در هر زمانى به وجود امام معصوم (رهبرى كه گناه و اشتباه نكند) نياز است ، طبق آنچه كه قبلاً ذكر شد.
6 - و نيز معجزاتى كه مطابق نقل راويان به وسيله امام صادق (عليه السلام ) بروز كرده ، بيانگر صدق امامت او و حقّانيت اوست و حاكى از بطلان ادّعاى ديگر مدّعيان امامت مى باشد.
به عنوان نمونه
((ابوبصير)) مى گويد:((به مدينه رفتم و با كنيزك خود همبستر شدم ، سپس از خانه بيرون آمدم كه به حمّام (براى غسل جنابت ) بروم ، عدّه اى از دوستان را ديدم كه به ديدار امام صادق (عليه السلام ) مى روند، ترسيدم كه آنان از من پيشى گيرند و من توفيق ديدار آن حضرت را نداشته باشم لذا با آنان (در حال جنابت ) به راه افتادم تا به محضر امام صادق (عليه السلام ) رسيديم ، وقتى در برابرش قرار گرفتم ، نگاهى به من كرد و فرمود:
((اى ابابصير! آيا نمى دانى كه براى شخص جنب روا نيست به خانه هاى پيامبران يا به خانه هاى فرزندان پيامبران بروند؟!))
شرمگين شدم و عرض كردم :((اى فرزند رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) جمعى از دوستان به محضر شما مى آمدند آنان را ملاقات كردم ديدم اگر با آنان به خدمت شما نيايم ، از ديدار شما محروم خواهم شد و ديگر هرگز چنين كارى نمى كنم ، سپس از محضر آن حضرت بيرون آمدم )).(6)
و روايات بسيارى مانند روايت فوق نقل شده كه بيانگر معجزات و اخبار آن حضرت از غيب است كه ذكر آنها در اينجا به طول مى انجامد و در اينجا به همين مقدار اكتفا مى شود.
فرزندان امام صادق (ع )
امام صادق (عليه السلام ) داراى ده فرزند بود:
1 - اسماعيل .
2 - عبداللّه .
3 - اُمّ فروه (كه مادرشان فاطمه دختر حسين پسر امام سجّاد (عليه السلام ) بود).
4 - موسى (عليه السلام ) .
5 - اسحاق .
6 - محمّد.
7 - عباس .
8 - على .
9 و 10 - اسماء و فاطمه - كه از مادران مختلف بودند.
((اسماعيل )) بزرگترين فرزند امام صادق (عليه السلام ) بود و امام صادق (عليه السلام ) بسيار او را دوست داشت و به او علاقه نشان مى داد.
گروهى از شيعيان ، گمان مى كردند كه امام بعد از حضرت صادق (عليه السلام ) اسماعيل است ؛ زيرا سنّ او از همه برادرانش بيشتر بود و امام صادق (عليه السلام ) علاقه خاصى به او داشت و او را بسيار احترام مى كرد.
سرگذشت اسماعيل اوّلين پسر امام صادق (ع )
اسماعيل در زمان حيات امام صادق (عليه السلام ) در ((عُرَيْض )) (درّه اى در يك فرسخى مدينه ) از دنيا رفت ، اصحاب امام او را به مدينه به حضور امام صادق (عليه السلام ) آوردند و جنازه او در قبرستان بقيع به خاك سپرده شد.
نقل شده است كه امام صادق (عليه السلام ) در مرگ اسماعيل بسيار ناراحت و اندوهگين شد و دنبال جنازه او با پاى برهنه و بدون ((ردا)) حركت مى كرد و دستور داد چند بار تابوت او را به زمين گذاردند و سپس بلند كردند و مكرر روپوش او را كنار مى زد و به صورت او نگاه مى كرد و با اين كار مى خواست به گروهى از اصحابش كه به امامت اسماعيل بعد از پدر معتقد بودند، بفهماند كه او مرده است و ديگر شبهه اى در مورد زنده بودن او بجاى نماند.
وقتى كه اسماعيل از دنيا رفت ، آنان كه معتقد به امامت او بعد از پدرش بودند، از اين عقيده دست كشيدند، تعداد اندكى از اصحاب امام صادق (عليه السلام ) كه نه از اصحاب نزديك و نه از روايت كنندگان از جانب او بودند، بلكه از افراد دور و اطراف بودند، بر عقيده خود به امامت اسماعيل باقى ماندند!
بعد از شهادت امام صادق (عليه السلام ) گروهى از اصحاب او، به امامت امام موسى بن جعفر (عليهماالسلام ) بعد از پدرش ، اعتقاد داشتند و بر همين عقيده باقى ماندند. ولى افراد ديگر (فرقه اسماعيليه ) بر دو گروه تقسيم شدند:
الف : گروهى از عقيده به زنده بودن اسماعيل دست برداشتند و به امامت پسر او ((محمّد بن اسماعيل )) معتقد شدند، بر اين اساس كه گمان كردند، امامت حق پدر او (اسماعيل ) بود و فرزند اسماعيل سزاوارتر به مقام امامت است تا برادر اسماعيل .
ب : گروه ديگر همچنان معتقدند كه اسماعيل زنده است و امام هفتم مى باشد، اين گروه اكنون بسيار اندكند كه نمى توان كسى را به اين نام ، نشان داد و اين دو گروه را به عنوان ((اسماعيليّه )) مى نامند، ولى آنچه امروز از فرقه اسماعيليه معروف است ، همان گروه اوّلندكه مى گويند:((امامت بعدازاسماعيل درميان فرزندان او تا روز قيامت ادامه دارد)).

منابع :

1-الكافي ج 1 ص 306،سند روايت :

محمد بن يعقوب الكليني عن لحسين بن محمد عن معلى بن محمد عن الوشاء عن أبان بن عثمان عن أبي الصباح الكناني عن ابي جعفر الباقر عليه السلام ...

پس سند روايت صحيح است.

2-سوره قصص ، آيه 5.

2-جمله ((خَيْرُ البرِيَّة )) در آيه 7 سوره بيّنه آمده است مى فرمايد:
(اِنَّ الَّذِين آمَنُوا وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ اُولئكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ ) ((و آنان كه به خداى يكتا ايمان آوردند و نيكوكار شدند، آنان به حقيقت بهترين جهانيان هستند)).

3-الكافي ج 1 ص 307

سند روايت : محمدبن يعقوب الكليني عن  محمد بن يحيى عن أحمد بن محمد عن ابن محبوب عن هشام بن سالم عن جابر بن يزيد الجعفي عن أبي جعفر عليه السلام ...

سند روايت صحيح است، منظور از قائم يعني كسي كه قائم به امامت باشد و عهده دار وصايت امام قبلي باشد.

4-كافي ج 1 ص 306و 307، كليني اين حديث به سه طريق از طاهر از اصحاب امام باقر روايت كرده است.

حديث 4 كتاب الحجه ، باب النص و لاشاره علي ابي عبد الله جعفر بن محمد الصادق صلوات الله عليهما

طريق اول : محمدبن يعقوب الكليني عن عدة من أصحابنا عن أحمد بن محمد عن علي بن الحكم عن طاهر(صاحب ابي جعفر عليه السلام)...

اسناد روايت ضعيف است بخاطر مجهول بودن طاهر

--------

حديث 5 كتاب الحجه ، باب النص و لاشاره علي ابي عبد الله جعفر بن محمد الصادق صلوات الله عليهما

طريق  دوم : محمدبن يعقوب الكليني عن عدة من أصحابنا عن أحمد بن محمد عن محمد بن خالد عن بعض أصحابنا عن يونس بن يعقوب عن طاهر ...

اشكال سندي: مرسله بودن روايت به واسطه "بعض اصحابنا" كه بيانگر اين است كه سلسله سند ناقص است چرا كه "عده من اصحابنا" در وسط حديث مشخص نيست چه كساني هستند بر خلاف "عدة من اصحابنا" كه كليني در آغاز برخي احاديث از آنها نقل حديث مي كند ، چرا كه آنها مشخص اند و مورد وثوق

اشكال بعدي همان مجهول بودن طاهر است

--

حديث 6 كتاب الحجه ، باب النص و لاشاره علي ابي عبد الله جعفر بن محمد الصادق صلوات الله عليهما

طريق سوم : محمد بن يعقوب الكليني عن أحمد بن مهران عن محمد بن علي عن فضيل بن عثمان عن طاهر ...

اشكال سندي :ضعف روايت به سبب ضعيف بودن محمد بن علي معروف به ابو سمينه و مجهول بودن طاهر

در كل چون اين روايت به سه طريق روايت شده متواتر است و مي تواند معتبر باشد و ضعف سندي آن لطمه اي به اعتبار متن آن نمي زند و حد اقل اينكه مي تواند مؤيد روايات صحيح نقل شده در اين باب باشد

5-حديث صحيح الاسناد كه  صحابي بزرگوار جابر بن عبدالله الانصاري (رض) آن را از حضرت صديقه شهيده فاطمه زهرا سلام الله عليها روايت مي كند   كه نام ائمه دوازده گانه در آن آمده است

رجوع شود به كافي ج 1 ص 527 ، كتاب الغيبه شيخ طوسي ص144،غيبة النعماني ص62

6-اعلام الوري باعلام الهدي ص 275 ، الرشاد في معرفة حجج الله علي العباد ج 2 ص185

سه شنبه 21 6 1391 16:6

يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ يَا جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ أَيُّهَا الصَّادِقُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ يَا حُجَّةَ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ يَا سَيِّدَنَا وَ مَوْلَانَا إِنَّا تَوَجَّهْنَا وَ اسْتَشْفَعْنَا وَ تَوَسَّلْنَا بِكَ إِلَى اللَّهِ وَ قَدَّمْنَاكَ بَيْنَ يَدَيْ حَاجَاتِنَا يَا وَجِيهاً عِنْدَ اللَّهِ اشْفَعْ لَنَا عِنْدَ اللَّه

شهادت رئيس مكتب جعفري مولانا الامام جعفر بن محمد الصادق صلوات الله عليه و علي آبائه و اجداده را به عموم شيعيان و اتباع آن امام تسليت و تعزيت عرض مي نماييم.

آخرين وصيت امام عليه السلام را با ترجمه اش خدمت خوانندگان گرامي قرار مي دهم به اميد اينكه به سفارشات ائمه پايبند باشيم.

يكي از اصحاب حضرتش بنام ابوبصير، آخرين سفارش امام را اينگونه روايت مي كند :

عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ دَخَلْتُ عَلَى أُمِّ حَمِيدَةَ أُعَزِّيهَا بِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فَبَكَتْ وَ بَكَيْتُ لِبُكَائِهَا ثُمَّ قَالَتْ يَا أَبَا مُحَمَّدٍ لَوْ رَأَيْتَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عِنْدَ الْمَوْتِ لَرَأَيْتَ عَجَباً فَتَحَ عَيْنَيْهِ ثُمَّ قَالَ اجْمَعُوا كُلَّ مَنْ بَيْنِي وَ بَيْنَهُ‏ قَرَابَةٌ قَالَتْ فَمَا تَرَكْنَا أَحَداً إِلَّا جَمَعْنَاهُ فَنَظَرَ إِلَيْهِمْ ثُمَّ قَالَ إِنَّ شَفَاعَتَنَا لَا تَنَالُ مُسْتَخِفّاً بِالصَّلَاةِ

ثواب الاعمال و عقاب الاعمال ص 228

المحاسن ج 1 ص 80

وسائل الشيعه ج 4 ص 26 ح 4423

ترجمه :

ابو بصير نقل مي كند : بر ام حميده وارد شدم كه براي وفات امام به او تسليت بگويم ، پس او گريست و من نيز تحت تأثير قرار گرفتم و گريه كردم سپس گفت اي ابا محمد اگر بودي وابا عبدالله (امام صادق) عليه السلام را در واپسين لحظات زندگاني اش مي ديدي ، شگفت زده مي شدي ، امام چشمانشان را گشودند و فرمودند هر آنكه بين ما و او نسبت خويشي وجود دارد را جمع كنيد ، پس ما همه را فرا خوانديم ، سپس امام به آنها نگرسيتند و فرموند شفاعت ما به كسي كه نماز را سبك شمارد هرگز نخواهد رسيد.

 وبلاگ نداي اسلام

سه شنبه 21 6 1391 14:44

رواياتي كه از شيعه و سني در خصوص ازدواج ام كلثوم با عمر وارد شده چگونه توجيه پذيرند؟

رواياتي در اين باره از اهل سنت نقل شده است كه صد در صد با يكديگر تناقض دارند و اين تناقضات اصل قضيه را از ريشه مي‌زند.
در بعضي از روايات آمده است كه خود اميرالمؤمين(ع) ام كلثوم را به عقد عمر درآورد، و بعضي ديگر مي‌گويند كه آن را به ابن عباس واگذار كرد. گاهي نقل كرده‌اند كه عقد بعد از تهديد و زورگويي عمر واقع شد (ذخائر العقبى، احمد بن عبد الله الطبري، ص 168_167/المعجم الكبير، الطبراني، جلد : 3، ص44_45 ) و در بعضي ديگر نقل شده است كه با اختيار و و رضا بوده است. برخي روايت كرده‌اند كه عمر از او فرزندي به نام زيد داشته است و در برخي ديگر روايت شده است كه او قبل از مباشرت از دنيا رفته است. روايتي دارد كه زيد بن عمر داراي فرزند بوده است و در برخي ديگر نقل شده است كه فرزندي به جاي نگذاشته است. در روايتي نقل شده است كه زيد بن عمر و ام كلثوم هردو باهم كشته شده‌اند، و روايت ديگر مي‌گويد كه ام كلثوم بعد از زيد باقي مانده است. در حديثي آمده است كه مهر ام كلثوم چهل هزار درهم بوده است؛ در حالي‌كه در روايت ديگر آمده است كه چهارهزار درهم بوده است و در روايت ديگري آمده است كه پانصد هزار درهم بوده است و ده‌ها تناقض ديگر...( از طرف ديگر از عمربن‌خطاب نقل مي‌شود كه دليل اين ازدواج را اينگونه بيان كرد كه «پيامبر فرمود هر سبب و نسبى در روز قيامت قطع خواهد شد، مگر سبب و نسب من و من دوست داشتم كه بين من و پيامبر سبب و نسبى باشد»
مي‌بينيم كه جاعلان اين افسانه دليل واهي براي اين افسانه نقل كرده‌اند، زيرا خليفه دوم از راه دخترش حفصه با پيامبر رابطه سببي داشت.)
اين اختلافات نشان مي‌دهد كه جاعلين حديث، با هم ديگر هماهنگ نبوده‌اند و هركس براي خودش و به دلخواه خودش حديث جعل كرده است. مگر مي‌شود كه در يك قضيه تاريخي اين همه تناقض وجود داشته باشد؟ اين اخلافات و تناقضات اصل قضيه را از ريشه مي‌زند و كذب بودن آن را به اثبات مي‌رساند.( البته برخي از علماي شيعه هم اين داستان را ذكر كرده اند ولي از هيچ كدام از روايات آنها ازدواج عمر بن خطاب با ام كلثوم دختر حضرت زهرا به دست نمي‌آيد، تنها مي‌توان متوجه شد كه عمر بن خطاب با ام كلثومي ازدواج كرده است. و همچنين بسياري از روايات هم سند آنها مخدوش و ضعيف است ودر برخي از آنها حتي ازدواج هم بيان نشده است، تا چه رسد به اينكه ازدواج با دختر (افسانه‌اي) حضرت زهرا صورت گرفته باشد!!!!)
گذشته از همه اين تناقضات و رديه ها برفرض محال كه طبق گفته برخي از علماي طراز چندم اهل سنت، اين ازدواج صورت گرفته باشد، خداوند در قرآن كريم سرگذشت حضرت لوط عليه السلام را نقل مي‌كند كه آن حضرت به كفاري كه قصد سوء داشتند، پشنهاد ازدواج با دخترانش را داد؛ در حالي‌كه همه ما مي‌دانيم كه همه آن‌هايي كه در جلوي خانه حضرت لوط عليه السلام جمع شده بودند از كفار بودند.
 «وَجَاءَهُ قَوْمُهُ يُهْرَعُونَ إِلَيْهِ وَمِنْ قَبْلُ كَانُوا يَعْمَلُونَ السَّيِّئَاتِ قَالَ يَا قَوْمِ هَؤُلَاءِ بَنَاتِي هُنَّ أَطْهَرُ لَكُمْ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَلَا تُخْزُونِ فِي ضَيْفِي أَلَيْسَ مِنْكُمْ رَجُلٌ رَشِيدٌ» «قوم او بسرعت به سراغ او آمدند - و قبلا كارهاى بد انجام مى‏دادند- گفت: اى قوم من اينها دختران منند براى شما پاكيزه‏ترند از خدا بترسيد و مرا در مورد ميهمانانم رسوا نسازيد آيا در ميان شما يك مرد فهميده و آگاه وجود ندارد؟» (هود78) پس حتي با فرض قبول وقوع آن، اين ازدواج هيچ فضيلتي را براي خليفه دوم به اثبات نمي‌رساند.

چهارشنبه 12 11 1390 10:37

مشروعيت عزاداري از آيات قرآن

اگر براي يك عمل و رفتاري، دليل عقلي بر نفي و اثبات آن وجود نداشته باشد، به معناي آن نيست كه آن عمل يا رفتار غير مشروع است، چنان كه از نظر شرعي، نبودن دليل، موجب غير مشروع بودن نيست، وگرنه مي‌بايست بسياري از رفتارهايي را كه در صدر اسلام نبود و بعداً به وجود آمد، غير مشروع دانست. هم‌چنين بسياري از امور كه در آيات قرآن، به طور صريح نيامده، در سنت پيامبر اسلام(ص) وجود داشته است.
بعد از بيان اين مقدمه، ببينيم آيا قرآن كريم (كه جامع تمامي احكام و معارف و منبع شناخت دين مي‌باشد) از عزاداري و سوگواري سخني گفته است؟ آيا در قرآن شاهد و قرينه‌اي بر اثبات يا نفي عزاداري وجود دارد؟
آياتي وجود دارد كه مي‌توان پديده عزاداري (حتى عزاداري بر بزرگان دين) را از آن برداشت كرد كه به برخي اشاره مي‌كنيم:
1ـ عزاداري و بزرگداشت شعائر الهي:
«ومن يعظّم شعائر الله فإنّها مِن تقوى القلوب»(1).
بي‌شك بزرگداشت شعائر الهي، از دستورهاي اساسي دين است.
دو بحث در اين جا قابل طرح است:
أ) منظور از شعائر چيست؟
ب) آيا شعائر عموميت دارد يا مخصوص شعائر خاصي است؟
در مورد بحث اوّل مطالب متنوعي مطرح شده است، كه بررسي و تحليل آن، ما را از پاسخ دور ‌مي‌كند.
در مورد بحث دوم، برخي از عالمان شيعي و سني به عموميت و شمول شعائر اشاره كرده‌اند:
أ) صاحب جان هندي حنفي از عالمان اهل سنت در ذيل آيه مذكور ‌مي‌نويسد «شعائر جمع شعير به معناي علامت است، و هر چه كه از ديدن آن، خدا به ياد آيد، شعائر خداست و شعائر الله اختصاص به صفا و مروه ندارد...»(2).
ب) ملا احمد نراقي از عالمان شيعه‌ مي‌نويسد: «برخي از فقها و مفسران عقيده دارند كه آيه دلالت بر عموم و شمول دارد. چنانچه اين نظريه پذيرفته شود، تعظيم همة شعائر اگر واجب نباشد، استحباب و رجحان دارد، زيرا شعائر منسوب به خداوند بزرگ است.(3)
علامه طباطبايي شعائر را به معناي نشانه‌هاي عظمت و تقواي الهي دانسته، و آن را منحصر به موارد خاصي نمي‌داند.(4)
از اين رو به طور عموم ‌مي‌توان استفاده كرد كه در هر زمان يا مكان، عملي كه ياد خدا و زمينه تقوا ورشد معنوي و روحي را فراهم آورد، در صورتي كه در چهارچوب قوانين و دستورهاي اسلام قرار داشته باشد، جزء شعائر الهي است.
بنابراين با توجه به دلايلي كه عزاداري‌ها را مشروع دانسته، به طور مسلّم عزاداري براي اولياي الهي (كه براي حفظ دين، جان خود را قرباني كرده‌اند) از بارزترين نشانه‌ها و شعائر ديني است، چرا كه در اين مراسم جز فراگيري مسائل دين و يادآوري شهامت‌ها و ايثارگري‌هاي شهيدان، سخني ديگري طرح نشده، سخن از دشمني با دشمنان خدا و دوستي با دوستان خدا است.
2ـ عزاداري فرياد ستمديدگان
«لا يحبّ الله الجهر بالسوء مِن القول إلاّ مَن ظُلِم(5)؛ خداوند فرياد زدن را دوست ندارد، جز براي كساني كه مورد ستم قرار گرفته‌اند».
در اين آيه خداوند به همة مظلومان اجازه فرياد و افشاگري داده، بزرگ‌ترين ظلم آن است به حقوقي كه خدا براي برخي قرار داده است، تجاوز شود. يكي از اين حقوق طبق آيه ولايت(6)، حق ولايت و امامت است. تعدّي به حق خدادادي، بزرگ‌ترين ظلم است، زيرا ساير ظلم‌هاي فردي و تجاوزهاي اجتماعي، از آن سرچشمه‌ مي‌گيرد. ستيز با حاكميت ولي خدا و ساير ارزش‌ها، ستمي بزرگ و ناروا است.
حق ولايت و امامت تنها حق كساني كه از آنها به ستم گرفته شده نيست، بلكه علاوه بر آن، حق انسان‌ها و امتي است كه از نور ولايت و امامت و هدايت آن محروم شده‌اند. حق ما و تمام انسان‌ها است كه از فيض وجود امام و راهنمايي و هدايت او (چه در گذشته و چه در زمان حال) بي‌بهره مانديم و با شهادت آنان، يكي از اركان هدايت نابود گشت.
بي‌ترديد امام حسين(ع) يكي از كساني است كه خدا حق ولايت و حاكميت براي ايشان قرار داده است و يزيد و يزيديان جزء طاغوتيان هستند. طبق آيه، جامعه اسلامي و هر مسلماني در برابر چنين حادثه‌اي اندوهبار و غمناك (كه در آن فرزند نازنين پيامبر را به شهادت رسانده‌اند) بايد فرياد برآورد و به دادخواهي، نيز افشاگري و رسوا كردن ستمگران بپردازد و چهرة كثيف و زشت آنان را روشن سازد. فريادها و عزاداري‌هايي كه در اين راستا باشد، از مصاديق «جهر من القول» است كه خدا آن را دوست دارد. حضرت امام(ره) مي‌گويد: گريه بر مظلوم، فرياد بر ظالم است.(7)
3ـ سوگواري يعقوب در فراق يوسف
از آيه 84 سوره يوسف كه در مورد حضرت يعقوب است، ‌مي‌توان به مشروعيت عزاداري استدلال كرد:
«يا أسفي على يوسف وابيضّتْ عيناه من الحزن فهو كظيم؛ وا اسفا بر فراق يوسف! در حالي كه يعقوب خشم خود را فرو‌ مي‌خورد، چشمانش از اندوه سفيد شد».
حضرت يعقوب و حضرت يوسف، هر دو پيامبر بودند و گريه حضرت يعقوب بر حضرت يوسف، تنها به جهت پدر و فرزندي نبود، بلكه گريه يك پيامبر در غم فراقِ پيامبر ديگر بود. فقط جنبه عاطفي در آن نيست و جهات مهم ديگري مطرح است.
با توجه به اين كه ذكر هر داستاني در قرآن كريم به جهت نكات و پيام‌هايي است كه داستان حاوي آن است، شايد مهم‌ترين و بارزترين پيام آيه، پسنديده بودن گريه بر محبوب از دست رفته باشد، كه رابطة فرد با وي رابطة ديني و الهي است، بنابراين از عمل اين پيامبر الهي، پسنديده بودن گريه بر اولياي خداوند استفاده ‌مي‌شود.
هنگامي كه از امام سجاد(ع) سبب گريه بيش از حد را مى‏پرسيدند، آن حضرت مصائب جانگداز كربلا را بازگو مى‏كرد ومى‏فرمود: «مرا ملامت نكنيد. يعقوب، پس از آن كه يك فرزند خود را از دست داد آنقدر گريست تا از غصه چشمهايش سفيد شد، در حالى كه يقين به مرگ فرزندش نداشت در حالى كه من به چشم خود ديدم كه در نيم روز چهارده نفر از اهل بيت مرا سر بريدند. انتظار داريد داغ آنها از دلم بيرون برود؟!(8)
از فراق روى يك يوسف اگر يعقوب سوخت هجر هفتاد و دو يوسف كرده خونين دل مرا
---------------------------------------------------------------------------------------------
پي‌نوشت‌ها:
1ـ حج(22)، آيه 32.
2ـ اصول الاربعه في ترديد الوهابيه، صاحب جان هندي، ص 30.
3ـ عوائد الايام، ص 31.
4ـ تفسير الميزان، ج 1، ص 414، ذيل آيه 165 سوره بقره.
5ـ نساء (4) آيه 148.
6ـ مائده (5) آيه 55.
7ـ صحيفة نور، ج 8، ص 70.
8- امالى صدوق، مجلس 29، ص 121.

 

 

پنج شنبه 8 10 1390 12:41

نتايج صلح امام حسن 

1. صلح تاكتيكي (ترك مخاصمه) نسبت به جنگ راجع بود.

همين طور در مقايسه دستاورد دو طرف از صلح، دستاورد امام به مراتب بيشتر بود؛

زيرا يكي از دستاوردهاي امام، از ترك مخاصمه حفظ اصل موجوديت نظام امامت و شيعيان بود و اگر چنين نمي كرد، اينها از بين مي رفت.

آنچه معاويه به دست آورد وصول به حكومت بود كه البته دوام چنداني هم نياورد و با قيام امام بعدي از همين نظام امامت در خطر، به طور كلي متزلزل شد؛

اما نظام امامت با حفظ اصل امامت و موجوديت شيعه، هر چند به گونه اي حداقلي، بقاي خود را تضمين كرد و

شيعيان در فرصت هاي مناسب آينده به بازسازي خود پرداختند.

2. ادعاي ناكار آمدي صلح به دليل وفادار نماندن معاويه به شرايط و اعمال استبداد عليه شيعيان

(حقايق پنهان، ص 198.) صحيح نيست؛

چون تأمين هدف اصلي [تداوم نظام امامت به عنوان نگهبان انقلاب پيامبر] به عصرهاي بعد هم مربوط مي شود.

اين هدف با اين صلح تامين شد و اقليت شيعه و اصل امامت با حفظ موجوديت خود از اين تنگة سخت گذشت؟

3. ادعاي برابري صلح با شكست و ذلت هم درست نيست؛

چون با حفظ امامت و تشيع، خطر نابودي كامل آنها از بين رفت و چه پيروزي از اين بالاتر.

4. تدبير صلح در برابر خطراتي كه اساس تشيع، اسلام و امامت را تهديد مي كرد، نشان مي دهد كه اين تصميم از روي جهل و كم كاري هم نبود.

امام هم با اشاره به پنهان بودن مصلحت صلح و تشبيه آن به داستان سوراخ كردن كشتي و... توسط حضرت خضر و شكايت موسي...

فرمود: «وقتي من از جانب خدا امام مسلمانانم، نبايد در جنگ و صلح مرا به ناداني متهم كنيد؛ گرچه حكمت و علت آن را ندانيد و امر بر شما مشتبه شود.»

5. اتهام نداشتن خط مشي ثابت توسط ائمه هم درست نيست؛

زيرا هدف اصلي حفاظت از نظام پيامبر و جامعه سازي اسلامي در سايه حفظ امامت است كه طبق شرايط به شيوه هاي مختلفي اجرا مي شود.

صلح يا جنگ هدف نيستند تا ائمه متهم به تشتت و پراكندگي هدف ها شوند؛ بلكه شيوه هاي وصول به هدف اند.

از اين رو شهيد مطهري معتقد است: «اگر واقعاً امام حسن به جاي امام حسين بود،

كار امام حسين را مي كرد و اگر امام حسين به جاي امام حسن بود، كار امام حسن را مي كرد.» (سيري در سيره ائمه اطهار، 60.)

6. اين كار از روي روحيه سازش كاري و ترس و راحت كردن خود هم نبود؛

لذا امام در پاسخ عبدالله بن زبير فرمود:

گمان مي كني من از روي ترس و زبوني با معاويه صلح كردم؟... واي بر تو! هرگز ترس و ناتواني در من راه ندارد.

علت صلح من وجود ياراني همچون تو بود كه ادعاي دوستي با من داشتند و در دل نابودي مرا آرزو مي كردند.

(حياة الامام الحسن بن علي، ج 2، ص 280 و سيره پيشوايان، ص 93 94.)

نتيجه

دليل عمده پيشنهاد صلح از سوي معاويه «وصول كم هزينه به حكومت» بود و عامل عمده در پذيرش صلح از سوي امام عدم همراهي و فداكاري مردم

به ويژه خواص بود كه ناشي از دنياگرايي و راحت طلبي آنان مي شد و به بروز رفتارهايي چون پيمان شكني، خيانت و... انجاميد.

بازتاب اين رفتارها به ترتيب تنها ماندن امام، نااميدي از وصول به هدف به وسيله جنگ و پذيرش ترك مخاصمه بود.

آثار صلح (بقاي نظام امامت، شيعيان، دين،...) هم نشان داد كه دستاورد امام به مراتب بيشتر از دستاورد معاويه بود.

همين اثار گوياي اين است كه: صلح كارآمد، برابر با پيروزي، از روي هوشياري، براساس حفظ خط مشي اصلي، شجاعت و رعايت مصالح امت اسلامي بود.

همين صلح، آثاري را در پي داشت كه قيام حماسي امام حسين(عليه السلام)آن را تكميل كرد و بقاي اسلام را تضمين نمود.

شنبه 22 5 1390 19:50

 پيشاپيش به مناسبت ولادت امام حسن مجتبي سلام الله عليه

برخيز كه ماه انجمن پيدا شد

سيماي امام مُمْتَحَن پيدا شد

 در ماه خدا، تجلي حُسن ازل

 در صورت و سيرت حَسَن پيدا شد

***

اين چه شور است عزيزان كه بهر انجمن است

شـاد و خـرم دل يـــاران و بـدور از مــحــن اسـت  

هــر طـرف مـيـگـذرم بـانـگ طـرب مـيـشــنـــوم

زانـكـه مـيـلاد حـسـن نـور دل بـوالـحـسـن اسـت  

دخـتــر خـتــم رســولان پـــســـري آورده اســـت

كـه جـمـالـش حـسـن و نـام نـكـويش حسن است

 ســروي آزاد عــيـــان گـشـتـه كــه از خـرميـش

جـلـوه ي بـاغ بـهـشـت است و صفاي چمن است  

شـهــر يـثـرب شـده فـرخـنـده ز مـيــلاد حــســن

وز تـجـلـي رخ او بـر مـه و خور طعنه زن است  

تـهـنــيـت گــوي مــلائــك بــزمــيــن آمـــده انـد

كه فضا خوش نفس از مشگ و عبير ختن است  

شـيــعــيــان شــاد و فـرحـنـاك ز مـولـود حسن

شادمان خاطـر سرگشته ي هر مرد و زن است  

صـبــر ايــوب فــرامـوش شــد از خــاطــره هــا

ديـده ي خـلـق جـهـان خـيره به صبر حسن است  

پـســر فــاطــمـه از مــهــر بــه يــاران نـظــري

ديـده هـا سـوي تـو اي دلـبـر شيرين سخن است  

تـو «حـياـتي» چه غـم از وحشت محشـر داري

كـه حـسـن روز جـزا دافـــع رنـج و مـحـن اسـت

***

او آمده تا نور به شب ها بخشد

روح شرف و عشق به دنيا بخشد  

او آمده تا باور وايمان و صفا

همراه دو صد عاطفه برما بخشد  

او آمده از صلح و محبت بي شك

جاني ز ولا برتن تنها بخشد  

آن سيد خوبان و بهشت آمده تا

برمهر و وفا ارزش و معنا بخشد  

او آمده با نام حسن در حسنش

شوري به سرا پرده مولا بخشد  

او رود زلالي ست كه درفصل عطش

جود و كرم خويش به دريا بخشد  

از لطف ، كريم اهل بيت عصمت

ما را زكرم خدا به فردا بخشد  

ميلاد امام مجتبي (ع) آمده است

شادي به حريم دل ما آمده است

***

تو گل مينويي و ريحانه باغ بهشت

از جلالت عرش را، زينت فزايي اي حسن

خو حَسن، طينت حسن، ظاهر حسن، باطن حسن

 در حقيقت رحمت بي‏منتهايي اي حسن  

قد حسن، قامت حسن، صورت حسن، سيرت حسن

حَبَّذا آينه ايزد نمايي اي حسن

***

يا حسن اي حسن خداوندگار

اي گل خوش رنگ و بوي كردگار  

اي به زمين داده نشاط و سرور

وي به سما تاج و وقار و غرور  

اي صلوات همه ي انبياء

برتو نامت حسن مجتبي  

اي متوسل شده ادم به تو

مدح خداوند دم ادم به تو  

جنت از انفاس تو بستان شده

نار خليل از تو گلستان شده  

دلبري و دل خوش و يوسف كشي

ليلي و مجنون همه را مي كشي  

گل علي شبنم اين گل توئي

در ارم فاطمه بلبل توئي  

جان به فداي تو و لبخند تو

جام عسل كنج لب قند تو  

خنده كن اي گلشن راز علي

اي لب تو مهر نماز علي

***

دگر ز نخل رسالت ، پديد شد ثمري

پديد شد ثمري ، از نكو ترين شجري  

به مرتضي پسري دادبي نظير ، خداي

خوشا چنين پدري ، خرّما چنين پسري  

از آن زمان كه پديدار گشت باغ وجود

چو او نديد زمانه ، نهال باروري  

زبطن فاطمه و صلب ابن عمّ رسول

پديد شد به جهان ، وه چه نازنين گهري  

نمود مظهر ذات و صفات حق رخسار

خدا نهاد ز خود در زمانه خوش اثري  

دميد صبح سعادت نماند اثر از شام

مسلّم است كه هر شام را بود سحري  

امير هر دو جهان را عيان شد اورنگي

براي تاج ولايت شد آشكار سري  

به بوستان ولايت گرفت سروي جاي

به پيش شمس نبوّت پديد شد قمري  

به ذيل دوستيش چنگ زن كه در اين دور

ز تيغ حادثه بايد ز مهر او سپري  

نگشت راز الوهيّتش عيان آري

در اين جهان كه ندارد اساس معتبري  

به روز حشر شود كبريائيش ظاهر

شود به نور خدائيش خيره هر بصري  

به خوان فضل و كمالش ، چو دسترس نبود

نهاده ام به بر اهل شوق ، ماحضري

***

سرشك ديده‏ ها مي ‏بارد امشب

محبت از شما مي ‏بارد امشب  

ولايت ، مغفرت ، بركت ، عنايت

ز عرش كبريا مي ‏بارد امشب  

شب وصل مناجاتي دلان شد

اجابت با دعا مي ‏بارد امشب  

كرامت مي ‏نوازد سائلان را

سپهر هل اتي مي ‏بارد امشب  

به شوق مجتبي در خلوت خود

ببين چشم خدا مي ‏بارد امشب  

گشا چشم و صفاي ياسمن بين

خدا را مست ذكر يا حسن بين

***

دوش بر گوشم رسيد اين مژده از جان آفرينم كايد از ره آن نگار دلنواز و نازنينم  

گفتم اي مه از كدامين آسمان باشي؟ بگفتا شمس ايوان ولايت، عُروَة الوثقاي دينم  

من همان ماه تمامم، جلوه ي ماه صيامم شاهد صلح و قيامم، وجه رب العالمينم

****

در جود و كرم دست خدا هست حسن

 دست همه را وقت عطا بست حسن

نوميد نگردد كسي از درگه او

زيرا كه كريم اهل بيت است حسن

خورشيد حريم اهل بيت است حسن

مجموع شميم اهل بيت است حسن  

امشب تو از و هر آنچه خواهى بطلب

 زيرا كه كريم اهل بيت است حسن

عشق حسن من به جهان ناز كنم

 افطار خود با نام حسن باز كنم  

صد شكر كه درك شب قدر رمضان

 با جشن ولادت آغازكنم

*****

من على مدح حسن مى ‏گويم

با تو اى شيعه سخن مى ‏گويم  

شب ميلاد حسن كوتاه است

آيت الكرسى شهر الله است  

سوره‏ ى نصر حسن مى ‏گويد

هم، شه بدر، حسن مى ‏گويد  

صورت ناز حسن قبله ‏ى من

سيرت سبز حسن كعبه ‏ى من  

هيچ كس نيست به زيبايى او

گر چه كس نيست به تنهايى او  

تا نفس هست به او مى ‏نازم

جان خود بر حسنم مى ‏بازم  

هر كه ماه رمضان را ديده

سوى او نور حسن تابيده  

هر كه احسان كند احسان شد

بر سر خان حسن مهمان شد  

هر كه ماه رمضان ماند به تن

شد سر سفره‏ ى احسان حسن

هر كه كنه رمضان را فهميد

رخت احسان حسن را پوشيد  

هر كسى آرزوى مردن كرد

رمضان رخت حسن بر تن كرد  

گر حسن نيمه كن ماه نبود

هيچ كس بيمه كن راه نبود  

گر حسن حاكم اين شهر نبود

هيچ كس قاسم اين دهر نبود  

حسن آن لطف رحيم است رحيم

حسن آن رزق كريم است كريم  

حسن آن قارى محزون آوا

آيه روضه نماند نجوا

روضه‏ ى قصه‏ى بنچاق فدك

روضه ‏ى سيلى و شلاق و كتك

روضه‏ هايى كه حسن مى ‏داند

فقط از بهر حسين مى ‏خواند

حال اينجا چه عجيب است سخن

مادرش گفته غريب است حسن

 

***

اگر يك تبسم، حسن مي شديم

مريد خصال حسن (ع) مي شديم

دل روشنش را ورق مي زديم

و با نور او هم سخن مي شديم

ز بوي كرامات او چون بهار

شكوفا و گل پيرهن مي شديم

به باغ جمالش، قدم مي زديم

شبي بلبل آن چمن مي شديم

براي پراكندن عطراو

جهانگرد، چون نسترن مي شديم

چو گيسوي عرفان، به دست حسن (ع)

شكن، درشكن، در شكن،مي شديم

براي تماشاي صبر خدا

به گرد حسن (ع)، انجمن مي شديم

ز اومي گرفتيم ، ما مشق نور

به تعليم او، شب شكن مي شديم

چو او، بر هوش بانگ "لا" مي زديم

"بلي" گوي عشق كهن مي شديم

حسن (ع)، فصل پيوند دل هاي ماست

بدون حسن (ع) ، " ما " و " من " مي شديم

نبوديم اگربسته مهر او

به مولا قسم ، ريشه كن مي شديم

حسن سيرتان وارث آدمند

چه خوب است ماهم ، حسن مي شديم

 

****

 از طلعت مجتبى جهان روشن شد

 وز عطر خوشش كون‏ و مكان گلشن شد

 در چهره‏ ى او نور محمد پيدا

 گوئى زدمش روح دگر بر تن شد 

****

او آمده تا نور به شب ها بخشد

روح شرف و عشق به دنيا بخشد

او آمده تا باور وايمان و صفا

همراه دو صد عاطفه برما بخشد

او آمده از صلح و محبت بي شك

جاني ز ولا برتن تنها بخشد

آن سيد خوبان و بهشت آمده تا

برمهر و وفا ارزش و معنا بخشد

او آمده با نام حسن در حسنش

شوري به سرا پرده مولا بخشد

او رود زلالي ست كه درفصل عطش

جود و كرم خويش به دريا بخشد

از لطف ، كريم اهل بيت عصمت

ما را زكرم خدا به فردا بخشد

ميلاد امام مجتبي (ع) آمده است

شادي به حريم دل ما آمده است

****

سرشك ديده‏ها مي‏بارد امشب

محبت از شما مي‏بارد امشب

ولايت، مغفرت، بركت، عنايت

ز عرش كبريا مي‏بارد امشب

شب وصل مناجاتي دلان شد

اجابت با دعا مي‏بارد امشب

كرامت مي‏نوازد سائلان را

سپهر هل اتي مي‏بارد امشب

به شوق مجتبي در خلوت خود

ببين چشم خدا مي‏بارد امشب

گشا چشم و صفاي ياسمن بين

خدا را مست ذكر يا حسن بين

خوش آن‏عشقي كز اسراروجوداست

جهان بي عشق تاريك و كبود است

تولّي و تبرّي اصل دين است

ملازم بودنش سر صعود است

ولايت جلوه در ماه خدا كرد

به لبهاي محبان اين سرود است

قسم بر ذات شهراللّه اعظم

حسن سر منشاء احسان وجود است

قسم بر صبر و مظلومي و غربت

حسن نشناس بدتر از يهود است

حسن مصباح راه متقين است

كه مي‏گويد مذّل المؤمنين است؟

جهان او را به غربت مي‏شناسد

فلك او را به رأفت مي‏شناسد

هواي نفس در صلحش نبوده

خدا او را به عصمت مي‏شناسد

سگي كه لقمه از دستش گرفته

وجودش را به رحمت مي‏شناسد

علي كه اشجع كرّار باشد

گلش را بر شجاعت مي‏شناسد

فضاي كوچه سرد مدينه

بحق او را به غيرت مي‏شناسد

ملائك صبر او را دوست دارند

طواف قبر او را دوست دارند

دل اين ايزد نما را مي‏پرستد

گل اين عطر وفا را مي‏پرستد

به خالش روزها در سجده هستند

شب اين ماه ولا را مي‏پرستد

اگر شرك است اين دل را بسوزيد

كه عمري مجتبي را مي‏پرستد

به دشنامي كه شامي عبد او شد

دعا نه ناسزا را مي‏پرستد

اگر باشد عذاب حق به دستش

دلم جُرم و خطا را مي‏پرستد

كه مي‏گويد كه او وجه خدا نيست؟

پرستيدن سزاي مجتبي نيست؟

من عبدم آن نگار بي بدل را

برم آن نام احلي من عسل را

به ياد آورده‏ام روزي كه بشكست

به دستان الهي‏اش هُبَل را

به برق خنجر حيدر نشانش

ادب آموخت آشوب جمل را

بحق آموخت درس حق شناسي

به روز امتحان امّ الدَّغل را

براي بغض او، اُمّ المعاصي

چرا كافي نداند اين علل را

دلش را خانه الحاد مي‏كرد

از آن مولا به زشتي ياد مي‏كرد

به خصم ساغر و پيمانه لعنت

به گلچين گل ريحانه لعنت

به آن هيزم به دستاني كه از كين

زدند آتش در ميخانه لعنت

به صيّاد قسي القلب بي رحم

كه صيدش را كشد در لانه لعنت

به آن دستي كه ياس فاطمي را

كند مسموم در كاشانه لعنت

به جسم لانه گونش خنده مي‏زد

به آن لبخند دژخيمانه لعنت

الهي دلبر دور از وطن، كو؟

شب جشن حسن، ابن الحسن كو؟

**************

باآمدنت جهان گلستان شده است

چشم و دل ما شكوفه باران شده است

اي صبح بهاري ازصفاي قدمت

اين باغ پراز لاله و ريحان شده است

تومظهر نوري در آفاق وجود

خورشيد ز روي تو درخشان شده است

خورشيد كه ديده كه به شب جلوه كند؟

جزمهر تو كاين گونه نمايان شده است

********************

لطفي كه آن امام عليه السلام كرد

از بعد خويش حفظ وجود امام كرد

در بدترين شرايط عصر اهتمام كرد

بابهترين وظيفه در اين ره قيام كرد

از صلح خويش نهضت تف را اراده كرد

او نقشه طرح كرد و حسينش پياده كرد

اي مظهر جمالو جلال خدا حسن

كز حق جدايي و نئي از حق جدا حسن

روح نبي توئي لك روحي فدا حسن

بعد از علي به كشتي دين ناخدا حسن

مستان عشق باده ز نام تو مي زنند

در شهر حسن سكه به نام تو ميزنند

*********************

امشب علي و فاطمه لبخند ميزنند

پيوسته بوسه بر رخ فرزند مي زنند

اين سبط مصطفي است به دامان دخترش

اين زاده علي است فرا دست همسرش

اين روح فاطمه است كه بگرفته در برش

اين طفل مجتبي است در آغوش مادرش

اين حاصل تلاقي دو بهر رحمت است

در يم ولايت و درياي عصمت است

****************

***********************

 

اي نور قديم كردگاري

ايتازه تر از گل بهاري

گل با همه حسن پيش رويت

خاري بود از جمال، عاري

زان ديدة مست نرگس آموخت

خود شيوة مستي و خماري

در شام فراق عاشقانرا

گيسوي تو رمز بي قراري

ماه رمضان ز روي ماهت

شد چشمة مهر كردگاري

نور تو صفاي طور سيناست

كوي تو حريم دلسپاري

بر سينة خاك مدفن تست

رخشنده مدال افتخاري

اي نور زمين و آسمانها

اي آينة جمال باري

بر لوح زمان بخط زرين

گفتار تو مانده يادگاري

از نور تو ايچراغ دانش

تاريكي جهل شد فراري

عيد است شها گداي خود را

از بارگهت مران بخواري

خاموش (حسان) كه خودشه دين

داند ره و رسم بنده داري

************************

درب دل مى‏زنم به نام حسن

سائل تشنه‏ام به جام حسن

درب رحمت به روى دل وا شد

شد به كام دلم كلام حسن

مى‏رسانم به اهل صوم و صلاة

در بهار خدا، سلام حسن

در شب چارده نمايان بين

نه فلك جلوه تمام حسن

باز دلها شد نمك گيرش

اين بود عادت مدام حسن

سفره دار مدينه را عشق است

بذل و جود و كرم مرام حسن

افتخار همين كه در خلقت

نام من ثبت شد غلام حسن

ذكر خيرش نه حرف امروزاست

از ازل شيعه شد به دام حسن

صلح او را قيام صبر بخوان

در سكوت و سكون قيام حسن

****************************

امشب كتاب حسن خدا باز مي شود

چشم عزيز فاطمه، تا باز مي شود

حسن ازل، تجلي زيباتري كند

تا پرده از جمال خدا باز مي شود

آيات قدرت از همه سو جلوه مي كند

درهاي رحمت از همه جا باز مي شود

نخلي ز نخل هاي امامت كتد قيام

رازي ز رازهاي بقا باز مي شود

تا ديدگان نور دل و ديده بتول

بر چهره رسول خدا باز مي شود

فرياد مي زنند زشادي، فرشتگان

كامشب در بهشت وفا باز مي شود

امد حسَن كه حُسن خدا را نمونه است

اين در به آن مقام عُلا باز مي شود

ريحانه رسول خدا، كز شميم آن

گلهاي عشق و صبر و رضا باز مي شود

زيباترين شكوفه نخل مقاومت

در بوستان مهر و وفا باز مي شود

چشم عليّ و فاطمه بيند چو ان جمال

لبهايشان به حمد و ثنا باز ميشود

اينست آنكه از اثر حُسن راي او

بس پرده ا ز روي ريا باز مي شود

هر عقده از معاويه در كار دين فتد

ار راي او به صلح و صفا باز مي شود

از شعله هاي داغ دل آن امام صلح

راه قيام كرببلا باز مي شود

اي يادگار ماه خدا كز فروغ تو

راز كمال ماه خدا باز مي شود

تو بهترين كريمي و در عالم وجود

هر عقده اي به دست شما باز مي شود

قدر تو ناشناخته ماند اي جمال صبر

وين راز بسته روز جزا باز مي شود

امشب اگر عنايت خاصت به ما رسد

درهاي فيض بر رخ ما باز مي شود

من زنده ام به بوي تو و، از نگاه تو

گل از گل وجود مرا باز مي شود

بر صفحه گناه مويد قلم بكش

روزي كه مهر نامه ما باز مي شود

شنبه 22 5 1390 19:46
X