معرفی وبلاگ
وَإِنَّمَا سُمِّيَتِ الشُّبْهَةُ شُبْهَةً لاَِنَّهَا تُشْبِهُ الْحَقَّ، فَأَمَّا أَوْلِيَاءُ اللهِ فَضِيَاؤُهُمْ فِيهَا الْيَقِينُ، وَدَلِيلُهُمْ سَمْتُ الْهُدَى ، وَأَمَّا أَعْدَاءُ اللهِ فَدُعَاؤُهُمْ الضَّلالُ، وَدَلِيلُهُمُ الْعَمْى... نهج الباغه خطبه 38 شُبهه را از اين جهت شُبهه ناميده اند كه شبيه و مانند حق است، پس روشني دوستان خدا در چيزهاي شُبهه ناك، ايمان و يقين است، و راهشان راه هدايت و رستگاري است و اما دشمنان خدا پس دعوت آنان به ضلالت و گمراهي است، و راهنماي آنان كوري آنان مي‎باشد.
صفحه ها
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 503197
تعداد نوشته ها : 502
تعداد نظرات : 163
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان

 يورش به خانه وحي)

گرچه عده اي خواستند ظلم هاي آشكار به حريم اهل بيت پيامبر (ص) را كتمان كنند، ولي ماجراي يورش به خانه دختر پيامبر(ص) روشن تر از آن است كه از قلم بيفتد يا از صفحه تاريخ پاك شود.

چرا كه در بسياري از كتب معتبر حديثي و تاريخي، با احتياط و شرمندگي به گوشه اي از اين واقعه تأسف انگيز اشاره شده، در عين حالي كه در مورد ظلم هاي به اهل بيت(ع) عده اي از مورخين و محدثين بنابر هر دليلي بناي بر سانسور و بعضاً كتمان كاري داشته اند، ولي باز هم نتوانستند تمامي آنچه در صدر ا سلام و بعد از آن اتفاق افتاده را مخفي كنند.

يكي از وقايع تأسف آور، يورش خليفه دوم به خانه دختر پيامبر خدا (ص) بعد از وفات پيامبر است كه منجر به آتش زدن درب خانه نيز شد. لذا آنچه در مورد خليفه دوم در كتب اهل سنت آمده، اين است: « و معه قبس من نار» «شعله اي از آتش به همراه عمر بود».(1)

و عمر تا به درب منزل رسيد گفت: درب را باز كن و گرنه درب را بر روي شما به آتش مي كشم ... آنگاه آتش را بر درب خانه ا فكند و آن را سوزانيد.(2)

در باب استغاثه حضرت زهرا (س) نيز آمده است كه: عمر به همراه عده اي به طرف خانه علي(ع) آمده و درب را كوبيد، فاطمه(س) با شنيدن سر و صداي جمعيت با صداي ناله و گريه فرياد زد! يا رسول الله اين چه مصيبتي است كه پس از تو از پسر خطاب و ابوقحافه مي بينم، كه عده اي با شنيدن ناله فاطمه (س) آنجا را ترك كردند، امّا عمر با تعدادي از جمعيت در آنجا باقي ماندند، كه عمر قسم ياد كرد و گفت: به خدا سوگند خانه را بر روي شما به آتش مي كشم،  مگر آنكه براي بيعت خارج شديد.... آنگاه آتش بر درب خانه افكند و آن را سوزانيد.(3)

يا در روايتي آورده اند كه: قالت فاطمه (س) يا بن خطاب؟ اجئت لتحرق دارنا؟ ! قال: نعم. « فاطمه فرمود : اي پسر خطاب ، آمده اي تا خانه ما را به آتش بكشي؟! عمر گفت: بله».(4)

سليم بن قيس در كتابش مي نويسد: وقتي كه عمر به در خانه علي و فاطمه(س) رسيد، فاطمه پشت در نشسته بود، عمر درب را كوبيد و گفت: درب را باز كنيد. فاطمه(س) فرمود: اي عمر ما را در غم از دست دادن رسول خدا تنها بگذار، با ما چه كار داريد?(5)

نتيجه:

بنا بر آنچه مسلم است، حضرت زهرا (س) هنگام هجوم عمر به خانه علي (ع) در خانه حضور داشتند، كه با شنيدن صداي عمر و همراهانش درب را بستند و حتّي احتمال هم نمي دادند كه با وجود تنها يادگار پيامبر(ص) يعني خودشان، يورش صورت بگيرد كه متأسفانه اين جسارت صورت گرفت و منجر به آتش زدن درب خانه علي و فاطمه (عليهما السلام) شد.

منابع

1. تاريخ طبري ج3، ص 101؛ مصنف ابن ابي شيبه، ج 7، ص432؛ العقد الفريد، ج 4، ص 260؛ انساب الاشراف ج2، ص 268.

2. الامامه و السياسة، ج 1، ص 12.

3. الامامه و السياسة، ج 1، ص 12.

4. تاريخ ابي الغداء، ج1، ص 156.

5. كتاب سليم بن قيس، ص 864.

دسته ها : فاطميه
چهارشنبه 28 12 1392 19:2

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمد لله رب العالمين و الصلوة علي محمد و آله الطاهرين و اللعن الدائم علي اعدائم اجمعين  و بعد ...


السَّلَامُ عَلَى رَبِيعِ الْأَنَامِ وَ نَضْرَةِ الْأَيَّام

سلام بر بهار آدميان و مايه سرسبزي روزگاران.


شيخ الاسلام مجلسي - رضوان الله عليه - در بحار الأنوار (جلد 99صفحه101 باب 7 در زيارت صاحب الامر عليه السلام) اين فقره را آورده است.

و در تعيين مصداق واقعي اعياد از اميرالمؤمنين در نهج البلاغه(نحكمت 428
)   ، چنين روايت شده :

كُلُّ يَوْمٍ لَا يُعْصَى اللَّهُ فِيهِ فَهُوَ عِيدٌ

هر روزي كه خداوند در آن مورد عصيان قرار نگيرد ، عيد است.

در روايتي كه سندش حسن بلكه مي توان گفت صحيح است ، صدوق در مجالس( حديث 202/5 صفحه 193) و عيون الأخبار(جلد 2 صفحه 269حديث 58) از ابا الحسن علي بن موسي عليه السلام ذكر مي كند كه آن جناب به يكي از اصحاب موثقش بنام  ريّان بن شبيب فرمود :

سند : محمد بن علي بن الحسين‏ عن محمد بن علي ماجيلويه عن علي بن إبراهيم بن هاشم عن أبيه عن الريان بن شبيب عن الرضا ع في حديث أنه قال له ... يا ابن شبيب ، إن سرّك أن تكون معنا في الدرجات العلي من الجنان ، فأحزن لحزننا و أفرح لفرحنا و عليك بولايتنا ...

اگر دوست داري در درجات بالاي بهشت با ما باشي ، در حزن و اندوه ما ، غمناك باش و براي شادي ما شادمان و تو را به ولايتمان (اهل بيت)سفارش مي كنيم (ولايتمدار باش).

و حد اقل نشانه اين ولايتمداري (مقصود تشيع و تبعيت از اهل عصمت است) ، ابراز حزن در احزان اهل بيت و اظهار فرح و سرور در افراح آن هاست.

بررسي رجال سند :

محمد بن علي بن الحسين : شيخ صدوق و محدثي كه همچون او در شيعه نخواهد آمد و بالاتر از آن است كه بخواهيم در مورد وثاقتش بحث كنيم.

محمد بن علي ماجيلويه القمي : از مشايخ صدوق است كه نام وي را در مشيخه من لا يحضره الفقيه آورده است و شيخ الإجازه است و همين دليلي بر توثيقش است.

مرحوم حضرت آيت الله العظمي خوئي در معجم رجال الحديث(جلد 18 صفحه 58 شماره 11429) مي فرمايد :

أكثر الصدوق الرواية عنه في الفقيه و غيره، مترضيا عليه‏

مرحوم صدوق در فقيه و ساير تأليفاتش از وي احاديث بسياري را روايت كرده و از او اظهار خشنودي(ترضّي) كرده است.

[توضيح : اين اظهار ترضّي و طلب رحمت صدوق براي وي ، حد اقل نشان از حسن حالش دارد]

مقدس اردبيلي (ره) در جامع الرواة(جلد 2 صفحه 157 باب الميم ) ، مي فرمايد :

يفهم من العلامة توثيقه إذ صحح طريق الصدوق إلى إسماعيل بن رباح وهو فيه وكذلك طريق الحسين بن زيد و غير ذلك...

از فرمايش علامه حلي (رض) اينطور برداشت مي شود كه اگر طريق صدوق به اسماعيل بن رباح و حسين بن زيد و ديگران كه ماجيلويه در اسناد آنها قرار دارد ، صحيح باشد ، پس محمد بن علي ماجيلويه را مي توان توثيق كرد .

حضرت آيت الله العظمي سيد علي بروجردي طاب ثراه(متوفاي 1313ه ق) در طرائف المقال(جلد 1 صفحه 190 شماره 1409) ، نيز فرمايش مشابهي دارند.

علي بن ابراهيم بن هاشم القمي :

ثقة في الحديث ثبت معتمد صحيح المذهب‏(رجال النجاشي صفحه 260 شماره 680)

ايشان موثق در حديث ، فردي مورد اعتماد و مذهبش صحيح بود.

[توضيح : علي بن ابراهيم صاحب كتاب تفسير معروف است و تفسير وي ، خود ملاك تعديل روايان است و رواتي كه در اسناد تفسير وي قرار دارند ، حد اقل توثيق عامي براي آنها منظور مي شود]

ابراهيم بن هاشم القمي : پدر علي بن ابراهيم صاحب تفسير ، قاعده اي كه ميان رجاليين رايج است كه رواتي كه در سلسله اسناد تفسير قمي واقع هستند ، اين به منزله توثيق عامي براي هر كدامشان است.چرا كه خود علي بن ابراهيم در مقدمه تفسيرش مي گويد : نحن ذاكرون ومخبرون بما ينتهي إلينا ورواه مشايخنا وثقاتنا عن الذين فرض اللّه طاعتهم ، وأوجب رعايتهم ، ولا يقبل العمل إلاّ بهم ...

و اين يعني شهادت به وثاقت همه رواتي كه در تفسيرش ذكر كرده.

أول من نشر حديث الكوفيين بقم هو(رجال النجاشي ، صفحه 16 شماره 18) و (فهرست شيخ طوسي ،صفحه 36-باب ابراهيم)

اولين كسي كه احاديث كوفيان را در قم منتشر كرد ، او بود.

[توضيح :حوزه قم در زمان اشعري ها ، بسيار در امر حديث سخت گيري مي كردند و افراطشان در اين كار به حدي بود كه شخصيت بزرگي چون احمد بن محمد بن خالد برقي(متوفاي 274 ه.ق) كه از بزرگان شيعه و صاحب كتاب ارزشمند المحاسن هست و مي توان او را يك مرجع صاحب رساله امروزي فرض كرد ، به تهمت اينكه از افراد ناشناس  نقل حديث مي كند يا با احاديث مرسل اعتماد دارد را ، از قم بيرون راندند! حالا اينكه ابراهيم بن هاشم در كمال آزادي در قم احاديث حوزه كوفه را نقل ميكرد دلالت بر اين دارد كه قمي ها با آن همه سخت گيري نتوانستند از وي ايراد و اشكالي بگيرند و به وي اعتماد داشتند و وي را فردي موثق مي دانستند)

علامه سيد محمد مهدي بحرالعلوم رحمة الله عليه در الفوائد الرجاليه(جلد 1 صفحه 449)  مي فرمايد :

جليل القدر كثير العلم والرواية ، ولكن لم ينصوا على توثيقه مع المدح الحسن فيه.

ابراهيم بن هاشم شخصيتي گرانسگ ، كه از نظر علمي در سطح بالايي بود و احاديث زيادي از وي روايت شده ولي توثيق صريحي درباره وي نيامده هر چند مدح و ثناي نيكويي در حقش شده.

فقيه والامقام مرحوم حضرت آيت الله العظمي آقا رضاي همداني(متوفاي 1322 ه ق ) در مصباح الفقيه (جلد 3 صفحه 25)  – قضيه را حل كرده است.

إبراهيم بن هاشم ، قد يناقش في توصيف حديثه بالصحة حيث أن أهل الرجال لم ينصوا بتوثيقه و هذا مما لا ينبغي الالتفات إليه فإن إبراهيم بن هاشم باعتبار جلالة شأنه وكثرة رواياته واعتماد ابنه والكليني والشيخ وساير العلماء والمحدثين غني عن التوثيق بل هو أوثق في النفس من أغلب الموثقين الذين لم يثبت وثاقتهم إلا بظنون اجتهادية غير ثابتة الاعتبار والحاصل أن الخدشة في روايات إبراهيم في غير محلها.

اينكه ابراهيم بن هاشم ممكن است احاديث وي از نظر صحت مورد مناقشه قرار گيرند به لحاظ اينكه رجاليون به صراحت در مورد توثيق وي نظري نداده اند ، اين امر مورد توجه و التفات قرار نمي گيرد چرا كه به خاطر شأن و مقام بالا و اعتماد فرزندش و كليني و شيخ طوسي و ساير علماء و محدثين بر رواياتش ، غني از هر گونه توثيق است ، بلكه او از بسياري از راويان كه وثاقتشان فقط از طريق حدس و گمان هاي اجتهادي حاصل شده ، موثق تر است و خلاصه اينكه خدشه و اشكال در روايات ابراهيم بن هاشم

بي مورد است.

الريان بن شبيب : موثق به توثيق نجاشي(صفحه 172 شماره 436) و علامه حلي(خلاصة الأقوال ص 145) است.

صدوق رضوان الله عليه در خصال ضمن حديث اربعمائه كه رجالي بزرگ عصر ، حضرت آيت الله العظمي  آقا سيد موسي شبيري زنجاني آن را صحيح السند مي داند ، حديثي از امير المؤمنين آورده كه :

سند اين روايت اين است :

محمد بن علي بن الحسين(شيخ صدوق كه غني از هر گونه توثيق است) عن أبيه(پدر شيخ صدوق ) عن سعد بن عبد الله عن محمد بن عيسى بن عبيد اليقطيني عن القاسم بن يحيى عن جده الحسن بن راشد عن أبي بصيرو محمد بن مسلم عن أبي عبد الله ع عن آبائه ع عن أمير المؤمنين علي بن أبي طالب ع في حديث الأربعمائة ...

شرح سلسله إسناد روات :

محمد بن علي بن الحسين بن بابويه : شيخ صدوق ، اصلا نيازي به توثيق ندارد و خود نامش سراسر اعتبار است.تعبير شيخ الطائفه ابوجعفر طوسي (رض) در فهرست( صفحه 241 شماره 710)  در باره اش اين است : لم يري في القميين مثله في حفظه و كثرة علمه.

يعني در بين قمي ها كسي در كثرت محفوظات  و معلومات به پاي صدوق نمي رسد.

علي بن الحسين بن موسي بن بابويه: پدر شيخ صدوق  است.

نجاشي كه معتمد الكل است درباره اش مي فرمايد : شيخ القميين في عصره و متقدمهم و فقيههم و ثقتهم(صفحه 261شماره 684)

شيخ قمي ها در عصرش و پيشتاز و فقيه و مورد اعتمادشان بود.

[توضيح :پدر صدوق  با نائب صاحب عجل الله فرجه ، يعني حسين بن روح در ارتباط بودند و نامه نگاري هايي با هم داشتند و از حسين بن روح مي خواهد كه به قائم بسپارد كه براي وي دعا كند كه صاحب اولاد شود پس شيخ صدوق رضوان الله عليه به دعاي ناحيه مقدسه صاحب الأمر عليه السلام متولد مي شود]

سعد بن عبدالله الأشعري القمي : به تعبير نجاشي : شيخ هذه الطائفة و فقيهها و وجهها(رجال النجاشي-صفحه 177 شماره 467)

يعني سعد بن عبدالله پيشواي شيعه و فقيه و چهره آبرومند و وجهه شيعه بود.

و مطابق فرمايش شيخ طوسي : جليل القدر واسع الأخبار كثير التصانيف ثقة(الفهرست- صفحه 135 باب سعد)

سعدبن عبدالله ، بزرگوار، داراي ديد وسيعي در اخبار و روايات و تاليفات بسياري دارد علاوه براين شخصيت موثقي بود.

محمد بن عيسي بن عبيد : ثقة عين كثير الرواية حسن التصانيف(رجال النجاشي –صفحه 333شماره 896)

فردي مورد اعتماد و احاديث بسياري روايت كرده و تأليفات بسيار خوبي داشته.

علامه حلي روايات وي را مورد اعتماد دانسته و آنها را پذيرفته : الأقوى عندي قبول روايته.(خلاصة الأقوال – صفحه 241 باب محمد شماره 23)

القاسم بن يحيي : از رجال كامل الزيارات است كه توثيق عامي درباره او داريم و محقق خوئي طاب ثراه در معجم وي را توثيق كرده: القاسم بن يحيى ثقة لشهادة ابن قولويه بوثاقته(معجم رجال الحديث- جلد 15 صفحه 68 شماره 9589)

و شهادت صدوق بر وثاقت قاسم بن يحيي در زيارت نامه اي كه در فقيه آورده و فرموده كه اين زيارت نامه صحيح ترين زيارات است و قاسم بن يحيي در طريق حسن بن راشد است(من لا يحضره الفقيه - جلد 2 صفحه 597 روايت 3199)

الحسن بن راشد الكوفي مولي بن العباس : در اسناد كامل الزيارات(حديث اول از باب اول ) و همچنين تفسير قمي(در تفسير آيه و تمت كلمة ربك صدقا ... سوره انعام) آمده و حداقل دو مورد توثيق عام در مورد وي داريم .

محمد بن مسلم :

قال الكشي اجتمعت العصابة على تصديق هؤلاء الأولين من أصحاب أبي جعفر ع و أبي عبد الله ع و انقادوا لهم بالفقه فقالوا أفقه الأولين ستة ... منهم محمد بن مسلم الطائفي(رجال الكشي  جلد 2 صفحه 507- تسمية الفقهاء )

 يكي از 18 نفر اصحاب اجماع كه شيعه بر وثاقت و فقه و عدالتشان اتفاق نظر دارد و سلسله رواياتي كه سندشان تا يكي از اين هيجده نفر ، صحيح باشد ، سند بعد از او بررسي نمي شود و چشم بسته قبول است.

وجه أصحابنا بالكوفة فقيه ورع صحب أبا جعفر و أبا عبد الله عليهما السلام و روى عنهما و كان من أوثق الناس(نجاشي- شماره 882 )

نجاشي در موردش فرموده : محمد بن مسلم چهره شاخص شيعيان در كوفه بود و از اصحاب امام باقر و امام صادق است و از موثق ترين مردمان است.

فرمايش شيخ مفيد : محمد بن مسلم من الفقهاء، و الأعلام الرؤساء المأخوذ عنهم الحلال و الحرام، و الفتيا و الأحكام الذين لا يطعن عليهم و لا طريق إلى ذم واحد منهم(معجم رجال الحديث-جلد 18 صفحه 261 شماره 11807)

محمد بن مسلم از كساني است از فقها و بزرگاني است كه مسائل حلال و حرام ، فتوا و احكام از آنها گرفته مي شود و راهي براي خرده گرفتن  به آنها و نكوهششان وجود ندارد.

و در رجال كشّي اين قدر روايات صحيح از معصوم در مدح اين شيخ داريم كه بيانشان از حوصله ما خارج است.

ابوبصير: يحيي الأسدي : ثقة وجيه(رجال النجاشي- صفحه 441شماره 1187)

ابوبصير چهره اي متشخص و مورد اعتماد است.

پس سند روايت كاملا معتبر است.

قال أمير المؤمنين عليه السّلام: إنّ اللّه تبارك و تعالى اطّلع إلى الأرض فاختارنا، و اختار لنا شيعة ينصروننا و يفرحون لفرحنا، و يحزنون لحزننا، و يبذلون أموالهم و أنفسهم فينا، اولئك منّا و إلينا

اميرالمؤمنين صلوات الله عليه : خداوند تبارك و تعالي نظري به زمين افكند و ما را برگزيد ، و شيعياني را براي ما برگزيد كه ما را ياري مي كنند و براي شادي هاي ما ، شادي مي كنند و در حزن و اندوه ما اندوهگين مي شوند و مال و جان خود را در راه ما مي بخشند ، اينان از ما به سوي ما خواهند بود(سر و كارشان با ما خواهد بود)

 فهرست منابع :

1- بحار الأنوار الجامعة لدرر الأئمة الأطهار ،المولي محمدباقر بن محمدتقي الأصفهاني ، الوفاة : 1111 ه. ق ، الناشر : مؤسسة الوفاء - بيروت – لبنان ، الطبعة : الثانية المصححة ، سنة الطبع : 1403 - 1983 م

 2- نهج البلاغه ، للإمام علي بن ابي اطالب (جمعه الشريف الرضي) ، الناشر : دار الهجرة للنشر – قم ، المصحح : الدكتور صبحب صالح

3- عيون أخبار الرضا (ع) ، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين بن بابويه القمي ، الوفاة : 381ه . ق ، الناشر : مؤسسة الأعلمي للمطبوعات - بيروت – لبنان ، سنة الطبع : 1404 - 1984 م ، تصحيح وتعليق وتقديم : الشيخ حسين الأعلمي

 4-معجم رجال الحديث و تفصيل طبقات الرواة ، السيد ابوالقاسم الموسوي الخوئي ، الوفاة : 1411ه . ق ، الناشر : مدينة العلم ، سنة الطبع : 1413 - 1992 م ، الطبعة : الخامسة

5-جامع الرواة و إزاحة الإشتباهات عن الطرق و الإسناد ، محمدبن علي الغروي الأردبيلي ، الوفاة : 1101ه ق ، الناشر : مكتبة المحمدي

6-طرائف المقال في معرفة طبقات الرجال ،السيد علي اصغر بن محمد شفيع البروجردي ، الوفاة : 1313 ه . ق ، الناشر : مكتبة آية الله العظمى المرعشي النجفي العامة - قم المقدسة ، الطبعة : الأولى ، سنة الطبع : 1410 ، تحقيق : السيد مهدي الرجائي

 7- فهرست اسماء مصنفي الشيعه(رجال النجاشي ) ، أبو العباس أحمد بن علي بن أحمد بن العباس النجاشي الكوفي ، الوفاة : 450 ه. ق ، الناشر : مؤسسة النشر الإسلامي التابعة لجماعة المدرسين بقم المشرفة ، الطبعة : الخامسة ، سنة الطبع : 1416

 8- الفهرست ، ابوجعفر محمد بن الحسن الطوسي ، الوفاة : 460 ه . ق ، الناشر : مؤسسة نشر الفقاهة ، الطبعة : الأولى ، سنة الطبع : شعبان المعظم 1417ق ، تحقيق : الشيخ جواد القيومي

9- الفوائد الرجاليه (رجال السيد بحر العلوم) ، السيد محمدمهدي بحر العلوم الطباطبايي ، الوفاة : 1212 ه .ق ، الناشر : مكتبة الصادق – طهران ، الطبعة : الأولى ، سنة الطبع : 1363 ش  ، تحقيق وتعليق : محمد صادق بحر العلوم ، حسين بحر العلوم

10- مصباح الفقيه ، الحاج رضا بن هادي الهمداني ، الوفاة : 1322 ه. ق ، الناشر : منشورات مكتبة الصدر – طهران ، المطبعة : حيدري ( طبعة حجرية)

11-خلاصة الأقوال في معرفة الرجال ،أبو منصور الحسن بن يوسف بن المطهر الأسدي ، الوفاة : 726 ه.  ق ، الناشر : مؤسسة نشر الفقاهة ، سنة الطبع : عيد الغدير 1417 ق  ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : الشيخ جواد القيومي

12- من لا يحضره الفقيه ، ابوجعفر محمدبن علي بن علي بن الحسين بن بابويه القمي  ، الوفاة : 381 ه . ق  ، الناشر : مؤسسة النشر الإسلامي التابعة لجماعة المدرسين بقم المشرفة ، الطبعة : الثانية ، تصحيح وتعليق : علي أكبر الغفاري

 13- إختيار معرفة الرجال (رجال الكشي) ، الوفاة : 460 ه . ق ، الناشر : مؤسسة آل البيت عليهم السلام لإحياء التراث ، سنة الطبع : 1404 ق ، تصحيح وتعليق : مير داماد الأسترابادي / تحقيق : السيد مهدي الرجائي

دسته ها : فاطميه
چهارشنبه 30 12 1391 21:18

رواياتي كه از شيعه و سني در خصوص ازدواج ام كلثوم با عمر وارد شده چگونه توجيه پذيرند؟

رواياتي در اين باره از اهل سنت نقل شده است كه صد در صد با يكديگر تناقض دارند و اين تناقضات اصل قضيه را از ريشه مي‌زند.
در بعضي از روايات آمده است كه خود اميرالمؤمين(ع) ام كلثوم را به عقد عمر درآورد، و بعضي ديگر مي‌گويند كه آن را به ابن عباس واگذار كرد. گاهي نقل كرده‌اند كه عقد بعد از تهديد و زورگويي عمر واقع شد (ذخائر العقبى، احمد بن عبد الله الطبري، ص 168_167/المعجم الكبير، الطبراني، جلد : 3، ص44_45 ) و در بعضي ديگر نقل شده است كه با اختيار و و رضا بوده است. برخي روايت كرده‌اند كه عمر از او فرزندي به نام زيد داشته است و در برخي ديگر روايت شده است كه او قبل از مباشرت از دنيا رفته است. روايتي دارد كه زيد بن عمر داراي فرزند بوده است و در برخي ديگر نقل شده است كه فرزندي به جاي نگذاشته است. در روايتي نقل شده است كه زيد بن عمر و ام كلثوم هردو باهم كشته شده‌اند، و روايت ديگر مي‌گويد كه ام كلثوم بعد از زيد باقي مانده است. در حديثي آمده است كه مهر ام كلثوم چهل هزار درهم بوده است؛ در حالي‌كه در روايت ديگر آمده است كه چهارهزار درهم بوده است و در روايت ديگري آمده است كه پانصد هزار درهم بوده است و ده‌ها تناقض ديگر...( از طرف ديگر از عمربن‌خطاب نقل مي‌شود كه دليل اين ازدواج را اينگونه بيان كرد كه «پيامبر فرمود هر سبب و نسبى در روز قيامت قطع خواهد شد، مگر سبب و نسب من و من دوست داشتم كه بين من و پيامبر سبب و نسبى باشد»
مي‌بينيم كه جاعلان اين افسانه دليل واهي براي اين افسانه نقل كرده‌اند، زيرا خليفه دوم از راه دخترش حفصه با پيامبر رابطه سببي داشت.)
اين اختلافات نشان مي‌دهد كه جاعلين حديث، با هم ديگر هماهنگ نبوده‌اند و هركس براي خودش و به دلخواه خودش حديث جعل كرده است. مگر مي‌شود كه در يك قضيه تاريخي اين همه تناقض وجود داشته باشد؟ اين اخلافات و تناقضات اصل قضيه را از ريشه مي‌زند و كذب بودن آن را به اثبات مي‌رساند.( البته برخي از علماي شيعه هم اين داستان را ذكر كرده اند ولي از هيچ كدام از روايات آنها ازدواج عمر بن خطاب با ام كلثوم دختر حضرت زهرا به دست نمي‌آيد، تنها مي‌توان متوجه شد كه عمر بن خطاب با ام كلثومي ازدواج كرده است. و همچنين بسياري از روايات هم سند آنها مخدوش و ضعيف است ودر برخي از آنها حتي ازدواج هم بيان نشده است، تا چه رسد به اينكه ازدواج با دختر (افسانه‌اي) حضرت زهرا صورت گرفته باشد!!!!)
گذشته از همه اين تناقضات و رديه ها برفرض محال كه طبق گفته برخي از علماي طراز چندم اهل سنت، اين ازدواج صورت گرفته باشد، خداوند در قرآن كريم سرگذشت حضرت لوط عليه السلام را نقل مي‌كند كه آن حضرت به كفاري كه قصد سوء داشتند، پشنهاد ازدواج با دخترانش را داد؛ در حالي‌كه همه ما مي‌دانيم كه همه آن‌هايي كه در جلوي خانه حضرت لوط عليه السلام جمع شده بودند از كفار بودند.
 «وَجَاءَهُ قَوْمُهُ يُهْرَعُونَ إِلَيْهِ وَمِنْ قَبْلُ كَانُوا يَعْمَلُونَ السَّيِّئَاتِ قَالَ يَا قَوْمِ هَؤُلَاءِ بَنَاتِي هُنَّ أَطْهَرُ لَكُمْ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَلَا تُخْزُونِ فِي ضَيْفِي أَلَيْسَ مِنْكُمْ رَجُلٌ رَشِيدٌ» «قوم او بسرعت به سراغ او آمدند - و قبلا كارهاى بد انجام مى‏دادند- گفت: اى قوم من اينها دختران منند براى شما پاكيزه‏ترند از خدا بترسيد و مرا در مورد ميهمانانم رسوا نسازيد آيا در ميان شما يك مرد فهميده و آگاه وجود ندارد؟» (هود78) پس حتي با فرض قبول وقوع آن، اين ازدواج هيچ فضيلتي را براي خليفه دوم به اثبات نمي‌رساند.

چهارشنبه 12 11 1390 10:37

قيام حضرت زهرا سلام الله عليها

فدك در واقع وسيله اي براي دستيابي به هدفي مهم بود .مسأله بسيار مهمي‌كه در آن روز كسي غير از حضرت زهرا(سلام الله عليها) به آن توجه نمي‌كرد جايگزيني حاكميت مردم به جاي حاكميت خدا بود. درواقع اصل مبارزات تمامي‌ائمه به خاطر اين مسأله بوده است كه خداوند بايد حاكم باشد يا مردم. اگر خدا حاكم مطلق است پس او بايد رهبر انتخاب كند و اينكه پس از رحلت پيامبر گرامي‌اسلام مردم به سراغ ابوبكر رفتند يعني حاكميت خدا را كنار گذاشته و سراغ حاكميت مردم رفتند واين اولين و بزرگترين انحراف درهر حكومتي است. انحرافي كه موجب تمامي‌ شكستها و ناكامي‌ها مي‌شود. درواقع بزرگترين بدبختي مسلمين اين است كه امر آسماني را زميني كردند. و تمامي‌مشكلات مسلمين ازهمين‌جا سرچشمه گرفت كه تعيين امام را برعهده خود گرفته و رأي خدا و رسول را قبول نكردند.
به همين دليل بلافاصله پس از تعيين ابوبكر، جنگهاي رده به پا شد كه در آن بيش از 30000 نفر كشته شدند و اين اولين شكست ياران اسلام بود. بسياري از افرادي كه به اسم مرتدين كشته شدند، مرتد نبودند بلكه افراد مؤمني مثل مالك بن نويره و قبيله او وبسياري ديگر از قبايل به اين دليل كه ما با علي بيعت كرديم و به شخص ديگري زكات نمي‌دهيم كشته شدند. برخي ديگر مي‌گفتند اگر ابوبكر مي‌تواند خليفه رسول خدا شود چرا ما جانشين پيامبر نشويم!! و اين همان اولين شكاف بزرگ در اسلام بود، يعني هرج و مرج، يعني هر كسي داعيه خلافت داشته باشد، يعني حاكميت شخصي، يعني هر كسي كه زور بيشتري دارد بايد حاكم شود، و اين به خاطر عدم حاكميت معصوم و امام انتخاب شده از طرف خداست.

حضرت زهرا سلام الله عليها به خوبي درك مي‌كردند كه اگر امروز خليفه‌اي كه با انتخاب عده‌اي قليل و با زور و تهديد روي كار‌ آمده است به عنوان خليفه واقعي رسول الله شناخته شود، فردا افرادي مثل يزيد و حجاج هم به عنوان جانشين برحق پيامبر شناخته مي‌شوند، و كسي مثل امام حسين عليه السلام، فرزند رسول الله هم اگر بخواهد قيام كند او را به عنوان يك انسان مرتد مي‌كشند و هيچ كسي هم متوجه نمي‌شود. در واقع مبارزات حضرت زهرا سلام الله عليها مقدمه قيام عاشورا و سرنگوني حاكميت سياه بني‌اميه بود.

وبلاگ نداي اسلام


‌.

مطالبه فدك

دقت شود كه فدك را حضرت زهرا سلام الله عليها به عنوان هديه و هبه اي كه از رسول خدا دريافت نمودند مطالبه كردند و پس از ممانعت ابوبكر، فدك و زمين‌هاي خيبر را به عنوان ارث از غاصبان مطالبه كردند. زيرا رسول خدا علاوه بر فدك اموال ديگري هم داشتند، كه آن اموال از طريق ارث به حضرت زهرا سلام الله عليها مي‌رسيد. بنابراين حضرت زهرا سلام الله عليها، ارث خود را از ابوبكر طلب كردند
(صحيح البخاري، ج 4، ص 1481، ح3810، كِتَاب الْمَغَازِي، بَاب حديث بَنِي النَّضِيرِ و ج 6، ص 2474، ح6346، كِتَاب الْفَرَائِضِ، بَاب قَوْلِ النبي صلى الله عليه وسلم لَا نُورَثُ ما تَرَكْنَا صَدَقَةٌ و نيز صحيح البخاري، ج 3، ص 1360، ح3508، كتاب فضائل الصحابة، بَاب مَنَاقِبِ قَرَابَةِ رسول اللَّهِ (ص) وَمَنْقَبَةِ فَاطِمَةَ عليها السَّلَام)
اما ابوبكر گفت، من از پيامبر شنيدم كه فرمود «ما پيامبران ارثي از خود نمي‌گذاريم و هر چه كه بعد از ما بماند صدقه خواهد بود»
پس از اين بود كه حضرت زهرا سلام الله عليها خطبه فدكيه را ايراد كردند و در آن فرمودند «..... شما اكنون گمان مى‌كنيد كه ما ارث نمي‌بريم، آيا به دنبال حكم جاهليت هستيد؟ و براى اهل يقين، چه حكمى، نيكوتر از حكم خداوند است؟ اى مسلمانان! آيا بر ارثم مغلوب شدم، اى پسر ابوقحافه! آيا در كتاب خدا هست كه تو از پدرت ارث ببري؛ ولى من از پدرم ارث نبرم، همانا سخن دروغ به خدا و رسولش نسبت داده‌اي»
(ابن اثير جزرى در كتاب منال الطالب، باب أحاديث الصحابيّات، دو خطبه از صديقه شهيده سلام الله عليها، با موضوع دادخواهى از ابوبكر نقل كرده است.)
در احتجاجي ديگر ايشان خطاب به ابوبكر فرمودند قرآن مي‌گويد: سليمان از داوود ارث برد « وَوَرِثَ سُلَيْمَانُ دَاوُدَ» ( سوره نمل آيه 16)
، زكريا از خداوند فرزندي طلب كرد كه از او و آل يعقوب ارث ببرد. « فَهَبْ لِي مِن لَّدُنكَ وَلِيّاً يَرِثُنِي وَيَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ وَاجْعَلْهُ رَبِّ رَضِيّاً» سوره مريم آيه 5 و6.
( اين احتجاج در كتاب الطبقات الكبرى، ج2، ص315 ذكر شده است.)

وبلاگ نداي اسلام


 

سه شنبه 13 2 1390 9:13

اگر فدك هبه بود چرا حضرت زهرا براي ارث با ابوبكر مطالبه كرد؟

فدك را كه پيامبر (ص)به دستور خداوند به فاطمه سلام الله عليها بخشيده بود، فاطمه سلام الله عليها بعد از غصب فدك هرگز نگفت كه من ميراث پدرم را مطالبه مي‌كنم، بلكه آنها جعل حديث نموده و مسئله ميراث را پيش كشيدند، در حالي كه فاطمه ـ سلام الله عليها ـ مالك فدك بود و بعد از فاطمه سلام الله عليها فدك به فرزندان آن حضرت سلام الله عليها به عنوان ميراث مي‌رسيد، پس فاطمه سلام الله عليها به عنوان ميراث مطالبه نكرده است، بلكه به عنوان حق غصب شده خويش، مطالبه مي‌كرد و علت اين كه حضرت فاطمه سلام الله عليها به آيات ارث تمسك جست اين بود كه مي‌خواست به خليفه اول بفهماند، حديثي كه او به زبان پيغمبر مي‌بندد، خلاف قرآن، است كه لازمه آن ....
ابن ابي الحديد تصريح مي‌كند كه حضرت فاطمه سلام الله عليها فدك را هرگز به عنوان ارث مطالبه نكرد، بلكه پس از اخراج كارگران آن حضرت توسط مأمورين ابي‌بكر، آمد به مسجد و سخنراني نمود و خطبه‌اي غرّا ايراد كرد و گفت اين ملك را رسول خدا (ص) به من هبه كرده است كه شما تصرف مي‌كنيد، ولي ابوبكر گفت پيغمبر روايت كرد به من كه انبياء هيچ ميراثي غير از ايمان و علم و... حتي زمين از خود باقي نمي‌گذارند.(1)

 

وبلاگ نداي اسلام


پي نوشت:
1- ر.ك. ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 4، ص 80

 

چرا در زمان حضرت علي كه شيخين فوت كرده بودند باز هم قبر حضرت صديقه مخفي بود؟

السلام علي اُم ابيها

اختفاي قبر دختر پيامبر )ص) سوالي مهم و غير قابل اغماض و غير قابل انكار و غير قابل دستبرد است كه در تمامي اعصار اذهان را درگير ميكند و رد يابي آن افشاكننده عمل خلفاست و اينكه آنچه كردند مورد تاييد و رضايت دختر رسول اكرم (ص) و جانشين آن حضرت (ص) نبود.
اين سندي است كه غير قابل دستبرد است و اعتراض علني دختر رسول خدا (ص) را به عملكرد شيخين و ديگر صحابه منحرف ، به همه اعصار و نسلها نشان ميدهد ، حال با نشان دادن آن پس از مدتي جعل روايت و جعل تاريخ ميشد ، مثلا بدين نحو كه : " مزار ايشان از لحظه مرگ براي تمام مسلمانان مشخص بود ، خلفا بر جنازه مطهرش نماز خواندند و با اكرام و اعزاز و با تشيعي بي سابقه در حاليكه كبار صحابه در آن شركت داشتند در فلان مكان بخاك سپرده شد و پس از آن هم مورد احترام خلفا بود ." در حاليكه واقع امر چيز ديگري است و بخلاف اين ادعا.

اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمدا و آل محمد و اخر تابع له علي ذلك

وبلاگ نداي اسلام


دسته ها : فاطميه
سه شنبه 13 2 1390 9:8

 

اگر قبر حضرت زهرا براي شيعه اهميت داشت چرا مكانش را از امام علي نپرسيدند؟

 

السلام علي المكسور ضلعها

غصب خلافت و ناديده گرفتن شان دختر رسول خدا (ص) و حمله به خانه آن حضرت ) سلام الله عليها) و ضرب و جرح ايشان (سلام الله عليها) امر كوچكي نبود ، اين عمل نشان ميداد كه كساني كه امر خلافت را پس از رسول خدا (ص) مدعي شدند ، در پي اهداف خود بودند نه ادامه دادن راه آن حضرت (ص) چرا كه در اينصورت نبايد سفارشات اكيد رسول خدا (ص) را در مورد دخترشان (سلام الله عليها) ناديده مي گرفتند . فاطمة بضعه مني من اذاها فقد اذاني
اينكه پس از پيامبر (ص) چه مشي اي صراط مستقيم است و امروزه مسلمانان بايد معارفشان را از چه كساني دريافت كنند امر مهمي است بايد مشخص شود آيا خلفا مورد تاييد خاندان عصمت و طهارت عليهم السلام بودند يا نه؟

لعن الله ظالميك يا فاطمه

نوشته شده توسط : عزيز سالمي

يکشنبه 11 2 1390 14:20

رفتار ابوبكر با ديگر وارثان پيامبر چگونه بود؟

پاسخ اين سوال را با چند سوال واضح و روشن مي دهيم :
آيا خانه عايشه كه پيامبر در آن مدفون است متعلق به عايشه بوده است؟ چگونه؟ آيا به ارث از پيامبر برده است يا اينكه پيامبر در زمان حيات خود آن را به او واگذار نموده بودند ؟ در حاليكه در هيچ كتابي نقل نشده است كه خانه پيامبر به عايشه بخشيده شده بود، ولي فدك به حضرت زهرا سلام الله عليها بخشيده شده بود كه ابوبكر آن را از حضرت زهرا غصب كرد. و اگر آن خانه به عنوان ارث به عايشه رسيده است، چگونه است كه عايشه از پيامبر ارث مي‌برد در حالي كه فقط يك نهم از سهمي‌كه متعلق به همه زنان پيامبر است بهره دارد (در واقع يك نهم از يك هشتم كه مي‌شود يك قسمت از هفتاد و دو قسمت!)، اما حضرت زهرا سلام الله عليها كه دختر رسول خدا مي‌باشد نبايد ارث ببرد ؟
سوال ديگري كه در اينجا خود نمايي ميكند اينكه به فرض اينكه عايشه، آن خانه را از پيامبر به ارث برده بود، به راستي چرا ارث ديگر همسران پيامبر را هم از ايشان غصب كرد؟ و اگر پيامبر ارث گذاشته است پس چرا عايشه از دفن پيكر مطهر امام حسن عليه السلام در خانه پيامبر جلوگيري كرد، در حاليكه ايشان بيش از عايشه در آن سهم داشته، زيرا كه عايشه يك نهم از يك هشتم ارث را استحقاق دارد به اين اعتبار كه او يكى از نه همسرى است كه هنگام وفات پيغمبر صلى اللَّه عليه‌وآله در عقد ازدواج آن حضرت بودند و آنگونه كه معلوم است، زوجه يك هشتم ميراث را مى‌برد، در حالى كه امام حسن عليه السلام از طريق مادرش فاطمه عليهاالسلام بيش از عايشه ارث مى برد ولي عايشه از دفن امام حسن عليه‌السلام جلوگيري مي‌كند و حق ايشان و ديگر همسران پيامبر را غصب مي‌كند؟!
همچنين اين سوال :اگر محل دفن پيامبر (ص) به عنوان ارث بر جاي مانده چرا ابوبكر و عمر فقط از عايشه اجازه گرفتند و از ساير ورثه كه همه زنان پيامبر و حضرت زهرا سلام‌الله عليها بودند، اجازه نگرفتند؟
اصلا از همه اينها بگذريم چرا ابوبكر و عمر ادعاي عايشه و حفصه را درمورد ارث بردن از حجره پيامبر بدون شاهد تصديق كردند و هيچ شاهدي از آنان نخواستند اما حضرت زهرا سلام الله عليها كه قرآن به عصمت و طهارت ايشان شهادت داده است، با اينكه حضرت علي و حسنين عليهم‌السلام و نيز ام‌ايمن را شاهد آوردند، ولي سخنش را قبول نكردند، در حاليكه همان طور كه گفتيم ابوبكر بايد شاهد مي‌آورد نه حضرت زهرا سلام الله عليها؟

السلام علي المغصوبة حقها ، السلام علي المكسورة ظلعها

نوشته شده توسط : عزيز سالمي

يکشنبه 11 2 1390 14:14

اسناد هبه بودن فدك

در منابع تاريخي معتبر آمده فدك مجموعه‌اي از باغات و مزارعي بود در اطراف مدينه كه پيامبر اكرم (ص) آن را به صلح از يهوديان خيبر گرفته و به حضرت زهرا ـ سلام الله عليها ـ بخشيد.(1)
بلاذري مي‌نويسد كه پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ نصف آن جا را به صلح خالصه خويش نمود. بنابر نقل بلاذري از عايشه وقتي كه زنان پيامبر در زمان عثمان ارث خود را مطالبه نمودند، عايشه جواب داد: «... انما هذا المال لِآل محمد..»(2)
از اين حديث دو نتيجه مهم حاصل مي‌شود؛ اول اين كه زنان پيامبر جزء آل محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ نيستند، دوم اين كه فدك را حضرت (ص) به دخترش فاطمه سلام الله عليها داده بود، چنان كه نقل كرده است كه فاطمه سلام الله عليها به ابي‌بكر گفت رسول خدا فدك را به من هبه نمود، آن را به من بازگردان..(3)
بلاذري كه يكي از علماي اهل سنّت است، چند روايت معتبر در اين مورد نقل كرده است كه ملك فدك مال رسول خدا (ص) بود و پيامبر (ص) از درآمد آن به خاندان خود مي‌داد كه فاطمه سلام الله عليها آن را از رسول خدا خواست و رسول خدا آن را به فاطمه سلام الله عليها بخشيد و همچنين اين مورخ نقل نموده است كه عمر بن عبدالعزيز آن را به اولاد فاطمه سلام الله عليها برگرداند، چنان كه عمر بن عبدالعزيز بعد از رسيدن به خلافت خطبه‌اي خواند و گفت فدك «فيء» رسول خدا (ص) بود كه آن را به فاطمه ـ سلام الله عليها ـ داد... مأمون نيز آن را طي نامه‌اي به فرزندان فاطمه سلام الله عليها برگرداند و گفت اين ملك را رسول خدا به دخترش فاطمه بخشيده است و وارثين او و فرزندانش مالك حقيقي آن هستند(4) و قد كتب امير المؤمنين (مأمون) الي المبارك الطبري مولي امير المؤمنين (مامون) يا مره برد فدك علي ورثه فاطمه بنت رسول الله ـ صلّي الله عليه و آله ـ ..(5)
ابن ابي الحديد رواياتي آورده است كه دلالت مي‌كند پيامبر اين ملك را بنابر آيه شريفة «... و آت ذي القربي حقه...» به فاطمه بخشيد(6)
هرگز آن حضرت فدك را به عنوان ميراث مطالبه ننمود

فدك" دهكده اي كوچك واقع در زمين هاي خيبر بود كه تحت مالكيت يهوديان مدينه قرار داشت. اين دهكده زمين هاي بسيار حاصلخيزي داشت. پس از جنگ "خيبر" كه با رشادتهاي خاص اميرالمومنين(ع) به تفوق نيروهاي اسلام بر يهوديان خيانتكار انجاميد، سران يهود با فرستادن نماينده اي نزد رسول الله، قريه ي فدك را بعنوان هديه به شخص پيامبر(ص) تقديم كردند. پس از تصرف اين دهكده سوره "انفال" نازل شد و اختيار اموالي كه بدون جنگ در دست سپاه اسلام افتاده بود را صرفا به خدا و پيامبرش منحصر نمود.
[بر اساس دستور قرآن و روايات جنگهايي كه مسلمين درآن شركت داشتند و غنيمت هايي گرفته شده بنام انفال بين همه به همه مسلمين شركت كننده تعلق دارد.. و درجنگهايي كه بدون خونريزي غنائمي بدست مسلمين افتاد بنام في ومتعلق به شخص پيامبر است ... ]
علامه مجلسي مي نويسد: چون قلاع خيبر بدست علي(ع) فتح شد و يهوديها فدك را به پيامبر(ص) هديه كردند، جبرئيل نازل شد و اين آيه را آورد: "و آت ذي القربي حقه و …" ؛ رسول اكرم(ص) سوال نمود: "ذي القربي" كيست؟ و حق او چيست؟ جبرئيل پاسخ داد: "ذي القرباي تو فاطمه(سلام الله عليها) است و حق او فدك است و اين در عوض مالي است كه مادرش خديجه در صدر اسلام در راه دين مصرف كرد. پس حضرت رسول فدك را به فاطمه سلام الله عليها بخشيد و فرمود:" اين زمين بدون جنگ گرفته شده و لذا مخصوص من است و من هم آن را به امر خدا به تو بخشيدم"، چنانچه اين مطلب در آيه 7 سوره حشر نيز تاكيد شده است.
پس از آن پيامبر به علي(ع) دستور داد تا اينكه قباله اي در اين مورد بنويسد و آن نوشته را امام علي(ع)، امام حسن(ع)، امام حسين(ع)، ام ايمن و ام سلمه(دو تن از زنان صالحه پيامبر( امضاء نمودند و از سال هفتم هجرت تا سال دهم هجرت-كه سال رحلت پيامبر(ص( بود-، در آمد اين اراضي را براي حضرت زهرا(سلام الله عليها) مي آوردند و او به ميل خود ميان فقراء و مستمندان تقسيم مي كرد.....
رجوع كنيد به بحار الانواز ج48 ص 156

...

نوشته شده توسط : عزيز سالمي
پي نوشت:
1- ياقوت حموي، معجم البلدان، بيروت، چاپ اول، 1410، ج4، ص271.
2- ابي الحسن بلاذري، فتوح البلدان، قم، منشورات الاروميه، 1404 ق، ص 44.
3- همان، ص 45.
4-همان، ص 46 ـ 47؛ و ابن اثير الكامل، بيروت، دار صادر، 1399، ج 2، ص 225.
5- ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، بيروت، 1409، ج 4، ص 84.

6- همان 

يکشنبه 11 2 1390 13:52
X