معرفی وبلاگ
وَإِنَّمَا سُمِّيَتِ الشُّبْهَةُ شُبْهَةً لاَِنَّهَا تُشْبِهُ الْحَقَّ، فَأَمَّا أَوْلِيَاءُ اللهِ فَضِيَاؤُهُمْ فِيهَا الْيَقِينُ، وَدَلِيلُهُمْ سَمْتُ الْهُدَى ، وَأَمَّا أَعْدَاءُ اللهِ فَدُعَاؤُهُمْ الضَّلالُ، وَدَلِيلُهُمُ الْعَمْى... نهج الباغه خطبه 38 شُبهه را از اين جهت شُبهه ناميده اند كه شبيه و مانند حق است، پس روشني دوستان خدا در چيزهاي شُبهه ناك، ايمان و يقين است، و راهشان راه هدايت و رستگاري است و اما دشمنان خدا پس دعوت آنان به ضلالت و گمراهي است، و راهنماي آنان كوري آنان مي‎باشد.
صفحه ها
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 501733
تعداد نوشته ها : 502
تعداد نظرات : 163
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان

اهداف قیام عاشورا-قسمت دوم

هدف دوم: امر به معروف و نهى از منکر  

 این هدف، هم در کلمات امام حسین(علیه السلام) آمده است، و هم اصحاب آن حضرت به آن اشاره کرده اند، و هم پیروان وشیفتگان حضرتش در زیارتنامه ها آن را زمزمه مى کنند.

امام حسین(علیه السلام) در وصیّت نامه اش خطاب به محمّد حنفیّه فرمود: «أُریدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعرُوفِ وَ أَنْهى عَنِ الْمُنْکَرِ; هدف من از قیام امر به معروف و نهى از منکر است».(1)

مسلم بن عقیل، سفیر دلاورِ سرور و سالار شهیدان، پس از آنکه یکّه و تنها با دشمن مبارزه کرد و بالاخره دستگیر شد و او را نزد عبیدالله بن زیاد آوردند، امیر کوفه خطاب به آن حضرت گفت: «شنیده ام براى فتنه انگیزى (و اختلاف در میان مسلمانان) به کوفه آمده اى؟» حضرت در پاسخش فرمود: «ما لِهذا آتَیْتُ، وَ لکِنَّکُمْ أَظْهَرْتُمُ الْمُنْکَرَ، وَ دَفَنْتُمُ الْمَعْرُوفَ... فَأَتَیْناهُمْ لِنَأْمُرَهُمْ بِالْمَعْرُوفِ، وَ نَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ; براى فتنه انگیزى به کوفه نیامده ام، بلکه از آنجا که شما منکرات را گسترش داده و معروف را دفن کرده اید ... به سوى مردم کوفه آمده ایم تا آنها را امر به معروف کرده و از منکرات باز داریم».(2)

در زیارتنامه هاى مربوط به امام حسین(علیه السلام) از جمله زیارت وارث مى خوانیم: «اَشْهَدُ اَنَّکَ قَدْ اَقَمْتَ الصَّلاةَ، وَآتَیْتَ الزَّکاةَ، وَاَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ، وَنَهَیْتَ عَنْ الْمُنْکَرِ، وَاَطَعْتَ اللهَ وَرَسُولَهُ حَتّى اَتیکَ الْیَقینُ; شهادت مى دهم که تو (امام حسین(علیه السلام)) نماز را بپا داشتى، و زکات را پرداختى، و امر به معروف و نهى از منکر کردى، و تا هنگام شهادت از خدا و رسولش اطاعت کردى».(3)

بنابراین، بى شک یکى از اهداف مهمّ آن حضرت در قیام عاشورا، احیاى دو فریضه فراموش شده امر به معروف و نهى از منکر بود.

اهمّیّت فوق العاده امر به معروف و نهى از منکر:

 از یک جهت امر به معروف و نهى از منکر از همه وظایف دینى مهم تر است. بدین جهت در حدیث ارزشمندى از حضرت على(علیه السلام) مى خوانیم:

«وَمَا أَعْمَالُ الْبِرِّ کُلُّهَا وَ الْجِهَادُ فِی سَبِیلِ اللّهِ، عِنْدَ الاَْمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّهْیِ عَنِ الْمُنْکَرِ، إِلاَّ کَنَفْثَة فِی بَحْر لُجِّیٍّ; (بدانید) تمام اعمال نیک وحتّى جهاد در راه خدا در برابر امربه معروف ونهى از منکر همچون قطره اى است در مقابل یک دریاى پهناور».(4)

ما یک تشبیه ساده و در عین حال دقیق و عمیق در مورد این دو فریضه داریم. توجّه فرمایید:

مزرعه بزرگى را در نظر بگیرید. این مزرعه به دو چیز مهم نیاز دارد، تا سرپا بماند و مفید باشد:

نخست آبیارى منظّم و کافى و به موقع، و گرنه همه درختان و محصولات باغ مى خشکد.

دوم دفع آفات مختلفى که دامنگیر محصول مى شود.

امر به معروف حکم آبیارى مزرعه عظیم دین را دارد، و نهى از منکر در حکم آفت زدایى آن است. اگر مزرعه دین به وسیله امرِ به معروفِ منظّم و کافى و به هنگام، آبیارى نگردد محصولات آن نابود مى گردد، همان گونه که چنانچه پس از بارور شدن محصولات، با نهى از منکر آفت زدایى صورت نگیرد، محصولى از آن مزرعه باقى نخواهد ماند.

این که در روایت فوق امر به معروف و نهى از منکر (از یک نظر) از همه واجبات مهم تر شمرده شده، دلیلش این است که بدون این دو، بقیّه واجبات به بار نمى نشینند.

مراحل امر به معروف و نهى از منکر:

 همان گونه که در روایات(5) و رساله توضیح المسائل فقها آمده، امر به معروف و نهى از منکر سه مرحله دارد، که توجّه به آن لازم است:

الف) مرحله قلبى: یعنى در دل عاشق معروف و دشمن منکر باشد. هنگامى که معروفى را مى بیند خوشحال و مسرور گردد، و در مواجهه با منکرات منزجر و غمگین شود، و خلاصه حالت درونى اش در برخورد با این دو پدیده یکسان نباشد. که این حالت درونى انگیزه عمل خواهد شد.

ب) مرحله زبانى: علاوه بر عشقِ درونى نسبت به معروف و بیزارى قلبى از منکرات، آن را بر زبان جارى سازد و در برخورد با منکرات و ترک معروف ها، با زبان خویش و به صورت مؤدّبانه و دوستانه، تذکّر دهد. اگر بدون خشونت و با رویى گشاده و پرهیز از جریحه دار کردن احساسات، به طرف مقابل تذکّر دهد، قطعاً اثر خواهد کرد.

ج) برخورد عملى و فیزیکى: مرحله سوم امر به معروف و نهى از منکر، یعنى برخورد عملى و فیزیکى که کار حکومت است. اگر شخص یا اشخاصى آشکارا در جامعه مرتکب منکرات شوند و معروف ها را زیر پا بگذارند و به تذکّرات دیگران توجّهى نکنند، حکومت اسلامى باید آنها را دستگیر و مجازات کند. و چنانچه آزادى آنها به نظام اسلامى ضربه بزند، باید آنها را زندانى نماید. تکرار مى کنیم که این مرحله، کار افراد عادى نیست، بلکه وظیفه حکومت است.

امام حسین(علیه السلام) و امر به معروف و نهى از منکر

 همان گونه که قبلا اشاره شد در عصر حکومت بنى امیّه مخصوصاً یزید منکرات همه جا را فرا گرفته بود، حتّى مرکز حکومت پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله)، مدینه منوّره، آلوده انواع منکرات و محرّمات شده بود.(6) کار به جایى رسیده بود که گروهى از مردم مدینه به استقبال زنان خواننده مى رفتند و از این کار احساس شرمندگى نمى کردند! تو خود حدیث مفصّل بخوان از این مجمل، و وضعیّت بقیّه شهرها را که از مرکز ظهور اسلام دور بودند تصوّر کن. البتّه این روند ـ همان گونه که قبلا اشاره شد ـ یک روند طبیعى بود، زیرا وقتى سردمداران حکومت و کسانى که خود را خلیفه و جانشین پیامبر(صلى الله علیه وآله) مى پنداشتند آلوده به انواع گناهان شوند، از مردم عادى چه توقّعى مى توان داشت؟!

به قول شاعر عرب:

اِذَا کَانَ رَبُّ الْبَیْتِ بِالدَّفِّ مُولِعاً *** فَشِیمَةُ اَهْلِ الْبَیْتِ کُلُّهُمُ الرَّقْص(7)

«هنگامى که رییس خانواده علاقه شدید به نوازندگى داشته باشد، تمام اهل خانه به رقص و پایکوبى مى پردازند».

آرى، منکرات، شرق و غرب جهان اسلام را فرا گرفت، و معروف ها به فراموشى سپرده شد. صلحا، عبّاد، مهاجران، انصار از صحنه حکومت کنار گذاشته شده، و ظالمان و فاسدان و تبعیدیان زمان پیامبر(صلى الله علیه وآله) و مطرودان، زمام امور را به دست گرفتند.(8) امام حسین(علیه السلام) در چنین شرایطى با تمام وجود خود (با قلب و زبان و عمل) رسالت امر به معروف و نهى از منکر را ادا نمود. در روز عاشورا قرآن را بر سر نهاد و در میان دو لشکر قرار گرفت و مکرّر آنها را به عمل کردن به قرآن دعوت نمود، و هنگامى که مشاهده کرد مرحله قلبى و زبانى کارساز نیست وارد مرحله بعد شد. در مرحله سوم گاه دشمن نابود مى شود و به این وسیله از ادامه منکرات باز مى ماند و اگر این کار ممکن نشود باید فداکارى کرد و این رسالت را به پایان رساند. آرى امام حسین(علیه السلام)با تقدیم خون خود این وظیفه بزرگ را انجام داد و درخت نوپاى اسلام را آبیارى کرد، و آن را از نابودى نجات داد.

خون اباعبدالله الحسین(علیه السلام) و فرزندان و یارانش، هم مزرعه اسلام را آبیارى کرد و هم آن را آفت زدایى نمود. اگر قیام امام حسین(علیه السلام)نبود و بنى امیّه و بازماندگان عصر جاهلیّت رسوا نمى شدند معلوم است چه بر سر اسلام مى آوردند، و اگر بود همچون مزرعه پرآفتى بود که ثمره چندانى نداشت.

یکى از مسایل مهمّ تاریخ اسلام قیام هاى پس از واقعه کربلا بود. قیام هایى نظیر قیام توّابین، قیام مختار و مانند آن، تمام این نهضت ها یک شعار داشتند و آن «اَلرِّضَا لاِلِ مُحَمَّد»(9) بود. حتّى ابومسلم خراسانى هم با این شعار بر سر کار آمد، و موفّق به منقرض ساختن حکومت بنى امیّه شد. هر چند در تحویل حکومت به صاحبان اصلى آن اشتباه کرد و آن را به بنى عبّاس سپرد; یا مجبور شد به آنها بسپارد.

بنابراین، امر به معروف و نهى از منکر یکى دیگر از اهداف قیام امام حسین(علیه السلام) بود، و حضرت براى رسیدن به این هدف با اهداى خون خود موفّق شد، و آثارش تدریجاً ظاهر گشت، و آن حرکت جاهلى متوقف شد.

پیام این هدف

 آیا سخنان امام حسین(علیه السلام) در این رابطه این پیام را به ما نمى دهد که باید در سایه عزادارى ها معروف ها را گسترش داده و منکرات را برچینیم؟ به یقین هر سال باید بر عظمت و وسعت عزادارى ها افزوده شود، امّا اگر همچنان معروف ها فراموش شود و منکرات گسترش یابد، قطعاً به هدف سیّدالشهدا نرسیده ایم. در عصر و زمان ما هم مزرعه دین نیازمند آبیارى به وسیله امر به معروف و آفت زدایى با نهى از منکر است و اگر از این دو اصل مهم غفلت شود، خطرات و آفات جامعه اسلامى را با هجوم فرهنگ ضدّ دینى غرب تهدید خواهد کرد.

ادامه دارد ....

منابع :

1 . بحارالانوار، ج 44، ص 329 ; مقتل خوارزمى، ج 1، ص 188 .

2 . بحارالانوار، ج 44، ص 329 ; فتوح ابن اعثم، ج 5، ص 33 .

3 . مفاتیح نوین، ص 382; بحارالانوار، ج 98، ص 197، ح 32 .

4 . نهج البلاغه، کلمات قصار، 374 .

5 . وسائل الشیعه، ج 11، ابواب الامر والنهى، باب 3 .

6 . به گفته مسعودى در مروج الذهب، ج 3، ص 67، در دوران کوتاه حکومت یزید دربار وى مرکز فساد و فحشا و گناه بود و آثار آن در جامعه نیز گسترش یافته بود، به گونه اى که حتّى در محیط مقدّسى همچون مکّه و مدینه جمعى به نوازندگى و استعمال آلات لهو و لعب مى پرداختند. (عاشورا، ص 216).

7 . التحفة السنیّة، ص 79; اضواء على الصحیحین، ص 286; و الانتصار للعاملى، ج 6،

ص 480 .

8 . معاویه افرادى همچون عمروبن عاص، زیاد بن ابیه، مغیرة بن شعبه، سمرة بن جندب را در شهرهاى مصر و بصره و کوفه در حکومت شریک کرد. جالب اینکه حضرت على(علیه السلام)در یک پیش بینى شگفت آور در نامه 62 نهج البلاغه از این واقعه خبر داد. شرح بیشتر را در کتاب عاشورا، ص 163 به بعد مطالعه فرمایید.

9 . بحارالانوار، ج 52، ص 302، ح 46 و صفحات 174 و 175 و 178 و 199 .


دسته ها : پرسش و پاسخ - محرم
سه شنبه 28 7 1394 15:30

بسم الله الرحمن الرحیم

و ما توفیقی إلا بلله علیه توکلت وإلیه أنیب و العاقیبة للمتقین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین و اللعن الدائم علی أعدائهم أجمعین ، آمین.

برخی افراد ، این فرمایش امیرالمؤمنین در نهج البلاغه(نامه 28- ص 386 بر اساس شرح صبحی صالح) که می فرماید :"فإنّا صنایع‏ ربّنا و الناس صنایع لنا" را اشاره به این دانسته اند که :اهل بیت علیهم السلام ، مصنوع خداوند هستند و سایر مخلوقات ، مصنوع آن بزرگواران(والعیاذ بلله).

در وهله اول به نظر می رسد امر بر این افراد ملتبس شده و دچار شبهه ای خطرناک شده اند ، در ادامه برای تنویر افکار ، جوابی کوتاه به این موضوع می دهیم و در آینده ان شاء الله موضوع به طور مفصل جواب داده خواهد شد.

قرآن فرموده : فبشر عباد آلذین یستعون القول فیتبعون أحسنه ، انشاء الله جزو همین دسته قرار گیریم و در زمره :اولئک الذین هداهم الله و اولئک هم اولوالالباب ، باشیم بجاه محمد و آله.

این نامه ای که امیرالمؤمنین سلام الله علیه خطاب به معاویه نوشته ، اهل علم در شرح این فقره "فإنّا صنایع‏ ربّنا و الناس صنایع لنا" فرموده اند :

مرحوم مولی محمدصالح مازندرانی در شرح کافی (ج‏2 ص252) فرموده :

«... فإنّا صنایع‏ ربّنا و الناس صنایع لنا »

مراده علیه السّلام إن من طلب العلم و الحکمة و أسرار الشریعة فلیرجع إلینا و لیسأله عنّا»

مقصود حضرتش این است که هرکه خواهان  علم و حکمت و اسرار شریعت مطهر باشد ، به ما اهل بیت رجوع کند و در مورد آن ، از ما بپرسد

فإنّا موارده و الناس بتعلیمنا یعلمون و بهدایتنا یهتدون.

چرا آنها علیهم السلام سرچشمه های آن هستند و مردم با تعالیم آنهاست که تعلیم می پذیرند و به هدایت آنهاست که هدایت یافته می شوند.

شیخ الإسلام مجلسی ثانی علیه الرحمه در شرح این روایت در بحار فرموده :

(البحار –ج 33 ص 67-ب باب کتبه إلى معاویة و احتجاجاته علیه و مراسلاته إلیه و إلى أصحابه‏- ح398/1

صنیعة الملک من یصطنعه و یرفع قدره.

" صنیعة الملک" یعنی کسی که پادشاه وی را به عنوان یکی از خواصش برگزیده و مقامش را گرامی داشته.

منه قوله تعالى‏ وَ اصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسِی‏.

و آیه شریفه 41 سوره طه  "‏ وَ اصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسِی‏" که در خصوص خطاب ذات اقدس خداوند متعال به موسی علی نبینا و آله و علیه السلام است ، به همین دلالت دارد.خداوند به ایشان می فرماید : تو را خاص خود کردم.

أی اخترتک و أخذتک صنیعتی لتنصرف عن إرادتی و محبتی

یعنی تو را برگزیدم و خاص خود کردم تا طبق اراده و مشیت و محبت من

فالمعنى أنه لیس لأحد من البشر علینا نعمة بل الله تعالى أنعم علینا فلیس بیننا و بینه واسطة و الناس بأسرهم صنائعنا فنحن الوسائط بینهم و بین الله سبحانه.

بدین معنا که احدی از بشر بر ما (اهل بیت ) لطف و منتی ندارد بلکه این خداوند متعال است که ما را مورد انعام و لطف خودش قرار داده لذا بین ما و او هیچ واسطه ای نیست و همه مردم ، دست پرورده ما اهل بیت هستند و مائیم که واسطه فیض بین آنها و ذات تبارک خدا هستیم.

یحتمل أن یرید بالناس بعض الناس أی المختار من الناس نصطنعه و نرفع قدره.

ممکن است منظور از "ناس" در این روایت ، برخی مردم باشد نه همه مردم. یعنی اهل بیت- صلوات الله علیهم- بعضی افراد برگزیده را با تحت تعالیم خاصشان می پرورانند و  قدر و منزلت آنها را بالا می برند.

همچنین شیخ الإسلام مجلسی فرمایش  علامه ابن میثم –طاب ثراه-  که از شراح نهج البلاغه است را در شرح این فقره ، نقل می کنند :

و قال ابن میثم لفظ الصنائع فی الموضعین مجاز ، من قبیل إطلاق اسم المقبول على القابل و الحال على المحل.

فرموده : لفظ "صنائع" در این دو جا در روایت مذکور ، بنا به مجاز است.مثل اطلاق اسم مقبول بر قابل و حال بر محل.

(که  این صراحت دارد که "صنائع" به معنای معنای خالق و مخلوق نیست.)

یقال فلان صنیعة فلان إذا اختصه لموضع نعمته

مثلا گفته می شود ، فلانی ، دست پرورده فلانی است ، یعنی وی را مورد لطف ویژه  قرار داده است.

و النعمة الجزیلة التی اختصهم الله بها هی نعمة الرسالة و ما یستلزمه من الشرف و الفضل حتى کان الناس عیالاتهم فیها.

و نعمت و لطف ویژه ای که خداوند به آنها-علیهم السلام-اختصاص داده ، نعمت اهل بیت رسالت بودن است و شرف و فضلی که این مقام داشته موجب شده همه مردم ، عیال سفره کرمشان باشند.

خداوند توفیق درایت احادیث آل محمد –صلی الله علیهم اجمعین- عنایت فرماید.

 

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله و الصلوة و السلام علی سیدنا رسول الله و علی آله ، آل الله ، و اللعن الدائم المؤبد علی اعدائهم أعداء الله الی یوم لقاء الله ...

شیخ سدید ابوعبدالله مفید- طاب ثراه -در اختصاص فرموده :

شیخ صدوق- طاب ثراه- به سندش از صحابی جلیل ،عبدالله بن عباس –رضی الله عنه-از رسول الله-صلی الله علیه و آله-  نقل کرده :

ذکر الله عز و جل عبادة و ذکری عبادة و ذکر علی‏ عبادة و ذکر الأئمة من ولده عبادة

همانطور که ذکر خداوند عبادت است ، ذکر پیغمبرش هم عبادت است و ذکر امیرالمؤمنین و اولادش هم عبادت است.

(اختصاص-حدیث فی الأئمه- ص224)

در موثقه علی بن ابی حمزه بطائنی از امام صادق صلوات الله علیه آمده :

إن ذکرنا من‏ ذکر الله‏ إنا إذا ذکرنا ذکر الله و إذا ذکر عدونا ذکر الشیطان.

(کافی-ج 2 ص 186-ب تذاکر الإخوان-ح 1)

بنابرین ، ذکر اهل بیت ، مساوی ذکر الله است.

خداوندمتعال در قرآن فرموده :

یا أیها الذین آمنوا اذکروا الله ذکرا کثیرا (سوره احزاب آیه 41)

و در صحیحه زید شحام از امام صادق- سلام الله علیه - یکی از مصادیق "ذکر کثیر "  ، تسبیح سیدة النساء -سلام الله علیها-است.

می فرماید : تسبیح فاطمة الزهراء من‏ الذکر الکثیر الذی قال الله عز و جل‏ اذکروا الله ذکرا کثیرا

(وسائل –ج 6 ص 441- ب 8 از ابواب التعقیب و ما یناسبه – ح1 )

در موثقه ابو بصیر اسدی از امام صادق آمده ، ایشان از پدرشان امام باقر روایت کرده اند :

إن ذکرنا من‏ ذکر الله و ذکر عدونا من ذکر الشیطان.

پس ذکر اهل بیت از مصادیق ذکر الله و ذکر دشمنان اهل بیت ، بدیهی است که از مصادیق ذکر شیطان باشد.

وسائل-ج 7 ص 153- ب 3 از ابواب الذکر –ح 3)

جابر بن یزید جعفی از امام باقر نقل می کند که به ایشان فرموده :

إن الشیطان إذا سمع منادیا ینادی یا محمد یا علی ذاب‏ کما یذوب‏ الرصاص حتى إذا سمع منادیا ینادی باسم عدو من أعدائنا اهتز و اختال‏

 (وسائل -ج 21 ص 393- ب 24 از ابواب أحکام الولاد- ح 3)

شیطان از شنیدن کسی که اسماء شریفه یا علی ، یا محمد را می گوید ، ذوب می شود همانطور که سرب با آن صلابت در برابر آتش ذوب می شود.

امام عسکری  -سلام الله علیه- فرموده :

إن الله عز و جل جعل ذکرنا أهل‏ البیت‏ شفاء للصدور و جعل الصلوات علینا ماحیة للأوزار و الذنوب و مطهرة من العیوب و مضاعفة للحسنات

(بحار-ج 26ص 233-ک الإمامه -ب 3 از ابواب سائر فضائلهم-ح 1)

در صحیحه عبدالحمید طائی از  امام صادق صلوات الله علیه آمده :

من‏ ذکر الله‏ کتبت‏ له عشر حسنات و من ذکر رسول الله ص کتبت له عشر حسنات لأن الله قرن رسوله بنفسه.

علت اینکه ثواب ذکر خدا با ذکر رسول الله یکی است ، این است که خدا پیغمبرش را مقارن با خودش دانسته.

و در آیه مباهله ، امیرالمؤمنین مقارن نفس رسول الله است

فقل تعالوا ندع أبناءنا و أبناءکم و نساءنا و نساءکم و أنفسنا و أنفسکم‏(سوره ال عمران آیه 61)

بنابراین ثواب ذکر امیرالمؤمنین ، با ثواب ذکر رسول الله یکی است و ثواب ذکر رسول الله ، با ثواب ذکر الله یکی است.

آیات و روایاتی که در ثواب ذکر الله آمده ، طبق قرآن و سنت ، همگی بر ذکر رسول الله تطابق دارند و از آنجا که امیرالمؤمنین نفس رسول الله است ، همگی فضائل این اذکار برای امیرالمؤمنین هم ثابت هستند.

برای روایات ثواب ذکر الله ، رجوع شود به :

کتاب های ،  ثواب الأعمال رئیس المحدثین شیخ صدوق رحمه الله و محاسن از فقیه اهل بیت ، احمدبن محمد برقی طاب ثراه .

خبر "ذکر علی عباده" متواتر است و در کتب فریقین آمده . در این خصوص رجوع شود به کتاب "عمده ابن بطریق حلی رحمه الله" که طرق صحیح این حدیث از منابع عامه را آورده.و همچنین مناقب ابن شهرآشوب مازندرانی طیب الله ثراه.

من حسب تتبع روایتی منصوص که ذکر یا علی را معادل شانزده هزار ختم قرآن باشد ، ندیدم. ولی استبعادی ندارد که چنین ثوابی باشد چرا که ثواب به حسب معرفت افراد متفاوت است.

روایتی که صدوق در ثواب الاعمال (ص154-ثواب من صلی علی النبی صلوة واحده) از أبو بصیر از امام صادق نقل کرده نیاز به تأمل دارد :

فرموده :  إذا ذکر النبی ص فأکثروا الصلاة علیه فإنه من صلى على النبی ص صلاة واحدة صلى الله علیه ألف صلاة فی ألف صف من الملائکة و لم یبق شی‏ء مما خلق الله إلا صلى على ذلک العبد لصلاة الله علیه و صلاة ملائکته

و کسی که ثواب صلوات را انکار کند یا آن را معقول نداند طبق فرمایش امام : چنین فردی جاهل و مغرور است.

 لا یرغب عن هذا إلا جاهل مغرور و قد برئ الله منه و رسوله.

اللهم صل و سلم و زد و بارک علی محمد و آله الطاهرین

فرزندان فاطمه، فرزندان پيامبر(ص)

1-  حاكم، در مستدرك،[1] به نقل از جابر مى نويسد: رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم فرمود: تمام فرزندان هر مادرى به پدرانشان منسوب مى شوند جز دو فرزند فاطمه، كه من ولى آن دو و پدراشان مي باشم.
حاكم، نوشته است كه: سند حديث صحيح مى باشد.
2-  خطيب بغدادى،[2] با دو سند از فاطمه دخت رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم نقل مى كند كه: رسول خدا فرمود: هر يك از فرزندان آدم به پدر خويش منسوب مى شود مگر فرزندان فاطمه، كه همانا من پدر و خويش پدريشان هستم.
3-  متقى در كنزالعمال [3]سه حديث نقل مى كند: حديث اول؛ رسول خدا فرمود: هر دختر زاده اي به پدرش منسوب مي شود مگر فرزندان فاطمه كه همانا منم ولى آنها و خويش پدريشان.
اين حديث را به نقل از طبرانى از فاطمه ى زهرا عليهاالسلام روايت مى كند.
حديث دوم؛ پيامبر فرمود: فرزندان هر مادرى منسوب به خويشان پدرى خود هستند، مگر فرزندان فاطمه، كه همانا منم ولى ايشان و منم خويش پدريشان.
حديث سوم؛ رسول خدا مي فرمايد: فرزندان هر زنى را خويشاوندانى باشد از طرف پدر، مگر فرزندان فاطمه، كه همانا من پدر ايشان و خويش پدريشان هستم.
وي اين حديث را به نقل از طبرانى از عمر روايت كرده است.
4- همچنين وي در كنزالعمال [4]چنين آورده است: هر فرزندي به پدرش منسوب مي شود مگر فرزندان فاطمه، كه من ولى ايشان و پدرشان هستم، آنها از گِل من سرشته شده اند، واى بر كسانى كه فضل ايشان را تكذيب كنند، دوستدار ايشان را خداوند دوست دارد و دشمن آنها را خداوند، دشمن دارد.
او مى نويسد ابن عساكر به نقل از جابر- (از رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم) اين حديث را نقل كرده است.
5-  هيثمى [5]به نقل از طبرانى و ابويعلى، از فاطمه عليهاالسلام روايت مى كند كه: رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم فرمود: فرزندان هر مادرى به خويشان پدريشان منسوبند مگر فرزندان فاطمه، كه همانا من ولىّ ايشان و خويش پدريشان هستم.
6- ابو نعيم [6]به نقل از احمد، در مناقب، از عمر روايت مى كند كه: رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم فرمود: فرزند هر پدرى به خويشان پدري اش منسوب است مگر فرزندان فاطمه، كه همانا من پدرشان و خويش پدريشان هستم.
    
منابع
[1] . [ مستدرك الصحيحين، ج 3، ص 164. ]
[2] . [تا ريخ بغداد، ج 11، ص 285. ]
[3] . كنزالعمال، ج 6، ص 220. ]
[4] . [ كنزالعمال، ج 6، ص 216. ]
[5] . [ مجمع الزوائد، ج 9، ص 172. ]
[6] .[ ذخائرالعقبى، ص 121. ]

شنبه 9 1 1393 11:0

هم سخن با فرشتگان

موضوع محدث بودن يك مسئله‏ى مسلم اسلامى است، زيرا فريقين (شيعه و سنى) در اين مطلب هم ‏رأى و هم‏سخن هستند، و علماي اهل سنت به وجود شخص محدَّث تصريح كرده اند، چنانچه قرطبي مي گويد: « محدث كسي است كه پندار و گمانش صادق باشد يا به او الهام مي شود؛ آن كسي كه در دلش به صورت الهام يا مكاشفه از عالم بالا چيزي القا شده باشد و يا اينكه بدون تصميم قبلي سخن راستي بر زبانش جاري شود و يا بدون آنكه به مقام نبوت رسيده باشد ملائكه با او سخن گويند...اين كرامتي است كه خدا به هريك از بندگانش كه بخواهد، عطا مي فرمايد.»[1]

همچنين ا ز امامان اهل بيت روايات بسيار نقل شده است كه جانشينان پيامبر (ص) همگي محدّث بوده اند به عنوان نمونه امام صادق عليه السلام مي فرمايد:

«ان اوصياء محمد محدثون»،[2] «بدرستى كه اوصياء محمد همگى محدث هستند».

مقصود ما از نقل اين روايات، اشاره به اين مطلب است كه حضرت صديقه سلام‏ اللَّه‏ عليها با على(ع) و اولاد معصومين او در اين فضيلت شريك است و او نيز محدثه بوده، چنان كه امامان دوازده‏گانه محدث بوده‏اند.

حضرت صادق عليه السلام مى‏فرمايد:

«فاطمه بنت رسول‏اللَّه صلى اللَّه عليه و آله كانت محدثه و لم تكن نبية، انما سميت فاطمة محدثة، لان الملائكة كانت تهبط من السماء فتناديها- كما تنادى مريم بنت عمران-: يا فاطمة (ان اللَّه اصطفاك و طهرك و اصطفاك على نساءالعالمين)، يا فاطمه (اقنتى لربك واسجدى واركعى مع الراكعين)[3] فتحدثهم و يحدثونها، فقالت لهم ذات ليله: اليست المفضله على نساءالعالمين مريم بنت عمران؟ فقالوا: لا، ان مريم كانت سيده نساء عالمها و ان اللَّه عز و جل جعلك سيده نساء عالمك و عالمها و سيده نساءالاولين و الاخرين».[4]

«فاطمه دختر رسول خدا محدثه بود ولي پيامبر نبود. او را از اين جهت محدثه ناميده‏اند كه فرشتگان از آسمان بر او نازل مى‏شدند و با او- همانگونه كه با مريم بنت عمران گفتگو داشتند- اين چنين سخن مى‏گفتند: يا فاطمه بدرستى كه خداى تعالى تو را پاك و منزه گردانيد و از ميان تمام زنان عالم تو را برگزيد.

(امام صادق عليه السلام چنين ادامه مى‏دهند): شبى حضرت صديقه سلام‏اللَّه‏عليها به فرشتگانِ هم‏صحبت خويش فرمود: آيا آن زني كه از جميع زنان عالم برتر است مريم نيست؟ جواب دادند: نه، زيرا مريم فقط سيده‏ى زنان عالم در زمان خودش بود، ولى خداى تعالى تو را- هم در زمان مريم، و هم در بين زنان ديگر از اولين و آخرين، سرور بانوان جهان قرار داده است».

در برخى از احاديث تصريح شده است به اينكه: جبرئيل هم‏صحبت حضرت صديقه سلام‏ اللَّه‏عليها بوده است. روايات وارده در اين موضوع صريحا حاكى از اين است كه بعد از رحلت پيامبر اكرم، خداوند متعال براى تسلى خاطر حضرت زهرا عليهاالسلام، فرشتگان را هم‏صحبت و مانوس او گردانيد، و در اين مورد حضرت صادق(ع) مى‏فرمايد:

«... ان فاطمه مكثت بعد رسول‏اللَّه خمسة و سبعين يوما و قد كان دخلها حزن شديد على ابيها، و كان جبرئيل ياتيها فيحسن عزاها على ابيها، و يطيب نفسها، و يخبرها عن ابيها و مكانه و يخبرها بما يكون بعدها فى ذريتها، و كان علىُّ يكتب ذلك فهذا مصحف فاطمة».[5]

«فاطمه بعد از رحلت پيامبر اكرم بيش از 75 روز زنده نماند، و غم جانسوز داغ پدر قلب او را لبريز كرده بود، به اين جهت جبرئيل پى در پى به حضورش مى‏آمد و او را در عزاى پدر تسليت مى‏گفت، و تسلى‏بخش خاطر غمين زهرا بود؛ و گاه از مقام و منزلت پدر بزرگوارش سخن مى‏گفت، و گاه از حوادثى كه بعد از رحلت او بر ذريه‏اش وارد مى‏گرديد خبر مى‏داد؛ و اميرالمؤمنين سلام‏اللَّه‏عليه نيز آنچه جبرئيل املاء مى‏كرد همه را به رشته‏ى تحرير در مى‏آورد، و مجموعه‏ى اين سخنان است كه به مصحف فاطمه موسوم گرديد».

روايت ديگرى در كتاب كافى، از امام صادق سلام‏اللَّه‏عليه به اين شرح نقل شده است: «ان اللَّه تبارك و تعالى لما قبض نبيه دخل على فاطمة من وفاته من الحزن ما لا يعلمه الا اللَّه عز و جل، فارسل اليها ملكا يسلى منها غمها و يحدثها؛ فاخبرت بذلك اميرالمؤمنين فقال لها: اذا احسست بذلك و سمعت الصوت، قولى لى، فاعلمته فجعل يكتب كل ما سمعت حتى اثبت من ذلك مصحفا، قال: ثم قال: اما انه ليس من الحلال والحرام، ولكن فيه علم ما يكون».[6]

«هنگامى كه خداى تعالى پيامبرش را قبض روح فرمود، از شدت غمهايي كه بر قلب زهرا در مصيبت پدرش وارد شد، جز خدا كسى آگاه نبود. به اين جهت حق تعالى فرشته‏اى را مونس زهرا سلام‏اللَّه‏عليها قرار داد تا تسلى‏بخش غمهاى او و هم‏صحبت او در تنهائى باشد.

فاطمه سلام‏اللَّه‏عليها اين مطلب را به على عليه‏السلام بازگو نمود؛ و حضرت فرمود هرگاه احساس كردى كه فرشته به حضورت آمد، و صداى او را شنيدى مرا خبر كن. از املاء جبرئيل و فرشتگان ديگر كه اميرالمؤمنين كاتب آنها بود، مصحف فاطمه فراهم آمد، كه على درباره‏ى آنها فرمود: در اين مصحف مسائل شرعى از حلال و حرام مطرح نيست بلكه دانشى است از آنچه كه بوقوع خواهد پيوست».

محدثه بودن فاطمه سلام‏اللَّه‏عليها در نزد شيعه از مسلمات است، بطورى كه در زيارت آن حضرت وارد شده است:

« ... السلام عليك ايتها المحدثة العليمة».[7] «سلام بر تو اي كسي كه با فرشتگان هم سخني و بسيار دانايي»

همچنين رواياتي در كتب اهل سنت درباره مقام و منزلت آن حضرت وجود دارد كه نشان مي دهد آن حضرت با فرشتگان هم سخن بوده است؛­ از جمله ابن شاهين در "فضائل" روايت كرده: پيامبر (ص) دست علي (ع) را گرفت و با هم وارد خان? فاطمه (س) شدند در حالي كه فاطمه (س) در مصلّاي خود مشغول نماز بود و نزد آن حضرت طبقي از غذا بود كه از آن بخار برمي خاست...» سپس مي نويسد: «... پيامبر (ص) فرمود اين غذا از كجاست؟ فاطمه عرضه داشت: اين ازجانب خداي متعال است، خداوند به هر كس كه بخواهد بي حساب روزي مي دهد»[8] رسول خدا(ص) گريان شده و فرمود: « الحمدلله الذي أبي لكما أن يخرجكما من الدنيا حتّي يجريك في المجري الذي أجري فيه زكريّا و يجريك فيه يا فاطمه بالمثال الذي جرت فيه مريم؛ كلما دخل عليها زكريا المحراب وجد عندها رزقاً (الآية).»[9] [ سپاس خدايي را كه قبل از آنكه شما را از دنيا ببرد به تو اي علي همان كرامتي را بخشيد كه به زكريا داد و به تو اي فاطمه كرامت مريم را بخشيد (آنگاه حضرت اين آيه را تلاوت كرد): هرگاه كه زكريا به محراب عبادت مريم وارد مي شد غذايي آسماني در نزد او مي يافت»[10]. و همانگونه كه مي دانيم اين غذا ها براي مريم از جانب فرشتگاني آورده مي شد كه با او هم صحبت بودند.

علاوه برآنكه تمام گفتار و كردار حضرت صديقه سلام‏ اللَّه‏ عليها در طول حيات پر بركتش  نمايانگر مقام محدّثه بودن آن حضرت مي باشد.

منابع

[1] . فيض القدير، ج4 ص507

[2] . از امام باقر و امام صادق عليهماالسلام نقل است كه: «ان اوصياء محمد (عليه و عليهم‏السلام) محدثون». (اصول كافى ج 1/ 270).

[3] . اصل آيه‏ى قرآنى چنين است: (يا مريم ان اللَّه اصطفاك و طهرك و اصطفاك على نساءالعالمين- يا مريم اقنتى لربك واسجدى و اركعى مع الراكعين) سوره‏ى آل‏عمران، آيه‏ى 43 42.

[4] . علل الشرائع ج 182، بحارالانوار ج 14/ 206، ج 43/ 78، 79.

[5] . اصول كافى ج 1/ 241، بصائر الدرجات ص 153، 154، بحارالانوار ج 22/ 546، ج 26/ 41، ج 43/ 194 156 80 79.

[6] . اصول كافى 1/ 240، بحارالانوار ج 22/ 545، ج 43/ 80.

[7] . اقبال الاعمال ص 624، بحارالانوار ج 97/ 199 195.

[8] . اشاره به آيه.

[9] . آل عمران،37

[10] . فضائل فاطمه لابن شاهين.

يکشنبه 3 1 1393 20:0

شبهه ابن تيميه در مورد حديث حرمت آتش بر فاطمه زهراء(عليها السلام)

ابن تيميه ناصبي مي گويد :

حديثى را كه  ابن المطهر(علاّمه حلّى) از پيامبر(صلى الله عليه وآله) نقل كرده كه: «إنّ فاطمة أحصنتْ فَرْجها فحرَّمَها اللهُ و ذرَّيَّتها على النّارِ» [فاطمه ، پاكدامنى پيشه كرد ، پس خداوند آتش را بر او و فرزندانش حرام كرد] ، به اتّفاق حديث شناسان دروغ است . و دروغ بودنش براى ديگران نيز اكنون آشكار خواهد شد ; اين كلام كه «فاطمه پاكدامنى پيشه كرد و خدا آتش را بر او و فرزندانش حرام كرد» ، قطعاً باطل است ; چون ساره نيز پاكدامن بود ولى خدا آتش را بر همه فرزندان او حرام نكرد ، و همچنين صفيّه عمّه پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) با وجود پاكدامنيش ، فرزندانش برخى خوب و نيكوكار و برخى ظالم و ستمگر شدند .

خلاصه ، زنان پاكدامن بى شمارند و عددشان را تنها خدا مى داند و فرزندان آنها بعضى نيكوكار و بعضى فاسد ، بعضى مؤمن و بعضى كافر هستند ; پس مزيّت و برترى فاطمه به خاطر پاكدامنى او نيست ; زيرا او در اين ويژگى با بيشتر زنان مؤمنان يكسان است(1) .

در پاسخ مى گوييم: شگفتا از اين مرد كه گمان مى كند اجماع و اتّفاق به ميل و اراده اوست كه هر گاه از آيه يا حديثى ، يا مسأله يا عقيده اى خوشش نيامد به جامعه علمى دستور بدهد كه اتّفاق كنيد ، و مرده و زنده نيز بلافاصله مى گويند لبّيك لبّيك و اجماع مى كنند و آنگاه او به اجماعشان استدلال مى كند ! به خدا سوگند! اگر انسان از دروغگويى و بيهوده گويى نهى نشده بود ، بيش از آنچه اين مرد گفته ، نمى توانست بگويد .

اى كاش مى دانستيم چگونه حديثى كه بسيارى از حفّاظ و آگاهان به حديث همچون حاكم ، خطيب بغدادى ، بزّاز ، ابويعلى ، عقيلى ، طبرانى ، ابن شاهين ، ابو نعيم ، محبّ طبرى ، ابن حجر ، سيوطى ، متّقى هندى ، هيثمى ، زرقانى ، صبّان و بَدَخشى(2) نقل كرده و صحّت آن را تأييد نموده اند ، بر دروغ بودن و بطلانش اجماع وجود دارد؟! اى كاش او به چند نفر از كسانى كه ادّعا مى كند حكم به كذب آن نموده اند اشاره مى نمود و ما را با آثار و سخنان آنان آشنا مى ساخت.

آيا دور از عقل نيست كه با يك سرى توهّمات و خيالبافى ها و شبهه اندازى ها حديثى را كه صحّتش ثابت و مورد تأييد است ، مورد بحث و نقد و جدال قرار داد؟! آرى، اصلاً عادت او در برابر فضايل اهل بيت كه ناخوشايند اوست، همين است . بايد پرسيد كه ميان عفّت و پاكدامنى و حرام بودن آتش براى فرزندان چه ملازمه اى وجود دارد كه بتوان با امثال ساره و صفيّه و زنان مؤمنه ديگر آن را نقض كرد؟ بلكه اين فضيلت ، ويژه سرور زنان ، فاطمه(عليها السلام) است ، و چه بسيارند فضايلى كه به آن حضرت اختصاص دارند و زنان با فضيلتى چون ساره و مريم و حوّا و ديگر زنان از آنها بى بهره اند ; بنابراين اگر امتياز خاصّى به فرزندان او اختصاص داده شود مشكلى ايجاد نخواهد كرد و از اين قبيل امتيازات براى آنان كم نيست .

و علاّمه زرقانى مالكى در ردّ اين ملازمه خيالى ، در «شرح المواهب» مى گويد :

اين حديث را ابويعلى و طبرانى و حاكم از ابن مسعود نقل كرده اند ، و حاكم آن را صحيح دانسته است ، و براى آن شواهد زيادى است . و مترتّب كردن حرمت آتش بر ذرّيه آن حضرت ، بر صفت پاكدامنى با اشاره به حضرت مريم براى اين است كه اوّلاً : مزيّت و برترى او را در پاكدامنى آشكار سازد . و ثانياً : صفت پاكدامنى را مدح كرده و اهمّيت آن را آشكار سازد ، وگرنه آن حضرت به حكم نصوص فراوان ، بر آتش حرام است(3) .

و اين حديث با احاديث فراوان ديگر تأييد مى شود ; مانند حديث ابن مسعود : «إنّما سُمِّيَتْ فاطمة لأنَّ الله قد فَطَمَها وذُرِّيتها عن النار يوم القيامة»(4) [ او فاطمه ناميده شده است ; زيرا خداوند در روز قيامت، او و فرزندانش را از آتش بريده و جدا كرده است (خدا آتش را بر او و فرزندانش حرام كرده است)] .

وسخن پيامبر(صلى الله عليه وآله) خطاب به فاطمه : «إنّ اللهَ غيرُ معذِّبِكِ ولا أحداً من وُلدكِ»(5) [خداوند تو و أحدى از فرزندانت را عذاب نخواهد كرد] .

و سخن حضرت خطاب به على(عليه السلام) : «إنّ اللهَ قَد غَفَر لك وَ لذُرّيَّتِك»(6) [خدا تو و فرزندانت را بخشيده است] .

و سخن حضرت : «وَعَدَني ربّي في أهل بيتي من أَقَرَّ منهم بالتوحيد و لي بالبلاغ أ نّه لا يُعذِّبُهم»(7)[ پروردگارم وعده داده است كه اهل بيت من چنانكه به يگانگى خدا و پيامبر بودن من اقرار داشته باشند ، آنان را عذاب ننمايد] .(8)

 

 

1 ـ منهاج السنّة 2 : 126 .

2 ـ مراجعه شود: مستدرك حاكم [3/152] ; تاريخ بغداد [3/54] ; مسند بزّاز [5/223 ، ح 1829] ; وابويعلى نيز اين روايت را در مسند كبير خود [ آن گونه كه در المطالب العالية 4/70 ، ح 3978 آمده است] نقل كرده است; والمعجم الكبير، طبرانى [22/406 ، ح 1018]; والثغور الباسمة، سيوطى: 46 و... .

3 ـ شرح المواهب زرقانى 3 : 203 . و تمام كلام زرقانى در نقد كتاب : «الصراع بين الاسلام والوثنيّة» خواهد آمد .

4 ـ تاريخ ابن عساكر [17/770 ; و در مختصر تاريخ دمشق 26/286] ; الصواعق : 96 [ص 160] .

5 ـ اين حديث را طبرانى [در المعجم الكبير 11/210 ، ح 11685] با سندى كه راويانش ثقه اند نقل كرده ، و ابن حجر در الصواعق : 96 و 140 [ص 160 و 235] صحّت آن را تأييد كرده است .

6 ـ الصواعق : 96و 139و140[ 161و 232و235].

7 ـ  حاكم در مستدرك 3 : 150 [3/163 ، ح 4718] ، و جمع ديگرى همچون سيوطى آن را نقل كرده اند [ الجامع الصغير ، سيوطى 2/716 ، ح 9623 ; كنزالعمّال 12/96 ، ح 34156] .

8 ـ شفيعي شاهرودي، گزيده اى جامع از الغدير، ص 308.

جمعه 1 1 1393 10:0

چگونگي تشكيل سپاه اسامه

روز دوشنبه چهار روز مانده به پايان ماه صفرسال يازدهم هجرت، پيامبر اكرم (ص) دستور داد مسلمانان براي جنگ با روم آماده شوند، چون صبح شد، پيامبر (ص) اسامه را طلبيد و به او فرمود: «به سوي جايگاه كشته شدن پدرت حركت كن، و بدان كه من تو را فرمانده اين لشگر نمودم، پس بامدادان بر اهل «اُبني»(1) بتاز... اگر خداوند تو را ياري نمود و به پيروزي دست يافتي توقف خود را در ميان آنان كوتاه كن، و با خود راهنماياني همراه كن، و جاسوساني را پيش روي خود قرار ده.»

روز چهار شنبه كه شد، تب و سردردي عارض پيامبر(ص) گرديد.

پيامبر در صبحگاهان روز پنج شنبه پرچمي به فرماندهي اسامه برافراشت، و آن را بدست «بريدة بن الحصيب الاسمي» سپرد، و «جرف»(2) را پايگاه لشگر معين نمود. وهيچكس از چهره هاي سرشناس مهاجرين وانصار نماند، مگر آن كه به اين سپاه ملحق گرديد.از جمله «ابوبكر» و «عمر بن خطاب» و «ابو عبيدة بن الجراح» و «سعد بن ابي وقاص»، و «سعيد بن زيد»، و «قتادة بن نعمان» و «سلمة بن اسلم بن حريش»، جزء آن لشگر بودند. و پيامبر(ص) به اسامه فرمود: «به نام خدا و در راه خدا به سوي جنگ بشتاب، و با منكرين خدا نبرد كن. عده اي ناراحت شده و اظهار داشتند: «جواني فرمانده و رئيس پيشگامان مهاجرين مي شود؟» اين خبر به پيامبر(ص) رسيد. حضرت خشمگين شده و در حالي كه بر اثر سر درد دستمالي به سر بسته و قطيفه اي بدوش انداخته بود، وارد مسجد شد و پس از حمد خداوند فرمود: «اين چه سخني است كه از بعضي از شما در مورد فرماندهي اسامة به من رسيده است؟ شما اگر امروز درباره فرماندهي اسامة اظهار نگراني مي كنيد، درباره فرماندهي پدر او نيز همين گونه نگران بوديد، به خدا سوگند او شايسته فرماندهي بود و فرزندش نيز پس از او شايسته فرماندهي است... و او محبوب ترين افراد نزد من است  با او به نيكي رفتار كنيد زيرا او از بهترين افراد شماست.

پيامبر (ص) پس از ايراد اين سخنان رهسپار منزل گرديد و مسلماناني كه قرار بود با اسامة حركت كنند، گروه گروه با پيامبر(ص) وداع كرده و در پايگاه جرف به اسامة پيوستند.

و اين درحالي بود كه بيماري پيامبر(ص) رو به شدت مي­گذاشت و حضرت مرتب مي فرمود: لشگر اسامة ماموريت خودرا انجام دهد(3) ،(4)

منابع :

 1 .اُبني به ضم همزه و سكون باء وفتح نون: جايگاهي است در شام، و ناحيه اي است در (بلقا) بين عسقلان و رمله در نزديكي موته جايي كه زيد بن حارثه و عبدالله بن رو احة و جعفربن ابي طالب شهيد شدند.

2.(جرف)محلي است در سه مايلي مدينه، در راه شام.

3. كامل ابن اثير، ج 2، ص 317.

4. علي محدث (بندر ريگي) سياهترين هفته تاريخ .

پنج شنبه 29 12 1392 13:0

نارضايتي و خشم فاطمه (سلام الله عليها) از ابوبكر

با مراجعه به تاريخ صدر اسلام در مي يابيم كه موضوع نارضايتي و خشم حضرت فاطمه(عليها السلام) از ابوبكر از جمله مسائل غير قابل انكار تاريخ مي باشد. بگونه اي كه  بخارى در صحيح‌ترين كتاب اهل سنت از غضب و قهر فاطمه سلام الله عليها بر ابوبكر، سخن گفته است.

وي درباب فرض خمس مى‌نويسد: فَغَضِبَتْ فَاطِمَةُ بِنْتُ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم فَهَجَرَتْ أَبَا بَكْرٍ فلم تَزَلْ مُهَاجِرَتَهُ حتى تُوُفِّيَتْ.(1)«فاطمه دختر رسول خدا (ص) از ابوبكر خشمگين و از وى روى گردان شد و اين ناراحتى ادامه داشت تا از دنيا رفت.»

 و نيز در باب غزوة خيبر، مى‌گويد: فَوَجَدَتْ فَاطِمَةُ على أبي بَكْرٍ في ذلك فَهَجَرَتْهُ فلم تُكَلِّمْهُ حتى تُوُفِّيَتْ(2) «فاطمه بر ابوبكر غضب كرد و ديگر با وى سخن نگفت تا ازدنيا رفت.»

در  باب قَوْلِ النبى (ص) لا نُورَثُ ما تَرَكْنَا صَدَقَةٌ مى‌نويسد: فَهَجَرَتْهُ فَاطِمَةُ فلم تُكَلِّمْهُ حتى مَاتَتْ.(3)«پس فاطمه از ابوبكر كناره گيرى كرد وبا وى سخن نگفت تا از دنيا رفت.»

همچنين بيهقي در السنن الكبري مي نويسد(4): فَغَضِبَتْ فاطمةُ علي أبي بكر و هَجَرتْه فَلَم تُكَلمه حتيّ ماتَتْ فدفَنَها عليٌ ليلاً «حضرت فاطمه بر ابوبكر غضب كرد  و از او اعراض نمود و با او صحبت نكرد تا اينكه وفات يافت . پس علي شبانه او را دفن كرد .»

علاوه بر اين دو ، ابن قتيبه در كتاب  الامامة و السياسة مي نويسد : عمر به ابوبكر گفت: بيا با هم به پيش فاطمه برويم؛ زيرا ما او را غضبناك كرديم، پس به را ه افتادند و از فاطمه اذن ورود خواستند، ولي او اجازه نداد. به نزد علي(ع) رفته و با او سخن گفتند،  او آنها را به داخل خانه آورد و چون نزد فاطمه نشستند، آن حضرت صورتش را به طرف ديوار برگرداند و جواب سلام آنان را نداد. پس ابوبكر گفت: اي محبوب رسول خدا (ص)! به خدا سوگند خويشاوندي  رسول خدا نزد من دوست داشتني تر از خويشاوندي خودم مي باشد، و من تو را از دخترم عايشه بيشتر دوست دارم، روزي كه پدرت وفات كرد دوست داشتم من هم  مي مُردم تا بعد از او باقي نمانم، آيا گمان مي كني من با اين كه تو را مي شناسم و فضل و شرف تو را مي دانم تو را از حق و ميراثت محروم مي كنم؟ امّا از پدرت رسول خدا شنيدم كه مي گفت « ما ارث بجا نمي گذاريم و هر چه از ما باقي بماند صدقه است؛ در اين هنگام فاطمه(ع) فرمود:  اگر حديثي از رسول خدا براي شما نقل كنم آيا آن را تأ ييد مي كنيد و به آن عمل مي كنيد؟ گفتند: آري!  فرمود: « نشدتكما الله ألم تسمعا رسول الله يقول «رضا فاطمة من رضاي وسخط فاطمة من سخطي فمن أحب فاطمة ابنتي فقد أحبني و من أرضى فاطمة فقد أرضاني و من أسخط فاطمة فقد أسخطني »؟!

«شما را به خدا سوگند مى‌دهم آيا شما دو نفر از رسول خدا نشنيديد كه فرمود: خشنودى فاطمه خشنودى من، و ناراحتى او ناراحتى من است. هر كس دخترم فاطمه را دوست بدارد و احترام كند مرا دوست داشته و احترام كرده است و هر كس فاطمه را خشنود نمايد مرا خشنود كرده است و هر كس فاطمه را ناراحت كند مرا ناراحت كرده است؟!

ابوبكر و عمر هر دو اعتراف كرده و گفتند: نعم سمعناه من رسول الله صلى الله عليه و سلم.

آرى ما از رسول خدا اينگونه شنيده ايم.

سپس صديقه طاهره فرمود: فإنّي أُشهد اللهَ و ملائِكَتَه أنَّكُما أسخطتُماني و ما أرضَيْتُماني  وَ لئِنْ لَقيتُ النَّبيَ لأشْكونَّكُما إليْه.  «پس من خدا و فرشتگان را شاهد مى‌گيرم كه شما دو نفر مرا اذيت و ناراحت كرده‌ايد و در ملاقات با پدرم از شما دو نفر شكايت خواهم كرد.»

حضرت به اين نيز بسنده نكرده و فرمود: والله لأدعون الله عليك في كل صلاة أصليها.(5)

به خدا قسم پس از هر نماز بر شما نفرين خواهم كرد.

و نيز ذهبي در كتاب تاريخ الاسلام خود  مي نويسد: از عايشه روايت است كه گفت: فاطمه بعد از وفات رسول خدا (ص) به نزد ابوبكر آمده و ميراث خويش را  از اموال بجاي مانده رسول خدا طلب كرد، ابوبكر  به آن حضرت گفت: همانا رسول خدا فرموده ما ارث از خود بجاي نمي گذاريم و آنچه كه از ما باقي بماند  صدقه است،  پس فاطمه غضبناك شد و از  ابوبكر روي گردانيد  تا اينكه از دنيا رفت(6). 

و اين درحالي است كه عدم رضايت صديقه شهيده (سلام الله عليها) از شيخين، اصل و اساس مشروعيت خلافت آن‌ها را زير سؤال مى‌برد؛ چرا كه ثابت مى‌كند تنها يادگار رسول خدا، برترين بانوى دو عالم،‌ سيده زنان اهل بهشت با خلافت ابوبكر و عمر مخالف و از دست آن‌ها ناراضى و خشمگين بوده است و طبق روايات صحيح السندى كه در صحيح‌ترين كتاب‌هاى اهل سنت آمده است، رضايت فاطمه رضايت رسول خدا و خشم او خشم رسول خدا است.

 ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. صحيح بخاري، ج 3،‌ ص 1126، ح2926، باب فَرْضِ الْخُمُسِ، تحقيق د. مصطفى ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.

2. صحيح بخاري، ج 4، ص 1549، ح3998، كتاب المغازي، باب غزوة خيبر، تحقيق د. مصطفى ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.

3. صحيح البخاري، ج 6، ص 2474، ح6346، كتاب الفرائض، بَاب قَوْلِ النبي (ص) لا نُورَثُ ما تَرَكْنَا صَدَقَةٌ، تحقيق د. مصطفى ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987

4. السنن الكبري ج6 ص 300 چاپ بيروت

5. ابن قتيبة  دينوري (متوفاي276هـ)، الإمامة والسياسة، ج 1،‌ ص 17، باب كيف كانت بيعة علي رضي الله عنه، تحقيق: خليل المنصور، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1418هـ - 1997م.

6. تاريخ الاسلام، ج 3، ص 21.

چهارشنبه 28 12 1392 21:51

بشارت انجيل به احمد

 الف ـ در تواريخ آمده است: پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) از كودكى دو نام داشت، و حتى مردم او را با هر دو نام خطاب مى كردند، يكى «محمّد» و ديگرى «احمد»، اولى را جدش، «عبد المطلب» براى او برگزيده بود و دومى را مادرش «آمنه».

اين مطلب، در «سيره حلبى» مشروحاً ذكر شده است.

ب ـ از كسانى كه مكرر پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) را با اين نام ياد كردند، عمويش «ابو طالب» بود، هم امروز در كتابى كه به نام «ديوان ابو طالب» در دست ما است، اشعار زيادى ديده مى شود كه، در آن از پيغمبر گرامى اسلام به عنوان «احمد» ياد شده مانند:

أَرادوُا قَتْلَ أَحْمَدَ ظالِمُوهُمْ *** وَ لَيْسَ بِقَتْلِهِمْ فِيْهِمْ زَعِيْمٌ

«ستمگران آنها تصميم قتل احمد را داشتند * ولى براى اين كار رهبرى نيافتند».

وَ إِنْ كانَ أَحْمَدُ قَدْ جائَهُمْ *** بِحَقِّ وَ لَمْ يَأْتِهِمْ بِالْكِذْبِ

«قطعاً احمد آئين حقى براى آنها آورد * و هرگز آئين دروغ نياورد».

در غير «ديوان ابو طالب» نيز اشعارى از «ابو طالب» در اين زمينه نقل شده مانند:

لَقَدْ أَكْرَمَ اللّهُ النَّبِىَّ مُحَمَّداً *** فَأَكْرَمُ خَلْقِ اللّهِ فِى النّاسِ أَحْمَدُ

«خداوند پيامبر خود محمد را گرامى داشت * و لذا گرامى ترين خلق خدا در ميان مردم احمد است».

ج ـ در اشعار «حسّان بن ثابت» شاعر معروف عصر پيامبر نيز، اين تعبير ديده مى شود:

مُفْجَعَةٌ قَدْ شَفَّها فَقْدُ أَحْمَدَ *** فَظَلَّتْ لاِلاءِ الرَّسُولِ تُعَدَّدُ

«مصيبت زده اى كه فقدان احمد او را لاغر كرده بود * و پيوسته عطايا و مواهب رسول خدا را برمى شمرد».

اشعارى كه از «ابو طالب» يا غير او نام «احمد» (به جاى محمّد) در آن آمده، آن قدر فراوان است كه، مجال نقل همه آنها در اينجا نيست، اين بحث را با شعر جالب ديگرى از فرزند «ابو طالب» يعنى على(عليه السلام) پايان مى دهيم:

أَتَأْمُرُنِى بِالصَّبْرِ فِى نَصْرِ «أَحْمَدَ» *** وَ وَ اللّهِ ما قُلْتُ الَّذِى قُلْتُ جازِعاً

سَأَسْعى لِوَجْهِ اللّهِ فِى نَصْرِ «أَحْمَدَ» *** نِبِىِّ الْهُدِى الْمَحْمُودِ طِفْلاً وَ يافِعاً:

«آيا به من مى گوئى در يارى احمد شكيبائى كنم؟ * به خدا سوگند من آن چه را گفتم از روى جزع و بى صبرى نگفتم».

«من براى خاطر خدا در يارى احمد تلاش خواهم كرد * همان پيامبر هدايت كه در طفوليت و جوانى پيوسته محمود و ستوده بود».

د ـ در رواياتى كه در مسأله «معراج» وارد شده، بسيار مى خوانيم: خداوند پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) را در شب معراج بارها به عنوان «احمد» خطاب كرد، و شايد از اينجا است كه مشهور شده نام آن حضرت در آسمان ها «احمد» و در زمين «محمّد»(صلى الله عليه وآله) است.

در حديثى از امام باقر(عليه السلام) نيز آمده: پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) ده نام داشت كه پنج نام آن، در قرآن آمده «محمّد»، «احمد»، «عبداللّه، «يس» و «ن».

هـ ـ هنگامى كه پيامبر آيات سوره صف را براى مردم «مدينه» و «مكّه» خواند و قطعاً به گوش اهل كتاب نيز رسيد، هيچ كس از مشركان و اهل كتاب ايراد نكردند كه «انجيل» بشارت آمدن «احمد» داده، نام تو «محمّد» است، اين سكوت، خود دليل بر شهرت اين اسم در آن محيط است; زيرا اگر اعتراضى شده بود، براى ما نقل مى شد، چه اين كه اعتراض هاى دشمنان، حتى در مواردى كه بسيار زننده بود، نيز در تاريخ ثبت است.

از مجموع اين بحث، نتيجه مى گيريم: نام «احمد» از نام هاى معروف پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) بوده است.(1)

 

 1. تفسير نمونه، جلد 24، صفحه 89.

بسم الله الرحمن الرحيم

 صَلَّى‏ اللَّهُ‏ عَلَيْكَ‏ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّه‏ ، صَلَّى‏ اللَّهُ‏ عَلَيْكَ‏ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّه‏ ، صَلَّى‏ اللَّهُ‏ عَلَيْكَ‏ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّه‏ ،

، يا لََيتَنَا كُنَّا مَعَكُمْ سَيِّدي فََنَفُوزَ فَوْزَا عَظِيمَا.

دلايل برگزاري مجالس حسيني :

1-تعظيم شعائر الهي

وَ مَنْ يُعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ (سوره حج ، آيه 32)

و هر كس شعائر الهى را بزرگ دارد، اين كار نشانه تقواى دلهاست

2- جلوگيري از دل مردگي :

مَنْ جَلَسَ مَجْلِساً يُحْيى فيهِ اَمْرُنا لَمْ يَمُتْ قَلْبُهُ يَوْمَ تَمُوتُ الْقُلُوبُ.
هر كس در مجلسى بنشيند كه در آن ، خط فكري و مكتب ما (اهل بيت) احيا مى شود، دلش در روزى كه دلها مى ميرند، نمى ميرد.
(موثقه حسن بن علي بن فضال از  امام رضا عليه السلام )

(عيون أخبار الرضا –الصدوق- ج 1 ص 294 – ب 28 – ح48 )

چرا كه احاديث اهل بيت زندگي بخش دلهاست.

 إِنَّ حَدِيثَنَا يُحْيِي الْقُلُوبَ 

 (صحيحه فُضَيْلِ بْنِ يَسَار از امام محمد باقر سلام الله عليه) 

الخصال – الصدوق –  ص 22- ب الواحد - ح 76

3-از مصاديق فريضه مودت في القُربي

قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ‏ عَلَيْهِ‏ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى‏(سوره شوري ، آيه 23)

بگو: «من هيچ پاداشى از شما بر رسالتم درخواست نمى‏كنم جز دوست‏داشتن نزديكانم [اهل بيتم‏]

4- فرصتي براي كساني كه نمي توانند در روز عاشورا آن حضرت را زيارت كنند.

... ثُمَّ لْيَنْدُبِ الْحُسَيْنَ ع وَ يَبْكِيهِ وَ يَأْمُرُ مَنْ فِي دَارِهِ بِالْبُكَاءِ عَلَيْهِ وَ يُقِيمُ فِي دَارِهِ مُصِيبَتَهُ بِإِظْهَارِ الْجَزَعِ عَلَيْهِ وَ يَتَلَاقَوْنَ‏ بِالْبُكَاءِ بَعْضُهُمْ بَعْضاً فِي الْبُيُوتِ وَ لْيُعَزِّ بَعْضُهُمْ بَعْضاً بِمُصَابِ الْحُسَيْنِ ع فَأَنَا ضَامِنٌ لَهُمْ إِذَا فَعَلُوا ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ جَمِيعَ هَذَا الثَّوَابِ ...

(خبر قوي مَالِك الْجُهَنِي‏ از امام باقر عليه السلام /خبر قوي عَقَبَة بن قَيس از امام باقر عليه السلام)

(كامل الزيارات –إبن قولويه- ص 175-  ب 67- ح 8 ، مصباح المتهجد-الشيخ الطوسي- ج 2 ص 772 )

امام باقر عليه السّلام نسبت به كسانى كه در روز عاشورا نمى توانند به زيارت آن حضرت بروند، اينگونه دستور عزادارى دادند و فرمودند: برابا عبدالله الحسين عليه السّلام ندبه و عزادارى و گريه كند و به اهل خانه خود دستور دهد كه بر او بگريند و در خانه اش با اظهار گريه و ناله بر ابا عبدالله عليه السّلام ، مراسم عزادارى برپا كند و يكديگر را با گريه و تعزيت و تسليت گويى در سوگ ابا عبدالله الحسين عليه السّلام در خانه هايشان ملاقات كنند و در صورتى كه به اين دستورهائى كه داده شد عمل كنند من ضامن مى‏شوم كه حقتعالى تمام ثواب‏هائى كه ذكر شد را به ايشان اعطاء فرمايد.

5-احياء مكتب اهل بيت عليهم السّلام
تَزاوَرُوا وَ تَلاقُوا وَ تَذاكَرُوا و اَحْيُوا اَمْرَنا.

6-فرصتي براي ديدار برادران ايماني

(صحيحه شُعَيب عَقَرقوفي از جعفر بن محمد سلام الله عليه )

الكافي- الكليني-ج 2 ص 175- ب التراحم و التعاطف – ح1)
به زيارت و ديدار يكديگر برويد، با هم به سخن و مذاكره بنشينيد و امر ما را (كنايه از امامت و ولايت اهل بيت سلام الله عليهم  )  را زنده كنيد.

7-مجالس مورد علاقه ائمه عليهم السلام

تَجْلِسُونَ وَ تُحَدِّثُونَ؟ فَقالَ: نَعَمْ، قالَ: اِنَّ تِلْكَ الْمَجالِسَ اُحِبُّها فاءَحْيُوا اَمْرَنا، فَرَحِمَ اللّهُ مَنْ اَحْيى اَمْرَنا.
آيا دور هم  مى نشينيد و حديث (فضائل و مناقب ما را) مى گوييد؟ عرض كرد: بله ، فرمود: اينگونه مجالس را دوست دارم ، پس امر(امامت) ما را زنده بداريد. خداى رحمت كند كسى را كه امر و راه ما را احيا كند.

(صحيحه بَكر بن محمد از جعفر بن محمد سلام الله عليه)

قرب الأسناد –الحميري- ص 36- ح 117 ، ثواب الأعمال و عقاب الأعمال -الصدوق– ص 188)

8- وسيله اي براي نيل ثواب بى حساب اشك است.
لِكُلّ شَيْئٍ ثَوابٌ اِلا الدَمْعَةٌ فينا. 

هر چيزى پاداش و مزدى دارد ، مگر اشكى كه براى اهل بيت سلام الله عليهم اجمعين ريخته شود كه چيزى با آن برابرى نمى كند و مزد بى اندازه دارد.

(خبر مرفوع از امام صادق عليه السلام)

(كامل الزيارات –إبن قولويه- ص 106- ب 33- ح 6)

9-تبيين اهداف قيام اصلاح طلبانه سيد الشهداء خصوصا تكيه بر فريضه امر به معروف و نهي از منكر و بيان اسلام اصيل محمدي -علوي

 وَ أَنِّي لَمْ‏ أَخْرُجْ‏ أَشِراً وَ لَا بَطِراً وَ لَا مُفْسِداً وَ لَا ظَالِماً وَ إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِي أُمَّةِ جَدِّي ص أُرِيدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ الْمُنْكَرِ وَ أَسِيرَ بِسِيرَةِ جَدِّي وَ أَبِي‏ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ

(خبر محمد بن الحنفيه از امام حسين عليه السلام  حين خروج از مدينه)

(المناقب-إبن شهرآشوب-ج3 ص241-باب إمامة أبي عبدالله الحسين)

10-حب و بغض ها را سمت و سوي خدايي دادن

مِنْ أَوْثَقِ عُرَى الْإِيمَانِ أَنْ تُحِبَّ فِي اللَّهِ وَ تُبْغِضَ فِي اللَّه‏

(صحيحه سَعِيد الْأَعْرَج‏ از امام صادق عليه السلام)

(المحاسن-البرقي-ج 1 ص263-ب 34 ح 328 ، الأمالي- الصدوق- ص 578- م 85- ح13)

11-اين مجالس مروج اصل ولايت است كه  جامع همه اركان اسلام مي باشد

... الْوَلَايَةُ أَفْضَلُ لِأَنَّهَا مِفْتَاحُهُنَّ وَ الْوَالِي هُوَ الدَّلِيلُ عَلَيْهِن‏

(صحيحه زُرَارَة بن أعيَن از امام صادق سلام الله عليه)

الكافي-الكليني- ج2 ص18- ب دعائم الإسلام-ح5 ، تفسير العياشي-ج 1 ص 191- ح 109 –ذ آيه 96 و 97 سوره آل عمران)

12-ترويج توسل به عترت كه وسيله تقرب به خداوند هستند.

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَيْهِ‏ الْوَسِيلَة (سوره مائده ، آيه 35)

اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! از (مخالفت فرمان) خدا بپرهيزيد! و وسيله‏اى براى تقرب به او بجوئيد. نَحْنُ‏ الْوَسِيلَةُ إِلَى اللَّه‏

(خبر سَلمان فارسي از رسول الله صلي الله عليه و آله)

(بحار الأنوار – ج 25 ص 22- ب 1 – ح 38)

13- تبيين مقام عالي اهل بيت كه برگزيده خداوند هستند و شيعيانشان كه از جانب خداوند براي ياري گري اهل بيت گزينش شده اند.

14-تشويق به فدا كردن مال و جان را در راه اهل بيت.

إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى اطَّلَعَ إِلَى الْأَرْضِ فَاخْتَارَنَا وَ اخْتَارَ لَنَا شِيعَةً يَنْصُرُونَنَا وَ يَفْرَحُونَ‏ لِفَرَحِنَا وَ يَحْزَنُونَ لِحُزْنِنَا وَ يَبْذُلُونَ أَمْوَالَهُمْ وَ أَنْفُسَهُمْ فِينَا أُولَئِكَ مِنَّا وَ إِلَيْنَا .

(صحيحه أَبو بَصِير وَ مُحَمَّد بْنِ مُسْلِم‏ از امام صادق عليه السلام از جدشان اميرالمؤمنين عليه السلام.)

(تحف العقول – إبن شعبه الحراني – ص 123- حديث الأربعمائه ، الخصال- الصدوق –ج2 ص 635- حديث الأربعمائه)

15-ترويج ولايتمداري است كه يكي از مصاديقش شادماني در شادي اهل بيت و حزن و اندوه در غمهايشان است. ابراز همدردي در مصيبت عظماي اهل بيت و شريك شدن در شادي ها  و غمهاي آل محمد صلوات الله عليهم أجمعين كه باعث كسب درجات والاي بهشت مي شود.

إِنْ سَرَّكَ أَنْ تَكُونَ مَعَنَا فِي الدَّرَجَاتِ الْعُلَى مِنَ الْجِنَانِ فَاحْزَنْ لِحُزْنِنَا وَ افْرَحْ لِفَرَحِنَا وَ عَلَيْكَ بِوَلَايَتِنَا

(صحيحه رَيَّان بن شَبيب‏ از علي بن موسي الرضا سلام الله عليه)

(عيون أخبار الرضا- ج 1 ص 300- ب 28- ح58 ، إقبال الأعمال-السيد إبن طاووس-ج 2 ص 545)

16-  تجديد همه ساله عزاي حسيني موجب جلوگيري از فراموش شدن اصل واقعه كربلا مي  شود

قَالَ النَّبِيُّ يَا فَاطِمَةُ إِنَّ نِسَاءَ أُمَّتِي يَبْكُونَ عَلَى نِسَاءِ أَهْلِ بَيْتِي وَ رِجَالَهُمْ يَبْكُونَ عَلَى رِجَالِ أَهْلِ بَيْتِي وَ يُجَدِّدُونَ الْعَزَاءَ جِيلًا بَعْدَ جِيلٍ فِي كُلِّ سَنَة

(خبر مرفوع نبوي صلي الله عليه و آله )

(بحار الأنوار-المجلسي الأول-ج 44 ص293- ب 34- ح37)

17- اين مجالس مروج سنت حسنه اطعام و پذيرايي از مؤمنين است .

كه آ. عملي است خداپسندانه

 إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ إِطْعَامَ الطَّعَام‏

(صحيحه زُرارَة بن أعيَن از امام باقر عليه السلام)

(الكافي-الكليني- ج 4 ص 51- ب فضل إطعام الطعام – ح 8)

ب. يكي از نشانه هاي ايمان

مِنَ الْإِيمَانِ .....  إِطْعَامُ الطَّعَامِ

(صحيحه ْ حَمَّاد بْنِ عُثْمَانَ از امام صادق سلام الله عليه)

(الكافي-الكليني- ج 4 ص 50- ب فضل إطعام الطعام – ح 2)

18-  علاوه بر اينكه تفكر درمظلوميت هاي ائمه و خصوصا سيد الشهدا سلام الله عليه در حد ذاتش ، نوعي عبادت است.

نَفَسُ‏ الْمَهْمُومِ‏ لَنَا الْمُغْتَمِّ لِظُلْمِنَا تَسْبِيحٌ وَ هَمُّهُ لِأَمْرِنَا عِبَادَة

نفس كشيدن كسى كه براى ما اندوهگين است و براى ستمى كه به ما شده غمگين است، تسبيح مي باشد، و همت گماشتنش براى امر ما عبادت است .

(خبر عِيسَى بْنِ أَبِي مَنْصُور از امام صادق عليه السلام)

(الأمالي – المفيد- ص 338- م 40- ح 3)

19-بيان احكام دين و ذكر سيره پيامبر عظيم الشأن و ائمه اطهار

20-اين مراسم موجب ديدار مؤمنين با علما و رجال دين مي شود كساني كه همنشيني با آنها موجب شرف دنيا آخرت است و محبتشان مصداقي از دينداري.

 مَحَبَّةُ الْعَالِمِ‏ دِينٌ يُدَانُ بِه‏

(الخصال-الصدوق-ج 1 ص186-باب الثلاثه –ح 257)

(خبر كُمِيل بن زِياد از اميرالمؤمنين عليه السلام)

مُجَالَسَةُ أَهْلِ الدِّينِ شَرَفُ‏ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ.

(صحيحه منصور بن حازم از امام صادق سلام الله عليه )

(الكافي-الكليني –ج1 ص39-باب مجالسة العلماء و صحبتهم- ح 4)

و در پايان ، كساني كه به شيوه هاي مختلف سعي در تشكيك در شعائر و مجالس حسيني دارند ،دچار وسوسه شيطاني شده اند چرا كه در روايات اهل بيت عصمت اينطور آمده كه ابليس به اعوانش خطاب مي كند :

 فَاجْعَلُوا شُغُلَكُمْ بِتَشْكِيكِ‏ النَّاسِ‏ فِيهِمْ وَ حَمْلِهِمْ عَلَى عَدَاوَتِهِمْ وَ إِغْرَائِهِم بِهِمْ وَ أَوْلِيَائِهِمْ حَتَّى تَسْتَحْكِمُوا ضَلَالَةَ الْخَلْقِ وَ كُفْرَهُمْ وَ لَا يَنْجُو مِنْهُمْ نَاج‏

(خبر قوي قُدَامَة بْنِ زَائِدَة از زين العابدين عليه السلام)

(كامل الزيارات – ص 266- ب 88- ح 1 ، بحار الأنوار –المجلسي الأول- ج 45 ص 183- ب 39 – ح 30)

پس همه همّت و توان خود را در جهت تشكيك مردم نسبت به  اهل بيت قرار دهيد و مردم را به دشمني با آنها فرا بخوانيد و مردم را نسبت به اهل بيت و اولياي آنها بدبين كنيد تا گمراهي خلق و كفر ريشه بدواند و احدي از آنها نجات پيدا نكند.

لذا اين مظلوميت اهل بيت عليهم السلام و حتي تشكيكاتي كه حول اهل بيت خصوصا شعائرحسيني مي شود از قبل پيش بيني شده است. پس جاي تعجبي نيست از اينكه شياطيني پيدا مي شوند كه در فضائل سيد الشهداء تشكيك كنند.

وَكَذَلِكَ جَعَلْنَا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا شَيَاطِينَ الْإِنْسِ وَالْجِنِّ يُوحِي بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا وَلَوْ شَاءَ رَبُّكَ مَا فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَمَا يَفْتَرُونَ  وَلِتَصْغَى إِلَيْهِ أَفْئِدَةُ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ وَلِيَرْضَوْهُ وَلِيَقْتَرِفُوا مَا هُمْ مُقْتَرِفُونَ(سوره انعام ، آيات 112 و 113)

اين گونه در برابر هر پيامبرى، دشمنى از شياطين انس و جنّ قرار داديم; آنها بطور سرّى سخنان ظاهر فريب و بى اساس (براى اغفال مردم) به يكديگر القا مى كردند ، و اگر پروردگارت مى خواست، چنين نمى كردند (ولى ايمان اجبارى سودى ندارد.) بنابراين، آنها و تهمت هايشان را به حال خود واگذار. نتيجه (وسوسه هاى شياطين) اين خواهد شد كه دلهاى كسانى كه به قيامت ايمان ندارند ، به آنها متمايل گردد و به آن راضى شوند و هر گناهى كه بخواهند ، مرتكب شوند .

الراجي شفاعة العترة الطاهرة- عزيز سالمي

محرم الحرام 1435 ه . ق

آيا شب قدر در تمام جهان يك شب است؟

در دين اسلام درباره اهميت و عظمت "شب قدر" مطالب زيادي وارد شده و از طرف پيشوايان ديني براي اين شب كه بنا به قول مشهور بكي از شبهاي نوزدهم يا بيست و يكم و يا بيست و سوم ماه رمضان است عبادتها و دستورات خاصي به ما رسيده است.

به نظر مى رسد كه «شب قدر» در تمام سال بيش از يك شب نيست ولى از طرفى مى دانيم كه به جهت تفاوت افق، ماه رمضان در بعضى از كشورها يكى دو روز زودتر و در بعضى ديرتر آغاز مى شود، روى اين حساب «شب قدر» اين نقاط هم يكى دو شب با هم اختلاف پيدا مى كنند و بدين ترتيب براى نقاط مختلف، شب قدرهاى متعدّدى به وجود مى آيد. اين وضع، با يكى بودن شب قدر در تمام سال و اين كه فرشتگان در اين شب مخصوص، با رحمت الهى فرود مى آيند و يا اين كه شب قدر اختصاصى به زمان پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) و محيط مكّه داشت و در زمان هاى بعد شب قدر وجود ندارد، چگونه مى سازد؟

از نظر مدارك و دلايل دينى مسلّم است كه «شب قدر» اختصاص به زمان پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) و محيط حجاز نداشته و در همه زمان ها و براى همه نقاط مختلف «شب قدر» با همه عظمت و اهمّيّتش وجود دارد و اين مطلب جاى بحث و گفتگو ندارد.

ايراد مذكور از اين تصوّر پيش آمده كه منظور از يكى بودن شب قدر در تمام سال اين است كه براى تمام نقاط مختلف روى زمين در هر سال، شب واحد و مشتركى، شب قدر معيّن شده بطورى كه اين شب در ساعت معيّنى در سراسر كره زمين آغاز و در ساعت معيّنى هم پايان مى پذيرد!

در حالى كه اين تصوّر اشتباه است، چون مى دانيم زمين كروى است و هميشه يك نيمكره آن در تاريكى و نيمكره ديگر آن در روشنايى قرار دارد و به اين ترتيب اصلا امكان ندارد كه در ساعت هاى معيّن و مشتركى در سراسر زمين شب باشد. منظور از اين «شب قدر» در سراسر سال يك شب است، اين است كه براى اهالى هر نقطه اى بر حسب سال قمرى خودشان، تنها يك «شب قدر» وجود دارد.

توضيح اين كه: اهالى هر نقطه، سال قمرى خود را بر حسب افق خاصّ آن نقطه از اوّل ماه محرّم آغاز مى كنند و پس از گذشتن چند ماه قمرى، ماه رمضان همان نقطه هم برحسب افق خاصّ آن جا آغاز مى شود و در اين ماه، شب نوزدهم يا بيست و يكم و يا بيست و سوّم براى اهالى آن نقطه «شب قدر» است.

اين مطلب كه اهالى هر نقطه، ايّام و اوقات مقدّس خود را بايد با افق خاصّ آن نقطه تعيين كنند اختصاص به شب قدر نداشته، در ساير روزها و اوقات مقدّس اسلامى هم همين حساب وجود دارد; مثلا روز عيد فطر و قربان در اسلام روزهاى مقدّسى است و براى آنها عبادت ها و دستورهاى خاصّى وارد شده و هر كدام از اين اعياد هم در تمام سال بيش از يك روز نيست; اين روز واحد را در كشورهاى مختلف اسلامى با تفاوت افقى كه دارند با مراجعه به افق خاصّ هر كشور تعيين مى گردد و به اين جهت در بسيارى اوقات - مثلا عيد قربان در كشور سعودى - يك روز زودتر از ايران و بعضى از كشورهاى ديگر آغاز مى شود.

بايد توجّه داشت كه اين حساب درباره «شب قدر» با مطالبى مانند اين كه فرشتگان در اين شب نازل مى شوند منافاتى ندارد، زيرا تمام اين جريان ها كه حكايت از توسعه حرمت خاصّ الهى در اين شب مى كند، براى اهالى هر نقطه اى در شب قدر خاصّ آن نقطه صورت مى گيرد.

شب قدر كدام شب است؟

در اين كه «ليلة القدر» در ماه «رمضان» است ترديدى نيست; چرا كه جمع ميان آيات قرآن، همين معنى را اقتضا مى كند.از يكسو مى گويد: «قرآن در ماه رمضان نازل شده»(1) و از سوى ديگر مى فرمايد: «در شب قدر نازل گرديده»(2). ولى در اين كه كدام شب از شب هاى ماه رمضان است؟ گفتگو بسيار است، و در اين زمينه، تفسيرهاى زيادى شده، از جمله: شب اول، شب هفدهم، شب نوزدهم، شب بيست و يكم، شب بيست و سوم، شب بيست و هفتم، و شب بيست و نهم.اما مشهور و معروف در روايات اين است: در دهه آخر ماه رمضان و شب بيست و يكم يا بيست و سوم است، لذا در روايتى مى خوانيم: در دهه آخر ماه مبارك، پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) تمام شب ها را احيا مى داشت و مشغول عبادت بود.و در روايتى، از امام صادق(عليه السلام) آمده است: شب قدر، شب بيست و يكم يا بيست و سوم است، حتى هنگامى كه راوى اصرار كرد كداميك از اين دو شب است و پرسيد: اگر من نتوانم هر دو شب را عبادت كنم كداميك را انتخاب نمايم؟! امام(عليه السلام) تعيين نفرمود، و افزود: مَا أَيْسَرَ لَيْلَتَيْنِ فِيما تَطْلُبُ: «چه آسان است دو شب براى آنچه مى خواهى»!.ولى، در روايات متعددى كه از طرق اهل بيت(عليهم السلام) رسيده است، بيشتر روى شب بيست و سوم تكيه شده، در حالى كه روايات اهل سنت بيشتر روى «شب بيست و هفتم» دور مى زند.در روايتى، از امام صادق(عليه السلام) نيز نقل شده كه فرمود: أَلتَّقْدِيْرُ فِى لَيْلَةِ الْقَدْرِ تِسْعَةُ عَشَرَ، وَ الاِبْرامُ فِى لَيْلَةِ اِحْدى وَ عِشْرِيْنَ وَ الاِمْضاءُ فِى لَيْلَةِ ثَلاثُ وَ عِشْرِيْنَ:«تقدير مقدرات، در شب نوزدهم، تحكيم آن در شب بيست و يكم، و امضاء در شب بيست و سوم است» و به اين ترتيب بين روايات جمع مى شود.ولى به هر حال، هاله اى از ابهام، شب قدر را به خاطر جهتى كه بعداً به آن اشاره مى شود، فرا گرفته است.(3)بسيارى معتقدند: مخفى بودن شب قدر در ميان شب هاى سال، يا در ميان شب هاى ماه مبارك رمضان، براى اين است كه: مردم به همه اين شب ها اهميت دهند، همان گونه كه خداوند:

رضاى خود را در ميان انواع طاعات پنهان كرده، تا مردم به همه طاعات روى آورند.

غضبش را در ميان معاصى پنهان كرده، تا از همه بپرهيزند.

دوستانش را در ميان مردم مخفى كرده، تا همه را احترام كنند.

اجابت را در ميان دعاها پنهان كرده، تا به همه دعاها رو آورند.

اسم اعظم را در ميان اسمائش مخفى ساخته، تا همه را بزرگ دارند.

و وقت مرگ را مخفى ساخته، تا در همه حال آماده باشند.و اين، فلسفه مناسبى به نظر مى رسد.(4)

1 ـ بقره، آيه 185.

2. قدر، آيه 1.

3. تفسير نمونه، جلد 27، صفحه 211.

4. تفسير نمونه، جلد 27، صفحه 213.

 

چهارشنبه 26 4 1392 15:52
X