معرفی وبلاگ
وَإِنَّمَا سُمِّيَتِ الشُّبْهَةُ شُبْهَةً لاَِنَّهَا تُشْبِهُ الْحَقَّ، فَأَمَّا أَوْلِيَاءُ اللهِ فَضِيَاؤُهُمْ فِيهَا الْيَقِينُ، وَدَلِيلُهُمْ سَمْتُ الْهُدَى ، وَأَمَّا أَعْدَاءُ اللهِ فَدُعَاؤُهُمْ الضَّلالُ، وَدَلِيلُهُمُ الْعَمْى... نهج الباغه خطبه 38 شُبهه را از اين جهت شُبهه ناميده اند كه شبيه و مانند حق است، پس روشني دوستان خدا در چيزهاي شُبهه ناك، ايمان و يقين است، و راهشان راه هدايت و رستگاري است و اما دشمنان خدا پس دعوت آنان به ضلالت و گمراهي است، و راهنماي آنان كوري آنان مي‎باشد.
صفحه ها
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 503168
تعداد نوشته ها : 502
تعداد نظرات : 163
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان

"عاشورای حسینی و میلاد مسیح"

حسین‏(ع) ارزش‌ها را با شهادت خود پاس داشت، با مرگ خود حیاتى دوباره بخشید، با خون خویش بر پیشانى تاریخ منقوش ساخت و پس از آنکه دلها را لرزاند و عقلها را با ژرفاى مصیبت از خواب بیدار کرد، آنها را در اعماق دل و ذهن انسانها رسوخ داد.
 

به گزارش شیعه آنلاین به نقل از مهر، پیام امام موسی صدر با عنوان «صلح، پیوند پاینده اسلام و مسیحیت» که به مناسبت تقارن عاشورای حسینی(ع) و میلاد حضرت مسیح(ع) و با تأکید بر مفهوم صلح در این دو حادثه تاریخی ایراد شده است در سایت مؤسسه فرهنگی تحقیقاتی امام موسی صدر منتشر شد.

این پیام در 22 دسامبر 1977، مطابق با یکم دی 1356 منتشر شد که در آن سال نیز همچون اکنون، عاشورای حسینی با ایام میلاد حضرت مسیح مقارن شده بود و همین مقارنت سبب صدور این پیام امام موسی صدر به مردم لبنان شد.

در بخشی از این پیام می‌خوانیم: آوردگاهى که نبرد عاشورا در آن شکل گرفت، در حقیقت همان آوردگاه ارزش‌هاى انسانى است که هرگز از ایمان جدا نیست و ابعاد آن با آدمى و حیاتش، در هر زمان و مکانى ادامه مى‏یابد. دیواره‏هاى زندان خویشتن آدمى را درهم مى‏کوبد، میان او و هم‌نوعانش پیوند برقرار مى‏کند و انسان را به موجودى سترگ بدل مى‏سازد که شخصیتى فراتر از محدوده‏هاى زمانى و مکانى و توانمندتر از انسان عادى مى‏یابد.

امام موسی صدر در این پیام،‌ با تأکید بر مفهوم صلح و آشتی و چگونگی زایش دوباره صلح در جهان و جان زمین و آسمان به وسیله‌ی رویکرد دوباره به ارزش‌ها، به تقارن ایام ولادت مسیح با عاشورای حسینی اشاره می‌کند و می‌گوید: امسال سالگرد شهادت حسین‏(ع) در آستانه سالروز میلاد حضرت مسیح(ع) صورت مى‏گیرد، روزى که ارزش‌هاى والاى معنوى، به رغم موانع مادى، به پیش رفت؛ روزى آکنده از مفهوم صلح و بلکه روز صلح و آشتى.

در بخش دیگری از این پیام، امام موسی صدر به توصیف زمانه‌ حسین(ع) و تشریح کار حسین(ع) می‌پردازد و می‌گوید: انسان‌هاى هم‌روزگار حسین‏(ع) در بالاترین مراتب انحراف مى‏زیستند، انحراف فراگیرى که با به بیراهه رفتن حکومت‌ها آغاز گردید، سپس همه بخش‌هاى جامعه را فراگرفت و سرانجام به جان‌ها و وجدان‌ها سرایت کرد و یا آنها را مسخّر و زرخرید خود گردانید یا بر آنها نفوذ و غلبه یافت.

امام موسی صدر اوضاع حکومت زمانه امام حسین(ع) را چنین تشریح می‌کند که: خلافت متعهد و پاسخ‌گو به سلطنتى موروثى بدل گشت که بنا به میل خود فرمان مى‏داد و آنچه را خود مى‏خواست، اجرا مى‏کرد. جهاد، که درى از درهاى بهشت بود، به ماجراجویی‌هاى کاسبکارانه تغییر ماهیت داد. اموال عمومى از بیت المال به خزانه‏هاى سلطان انتقال یافت. مناصب از دست شایستگان کاردان بیرون رفت و در اختیار دونان قرار گرفت. حیات و آزادى آدمى هیچ ارزشى نداشت. آن گاه که حاکم بر او خشم مى‏گرفت، او یا در مرج عذرا به قتل مى‏رسید یا به ربذه تبعید مى‏شد یا به واسطه مزدورانى که صدر اسلام را درک کرده بودند، با جعل حدیث، مورد حمله واقع مى‏شد. این رویدادها رخ مى‏دهند، منکرات و بدعت‌ها پدید مى‏آیند و تکرار مى‏شوند و در برابر خود هیچ مانع یا معترض یا دست کم پرسش‌گرى نمى‏یابند.

در این پیام می‌خوانیم: حسین‏(ع) ارزش‌ها را با شهادت خود پاس داشت، با مرگ خود حیاتى دوباره بخشید، با خون خویش بر پیشانى تاریخ منقوش ساخت و پس از آنکه دلها را لرزاند و عقلها را با ژرفاى مصیبت از خواب بیدار کرد، آنها را در اعماق دل و ذهن انسانها رسوخ داد. این مطلب هم‌اکنون در سایت مؤسسه فرهنگی تحقیقاتی امام موسی صدر، به آدرس imamsadr.ir در دسترس علاقه‌مندان است.


دسته ها :
جمعه 4 10 1388 10:56

  شیوه هاى عزادارى بر خامس آل عبا
اصل عزادارى و سوگوارى بر امام حسین(علیه السلام) و یاران باوفایش مورد سفارش و تأکید اولیاى دین بوده است. شیعیان و علاقمندان به سرور آزادگان حسین بن على(علیه السلام)نیز در طول تاریخ، از سوگوارى و عزادارى براى آن حضرت غافل نبوده اند.
امروز نیز در هر نقطه اى از جهان که مسلمانان آگاه به ماجراى کربلا حضور دارند، حدّاقل در دهه نخست محرّم و به ویژه روزهاى تاسوعا و عاشورا به خیل عزاداران حسینى مى پیوندند و به اندازه توان خود، ابراز ارادت مى کنند.
در این قسمت شیوه هاى مطلوب عزادارى را به طور فشرده یادآور مى شویم.
  گریه کردن
از شیوه هاى معمول در عزادارى و سوگوارى، اشک ریختن است که به طور طبیعى هر انسانى در غم فراق عزیزى اندوهگین مى شود و اشک مى ریزد.
در روایات مى خوانیم هنگامى که ابراهیم فرزند رسول خدا(صلى الله علیه وآله) از دنیا رفت، آن حضرت در مرگ او گریست و هنگامى که برخى از اصحاب معترضانه از آن حضرت سبب گریه را پرسیدند، فرمود:
«تَدْمَعُ الْعَیْنُ، وَ یُوجَعُ الْقَلْبُ، وَ لا نَقُولُ ما یُسْخِطُ الرَّبَّ
چشم مى گرید و قلب به درد مى آید، ولى بر زبان سخنى که موجب خشم خدا شود، جارى نمى سازیم».(1)
همچنین نقل شده است وقتى که صحابى جلیل القدر «عثمان بن مظعون» از دنیا رفت، رسول خدا(صلى الله علیه وآله) مدّتى طولانى بر او گریه کرد.(2) و در شهادت جعفر بن ابى طالب و زید بن حارثه نیز بسیار گریست.(3)
همچنین در تاریخ مى خوانیم پس از رحلت رسول اکرم(صلى الله علیه وآله) مسلمانان به شدّت گریه و ندبه کردند و نقل شده است: «هنگامى که پیامبر رحلت کرد، کوچک و بزرگ، در مرگ آن حضرت داغدار شدند و بسیار بر او گریستند ; ولى در میان همه مردم و خویشاوندان، هیچ کس حزن و اندوهش از حضرت زهرا(علیها السلام) بیشتر نبود. حزن او پیوسته افزایش و گریه او شدّت مى یافت».(4)
گریه کردن بر مصائب امام حسین(علیه السلام) نیز از شیوه هاى معمول عزادارى است و مورد سفارش نیز قرار گرفته است.
امام رضا(علیه السلام) فرمود:
«فَعَلى مِثْلِ الْحُسَیْنِ فَلْیَبْکِ الْباکُونَ
 بر همانند حسین باید گریه کنندگان، گریه کنند».(5)
روایاتى که ترغیب به گریه بر ابى عبداللّه(علیه السلام) دارد، فراوان است که برخى از آنها در فصل هاى گذشته آمده است.
البتّه نباید فراموش کرد که این گریه ها جنبه شخصى ندارد، و در واقع اعلام جنگ و ستیز با ظالمان وستمگران مى باشد.
 
تبـاکـى

«تباکى» به معناى آن است که انسان به خود حالت گریه بگیرد، چرا که گاه ممکن است برخى از علاقمندان به سبب پاره اى از شرایط، اشک از چشمانشان جارى نشود، ولى این نباید سبب عدم شرکت در محافل و مجالس حسینى گردد، چرا که در این صورت مى توان با «تباکى» و حالت غم و اندوه و گریه به خود گرفتن، به خیل عزاداران پیوست و از پاداش معنوى آن نیز برخوردار شد، در این کار نیز نشانه ظلم ستیزى و مبارزه با ظالمان است، چرا که هدف امام حسین(علیه السلام)چیزى جز این نبود.
روایت فضیلت «تباکى» نیز پیش از این گذشت.
 
  لباس مشکى بر تن کردن
مرسوم و معمول میان مردم آن است که در غم مرگ عزیزان، لباس سیاه بر تن مى کنند و این رنگ لباس را، علامت ماتم و عزا مى دانند. بنابراین، یکى از راه ها و شیوه هاى مطلوب عزادارى براى خامس آل عبا، پوشیدن لباس سیاه در سالروز شهادت آن حضرت یا ایّام محرّم است.
در تاریخ مى خوانیم: هنگامى که حسین بن على(علیه السلام) به شهادت رسید، زنان بنى هاشمى لباس هاى سیاه و خشن پوشیدند.(6)
در برخى از روایات نیز آمده است: هنگامى که (بر اثر خطابه ها و افشاگرى هاى امام سجّاد(علیه السلام) و حضرت زینب(علیها السلام)) یزید به خاندان هاشمى اجازه داد در دمشق عزادارى کنند، زنان هاشمى و قرشى لباس سیاه بر تن پوشیدند و به مدّت هفت روز براى امام حسین(علیه السلام) و شهداى کربلا عزادارى کردند.(7)
 
  تشکیل مجالس سوگوارى
تشکیل مجالس سوگوارى و محافل عزادارى براى ابى عبداللّه الحسین(علیه السلام) از شیوه هاى معمول اقامه عزاست; علاقمندان به مکتب حسینى با برپایى چنین مجالسى، از اهداف عالى و ارزشمند قیام امام حسین(علیه السلام) آگاه مى شوند و بر مصائب آن حضرت ویارانش اشک مى ریزند و این مجالس همواره وسیله مهمّى براى بیدارى و آگاهى توده هاى مردم بوده است.
امام صادق(علیه السلام) به یکى از یارانش به نام «فضیل» فرمود: آیا تشکیل مجلس مى دهید و با یکدیگر (پیرامون معارف دینى و فضایل اهل بیت(علیهم السلام)) گفتگو مى کنید؟
فضیل پاسخ داد: آرى.
امام(علیه السلام) فرمود:
«إِنَّ تِلْکَ الَْمجالِسَ أُحِبُّها، فَأَحْیُوا أَمْرَنا، فَرَحِمَ اللهُ مَنْ أَحْیا أَمْرَنا
چنین مجالسى را دوست مى دارم. مکتب ما را زنده نگه دارید; خداوند رحمت کند کسى را که مکتب ما را احیا کند».
سپس امام(علیه السلام) ادامه داد: «هر کس که (مصائب) ما را یادآورد و یا نزد او از ما یادى شود و اشک از دیدگانش سرازیر گردد، هر چند اندک باشد، خداوند گناهانش را بیامرزد».(8)
 
نوحه سرایى

نوحه سرایى به صورت خواندن اشعار سوزناک و پرمعنى در مصائب امام حسین(علیه السلام)و یارانش مى باشد و سبب تحریک احساسات وعواطف مسلمین و تبیین حوادث و خاطرات عاشورا است، شیوه اى معمول و مرسوم در عزادارى است. این شیوه، ریشه در عصر ائمّه(علیهم السلام) دارد.
امامان اهل بیت(علیهم السلام) با تشویق نوحه سرایان و مرثیه خوانان، آنان را به سرودن اشعار و نوحه سرایى و بیان حوادث کربلا و فجایع بنى امیّه ترغیب کرده و پاداش فراوانى را براى چنین اعمالى ذکر مى کردند.(9)
امیرمؤمنان(علیه السلام) و حضرت زهرا(علیها السلام) نیز پس از رحلت پیامبر گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله)اشعارى را در رثاى آن حضرت سرودند.(10)
برخى از دانشمندان اهل سنّت نیز اشعارى را از زهراى مرضیّه(علیها السلام) در فراق پدر بزرگوارش نقل کرده اند.
«حاکم نیشابورى» مى نویسد: هنگامى که رسول خدا(صلى الله علیه وآله) را به خاک سپردند، فاطمه(علیها السلام) خطاب به «اَنس» فرمود:

«یا أَنَسُ أَطابَتْ أَنْفُسُکُمْ أَنْ تَحْثُوا التُّرابَ عَلى رَسُولِ اللهِ
 اى انس آیا قلبتان رضایت داد که بر بدن رسول خدا خاک بریزید؟».
سپس ادامه داد:

یا أَبَتاهُ أَجابَ رَبّاً دَعاهُ *** یا أَبَتاهُ مِنْ رَبِّهِ ما أَدْناهُ
یا أَبَتاهُ جَنَّةُ الْفِرْدَوْسِ مَأْواهُ *** یا أَبَتاهُ إِلى جِبْرَئِیلَ أَنْعاهُ

«پدر جان اى آن که دعوت پروردگارش را اجابت کردى; پدر جان اى آن که به پروردگار خویش نزدیک (و ملحق) شدى.
پدرجان! بهشت برین جایت باد; پدرجان! رحلت تو را به جبرئیل خبر مى دهم».(11)
همچنین «امّ سلمه» در محضر رسول خدا(صلى الله علیه وآله) در مرگ پسرعمویش، نوحه سرایى کرد و با حزن و اندوه اشعارى را خواند.(12)
امام باقر(علیه السلام) به فرزندش امام صادق(علیه السلام) سفارش کرد که مقدارى از مالم را وقف کن براى آن که به مدّت ده سال جمعى از نوحه سرایان در «منا» برایم نوحه سرایى کنند.(13)
 
به سر و سینه زدن

به سر و سینه زدن در عزا و مصیبت بزرگى همچون مصائب امام حسین(علیه السلام) امرى عادى و طبیعى است. همان گونه که متعارف است مردم در مرگ عزیزترین عزیزان خویش به سر و سینه مى زنند. هر چند لازم است از کارهاى موهن و نادرست پرهیز شود.
متأسّفانه بعضى از عوام دست به کارهاى زننده اى مى زنند که اثر منفى در شکوه و عظمت مراسم حسینى دارد و باید عقلاى قوم آنها را با زبان خوب از این گونه اعمال زننده باز دارند.
نقل شده است هنگامى که زنان و فرزندان خاندان هاشمى را از شام به سمت مدینه حرکت دادند; در میان راه از راهنماى قافله خواستند آنها را به کربلا ببرد، تا تجدید دیدارى با شهیدان کربلا شود.هنگامى که به آن سرزمین رسیدند، مشاهده کردند که جابربن عبداللّه انصارى و جمعى از بنى هاشم براى زیارت قبر حسین(علیه السلام)به کربلا آمده اند. این دو قافله وقتى با یکدیگر ملاقات کردند، دیدارشان همراه با اندوه، گریه و بر سر و صورت زدن بود و به این ترتیب ماتمى جانسوز در آن سرزمین برپا کردند.(14)
هر چند در روایات ـ تا آنجا که ما جستجو کردیم ـ درباره سینه زدن بر مصائب اهل بیت(علیهم السلام) مطلبى یافت نشده است ; ولى تعبیر به «لطم» ظاهراً شامل سینه زنى نیز مى شود.
 
تعطیلى کسب و کار

از نمودهاى روشن ماتم زدگى و عزادار بودن، دست کشیدن از کسب و کار وتعطیل کردن بازارهاست. در ارتباط با ترک تلاش و کوشش دنیوى در روز عاشورا روایتى نیز وارد شده است.
امام رضا(علیه السلام) فرمود:
«مَنْ تَرَکَ السَّعْىَ فِی حَوائِجِهِ یَوْمَ عاشُورا قَضَى اللهُ لَهُ حَوائِجَ الدُّنْیا وَالاْخِرَةِ وَ مَنْ کانَ یَوْمُ عاشُورا یَوْمَ مُصِیبَتِهِ وَ حُزْنِهِ وَ بُکائِهِ، جَعَلَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ یَوْمَ الْقِیامَةِ یَوْمَ فَرَحِهِ وَ سُرُورِهِ
 هر کس در روز عاشورا تلاش و کوشش دنیوى را رها سازد، خداوند حوایج دنیا و آخرت او را برآورده کند و هر کس که روز عاشورا را روز مصیبت و اندوه و گریه قرار دهد، خداوند روز قیامت را براى وى روز شادى و سرور قرار خواهد داد».(15)

تذکراتی چند به عزادران حضرت سید الشهداء علیه السلام

هر چند عزادارى خامس آل عبا(علیه السلام) از افضل قُربات است و سبب احیاى مکتب حسینى و بقاى شریعت مى شود، ولى بر مؤمنین لازم است این عمل ارزشمند را با امور موهن و زننده و ناپسند آلوده نسازند.
از سرودن اشعار نامناسب و سبک و دور از شأن اهل بیت(علیهم السلام) یا کفرآمیز و غلوگونه اجتناب ورزند و از اختلاط زن و مرد در تشکیل محافل و مجالس و دسته ها پرهیز نمایند و از قمه زدن و حرکاتى که موجب وهن شیعه در جهان است و بهانه به دست دشمن مى دهد و ضرر و زیان بر بدن وارد مى کند، دورى کنند و سخنرانان محترم آداب عزادارى صحیح را به مؤمنین و مدّاحان گوشزد نمایند و خود نیز در جهت تبیین اهداف قیام ابى عبداللّه الحسین(علیه السلام)و ترویج عقاید ناب محمّدى و تقویت اعتقادات اصیل اسلامى و اخلاق حسنه و ایثار و فداکارى تلاش کنند و در ذکر مصائب اهل بیت(علیهم السلام) فقط از منابع معتبر استفاده کنند و از بیان امورى که با عزّت و سربلندى امام حسین(علیه السلام) سازگار نیست، خوددارى ورزند و صحنه گردانى مجالس آن حضرت را به دست افراد بدنام، یا نادان نسپارند و صالحان و آگاهان زمام مجالس را به دست گیرند.
بانوان محترم نیز ضمن شرکت در مجالس امام حسین(علیه السلام) شأن و وقار و متانت خویش را حفظ نمایند و با شیوه اى که مناسب یک زن مسلمان و علاقمند به مکتب حسینى است، در مجالس و محافل عزادارى شرکت کنند وخداى ناکرده این امر مهمّ دینى را با پوشش نادرست و حرکات ناپسند، به گناه آلوده نسازند که مسئولیّت بسیار سنگینى دارد.
جوانان عزیز ـ که سرمایه هاى اصلى چنین مجالسى هستند ـ مجالس امام حسین(علیه السلام)مخصوصاً ایّام محرّم و تاسوعا و عاشوراى حسینى را غنیمت بشمارند و با حضور گسترده تر و آگاهانه، بر آگاهى هاى معنوى و دینى خویش بیفزایند و در جهت ترویج مکتب حسینى و آشناساختن دیگران با این حماسه جاویدان الهى کوشش نمایند.

 ________________________________________
1. بحارالانوار، ج 79، ص 91. 
2. همان مدرک. 
3. همان مدرک، ص 104. 
4. لَمَّا قُبِضَ رَسُولُ اللهِ افْتُجِعَ لَهُ الصَّغِیرُ وَ الْکَبِیرُ وَ کَثُرَ عَلَیْهِ الْبُکاءُ... وَ لَمْ یَکُنْ فِی أَهْلِ الاَْرْضِ وَالاَْصْحابِ وَ الاَْقْرَباءِ وَ الاَْحْبابِ، أَشَدُّ حُزْناً وَ أَعْظَمُ بُکاءً وَ انْتِحاباً مِنْ مَوْلاتِی فاطِمَةَ الزَّهْرا(علیها السلام)وَ کانَ حُزْنُها یَتَجَدَّدُ وَ یَزِیدُ وَ بُکاءُها یَشْتَدُّ (بحارالانوار، ج 43، ص 175).
5. وسائل الشیعة، ج 10، ص 394. 
6. لَمّا قُتِلَ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِىٍّ صَلَواتُ اللهِ عَلَیْهِ لَبِسَ نِساءُ بَنِی هاشِمِ السَّوادَ وَ الْمُسوُحَ (بحارالانوار، ج 45، ص 188). 
7. فَلَمْ تَبْقَ هاشِمَیَّةٌ وَ لا قُرَشِیَّةٌ إِلاَّ وَ لَبِسَتِ السَّوادُ عَلَى الْحُسَیْنِ(علیه السلام) وَ نَدَبُوهُ عَلى ما نُقِلَ سَبْعَةُ أَیّام (مستدرک الوسائل، ج 3، ص 327). 
لازم به یادآورى است که هر چند فقها بر اساس روایات به کراهت لباس سیاه به خصوص در نماز فتوا داده اند، ولى پوشیدن آن براى عزاى امام حسین(علیه السلام) کراهتى ندارد و شاید رجحان نیز داشته باشد، زیرا جنبه تعظیم شعائر بر آن غلبه دارد. 
8 . وسائل الشیعة، ج 10، ص 392. (پیرامون تشکیل عزاى حسینى از سوى برخى از امامان، پیش از این سخن گفته شد).

9. در فصل هاى گذشته به برخى از احادیث در این زمینه اشاره شده است. 
10. رجوع کنید به: بحارالانوار، ج 22، ص 523 و 547 و ج 79، ص 106.
11. مستدرک حاکم، ج 1، ص 382. همین ماجرا، جملات و اشعار، با اندکى تفاوت در صحیح بخارى، کتاب المغازى، باب مرض النبى و وفاته، حدیث 30 آمده است. 
12. وسائل الشیعة، ج 12، ص 89، ح 2. 
13. همان مدرک، ص 88.
14. ... فَوَجَدُوا جابِرَ بْنَ عَبْدِاللهِ الاَْنصارِی وَ جَماعَةً مِنْ بَنِی هاشِمَ وَ رَجُلا مِنْ آلِ رَسُولُ اللهِ ; قَدْ وَرَدُوا لِزِیارَةِ قَبْرِ الْحُسَیْنِ(علیه السلام)، فَوافَوْا فِی وَقْت واحِد، وَ تَلاقَوْا بِالْبُکاءِ وَ الْحُزْنِ وَ اللَّطْمِ، وَ أَقامُوا الْمَأْتَمَ الْمُقْرِحَةَ لِلاَْکْبادِ (بحارالانوار، ج 45، ص 146). 
15. بحارالانوار، ج 44، ص 284. 




جمعه 4 10 1388 10:20
عزاداری و تجلیل از مجاهدت امام(علیه السلام) و تعظیم شعائر

اساساً سوگوارى در مرگ اشخاص یک نوع تعظیم و احترام به آنان و رعایت موقعیّت و شخصیّت شان محسوب مى شود; پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) مى فرماید:
«مَیِّتٌ لابَواکِیَ عَلَیْهِ، لا إِعْزازَ لَهُ
 مرده اى که گریه کننده اى نداشته باشد عزّتى ندارد!».(1)
مخصوصاً سوگوارى در مرگ مردان الهى، از مصادیق بارز تعظیم شعائر الهى بوده و تجلیل از عقیده و راه و رسم و مجاهدت و تلاش آنان محسوب مى شود. از این رو، رسول خدا(صلى الله علیه وآله) هنگام بازگشت از جنگ اُحد وقتى که مشاهده کرد خانواده هاى شهداى قبیله «بنى اشهل» و «بنى ظفر» براى شهیدان خود گریه مى کنند، ولى عموى بزرگوارش حضرت حمزه گریه کننده اى ندارد، فرمود:
«لکِنَّ حَمْزَةُ لابَواکِیَ لَهُ الْیَوْمَ
امّا امروز حمزه، گریه کننده اى ندارد!».(2)
زنان مدینه با شنیدن این سخن در خانه حضرت حمزه اجتماع کرده و به سوگوارى پرداختند و بدین وسیله شخصیّت عظیم حضرت حمزه مورد تجلیل وتکریم قرار گرفت.
و نیز آنگاه که خبر شهادت جعفر طیّار در جنگ موته به مدینه مى رسد، پیامبر(صلى الله علیه وآله)براى گفتن تسلیت نخست به خانه جعفر رفت، سپس به خانه فاطمه زهرا(علیها السلام) آمد، و آن بانوى بزرگ را در حال گریه و سوگوارى دید، فرمود:
«عَلى مِثْلِ جَعْفَر فَلْتَبْکِ الْبَواکِی
 به راستى براى شخصیّتى چون جعفر باید گریه کنندگان گریه کنند!».(3)
قرآن کریم در مورد گروهى از قوم موسى که راه تباهى و فساد را در پیش گرفتند و سرانجام در اثر نفرین آن حضرت به هلاکت رسیدند، آنان را لایق تجلیل و گریه ندانسته و مى فرماید:
(فَمَا بَکَتْ عَلَیْهِمُ السَّمَاءُ وَالاَْرْضُ وَمَا کَانُوا مُنظَرِینَ)
 نه (اهل) آسمان بر آنان گریستند و نه (اهل) زمین!(4)
از این تعبیر به خوبى استفاده مى شود که لیاقت گریه دیگران را نداشتن نوعى حقارت و بى ارزشى است.
از این رو، در سفارش هاى ائمّه اطهار(علیهم السلام) مى بینیم که مى فرمودند: چنان در میان مردم منشأ آثار خیر و برکت باشید که بر مرگتان بگریند و از شما تجلیل کنند!.
امیرمؤمنان(علیه السلام) فرمود:
«خالِطُوا النّاسَ مُخالَطَةً إِن مِتُّمْ مَعَها بَکَوْا عَلَیْکُمْ وَ إِنْ عِشْتُمْ حَنُّوا إِلَیْکُم
با مردم آنچنان معاشرت کنید که اگر بمیرید بر مرگ شما اشک بریزند و اگر زنده بمانید به شما عشق بورزند».(5)
بنابراین، اقامه عزادارى براى امام حسین(علیه السلام) آن شخصیّت ممتاز و بى نظیرى که خود از خاندان عصمت و طهارت بود و از اولیاى الهى و امامان معصوم است، علاوه بر تجلیل از مقام شامخ آن امام همام، از مصادیق روشن تعظیم شعائر الهى است که:
(وَ مَنْ یُعَظِّمْ شَعائِرَ اللهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ)
هر کس شعائرالهى را بزرگ دارد، این کار نشانه تقواى دلهاست.(6)
چگونه چنین نباشد و حال آن که صفا و مروه با این که مکانى بیش نیستند، تنها چون یاد و ذکر الهى در آنجا زنده مى شود، از شعائر الهى شمرده است؟
(إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللهِ)
 صفا و مروه از شعائر (و نشانه هاى) خداست.(7)
به یقین، امام حسین(علیه السلام) که تمام هستى خویش را یکجا با خداوند معامله کرد و با تمام اهل بیت(علیهم السلام) و فرزندان در قربانگاه عشق قدم نهاد و مخلصانه از همه چیزش در راه خدا گذشت، از عظیم ترین شعائر الهى است و برپایى مجالس عزا براى آن حضرت، تعظیم یکى از بزرگترین شعائر الهى محسوب مى شود.
________________________________________
1.مأساة الحسین، ص 118. 
2. استیعاب، ج 1، ص 275.
3. بحارالانوار، ج 22، ص 276. 
4. دخان، آیه 29. 
5. نهج البلاغه، کلمات قصار، کلمه 10.
6. حج، آیه 32. 
7. بقره، آیه 158. 




جمعه 4 10 1388 10:8
خطبه امام حسین (علیه السلام)در نخستین برخورد با دشمن

امام(علیه السلام) درمنطقه «ذو حسم»(1) با سپاه حرّ (سپاهى که از سوى ابن زیاد براى جلوگیرى از ورود امام(علیه السلام) به کوفه فرستاده شده بود) برخورد کرد و هر دو سپاه در آنجا فرود آمدند، چون وقت نماز ظهر رسید امام به «حجّاج بن مسروق» فرمود:
«أَذِّنْ رَحِمَکَ اللهُ!... حَتّى نُصَلِّی ;
اذان بگو: خداوند ترا رحمت کند،... تا نماز بگزاریم».
حجّاج برخاست و اذان گفت، آنگاه امام(علیه السلام) به حرّ بن یزید خطاب کرد:
«یَابْنَ یَزیدَ! أَتُریدُ أَنْ تُصَلِّىَ بِأَصْحابِکَ وَ أُصَلِّی بِأَصْحابِی؟ ; آیا تو قصد دارى با یاران خویش نماز بگزارى و من نیز با یاران خود نماز بگزارم؟».
حر پاسخ داد: شما با یارانت نماز بگزار، ما نیز به تو اقتدا مى کنیم!
امام(علیه السلام) به «حجّاج بن مسروق» فرمود: «اقامه بگو» اقامه گفت و امام(علیه السلام) جلو ایستاد و هر دو سپاه به او اقتدا کردند. پس از نماز از جاى خویش برخاست و به شمشیرش تکیه داد و (خطبه خواند) و پس از حمد و ثناى الهى چنین فرمود:
«أَیُّهَا النّاسُ! إنَّها مَعْذِرَةٌ إِلَى اللّهِ وَ إِلى مَنْ حَضَرَ مِنَ الْمُسْلِمینَ، إِنِّی لَمْ أَقْدِمْ عَلى هذَا الْبَلَدِ حَتّى أَتَتْنِی کُتُبُکُمْ وَ قَدِمَتْ عَلَىَّ رُسُلُکُمْ أَنْ اَقْدِمَ إِلَیْنا إِنَّهُ لَیْسَ عَلَیْنا إِمامٌ، فَلَعَلَّ اللّهُ أَنْ یَجْمَعَنا بِکَ عَلَى الْهُدى، فَإِنْ کُنْتُمْ عَلى ذلِکَ فَقَدْ جِئْتُکُمْ، فَإِنْ تُعْطُونِی ما یَثِقُ بِهِ قَلْبِی مِنْ عُهُودِکُمْ وَ مِنْ مَواثیقِکُمْ دَخَلْتُ مَعَکُمْ إِلى مِصْرِکُمْ، وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ کُنْتُمْ کارِهینَ لِقُدوُمی عَلَیْکُمْ اِنْصَرَفْتُ إِلَى الْمَکانِ الَّذِی أَقْبَلْتُ مِنْهُ إِلَیْکُمْ».
«اى مردم! این اتمام حجتى است در پیشگاه خداوند و مسلمانان حاضر، من خود به سوى دیار شما نیامدم مگر آن که نامه هاى شما به دستم رسید و فرستادگانتان به سویم آمدند و گفتند: به سوى ما بیا چرا که ما پیشوایى نداریم بدان امید که خداوند به وسیله تو ما را در مسیر هدایت گرد آورد. اگر همچنان بر دعوت خود باقى هستید که اکنون آمدم. بنابراین، اگر با من پیمان و میثاق هاى محکم مى بندید به گونه اى که مایه اطمینان خاطرم گردد، با شما وارد شهرتان مى شوم و اگر چنین نکنید و از آمدنم به این دیار ناخشنودید به مکانى که از آنجا آمده ام باز مى گردم».
حر و سپاهیانش در برابر سخنان امام(علیه السلام) ساکت مانده و جوابى ندادند.(2)
و طبق روایت دیگرى فرمود:
«اِنَّهُ قَدْ نَزَلَ مِنَ الاَْمْرِ ما قَدْ تَرَوْنَ، وَ إِنَّ الدُّنْیا قَدْ تَغَیَّرَتْ وَ تَنَکَّرَتْ وَ أَدْبَرَ مَعْرُوفُها، وَ اسْتَمَرَّتْ جِدّاً وَ لَمْ یَبْقَ مِنْها إِلاّ صُبابَةً کَصُبابَةِ الاِْناءِ، وَ خَسیسِ عَیْش کَالْمَرْعَى الْوَبیلِ، اَلا تَرَوْنَ إِلَى الْحَقِّ لا یُعْمَلُ بِهِ، وَ إِلَى الْباطِلِ لا یُتَناهى عَنْهُ، لِیَرْغَبَ الْمُؤْمِنُ فِی لِقاءِ رَبِّهِ حَقّاً حَقّاً، فَإِنّی لا أَرىَ الْمَوْتَ إِلاّ سَعادَةً، وَ الْحَیاةَ مَعَ الظّالِمینَ إِلاّ بَرَماً».
«همه شما مى بینید که چه پیش آمده است، مى بینید اوضاع زمانه دگرگون و نامشخّص شده، خوبى آن روى گردانیده و با شتاب درگذر است، و از آن جز اندکى همانند ته مانده ظرف ها و زندگى پستى همچون چراگاه دشوار و خطرناک، باقى نمانده است. آیا نمى بینید به حق عمل نمى شود و از باطل جلوگیرى نمى گردد، در چنین شرایطى بر مؤمن لازم است شیفته دیدار پروردگارش (شهادت) باشد. به یقین من مرگِ (در راه حق) را جز سعادت، و زندگى در کنار ستمگران را جز ننگ و خوارى نمى بینم».(3)
علاّمه مجلسى افزوده است که امام(علیه السلام) در ادامه چنین فرمود:
«إِنَّ النّاسَ عَبیدُ الدُّنْیا وَ الدّینُ لَعِقٌ عَلى أَلْسِنَتِهِمْ یَحُوطُونَهُ ما دَرَّتْ مَعائِشُهُمْ فَاِذا مُحِّصُوا بِالْبَلاءِ قَلَّ الدَّیّانوُنَ ;
مردم بندگان دنیایند، و دین همانند چیز خوش طمع و لذیذى بر زبانشان است که تا آنگاه که زندگى شان (به وسیله آن) پر رونق است، آن را نگه مى دارند، ولى هنگامى که به بلا (در امر دین) آزموده شوند، تعداد دین داران اندک گردند».(4)
با این که «حرّ بن یزید ریاحى» بیشترین احترام را در ظاهر به امام(علیه السلام) گذارد و خود و یارانش پشت سر امام نماز خواندند، ولى مأمور بود به هر قیمتى شده اجازه ندهد امام(علیه السلام) به کوفه نزدیک شود، و اجازه بازگشت به مدینه را هم ندهد، بلکه امام(علیه السلام) را در یک منطقه دور از آبادى ها فرود آورد تا لشکرها فرا رسند و امام(علیه السلام) را در محاصره کامل قرار دهند.
اگر مى بینیم امام(علیه السلام) مى فرماید: شما مرا دعوت کردید، اگر حاضر به همکارى نیستید به جایگاه اصلى ام باز مى گردم، در واقع براى اتمام حجّت بر آن گروه پیمان شکن است، زیرا اگر امام(علیه السلام) مى خواست بازگردد، بعد از خبرهاى قطعى که از شهادت مسلم و هانى و پیمان شکنى اهل کوفه به او رسیده بود و هیچ مانعى در ظاهر وجود نداشت، باز مى گشت.
او به خوبى مى داند مسیر او به سوى کربلا، میدان جانبازى و شهادت او است، و این خبر از جدّش رسول خدا(صلى الله علیه وآله) به او رسیده بود.
 
________________________________________
1. ذو حُسم (یا ذوحُسُم) نام کوهى است که نعمان بن منذر در آنجا به شکار مى پرداخت.
2. فتوح ابن اعثم، ج 5، ص 134-135 و ارشاد مفید، ص 427 (با مختصر تفاوت).
3. بحارالانوار، ج 44، ص 381 و تاریخ طبرى، ج 4، ص 305 (با مختصر تفاوت).
4. مقتل الحسین خوارزمى، ج 1، ص 237 و بحارالانوار، ج 75، ص 116. (قابل توجّه آن که : خوارزمى معتقد است که امام(علیه السلام) این سخن را در روز دوم محرّم، در کربلا ایراد فرموده است




جمعه 4 10 1388 10:8
 قیام امام حسین آزمونى بود براى مسلمین آن عصر.
 بعضى از شیعیان پرادّعا و کم محتوا، که خود را فدایى پاکباز آن حضرت مى پنداشتند باید در کوره امتحان فرو روند، و بازماندگان صحابه و یاران پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) که بارها وصف امام حسن(علیه السلام) و امام حسین(علیه السلام) را از آن حضرت شنیده بودند و کسانى که آرزو مى کردند در جنگ هاى بدر و احد در خدمت آن حضرت بودند و شربت شهادت مى نوشیدند، و آنها که تأسّف مى خوردند اى کاش در رکاب امیرمؤمنان على(علیه السلام) با «ناکثین» و «قاسطین» و «مارقین» پیکار مى کردند همه و همه باید به امتحان فرا خوانده مى شدند، و قیام امام حسین(علیه السلام)آزمونى براى همه آنها بود; ولى از این کوره آزمون بزرگ، تنها گروه اندکى پاک بیرون آمدند و سیاه سیم هاى زراندود هنگامى که به کوره امتحان رفتند خلاف آن بدر آمدند که خلق مى پنداشتند.
خوش بود گر محک تجربه آید به میان *** تا سیه روى شود هر که درو غشّ باشد
امام(علیه السلام) در پاسخ کسى که عرضه داشت امام(علیه السلام) به کربلا نرود، فرمود: «إذا أقَمْتُ فی مَکانی فَبِما یُمْتَحَنُ هذَا الْخَلْقُ الْمَتْعُوسُ؟ وَبِماذا یُخْتَبَرُونَ؟; اگر در مکان خود اقامت کنم، پس این خلق بخت برگشته به چه چیز امتحان شود و به چه چیز آزموده گردد؟».(1)
اضافه بر این، افراد توخالى و خود بزرگ بین فراوانند و گاه خود را از خداوند طلبکار مى دانند، باید محک تجربه آید به میان، باید اتمام حجّت شود تا بر سر جاى خود بنشینند، گاه مصلحت در این است که از پرده برون افتد راز، تا آشکار شود در حلقه رندان چه خبرهاست؟!
قرآن مجید مى گوید: (أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تُتْرَکُوا وَلَمَّا یَعْلَمْ اللهُ الَّذِینَ جَاهَدُوا مِنْکُمْ وَلَمْ یَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ اللهِ وَلاَ رَسُولِهِ وَلاَ الْمُؤْمِنِینَ وَلِیجَةً وَاللهُ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ).(2)
آرى قیام امام حسین(علیه السلام) پاسخى بود به مدّعیانى که به برادر گرامیش امام حسن(علیه السلام) خرده مى گرفتند که چرا با معاویه صلح کرد، ما حاضر بودیم تا آخرین قطره خون در راه خدا بجنگیم، ولى هنگامى که جریان کربلا پیش آمد امام(علیه السلام) این ندا را سر داد که: «مَنْ کانَ فِینا باذِلا مُهْجَتَهُ، مُوَطِّناً نَفْسَهُ عَلى لِقاءِ اللهِ فَلْیَرْحَلْ مَعَنا; هر کس حاضر است خون خود را در راه هدف ما نثار کند و آماده ملاقات با پروردگار است با ما (به سوى عراق و کربلا) حرکت کند»(3) در این هنگام دست روى دست گذاردند و تماشاچى صحنه هاى جانسوز کربلا بودند.
جمعى از سست عنصران کوفه تعداد زیادى نامه هاى داغ و آتشین نوشتند و از آن حضرت دعوت کردند که براى تشکیل حکومت اسلامى به کوفه آید. این نامه ها طبق روایت معروف به دوازده هزار(4) مى رسید.
اگر امام(علیه السلام) به کربلا نمى آمد شاید اینها نیز مانند یاران امام حسن(علیه السلام)سیل اعتراضات خود را متوجّه آن حضرت مى ساختند; ولى قیام امام(علیه السلام) به همه این اعتراضها پایان داد و همگى امتحان خود را دادند.
________________________________________
1 . لهوف، ص 67 ; بحارالانوار، ج 44، ص 331 .
2 . سوره توبه، آیه 16. ترجمه: «آیا چنین پنداشتید که (به حال خود) رها مى شوید در حالى که خداوند هنوز کسانى را که از شما جهاد کردند، و غیر از خدا و پیامبرش و مؤمنان را مَحرم اسرار خویش انتخاب ننمودند، (از دیگران) مشخّص نساخته است؟! (باید آزمایش شوید; تا مؤمنان واقعى شناخته شوند;) و خداوند به آنچه عمل مى کنید، آگاه است». 
3 . بحارالانوار، ج 44، ص 367 .
4 . قصّه کربلا، ص 90 و 91 .




چهارشنبه 2 10 1388 14:27
X