شركت امناء بهائي
شركت امناء كه در سال 1337 ش. (1958 م)در ايران تشكيل شد، در حقيقت يكي ديگر از سازمانهاي نيمه مخفي بهائي است كه براي معاملات، قبول موقوفه، هديه، ضبط ما ترك بهائيان بدون اولاد به وجود آمده است. براي نخستين بار نظير اين شركت در آمريكا در سال 1929 م. (1308 ش) در واشنگتن تشكيل شد. اين شركت نوبنياد بدون اينكه تا آن روز سابقه كار داشته باشد توسط (هنري . ل . استيسون) وزير امور خارجه وقت آمريكا به رسميت شناخته شد، و اعتبار نامه ي تأسيس آن از جانب وي به محافل مركزي بهائيان آمريكا و كانادا صادر شد. شركت مزبور كه به نام هيأت امناء به ثبت رسيد، به موجب اظهار نامه تقاضا كنندگان به منظور: عقد قراردادها، قبول وصيت نامه ها، پذيرفتن موقوفه، انجام معاملات تجاري و بالاخره انجام هرگونه معاملات مذهبي و غير مذهبي تشكيل شده بود. "شوقي رباني" در اين باره مي نويسد: « ... تسجيل محفل ملي بهائيان امريكا به عنوان هيأت امناء كه از لحاظ مقررات مملكت يك نوع شركت رسمي محسوب است موجب گرديد كه هيأت محفل بتواند طبق قانون به عقد معاملات و قراردادها مبادرت نموده، املاكي به نام خود به ثبت و آنچه كه از طريق وصيت و ... به جامعه بهائي اهدا مي شود به نام و عنوان رسمي محفل منتقل نمايد... ».[1]
پس از تشكيل شركت امناء آمريكا و كانادا، شركتهاي مشابهي تحت همين عنوان در ممالك ديگري از جمله: هند، مصر و سودان، استراليا و زلاند نو، جزائر بريتانيا به ثبت رسيد. پس از اين به تدريج همه ي محافل بهائي مقيم كشورهاي مختلف جهان براي رسميت دادن به تشكيلات بهائيت و ايجاد هيأت امناء و شركت امناء دست به اقدام زدند و موفق شدند شركتها و تأسيسات بهائي را به ثبت برسانند. چه اينكه توانستند در كمتر از ده سال حدود هشتاد شركت سهامي متعلق به محفل ملي بهائي در سرتاسر جهان به ثبت برسانند.
در ايران چون هيچگاه بهائيت به رسميت شناخته نشد و اجازه ي فعاليت علني به پيروان آن داده نشد، هر گونه اقدامي نيز كه از طرف محافل مركزي بهائيان ايران و يا محافل مختلف انجام مي گيرد به رسميت شناخته نمي شود. نخستين باري كه بهائيان موفق شدند، در سال 1337ش. (1958 م) بود. در آن سال شركت سهامي امناء به منظور انجام هرگونه عمليات عمراني با سرمايه ظاهري سي مليون ريال در اداره ثبت شركتها به ثبت رسيد. اين شركت كه سه هزار سهم ده هزار ريالي داشت فقط ده سهم آن با نام و بقيه سهام بي نام و متعلق به محفل مركزي بهائيان ايران بود.[2]
نداي اسلام ، مرجعي براي پاسخ به شبهات و تبيين ضلالات بهائيان گمراه
[1] . قرن بديع، قسمت چهارم، ص 41.
[2] . انشعاب در بهائيت، ص 299 – 302.
بيت العدل اعظم الهي بهائيت
يكي از وظائف خطيري كه "شوقي رباني" قبل از درگذشت بايست بدان عمل كند، تعيين جانشين بود، چون وي فرزندي نداشت. اما طبق وصيت نامه ها و سنتهاي رهبران پيشين، مخصوصا به عقيده ي مخالفانش، كه هم اكنون در رأس سازمان بهائيت قرار دارند، او مي بايست با ذكر اسم و تعيين قطعي كسي را كه بعد از او در رأس بهائيت قرار مي گرفت و به نام "ولي امرالله" ناميده مي شد، تعيين كند، و حال آنكه وي دست به چنين اقدامي نزد. "عبدالبهاء" در وصيت نامه اي خطاب به شوقي افندي مي گويد: « اي احباي الهي! بايد ولي امرالله در زمان حيات خويش من هو بعده را تعيين نمايد». او همچنين مي گويد: « اي ياران! ايادي امرالله را بايد، ولي امرالله تسميه و تعيين كند».
شوقي رباني كه خود مي دانست فرزند و جانشين بلا انقطاعي ندارد، براي اداره ي بهائيت، تشكيل و تأسيس "بيت العدل اعظم الهي" را لازم دانست. او ايجاد بيت العدل را در آغاز ولايت خود به همه ي بهائيان جهان اطلاع داده بود. منتهي از همان روزي كه وي خبر ايجاد اين تشكيلات را به همگان اعلام داشت، زمزمه هاي مخالفت از هر سو بلند شد. بهائيان تشكيل بيت العدل را طبق الواح وصايا مي دانستند. عبدالبهاء در الواح وصايا گفته بود: هرگاه ولي امرالله (شوقي رباني) طبق يك وصيت نامه مخصوص _ شبيه وصيت نامه ي خود او، كه به الواح وصايا معروف است_ جانشين خود را كه "ولي امر ثاني" خوانده مي شود، تعيين كرد مي بايست:
1_ از بين رجال بهائي هشت نفر را در درجه ي اول انتخاب كنند.
2_ اين هشت نفر به رياست ولي امر ثاني (كسي كه شوقي رباني او را به رياست و پيشوائي انتخاب كرده) دور هم گرد آمده، تشكيل جلسه دهند و بهائيت را اداره كنند.
عبدالبهاء نام چنين تشكيلاتي را بيت العدل الاعظم گذارده است.
شوقي رباني پس از درگذشت عبدالبهاء در سال 1922 م. به جانشيني وي منصوب شد. او در اولين لحظات چگونگي اداره ي بهائيت را چنين اعلام مي دارد:
1_ از حضرت عبدالبهاء تمناي عون و عنايت مي نمايم كه اينجانب را به اجراي وصاياي مباركه كه اهم آنها تعيين جانشين و انتخاب ايادي امرالله است موفق بفرمايند.
2_ تمهيدات لازمه ي كامله ي را كه جهت انتخاب و تأسيس بيت العدل عمومي لازم و ضروري است فراهم آورده به ياران ابلاغ خواهد شد.
3_ تكليف بيت العدل را تكليف شديد خود دانسته و معتقد است كه: « كليه ي افكار و قواي خود را حصر در فراهم نمودن تمهيدات مهمه ي لازمه از براي تشكيل بيت العدل اعظم الهي خواهد نمود».
او در سال 1951 م. (1328 ش) يعني شش سال قبل از درگذشت، پيام ذيل را درباره ي تأسيس هيئت بين المللي بهائي، به كليه ي مراكز بهائي جهان ابلاغ كرد:
« ... به محافل مليه در شرق و غرب تصميم خطير و تاريخي تأسيس اولين شوراي بين المللي بهائي را ابلاغ نمائيد... درجه ي رشد كنوني محالفل 9 گانه مليه كه با كمال جديت در سراسر عالم بهائي به خدمات امريه قائمند، مرا بر آن مي دارد كه تصميم تاريخي فوق را كه بزرگترين قدم در سبيل پيشرفت نظم اداري حضرت بهاء الله در سي سال اخير محسوب است اتخاذ نمايم.
اين شوراي جديدالتأسيس عهده دار انجام سه وظيفه مي باشد:
1_ با اولياي حكومت اسرائيل ايجاد روابط نمايد.
2_ مرا در ايفاي وظائف مربوط به ساختمان فوقاني مقام اعلي كمك و مساعدت كند.
3_ با اولياي كشوري در باب مسائل مربوط به احوال شخصيه داخل مذاكره شود.
و چون اين شوري كه نخستين مؤسسه ي بين المللي و اكنون در حال جنين است توسعه يابد عهده دار وظائف ديگري خواهد شد، و به مرور ايام به عنوان محكمه ي رسمي بهائي شناخته شده، سپس به هيئتي مبدل مي گردد كه اعضايش از طريق انتخاب معين مي شوند و موسم گل و شكوفه ي آن هنگامي است كه به بيت العدل عمومي تبديل، و ظهور كامل ثمرات آن وقتي است كه مؤسسات متفرعه ي عديده آن تشكيل گشته، به صورت مركز اداري بين المللي بهائي در جوار روضه ي مباركه و مقام اعلي كه مقر دائمي آن خواهد بود، انجام وظيفه نمايد.
شوقي رباني در پيام 9/02/ 1922 وعده مي دهد: « ... ان شاء الله ... تمهيدات لازمه ي كامله از براي انتخاب و تأسيس بيت العدل عمومي ... ابلاغ به ياران خواهد شد... ».[1]
سرانجام شوقي رباني پس از 29 سال، اعضاي بيت العدل اعظم را انتخاب كرده و اين مركز را تشكيل داد. اين انتصاب نامه ي هيئت بين المللي بهائي، حيفا، به دستور شوقي رباني در اخبار امري سال 109 بهائي و با مقدمه اي به اين شرح چاپ شده است: « حضرت ولي امرالله كرارا با اعضاي هيئت خاطر نشان فرموده اند كه اقدامات روحاني و اداري در اين كشور بايد مبتني بر "لوح كرمل" باشد ... سفينه الله شريعت الهي و اشاره به بيت العدل عمومي است كه هيئت بين المللي كنوني جنين آن است، و بايد پس از طي مراحل متوالي به بيت العدل تبديدل و در همين كوه مقدس مستقر گردد، و وظائف مقدسه ي خود را انجام دهد.[2]
نداي اسلام ، مرجعي براي پاسخ به شبهات و تبيين ضلالات بهائيان گمراه
[1] . اسرار صعود، ص 16.
[2] . انشعاب در بهائيت، ص 145 – 151.
جهاد از نوع بهايي
"سيد باب" در "احسن القصص" چند سوره ي آن را مخصوص جنگ و محاربه با دشمنان نازل كرده، و پيروان خود را امر به كشتن و جنگ مي نمايد.
در سوره اي كه به نام "قتال" ناميده است، مي گويد: (انّ الله قد كتب عليكم القتال في سبيل الله هذا الذكر الاعظم بالحقّ علي الامر و قد كان الامر في امّ الكتاب عظيما ... يا قرّة العين حرّض المؤمنين علي القتال بين ايدينا فانّ الله قد ضمن لهم الجنّة) خداوند نوشته است براي شما قتال را در راه اين ذكر اعظم (سيد باب) به حقّ و روي امر و فوق امر و امر در كتاب بزرگ است.[1]
همچنين مي گويد: (يا ايها الحبيب حرض المؤمنين علي القتال ان يك منكم عشر رجال صابرون يغلبوا باذن الله الفا... يا معشر المؤمنين فاسخروا البلاد و اهلها لدين الله الخالص و لايقبلوا من الكفار جزية) اي حبيب من (قرة العين) تحريص كن مؤمنين را بر قتال اگر از شما ده نفر صابر شد به اذن خدا به هزار نفر غلبه مي كنند... و اي جماعت مؤمن مسخّر كنيد بلاد را و اهالي شهر ها را براي دين خالص خدا و از كفار جزيه نپذيريد.[2]
و نيز مي گويد: (اقتلوا المشركين حيث وجدتموهم الا عند المسجد الحرام و حرم ائمّتكم الحقّ) بكشيد مشركان را در هر جائيكه پيدا كرديد مگر در نزديكي مسجد الحرام (چون موقع نوشتن اين كتاب روي قوانين اسلام رفتار مي كرد) و در نزديكي حرمهاي امامان به حقّ تان.[3]
و در سوره ي ديگري مي گويد: (يا قرّة العين اذا جاء الامر من عندي فادعوا الناس الي القتال فانّ الله قد اخزن ليومك رجالا كالجبال في القوّة) اي قرة العين زماني كه از جانب من، امر قتال صادر شد، پس دعوت كن مردم را به سوي قتال و متوجه باش كه خداوند براي اين ايام مرداني را كه مانند كوهها قوي هستند ذخيره نموده است.[4]
انگيزه صدور اين احكام توسط "ميرزا بهاء" به جهت ادعاي مهدويّت و بابيّت بوده است، و مي خواسته آن علائم (غلبه و قتال حضرت قائم منتظر كه در روايات شريفه وارد شده است) و پيش گوئي هايي را كه درباره حضرت حجت (عج) گفته شده است، به خودش منطبق نمايد؛ ولي غفلت داشته است كه: اگر حضرت قائم (عج) چنين تشديدي نسبت به مخالفين بنمايد، پس از اتمام حجت و تعيين راه حق و روشن كردن حقيقت است، نه مانند "باب" كه تنها ادعا باشد؛ آنهم ادعايي متناقض.[5]
و اين است سرقت آشكارا از قرآن كريم براي اعتبار بخشيدن به آيات دروغين مذهب ساختگي و دست پرورده استعمار بهائيت!!!!
نداي اسلام ، جامع ترين وبلاگ پاسخ به شبهات در تبيان
[1] . احسن القصص، سوره ي 96.
[2] . احسن القصص، سوره ي 97.
[3] . احسن القصص، سوره ي 99.
[4] . احسن القصص، سوره ي 102.
[5] . محاكمه و بررسي در تاريخ و عقائد و احكام باب و بهاء،ج 2، ص 140.
واقعه بَدَشت و نسخ اسلام
بَدَشت محلي است نزديك شاهرود. اجتماع بدشت براي دو منظور بود: يكي نجات "باب" از زندان "ماكو" و ديگري تعيين تكليف بابيه با دين اسلام، و اعلام جدائي و مخالفت صريح با ديانت اسلام.
طراح و گرداننده اصلي اين اجتماع "ميرزا حسينعلي" با دستياري و همكاري "محمد علي بار فروشي" و "قرة العين" بود. ميعاد گاه، محلي به نام بدشت تعيين گرديد.
بدشت در آن زمان، محل رفت و آمد مسافران و كاروانيان مازندران و خراسان و تهران بوده است؛ در اين دشت، ميرزا حسينعلي بيست و دو روز حدود هشتاد نفر از بابيان را ميزباني كرد، و كميته سه نفري دو جوان تازه به بلوغ رسيده: ميرزا حسينعلي و محمد علي بار فروشي و يك زن زيبا و بي پرده، قرة العين، شب ها به پنهان و خلوت، شور و بحث مي كردند، و صبح ها نتايج آن را به صورت فراميني بر سر بابيان مي كوبيدند. خلوتشان را در شب، كه ظن همگان را بر انگيخته بود، با اعطاي القابي به يكديگر، كه محمدعلي بارفروشي، "قدوس" است و طاهره، "قرة العين" است، ميرزا حسينعلي "بهاء الله" است... پوششي بر ظنّ ها انداخته، و مملوك ترين آدم هاي غفلت كرده، در انتظار صدور اوامر الهي مي نشستند، تا اين سه نفر جوان خوش خط و خال، صبحگاهان آيات صادره را بر آنان بخوانند! بابيان و طراحان بدشت، از اين توقف و ميعاد، سه نتيجه بدست آوردند:
1 - بهره از سفره ي گسترده قرة العين، و حظ دو جوان از يك زن، و يك زن از دو جوان.
ميرزا حسينعلي در بيان معني« غضوا ابصاركم » به نقل "تلخيص تاريخ نبيل زرندي" مي گويد:« ما يك روز ناخوش شديم ( در دشت بدشت ) و در بستر خوابيديم، جناب طاهره پيغام داده بود كه از ما ملاقات كند، ما متحير مانديم كه چه جواب بدهيم، ناگهان ديدم طاهره بدون حجاب به صورت گشاده از در وارد شد و جلو ما ايستاد ».[1]
2 - بر اين اساس و زمينه ها، و در حالي كه علي محمد شيرازي، تنها، مدعي بابيت حضرت امام حجة بن الحسن العسكري ( عليه السلام ) را در سر داشت؛ و از اين رو به تصريح عبدالحسين آواره در كتاب "كواكب الدريه" و عباس افندي در كتاب "تذكرة الوفا"، جميع بابيان در دشت بدشت، نماز جماعت مي خواندند و ميرزا حسينعلي به پيشنمازي و بابيان اقتداء به او...
3_ نتيجه تصميمات بزرگان بابيه در بدشت، اين شد كه به هر قيمتي هست، "باب" را از "ماكو" برهانند؛ و ترتيب كار را چنين نهادند كه مبلغيني به اطراف بفرستند، تا كليه مؤمنين به "باب" را تشويق به مسافرت به "ماكو" نمايند، و پس از آن كه اجتماع به اندازه كافي قدرت يافت، از شاه درخواست عفو "باب" را بنمايند. اگرشاه مخالفت كرد، با حمله به سرباز خانه و قراولان، سيدعلي محمد را از زندان خارج كنند و در مقابل دولت بايستند؛ و چنانچه دولت سخت گرفت و نتوانستند ايستادگي نمايند، به خاك روسيه پناه برند.[2] دراخذ اين تصميم "قرة العين" بيش از ديگران اصرار داشت و اين پيشنهاد اثر فكري او بود كه به كمك فصاحت و شور مخصوصي، به سايرين قبولاند.
اما موضوع دوّم (اعلان جدائي از اسلام) به اين سادگي نبود. قرة العين، عاشق رهائي از قيد و بند، اين فكر را در كميته سه نفري القاء كرده بود كه شريعت اسلام را نسخ كنند، و اعلان نسخ شريعت اسلام را خود به اطلاع بابيان سجّاده دار و سجده كننده برساند.
ميرزا حسينعلي خود را به تمارض زد، و روابط قدوس و طاهره خانم مقداري شكر آب گرديد.
ولي اعلام بي تكليفي و انحلال همه ي عقايد اسلامي، شوري بود كه تمامي وجود اين زن جوان و جميله را فرا گرفته بود. از اين روي برحسب ظاهر، علي رغم تمايل و خواست ميرزا حسينعلي و ميرزا محمد علي بار فروشي (قدوس)، آرايشي تمام كرد، سر را برهنه، لباس فاخر و جذاب پوشيد و به تصريح "تلخيص تاريخ نبيل زرندي" قامت پريوش خود را در برابر ديد و تماشاي همگان نهاد.[3]
به اين صورت كه ابتداء در پس پرده اي بنشست و لب به سخن گشود: «اي اصحاب! اين روزگار از ايام فترت شمرده مي شود؛ امروز تكاليف شرعيه يكباره ساقط است و اين صوم و صلوة... كاري بيهوده است. آنگاه كه ميرزا علي باب اقاليم سبعه را فرو گيرد و اين اديان مختلف را يكي كند، تازه شريعت خواهد آورد و قرآن خويش را در ميان امت وديعتي خواهد نهاد. هرتكليف كه از نو بياورد، بر خلق روي زمين واجب خواهد گشت. پس، زحمت بيهوده بر خويش روا نداريد و زنان خود را در مضاجعت طريق مشاركت بسپاريد، و در اموال يكديگر شريك و سهيم باشيد كه در اين امور، شما را عقابي و عذابي نخواهد بود...»[4]
درميان همين بحث پرحرارت، به اشاره قرة العين، پرده به يك سوافتاد و قرة العين همچون زنان پريروي افسانه اي، در برابر كساني كه منتظر همه چيز بودند جز اين منظره، ظاهر شد. اثر اين عمل شديد بود؛ چون عده اي دستان خود را بر صورت گرفته، صدا به اعتراض برداشتند و عده اي ازآن محل فرار كردند و تنها چند نفري خيره خيره به حسن و جمال وي نظر دوخته بودند. قرةالعين براي جلب قلوب، چند قدمي در ميان صفوف آنان رفت ولي اين كار نتيجه اي نداد و بالاخره ميرزا حسينعلي عباي خود را بردوش او انداخته وي را از صحنه بيرون برد.[5]
عبد البهاء در "مكاتيب" مى نويسد:
«و جناب طاهره جمله ي اِنّى اَنَا الله (من همان خدا هستم) را در بدشت تا عنان آسمان به اعلى النّدا بلند نمود و همچنين بعضى احبّاء در بدشت.»[6]
كار افتضاح به جايى رسيد كه فاضل مازندرانى در كتاب "ظهور الحق"مى نويسد: «ملا حسين بشرويه اى (از نخستين پيروان باب)، كه حلقه اخلاص حضرت قدوس (محمد على بابلى) در گوش داشت، در بدشت حاضر نبود، همين كه واقعات مذكوره به سمعش رسيد، گفت: «اگر من در بدشت بودم اصحاب آنجا را با شمشير كيفر مى نمودم.»[7]
سرانجام پس از پايان واقعه بدشت، حسينعلى بهاء با قرة العين و خادمه وى به نور مازندران عزيمت كردند.
[1]. تلخيص تاريخ نبيل، ص 474.
[2]. فتنه باب، اعتضاد السلطنه، ص 178.
[3]. تلخيص تاريخ نبيل، ص 295.
[4]. ظهور الحق، ص 182.
[5]. تاريخ جامع بهائيت، بهرام افراسيابي، ص 70.
[6]. مكاتيب، ج 2، ص 254.
[7]. ظهور الحق، بخش سوم، ص 110.
ديدگاه فرقه بهائيت نسبت به زن
بهائيان، ازدواج با همه ي محارم را، جز با زن پدر جايز مي دانند؛ و اين از كثيف ترين دستورالعمل هايي بود، كه بهائيان براي حفظ و ازدياد نسل خود به آن تن داده اند؛ و علاوه بر اين، مانند پيشينيان خود، از راه فطرت و اخلاق خارج شده و روابط فاسد و لجام گسيخته و غير طبيعي را به عنوان امري پذيرفته شده در ميان خود قبول كرده اند و مرتكب مي شوند، و در صدد آن هستند همان طور كه در غرب، برخي كشورها اين عمل زشت اخلاقي را قانوني كرده اند، در تمام دنيا به صورت اصلي قانوني درآورند.
بانگاهي گذرا به سير تاريخي اين فرقه و دستورالعمل هاي مكتوب و منتشر شده آنان، مشاهده مي كنيم كه اين اعمال، از ابتداي حركت اين افراد جاسوس و خود فروخته و غرق در لجنزار هواهاي پست نفساني، يكي از مهم ترين اصول پذيرفته شده آنان بوده است. آنها عقيده داشتند:
«... اين ايام، ايام فطرت است و هيچ تكليفي بر مردم واجب نيفتاده؛ اگر چه در شريعت "باب" يك زن را نُه شوهر جايز است، ولي اكنون اگر افزون بخواهد، منعي نباشد؛ و هر يك از جماعت، نامي از انبياء كبار و ائمه اطهار را برخويش مي نهادند و زنان و دختران خويش را به نام و نشان زنان خانواده ي طهارت مي خواندند؛ هر جا كه جمع مي شدند، به شرب خمر و منهيات شرعيه ارتكاب مي نمودند، و زنان خويش را اجازه مي دادند، تا بي پرده به مجلس نامحرمان درآمده، و به خوردن شراب مشغول شوند و سقايت نمايند».[1]
حسين فردوست در خاطرات خود، نمونه هاي بسياري از رفتارهاي ناهنجار مردان بي بند و بار بهائي همچون هويدا و ... را ذكر ميكند، و علاوه بر آن افرادي مانند صبحي نيز، نمونه هاي بسيار ديگري را در كتاب "خاطرات صبحي" خود نقل مي كند.
"قرّة العين"، زن فاسد و بي عفتي كه با گفتار و رفتار فاسدش، نقش مؤثري در معرفي و جذب افراد منحرف به اين فرقه داشت، خطاب به پيروان بابيگري گفته است: « اي اصحاب! اين روزگار از ايام فطرت شمرده مي شود، امروز تكاليف شرعيه به يكباره ساقط است و اين صوم (روزه) و صلوة (نماز) و ثنا و صلوات، كاري بيهوده است ... پس زحمت بيهوده بر خويش روا نداريد و زنان خود را در مضاجعت (همخوابگي و همبستري) به طريق مشاركت! بسپاريد!».[2]
و البته اين جملات از كسي كه مريد فرقه اي استعمار ساخته است، بعيد نيست؛ چرا كه وزارت مستعمرات انگليس _از مؤسسان و حاميان فرقه هاي ضاله_ نيز، خطاب به يكي از جاسوسان خود در كشورهاي اسلامي مي گويد:
«در مسئله بي حجابي زنان بايد كوشش فوق العاده به عمل آوريم، تا زنان مسلمان به بي حجابي و رها كردن چادر، مشتاق شوند... پس از آنكه حجاب زن با تبليغات وسيعي از ميان رفت، وظيفه ي مأموران ماست كه جوانان را به عشق بازي و روابط جنسي نامشروع با زنان تشويق كنند و به اين وسيله، فساد را در جوامع اسلامي گسترش دهند».[3]
بهائيان همچنين با توجه به تأثير پذيري كودكان و نوجوانان، بيشترين تلاش تبليغي خود را بر روي اين نسل متمركز كرده اند، و لجنه هاي گلشن توحيد، با احداث مهد كودك ها و مدارس و ترتيب دادن اردوهاي تبليغي، كودكان و نوجوانان را به خود جذب مي كنند.
آنها همچنين به بهانه ي صلح و شعار تساوي زن و مرد، زنان را در تمام عرصه ها به عنوان عروسك هاي خيمه شب بازي، كه سرنخ آنان دست صهيونيست ها است، به روي صحنه آورده و مي خواهند به وسيله ي آنان، صلحي منطبق بر نظم نوين و تك قطبي جهاني برقرار سازند. "عبدالبهاء" در يكي از مطالب خود مي نويسد:
«... و چون نسوان در عالم انساني نفوذ و تأثير كلي يابند، از جنگ محققاً جلوگيري نمايند... نفرت و انزجار آنان نسبت به جنگ، بايد براي استقرار و حفظ صلح عمومي مورد استفاده قرار گيرد».[4]
و البته بهترين و مؤثرترين كار زنان، نقش تبليغي آنان است: «اي اماء رحمن، محفلي... آرايش دهيد و در آن محفل به كمال حكمت در اوقات مخصوصه، مجتمع شويد و به ذكر آن يار مهربان مشغول گرديد، و مذاكره در ادله و براهين ظهور جمال مبين فرمائيد، تا هر يك از اماء رحمن نطقي بليغ يابند و لساني فصيح بگشايند و سبب هدايت اماء كثيره گردد و عليكن التحية و الثناء... ».[5]
با توجه به آثار منتشره بهائيان مشاهده مي شود كه آنان دنباله رو فرقه ي استعماري وهابيت هستند كه با تلقين جاسوس انگليسي، مستر همفر، و حمايت هاي قواي نظامي و مالي انگليس ايجاد شد.
حضرت امام (رضوان الله عليه) سالها پيش، از اين هماهنگي پرده برداشته و مي فرمايند: «يك حقايقي در كار است، شما آقايان در تقويم دو سال پيش از اين يا سه سال از اين بهائي ها مراجعه كنيد، در آنجا مي نويسد: تساوي حقوق زن و مرد رأي عبدالوهاب، آقايان هم از او تبعيت مي كنند... نظامي كردن زن، رأي عبدالوهاب، آقا تقويمش موجود است، نگوئيد نيست...».[6]،[7]
[1] . فتنه ي باب، ص 14.
[2] . تاريخ جامع بهائيت، ص 114.
[3] . خاطرات مستر همفر، ص 84.
[4] . مقام و حقوق زن در ديانت بهائي، ص 92.
[5] . همان، ص 146.
[6] . صحيفه ي نور، ج 1، ص 56.
[7] . سايه روشن بهائيت، ص 147 – 152.