معرفی وبلاگ
وَإِنَّمَا سُمِّيَتِ الشُّبْهَةُ شُبْهَةً لاَِنَّهَا تُشْبِهُ الْحَقَّ، فَأَمَّا أَوْلِيَاءُ اللهِ فَضِيَاؤُهُمْ فِيهَا الْيَقِينُ، وَدَلِيلُهُمْ سَمْتُ الْهُدَى ، وَأَمَّا أَعْدَاءُ اللهِ فَدُعَاؤُهُمْ الضَّلالُ، وَدَلِيلُهُمُ الْعَمْى... نهج الباغه خطبه 38 شُبهه را از اين جهت شُبهه ناميده اند كه شبيه و مانند حق است، پس روشني دوستان خدا در چيزهاي شُبهه ناك، ايمان و يقين است، و راهشان راه هدايت و رستگاري است و اما دشمنان خدا پس دعوت آنان به ضلالت و گمراهي است، و راهنماي آنان كوري آنان مي‎باشد.
صفحه ها
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 502969
تعداد نوشته ها : 502
تعداد نظرات : 163
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان

تهمت های ناروای بن تیمیه به شیعه در باب اصول دین

بن تیمیه می گوید : اصول دین نزد شیعه امامیّه چهار تاست : توحید ، عدل ، نبوت و امامت که آخرین اصل است ، و توحید و عدل و نبوّت پیش از آن است. و مسأله «نفى صفات» و «مخلوق بودن قرآن» و «عدم رؤیت خدا در آخرت» را جزء مسائل توحید مى شمارند ، و مسأله نفى و تکذیب قدرت خدا را در مبحث عدل مطرح مى کنند و معتقدند که خداوند نه قدرت بر هدایت کسى دارد و نه قدرت بر گمراهى او و نه قدرت بر انجام کارى ; چون غالباً کارى را که مى خواهد انجام نمى گیرد و کارى را که نمى خواهد انجام مى گیرد ، و مسائلى از این دست; بنابراین به خالقیّت و قادریّت و مشیّت او اعتقادى ندارند(1) .

در پاسخ مى گوییم: به اندازه اى این مرد جاهل است که فرق بین اصول دین و اصول مذهب را تشخیص نمى دهد و بدون آشنایى با عقاید دیگران آن را مورد نقد و بررسى قرار مى دهد ، و معاد که از اصول دین است و تک تک شیعه به آن معتقد است را از قلم انداخته است . وانگهى ، اگر کسى امامت را از اصول دین بداند ، بى راهه نرفته است; چون خداى سبحان در آیه : (إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُواْ . . .)(2)[ سرپرست و ولىّ شما ، تنها خداست و پیامبر او و آنها که ایمان آورده اند] ولایت امیر مؤمنان(علیه السلام) را در کنار ولایت خود و ولایت پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) قرار داده ، و مراد از «مؤمنین» در آیه على(علیه السلام) است .

و همچنین در آیه : (الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِى وَرَضِیتُ لَکُمُ ا لاِْسْلامَ دِیناً)(3)[  امروز، دین شما را کامل کردم; و نعمت خود را بر شما تمام نمودم; و اسلام را به عنوان آیین (جاودان) شما پذیرفتم] خداوند کمال دین را ولایت آن حضرت قرار داده است ، و این ، معنا ندارد مگر آنکه امامت از اصول دین شمرده شود ، به گونه اى که بدون آن دین ناقص ونعمتهاى خدا براى بندگان نا تمام خواهد بود ، و تنها با آن ، دین مورد پسندِ خدا یعنى اسلام به کمال خود مى رسد .

ونیز بر اساس آیه : (یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَآ أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ وَإِنْ لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ)(4)[  اى پیامبر! آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است، کاملاً (به مردم) برسان! و اگر نکنى، رسالت او را انجام نداده اى! خداوند تو را از (خطرات احتمالى) مردم، نگاه مى دارد] مقام ولایت نزد خدا به اندازه اى اهمیّت دارد که اگر پیامبر آن را اعلام نکند در واقع وظیفه تبلیغ رسالت خود را انجام نداده است.

و ولایت اهل بیت(علیهم السلام) شرط قبولى اعمال است و معناى اصل بودن آن ، چیزى جز این نیست ، و اصل بودن توحید و نبوّت نیز به همین جهت است ، و هیچ فرعى از فروع دین این ویژگى را ندارد . و گویا نزد قدماى اصحاب این معنا بدیهى بوده است ; از این رو وقتى دو نفر نزد عمر بن خطّاب نزاعى را مطرح کردند او [عمر ]گفت: این مرد (على) مولاى من و همه مؤمنان است و کسى که او مولایش نباشد مؤمن نیست(5). و این نیز بدیهى بوده است که بُغض او ـ صلوات الله علیه ـ نشانه نفاق و کفر ، و وجودش پس از پیامبر معیار شناخت مؤمن از غیر مؤمن ، و دشمنى با او نشانه بى ایمانى است.

و از اینکه بسیارى از احکام توحید و نبوّت در امامت جارى است ، اصل شمردن آن به واقع نزدیکتر است ، و عدم جریان اندکى از احکام آن دو به جهت حکمت و مصلحت اجتماعى ، مانع اصل بودنِ ولایت نخواهد بود .

امّا مسأله نفى صفات : اگر منظورش همان معنایى است که شیعه اراده کرده یعنى عین ذات بودن صفات و نفى زائد بودن آن بر ذات ، این عین توحید است . و امّا اگر منظورش نظریه نامربوط «معطّله»(6) باشد یقیناً شیعه از آن بیزار بوده و هست و عقیده زلال شیعه از این آلودگى ها پاک مى باشد .

و امّا مسأله مخلوق بودن قرآن : در کتابهاى عقاید با برهانِ صادق ، مفصّلاً ثابت شده است که قرآن همیشه با خدا نبوده تا در قدیم بودن شبیه خدا باشد .

امّا مسأله نفى رؤیت : نفى رؤیت همان نفى جسمیّت از خدا است که برهان راستین با پشتوانه قرآن و سنّت ، قاطعانه بر آن گواهى مى دهند.

و امّا سایر مسائلى که او به شیعه نسبت داده (نفى قادریت، خالقیت و مشیّت الهى) همگى دروغ محض است و شیعه از آغاز پیدایش تا کنون ، قائلان به آن را گمراه دانسته و مى داند .(7)

 

 

1ـ منهاج السنّة 1 : 23 .

2ـ مائده : 55 .

3ـ مائده : 3 .

4ـ مائده : 67 .  

5ـ ر. ک: کتاب الریاض النضرة 2: 170[ 3/115] ; ذخائر العقبى محبّ طبرى : 68 ; مناقب خوارزمى: 97 [ص 160، ح 191] ; الصواعق المحرقه : 107 [ص 179] . و در الفتوحات الاسلامیّة 3 : 307 آمده است : «روزى على(علیه السلام) درباره مردى اعرابى قضاوت کرده حکمى صادر فرمود ، ولى اعرابى راضى نشد . عمر بن خطّاب او را فراخواند و به او گفت : «ویلک إنّه مولاک ومولى کلّ مؤمن ومؤمنة» [واى بر تو مگر نمى دانى که او مولاى تو و مولاى هر مرد و زن مؤمنى است] .

6ـ [«معطّله» : در اصطلاح اشاعره ، عبارتند از معتزله ; زیرا ذات خداوند را از توصیف به صفات تعطیل مى کنند . و بر کسانى که عقل را از معرفت و تحصیل معارف تعطیل مى دانند ، نیز اطلاق مى شود ; دلیل اینها این است که خداوند ، عقل را براى اقامه عبودیّت به انسان داده است نه براى ادراک ربوبیّت ، واگر کسى آنچه را که براى اقامه ربوبیّت به او داده شده (عقل) ، را در ادراک ربوبیّت مشغول کند ، هم عبودیّت را از دست مى دهد و هم به ربوبیّت نمى رسد ; ر . ک : رسائل و مقالات ، آیت الله سبحانى/265] .

7. شفیعی شاهرودی،  گزیده اى جامع از الغدیر، ص 296.


X