معرفی وبلاگ
وَإِنَّمَا سُمِّيَتِ الشُّبْهَةُ شُبْهَةً لاَِنَّهَا تُشْبِهُ الْحَقَّ، فَأَمَّا أَوْلِيَاءُ اللهِ فَضِيَاؤُهُمْ فِيهَا الْيَقِينُ، وَدَلِيلُهُمْ سَمْتُ الْهُدَى ، وَأَمَّا أَعْدَاءُ اللهِ فَدُعَاؤُهُمْ الضَّلالُ، وَدَلِيلُهُمُ الْعَمْى... نهج الباغه خطبه 38 شُبهه را از اين جهت شُبهه ناميده اند كه شبيه و مانند حق است، پس روشني دوستان خدا در چيزهاي شُبهه ناك، ايمان و يقين است، و راهشان راه هدايت و رستگاري است و اما دشمنان خدا پس دعوت آنان به ضلالت و گمراهي است، و راهنماي آنان كوري آنان مي‎باشد.
صفحه ها
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 502762
تعداد نوشته ها : 502
تعداد نظرات : 163
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان

چرا شیعیان از عدد 10متنفرند؟

 از حماقت هاى شیعه(از الفاظ زکیک شیخ الاسلام نادان بن تیمیه است ) آن است که نه تنها عدد ده را به کار نمى برند ، بلکه کارهاى مرتبط با ده را نیز انجام نمى دهند ، حتّى ساختمان داراى ده ستون یا ده گوشه هرگز نمى سازند ، و دلیل آن این است که از عشره مبشَّره (ده نفرى که به آنها مژده بهشت داده شده است) به جز على بن ابى طالب تنفّر داشته و نسبت به آنها دشمنى می ورزند(1) .

و مى گوید:

از تعصّبات شیعه آن است که هرگز عدد ده را به زبان نمى آورند، بلکه به جاى آن مى گویند : نُه ویک(2)!

پاسخ : آیا بر کسى که خود را شیخ الاسلام مى خواند ننگ و عار نیست که در میان مسلمانان با چنین سخنان بى مغز و سبُکى ، بذر فتنه و فساد پاشیده و آن را بارها و بارها در جاى جاى کتابش تکرار نماید؟! گویا که به پژوهشى ژرف ، و فلسفه اى مترقّى و حکمت بالغه اى رسیده ، و مى خواهد به مردم زندگى و حیات ببخشد!

به گونه اى از شیعه حرف مى زند که گویا قرنها پیش منقرض شده اند و حوادث زمان ، آثارى از آنها به جا نگذاشته است ، و قابل شناسایى و دفاع نمى باشند.

و با وجود این آیات در قرآن شیعه: (تِلْکَ عَشَرَةٌ کَامِلَةٌ)(3) [ این ، ده روز کامل است]، و (مَن جَآءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا)(4) [هر کس کار نیکى بجا آورد، ده برابر آن پاداش دارد] ، و (وَا لْفَجْرِ * وَلَیَال عَشْر)(5) [به سپیده دم سوگند، و به شبهاى دهگانه]، و (فَأْتُواْ بِعَشْرِ سُوَر مِّثْلِهِ)(6)[ شما هم ده سوره ساختگى همانند این قرآن بیاورید] ، و با وجود دعاى عشرات که هر جمعه خوانده مى شود ، و نمازهاى مستحبّى که ده بار سوره در آن تکرار مى شود ، و ذکرهاى دهگانه یا ذکرهایى که ده بار مستحبّ است تکرار شوند ، و یا مباحث عقول عشره ، و بحث جوهر و أعراض دهگانه ، و نامهاى دهگانه براى پیامبر ، و نیروهاى دهگانه که خداوند به عقل عطا کرده ، و ده ویژگى از صفات امام ، و ده ویژگى على که از پیامبر به ارث برده ، و ده ویژگى که به شیعیان على(علیه السلام)بشارت داده شده ، و ده ویژگى در مسواک ، و با وجود قصرهاى سر به فلک کشیده و ساختمانهاى آباد و دژهاى استوار شیعه که داراى ده ستون یا ده گوشه و زاویه مى باشند و خلاصه با وجود این همه عدد ده که در سخنان و ساختمانهاى آنها مشاهده مى شود ، سخنان ابن تیمیّه با کدام عقل و منطق سازگارى دارند؟! آیا وجود اینها براى رسوایى و افتضاح و آشکار شدن اکاذیب او بس نیست؟! سخنان پوچى که هرگز در ذهن بانیان این ساختمانها خطور نکرده است!

از آن گذشته ، اصلاً شیعه براى مجرّدِ عدد بدون معدود ، ارزشى قائل نیست ; زیرا عدد تا زمانى که به معدود مبغوض یا محبوبى ضمیمه نشود، در هیچ فردى نسبت به آن عدد ، نشانى از حبّ و بغض نمى توان یافت و تنفّر از یک عددِ مجرّد، تصوّر ندارد.

در هیچ جاىِ جهان از شیعه اى شنیده نشده که به جاى عدد ده بگوید : نُه و یک ; «نعوذ بالله من هذه المجهلة» [ از این جهل و نادانى به خدا پناه مى بریم] .(7)

 

 پی نوشتها :

1 ـ منهاج السنّة 1 : 9 .

2 ـ منهاج السنّة 2 : 143 .

3 ـ بقره : 196 .

4 ـ أنعام : 160 .

5 ـ فجر : 1 ـ 2 .

6 ـ هود : 13 .

7. شفیعی شاهرودی، گزیده اى جامع از الغدیر، ص 294.

شیعیان در کفر مثل یهود و نصارا هستند

بن حزم از دانشمندان بزرگ اهل سنت است که دشمنی اش با شیعه از هر واضحی روشن تر است ، وی میگوید :

«شیعیان مسلمان نیستند به خاطر اینکه اوّلین گروهشان (25) سال پس از رحلت پیامبر(صلى الله علیه وآله) پدید آمده است . و شروع آن با اجابت از دعوت منافقى بود که خداوند او را خوار ساخت . و آنها در دروغگویى و کفر همچون یهود و نصارا هستند»(1).

پاسخ: به خدا سوگند! اینها سخنان دردناکى است که چهره انسانیّت را غرق در عرق شرمسارى مى کند .

معلوم نیست او چگونه اسلام را از گروهى که روبه قبله نماز مى خواند وکلمه شهادتین بر زبانش جارى و حافظ و عامل به قرآن و پیرو سنّت پیامبر(صلى الله علیه وآله) است و به آن عمل مى کند و کتاب هاى عقاید و احکام او دنیا را پر کرده ، نفى مى کند .

و چگونه او مى تواند چنین حکم قاطعانه اى را صادر کند در حالى که هزاران نفر از مشایخ و راویان صحاح ستّه و کتاب هاى مسند اهل سنّت، شیعه بوده، مرجع عقائد و احکامشان مى باشند ; همچون ابان بن تغلب کوفى ، ثابت ابو حمزه ثمالى ، طاووس بن کیسان همدانى ، عطیه بن سعد کوفى ، معروف بن خَرَّبُوذ کرخى ، هشام بن زیاد بصرى، هشام بن عمّار دمشقى(2) و . . . .

و اگر شیعه ـ طبق توهّمات ابن حزم ـ خارج از اسلام باشد آنگاه این کتابهاى صحاح ستّه و مسانیدشان چه ارزشى خواهد داشت .

آرى گناه نابخشودنى شیعه نزد ابن حزم آن است که آنان طبق دستور قرآن و سنّت پیرو امامانى هستند که امان براى اهل زمینند یعنى على و اولاد او(علیهم السلام) .

و امّا اینکه مى گوید: «آغاز پیدایش شیعه از فرد فریبکارى است که خداوند خوارش ساخت» و او عبدالله بن سبأ معروف به ابن سوداء را اراده کرده است ، چه ربطى به شیعه دارد؟

مگر نه این است که على(علیه السلام) او را به خاطر سخنان کفر آمیزش در آتش انداخته، سوزاند و شیعیان نیز بنابر پیروى از مقتدایشان على(علیه السلام) عبدالله را لعن کرده از او بیزارى جستند .

پس با این وصف چگونه مى توان گفت : منشأ پیدایش شیعه عبدالله بن سبأ مى باشد؟! آیا در طول تاریخ شیعه اى را مى توان یافت که خود را به او نسبت داده باشد؟! و اگر او با چشم باز به حقیقت نگاه مى کرد یقیناً مى فهمید که بذر تشیّع را خود صاحب شریعت یعنى پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) پاشید ، آن روز که دوستدار على را شیعه نامید و مردم را به ولایت و پیروى از او فراخواند.(3)

معلوم شد شیعیان مسلومنا رو تکفیر میکنن یا وهابی ها که همه رو کافر میدونن الا خودشون رو مسلمون محض میدونن و قائل به شرک اکثریت اهل اسلام اند.

 

 پی نوشتها :

 

1 ـ الفِصَل 2 : 78 .

2 ـ در شرح حال و تفصیل حدیث آنان به کتاب المراجعات، سیّد مجاهد مرحوم حجّة الاسلام شرف الدین : ص 41 و 105 [ص 70 و 126] مراجعه شود .

3. گزیده اى جامع از الغدیر، ص 280.

جمعه 22 11 1389 19:24

ادعاى بغض شیعه نسبت به جبرئیل ؟

صاحب کتاب العقد الفرید مى گوید: یهود بُغض جبرئیل را در دل دارد و مى گوید : جبرئیل دشمن ما از فرشتگان است ، و شیعه نیز چنین است و مى گوید : جبرئیل در اینکه وحى را براى محمّد آورد و على بن ابى طالب را رها کرد اشتباه کرده است.

در پاسخ: به این ادعاى بى اساس مى گوئیم:

شاید وى در خوابهاى پریشان خود خیال مى کند پیرامون امّت منقرض شده اى که روزگار آثارش را محو ساخته و مدافعى براى آنها باقى نمانده ، سخن مى گوید و گمان نمى کند زمانه افشاگر به زودى کسى را بر مى انگیزد تا از او بپرسد شخصى که سخن خداوند : (مَن کَانَ عَدُوًّا لِلَّهِ وَمَلآئِکَتِهِ وَرُسُلِهِ وَجِبْرِیلَ وَمِیکَالَ فَإِنَّ اللَّهَ عَدُوٌّ لِّلْکَافِرِینَ)(1)[  کسى که دشمن خدا و فرشتگان و رسولان او و جبرئیل و میکائیل باشد (کافر است); و خداوند دشمن کافران است ]را در قرآن مى خواند چگونه با جبرئیل دشمنى دارد؟!

چه زمانى در اندیشه شیعى شکِّ در نبوّت محمّد(صلى الله علیه وآله) خطور کرده است ، و یا به ذهن شیعه اى فکر نبوّت امیرالمؤمنین(علیه السلام) افتاده است ، تا به اشتباه کردن جبرئیل حکم کند؟! شیعه اى که در طول شب و روز این آیات را مى خواند : (وَمَامُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ)(2) [محمّد(صلى الله علیه وآله) فقط فرستاده خداست; و پیش از او، فرستادگان دیگرى نیز بودند].

(مَّا کَانَ مُحَمَّدٌ أَبَـآ أَحَد مِّنْ رِّجَالِکُمْ وَلَـکِنْ رَّسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِیِّینَ)(3)[محمّد(صلى الله علیه وآله) پدر هیچ یک از مردان شما نبوده و نیست; ولى رسول خدا و ختم کننده و آخرین پیامبران است].

(وَ آمَنُواْ بِمَا نُزِّلَ عَلَى مُحَمَّد وَهُوَ ا لْحَقُّ مِن رَّبِّهِمْ)(4)[و به آنچه بر محمّد(صلى الله علیه وآله) نازل شده ـ و همه حقّ است و از سوى پروردگارشان ـ نیز ایمان آوردند].

(مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ)(5)[محمّد(صلى الله علیه وآله) فرستاده خداست].

(وَمُبَشِّراً بِرَسُول یَأْتِى مِن بَعْدِى اسْمُهُ أَحْمَدُ)(6)[و بشارت دهنده به رسولى که بعد از من مى آید و نام او احمد است].

و چگونه شیعه اى که در هر نماز واجب و مستحب ، و در اذان و اقامه ، و در دعاهاى فراوانِ رسیده از امامانش ، به رسالت پیامبر(صلى الله علیه وآله) گواهى مى دهد ، به اشتباه کردن جبرئیل در وحى عقیده دارد؟!

و کتاب هاى شیعه در فقه و حدیث و کلام و عقاید و ملل و نحل گواه بر این ادّعاست .

آیا آن گونه که در این تهمت مطرح شد أساساً ممکن است شیعه گمان کند که خداوند سبحان بنا داشت امیر مؤمنان على(علیه السلام) را به پیامبرى مبعوث کند امّا به مجرّد اینکه جبرئیل وحى را بر محمّد(صلى الله علیه وآله) نازل کرد ، آن را پذیرفت و امضا کرد [و نبوّت به سبب خطاى جبرئیل از على(علیه السلام) به محمّد(صلى الله علیه وآله) منتقل شد]؟!

آیا أساساً یک انسان سبک مغز زود باور چنین سخنى را مى گوید؟! تا چه رسد به شیعه که داراى شخصیّتهایى برجسته هستند; (فَمَا لهَـؤُلاَ ءِ ا لْقَوْمِ لاَیَکَادُونَ یَفْقَهُونَ حَدِیثاً)(7)[پس چرا این گروه حاضر نیستند سخنى را درک کنند؟!].(8)

همین مزخرفات رو تو کله عده ای جاهل میکنن و اونها رو راهی عراق میکنن تا به اصطلاح خودشون با اهل بدعت از رافضه (شیعیان ) جهاد کنن و مساجد اونا را منفجر کنن و زن ها و بچه ها شون رو سر ببرن و بسیاری جنایات دیگر ، آهی کسی که این حرفو زدی مطمئن باش مذهب اهل بیت خیلی محکم تر از این حرفاست که با این دروغ های بی پایه و اساس بخواد تخریب بشه یا اینکه فکر کنی می تونی عقیده ی باطلت رو به مردم قالب کنی ، این حرفا حتی تو دل بیابونای حجاز بین اقوام بدوی هم خریدار نداره بهتره بیخود خودتو اذیت نکنی به کارای مهم تر برس  وهابی .

 

 پی نوشتها :

1 ـ بقره : 98 .

2 ـ آل عمران : 144 .

3 ـ أحزاب : 40 .

4 ـ محمّد : 2 .

5 ـ فتح : 29 .

6 ـ صفّ : 6 .

7 ـ نساء : 78 .

8. شفیعی شاهرودی، گزیده اى جامع از الغدیر، ص 275.

شنبه 9 11 1389 20:44

آیا شیعیان زید بن علی را کافر می دانند؟

ابن تیمیه در منهاج السنّة مى گوید: رافضیان زید بن على بن حسین و هر که او را دوست بدارد را خارج از دین دانسته و علیه او به کفر و فسق گواهى مى دهند(1).

و سیّد محمود آلوسى در رساله اى که در کتاب «السنّة و الشیعة»(2) چاپ شده از ابن تیمیّه در این لغزش پیروى کرده و نوشته است :

مَثَل رافضیان مَثَل یهود است; آنها افراد زیادى از اولاد فاطمه(علیها السلام) را دشمن مى دارند بلکه به آنها دشنام مى دهند مانند زید بن على، در حالى که وى در علم و زهد در جانب بزرگى قرار داشت .

و قصیمى این دروغ را از او گرفته و در کتاب خود «الصراع بین الاسلام و الوثنیّة» تکرار کرده است.

اینها این نسبت ساختگى را در شمار بدى هاى شیعه به آنها نسبت داده اند و بر آنها تاخته اند. آیا کسى نیست که از آنها  بپرسد شیعه چه زمانى این سخنان را گفته است؟ و چه کسى آن را نقل کرده است؟ و مستند این سخن آنها چه کتابى است؟ و حال که کتابها از این سخنان خالى است آیا از کسى به طور شفاهى این سخنان را شنیده اند؟

آرى اینان هدفى ندارند جز اینکه با این سخنان بى ارزش، منزلتِ شیعه را کم کنند، ولى پرده از ننگ دروغ پردازى خود برداشته اند .

و کسانى ـ بسان این نویسندگان ـ که درباره گروهى مى نویسند ، ولى چیزى از حالات و نشانه هاى آنان نمى دانند، یا مى دانند ولى تحریف مى کنند، مصداق این ضرب المثل عربى هستند: «حَنَّ قِدحٌ لیس منها»(3).

و گویا این دفاع کنندگانِ از ساحت مقدّس زید، گمان مى کنند که خوانندگان، به تاریخ اسلامى جاهل هستند و چیزى از آن نمى دانند، و حقیقت این سخن با دروغِ زینت شده، بر آنها پوشیده مى ماند.

آیا کسى نیست که از اینها بپرسد اگر زید نزد آنها و نزد قوم آنها در جانب بزرگى از علم و زهد است، پس با کدام کتاب یا کدام سنّت، گذشتگانِ آنها با او جنگیدند و او را کشتند و به صلیب کشیدند و سوزاندند و سر او را در شهرها چرخاندند؟!

آیا یوسف بن عمر که امیر دشمنان او و قاتل او بود ، از آنها و از قوم آنها نیست؟!

آیا فرمانده لشکر او ، عبّاس بن سعد از آنها نیست؟!

آیا قطع کننده سر شریف او ، فرزند حکم بن صلت، از آنها نیست؟!

آیا حجّاج بن قاسم که به یوسف بن عمر بشارت کشته شدن زید را داد، از آنها نیست؟!

آیا خراش بن حوشب که جسد زید را از قبر بیرون آورد (و نبش قبر کرد) از آنها نیست؟!

آیا ولید یا هشام بن عبد الملک که به سوزاندن بدن زید دستور داد، از خلفاى آنها نیست؟!

آیا زهرة بن سلیم که سر زید را به نزد هشام آورد از آنها نیست؟!

آیا هشام بن عبد الملک که سر زید را به مدینه فرستاد و نزد قبر پیامبر یک شبانه روز به دار آویخته بود از خلفاى آنها نیست؟!

آیا هشام بن عبد الملک نبود که به خالد قسرى نامه نوشت و او را سوگند داد که زبان و دست کمیت شاعر اهل بیت را به خاطر قصیده اى که در رثاى زید بن على و پسرش سروده است و بنى هاشم را ستایش کرده، قطع کند؟!

آیا کار گزار خلیفه آنها در مدینه ، محمّد بن ابراهیم مخزومى نبود که محفلهایى را در مدینه به مدّت هفت روز بر پا کرد و خطیبان در آنجا حاضر مى شدند و على و حسن و حسین و زید و شیعیان آنها را لعن مى کردند؟!

آیا حکیم بن اعور از شاعران قوم آنها نیست که مى گوید:

صَلَبنا لکم زیداً على جذعِ نخلة *** ولم نَرَ مهدیّاً على الجِذعِ یُصلَبُ

وقِستُم بعثمان علیّاً سفاهةً *** وعثمانُ خیرٌ من علیٍّ وأطیبُ!!

] ما براى شما زید را بر تنه درخت خرما به صلیب کشیدیم، و ما مهدى را ندیدیم که بر تنه درخت خرما به صلیب کشیده شود. و از روى سفاهت على را با عثمان مقایسه کردید در حالى که عثمان بهتر و پاکیزه تر از على بود[ .(4)

پی نوشتها :

1 ـ منهاج السنّة 2 : 126 .

2 ـ السنّة والشیعة : 52 .

3 ـ ] «حَنَّ» : صدا کرد ، «قِدح» : تیر ; اگر در تیردان تیرانداز تیرى مخالف تیرهاى دیگر وجود داشته باشد ، این تیر هنگام پرتاب شدن صدایى متفاوت با سایر تیرها دارد و معناى عبارت مذکور این است : «تیرى که از نوع سایر تیرها نیست صدا کرد» ، این ضرب المثل درباره کسى بکار مى رود که به قبیله اى که جزء آنها نیست ، افتخار مى کند ، یا به چیزى که در او نیست مدح و ستایش مى شود ; ر . ک : مجمع الأمثال 1/341 ، شماره 1018 ; و شرح نهج البلاغة ، شیخ محمّد عبده 3/30 ـ 31[ .

4. شفیعی شاهرودی، گزیده اى جامع از الغدیر، ص 266.

جمعه 8 11 1389 17:1

تهمت های ناروای بن تیمیه به شیعه در باب اصول دین

بن تیمیه می گوید : اصول دین نزد شیعه امامیّه چهار تاست : توحید ، عدل ، نبوت و امامت که آخرین اصل است ، و توحید و عدل و نبوّت پیش از آن است. و مسأله «نفى صفات» و «مخلوق بودن قرآن» و «عدم رؤیت خدا در آخرت» را جزء مسائل توحید مى شمارند ، و مسأله نفى و تکذیب قدرت خدا را در مبحث عدل مطرح مى کنند و معتقدند که خداوند نه قدرت بر هدایت کسى دارد و نه قدرت بر گمراهى او و نه قدرت بر انجام کارى ; چون غالباً کارى را که مى خواهد انجام نمى گیرد و کارى را که نمى خواهد انجام مى گیرد ، و مسائلى از این دست; بنابراین به خالقیّت و قادریّت و مشیّت او اعتقادى ندارند(1) .

در پاسخ مى گوییم: به اندازه اى این مرد جاهل است که فرق بین اصول دین و اصول مذهب را تشخیص نمى دهد و بدون آشنایى با عقاید دیگران آن را مورد نقد و بررسى قرار مى دهد ، و معاد که از اصول دین است و تک تک شیعه به آن معتقد است را از قلم انداخته است . وانگهى ، اگر کسى امامت را از اصول دین بداند ، بى راهه نرفته است; چون خداى سبحان در آیه : (إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُواْ . . .)(2)[ سرپرست و ولىّ شما ، تنها خداست و پیامبر او و آنها که ایمان آورده اند] ولایت امیر مؤمنان(علیه السلام) را در کنار ولایت خود و ولایت پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) قرار داده ، و مراد از «مؤمنین» در آیه على(علیه السلام) است .

و همچنین در آیه : (الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِى وَرَضِیتُ لَکُمُ ا لاِْسْلامَ دِیناً)(3)[  امروز، دین شما را کامل کردم; و نعمت خود را بر شما تمام نمودم; و اسلام را به عنوان آیین (جاودان) شما پذیرفتم] خداوند کمال دین را ولایت آن حضرت قرار داده است ، و این ، معنا ندارد مگر آنکه امامت از اصول دین شمرده شود ، به گونه اى که بدون آن دین ناقص ونعمتهاى خدا براى بندگان نا تمام خواهد بود ، و تنها با آن ، دین مورد پسندِ خدا یعنى اسلام به کمال خود مى رسد .

ونیز بر اساس آیه : (یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَآ أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ وَإِنْ لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ)(4)[  اى پیامبر! آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است، کاملاً (به مردم) برسان! و اگر نکنى، رسالت او را انجام نداده اى! خداوند تو را از (خطرات احتمالى) مردم، نگاه مى دارد] مقام ولایت نزد خدا به اندازه اى اهمیّت دارد که اگر پیامبر آن را اعلام نکند در واقع وظیفه تبلیغ رسالت خود را انجام نداده است.

و ولایت اهل بیت(علیهم السلام) شرط قبولى اعمال است و معناى اصل بودن آن ، چیزى جز این نیست ، و اصل بودن توحید و نبوّت نیز به همین جهت است ، و هیچ فرعى از فروع دین این ویژگى را ندارد . و گویا نزد قدماى اصحاب این معنا بدیهى بوده است ; از این رو وقتى دو نفر نزد عمر بن خطّاب نزاعى را مطرح کردند او [عمر ]گفت: این مرد (على) مولاى من و همه مؤمنان است و کسى که او مولایش نباشد مؤمن نیست(5). و این نیز بدیهى بوده است که بُغض او ـ صلوات الله علیه ـ نشانه نفاق و کفر ، و وجودش پس از پیامبر معیار شناخت مؤمن از غیر مؤمن ، و دشمنى با او نشانه بى ایمانى است.

و از اینکه بسیارى از احکام توحید و نبوّت در امامت جارى است ، اصل شمردن آن به واقع نزدیکتر است ، و عدم جریان اندکى از احکام آن دو به جهت حکمت و مصلحت اجتماعى ، مانع اصل بودنِ ولایت نخواهد بود .

امّا مسأله نفى صفات : اگر منظورش همان معنایى است که شیعه اراده کرده یعنى عین ذات بودن صفات و نفى زائد بودن آن بر ذات ، این عین توحید است . و امّا اگر منظورش نظریه نامربوط «معطّله»(6) باشد یقیناً شیعه از آن بیزار بوده و هست و عقیده زلال شیعه از این آلودگى ها پاک مى باشد .

و امّا مسأله مخلوق بودن قرآن : در کتابهاى عقاید با برهانِ صادق ، مفصّلاً ثابت شده است که قرآن همیشه با خدا نبوده تا در قدیم بودن شبیه خدا باشد .

امّا مسأله نفى رؤیت : نفى رؤیت همان نفى جسمیّت از خدا است که برهان راستین با پشتوانه قرآن و سنّت ، قاطعانه بر آن گواهى مى دهند.

و امّا سایر مسائلى که او به شیعه نسبت داده (نفى قادریت، خالقیت و مشیّت الهى) همگى دروغ محض است و شیعه از آغاز پیدایش تا کنون ، قائلان به آن را گمراه دانسته و مى داند .(7)

 

 

1ـ منهاج السنّة 1 : 23 .

2ـ مائده : 55 .

3ـ مائده : 3 .

4ـ مائده : 67 .  

5ـ ر. ک: کتاب الریاض النضرة 2: 170[ 3/115] ; ذخائر العقبى محبّ طبرى : 68 ; مناقب خوارزمى: 97 [ص 160، ح 191] ; الصواعق المحرقه : 107 [ص 179] . و در الفتوحات الاسلامیّة 3 : 307 آمده است : «روزى على(علیه السلام) درباره مردى اعرابى قضاوت کرده حکمى صادر فرمود ، ولى اعرابى راضى نشد . عمر بن خطّاب او را فراخواند و به او گفت : «ویلک إنّه مولاک ومولى کلّ مؤمن ومؤمنة» [واى بر تو مگر نمى دانى که او مولاى تو و مولاى هر مرد و زن مؤمنى است] .

6ـ [«معطّله» : در اصطلاح اشاعره ، عبارتند از معتزله ; زیرا ذات خداوند را از توصیف به صفات تعطیل مى کنند . و بر کسانى که عقل را از معرفت و تحصیل معارف تعطیل مى دانند ، نیز اطلاق مى شود ; دلیل اینها این است که خداوند ، عقل را براى اقامه عبودیّت به انسان داده است نه براى ادراک ربوبیّت ، واگر کسى آنچه را که براى اقامه ربوبیّت به او داده شده (عقل) ، را در ادراک ربوبیّت مشغول کند ، هم عبودیّت را از دست مى دهد و هم به ربوبیّت نمى رسد ; ر . ک : رسائل و مقالات ، آیت الله سبحانى/265] .

7. شفیعی شاهرودی،  گزیده اى جامع از الغدیر، ص 296.

X