معرفی وبلاگ
وَإِنَّمَا سُمِّيَتِ الشُّبْهَةُ شُبْهَةً لاَِنَّهَا تُشْبِهُ الْحَقَّ، فَأَمَّا أَوْلِيَاءُ اللهِ فَضِيَاؤُهُمْ فِيهَا الْيَقِينُ، وَدَلِيلُهُمْ سَمْتُ الْهُدَى ، وَأَمَّا أَعْدَاءُ اللهِ فَدُعَاؤُهُمْ الضَّلالُ، وَدَلِيلُهُمُ الْعَمْى... نهج الباغه خطبه 38 شُبهه را از اين جهت شُبهه ناميده اند كه شبيه و مانند حق است، پس روشني دوستان خدا در چيزهاي شُبهه ناك، ايمان و يقين است، و راهشان راه هدايت و رستگاري است و اما دشمنان خدا پس دعوت آنان به ضلالت و گمراهي است، و راهنماي آنان كوري آنان مي‎باشد.
صفحه ها
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 502023
تعداد نوشته ها : 502
تعداد نظرات : 163
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان
چندی پیش استاد درس اندیشه اسلامی-آقای شهریاری پور- بنا به عادت معهود سوالی مطرح کردند بدین مضمون : " داستان ذو القرنین در قرآن و اینکه مراد از ذوالقرنین کیست؟"
علمای بزرگوارمکانیک سیالات !!!(عبارت از خود استاده) هم فرصت تعطیلات عید را مغتنم شمرده ، ذهن خلاق و پویای خود را درگیر این سوال نمودند و در صدد پاسخ برآمدند.
ما هم با مراجعه به کتاب "180 پرسش و پاسخ مذهبی" اثر "آیت الله مکارم شیرازی" جواب سوال را استخراج نموده خدمت دوستان عرضه می داریم باشد که دوستان استفاده کنند و بعد از دریافت مثبت ناقابل از جناب استاد ما را از دعای خیر فراموش نفرمایند.
 
 
 ذوالقرنین؟؟؟؟؟

در آیه 83 از سوره کهف مى خوانیم: «و یسئلونک عن ذى القرنین قل سأتلوا علیکم منه ذکرا...»

(و از تو درباره ذى القرنین سؤال مى کنند بگو به زودى گوشه اى از سرگذشت او را براى شما بازگو مى کنم)

در اینجا این سؤال مطرح مى شود که ذوالقرنین چه کسى بود؟

‏ در اینکه ذوالقرنین که در قرآن مجید آمده از نظر تاریخى چه کسى بوده است، و بر کدام یک از مردان معروف تاریخ منطبق مى شود؟ در میان مفسران گفتگو بسیار است، نظرات مختلفى در این زمینه ابراز شده که مهمترین آنها سه نظریه زیر است.

اول : بعضى معتقدند او کسى جز «اسکندر مقدونى» نیست، لذا بعضى او را به نام اسکندر ذوالقرنین مى خوانند، و معتقدند که او بعد از مرگ پدرش بر کشورهاى روم و مغرب و مصر تسلط یافت، و شهر اسکندریه را بنا نمود، سپس شام و بیت المقدس را در زیر سیطره خود گرفت، و از آنجا به ارمنستان رفت، عراق و ایران را فتح کرد، سپس قصد «هند» و «چین» نمود و از آنجا به خراسان بازگشت شهرهاى فراوانى بنا نهاد، و به عراق آمد و بعد از آن در شهر «زور» بیمار شد و از دنیا رفت، و به گفته بعضى بیش از 36 سال عمر نکرد، جسد او را به اسکندریه بردند و در آنجا دفن نمودند(1).


دوم: جمعى از مورخین معتقدند ذوالقرنین یکى از پادشاهان «یمن» بوده (پادشاهان یمن بنام «تبع» خوانده مى شدند که جمع آن «تبابعه» است).

از جمله «اصمعى» در تاریخ عرب قبل از اسلام، و «ابن هشام» در تاریخ معروف خود بنام «سیره» و «ابوریحان بیرونى» در «الاثار الباقیة» را مى توان نام برد که از این نظریّه دفاع کرده اند.

حتّى در اشعار «حمیرى ها» (که از اقوام یمن بودند) و بعضى از شعراى جاهلیت اشعارى دیده مى شود که در آنها افتخار به وجود «ذوالقرنین» کرده اند(1).

طبق این فرضیه، سدّى را که ذوالقرنین ساخته، همان سدّ معروف «مأرب» است.

سومین نظریه که ضمناً جدیدترین آنها محسوب مى شود همانست که دانشمند معروف اسلامى «ابوالکلام آزاد» که روزى وزیر فرهنگ کشور هند بود، در کتاب محققانه اى که در این زمینه نگاشته است آمده(2).

طبق این نظریه ذوالقرنین همان «کورش کبیر» پادشاه هخامنشى است.

از آنجا که نظریه اوّل و دوّم تقریباً هیچ مدرک قابل ملاحظه تاریخى ندارد و از آن گذشته، نه اسکندر مقدونى داراى صفاتى است که قرآن براى ذوالقرنین شمرده و نه هیچیک از پادشاهان یمن.

به علاوه «اسکندر مقدونى» سدّ معروفى نساخته، امّا «سدّ مأرب» در «یمن» سدّى است که با هیچیک از صفاتى که قرآن براى سدّ ذوالقرنین ذکر کرده است تطبیق نمى کند، زیرا سدّذوالقرنین طبق گفته قرآن از آهن و مس ساخته شده بود، و براى جلوگیرى از هجوم اقوام وحشى بوده، در حالى که سدّ مأرب از مصالح معمولى، و به منظور جمع آورى آب و جلوگیرى از طغیان سیلابها ساخته شده بود، که شرح آن را قرآن در سوره «سبا» بیان کرده است.

به همین دلیل بحث را بیشتر روى نظریه سوّم متمرکز مى کنیم، و در اینجا لازم مى دانیم به چند امر دقیقاً توجه شود:

الف: نخستین مطلبى که در اینجا جلب توجه مى کند این است که «ذوالقرنین» (صاحب دو قرن) چرا به این نام نامیده شده است؟

بعضى معتقدند این نامگذارى به خاطر آن است که او به شرق و غرب عالم رسید که عرب از آن تعبیر به قرنى الشمس (دو شاخ آفتاب) مى کند.

بعضى دیگر معتقدند که این نام به خاطر این بود که دو قرن زندگى یا حکومت کرد، و در اینکه مقدار قرن چه اندازه است نیز نظرات متفاوتى دارند.

بعضى مى گویند در دو طرف سر او برآمدگى مخصوصى بود و به خاطر آن به ذوالقرنین معروف شد.

و بالاخره بعضى بر این عقیده اند که تاج مخصوص او داراى دو شاخک بود.

و عقائد دیگرى که نقل همه آنها به طول مى انجامد، و چنانکه خواهیم دید مبتکر نظریه سوّم یعنى «ابوالکلام آزاد» از این لقب، استفاده فراوانى براى اثبات نظریه خود کرده است.

ب : از قرآن مجید به خوبى استفاده مى شود که ذوالقرنین داراى صفات ممتازى بود:

ـ خداوند اسباب پیروزیها را در اختیار او قرار داد.

ـ او سه لشگر کشى مهم داشت: نخست به غرب، سپس به شرق و سرانجام به منطقه اى که در آنجا یک تنگه کوهستانى وجود داشته، و در هر یک از این سفرها با اقوامى برخورد کرد

ـ او مرد مؤمن و موحّد و مهربانى بود، و از طریق عدل و داد منحرف نمى شد، و به همین جهت مشمول لطف خاص پروردگار بود. او یار نیکوکاران و دشمن ظالمان و ستمگران بود، و به مال و ثروت دنیا علاقه اى نداشت.

ـ او هم به خدا ایمان داشت و هم به روز رستاخیز.


ـ او سازنده یکى از مهمترین و نیرومندترین سدها است، سدى که در آن بجاى آجر و سنگ از آهن و مس استفاده شد (واگر مصالح دیگر در ساختمان آن نیز به کار رفته باشد تحت الشعاع این فلزات بود) و هدف او از ساختن این سد کمک به گروهى مستضعف در مقابل ظلم و ستم قوم یأجوج و مأجوج بوده است.

ـ او کسى بوده که قبل از نزول قرآن نامش در میان جمعى از مردم شهرت داشت، و لذا قریش یا یهود از پیغمبر(صلى الله علیه وآله) درباره آن سؤال کردند، چنانکه قرآن مى گوید یسئلونک عن ذى القرنین: «از تو درباره ذوالقرنین سؤال مى کنند».

اما از قرآن چیزى که صریحاً دلالت کند او پیامبر بوده استفاده نمى شود هر چند تعبیراتى در قرآن هست که اشعار به این معنى دارد چنانکه در تفسیر آیات سابق گذشت.

از بسیارى از روایات اسلامى که از پیامبر(صلى الله علیه وآله) و ائمه اهلبیت(علیهم السلام)نقل شده نیز مى خوانیم: «او پیامبر نبود بلکه بنده صالحى بود»(1)

ج: اساس قول سوم (ذوالقرنین کورش کبیر بوده است) به طور بسیار فشرده بر دو اصل استوار است:

نخست اینکه: سؤال کنندگان درباره این مطلب از پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله)طبق روایاتى که در شأن نزول آیات نازل شده است یهود بوده اند، و یا قریش به تحریک یهود، بنابراین باید ریشه این مطلب را در کتب یهود پیدا کرد.

از میان کتب معروف یهود به کتاب دانیال فصل هشتم بازمى گردیم، در آنجا چنین مى خوانیم:

«در سال سلطنت «بل شصّر» به من که دانیالم رؤیائى مرئى شد بعد از رؤیائى که اولاً به من مرئى شده بود، و در رؤیا دیدم، و هنگام دیدنم چنین شد که من در قصر «شوشان» که در کشور «عیلام» است بودم و در خواب دیدم که در نزد نهر «اولاى» هستم و چشمان خود را برداشته نگریستم و اینک قوچى در برابر نهر باستاد و صاحب دو شاخ بود، و شاخهایش بلند... و آن قوچ را به سمت «مغربى» و «شمالى» و «جنوبى» شاخ زنان دیدم، و هیچ حیوانى در مقابلش مقاومت نتوانست کرد، و از اینکه احدى نبود که از دستش رهائى بدهد لهذا موافق رأى خود عمل مى نمود و بزرگ مى شد...»(1)

پس از آن در همین کتاب از «دانیال» چنین نقل شده: «جبرئیل بر او آشکار گشت و خوابش را چنین تعبیر نمود:

قوچ صاحب دو شاخ که دیدى ملوک مدائن و فارس است (یا ملوک ماد و فارس است).

یهود از بشارت رؤیاى دانیال چنین دریافتند که دوران اسارت آنها با قیام یکى از پادشاهان ماد و فارس ، و پیروز شدنش بر شاهان بابل، پایان مى گیرد، و از چنگال بابلیان آزاد خواهند شد.

چیزى نگذشت که «کورش» در صحنه حکومت ایران ظاهر شد و کشور ماد و فارس را یکى ساخت، و سلطنتى بزرگ از آن دو پدید آورد، و همانگونه که رؤیاى دانیال گفته بود که آن قوچ شاخهایش را به غرب و شرق و جنوب مى زند کورش نیز در هر سه جهت فتوحات بزرگى انجام داد.

یهود را آزاد ساخت و اجازه بازگشت به فلسطین به آنها داد.

جالب اینکه در تورات در کتاب «اشعیا» فصل 44 شماره 28 چنین مى خوانیم: «آنگاه در خصوص کورش مى فرماید که شبان من اوست، و تمامى مشیتم را به اتمام رسانده به «او رشلیم خواهد گفت که بنا کرده خواهى شد».

این جمله نیز قابل توجه است که در بعضى از تعبیرات تورات، از کورش تعبیر به عقاب مشرق، و مرد تدبیر که از مکان دور خوانده خواهد شد آمده است (کتاب اشعیا فصل 46 شماره 11).


دوم: اینکه در قرن نوزدهم میلادى در نزدیکى استخر در کنار نهر «مرغاب» مجسمه اى از کورش کشف شد که تقریباً به قامت یک انسان است، و کورش را در صورتى نشان مى دهد که دو بال همانند بال عقاب از دو جانبش گشوده شد، و تاجى به سر دارد که دو شاخ همانند شاخ هاى قوچ در آن دیده مى شود.

این مجسمه که نمونه بسیار پرارزشى از فنّ حجّارى قدیم است آنچنان جلب توجه دانشمندان را نمود که گروهى از دانشمندان آلمانى فقط براى تماشاى آن به ایران سفر کردند.

از تطبیق مندرجات تورات با مشخصّات این مجسمه این احتمال در نظر این دانشمند کاملاً قوت گرفت که نامیدن «کورش» به «ذوالقرنین» (صاحب دوشاخ) از چه ریشه اى مایه مى گرفت، و همچنین چرا مجسمه سنگى کورش داراى بالهائى همچون بال عقاب است، و به این ترتیب بر گروهى از دانشمندان مسلّم شد که شخصیت تاریخى ذوالقرنین از این طریق کاملاً آشکار شده است.

آنچه این نظریه را تأیید مى کند اوصاف اخلاقى است که در تاریخ براى کورش نوشته اند.

هر ودوت مورخ یونانى مى نویسد: «کورش» فرمان داد تا سپاهیانش جز به روى جنگجویان شمشیر نکشند، و هر سرباز دشمن که نیزه خود را خم کند او را نکشند، و لشگر کورش فرمان او را اطاعت کردند بطوریکه توده ملت، مصائب جنگ را احساس نکردند.

و نیز «هرودوت» درباره او مى نویسد: کورش پادشاهى کریم و سخى و بسیار ملایم و مهربان بود، مانند دیگر پادشاهان به اندوختن مال حرص نداشت بلکه نسبت به کرم و عطا حریص بود، ستم زدگان را از عدل و داد برخوردار مى ساخت و هرچه را متضمن خیر بیشتر بود دوست مى داشت.

و نیز مورّخ دیگر «ذى نوفن» مى نویسد: کورش پادشاه عاقل و مهربان بود وبزرگى ملوک با فضائل حکماء در او جمع بود، همّتى فائق، وجودى غالب داشت، شعارش خدمت انسانیّت و خوى او بذل عدالت بود، و تواضع و سماحت در وجود او جاى کبر و عجب را گرفته بود.


جالب اینکه این مورّخان که کورش را این چنین توصیف کرده اند از تاریخ نویسان بیگانه بودند نه از قوم یا ابناء وطن او، بلکه اهل یونان بودند و مى دانیم مردم یونان به نظر دوستى به کورش نگاه نمى کردند، زیرا با فتح «لیدیا» به دست کورش شکست بزرگى براى ملت یونان فراهم گشت.

طرفداران این عقیده مى گویند اوصاف مذکور در قرآن مجید درباره ذوالقرنین با اوصاف کورش تطبیق مى کند.

از همه گذشته کورش سفرهائى به شرق غرب و شمال انجام داد که در تاریخ زندگانیش به طور مشروح آمده است، و با سفرهاى سه گانه اى که در قرآن ذکر شده قابل انطباق مى باشد:

نخستین لشگرکشى کورش به کشور «لیدیا» که در قسمت شمال آسیاى صغیر قرار داشت صورت گرفت، و این کشور نسبت به مرکز حکومت کورش جنبه غربى داشت.

هرگاه نقشه ساحل غربى آسیاى صغیر را جلو روى خود بگذاریم خواهیم دید که قسمت اعظم ساحل در خلیجک هاى کوچک غرق مى شود، مخصوصاً در نزدیکى «ازمیر» که خلیج صورت چشمه اى به خود مى گیرد.

قرآن مى گوید ذوالقرنین در سفر غربیش احساس کرد خورشید در چشمه گلالودى فرو مى رود.

این صحنه همان صحنه اى بود که کورش به هنگام فرو رفتن قرص آفتاب (در نظر بیننده) در خلیجک هاى ساحلى مشاهده کرد.

لشکرکشى دوّم کورش به جانب شرق بود، چنانکه «هرودوت» مى گوید: این هجوم شرقى کورش بعد از فتح «لیدیا» صورت گرفت، مخصوصاً طغیان بعضى از قبائل وحشى بیابانى کورش را به این حمله واداشت.

تعبیر قرآن «حتى اذا بلغ مطلع الشمس وجدها تطلع على قوم لم نجعل لهم من دونها سترا»(1) اشاره به سفر کورش به منتهاى شرق است که مشاهده کرد خورشید بر قومى طلوع مى کند که در برابر تابش آن سایبانى ندارند اشاره به اینکه آن قوم بیابان گرد و صحرانورد بودند.


کورش لشگرکشى سومى داشته که به سوى شمال، به طرف کوههاى قفقاز بود، تا به تنگه میان دو کوه رسید، و براى جلوگیرى از هجوم اقوام وحشى با درخواست مردمى که در آنجا بودند در برابر تنگه سدّ محکمى بنا کرد.

این تنگه در عصر حاضر تنگه «داریال» نامیده مى شود که در نقشه هاى موجود میان «ولادى کیوکز» و «تفلیس» نشان داده مى شود، در همانجا که تاکنون دیوار آهنى موجود است، این دیوار همان سدى است که کورش بنا نموده زیرا اوصافى که قرآن درباره سد ذوالقرنین بیان کرده کاملا بر آن تطبیق میکند.

این بود خلاصه آنچه در تقویت نظریه سوم بیان شده است.(1)

درست است که در این نظریه نیز نقطه هاى ابهامى وجود دارد، ولى فعلاً مى توان از آن به عنوان بهترین نظریه درباره تطبیق ذوالقرنین بر رجال معروف تاریخى نام برد.(2)

 نوشته شده توسط عزیز سالمی


--------------------------------------------------------------------------------

1 ـ تفسیر فخر رازى ذیل آیات مورد بحث و کامل ابن اثیر جلد 1 صفحه 287، بعضى معتقدند نخستین کسى که این نظریه را ابراز کرده شیخ ابوعلى سینا در کتاب الشفاء بوده است.

2 ـ المیزان جلد 13 صفحه 414.

3 ـ این کتاب به فارسى ترجمه شده و بنام «ذوالقرنین یا کورش کبیر» انتشار یافته، و بسیارى از مفسران و مورخان معاصر، این نظریه را بالحن موافق در کتابهاى خود مشروحاً آورده اند.

4 ـ به تفسیر نورالثقلین جلد سوم صفحات 294 و 295 مراجعه شود.

5 ـ کتاب دانیال فصل هشتم جمله هاى 1 ـ 4

6 ـ سوره کهف آیه 90

7 ـ براى توضیح بیشتر به کتاب «ذوالقرنین یا کورش کبیر» و همچنین «فرهنگ قصص قرآن» مراجعه شود.

8 ـ تفسیر نمونه 12/542

 

دسته ها : پرسش و پاسخ
چهارشنبه 26 12 1388 17:6
X