معرفی وبلاگ
وَإِنَّمَا سُمِّيَتِ الشُّبْهَةُ شُبْهَةً لاَِنَّهَا تُشْبِهُ الْحَقَّ، فَأَمَّا أَوْلِيَاءُ اللهِ فَضِيَاؤُهُمْ فِيهَا الْيَقِينُ، وَدَلِيلُهُمْ سَمْتُ الْهُدَى ، وَأَمَّا أَعْدَاءُ اللهِ فَدُعَاؤُهُمْ الضَّلالُ، وَدَلِيلُهُمُ الْعَمْى... نهج الباغه خطبه 38 شُبهه را از اين جهت شُبهه ناميده اند كه شبيه و مانند حق است، پس روشني دوستان خدا در چيزهاي شُبهه ناك، ايمان و يقين است، و راهشان راه هدايت و رستگاري است و اما دشمنان خدا پس دعوت آنان به ضلالت و گمراهي است، و راهنماي آنان كوري آنان مي‎باشد.
صفحه ها
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 502519
تعداد نوشته ها : 502
تعداد نظرات : 163
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان
«امّ ابيها»
 بسياري از دانشمندان اهل سنت و تمامي دانشمندان شيعه اتفاق نظر دارند كه پيامبر خدا(ص) فاطمه را به خاطر شفقت ها و دلسوزي هايش نسبت به آن حضرت، به كنيه «ام ابيها» يعني «مادر پدر» ملقّب كرد. ابن اثير در «اسد الغابه»[1] و ابن عبد البر در «استيعاب»[2] مي نويسند: كنيه فاطمه «ام ابيها» بوده است.
 همچنين طبراني در «معجم الكبير» مي گويد:حدثنا الحسين بن فهم ثنا مصعب بن عبد الله الزبيري قال : كنية فاطمة أم أبيها [3][ حسين بن فهم از مصعب بن عبدالله روايت كرده كه: كنيه فاطمه ام ابيها بوده است.] و همين روايت را از مديني نيز آورده است.
و نيز در «اصابة» آمده است: كانت تكنّي أم أبيها [ كنيه فاطمه ام ابيها بود.][4]
همچنين ذهبي در «الكاشف» بعد از ذكر نام فاطمه زهرا مي گويد: ام ابيها.[5] همچنين ابن عساكر در تاريخ خود مي نويسد: أنبأنا أبو نعيم عن حسين بن زيد بن علي بن جعفر بن محمد عن أبيه قال كانت كنية فاطمة عليها السلام أم أبيها[ ابونعيم روايت كرده كه: كنيه فاطمه ام ابيها بوده است.]
در روايات شيعه نيز به اين مطلب اشاره شده؛ كه ما در اينجا به عنوان نمونه به يك روايت اشاره مي كنيم:
مرحوم مجلسي به نقل از مقاتل الطالبيين از امام باقر(ع) روايت كرده كه حضرت فرمود:انّ فاطمة كانت تكّني اُمّ ابيها» [ كنيه فاطمه ام ابيها بود.]
 
منابع
[1] . اسد الغابه، ذيل عنوان فاطمة بنت رسول الله
[2] . الاستيعاب، ذيل عنوان فاطمة بنت رسول الله
[3] . المعجم الكبير، ذكر سن فاطمه و وفاتها.
[4] . الاصابة، ذيل حرف الغين المعجمه.
[5] . الكاشف في معرفة من له رواية في الكتب الستة، حرف الفاء
دسته ها : فاطميه
دوشنبه 4 1 1393 10:0

هم سخن با فرشتگان

موضوع محدث بودن يك مسئله‏ى مسلم اسلامى است، زيرا فريقين (شيعه و سنى) در اين مطلب هم ‏رأى و هم‏سخن هستند، و علماي اهل سنت به وجود شخص محدَّث تصريح كرده اند، چنانچه قرطبي مي گويد: « محدث كسي است كه پندار و گمانش صادق باشد يا به او الهام مي شود؛ آن كسي كه در دلش به صورت الهام يا مكاشفه از عالم بالا چيزي القا شده باشد و يا اينكه بدون تصميم قبلي سخن راستي بر زبانش جاري شود و يا بدون آنكه به مقام نبوت رسيده باشد ملائكه با او سخن گويند...اين كرامتي است كه خدا به هريك از بندگانش كه بخواهد، عطا مي فرمايد.»[1]

همچنين ا ز امامان اهل بيت روايات بسيار نقل شده است كه جانشينان پيامبر (ص) همگي محدّث بوده اند به عنوان نمونه امام صادق عليه السلام مي فرمايد:

«ان اوصياء محمد محدثون»،[2] «بدرستى كه اوصياء محمد همگى محدث هستند».

مقصود ما از نقل اين روايات، اشاره به اين مطلب است كه حضرت صديقه سلام‏ اللَّه‏ عليها با على(ع) و اولاد معصومين او در اين فضيلت شريك است و او نيز محدثه بوده، چنان كه امامان دوازده‏گانه محدث بوده‏اند.

حضرت صادق عليه السلام مى‏فرمايد:

«فاطمه بنت رسول‏اللَّه صلى اللَّه عليه و آله كانت محدثه و لم تكن نبية، انما سميت فاطمة محدثة، لان الملائكة كانت تهبط من السماء فتناديها- كما تنادى مريم بنت عمران-: يا فاطمة (ان اللَّه اصطفاك و طهرك و اصطفاك على نساءالعالمين)، يا فاطمه (اقنتى لربك واسجدى واركعى مع الراكعين)[3] فتحدثهم و يحدثونها، فقالت لهم ذات ليله: اليست المفضله على نساءالعالمين مريم بنت عمران؟ فقالوا: لا، ان مريم كانت سيده نساء عالمها و ان اللَّه عز و جل جعلك سيده نساء عالمك و عالمها و سيده نساءالاولين و الاخرين».[4]

«فاطمه دختر رسول خدا محدثه بود ولي پيامبر نبود. او را از اين جهت محدثه ناميده‏اند كه فرشتگان از آسمان بر او نازل مى‏شدند و با او- همانگونه كه با مريم بنت عمران گفتگو داشتند- اين چنين سخن مى‏گفتند: يا فاطمه بدرستى كه خداى تعالى تو را پاك و منزه گردانيد و از ميان تمام زنان عالم تو را برگزيد.

(امام صادق عليه السلام چنين ادامه مى‏دهند): شبى حضرت صديقه سلام‏اللَّه‏عليها به فرشتگانِ هم‏صحبت خويش فرمود: آيا آن زني كه از جميع زنان عالم برتر است مريم نيست؟ جواب دادند: نه، زيرا مريم فقط سيده‏ى زنان عالم در زمان خودش بود، ولى خداى تعالى تو را- هم در زمان مريم، و هم در بين زنان ديگر از اولين و آخرين، سرور بانوان جهان قرار داده است».

در برخى از احاديث تصريح شده است به اينكه: جبرئيل هم‏صحبت حضرت صديقه سلام‏ اللَّه‏عليها بوده است. روايات وارده در اين موضوع صريحا حاكى از اين است كه بعد از رحلت پيامبر اكرم، خداوند متعال براى تسلى خاطر حضرت زهرا عليهاالسلام، فرشتگان را هم‏صحبت و مانوس او گردانيد، و در اين مورد حضرت صادق(ع) مى‏فرمايد:

«... ان فاطمه مكثت بعد رسول‏اللَّه خمسة و سبعين يوما و قد كان دخلها حزن شديد على ابيها، و كان جبرئيل ياتيها فيحسن عزاها على ابيها، و يطيب نفسها، و يخبرها عن ابيها و مكانه و يخبرها بما يكون بعدها فى ذريتها، و كان علىُّ يكتب ذلك فهذا مصحف فاطمة».[5]

«فاطمه بعد از رحلت پيامبر اكرم بيش از 75 روز زنده نماند، و غم جانسوز داغ پدر قلب او را لبريز كرده بود، به اين جهت جبرئيل پى در پى به حضورش مى‏آمد و او را در عزاى پدر تسليت مى‏گفت، و تسلى‏بخش خاطر غمين زهرا بود؛ و گاه از مقام و منزلت پدر بزرگوارش سخن مى‏گفت، و گاه از حوادثى كه بعد از رحلت او بر ذريه‏اش وارد مى‏گرديد خبر مى‏داد؛ و اميرالمؤمنين سلام‏اللَّه‏عليه نيز آنچه جبرئيل املاء مى‏كرد همه را به رشته‏ى تحرير در مى‏آورد، و مجموعه‏ى اين سخنان است كه به مصحف فاطمه موسوم گرديد».

روايت ديگرى در كتاب كافى، از امام صادق سلام‏اللَّه‏عليه به اين شرح نقل شده است: «ان اللَّه تبارك و تعالى لما قبض نبيه دخل على فاطمة من وفاته من الحزن ما لا يعلمه الا اللَّه عز و جل، فارسل اليها ملكا يسلى منها غمها و يحدثها؛ فاخبرت بذلك اميرالمؤمنين فقال لها: اذا احسست بذلك و سمعت الصوت، قولى لى، فاعلمته فجعل يكتب كل ما سمعت حتى اثبت من ذلك مصحفا، قال: ثم قال: اما انه ليس من الحلال والحرام، ولكن فيه علم ما يكون».[6]

«هنگامى كه خداى تعالى پيامبرش را قبض روح فرمود، از شدت غمهايي كه بر قلب زهرا در مصيبت پدرش وارد شد، جز خدا كسى آگاه نبود. به اين جهت حق تعالى فرشته‏اى را مونس زهرا سلام‏اللَّه‏عليها قرار داد تا تسلى‏بخش غمهاى او و هم‏صحبت او در تنهائى باشد.

فاطمه سلام‏اللَّه‏عليها اين مطلب را به على عليه‏السلام بازگو نمود؛ و حضرت فرمود هرگاه احساس كردى كه فرشته به حضورت آمد، و صداى او را شنيدى مرا خبر كن. از املاء جبرئيل و فرشتگان ديگر كه اميرالمؤمنين كاتب آنها بود، مصحف فاطمه فراهم آمد، كه على درباره‏ى آنها فرمود: در اين مصحف مسائل شرعى از حلال و حرام مطرح نيست بلكه دانشى است از آنچه كه بوقوع خواهد پيوست».

محدثه بودن فاطمه سلام‏اللَّه‏عليها در نزد شيعه از مسلمات است، بطورى كه در زيارت آن حضرت وارد شده است:

« ... السلام عليك ايتها المحدثة العليمة».[7] «سلام بر تو اي كسي كه با فرشتگان هم سخني و بسيار دانايي»

همچنين رواياتي در كتب اهل سنت درباره مقام و منزلت آن حضرت وجود دارد كه نشان مي دهد آن حضرت با فرشتگان هم سخن بوده است؛­ از جمله ابن شاهين در "فضائل" روايت كرده: پيامبر (ص) دست علي (ع) را گرفت و با هم وارد خان? فاطمه (س) شدند در حالي كه فاطمه (س) در مصلّاي خود مشغول نماز بود و نزد آن حضرت طبقي از غذا بود كه از آن بخار برمي خاست...» سپس مي نويسد: «... پيامبر (ص) فرمود اين غذا از كجاست؟ فاطمه عرضه داشت: اين ازجانب خداي متعال است، خداوند به هر كس كه بخواهد بي حساب روزي مي دهد»[8] رسول خدا(ص) گريان شده و فرمود: « الحمدلله الذي أبي لكما أن يخرجكما من الدنيا حتّي يجريك في المجري الذي أجري فيه زكريّا و يجريك فيه يا فاطمه بالمثال الذي جرت فيه مريم؛ كلما دخل عليها زكريا المحراب وجد عندها رزقاً (الآية).»[9] [ سپاس خدايي را كه قبل از آنكه شما را از دنيا ببرد به تو اي علي همان كرامتي را بخشيد كه به زكريا داد و به تو اي فاطمه كرامت مريم را بخشيد (آنگاه حضرت اين آيه را تلاوت كرد): هرگاه كه زكريا به محراب عبادت مريم وارد مي شد غذايي آسماني در نزد او مي يافت»[10]. و همانگونه كه مي دانيم اين غذا ها براي مريم از جانب فرشتگاني آورده مي شد كه با او هم صحبت بودند.

علاوه برآنكه تمام گفتار و كردار حضرت صديقه سلام‏ اللَّه‏ عليها در طول حيات پر بركتش  نمايانگر مقام محدّثه بودن آن حضرت مي باشد.

منابع

[1] . فيض القدير، ج4 ص507

[2] . از امام باقر و امام صادق عليهماالسلام نقل است كه: «ان اوصياء محمد (عليه و عليهم‏السلام) محدثون». (اصول كافى ج 1/ 270).

[3] . اصل آيه‏ى قرآنى چنين است: (يا مريم ان اللَّه اصطفاك و طهرك و اصطفاك على نساءالعالمين- يا مريم اقنتى لربك واسجدى و اركعى مع الراكعين) سوره‏ى آل‏عمران، آيه‏ى 43 42.

[4] . علل الشرائع ج 182، بحارالانوار ج 14/ 206، ج 43/ 78، 79.

[5] . اصول كافى ج 1/ 241، بصائر الدرجات ص 153، 154، بحارالانوار ج 22/ 546، ج 26/ 41، ج 43/ 194 156 80 79.

[6] . اصول كافى 1/ 240، بحارالانوار ج 22/ 545، ج 43/ 80.

[7] . اقبال الاعمال ص 624، بحارالانوار ج 97/ 199 195.

[8] . اشاره به آيه.

[9] . آل عمران،37

[10] . فضائل فاطمه لابن شاهين.

يکشنبه 3 1 1393 20:0

مصائب فاطمه زهرا (سلام الله عليها) در منابع اهل سنت

روايات متعددي در كتب اهل سنت وجود دارد كه نشان مي دهد حضرت صديقه كبري(س) بعد از پيامبر(ص) دچار مصيبت و غم و اندوه شد؛ در اينجا ما به اختصار به برخي از اين روايات اشاره مي كنيم:

 پيامبر اكرم(ص) به فاطمه(س) فرمود: دختركم، مصيبت هيچ يك از زنان مؤمن با مصيبت تو برابرى نمى كند، صبر تو نيز نبايد كمتر از صبر هيچ زنى باشد.

همچنين عبد الله بن حارث روايت كرده كه: «مكثت بعد أبيها ستة أشهر، وهي تذوب، وما ضحكت بعده أبدا!!» [ فاطمه پس از پدرش شش ماه زنده بود در حاليكه از غصه آب مي شد و هرگز بعد از رحلت پدر خندان نشد.]

ابونعيم،[1] از امام باقر (عليه السلام) نقل مى كند كه:

فاطمه هرگز پس از فوت رسول خدا، خندان ديده نشد مگر يك روز آن هم لبخندى كوتاه. او پس از رسول اكرم (ص) بيش از شش ماه زنده نماند.

ابن سعد،[2] اين روايت را چنين نقل مى كند:

فاطمه عليهاالسلام پس از رسول اكرم (ص) هرگز خندان ديده نشد. فقط گاهى تبسمى مى نمود.

 همچنين عسقلانى[3] به نقل از طبرى، از عايشه روايت مى كند كه: رسول خدا (ص) به فاطمه عليهاالسلام فرمود:

جبرئيل به من خبر داد، هيچ زن مسلمانى بيش از تو مصيبت نخواهد ديد، پس مبادا صبرت كمتر از آنان باشد.

سبط بن جوزي از علي عليه السلام روايت كرده كه آن حضرت فرمود: زماني كه رسول خدا به خاك سپرده شد، فاطمه بر سر قبر آن حضرت آمد و مشتي خاك از آن بر گرفت و از جمله چنين فرمود:

.... صُبّت عَليّ مصائبٌ لو أنَّها         صُبَّت عَلَي الأيام عُدن لياليا [4]

[ مصيبت هايي بر من وارد شد كه اگر بر روز روشن وارد مي شد، آن را به شب بر مي گرداند].

توفيق ابو علم نويسنده مصري مي گويد:

در روايتي آمده است كه: علي عليه السلام براي فاطمه زهرا سلام الله عليها خانه اي در بقيع ساخت كه بيت الأحزان ناميده مي شد. آن خانه تا زمان ما باقي مانده كه جايگاهي است معروف به مسجد فاطمه در جهت قُبّه حرم حسن و عباس و ابن جبير به همين مطلب اشاره كرده مي گويد: پشت سر قبّه عباسيه خانه حضرت فاطمه دختر رسول خدا (ص) كه معروف به «بيت الحَزن» مي باشد گفته مي شود اين همان خانه اي است كه حضرت بس از وفات پدرش در آنجا سكونت داشته و ماتم سراي او بود و پيوسته در حال غم و اندوه بسر مي بُرد.[5]

 نيز ابن ابي الحديد مي گويد: « بسياري از مردم نوحه سرايي و آه و ناله حضرت زهرا عليها السلام را بعد از رحلت پدر بزرگوارش نقل كرده اند. سپس وي مي نويسد: « شيعه روايت مي كند كه گروهي از صحابه از گريه هاي طولاني او ناراحت شده از او خواستند از همسايگي مسجد به اطراف مدينه برود ....»[6]

 منابع

[1] . حليةالاولياء، ج 2، ص 43.

[2] . طبقات ابن سعد، ج 2، ص 40

[3] . فتح البارى، ج 9، ص 201

[4] . مناوي، اتحاف السائل بما لفاطمة من الفضائل ص 14.

[5] . توفيق ابو علم، اهل البيت ص 167.

[6] . شرح نهج البلاغه، ج 13، ص 43.

دسته ها : فاطميه
شنبه 2 1 1393 17:30

دفن شبانه دختر رسول خدا (ص)

دفن پيكر مطهر حضرت زهرا (س) از جمله مسائل مسلم تاريخي است كه هم شيعه و هم اهل سنت به آن اذعان دارند. ما در اينجا به برخي از روايات فريقين در اين زمينه اشاره مي كنيم:

دفن شبانه در روايات اهل سنت:

محمد بن اسماعيل بخارى مى‌نويسد: « وَ عَاشَتْ بَعْدَ النبي صلى الله عليه وسلم سِتَّةَ أَشْهُرٍ فلما تُوُفِّيَتْ دَفَنَهَا زَوْجُهَا عَلِيٌّ لَيْلًا ولم يُؤْذِنْ بها أَبَا بَكْرٍ وَصَلَّى عليها».

فاطمه زهرا سلام الله عليها، شش ماه پس از رسول خدا (ص) زنده بود، زمانى كه از دنيا رفت، شوهرش علي عليه السلام او را شبانه دفن كرد و خود بر او نماز گزارد و ابوبكر را با خبر نساخت.[1]

ابن قتيبه دينورى، در «تأويل مختلف الحديث» مى‌نويسد: « وقد طالبت فاطمة رضي الله عنها أبا بكر رضي الله عنه بميراث أبيها رسول الله صلى الله عليه وسلم فلما لم يعطها إياه حلفت ان لا تكلمه أبدا وأوصت أن تدفن ليلاً لئلّا يحضرها فدفنت ليلاً».

فاطمه از ابوبكر ميراث پدرش را خواست، ابوبكر نپذيرفت، پس فاطمه قسم خورد كه ديگر با او (ابو بكر) سخن نگويد و وصيت كرد كه شبانه دفن شود تا او (ابوبكر) در دفن وى حاضر نشود. پس شب هنگام دفن شد.[2]

عبد الرزاق صنعانى مى‌نويسد: « عن ابن جريج، و عمرو بن دينار، أن حسن بن محمد أخبره: أن فاطمة بنت النبي صلى الله عليه و سلم دفنت بالليل. قال: «فرَّ بِهَا علي من أبي بكر أن يصلي عليها؛ كان بينهما شيء».

حسن بن محمد روايت كرده: عليّ، فاطمه دختر پيامبر را شبانه به خاك سپرد، تا ابوبكر بر وى نماز نخواند؛ چون بين آن دو اتفاقاتى افتاده بود.

 و در ادامه مى‌گويد: « عن ابن عيينة، عن عمرو بن دينار، عن حسن بن محمد، مثله؛ إلاّ أنه قال أوصته بذلك».

از ابن عيينه نيز همانند اين روايت نقل شده است؛ مگر اين كه در اين روايت قيد شده كه خود فاطمه اين چنين وصيت كرده بود.[3]

و ابن بطّال در شرح صحيح بخارى مى‌نويسد: « أجاز أكثر العلماء الدفن بالليل... و دفن علىُّ بن أبى طالب زوجته فاطمة ليلاً، فَرَّ بِهَا من أبى بكر أن يصلى عليها، كان بينهما شىء».

اكثر علما دفن جنازه را در شب اجازه داده‌اند.... علي بن ابي طالب، همسرش فاطمه را شبانه دفن كرد تا ابوبكر به او نماز نخواند؛ چون بين آن دو اتفاقاتى افتاده بود.[4]

ابن أبي‌الحديد به نقل از "جاحظ " مى‌نويسد: و أما إخفاء القبر، وكتمان الموت، وعدم الصلاة، وكل ما ذكره المرتضى فيه، فهو الذي يظهر ويقوي عندي، لأن الروايات به أكثر وأصح من غيرها، وكذلك القول في موجدتها وغضبها.

مخفى كردن مرگ فاطمه (سلام الله عليها)، و محل قبر او، و نماز نخواندن ابوبكر و عمر، و هر آن چه كه سيد مرتضى (از اعلام شيعه در قرن چهارم) گفته است، مورد تأييد و قبول من است؛‌ زيرا روايات بر اثبات اين موارد صحيح‌تر و بيشتر است؛ و همچنين ناراحتى و خشم فاطمه بر شيخين نزد من از اقوال ديگر اعتبار بيشترى دارد.[5]

دفن شبانه در روايات شيعه: هر چند كه دفن شبانه و سبب وصيت صديقه طاهره (س) به آن، در ميان شيعيان مسلم و اجماعى است؛ اما در عين حال به يك روايت اشاره مى‌كنيم: مرحوم شيخ صدوق در"علل الشرائع" علت دفن شبانه آن حضرت را با روايتي چنين بيان مي كند: عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ، عَنْ أَبِيهِ، قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام لِأَيِّ عِلَّةٍ دُفِنَتْ فَاطِمَةُ (عليها السلام) بِاللَّيْلِ وَ لَمْ تُدْفَنْ بِالنَّهَارِ؟ قَالَ: لِأَنَّهَا أَوْصَتْ أَنْ لا يُصَلِّيَ عَلَيْهَا رِجَالٌ [الرَّجُلانِ‏].

علي بن ابي حمزه از امام صادق عليه السلام پرسيد: چرا فاطمه را شب دفن كردند نه روز؟ فرمود: فاطمه سلام الله عليها وصيت كرده بود تا در شب وى را دفن كنند تا افرادي بر جنازه آن حضرت نماز نخوانند.[6]

با توجه به مدارك موجود و اعتراف بزرگان اهل سنت،‌ دليل دفن شبانه آن حضرت وصيت آن حضرت بود كه نمى‌خواست افرادى كه بر او ستم كرده‌اند، بر جنازه‌اش نماز بخوانند و با اين كار خشم خود را از غاصبان خلافت آشكار ساخت.

  منابع

[1] . صحيح البخاري، ج 4، ص 1549، ح3998

[2] . عبد الله بن مسلم ابن قتيبة ، تأويل مختلف الحديث، ج 1، ص 300.

[3] . المصنف، ج 3، ص 521، حديث شماره 6554 و حديث شماره 6555

[4] . إبن بطال البكري القرطبي، شرح صحيح البخاري، ج 3، ص 325.

[5] . إبن أبي الحديد، شرح نهج البلاغة، ج 16، ص 170.

[6] . شيخ صدوق علل الشرايع، ج‏1، ص185

شنبه 2 1 1393 16:0

شبهه ابن تيميه در مورد حديث حرمت آتش بر فاطمه زهراء(عليها السلام)

ابن تيميه ناصبي مي گويد :

حديثى را كه  ابن المطهر(علاّمه حلّى) از پيامبر(صلى الله عليه وآله) نقل كرده كه: «إنّ فاطمة أحصنتْ فَرْجها فحرَّمَها اللهُ و ذرَّيَّتها على النّارِ» [فاطمه ، پاكدامنى پيشه كرد ، پس خداوند آتش را بر او و فرزندانش حرام كرد] ، به اتّفاق حديث شناسان دروغ است . و دروغ بودنش براى ديگران نيز اكنون آشكار خواهد شد ; اين كلام كه «فاطمه پاكدامنى پيشه كرد و خدا آتش را بر او و فرزندانش حرام كرد» ، قطعاً باطل است ; چون ساره نيز پاكدامن بود ولى خدا آتش را بر همه فرزندان او حرام نكرد ، و همچنين صفيّه عمّه پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) با وجود پاكدامنيش ، فرزندانش برخى خوب و نيكوكار و برخى ظالم و ستمگر شدند .

خلاصه ، زنان پاكدامن بى شمارند و عددشان را تنها خدا مى داند و فرزندان آنها بعضى نيكوكار و بعضى فاسد ، بعضى مؤمن و بعضى كافر هستند ; پس مزيّت و برترى فاطمه به خاطر پاكدامنى او نيست ; زيرا او در اين ويژگى با بيشتر زنان مؤمنان يكسان است(1) .

در پاسخ مى گوييم: شگفتا از اين مرد كه گمان مى كند اجماع و اتّفاق به ميل و اراده اوست كه هر گاه از آيه يا حديثى ، يا مسأله يا عقيده اى خوشش نيامد به جامعه علمى دستور بدهد كه اتّفاق كنيد ، و مرده و زنده نيز بلافاصله مى گويند لبّيك لبّيك و اجماع مى كنند و آنگاه او به اجماعشان استدلال مى كند ! به خدا سوگند! اگر انسان از دروغگويى و بيهوده گويى نهى نشده بود ، بيش از آنچه اين مرد گفته ، نمى توانست بگويد .

اى كاش مى دانستيم چگونه حديثى كه بسيارى از حفّاظ و آگاهان به حديث همچون حاكم ، خطيب بغدادى ، بزّاز ، ابويعلى ، عقيلى ، طبرانى ، ابن شاهين ، ابو نعيم ، محبّ طبرى ، ابن حجر ، سيوطى ، متّقى هندى ، هيثمى ، زرقانى ، صبّان و بَدَخشى(2) نقل كرده و صحّت آن را تأييد نموده اند ، بر دروغ بودن و بطلانش اجماع وجود دارد؟! اى كاش او به چند نفر از كسانى كه ادّعا مى كند حكم به كذب آن نموده اند اشاره مى نمود و ما را با آثار و سخنان آنان آشنا مى ساخت.

آيا دور از عقل نيست كه با يك سرى توهّمات و خيالبافى ها و شبهه اندازى ها حديثى را كه صحّتش ثابت و مورد تأييد است ، مورد بحث و نقد و جدال قرار داد؟! آرى، اصلاً عادت او در برابر فضايل اهل بيت كه ناخوشايند اوست، همين است . بايد پرسيد كه ميان عفّت و پاكدامنى و حرام بودن آتش براى فرزندان چه ملازمه اى وجود دارد كه بتوان با امثال ساره و صفيّه و زنان مؤمنه ديگر آن را نقض كرد؟ بلكه اين فضيلت ، ويژه سرور زنان ، فاطمه(عليها السلام) است ، و چه بسيارند فضايلى كه به آن حضرت اختصاص دارند و زنان با فضيلتى چون ساره و مريم و حوّا و ديگر زنان از آنها بى بهره اند ; بنابراين اگر امتياز خاصّى به فرزندان او اختصاص داده شود مشكلى ايجاد نخواهد كرد و از اين قبيل امتيازات براى آنان كم نيست .

و علاّمه زرقانى مالكى در ردّ اين ملازمه خيالى ، در «شرح المواهب» مى گويد :

اين حديث را ابويعلى و طبرانى و حاكم از ابن مسعود نقل كرده اند ، و حاكم آن را صحيح دانسته است ، و براى آن شواهد زيادى است . و مترتّب كردن حرمت آتش بر ذرّيه آن حضرت ، بر صفت پاكدامنى با اشاره به حضرت مريم براى اين است كه اوّلاً : مزيّت و برترى او را در پاكدامنى آشكار سازد . و ثانياً : صفت پاكدامنى را مدح كرده و اهمّيت آن را آشكار سازد ، وگرنه آن حضرت به حكم نصوص فراوان ، بر آتش حرام است(3) .

و اين حديث با احاديث فراوان ديگر تأييد مى شود ; مانند حديث ابن مسعود : «إنّما سُمِّيَتْ فاطمة لأنَّ الله قد فَطَمَها وذُرِّيتها عن النار يوم القيامة»(4) [ او فاطمه ناميده شده است ; زيرا خداوند در روز قيامت، او و فرزندانش را از آتش بريده و جدا كرده است (خدا آتش را بر او و فرزندانش حرام كرده است)] .

وسخن پيامبر(صلى الله عليه وآله) خطاب به فاطمه : «إنّ اللهَ غيرُ معذِّبِكِ ولا أحداً من وُلدكِ»(5) [خداوند تو و أحدى از فرزندانت را عذاب نخواهد كرد] .

و سخن حضرت خطاب به على(عليه السلام) : «إنّ اللهَ قَد غَفَر لك وَ لذُرّيَّتِك»(6) [خدا تو و فرزندانت را بخشيده است] .

و سخن حضرت : «وَعَدَني ربّي في أهل بيتي من أَقَرَّ منهم بالتوحيد و لي بالبلاغ أ نّه لا يُعذِّبُهم»(7)[ پروردگارم وعده داده است كه اهل بيت من چنانكه به يگانگى خدا و پيامبر بودن من اقرار داشته باشند ، آنان را عذاب ننمايد] .(8)

 

 

1 ـ منهاج السنّة 2 : 126 .

2 ـ مراجعه شود: مستدرك حاكم [3/152] ; تاريخ بغداد [3/54] ; مسند بزّاز [5/223 ، ح 1829] ; وابويعلى نيز اين روايت را در مسند كبير خود [ آن گونه كه در المطالب العالية 4/70 ، ح 3978 آمده است] نقل كرده است; والمعجم الكبير، طبرانى [22/406 ، ح 1018]; والثغور الباسمة، سيوطى: 46 و... .

3 ـ شرح المواهب زرقانى 3 : 203 . و تمام كلام زرقانى در نقد كتاب : «الصراع بين الاسلام والوثنيّة» خواهد آمد .

4 ـ تاريخ ابن عساكر [17/770 ; و در مختصر تاريخ دمشق 26/286] ; الصواعق : 96 [ص 160] .

5 ـ اين حديث را طبرانى [در المعجم الكبير 11/210 ، ح 11685] با سندى كه راويانش ثقه اند نقل كرده ، و ابن حجر در الصواعق : 96 و 140 [ص 160 و 235] صحّت آن را تأييد كرده است .

6 ـ الصواعق : 96و 139و140[ 161و 232و235].

7 ـ  حاكم در مستدرك 3 : 150 [3/163 ، ح 4718] ، و جمع ديگرى همچون سيوطى آن را نقل كرده اند [ الجامع الصغير ، سيوطى 2/716 ، ح 9623 ; كنزالعمّال 12/96 ، ح 34156] .

8 ـ شفيعي شاهرودي، گزيده اى جامع از الغدير، ص 308.

جمعه 1 1 1393 10:0

چگونگي تشكيل سپاه اسامه

روز دوشنبه چهار روز مانده به پايان ماه صفرسال يازدهم هجرت، پيامبر اكرم (ص) دستور داد مسلمانان براي جنگ با روم آماده شوند، چون صبح شد، پيامبر (ص) اسامه را طلبيد و به او فرمود: «به سوي جايگاه كشته شدن پدرت حركت كن، و بدان كه من تو را فرمانده اين لشگر نمودم، پس بامدادان بر اهل «اُبني»(1) بتاز... اگر خداوند تو را ياري نمود و به پيروزي دست يافتي توقف خود را در ميان آنان كوتاه كن، و با خود راهنماياني همراه كن، و جاسوساني را پيش روي خود قرار ده.»

روز چهار شنبه كه شد، تب و سردردي عارض پيامبر(ص) گرديد.

پيامبر در صبحگاهان روز پنج شنبه پرچمي به فرماندهي اسامه برافراشت، و آن را بدست «بريدة بن الحصيب الاسمي» سپرد، و «جرف»(2) را پايگاه لشگر معين نمود. وهيچكس از چهره هاي سرشناس مهاجرين وانصار نماند، مگر آن كه به اين سپاه ملحق گرديد.از جمله «ابوبكر» و «عمر بن خطاب» و «ابو عبيدة بن الجراح» و «سعد بن ابي وقاص»، و «سعيد بن زيد»، و «قتادة بن نعمان» و «سلمة بن اسلم بن حريش»، جزء آن لشگر بودند. و پيامبر(ص) به اسامه فرمود: «به نام خدا و در راه خدا به سوي جنگ بشتاب، و با منكرين خدا نبرد كن. عده اي ناراحت شده و اظهار داشتند: «جواني فرمانده و رئيس پيشگامان مهاجرين مي شود؟» اين خبر به پيامبر(ص) رسيد. حضرت خشمگين شده و در حالي كه بر اثر سر درد دستمالي به سر بسته و قطيفه اي بدوش انداخته بود، وارد مسجد شد و پس از حمد خداوند فرمود: «اين چه سخني است كه از بعضي از شما در مورد فرماندهي اسامة به من رسيده است؟ شما اگر امروز درباره فرماندهي اسامة اظهار نگراني مي كنيد، درباره فرماندهي پدر او نيز همين گونه نگران بوديد، به خدا سوگند او شايسته فرماندهي بود و فرزندش نيز پس از او شايسته فرماندهي است... و او محبوب ترين افراد نزد من است  با او به نيكي رفتار كنيد زيرا او از بهترين افراد شماست.

پيامبر (ص) پس از ايراد اين سخنان رهسپار منزل گرديد و مسلماناني كه قرار بود با اسامة حركت كنند، گروه گروه با پيامبر(ص) وداع كرده و در پايگاه جرف به اسامة پيوستند.

و اين درحالي بود كه بيماري پيامبر(ص) رو به شدت مي­گذاشت و حضرت مرتب مي فرمود: لشگر اسامة ماموريت خودرا انجام دهد(3) ،(4)

منابع :

 1 .اُبني به ضم همزه و سكون باء وفتح نون: جايگاهي است در شام، و ناحيه اي است در (بلقا) بين عسقلان و رمله در نزديكي موته جايي كه زيد بن حارثه و عبدالله بن رو احة و جعفربن ابي طالب شهيد شدند.

2.(جرف)محلي است در سه مايلي مدينه، در راه شام.

3. كامل ابن اثير، ج 2، ص 317.

4. علي محدث (بندر ريگي) سياهترين هفته تاريخ .

پنج شنبه 29 12 1392 13:0

شعر ابن داغر حلّى پيرامون مصائب صديقه كبرى(عليها السلام)

1 ـ عضَدَ النبيَّ الهاشمىَّ بسيفِهِ                          حتّى تقطّعَ في الوغى أعضادُها

2 ـ وأخاهُ دونهمُ وسدَّ دُوينَه                                              أبوابَهمْ فتّاحُها سدّادُها

3 ـ وحباه في يومِ الغديرِ ولايةً                                     عام الوداع وكلُّهم أشهادُها

4 ـ فغدا به يومَ الغدير مفضّلاً                                            بركاتُه ما تنتهي أعدادُها

5 ـ قبلت وصيّة أحمد وبصدرها                                       تخفى لآل محمّد أحقادُها

6 ـ حتّى إذا مات النبيُّ فأظهرت                                   أضغانها في ظلمِها أجنادُها

7 ـ منعوا خلافةَ ربِّها ووليِّها                                         ببصائر عميت وضلَّ رشادُها

8 ـ واعصوصبوا في منعِ فاطمَ حقَّها                        فقضتْ وقد شاب الحياةَ نكادُها

9 ـ وتوفّيت غصصاً وبعد وفاتِها                                    قُتلَ الحسينُ وذُبِّحت أولادُها

 [ 1 ـ با شمشير خود پيامبر هاشمى را يارى كرد تا در جنگ بازوانش پاره پاره شد. 2

 ـ و تنها او را به برادرى خود برگزيد و جز درِ خانه او درهاى ديگر را كه به مسجد باز مى شد بست.

 3 ـ و در سال حجّة الوداع در روز غدير; ولايت را به او ارزانى داشت و همه آنها حاضر بودند.

 4 ـ و روز غدير بركات او به اندازه اى زياد گرديد كه قابل شمارش نمى باشد.

5 ـ به ظاهر سفارش پيامبر را پذيرفتند ، ولى كينه خود نسبت به آل محمّد را در سينه پنهان كردند.

 6 ـ هنگامى كه پيامبر از دنيا رفت پس حقد و كينه هايشان را در ظلم و ستمشان آشكار ساختند .

7 ـ به سبب بى بصيرتى و كج روى ها جلوى خلافت صاحب خلافت و ولىّ آن را سدّ كردند.

 8 ـ ودسته دسته گرد آمدند تا فاطمه(عليها السلام) را از حقّش محروم ساختند و او كه زندگى برايش تيره وتار شده بود از دنيا رفت . 9 ـ فاطمه(عليها السلام) با آه واندوه جان به جان آفرين تسليم كرد و پس از وفاتِ او حسين كشته شده و فرزندانش ذبح شدند] .(1)

  1 ـ شفيعى شاهرودى، گزيده اى جامع از الغدير، ص 590.

دسته ها : فاطميه
پنج شنبه 29 12 1392 10:0

فاطمه(عليها السلام) و ردّ عذر خواهي شيخين

ابن قتيبه در الامامة و السياسة مي نويسد : هنگامى كه آن‌ دو (ابوبكر و عمر ) عذرخواهى كردند، حضرت فاطمه (عليها السلام)  عذر خواهي آنان را نپذيرفت؛ بلكه از آن‌ها اين چنين اعتراف گرفت:« نشدتكما الله ألم تسمعا رسول الله يقول «رضا فاطمة من رضاي وسخط فاطمة من سخطي فمن أحب فاطمة ابنتي فقد أحبني و من أ رضى فاطمة فقد أرضاني و من أسخط فاطمة فقد أسخطني »

شمارا به خدا سوگند مى‌دهم آيا شما دو نفر از رسول خدا نشنيديد كه فرمود: خشنودى فاطمه خشنودى من، و ناراحتى او ناراحتى من است. هر كس دخترم فاطمه را دوست بدارد و احترام كند مرا دوست داشته و احترام كرده است و هر كس فاطمه را خشنود نمايد مرا خشنود كرده است و هر كس فاطمه را ناراحت كند مرا ناراحت كرده است؟!

ابوبكر و عمر هر دو اعتراف كرده و گفتند: نعم، سمعناه من رسول الله صلى الله عليه و سلم. «آرى ما از رسول خدا اينگونه شنيديم».

سپس صديقه طاهره فرمود:

فإنّي أُشهد اللهَ و ملائِكَتَه أنَّكُما أسخطتُماني و ما أرضَيْتُماني  وَ لئِنْ لَقيتُ النَّبيَ لأشْكونَّكُما إليْه.  «پس من خدا و فرشتگان را شاهد مى‌گيرم كه شما دو نفر مرا اذيت و ناراحت كرده‌ايد و رضايت مرا بدست نياورده ايد و در ملاقات با پدرم از شما دو نفر شكايت خواهم كرد.»

ابوبكر گفت: من از خشم او (پيامبر) و خشم تو اي فاطمه به خدا پناه مي برم! سپس حضرت فرمود: والله لأدعون الله عليك في كل صلاة أصليها.(1)«به خدا قسم پس از هر نماز بر تو نفرين خواهم كرد».

با اين حال چگونه مى‌توان باور كرد كه صديقه شهيده سلام الله عليها از آن دو راضى شده باشد؟!

از اين كلام واضح و صريح فاطمه (سلام الله عليها) كه بگذريم ماجراي وصيت فاطمه عليها السلام به دفن شبانه و اجراي اين وصيت توسط علي عليه السلام؛ شاهد گويايي بر اين مطلب است كه حضرت با نارضايتي از شيخين از دنيا رفتند به حدي كه حاضر نشدند آن دو نفر در تشييع ايشان شركت كنند و بر جنازه اش نماز بخوانند .

بخارى مى‌نويسد: وَعَاشَتْ بَعْدَ النبي صلى الله عليه و سلم سِتَّةَ أَشْهُرٍ فلما تُوُفِّيَتْ دَفَنَهَا زَوْجُهَا عَلِيٌّ لَيْلًا و لم يُؤْذِنْ بها أَبَا بَكْرٍ وَصَلَّى عليها (2)«فاطمه پس از رسول خدا شش ماه زنده بود و چون از دنيا رفت همسرش علي شبانه او را دفن كرد و به ابوبكر خبر نداد و خودش بر بدن فاطمه نماز خواند».

ابن قتيبه دينورى در مى‌نويسد: وقد طالبت فاطمة رضي الله عنها أبا بكر رضي الله عنه بميراث أبيها رسول الله صلى الله عليه وسلم فلما لم يعطها إياه حلفت أن لا تكلمه أبدا و أوصيت أن تدفن ليلا لئلا يحضرها فدفنت ليل(3)

فاطمه از ابوبكر ميراث پدرش رسول خدا را درخواست نمود و چون ابوبكر سرپيچى كرد سوگند ياد كرد كه ديگر با وى سخن نگويد و وصيت كرد شبانه او را دفن كنند تا ابوبكر در تشييعش شركت نكند، پس آن حضرت شبانه دفن شد.

و عبد الرزاق صنعانى مى‌نويسد: عن ابن جريج و عمرو بن دينار، أن حسن بن محمد، أخبره: أن فاطمة بنت النبي صلى الله عليه وسلم دفنت بالليل؛ قال: فر بها عليّ من ابي بكر ان يصلي عليها؛ كان بينمها شيء. «از حسن بن محمد نقل است كه گفت: فاطمه دختر پيامبر شب دفن شد تا ابوبكر بر پيكرش نماز نخواند؛ زيرا كدورتى بين آن دو وجود داشت».

و در ادامه نيز مى‌گويد: عن ابن عيينة، عن عمرو بن دينار، عن حسن بن محمد، مثله؛ الا أنه قال: اوصته بذلك. (4)

از حسن بن محمد نيز همانند روايت پيشين نقل شده است؛ الا اين كه در اين روايت گفته شده: فاطمه بر دفن شبانه وصيت كرد.

با اين تفاصيل چه دليلي بر پذيرش عذر خواهي آندو از جانب فاطمه زهرا سلام الله عليها باقي مي ماند ؟! و چگونه ميتوان اين گفتار و رفتار صريح و واضح را توجيه كرد ؟!

  ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 1. الدينوري، أبو محمد عبد الله بن مسلم ابن قتيبة (متوفاي276هـ)، الإمامة والسياسة، ج 1،‌ ص 17، باب كيف كانت بيعة علي رضي الله عنه، تحقيق: خليل المنصور، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1418هـ - 1997م.

2. البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج 4، ص 1549، ح3998، كتاب المغازي، باب غزوة خيبر، تحقيق د. مصطفى ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.

 3. الدينوري، أبو محمد عبد الله بن مسلم ابن قتيبة (متوفاي276هـ)، تأويل مختلف الحديث، ج 1،‌ ص 300، تحقيق: محمد زهري النجار، ناشر: دار الجيل، بيروت، 1393، 1972.

 4. الصنعاني، أبو بكر عبد الرزاق بن همام (متوفاي211هـ)، المصنف، ج 3،‌ ص 521، ح 6554 و ح 6555، تحقيق حبيب الرحمن الأعظمي، ناشر: المكتب الإسلامي - بيروت، الطبعة: الثانية، 1403هـ.

پنج شنبه 29 12 1392 9:0

فاطمه ركن علي است!

رسول خدا (ص) درباره جايگاه حضرت زهرا نسبت به علي(ع) چه مي فرمايد؟

جواب: جابر بن عبداللَّه چنين روايت مى‏كندكه پيامبر اكرم(ص) به على(ع) فرمود:

«سلام عليك يا ابا الريحانتين، اوصيك بريحانتى من الدنيا من قبل ان ينهد ركناك، و اللَّه خليفتى عليك. فلما مات النبى صلى اللَّه عليه و آله و سلم قال (علىٌّ): هذا احد الركنين الذين قال رسول‏اللَّه. فلما ماتت فاطمة قال: هذا الركن الثانى الذى قال رسول‏اللَّه»[1]

«سلام بر تو، اى پدر دو گل خوشبوي من، يا على! محافظت آن دو را به تو سفارش مى‏كنم قبل از آنكه هر دو ركن تو از بين برود، تو را به خدا مى‏سپارم كه او نگهدارنده‏ى توست.

(جابر بن عبداللَّه روايت را چنين ادامه مى‏دهد): پس از رحلت پيامبر اكرم، اميرالمؤمنين(ع) فرمود: اين بود يكى از دو ركني كه رسول خدا مى‏ فرمود (و اينك فروريخت)؛ و هنگامى كه فاطمه سلام‏ اللَّه‏ عليها چشم از جهان فروبست، على(ع) فرمود: اين بود همان ركن دومى كه رسول خدا فرمود و امروز از دست دادم».

اين حديث را عده‏اى از علما در كتابهاي خود نقل كرده‏اند: ابونعيم در حلية الاولياء، ابن‏عساكر در تاريخ شام، محب‏الدين طبرى در رياض و ذخائر، احمد بن حنبل (امام حنابله)، گنجى شافعى در كفايه، سبط بن جوزى در تذكره، سيوطى در جامع كبير و جمعى ديگر از دانشمندان و محققين (در كتابهاي خود اين حديث را متذكر شده اند).

 منابع

[1] . حليةالاولياء ج 3/ 201

مقتل الحسين خوارزمى ج 1/ 62

 ذخائرالعقبى ص 56

 فرائدالسمطين ج 1/ 382، 383/ ح 314

 نظم دررالسمطين ص 98

الرياض النضره ج 3/ 105

 كفايةالطالب ص 93، 94

 تاريخ مدينه دمشق (ط دارالفكر) ج 14/ 166، 167

 تاريخ ابن‏عساكر (ترجمه الحسين ع) ص 120

كنزالعمال ج 11/ 625/ ح 33044، منتخب كنزالعمال ج 5/ 35

 محب‏الدين طبرى قبل از نقل اين روايت مى‏گويد: «رسول خدا كنيه‏ى «ابوالريحانتين» را (هم) بر على گذارده بود». (الرياض النضره ج 3/ 104).

دسته ها : فاطميه
چهارشنبه 28 12 1392 21:52

نارضايتي و خشم فاطمه (سلام الله عليها) از ابوبكر

با مراجعه به تاريخ صدر اسلام در مي يابيم كه موضوع نارضايتي و خشم حضرت فاطمه(عليها السلام) از ابوبكر از جمله مسائل غير قابل انكار تاريخ مي باشد. بگونه اي كه  بخارى در صحيح‌ترين كتاب اهل سنت از غضب و قهر فاطمه سلام الله عليها بر ابوبكر، سخن گفته است.

وي درباب فرض خمس مى‌نويسد: فَغَضِبَتْ فَاطِمَةُ بِنْتُ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم فَهَجَرَتْ أَبَا بَكْرٍ فلم تَزَلْ مُهَاجِرَتَهُ حتى تُوُفِّيَتْ.(1)«فاطمه دختر رسول خدا (ص) از ابوبكر خشمگين و از وى روى گردان شد و اين ناراحتى ادامه داشت تا از دنيا رفت.»

 و نيز در باب غزوة خيبر، مى‌گويد: فَوَجَدَتْ فَاطِمَةُ على أبي بَكْرٍ في ذلك فَهَجَرَتْهُ فلم تُكَلِّمْهُ حتى تُوُفِّيَتْ(2) «فاطمه بر ابوبكر غضب كرد و ديگر با وى سخن نگفت تا ازدنيا رفت.»

در  باب قَوْلِ النبى (ص) لا نُورَثُ ما تَرَكْنَا صَدَقَةٌ مى‌نويسد: فَهَجَرَتْهُ فَاطِمَةُ فلم تُكَلِّمْهُ حتى مَاتَتْ.(3)«پس فاطمه از ابوبكر كناره گيرى كرد وبا وى سخن نگفت تا از دنيا رفت.»

همچنين بيهقي در السنن الكبري مي نويسد(4): فَغَضِبَتْ فاطمةُ علي أبي بكر و هَجَرتْه فَلَم تُكَلمه حتيّ ماتَتْ فدفَنَها عليٌ ليلاً «حضرت فاطمه بر ابوبكر غضب كرد  و از او اعراض نمود و با او صحبت نكرد تا اينكه وفات يافت . پس علي شبانه او را دفن كرد .»

علاوه بر اين دو ، ابن قتيبه در كتاب  الامامة و السياسة مي نويسد : عمر به ابوبكر گفت: بيا با هم به پيش فاطمه برويم؛ زيرا ما او را غضبناك كرديم، پس به را ه افتادند و از فاطمه اذن ورود خواستند، ولي او اجازه نداد. به نزد علي(ع) رفته و با او سخن گفتند،  او آنها را به داخل خانه آورد و چون نزد فاطمه نشستند، آن حضرت صورتش را به طرف ديوار برگرداند و جواب سلام آنان را نداد. پس ابوبكر گفت: اي محبوب رسول خدا (ص)! به خدا سوگند خويشاوندي  رسول خدا نزد من دوست داشتني تر از خويشاوندي خودم مي باشد، و من تو را از دخترم عايشه بيشتر دوست دارم، روزي كه پدرت وفات كرد دوست داشتم من هم  مي مُردم تا بعد از او باقي نمانم، آيا گمان مي كني من با اين كه تو را مي شناسم و فضل و شرف تو را مي دانم تو را از حق و ميراثت محروم مي كنم؟ امّا از پدرت رسول خدا شنيدم كه مي گفت « ما ارث بجا نمي گذاريم و هر چه از ما باقي بماند صدقه است؛ در اين هنگام فاطمه(ع) فرمود:  اگر حديثي از رسول خدا براي شما نقل كنم آيا آن را تأ ييد مي كنيد و به آن عمل مي كنيد؟ گفتند: آري!  فرمود: « نشدتكما الله ألم تسمعا رسول الله يقول «رضا فاطمة من رضاي وسخط فاطمة من سخطي فمن أحب فاطمة ابنتي فقد أحبني و من أرضى فاطمة فقد أرضاني و من أسخط فاطمة فقد أسخطني »؟!

«شما را به خدا سوگند مى‌دهم آيا شما دو نفر از رسول خدا نشنيديد كه فرمود: خشنودى فاطمه خشنودى من، و ناراحتى او ناراحتى من است. هر كس دخترم فاطمه را دوست بدارد و احترام كند مرا دوست داشته و احترام كرده است و هر كس فاطمه را خشنود نمايد مرا خشنود كرده است و هر كس فاطمه را ناراحت كند مرا ناراحت كرده است؟!

ابوبكر و عمر هر دو اعتراف كرده و گفتند: نعم سمعناه من رسول الله صلى الله عليه و سلم.

آرى ما از رسول خدا اينگونه شنيده ايم.

سپس صديقه طاهره فرمود: فإنّي أُشهد اللهَ و ملائِكَتَه أنَّكُما أسخطتُماني و ما أرضَيْتُماني  وَ لئِنْ لَقيتُ النَّبيَ لأشْكونَّكُما إليْه.  «پس من خدا و فرشتگان را شاهد مى‌گيرم كه شما دو نفر مرا اذيت و ناراحت كرده‌ايد و در ملاقات با پدرم از شما دو نفر شكايت خواهم كرد.»

حضرت به اين نيز بسنده نكرده و فرمود: والله لأدعون الله عليك في كل صلاة أصليها.(5)

به خدا قسم پس از هر نماز بر شما نفرين خواهم كرد.

و نيز ذهبي در كتاب تاريخ الاسلام خود  مي نويسد: از عايشه روايت است كه گفت: فاطمه بعد از وفات رسول خدا (ص) به نزد ابوبكر آمده و ميراث خويش را  از اموال بجاي مانده رسول خدا طلب كرد، ابوبكر  به آن حضرت گفت: همانا رسول خدا فرموده ما ارث از خود بجاي نمي گذاريم و آنچه كه از ما باقي بماند  صدقه است،  پس فاطمه غضبناك شد و از  ابوبكر روي گردانيد  تا اينكه از دنيا رفت(6). 

و اين درحالي است كه عدم رضايت صديقه شهيده (سلام الله عليها) از شيخين، اصل و اساس مشروعيت خلافت آن‌ها را زير سؤال مى‌برد؛ چرا كه ثابت مى‌كند تنها يادگار رسول خدا، برترين بانوى دو عالم،‌ سيده زنان اهل بهشت با خلافت ابوبكر و عمر مخالف و از دست آن‌ها ناراضى و خشمگين بوده است و طبق روايات صحيح السندى كه در صحيح‌ترين كتاب‌هاى اهل سنت آمده است، رضايت فاطمه رضايت رسول خدا و خشم او خشم رسول خدا است.

 ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. صحيح بخاري، ج 3،‌ ص 1126، ح2926، باب فَرْضِ الْخُمُسِ، تحقيق د. مصطفى ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.

2. صحيح بخاري، ج 4، ص 1549، ح3998، كتاب المغازي، باب غزوة خيبر، تحقيق د. مصطفى ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.

3. صحيح البخاري، ج 6، ص 2474، ح6346، كتاب الفرائض، بَاب قَوْلِ النبي (ص) لا نُورَثُ ما تَرَكْنَا صَدَقَةٌ، تحقيق د. مصطفى ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987

4. السنن الكبري ج6 ص 300 چاپ بيروت

5. ابن قتيبة  دينوري (متوفاي276هـ)، الإمامة والسياسة، ج 1،‌ ص 17، باب كيف كانت بيعة علي رضي الله عنه، تحقيق: خليل المنصور، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1418هـ - 1997م.

6. تاريخ الاسلام، ج 3، ص 21.

چهارشنبه 28 12 1392 21:51

 يورش به خانه وحي)

گرچه عده اي خواستند ظلم هاي آشكار به حريم اهل بيت پيامبر (ص) را كتمان كنند، ولي ماجراي يورش به خانه دختر پيامبر(ص) روشن تر از آن است كه از قلم بيفتد يا از صفحه تاريخ پاك شود.

چرا كه در بسياري از كتب معتبر حديثي و تاريخي، با احتياط و شرمندگي به گوشه اي از اين واقعه تأسف انگيز اشاره شده، در عين حالي كه در مورد ظلم هاي به اهل بيت(ع) عده اي از مورخين و محدثين بنابر هر دليلي بناي بر سانسور و بعضاً كتمان كاري داشته اند، ولي باز هم نتوانستند تمامي آنچه در صدر ا سلام و بعد از آن اتفاق افتاده را مخفي كنند.

يكي از وقايع تأسف آور، يورش خليفه دوم به خانه دختر پيامبر خدا (ص) بعد از وفات پيامبر است كه منجر به آتش زدن درب خانه نيز شد. لذا آنچه در مورد خليفه دوم در كتب اهل سنت آمده، اين است: « و معه قبس من نار» «شعله اي از آتش به همراه عمر بود».(1)

و عمر تا به درب منزل رسيد گفت: درب را باز كن و گرنه درب را بر روي شما به آتش مي كشم ... آنگاه آتش را بر درب خانه ا فكند و آن را سوزانيد.(2)

در باب استغاثه حضرت زهرا (س) نيز آمده است كه: عمر به همراه عده اي به طرف خانه علي(ع) آمده و درب را كوبيد، فاطمه(س) با شنيدن سر و صداي جمعيت با صداي ناله و گريه فرياد زد! يا رسول الله اين چه مصيبتي است كه پس از تو از پسر خطاب و ابوقحافه مي بينم، كه عده اي با شنيدن ناله فاطمه (س) آنجا را ترك كردند، امّا عمر با تعدادي از جمعيت در آنجا باقي ماندند، كه عمر قسم ياد كرد و گفت: به خدا سوگند خانه را بر روي شما به آتش مي كشم،  مگر آنكه براي بيعت خارج شديد.... آنگاه آتش بر درب خانه افكند و آن را سوزانيد.(3)

يا در روايتي آورده اند كه: قالت فاطمه (س) يا بن خطاب؟ اجئت لتحرق دارنا؟ ! قال: نعم. « فاطمه فرمود : اي پسر خطاب ، آمده اي تا خانه ما را به آتش بكشي؟! عمر گفت: بله».(4)

سليم بن قيس در كتابش مي نويسد: وقتي كه عمر به در خانه علي و فاطمه(س) رسيد، فاطمه پشت در نشسته بود، عمر درب را كوبيد و گفت: درب را باز كنيد. فاطمه(س) فرمود: اي عمر ما را در غم از دست دادن رسول خدا تنها بگذار، با ما چه كار داريد?(5)

نتيجه:

بنا بر آنچه مسلم است، حضرت زهرا (س) هنگام هجوم عمر به خانه علي (ع) در خانه حضور داشتند، كه با شنيدن صداي عمر و همراهانش درب را بستند و حتّي احتمال هم نمي دادند كه با وجود تنها يادگار پيامبر(ص) يعني خودشان، يورش صورت بگيرد كه متأسفانه اين جسارت صورت گرفت و منجر به آتش زدن درب خانه علي و فاطمه (عليهما السلام) شد.

منابع

1. تاريخ طبري ج3، ص 101؛ مصنف ابن ابي شيبه، ج 7، ص432؛ العقد الفريد، ج 4، ص 260؛ انساب الاشراف ج2، ص 268.

2. الامامه و السياسة، ج 1، ص 12.

3. الامامه و السياسة، ج 1، ص 12.

4. تاريخ ابي الغداء، ج1، ص 156.

5. كتاب سليم بن قيس، ص 864.

دسته ها : فاطميه
چهارشنبه 28 12 1392 19:2
X