معرفی وبلاگ
وَإِنَّمَا سُمِّيَتِ الشُّبْهَةُ شُبْهَةً لاَِنَّهَا تُشْبِهُ الْحَقَّ، فَأَمَّا أَوْلِيَاءُ اللهِ فَضِيَاؤُهُمْ فِيهَا الْيَقِينُ، وَدَلِيلُهُمْ سَمْتُ الْهُدَى ، وَأَمَّا أَعْدَاءُ اللهِ فَدُعَاؤُهُمْ الضَّلالُ، وَدَلِيلُهُمُ الْعَمْى... نهج الباغه خطبه 38 شُبهه را از اين جهت شُبهه ناميده اند كه شبيه و مانند حق است، پس روشني دوستان خدا در چيزهاي شُبهه ناك، ايمان و يقين است، و راهشان راه هدايت و رستگاري است و اما دشمنان خدا پس دعوت آنان به ضلالت و گمراهي است، و راهنماي آنان كوري آنان مي‎باشد.
صفحه ها
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 502436
تعداد نوشته ها : 502
تعداد نظرات : 163
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان

بزرگترین مبلغ مسیحیت در کانادا مسلمان شد 
 
به گزارش شیعه آنلاین، دکتر "میلر" بزرگترین مبلغ دین مسیحیت در کانادا بود. وی به تازگی مسلمان شده است. او در مورد خود می‌گوید: عاشق ریاضی هستم برای همین منطق را نیز دوست دارم. چون منطق را دوست دارم به مسائلی چون علت و معلوم اهمیت زیادی می دهم.

وی در ادامه می افزاید: در یکی از روزها قرآن را برداشتم و شروع کردم به خواندن آن. اول فکر می کردم که موضوعات آن فقط در مورد بیابان است چون تصور می کردم با توجه به اینکه بر اعراب بیابان نشین نازل شده، پس باید درباره صحرا سخن بگوید. اما بعد فهمیدم چنین نیست. هدفم به پیدا کردن اشتباه در این کتاب تغییر کرد. پیش بینی می‌کردم که با توجه به اینکه بیش از 14 قرن از نزول آن گذشته است، بتوانم به راحتی اشتباهات زیادی در آن پیدا کنم و آن را به رخ مسلمانان بکشم.

دکتر "میلر" می‌افزاید: همچنین فکر می‌کردم مطالبی در مورد زندگی اعراب بادیه نشین در این کتاب نوشته شده باشد اما در نهایت پس از ساعت‌ها مطالعه قرآن کریم، نه تنها اشتباهی در آن پیدا نکردم، بلکه چیزهای بسیار زیادی نیز در آن یافتم. آیه ای که مرا خیلی به فکر فرو برد آیه 82 سوره نساء بود: "أفلا یتدبرون القرآن ولو کان من عند غیر الله لوجدوا فیه اختلافا کثیرا" ترجمه: آیا به قرآن فکر نمی کنند، اگر از خداوند نبود در آن اشتباهات زیادی می یافتند.

این مسیحی مسلمان شده همچنین می گوید: نکته قابل تعجبی که بسیار مرا حیرت زده کرده این بود که یک سوره کامل به نام حضرت "مریم" در قرآن وجود دارد و در آن ایشان مورد تمجید و احترام قرار گرفته است به طوریکه این گونه تعریفی از ایشان حتی در کتب انجیل هم نیامده بود. در 25 نقطه مختلف در قرآن کریم نیز نام حضرت مسیح آمده در حالیکه نام حضرت محمد(ص) که پیامبر دین اسلام بوده تنها پنج بار در قرآن آمده است. این مسأله خیلی تعجب مرا برانگیخت و بر من و مسلمان شدنم تأثیر بسیار زیاد گذاشت




دسته ها : مطالب روزانه
سه شنبه 15 10 1388 21:50
زندگی نامه حضرت آیت الله العظمی حاج شیخ علی صافی گلپایگانی(رضوان الله تعالی علیه)  

ایشان در سال 1332 هجری قمری در گلپایگان پا به عرصه وجود گذارد.کودکی و جوانی اش صرف دانش اندوزی شد . تا سن هجده سالگی نزد پدر و دایی بزرگوارشان مرحوم حجت الاسلام والمسلمین آخوند ملا ابوالقاسم قطب (ره) به تحصیل پرداختند و سپس به قم هجرت نمودند. دروس سطح را در محضر آیت الله آقا میرزا محمد همدانی تکمیل نمودند.درس خارج را نزد عالمان بلند آوازه عصر ، از جمله آیت الله حجت و آیت الله العظمی بروجردی به پایان بردند.هوش و ذکاوت ونیروی استدلال وی در جلسه درس و مباحثۀ حضرت آیت الله العظمی بروجردی موجب شهرت او گردید . آیت الله العظمی بروجردی چنان شیفته این شاگرد درس خوان و هوشیار گردید که در برخی مجالس از وی یاد می کرد و این امر سبب شهرت ایشان در جمع طلاب علوم دینی شد و در رده برجسته ترینشان شناخته گردید ایت الله العظمی آقای حاج آقا علی صافی ، آثار ارزشمندی به نظم و نثر عربی و فارسی دارند که برخی به چاپ رسیده ، شماری از آنها زیر چاپ و قسمتی به صورت دست نویس است. آثار چاپ شده ایشان عبارتند از :

1.شرح استدلالی بر العروة الوثقی اثر آیت الله آقا سید محمد کاظم یزدی طباطبایی از مراجع معروف بنام (ذخیرة العقبی فی شرح العروة الوثقی ) در 30 جلد 

 2.منتخب الحکام  

3.مناسک حج 

 4.در انتظار وصال (مجموعه 59 قصیده و غزل و مخمس به مناسبت ولادت امام زمان (عج))

5.رساله عملیه توضیح المسائل فارسی

6.تقریرات اصول مرحوم آیت الله العظمی حجت به نام (المحجة فی تقریرات الحجة) در دوجلد 

7.راز دل (دیوان اشعار در بیش از هزار صفحه)

8.الدلالة الى من له الولایة

9.المحجة فى تقریرات الحجة (2جلد)

10.تاریخ تحول فقه شیعه

11.منتخب الاحکام

12.اصول الفقه

13. تقریرات درس مرحوم آیت الله العظمى بروجردى(صلاة ،وصیت و...) 

14. تقریرات درس مرحوم آیت الله العظمى حجت (تیمم ، بیع و...).


 آیت الله العظمی حاج شیخ علی صافی (رحمة الله علیه) علاوه بر کارهای تحقیقاتی و مطالعاتی و توجه عمیق به اهمیت تالیف و درس وبحث در زمینه های گوناگون ،‌هیچ زمانی از حضور موثر در اجتماع و تدبیر مدن غافل نماند و به تعبیری درس و بحث های اصولی و کلامی و فقهی او را به گونه ای سرگرم نساخت تا جامعه و مردم را رها کند و فقط به بحث های روان حوزوی بپردازد . راستی مگر نه این است که علم و اجتهاد را باید در متن جامعه به کار گرفت تا هم علم و آگاهی پرورده وپخته شود و مجتهد و پژوهشگر دینی نیاز ها را احساس کند و پاسخ هر یک را با تلاش مجدد در یابد ، هم اینکه وظیفه عالم بودن را در عمل و خدمت به مردم و جامعه ایفاد نماید؟ لذا این مجتهد تلاشگر و در صحنه علم و عمل ، با خطابه های بلیغ و صراحت لهجه که با همه وجودش آمیخته است ، و شجاعت وپایمردی و استقامت در خور،‌ در مسیر آزادی و اشاعه عدالت و انضباط اجتماعی و احیاء حق و سرکوب نمودن باطل و مبارزه با رژ‍یم مستبد شاهی و ایادی استثمار و استکبار پرداخت و در این راه متحمل سختی ها ، فشار ها و تبعید ها و ... شد . از جمله کارهای آن مرجع بزرگ و شخصیت علمی ، نقش فوق العاده موثر در به ثمر رسیدن انقلاب اسلامی ایران و پیوند و وحدت در میان مراجع عظام دانست . و این وحدت و یگانگی را وسیله نجات و فلاح دانسته ، به مذاکرات زیاد در این مورد پرداخت .در تحقیقات فقهی ، ادبی و تاریخی صاحب نظر و با مشاهیر زبان و ادبیات فارسی و عربی و سخنوران این رشته از گذشته تا اکنون الفتی به تمام دارند.از جنبه های روحانی و خصوصیات اخلاقی وی احساسات شور انگیز و جوش و خروشی است که در مجالست و مراودت با وی می توان یافت . از طبعی روان وذوقی سلیم برخوردارند.

رحمه الله و جزاه الله عن الاسلام و اهله خیر الجزاء

و سلام علیه یوم ولد و یوم  یموت و یوم یبعث حیا
 
نوشته شده توسط عزیز سالمی 
دسته ها : مطالب روزانه
سه شنبه 15 10 1388 21:34

بسم الله الرحمن الرحیم

انّا لله و انّا الیه راجعون

ارتحال عالم ربانی و فقیه صمدانی،عارف واصل، مرجع والامقام ،شیخ الفقهاء و المجتهدین ، ناشر فقه اهل بیت طاهرین ، حضرت آیت الله العظمی حاج شیخ علی صافی گلپایگانی (اعلی الله درجاته) را به حضرت ولی الله الاعظم ، قطب عالم امکان ، حضرت صاحب الزمان(عجل الله تعالی فرجه) ، علمای اعلام و فقهاو مراجع عظام ، خصوصا برادر بزرگوار ایشان مولانا آیت الله العظمی حاج شیخ لطف الله صافی و همه مقلدان و دوستداران و ارادتمندان ایشان و جمیع مومنین و مومنات تعزیت و تسلیت عرض می کنیم.

از خداوند قدیر برای آن فقید سعید علو درجات و حشر با ائمه طاهرین و برای بازماندگان ایشان صبر جمیل و اجر جزیل مسئلت داریم.

اعلای کلمه اسلام و مسلمین و طول عمر مراجع و علمای بزرگوار را از خداوند متعال خواهانیم.

و لا حول و لا قوّة الّا بلله العلی العظیم.

نوشته شده توسط عزیز سالمی 

 

دسته ها :
سه شنبه 15 10 1388 16:41


َ عَنْ سَعِیدِ بْنِ یَسَارٍ قَالَ قَالَ لِی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: هَلِ الدِّینُ إِلَّا الْحُبُّ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ‏.


 سعید بن یسار گفت: امام صادق علیه السّلام بمن فرمود: مگر دین بجز محبت و دوستى است؟ خداى عزّ و جلّ- مى‏فرماید: بگو اگر شما دوست دار خدائید پیرو من باشید تا خداوند شما را دوست بدارد .

نوشته شده توسط عزیزسالمی 

دسته ها : سخنان عترت
جمعه 11 10 1388 16:19
بسم الله و له الحمد...
 
1. منتظرین امام زمان (عج) چند گروه هستند :

الف- منتظرین گمراه : اینها کسانی هستند که نشسته‌اند و دست روی دست گذاشته‌اند تا حضرت تشریف بیاورند و کارها را اصلاح نمایند. 

ب – منتظرین مخرّب : اینها کسانی هستند که هم گناه می‌کنند و هم دعوت به گناه می‌کنند به امید اینکه عالم از ظلم و جور اشباع شود تا حضرت ظهور کنند !

ج – منتظرین غافل : اینها کسانی هستند که برای ظهور حضرت دعا می‌کنند، ختم می‌گیرند ولی در بند اصلاح خود و زن و و بچه و خانواده نیستند. 

د – منتظرین عاقل و عادل : اینها کسانی هستند که دائم به یاد خدا و در فکر اصلاح خود و خانواده و بندگان خدا هستند.

سه گروه اول وقتی امر ظهور واقع شود اگر خدا و امام زمان (عج) دستگیری نکنند جزء خوارج زمان خود می‌شوند، مگر دستة چهارم که دائم به فکر امر به معروف و نهی از منکر و اصلاح خود، ‌خانواده و اجتماع هستند.
 
نوشته شده توسط عزیز سالمی 
دسته ها : موعود ادیان
جمعه 11 10 1388 16:12
 رویدادهاى پس از شهادت امام(علیه السلام) (قسمت دوم)
 
غارت خیمه ها

سپاه روسیاه کوفه به فرماندهى «شمر» خیمه گاه را محاصره کرد. شمر دستور داد وارد خیمه ها شوند، و هر چه به دستشان مى رسد غارت کنند. اراذل و اوباش کوفه با شنیدن این فرمان بر یکدیگر سبقت گرفتند. دختران رسول خدا و یادگاران حضرت زهراى اطهر(علیها السلام) از سراپرده بیرون آمدند و همگى مى گریستند.
دشمن هر چه را مى یافت، مى گرفت، حتى گوشواره حضرت ام کلثوم دختر امیرالمؤمنین(علیه السلام) را از گوشش کشیدند و گوش هاى آن بانوى بزرگ را پاره کردند.(1)مردى پست از سپاه ابن سعد چشمش به خلخال پاى فاطمه بنت الحسین(علیه السلام)افتاد، و در حالى که مى گریست خلخال را از پایش کشید. دختر امام حسین(علیه السلام) با تعجب پرسید: چرا گریه مى کنى؟! گفت: چرا گریه نکنم در حالى که اموال دختر رسول خدا را غارت مى کنم. فاطمه بنت الحسین(علیه السلام) گفت: خوب، اگر کار بدى است چرا چنین مى کنى؟! گفت: مى ترسم اگر من نکنم دیگرى آن را انجام دهد!(2)
در روایتى مى خوانیم: هنگامى که سپاه ابن سعد به خیمه ها یورش بردند، زینب(علیها السلام)فریاد زد: عمر سعد! اگر مقصودتان اسباب و زیورآلات است، خودمان مى دهیم، به سپاهت بگو شتاب نکنند. مگذار دست نامحرمان به سوى خانواده پیامبر(صلى الله علیه وآله) دراز شود. زینب خود لباس مندرس پوشیده بود به زنان فرمان داد هر چه وسایل و زیورآلات داشتند در گوشه اى جمع کنند، گوشواره ها را از گوشهایشان درآورند، حتى فاطمه دختر امام حسین(علیه السلام) که نوعروس بود و دوست داشت گوشواره هایش را که یادگار پدر مظلومش بود نگه دارد، عمه اش زینب از ترس آنکه مبادا دست نامحرمى به سویش دراز شود، اجازه نداد. زنان و کودکان در گوشه اى جمع شدند، آنگاه زینب فریاد زد: هر کس مى خواهد اسباب و وسایل دختران على(علیه السلام) و فاطمه(علیها السلام) را به یغما ببرد بیاید. عده اى از سپاه آمدند و هر چه بود را به غارت بردند.(3)
در این میان، تنها یک زن از قبیله بکر بن وائل که با شوهرش در سپاه ابن سعد بود این جسارت و بى حرمتى را تحمل نکرد و فریاد حمایت از دختران و زنان رسول خدا را سر داد، شمشیر گرفت و قبیله اش را مخاطب ساخت و گفت: «یا آلَ بَکر أَتُسْلَبُ بَناتُ رَسُولِ اللهِ! لا حُکْمَ إلاّ لِلّهِ، یالَثاراتِ رَسُولِ اللهِ; اى قبیله بکر، دختران رسول خدا غارت مى شوند و شما نظاره مى کنید؟! هیچ فرمانى جز فرمان خدا نیست (کنایه از اینکه دیگر نباید از آل امیه اطاعت کرد) به خونخواهى رسول خدا بپاخیزید».
شوهرش آمد و او را به جایگاهش برگرداند.(4)
این اولین فریاد خونخواهى از خون هاى به نا حق ریخته مظلومان کربلا بود که از حلقوم زنى خارج مى شد. از فاطمه بنت الحسین(علیه السلام) روایت شده است که گفت: در جلو خیمه ایستاده بودم و به کشته ها نظاره مى کردم و در این اندیشه بودم که حال بر سر ما چه خواهد آمد؟ ناگاه متوجه شدم که مردى سوار بر اسب، زنان را با نیزه اش تعقیب مى کند و زنان در حالى که لباس ها و زینت هایشان به غارت رفته به یکدیگر پناه مى برند و فریاد بر مى آورند: واجَدّاه وا أَبَتاه، وا عَلِیّاه، واقِلَّةَ ناصِراه واحَسَناه، أَما مِنْ مُجیر یُجیرُنا، أَما مِنْ زائِد یَذُودُ عنَّا.
تا آنکه آن مرد متوجه من شد و با نیزه به سویم حمله کرد، من به صورت بر زمین افتادم، گوشهایم را درید و گوشواره از گوشم خارج کرد و مقنعه از سرم ربود. خون از گوشها بر گونه هایم جارى بود. با سر برهنه بیهوش بر زمین افتادم، چون به هوش آمدم دیدم عمه ام در کنارم نشسته گریه مى کند.
گفتم: «یا عَمَّتاه! هَلْ مِنْ خِرْقَة أَسْتُرُ بِها رَأْسِی; عمّه جانم! آیا پارچه اى هست که سرم را با آن بپوشانم؟!».
عمه ام فرمود: «یا بِنْتاه! وَ عَمَّتُکِ مِثْلُکِ; دخترم! عمّه ات نیز مانند تو است» نگاه کردم دیدم عمه ام نیز سر برهنه است و تمام بدنش بر اثر ضربات دشمن سیاه شده است.(5)
 

یورش به خیمه امام سجاد(علیه السلام)

شمر با گروهى از پیاده نظام به خیمه امام على بن الحسین(علیه السلام) آمد، امام از شدت بیمارى در بسترى آرمیده بود، همراهان شمر گفتند: آیا این بیمار را نمى کشى؟
حمید بن مسلم ـ واقعه نگار روز عاشورا ـ گفت: سبحان الله! آیا نوجوان بیمار هم کشته مى شود؟! او را همین بیمارى بس است. پس اصرار کرد تا آنان را از کشتن امام بازداشت.(6)
بنا به نقلى دیگر، زینب دختر امیرالمؤمنین(علیه السلام) چون از قصد شمر و یارانش مطلع شد فرمود: «او هرگز کشته نمى شود مگر آنکه من کشته شوم» آنان به ناچار دست از او کشیدند.(7)
در این هنگام عمر سعد نیز آمد. زنان حرم با گریه و خشم بر او اعتراض کردند و از رفتار بى شرمانه سپاهش شکایت نمودند. عمر سعد گفت: کسى حق ندارد وارد خیمه هاى زنان شود و متعرض این جوان بیمار (امام سجاد(علیه السلام)) گردد.
زنان از عمر سعد خواستند تا لباس هاى آنان را برگردانند تا خود را بپوشانند. ابن سعدخطاب به سربازانش گفت:هرکس چیزى ازاین خیمه ها گرفته است آنهارابرگرداند.
حمید بن مسلم مى گوید: ولى به خدا سوگند، حتى یک نفر هم چیزى را بر نگرداند.(8)

آتش زدن خیمه ها

از حوادث بسیار تکان دهنده در غروب عاشورا، سوزاندن خیمه هاى آل رسول الله(صلى الله علیه وآله) بود. این صحنه جانسوز در شرایطى اتفاق مى افتاد که بدنهاى پاره پاره امام مظلومان و یاران ایثارگر و شهیدش در بیابان رها شده و قبل از آن خیمه ها غارت شده بود و جامه ها و زیورها از زنان پاک دامن هاشمى ربوده شده بود و آفتاب آن روز که شاهد شگفت آورترین حادثه تاریخ بود به سرعت رو به غروب مى شتافت و شب سیاه از راه مى رسید. در چنین وضعیت اسفبارى که غم و اندوه از هر طرف بر ذریه رسول خدا احاطه کرده بود، دشمن به قصد آتش زدن آشیانه هاى آن زنان مصیبت دیده، با شعله هایى از آتش به خیمه ها یورش بردند. در این حال یکى از سپاه ابن سعد فریاد مى زد: «أَحْرِقُوا بُیُوتَ الظّالِمینَ!!; خیمه هاى ستمگران را آتش بزنید!!».
خیمه ها به سرعت مى سوخت و خاکستر مى شد، دختران رسول خدا سراسیمه از خیمه ها بیرون دویدند و برخى از کودکان یتیم به دامن عمه شان پناه بردند. بعضى راه بیابان در پیش گرفتند و در آن متوارى شدند. تعدادى نیز به دشمن سنگدل استغاثه مى کردند و تقاضاى رحم و مروت داشتند.
یادآورى این خاطره تلخ همواره اشک ها را از دیدگان امام سجاد(علیه السلام) جارى مى ساخت. او مى فرمود: «بخدا سوگند، من هیچگاه به عمّه ها و خواهرانم نظر نمى کنم جز اینکه گریه گلویم را مى فشارد و یاد مى کنم آن لحظات را که آنها از خیمه اى به خیمه دیگر مى دویدند و منادى سپاه دشمن فریاد مى زد که: خیمه هاى ستمگران را آتش بزنید!».(9)
حتى امامان معصوم(علیه السلام) دیگر نیز با یادآورى آتش گرفتن خیام امام حسین(علیه السلام) به سختى متأثّر مى شدند.
در روایتى مى خوانیم هنگامى که منصور دوانیقى درِ خانه امام صادق(علیه السلام) را آتش زد، تعدادى از شیعیان خدمت آن حضرت شرفیاب شدند، امام(علیه السلام) را گریان و اندوهگین دیدند، از دلیل آن پرسیدند، فرمود: «لَمّا أَخَذَتِ النّارُ ما فِی الدِّهْلیزِ نَظَرْتُ إلَى نِسائِی وَبَناتِی یَتَراکَضْنَ فِی صَحْنِ الدّارِ مِنْ حُجْرَة إلى حُجْرَة وَمِنْ مَکان إلى مَکان، هذا وَأَنا مَعَهُنَّ فی الدّارِ فَتَذَکَّرْتُ فِرارَ عِیالِ جَدِّیَ الْحُسَیْنِ(علیه السلام) یَوْمَ عاشُورا مِنْ خَیْمَة إلى خَیْمَة وَمِنْ خَباء إلى خَباء; گریه من براى آن است که وقتى آتش در دهلیزخانه زبانه کشید، زنان و دخترانم را دیدم که از این اطاق به آن اطاق و از این جا به آن جا پناه مى برند با آنکه (تنها نبودند و) من نزدشان حضور داشتم، با دیدن این صحنه به یاد بانوان جدّم حسین(علیه السلام) در روز عاشورا افتادم که از خیمه اى به خیمه دیگر و از پناهگاهى به پناهگاه دیگر فرار مى کردند».(10)

تاختن اسبها بر پیکر امام(علیه السلام)

برابر فرمانى که ابن زیاد صادر کرده بود، «ابن سعد» مأمور بود پس از شهادت امام حسین(علیه السلام)بدن مبارکش را زیر سمّ اسبان قرار دهد; وى که به خاطر تقرّب به ابن زیاد و در خیال خامش براى رسیدن به حکومت رى از هیچ جنایتى خوددارى نمى کرد، در میان اصحابش فریاد زد: «مَنْ یَنْتَدِبُ لِلْحُسَیْن(علیه السلام)فَیُوطِیَ الْخَیْلَ صَدْرَهُ وَ ظَهْرَهُ; کیست که داوطلبانه بر پیکر حسین اسب بتازد تا سینه و پشت وى را زیر سم اسبان پایمال کند؟!».(11)
شمر که قساوت فوق العاده اى داشت با شنیدن این فرمان، پیشقدم شد و بر بدن پاک زاده زهرا(علیها السلام) اسب تاخت. ده نفر دیگر نیز از وى تعبیت کردند که عبارت بودند از:
1. اسحاق بن حُویّة. 2. هانى بن ثُبیت حضرمى. 3. واحظ بن ناعم. 4. اُسید بن مالک. 5. حکیم بن طفیل طائى. 6. اخنس بن مَرثَد. 7. عمرو بن صُبیح. 8. رجاء بن مُنقِذ عبدى. 9. صالح بن وهب. 10. سالم بن خثیمه.
اینان آن قدر با اسبان خویش بر پیکر مقدس فرزند پیامبر(صلى الله علیه وآله) تاختند که استخوان ها را درهم شکستند. آنان نه تنها از این عمل ننگین خویش پروایى نداشتند که به آن افتخار هم کرده تقاضاى جایزه نمودند، چنانکه اُسید بن مالک ـ یکى از این افراد ـ در برابر ابن زیاد چنین گفت:

نَحْنُ رَضَضْنا الصَّدْرَ بَعْدَ الظَّهْرِ *** بِکُلِّ یَعْبُوب شَدیدِ الاَْسْرِ

«ما سینه حسین(علیه السلام) را بعد از پشت وى با اسبان قوى هیکل و نیرومند درهم کوبیدیم!!».
ولى برخلاف انتظارشان ابن زیاد دستور داد به آنان جایزه ناچیزى دادند. بعدها مختار چون این عده را دستگیر کرد، دست و پاى آنان را بر زمین میخکوب کرد و اسب بر بدنشان تاخت تا به هلاکت رسیدند.(12)

* * *

این همان قساوت و وحشى گرى عصر جاهلیت بود که توسط حاکمان بنى امیّه که بازماندگان عصر جاهلیت عرب بودند، به محیط اسلام بازگشته بود و شبیه آن در تاریخ کمتر دیده شده است، اى کاش این جانیان سرافکنده، بودند و امروز مى دیدند که زیارت مرقد نورانى آن امام همام(علیه السلام) که چنان جسمى را در بر گرفته، آرزوى میلیونها میلیون مسلمان جهان است.

آتش زدن خیمه هایى که زنان و کودکان خردسال در آن بودند، نشان مى دهد که هدف نهایى دشمن این بود که حتى نسل و ذریه پاک رسول خدا(صلى الله علیه وآله) را ریشه کن کنند، این صحنه ها نشان از بى رحمى و سنگ دلى دشمنان و اوج مظلومیت خاندان اهل بیت(علیهم السلام)دارد. و خدا را شکر که این اعمال وحشیانه و ددمنشانه پرده از روى نیات شوم آنها برداشت و رسواى خاص و عام شدند.

ادامه دارد.......
________________________________________
1. بحارالانوار، ج 45، ص 60 و مقتل الحسین مقرم، ص 300 .
2. امالى صدوق، مجلس 31، حدیث 2 و بحارالانوار، ج 45، ص 82 .

3. رجوع شود به: انساب الاشراف، ج 3، ص 204.
4. بحارالانوار، ج 45، ص 58 و نفس المهموم، ص 201 ـ 202.
5. بحارالانوار، ج 45، ص 60-61 و مقتل الحسین مقرّم، ص 300 .
 6. ارشاد مفید، ص 468 و بحارالانوار، ج 45، ص 61.
7. مقتل الحسین مقرّم، ص 301 .
8. ارشاد مفید، ص 469; مقتل الحسین ابى مخنف، ص 201; کامل ابن اثیر، ج 4، ص 79 و بحارالانوار، ج 45، ص 61. 
9. رجوع شود به: حیاة الامام الحسین(علیه السلام)، ج 3، ص 298 ـ 299.
10. مأساة الحسین، ص 117 .
11 . مقتل الحسین مقرّم، ص 302 .
2 1. بحارالانوار، ج 45، ص 59 و اعیان الشیعة، ج 1، ص 612 . 




جمعه 11 10 1388 16:3
رویدادهاى پس از شهادت امام(علیه السلام) (قسمت اول)

دگرگونى عالَم طبیعت

طبق نقل تواریخ بعد از شهادت آن حضرت، دگرگونى هایى در عالم تکوین رخ داد که خبر از وقوع حادثه عظیمى مى داد. روایات مربوط به دگرگونى هاى عالم را، شیعه و اهل سنت متفقاً نقل کرده اند از جمله:
بنا به نقل سید بن طاووس: در آن وقت غبار شدید توأم با تاریکى و طوفان سرخ فام آسمان کربلا و اطراف را فرا گرفت، سپاه ابن سعد وحشت کردند و گمان نمودند بر آنها عذاب نازل شده است.(1)
«ذهبى» دانشمند معروف اهل سنت نقل مى کند که: چون حسین(علیه السلام) به شهادت رسید تا هفت روز نور خورشید بر دیوارها به صورت زرد مى تابید و بعضى از ستارگان با بعضى دیگر برخورد کردند... و آفاق آسمان تا شش ماه سرخ گونه بود.(2)
«ابن عساکر» دانشمند دیگر در تاریخش مى نویسد: «ابوقبیل مى گوید: هنگامى که امام حسین(علیه السلام)شهید شد خورشید چنان گرفت که ستارگان نیمه روز ظاهر شدند به گونه اى که ما گمان کردیم قیامت بر پا شده است!».(3)

ظهور این گونه حوادث خارق العاده در چنان حادثه مهمى تعجب آور نیست، زیرا ممکن است خداوند براى نشان دادن عظمت این حوادث، چنین دستوراتى را به جهان بدهد، همان گونه که در تاریخ پیامبران الهى نمونه هایى از آن دیده مى شود.
عزادارى فرشتگان

مطابق روایت ثقة الاسلام کلینى، پس از شهادت امام(علیه السلام) ملائکه آسمان به شیون درآمدند و گفتند: خداوندا! این حسین برگزیده تو و فرزند پیامبر توست! خداوند تمثال مبارک حضرت قائم(علیه السلام)را به آنها نشان داد و فرمود: با این قائم، از خون حسین انتقام خواهم گرفت.(4)

آمدن ذوالجناح به خیمه ها

«ابن اعثم کوفى» مى نویسد: پس از شهادت امام، اسب آن حضرت شیهه زنان و ناله کنان در حالى که پیشانى خود را به خون امام(علیه السلام) آغشته کرده بود، به جانب خیمه ها شتافت.(5)
زنان و خواهران و دختران امام(علیه السلام) با دیدن مرکب بى سوار ناله ها سر دادند و زار زار گریستند. «فَوَضَعَتْ أُمُّ کُلْثُوم یَدَها عَلى اُمِّ رَأْسِها وَنادَتْ: وامُحَمَّداه! وَاجَدّاه! وانَبِیّاه! وا أَبَاالْقاسِماه! واعَلِیّاه! واجَعْفَراه! واحَمْزَتاه! واحَسَناه! هذا حُسَیْنٌ بِالْعَراءِ، صَریعٌ بِکَرْبَلاءَ، مَجْزُورُ الْرِأْسِ مِنَ الْقَفاءِ، مَسْلُوبُ الْعِمامَةِ وَالرِّداءِ، ثُمَّ غُشِیَ عَلَیْها; ام کلثوم، دستها را روى سر نهاد و فریاد زد: وامحمداه! واجدّاه، وانبیاه، وا ابالقاسماه، واعلیّاه، واجعفراه، واحمزتاه، واحسناه، این حسین است که در خاک کربلا روى زمین افتاده، سرش را از پشت سر جدا کردند، عبا و عمامه اش را به غارت بردند، این بگفت و بیهوش بر زمین افتاد».(6)

غارت سلاح و لباسهاى امام(علیه السلام)

سپاه غارتگر ابن سعد، پس از شهادت امام(علیه السلام) براى غارت لباسها و سلاح امام(علیه السلام)هجوم آوردند. حتى برخى آنقدر رذالت و پستى به خرج دادند که پیش از شهادت امام(علیه السلام) به این کار اقدام نمودند. دراین بخش از تاریخ کربلا شگفتى هایى در کتب مقاتل نقل شده است که هر یک از دیگرى عبرت انگیزتر است و ما بخشى از آن را در اینجا مى آوریم از جمله: «مالک بن بشیر کندى» کلاه آن حضرت را که باارزش بود به یغما برد و چون آن را به خانه اش برد، همسرش به وى گفت: «اموال پسر پیغمبر را غارت مى کنى و آن را به خانه مى آورى؟! از نزد من خارج شو که خدا قبرت را از آتش پر کند» این مرد تا زنده بود با فقر و تنگدستى دست و پنجه نرم کرد و دستهایش خشک شد و در زمستان خون و چرک از آن جارى بود.
«بحر بن کعب» جامه آن حضرت را گرفت و پوشید و به نقل سید بن طاووس پاهاى او خشک شد و زمین گیر گشت.(7)
«اسحاق بن حویّة» پیراهن حضرت را که یکصد و هفده سوراخ از آثار نیزه و شمشیر و تیر در آن بود، گرفت و پوشید و به برص گرفتار شد.
عمامه آن بزرگوار را «اخنَس بن مَرثَد» گرفت و به سر نهاد و دیوانه شد!
زره مخصوص آن حضرت را که فقط جلو را مى پوشاند و پشت نداشت «عمر بن سعد» گرفت و زره دیگر آن امام شهید را «مالک بن نمیر» گرفت و پوشید و بنا به روایتى مجنون شد.
«قیس بن اشعث»(8) حوله مخصوص حضرت را گرفت و پس از آن به «قیس قطیفه» مشهور شد و بنا به نقل خوارزمى، به مرض جذام گرفتار شد و افراد خانواده اش از او کناره گرفتند .
«اسود بن خالد» کفش هاى حضرت را برداشت.
«بجدل بن سلیم کلبى» انگشتر امام(علیه السلام) را با قطع انگشت آن حضرت به چنگ آورد. بنا به نقل سید بن طاووس این انگشتر غیر از آن انگشترى است که از ذخائر نبوت است و امام آن را به فرزندش على بن الحسین(علیه السلام) داده است.
شمشیر حضرت را «جُمیع بن خلق» یا «اسود بن حنظله» گرفت و این شمشیر غیر از ذوالفقار است که از ذخائر امامت شمرده مى شود.(9) و در واقع هر کدام به غارت چیزى از مختصات حضرت افتخار مى کردند ولى افتخارى که سرانجام سبب شرمندگى همه آنها شد.
غارت لباسها و سلاح ها نسبت به سایر شهدا نیز اتفاق افتاد. به گونه اى که سپاه کوفه بدنهاى آن عزیزان خدا را برهنه و عریان روى خاکها رها کردند.(10)
ادامه دارد .......

_
_______________________________________
1. ملهوف (لهوف)، ص 177. ابوفراس همدانى سروده است:
یَوْمَ عَلَیْهِ تَغَیَّرتْ شَمْسُ الضُّحى *** وَبَکَتْ دَماً مِمّا رَأَتْهُ سَمائَهُ
(اعیان الشیعة، ج 4، ص 343)

2. سیر أعلام النبلاء، ج 4، ص 424. 
3. مختصر تاریخ دمشق، ج 7، ص 149; بحارالانوار، ج 45، ص 201.
4. ملهوف (لهوف)، ص 176 ـ 177.
5. فتوح ابن اعثم، ج 5، ص 220 .
6. رجوع شود به: نفس المهموم، ص 202; بحارالانوار، ج 45، ص 60 و مقتل الحسین خوارزمى، ج 2، ص 37. 
 7. ملهوف (لهوف)، ص 178 .
8. مقتل الحسین ابى مخنف، ص 200.
9. رجوع شود به: بحارالانوار، ج 45، ص 52 و 57-58; کامل ابن اثیر، ج 4، ص 78; ارشاد مفید، ص 468; مقتل الحسین مقرّم، ص 284-285 و ملهوف (لهوف)، ص 177-179.
10. رجوع شود به: بحارالانوار، ج 45، ص 179 .





جمعه 11 10 1388 15:58

او طفلى شش ماهه است پس جرعه اى آب به وى برسانید!

هنگامى که امام(علیه السلام) شهادت خاندان وفرزندانش را دید و از آنان کسى جز امام و زنان و کودکان و فرزند بیمارش ـ امام سجّاد(علیه السلام) ـ نماند، ندا داد:

«هَلْ مِنْ ذابٍّ یَذُبُّ عَنْ حَرَمِ رَسُولِ اللّهِ؟ هَلْ مِنْ مُوَحِّد یَخافُ اللّهَ فینا؟ هَلْ مِنْ مُغیث یَرْجُوا اللّهَ فِی إِغاثَتِنا؟ هَلْ مِنْ مُعین یَرْجُوا ما عِنْدَاللّهِ فِی إِعانَتِنا؟

 آیا کسى هست که از حرم رسول خدا دفاع کند؟ آیا خداپرستى در میان شما پیدا مى شود که از خدا بترسد و ستم بر ما روا ندارد؟ آیا فریادرسى هست که براى خدا به فریاد ما برسد؟ آیا یارى کننده اى هست که با امید به عنایت خداوند به یارى ما برخیزد؟».

با طنین افکن شدن نداى استغاثه امام(علیه السلام)، صداى گریه و ناله از بانوان حرم برخاست. امام(علیه السلام) به خیمه ها نزدیک شد و فرمود:

«ناوِلُونی عَلِیّاً اِبْنی الطِّفْلَ حَتّى اُوَدِّعَهُ

 فرزند خردسالم «على» را به من بدهید تا با او وداع کنم».

فرزندش را نزد وى آوردند. امام(علیه السلام) در حالى که طفلش را مى بوسید، خطاب به او فرمود:

«وَیْلٌ لِهؤُلاءِ الْقَوْمِ إِذا کانَ خَصْمُهُمْ جَدَّکَ

 بدا به حال این گروه ستمگر آنگاه که جدّت رسول خدا(صلى الله علیه وآله) با آنان به مخاصمه برخیزد؟». هنوز طفل در آغوش امام آرام نگرفته بود که حرملة بن کاهل اسدى، او را هدف قرار داد و تیرى به سوى وى پرتاب کرد و گلوى او را درید، خون سرازیر شد، امام(علیه السلام) دست ها را زیر گلوى آن طفل گرفت تا از خون پر شد; آنگاه خون ها را به سوى آسمان پاشید و گفت:

«اَللّهُمَّ إِنْ حَبَسْتَ عَنَّا النَّصْرَ فَاجْعَلْ ذلِکَ لِما هُوَ خَیْرٌ لَنا

 بار الها! اگر در این دنیا ما (در ظاهر) بر این قوم پیروز نشدیم، بهتر از آن را روزى ما فرما».

بعد از شهادت آن طفل، امام(علیه السلام) از اسب پیاده شد و با غلاف شمشیر، قبر کوچکى کند و کودکش را به خونش آغشته ساخت و بر وى نماز گذارد (و دفن نمود).(1)

علاّمه مجلسى مى افزاید: امام فرمود:

«هَوَّنَ عَلَىَّ ما نَزَلَ بی أَنَّهُ بِعَیْنِ اللّهِ

 این مصیبت بر من آسان است، چرا که در محضر خداست».

امام باقر(علیه السلام) فرمود: «فَلَمْ یَسْقُطْ مِنْ ذلِکَ الدَّمِ قَطْرَةٌ إِلَى الاَْرْضِ

 از خون گلوى على اصغر که امام آنها را به آسمان پاشید، قطره اى به زمین برنگشت!».

در روایت دیگرى آمده است که امام حسین(علیه السلام) فرمود:

«لا یَکُونُ أَهْوَنَ عَلَیْکَ مِنْ فَصیل، اَللّهُمَّ إِنْ کُنْتَ حَبَسْتَ عَنَّا النَّصْرَ، فَاجْعَلْ ذلِکَ لِما هُوَ خَیْرٌ لَنا

 خدایا! فرزندم نزد تو کمتر از بچّه ناقه صالح پیامبر نیست. خدایا! اگر پیروزى (ظاهرى) را از ما دریغ داشته اى بهتر از آن را روزى ما فرما!».(2)

معالى السبطین از قول ابومخنف شهادت طفل شیرخوار را به گونه دیگرى آورده است، مى گوید:

امام(علیه السلام) پس از شهادت على اکبر به خواهرش امّ کلثوم فرمود:

«یا اُخْتاهُ اوُصیکِ بِوَلَدی الصَّغیرَ خَیْراً، فَاِنَّهُ طِفْلٌ صَغیرٌ وَ لَهُ مِنَ الْعُمْرِ سِتَّةُ أَشْهُر 

خواهرم! به فرزند خردسالم نیکى کن، او خردسال است و تنها شش ماه دارد».

امّ کلثوم عرض کرد: «برادرجان! این طفل به مدّت سه روز است که جرعه آبى ننوشیده است، از این گروه کمى آب بطلب!».

امام(علیه السلام) با شنیدن این سخن، طفلش را گرفت و به سوى دشمن روانه شد و فرمود: «یا قَوْمِ قَدْ قَتَلْتُمْ أَخی وَ أَوْلادی وَ أَنْصارِی وَ ما بَقِی غَیْرُ هذَا الطِّفْلِ، وَ هُوَ یَتَلَظّى عَطَشَاً مِنْ غَیْرِ ذَنْب اَتاهُ إِلَیْکُمْ، فَاسْقُوهُ شَرْبَةً مِنَ الْماءِ

 اى مردم! شما برادر و فرزندان و یارانم را کشتید و کسى جز این طفل که بى هیچ گناهى از تشنگى مى سوزد، نمانده است، او را با جرعه آبى سیراب کنید».(3)

و به تعبیر «نفس المهموم» امام(علیه السلام) فرمود:

«یا قَوْمِ، إِنْ لَمْ تَرْحَمُونی فَارْحَمُوا هذَا الطِّفْلَ

 اى مردم اگر به من رحم نمى کنید به این طفل خردسال رحم کنید».(4)

امام(علیه السلام) در حال گفتن این سخنان بود که بناگاه تیرى از سوى ستمگرى سیاه دل ـ حرملة بن کامل اسدى ـ حلقوم طفل را پاره کرد و از گوش تا گوش را درید. امام حسین(علیه السلام) کف دستش را زیر گلوى بریده طفل گرفت و چون از خون پر شد، آن را به آسمان پاشید و در روایت دیگر آمده است، امام دستانش را زیر گلوى طفل گرفت و گفت:

«یا نَفْسُ اِصْبِری فیما أَصابَکِ، اِلهی تَرى ما حَلَّ بِنا فی الْعاجِلِ فَاجْعَلْ ذلِکَ ذَخیرَةً لَنا فی الاْجِلِ

 اى نفس! در برابر این همه مصیبت شکیبا باش! خدایا! تو مى بینى که در این دنیاى فانى چه مصائبى براى ما رخ داده، پس آن را براى روز رستاخیزمان ذخیره ساز!».(5)

در روایت دیگرى آمده است که امام(علیه السلام) گفت:

«اَللّهُمَّ أَنْتَ تَعْلَمُ أَنَّهُمْ دَعَوُنَا لِیَنْصُرُونا فَخَذَلُونا وَ أَعانُوا عَلَیْنا، اَللّهُمَّ احْبِسْ عَنْهُمْ قِطَرَ السَّماءِ، وَ احْرِمْهُمْ بَرَکاتِکَ، اَللّهُمَّ لا تُرْضِ عَنْهُمْ أَبَداً، اَللّهُمَّ إِنَّکَ إِنْ کُنْتَ حَبَسْتَ عَنَّا النَّصْرَ فی الدُّنْیا، فَاجْعَلْهُ لَنا ذُخْراً فِی الاْخِرَةِ وَ انْتَقِمْ لَنا مِنَ الْقَوْمِ الظّالِمینَ

 خدایا! تو مى دانى که اینان ما را دعوت کردند تا به یارى مان بشتابند ولى ما را رها کردند و در برابر ما بپاخاستند، خدایا! باران آسمان را از آنان دریغ دار و آنان را از برکاتت محروم کن. خدایا هرگز از آنان خشنود مشو. خدایا اگر در دنیا، پیروزى را از ما دریغ داشته اى، آن را ذخیره آخرت ما قرار ده و از گروه ستمکاران انتقام ما را بستان».(6)

* * *

پیام هاى عاشورا همه شنیدنى است و پیام شهادت کودک شیرخوار از همه شنیدنى تر و عبرت خیزتر!

نخستین پیامش این که در مبارزه با دشمنان حق، هیچ کس مستثنى نیست. سربازان شیرخوار دوش به دوش جوانان و سالخوردگان به میدان مى آیند و به موقع در صفوف شهدا قرار مى گیرند.

بدیهى است هر سربازى سلاحى دارد، یکى تیر و نیزه و شمشیر ; و دیگرى هم گلوى نازک و چندین قطره خون پاک که گویاترین دلیل مظلومیت است. خونى که هم به آسمان پاشیده شد و هم بر زمین، و هر دو با آن شکوهى تازه گرفت.

دیگر این که، دشمنان ستمگر قساوت و جنایت را به بالاترین حدّ خود رساندند که حتّى بر کودک شیرخوارِ زاده زهرا در آغوش پدر نیز رحم نکردند!

آخرین پیام این که تحمّل همه درد و رنج ها و مصیبت ها در راه خدا آسان است، چرا که عالم محضر اوست و همه اینها در پیشگاه او انجام مى گیرد.

با عنایت بخورم ز هر که شاهد ساقى است *** با محبّت بکشم درد که درمانم از اوست


1 . مقتل الحسین خوارزمى، ج 2، ص 32 و بحارالانوار، ج 45، ص 46.

2. بحارالانوار، ج 45، ص 46-47 .
3. معالى السبطین، ج 1، ص 418.

4. نفس المهموم، ص 349 .
5. معالى السبطین، ج 1، ص 419.
6. ینابیع المودّة، ج 3، ص 77.

 

 

دسته ها :
شنبه 5 10 1388 9:59

آیا امام حسین بدست شیعیان پدرش کشته شد؟

با وجود تمام عبارات صریحی که در متون تاریخی ذکر گردیده و همچون روز روشن است که قاتل امام حسین علیه السّلام چه کسی است؛ اما با این وجود همچنان برخی افراد در سایت‌ها و کتاب‌های خود در صدد عوام‌ فریبی و سم‌پاشی بر آمده و این جمله از امام حسین علیه السلام در‌ کتاب ارشاد شیخ مفید رحمه الله علیه را خطاب به شیعیان آن حضرت دانسته و به این وسیله آنها را قاتلان واقعی آن حضرت معرفی نموده‌اند. از این رو لازم است توضیحاتی پیرامون این موضوع ذکر گردد.


گرچه به خوبی پاسخ این پرسش مشخص و واضح است؛ اما از باب اهمیت ویژه این بحث که اخیراً از سوی بسیاری از هواداران بنی امیه و وهابیت مطرح گردیده و به آن دامن زده می‌شود در بخشی جدا‌گانه مورد بررسی قرار می‌گیرد.


هواداران بنی‌ امیه، چه در آن زمان و چه در قرن بعد از آن و حتی عصر حاضر، کوشیده‏اند حرکت آن حضرت را نوعی شورش، آشوب، فتنه‏انگیزی، ایجاد تفرقه در امت و تمرد از خلافت معرفی کنند و در کشتن او، حق را به جانب یزید بدهند که یک‏ شورش‌گر بر ضد خلافت مرکزی را کشته است. در این مورد، به احادیثی هم استناد مى‏کنند که رسول خدا صلّی الله علیه و آله وسلّم به کشتن کسی که یک‌ پارچگی امت را به هم زده فرمان داده‏ است و مى‏گویند: «ان یزید قتل الحسین بسیف جده» (حسین با شمشیر جدش کشته شد)


و یا با استناد به برخی کتاب‌های علمای شیعه و برداشت‌های ناقص و غیر صحیح خود مردم کوفه را شیعه امیر المؤمنین و امام حسین علیهما السّلام معرفی کرده و قاتلان آن حضرت را همین گروه می‌دانند.


به عنوان نمونه به مواردی از این شبهه افکنی‌ها توجه کنید:
 
نفرین امام حسین علیه السّلام خطاب به چه کسانی است؟

احمد الکاتب و بعضی دیگر از هم مسلکان او می‌گویند: امام حسین علیه السّلام در نفرین به شیعیان خود این‌گونه گفته است:


 
اللهم إن مَتَّعْتَهم إلى حین فَفَرِّقْهم فِرَقاً، واجعلهم طرائق قِدَداً، ولا تُرْضِ الوُلاةَ عنهم أبداً، فإنهم دَعَوْنا لِینصرونا، ثم عَدَوا علینا فقتلونا.

پروردگارا! این گروه را تا مدت معینى از دنیا برخوردار ساز و آنان را در فرقه‏ها و دسته‏جات متعدد قرار بده و هیچ گاه والیان را از آنان خرسند مساز! زیرا اینان ما را دعوت کردند تا یارى کنند اما بر خلاف انتظار با ما دشمنى‏ کردند و ما را کشتند.


 الإرشاد، شیخ مفید، ج 2، ص 110.
 
دولت ایران به خاطر کشتن [امام] حسین [علیه السلام‌] عذرخواهی کند:

گروهی که از آنها سخن به میان آمد در راستای سیاست «فرار به جلو» در دشمنی و کینه دیرینه خود با خاندان عصمت و طهارت با طرح بعضی از اد‌عا‌ها سعی در تبرئه خویش از برخی اتهامات دارند. به عنوان مثال به گزارشی که در ذیل می‌آید دقت نمایید:


«تعدادی از اهالی مصر که خود را به واسطه رسیدن نسبشان به ائمه شیعه، «اشراف» می‌خوانند، در نامه‌ای یه یک روزنامه مصری خواستار عذرخواهی شیعیان و دولت ایران به خاطر قتل امام حسین علیه السلام‌ شدند!


به گزارش «خیمه» این افراد همچنین درخواست کرده‌اند اموال «خمس» و همچنین «فیئ» به ایشان پرداخت شود. آقایان «اشراف» خود را در جایگاه صاحبان دم نشانده و در نامه خود یادآور شده‌اند که به عنوان «اشراف» (معادل سید) مسئولیت قتل امام حسین علیه السلام‌ را به عهده شیعیان می‌دانند.


مسئول این گروه در نامه خود آورده است: «دلایل قطعی ثابت شده است که اجداد شیعیان فعلی که در عراق و ایران پراکنده‌اند همان کسانی هستند که در جنگ، [امام] حسین [علیه السلام] را کشتند، روایات شیعه هم به این جنایت شیعیان تصریح می‌کند


هم‌چنین این شخص با ذکر روایاتی از عالمان شیعه و به نقل از ائمه در مذمت کوفیان، این مذمت‌ها را خطاب به شیعیان فرض کرده است.


البته نویسنده این مطلب خیلی زود و در همین نامه هویت و انگیزه خود را لو داده و از همه نوادگان امام حسین علیه السلام‌ دعوت کرده است تا با اتحاد، انتقام خود را از شیعیان یهودی بگیرند.


به‌رغم این که اهل سنت وجوب خمس را تنها در غنائم جنگی صحیح می‌دانند، این افراد از شیعیان قم و نجف و دیگر مناطق خواسته‌اند تا اموالی را که تاکنون از راه خمس و دیگر اموال که از نظر شرعی متعلق به ائمه ست، به آنها برگردانند


 
کشته شدن امام حسین علیه السلام با شمشیر ...

و یا ابن العربى (قاضى ابوبکر محمد بن عبد اللَّه ابن العربی المالکى) متوفاى 543 هـ. ق. صاحب کتاب «العواصم من القواصم» (توجه شود که با ابن عربی عارف معروف که در متون فارسی ما بدون الف و لام می‌آید اشتباه نشود. و گر چه شخصیت و تفکرات وی در جای خود قابل نقد و مناقشه است اما او نسبت به اهل بیت علیهم السلام ارادت داشته است.) وى که در طرفدارى از بنى امیه و بغض و دشمنى نسبت به اهل بیت شهره بوده است، براى آن که دامن یزید را از خون امام حسین علیه السلام‌ تطهیر کند، گفته است:


«
انّ یزید قتل الحسین بسیف جده»

یزید [امام] حسین [علیه السلام‌] را با شمشیر جدش به قتل رساند.

المناوى، محمد بن عبد اللَّه، فیض القدیر شرح الجامع الصغیر، تحقیق احمد عبد السلام، ج: 1 ص: 265، دارالکتب العلمیة، چاپ اول 1415ق، بیروت. همچنین ر. ک. خلاصة عبقات الانوار، میر سید حامد حسین النقوى، تلخیص المیلانى، ج: 4 ص 237 و 238، مؤسسة البعثة قم 1406.


پس همان‌طور که گفتیم: اشخاصی هم‌چون ابن حجر هیثمی و محمد کرد علی و تقی الدین ابن الصلاح و غزالی، و ابن العربی و ابن تیمیه و غیره که از بزرگان و سردمداران همینان بوده‌اند‌ با عبارات دیگری این شبهات را طرح نموده‌اند.


مراجعه شود به: الفتاوى الحدیثیة، ص193. و نیز مراجعه شود به: رساله ابن تیمیة: سؤال در رابطه با یزید بن معاویه ص 14 و 15 و 17، و کتاب العواصم من القواصم از ابن العربی ص 232 و233 و إحیاء علوم الدین از غزالی، ج 3، ص 125 و الاتحاف بحب الأشراف، ص67 و 68 و الصواعق المحرقة، ابن حجر، ص 221 و خطط الشام، ج 1، ص 145 و قید الشرید، ص 57 و 59.

 
مخالفت با یزید ... !!! 

محمد الخضری این گونه می‌گوید:

الحسین أخطأ خطأ عظیماً فی خروجه هذا الذی جر على الأمة وبال الفرقة، وزعزع ألفتها إلى یومنا هذا...


[امام] حسین [علیه السلام‌] در خروجش بر علیه حکومت که موجب گرفتاری و تفرقه امت پیامبر شد و تا امروز این ألفت و دوستی از بین آنها رخت بربسته است مرتکب خطا شد...


محاضرات فی تاریخ الأمم الإسلامیة، ج 2، ص 129.

محمد أبو الیسر عابدین، مفتی شام این‌گونه گفته است:

بیعة یزید شرعیة، ومن خرج علیه کان باغیاً.

بیعت با یزید از وجاهت شرعی برخوردار بوده و هر کس بر علیه او خروج نماید سرکشی و طغیان نموده است.


اغالیط المؤرخین، ص 120.

مفتی اعظم عربستان عبدالعزیز آل الشیخ در جایی دیگر می‌گوید:

خلافة یزید شرعیة و خروج الحسین باطل.

بیعت با یزید مشروع بوده و خروج علیه او باطل است.

 
یزید مجتهد و امام !!!

ابو الخیر شافعی قزوینی، یزید را در کارش این‌گونه توصیف می‌کند: «إماماً مجتهداً» (یزید امام و مجتهد بوده است)

تراجم رجال القرنین السادس والسابع، ص 6.

بلکه بعضی ادعا کرده‌اند که یزید از صحابه، و از خلفاء راشدین مهدیین و یا از أنبیاء بوده است.

ر. ک. منهاج السنة، ابن تیمیة، ج 4، ص 549 به بعد.


پاسخ:

در پاسخ به این گروه از افراد این‌گونه می‌گویی

م:
الف: عدم مشروعیت خلافت یزید به شهادت جمع کثیری از صحابه

زمانی که امام حسین علیه السلام که برترین و بزرگ‌ترین صحابه رسول خدا صلى اللهعلیه و آله و دیگر صحابه حاضر در عهد یزید که أهل حل و عقد امت بودند أمارت یزید را بالاتفاق ردّ نموده و او را شخصی فاسق، فاجر شراب‌خوار و... دانستند، (عبارات تاریخی آن در ابتدای این تحقیق ذکر گردید) از این‌رو دیگر جایی برای توجیه حاکمیت و خلافت نامشروع یزید باقی نمی‌ماند تا امام حسین علیه السّلام به عنوان شورش‌گر و خروج کننده بر علیه او خوانده شود.


با این تفصیل اصل مشروعیت خلافت یزید زیر سؤال رفته و بطلان گفتار افرادی که امام حسین علیه السلام‌ را خروج کننده بر علیه یزید دانسته‌اند آشکار می‌‌شود.
ب ـ صدور فرمان از سوی یزید برای کشتن امام حسین علیه السلام

در تبیین قاتل بودن یزید نسبت به امام حسین علیه السّلام لازم نیست که او خود به صورت مستقیم و مباشر قاتل آن حضرت بوده باشد؛ بلکه زمانی که تمام حکام و فرماندهان زیر دست او در انجام دستورات و فرامین حکومتی تابع محض او به حساب آیند و شکست و پیروزی آنها به یزید نسبت داده شود دیگر هیچ‌ جایی برای توجیه بی‌گناهی یزید در این اقدام وجود ندارد. به تعبیر دیگر: یزید بن معاویة قاتل امام حسین علیه السلام است اما با شمشیر ابن زیاد، و شمر و عمر بن سعد.


در این زمینه می‌توان به این دسته از روایات تاریخ اشاره نمود:

ذهبی می‌نویسد:

خرج الحسین إلى الکوفة، فکتب یزید إلى والیه بالعراق عبید الله بن زیاد: إن حسینا صائر إلى الکوفة، وقد ابتلی به زمانک من بین الأزمان، وبلدک من بین البلدان، وأنت من بین العمال، وعندها تعتق أو تعود عبدا. فقتله ابن زیاد وبعث برأسه إلیه.


حسین به سوی کوفه، عزیمت نمود. از این رو یزید به والی و حاکم عراق عبید الله بن زیاد نوشت: حسین به سوی کوفه عازم است، و او از میان شهر‌ها سرزمین تو را انتخاب کرده که هم‌زمان با ایام و دوران حکومت توست، او تو از میان عمال و گارگزاران برای این کار برگزیده شده‌ای پس لازم یا خود را آزاد سازی یا به بردگی و غلامی درآیی و از این‌رو بود که ابن زیاد حسین را کشت و سر او را برای یزید فرستاد.


و نیز سیوطی می‌نویسد:

فکتب یزید إلى والیه بالعراق، عبید الله بن زیاد بقتاله.

یزید به عبید الله بن زیاد والی و فرماندار خود در عراق، دستور قتال و جنگیدن با حسین را صادر کرد.


تاریخ الخلفاء، ص 193، چاپ دار الفکر سال 1394 هـ. بیروت.

ابن زیاد به مسافر بن شریح یشکری می‌گوید:

أما قتلی الحسین، فإنه أشار علی یزید بقتله أو قتلی، فاخترت قتله.

این که من حسین را به قتل رساندم به این خاطر بود که به مرا بین کشته شدن خودم و کشتن حسین مخیر نموده بود و من بین این دو کشتن حسین را انتخاب کردم.


الکامل فی التاریخ، ج 3، ص 324.

ابن زیاد در نامه‌ای به امام حسین علیه السلام می‌نویسد:

قد بلغنی نزولک کربلاء، وقد کتب إلی أمیر المؤمنین یزید: أن لا أتوسد الوثیر، ولا أشبع من الخمیر، أو ألحقک باللطیف الخبیر، أو تنزل على حکمی، وحکم یزید، والسلام.


به من خبر رسیده است که تو در سرزمین کربلاء فرود آمده‌ای، و یزید به من نوشته‌ است: که بر بستر نرم نیارامم و از شکم سیر نکنم تا این که یا تو را به دیار دیگر نزد خدای لطیف خبیر فرستم ویا این که تحت فرمان خود و حکومت یزید در‌آورم، والسلام.


بحار الأنوار، علامه مجلسی، ج 44، ص 383 ـ مقتل العوالم، ص 243 ـ الفتوح، ابن أعثم، ج 3 و ج 5، ص 85.

یعقوبی می‌گوید: یزید در نامه‌ای به ابن زیاد نوشت:

قد بلغنی: أن أهل الکوفة قد کتبوا إلى الحسین فی القدوم علیهم، وأنه قد خرج من مکة متوجهاً نحوهم، وقد بلی به بلدک من بین البلدان، وأیامک من بین الأیام، فإن قتلته، وإلا رجعت إلى نسبک وأبیک عبید، فاحذر أن یفوت.


به من خبر رسیده است که اهل کوفه به حسین نامه نوشته‌اند تا به سوی آنها حرکت کند، و او از مکه به سوی آنها راه افتاده است، و او از میان شهر‌ها سرزمین تو را انتخاب کرده که هم‌زمان با ایام و دوران حکومت توست، اگر او را به قتل رساندی که هیچ و الا باید هم‌چون پدرت به بردگی و غلامی درآیی پس بترس از آن که فرصت از دست برود.

تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 242، چاپ صادر. کتاب الفتوح.

در جای دیگر این‌گونه آمده است:

إن یزید قد أنفذ عمرو بن سعید بن العاص فی عسکر على الحاج، وولاه أمر الموسم، وأوصاه بالفتک بالإمام الحسین علیه السلام، أینما وجد.

یزید، عمرو بن سعید بن عاص را بر لشکری از حاجیان گمارد تا بر مراسم حج سرپرستی کند، و به توصیه نمود تا هر کجا [امام] حسین [علیه السلام‌] را یافت او مورد هجوم قرار دهد.


 المنتخب، طریحی، ج 3، ص 304، اللیلة العاشرة.

در بعضی دیگر از تواریخ آمده که یزید به ولید بن عتبة نوشت:

خذ الحسین وعبد الله بن عمر، وعبد الرحمان بن أبی بکر، وعبد الله بن الزبیر بالبیعة أخذاً شدیداً، ومن أبى فاضرب عنقه، وابعث إلی برأسه.


حسین و عبد الله بن عمر و عبد الرحمان بن أبو بکر و عبد الله بن زبیر را برای بیعت گرفتن از آنها به سختی با ایشان برخورد کن، و اگر هر کس از این امر سرباز زد گردنش را بزن و سر او را برایم بفرست.


مقتل الحسین خوارزمی، ج 1، ص 178 و 180 ـ مناقب آل أبی طالب، ج 4، ص 88 چاپ مکتبة مصطفوی ـ قم ـ إیران ـ الفتوح، ابن أعثم، ج 5، ص 10.

و بر اساس گزارش یعقوبی:

إذا أتاک کتابی، فاحضر الحسین بن علی، وعبد الله بن الزبیر، فخذهما بالبیعة، فإن امتنعا فاضرب أعناقهما، وابعث إلیّ برأسیهما، وخذ الناس بالبیعة، فمن امتنع فانفذ فیه الحکم وفی الحسین بن علی وعبد الله بن الزبیر والسلام.


به محض رسیدن نامه من حسین بن علی و عبد الله بن زبیر را احضار کن، و از آنها ‌بیعت بگیر، و اگر از این کار امتناع ورزیدند آنها را گردن بزن، و سر‌هایشان را برای من بفرست، و از تمام مردم بیعت بگیر و اگر شخصی از این کار امتناع ورزید حکم را در‌باره او و حسین بن علی و عبد الله بن زبیر اجرا کن. والسلام.


تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 241.

یزید به عامل خود در مدینه نوشت:

وعجل علی بجوابه، وبین لی فی کتابک کل من فی طاعتی، أو خرج عنها، ولیکن مع الجواب رأس الحسین بن علی.

در جواب نامه عجله کن، و در آن برای من بیان کن چه کسانی تحت فرمان و چه کسانی خارج از فرامین من هستند، و به همراه جواب نامه من سر حسین بن علی با نیز بفرست.


ألامالی، شیخ صدوق، ص 134 و 135 چاپ سال 1389 نجف أشرف عراق ـ بحار الانوار، ج 44، ص 312.

درعبارتی دیگر آمده که ولید بن عتبه به یزید اطلاع داد که بین او و امام حسین علیه السلام و ابن زبیر چه گذشته از این رو یزید غضب‌ناک شد و به او نوشت:

إذا ورد علیک کتابی هذا، فخذ بالبیعة ثانیاً على أهل المدینة بتوکید منک علیهم، وذر عبد الله بن الزبیر، فإنه لن یفوتنا، ولن ینجو منا أبداً ما دام حیاً، ولیکن مع جوابک إلی، رأس الحسین بن علی، فإن فعلت ذلک فقد جعلت لک أعنة الخیل، ولک عندی الجائزة والحظ الأوفر الخ.


زمانی که نامه من به دست تو رسید بار دیگر از مردم مدینه بیعت بگیر و این را به عنوان تأکید بر بیعت قبل قرار بده، و عبد الله بن زبیر را رها کن، که فرصت برای بیعت گرفتن از او زیاد است، و او مادامی که زنده است نمی‌تواند از چنگ ما فرار کتد، و لازم است که همراه با جواب نامه من سر بریده حسین بن علی را نیز بفرستی، که اگر این گونه کردی فرماندهی سپاهیان از توست و جایزه‌ و هدیه‌ای ارزشمند نیز نزد من داری.


الفتوح، ابن أعثم، ج 3، جزء 5، ص 18.

ابن عساکر می‌گوید:

بلغ یزید خروجه، فکتب إلى عبید الله بن زیاد، وهو عامله على العراق، یأمره بمحاربته، وحمله إلیه إن ظفر به.


به یزید خبر رسید که [امام] حسین [علیه السلام‌] خارج شده است، از این رو او به عبید الله بن زیاد که عامل و کارگزار او در عراق بود نامه نوشت، و او را امر نمود تا با حسین به محاربه بپردازد، و اگر بر او پیروز شد او را به سوی او بفرستد.


تاریخ دمشق، ج 14، ص 213 ـ‌ و در حاشیه بغیة الطالب، ج 6، رقم 2614.تاریخ دمشق، ج 14، ص 213 ـ‌ و در حاشیه بغیة الطالب، ج 6، رقم 2614.

و ده‌ها و صد‌ها متن و سند دیگر که بعضی از آنها در این قسمت و نیز ابتدای تحقیق ذکر شد؛ که هر کدام به خودی خود می‌تواند بهترین شاهد و تأیید برای اثبات قاتل بودن یزید باشد.


حال ما سؤال می‌کنیم امر به محاربه و قتال و جنگیدن و کشتن و سر از تن جدا کردن امام حسین علیه السّلام آیا از کسی غیر از یزید صادر شده است؟!

و از طرفی دیگر، اگر بر فرض، این ادعا که یزید امر به کشتن امام حسین علیه السّلام نکرده صحیح می‌بود، لازم بود همان‌گونه که در متون بالا امر نمودن به قتل آن حضرت را ذکر کرده‌اند خلاف آن را نیز ذکر می‌کردند و یا بعد از این اتفاق ـ على الأقل ـ توبیخ و عقاب و تنبیه نمودن عوامل و کارگزاران در این واقعه هم‌چون: ابن زیاد و عمر بن سعد و شمر بن ذی الجوشن و غیره ـ لعنهم الله ـ را که مشارکت در این امر داشتند را صادر می‌نمود.


و اگر یزید قاتل نبود و یا از این عمل رضایت نداشت لااقل لازم بود از عمل سفیانیه أهل دمشق که از اسرای کاروان کربلاء با دف و ساز و طنبور و خوشحالی و پای‌کوبی استقبال کردند جلوگیری به عمل آورده و آنها را از این کار منع نماید!


پاسخ به ادعای نفرین امام حسین علیه السلام‌

با توجه به اشکالی که برخی در این روز‌ها بر علیه شیعه به صورت گشترده دامن زده و آن را به عنوان تصریح امام حسین علیه السلام‌ به قاتل بودن شیعیان در واقعه کربلاء طرح می‌نمایند به و شکل مفصل به پاسخ این این قسمت از اشکال فوق می‌پردازیم:

 
شیعه کیست؟

قائل شدن به این مطلب که شیعیان، امام حسین علیه السلام را به شهادت رسانده‌اند دارای تناقض و تضادی آشکار است. چرا که شیعه به یار و انصار و پیرو و نیز دوست‌دار یک شخص ‌گویند، اما این که به قاتل و دشمنی که در صف و سپاه مقابل قرار گیرد نیز شیعه بگویند، کلامی واضح البطلان است. حال با این توصیف چگونه می‌توان میان محبت و یاری و پیروی، و جنگ و دشمنی جمع کرد؟! و اگر بنا باشد افراد در سپاه عمر سعد و عبید الله بن زیاد را شیعه بنامیم پس یاران آن حضرت که تا آخرین لحظه در کنار آن حضرت ایستادگی و جان‌فشانی کردند و در این راه به شهادت رسیدند را چه بنامیم؟!!


 و اگر بر فرض هم تسلیم شده و این ادعا را بپذیریم که قاتلین امام حسین علیه السلام از شیعیان بوده‌اند، باید گفت: اینان‌‌ شیعیانی بوده‌اند که از شیعه بودن خود بر‌گشته و به دشمنان آن حضرت پیوسته‌اند و در این حال دیگر به چنین شخصی شیعه نمی‌گویند، بلکه تعبیر دشمن در حق او شایسته‌تر است.


در این زمینه کلام سید محسن امین در کتاب اعیان الشیعه جالب به نظر می‌رسد:

 حاش لله أن یکون الذین قتلوه هم شیعته، بل الذین قتلوه بعضهم أهل طمع لا یرجع إلى دین، وبعضهم أجلاف أشرار، وبعضهم اتبعوا روءساءهم الذین قادهم حب الدنیا إلى قتاله، ولم یکن فیهم من شیعته ومحبیه أحد، أما شیعته المخلصون فکانوا له أنصاراً، وما برحوا حتى قتلوا دونه، ونصروه بکل ما فی جهدهم، إلى آخر ساعة من حیاتهم، وکثیر منهم لم یتمکن من نصرته، أو لم یکن عالماً بأن الأمر سینتهی إلى ما انتهى إلیه، وبعضهم خاطر بنفسه، وخرق الحصار الذی ضربه ابن زیاد على الکوفة، وجاء لنصرته حتى قتل معه، أما ان أحداً من شیعته ومحبیه قاتله فذلک لم یکن، وهل یعتقد أحد إن شیعته الخلص کانت لهم کثرة مفرطة؟ کلا، فما زال أتباع الحق فی کل زمان أقل قلیل، ویعلم ذلک بالعیان، وبقوله تعالى: «وقلیل من عبادی الشکور».


منزه است خداوند از این که قاتلین امام حسین علیه السلام از شیعیان باشند؛ بلکه کسانی که ایشان را کشتند از اهل طمع بودند که دین نداشتند و بعضی از اشرار نااهل بودند و بعضی از ایشان به دنبال رؤسای خود رفتند؛ رؤسایی که حب دنیا ایشان را به جنگ حسین بن علی علیهما السلام کشانده بود؛ و در بین ایشان کسی از شیعیان و دوست داران حضرت نبود؛ اما شیعیان حضرت و مخلصین برای حضرت همگی یاران او شدند و در این که در راه او کشته شوند درنگ ننمودند؛ و او را تا آخرین لحظات زندگانی با تمام نیرو یاری کردند؛ و بسیاری از ایشان نیز نتوانستد حضرت را یاری بنمایند یا نمی‌دانستند که کار حضرت به اینجا منتهی خواهد شد؛ بعضی نیز در این هنگام جان خود را به خطر انداخته و حصاری را که ابن زیاد دور کوفه کشیده بود شکستند و برای یاری حضرت آمدند تا این که در کربلا شهید شدند؛ اما این که ادعا شود یکی از شیعیان در جنگ با حضرت حضور داشته است این صحت ندارد؛ و آیا کسی می‌تواند اعتقاد داشته باشد که یکی از شیعیان و دوست داران حضرت که چنین علاقه‌ای به حضرت داشته به جنگ ایشان برود؟ هرگز؛ همیشه چنین بوده است که طرف‌داران حق در هر زمانی اندک بوده‌اند و این همیشه دیده شده است و خداوند فرموده‌اند: «و عده کمی از بندگان من شکرگذار هستند


أعیان الشیعة، ج 1، ص 585.


هویت کوفیان در زمان امام حسین علیه السلام‌:

درست است که آن دسته از مردمانی که برای کشتن امام حسین علیه السلام‌ به کربلا آمده بودند از أهالی کوفه بودند، اما در آن زمان دیگر در کوفه شیعه‌ای که در تشیع خود شهرتی داشته باشد وجود نداشت. چون زمانی که معاویه به حکومت رسید زیاد بن أبیه را بر کوفه حاکم نمود و او نیز هر شیعه‌ای را که می‌شناخت مورد تعقیب قرار داد و آنها را مورد کشت و کشتار و هدم و غارت قرار می‌داد و یا دستگیر کرده و به حبس و زندان می‌فرستاد تا این که در شهر کوفه، دیگر شخصی که به شیعه بودن شهرت داشته باشد وجود نداشت.


پس درحقیقت طبق آن‌چه که در مصادر تاریخی آمده شیعیان در کوفه تنها عده کمی از جمعیت 15000 نفری کوفه را تشکیل می‌دادند؛ که بسیاری از ایشان در زمان معاویه تبعید شده و یا به زندان افتاده و عده بسیاری نیز به شهادت رسیده بودند. بسیاری از ایشان نیز به خاطر مشکلات فراوان به شهرهای دیگر هم‌چون: موصل، خراسان و قم پناهنده می‌شدند؛ عده زیادی از ایشان نیز مانند: بنی غاضره می‌خواستند به یاری امام بشتابند که سربازان عبید الله بن زیاد مانع شدند.


ابن أبی الحدید معتزلی در این باره می‌گوید:

کتب معاویة نسخة واحدة إلى عُمَّاله بعد عام المجُاعة: (أن برئت الذمّة ممن روى شیئاً من فضل أبی تراب وأهل بیته). فقامت الخطباء فی کل کُورة وعلى کل منبر یلعنون علیًّا ویبرأون منه، ویقعون فیه وفی أهل بیته، وکان أشد الناس بلاءاً حینئذ أهل الکوفة لکثرة ما بها من شیعة علی علیه السلام، فاستعمل علیهم زیاد بن سُمیّة، وضم إلیه البصرة، فکان یتتبّع الشیعة وهو بهم عارف، لأنه کان منهم أیام علی علیه السلام، فقتلهم تحت کل حَجَر ومَدَر وأخافهم، وقطع الأیدی والأرجل، وسَمَل العیون وصلبهم على جذوع النخل، وطردهم وشرّدهم عن العراق، فلم یبق بها معروف منهم.


معاویه بعد از سال خشکسالی، نامه‌ای به یکی از کارگزاران خویش نوشت مبنی بر این که هر کس چیزی از فضایل ابو تراب (امیر المؤمنین علیه السّلام) و خاندان او نقل کرد، در مقابل او هیچ مسئولیتی بر عهده شما نیست. (به این معنا که: هر اتفاقی برای این شخص افتاد و شما هر بلایی به سر او آوردید جایز است) از این رو سخنرانان در هر کوی و برزن و بر فراز هر منبری علی را لعن کرده و از او بیزاری می‌جستند و به او و اهل بیت او دشنام می‌دادند؛ و بیچاره‌ترین مردم در آن زمان، مردم کوفه بودند؛ زیرا شیعه علی علیه ‌السلام در آن شهر زیاد بود؛ معاویه، زیاد بن سمیه را حاکم کوفه و هم‌زمان شهر بصره را نیز تحت امر او ساخت. و او به دنبال شیعیان می‌گشت ـ او شیعیان را می‌شناخت، زیرا در زمان خلافت علی علیه السلام از طرفداران او بود ـ پس ایشان را حتی زیر هر سنگ و کلوخی هم که بودند می‌یافت و به قتل می‌رساند و یا تهدید به قتل می‌کرد؛ و دست ها و پا ها را جدا کرده و چشم ها را کور می‌کرد؛ و ایشان را بر تنه‌های درخت خرما به دار می‌کشید؛ و یا از عراق بیرون می‌کرد؛ تا جایی که کسی از شیعیان شناخته شده در عراق باقی نماند.


شرح نهج البلاغة، ج11، ص 44 ـ النصایح الکافیة، محمد بن عقیل، ص 72.

طبرانی در المعجم الکبیر با سند خود از یونس بن عبید از حسن نقل نموده است:

کان زیاد یتتبع شیعة علی رضی الله عنه فیقتلهم، فبلغ ذلک الحسن بن علی رضی الله عنه فقال: اللهم تفرَّد بموته، فإن القتل کفارة.


زیاد شیعیان [حضرت] علی [علیه السلام‌] را مورد تعقیب قرار می‌داد و در صورت دست یافتن به آنها از دم تیغ می‌گذراند، و چون این خبر به حسن بن علی [علیهما السلام‌] رسید فرمود: خدایا او را به مرگی منحصر به فرد مبتلا ساز، که قتل و مرگ کفاره او می‌باشد.


المعجم الکبیر، طبرانی، ج 3، ص 68 ـ مجمع الزوائد، هیثمی، ج 6، ص 266.

هیثمی بعد از نقل این خبر می‌گوید:

 
رواه الطبرانی ورجاله رجال الصحیح.

این روایت را طبرانی نقل کرده و رجال آن صحیح است.

 
هم‌چنین ذهبی در سیر أعلام النبلاء می‌گوید:

 
قال أبو الشعثاء: کان زیاد أفتک من الحجاج لمن یخالف هواه.

أبو الشعثاء گفته است: زیاد نسبت به کسانی که با خواسته‌های او مخالفت می‌ورزیدند از حجاج بن یوسف نیز خون ریز‌تر بودند.

حسن بصری می‌گوید:

 بلغ الحسن بن علی أن زیاداً یتتبَّع شیعة علی بالبصرة فیقتلهم، فدعا علیه. وقیل: إنه جمع أهل الکوفة لیعرضهم على البراءة من أبی الحسن، فأصابه حینئذ طاعون فی سنة ثلاث وخمسین.


به [امام] حسن بن علی [علیهما السلام‌] خبر دادند که زیاد شیعیان علی [امیر المؤمنین علیه السّلام] را در بصره مورد تعقیب قرار داده و می‌کشد، حضرت او را نفرین نمود و گفته شده: او مردم کوفه را جمع کرد تا اعلام برائت و بیزاری از أبی الحسن [امیر المؤمنین علیه السّلام] را به آنان عرضه نماید، که در همین وقت سال 53 هـ. او مبتلا به بیماری طاعون شد.


سیر أعلام النبلاء، ج 3، ص496.

 
ابن أثیر در الکامل می‌گوید:

 وکان زیاد أول من شدد أمر السلطان، وأکّد الملک لمعاویة، وجرَّد سیفه، وأخذ بالظنة، وعاقب على الشبهة، وخافه الناس خوفاً شدیداً حتى أمن بعضهم بعضاً.


زیاد أولین کسی بود که در سلطنت خود بیش‌ترین سخت‌گیری‌ها را به عمل آورد، و برحکومت و فرمانروایی معاویه تأکید ورزید، و سیف خود را از نیام برکشید، و به مجرد ظن و گمان به کسی او را دستگیر می‌نمود، و بر اساس شبهه عقاب می‌نمود، و مردم از او خوف و ترس شدیدی داشتند؛ مگر این که بعضی به بعضی دیگر امن بدهند.


 الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، ج 3، ص450.

ابن حجر در لسان المیزان می‌نویسد:

 وکان زیاد قوی المعرفة، جید السیاسة، وافر العقل، وکان من شیعة علی، وولاَّه إمرة القدس، فلما استلحقه معاویة صار أشد الناس على آل علی وشیعته، وهو الذی سعى فی قتل حجر بن عدی ومن معه.


زیاد شخصی آگاه بود، و سیاست را خوب می‌دانست، و از عقلی وافر برخوردار بود، و از شیعیان علی بود که او را به ولایت امارت قدس می‌نمود، اما زمانی که به معاویه پیوست شدیدترین و سخت‌گیرین ترین مردم بر علیه خاندان و شیعیان [حضرت] علی [علیه السلام‌] شد، و او همان کسی بود که در قتل حجر بن عدی و همراهانش نقش به سزایی داشت.


لسان المیزان، ابن حجر، ج 2، ص 495.

 از مجموع مباحث گذشته مشخص گردید که در زمان واقعه کربلاء دیگر شیعه‌ی شناخته شده‌ای در کوفه باقی نمانده بود که بخواهد در جنگ با امام حسین علیه السلام شرکت کرده باشد، پس چگونه می‌توان ادعا که شیعیان کوفه قاتل امام حسین علیه السلام بوده‌اند؟


 و هیچ ناظر منصفی نمی‌تواند بگوید: این شیعیان بودند که برای امام حسین علیه السلام نامه نوشته و او را دعوت نمودند، چرا که معروف‌ترین نویسند‌گان نامه اشخاصی هم‌چون: شبث بن ربعی و حجار بن أبجر و عمرو بن حجاج و غیره بودند که هیچ کس نگفته اینها شیعه بودند.


تغییر هویت کوفیان از زمان خلفای سه‌ گانه:

بسیاری از روایات و کلمات تاریخی را می بینیم که به خوبی دلالت می‌کند که ایشان از طرفداران خلفای قبل از امیر مومنان علی علیه السلام بوده اند از آن جمله می توان به ماجرای ذیل که آن را بسیاری از مولفین کتب تاریخی روایت کرده اند اشاره کرد: که وقتی امیر مومنان علی علیه السلام خلافت را در کوفه به دست گرفتند خواستند یکی از بدعت های عمر ـ نماز تراویح ـ را ریشه کن نمایند؛ لذا به امام حسن علیه السلام دستور دادند که به مسجد رفته و مانع مردم شوند اما تا حضرت با این عمل مخالفت نمودند، مردم صدا به اعتراض بلند کرده که:«وا عمراه، وا عمراه» به دنبال آن حضرت امیر علیه السلام فرمودند: «قل لهم صلوا» به آنان بگویید به هرنحوی که می خواهند نماز بخوانند .


وقد روى : أن عمر خرج فی شهر رمضان لیلا فرأى المصابیح فی المسجد ، فقال : ما هذا ؟ فقیل له: إن الناس قد اجتمعوا لصلاة التطوع ، فقال : بدعة فنعمت البدعة ! فاعترف کما ترى بأنها بدعة، وقد شهد الرسول صلى الله علیه وآله أن کل بدعة ضلالة . وقد روى أن أمیر المؤمنین علیه السلام لما اجتمعوا إلیه بالکوفة فسألوه أن ینصب لهم إماما یصلى بهم نافلة شهر رمضان ، زجرهم وعرفهم أن ذلک خلاف السنة فترکوه واجتمعوا لأنفسهم وقدموا بعضهم فبعث إلیهم ابنه الحسن علیه السلام فدخل علیهم المسجد ومعه الدرة فلما رأوه تبادروا الأبواب وصاحوا وا عمراه !


 روایت شده است که عمر در ماه رمضان شب هنگام بیرون آمد و در مسجد چراغ هایی را دید ؛ سؤال کرد: این چیست؟ به او گفتند: مردم برای نماز مستحبی جمع شده‌اند (و نماز را به جماعت بخوانند)؛ عمر گفت: این کار بدعت است، اما بدعت خوبی است. پس همان‌گونه که مشخص است خود اعتراف کرد که این کار بدعت است و رسول خدا شهادت داده‌اند که هر بدعتی گمراهی است. و از امیر المؤمنین علیه السلام روایت شده است که وقتی در کوفه گرد ایشان جمع آمدند ، و از حضرت خواستند که برای ایشان امامی قرار دهد که با او نماز مستحب ماه رمضان را بخوانند ، ایشان را از این کار منع کرده و ایشان را آگاه نمود که این کار بر خلاف سنت رسول خداست ؛ آنها امیر مومنان علیه السلام‌ را رها کرده و خودشان گرد هم جمع شدند و یکی را جلو انداختند ( تا امام جماعت شود ) ؛ پس حضرت امام حسن مجتبی را به نزد ایشان فرستادند ؛ حضرت وارد مسجد شدند در حالی‌که شلاقی به همراه داشتند؛ وقتی مردم ایشان را دیدند فرار کرده و فریاد می زدند ای وای سنت عمر از بین رفت!!!


شرح نهج البلاغة ابن أبی الحدید از علمای اهل سنت، ج 12، ص 283 ـ وسائل الشیعة (الإسلامیة) مرحوم حر عاملی از علمای شیعه، ج 5، ص 192، ح 2.

این ماجرا به حدی گسترده بود که حضرت در ضمن خطبه‌ای مفصل می‌فرمایند: من از شورش عمومی و نیز از بر هم خوردن پایه‌های حکومت اسلامی در کوفه ترسیدم!!! این خود بیان‌گر آن است که بیشتر مردم کوفه از طرفداران خلیفه دوم بودند و این با شیعه بودن مردم کوفه آن‌هم سال‌ها قبل از واقعه کربلاء منافات دارد.


علی بن إبراهیم، عن أبیه، عن حماد بن عیسى، عن إبراهیم بن عثمان، عن سلیم بن قیس الهلالی قال: خطب أمیر المؤمنین علیه السلام فحمد الله وأثنى علیه ثم صلى على النبی صلى الله علیه وآله، ثم قال... قد عملت الولاة قبلی أعمالا خالفوا فیها رسول الله صلى الله علیه وآله متعمدین لخلافه، ناقضین لعهده مغیرین لسنته ولو حملت الناس على ترکها وحولتها إلى مواضعها وإلى ما کانت فی عهد رسول الله صلى الله علیه وآله لتفرق عنی جندی حتى أبقى وحدی أو قلیل من شیعتی الذین عرفوا فضلی وفرض إمامتی من کتاب الله عز وجل وسنة رسول الله صلى الله علیه وآله ... والله لقد أمرت الناس أن لا یجتمعوا فی شهر رمضان إلا فی فریضة وأعلمتهم أن اجتماعهم فی النوافل بدعة فتنادى بعض أهل عسکری ممن یقاتل معی: یا أهل الاسلام غیرت سنة عمر ینهانا عن الصلاة فی شهر رمضان تطوعا ولقد خفت أن یثوروا فی ناحیة جانب عسکری ما لقیت من هذه الأمة من الفرقة وطاعة أئمة الضلالة والدعاة إلى النار.


امیر مومنان خطبه ای خوانده و در آن خدا را حمد و ثناء گفته و سپس بر رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم درود فرستادند؛ سپس فرمودند:...

خلفای قبل از من کارهایی انجام دادند که در آن با رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم مخالفت کردند و در آن بنای مخالفت با رسول خدا را از روی عمد داشتند. پیمان او را شکسته و سنت او را تغییر دادند؛ و اگر مردم را بر ترک آنها وادار نمایم و آنها را به جایگاه خود بازگردانم و به آنچه در زمان رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم بود لشکر من از گرد من پراکنده شده و تنها باقی می‌مانم و یا با عده کمی از شیعه‌ام که برتری من و وجوب امامت من از کتاب خدا و سنت رسول خدا - صلی الله علیه وآله وسلم ـ را می‌دانند.


... قسم به خدا که مردم را دستور دادم که در ماه رمضان غیر از نماز واجب را به جماعت نخوانند و ایشان را آگاه نمودم که خواندن نماز مستحبی به جماعت بدعت است؛ پس عده‌ای از لشکریان که همراه من جنگیده بودند ندا دادند: ای اهل اسلام سنت عمر تغییر کرد!!! ما را از نماز مستحبی در ماه رمضان باز می‌دارند!!!


و ترسیدم که بر من از سمت لشکرم شوریده همان‌گونه که از این امت تفرقه و اطاعت از امامان گمراهی و دعوت کنندگان به سوی آتش دیدم.


الکافی، شیخ کلینی، ج 8، ص 58، ح 21

همان‌طور که در این روایت صحیح آمده است، حضرت حتی در زمان خویش شیعیان را اقلیت کوفه می دانند!!!


کوفه خالی از شیعیان:

از معروف‌ترین افرادی که در تومار قاتلین امام حسین علیه السلام آمده اسامی این افراد به چشم می‌خورد:

عمر بن سعد بن أبی وقاص و شمر بن ذی الجوشن و شبث بن ربعی و حجار بن أبجر و حرملة بن کاهل و سنان و...

و در این بین نمی‌توان حتی یک نفر معروف به شیعه أهل بیت علیهم السلام را یافت. و تمام افراد نام برده شده بالا نه به تشیع و نه به موالات و دوستی امیر المؤمنین علیه السّلام شناخته شده‌اند.
کوفه پایگاه حنفیان:

وقتی در کتب اسلامی و فقهی با این عبارت مواجه می‌شویم که «‌هذا رای کوفی» یعنی: این از نظرات اتباع ابو حنیفه است. این نشان می‌دهد که چند سال بعد از شهادت امام حسین علیه السلام کوفه مرکز احناف شده است و این خود با شیعه بودن اکثر مردم این شهر در گذشته آن منافات دارد.

قاتلان از شیعیان آل ابی سفیان!

بعد از فحص و تتبع فراوان در کلمات و فرمایشات امام حسین علیه السلام در کربلاء و خُطبه آن حضرت در باره آن قوم جنایت‌کار و احتجاجات آن حضرت بر علیه آنان هرگز با تعبیری بر‌خورد نکردیم که حضرت آنان را از شیعیان و یا موالین خود و یا پدر بزرگوارش امیر المؤمنین علیه السّلام دانسته باشد و حال آن‌که جا داشت اگر ‌چنین می‌بود آن حضرت به عنوان راهی که می‌توانست احتمال تأثیر در قلوب آنان را بیش‌تر سازد با این تعبیر آنان را خطاب فرماید که: شما که از شیعیان و محبین و پیروان پدر و یا خود من هستید پس چرا حال این‌گونه به جنگ و نبرد با من بر‌خواسته‌اید؟ همان‌گونه که این کلام در کلمات و تعابیر غیر آن حضرت هم دیده و یا شنیده نشده که آن گروه را با این تعبیر توصیف نموده باشند. و این خود دلیل واضحی است بر این مطلب که این قوم شیعه اهل بیت علیهم السلام‌ نبوده‌اند.


بلکه بالعکس در تعبیری که آن حضرت در لحظات آخر خطاب به آن قوم جنایت پیشه فرمودند مطلب دیگری را ثابت می‌کند.

امام حسین علیه السلام در روز عاشوراء آنان را با تعبیر شیعه آل أبی سفیان معرفی می‌فرماید:

ویحکم یا شیعة آل أبی سفیان! إن لم یکن لکم دین، وکنتم لا تخافون المعاد، فکونوا أحراراً فی دنیاکم هذه، وارجعوا إلى أحسابکم إن کنتم عُرُباً کما تزعمون.


وای بر شما ای پیروان أبو سفیان! اگر دین ندارید و از روز معاد نمی‌هراسید، لا اقل در دنیا آزاد مرد باشید و آن‌گونه که می‌پندارید به حسب و نسب خود که عرب هستید باز گردید.

مقتل الحسین، خوارزمی، ج 2، ص 38 ـ بحار الأنوار، ج 45، ص 51 ـ اللهوف فی قتلى الطفوف، ص 45.


تعبیرات به کار رفته از سوی قاتلان:

از تعبیرات به کار رفته در روز عاشوراء خطاب به امام حسین علیه السلام‌ به خوبی می‌توان پی برد که آیا این گروه، از چه قوم و قماشی بودند؟ از شیعیان آن حضرت یا از دشمن ترین دشمنان وی؟!!

قاتلان آن حضرت در آن روز به حضرت خطاب می‌کردند و می‌گفتند:

 این جنگ و قتال ما با تو از روی دشمنی و عداوت با پدرت علی بن ابی طالب است.«إنما نقاتلک بغضاً لأبیک» یعنی: ما از روی بغض و کینه‌ای که با پدرت علی بن ابی طالب داریم با تو به جنگ و نبرد برخاسته‌ایم.

ینابیع المودة، قندوزی حنفی، ص 346.

حال با این تعبیر آیا می‌توان گفت:‌ که قاتلان آن حضرت در روز عاشوراء از شیعیان امیر المؤمنین و امام حسین علیهما السّلام بوده‌‌اند.

و یا بعضی دیگر را می‌بینیم که این تعبیر را خطاب به امام حسین علیه السلام‌ دارند:

یا حسین، یا کذّاب ابن الکذّاب.

ای حسین ای درو‌غ‌گوی فرزند دروغ‌گو!

الکامل، ابن أثیر، ج 4، ص 67.

 
و یا در جای دیگر خطاب به امام حسین علیه السلام‌ این جمله را گفتند:

یا حسین أبشر بالنار.

ای حسین تو را بشارت باد به آتش دوزخ.

الکامل، ابن أثیر، ج 4، ص66 ـ البدایة والنهایة، ج 8، ص 183.

شخص دیگری خطاب به امام حسین علیه السلام‌ و اصحابش این‌گونه گفت:

إنها لا تُقْبَل منکم.

 
این نمازی که شما‌ها می‌خوانید مورد قبول خداوند واقع نمی‌شود.

البدایة والنهایة، ابن کثیر، ج 8، ص 185.

و بسیاری از جملات و عبارات دیگر که به خوبی از حقد و بغض و کینه با أمیر المؤمنین و امام حسین علیهما السلام و أهل بیت علیهم السلام دارد.

اعمال و جنایات، گویای هویت قاتلان:

این قوم نه تنها از شیعیان و موالیان امام حسین علیه السلام‌ نبوده‌اند، بلکه از دشمن‌ترین دشمنان آن حضرت بوده‌اند، چرا که آن حضرت و اهل بیت و حتی طفل شیر‌خواره آن حضرت را از جرعه‌ای آب محروم ساختند و با همین حال به شهادت رساندند و پیکر‌های مطهر شهدا را با سُمّ ستوران پایمال نموده و سر از بدن‌ها جدا ساخته و زن‌ها و فرزندان آن حضرت را به اسارت گرفتند و اموال آنان را به غارت بردند و ده‌ها جنایت دیگر که از دشمن‌ترین دشمنان نیز انتظار ارتکاب آن نمی‌رفت؛ چه رسد به این که این اعمال از شیعیان سرزده باشد.


ابن أثیر در تاریخ خود می‌گوید:

 ثم نادى عمر بن سعد فی أصحابه مَن ینتدب إلى الحسین فیُوطئه فرسه، فانتدب عشرة، منهم إسحاق بن حیوة الحضرمی، وهو الذی سلب قمیص الحسین، فبرص بعدُ، فأتوا فداسوا الحسین بخیولهم حتى رضّوا ظهره وصدره.


عمر بن سعد خطاب به لشکریانش فریاد زد: چه کسی حاضر است با اسب خود پیکر حسین را لگد مال کند. این‌جا بود که ده نفر از سپاه او که از جمله آنها إسحاق بن حیوه حضرمی ـ کسی که جامه و پیراهن آن حضرت را نیز به غارت برد و بعد‌ها به بیماری برص و پیسی مبتلاء شد ـ آمده و پیکر حسین را با اسب‌هایشان آن‌قدر لگد کوب کردند که سینه و پشت با هم یکی شد.


الکامل، ابن أثیر، ج 4، ص80.

همو در جای دیگر می‌گوید:

وسُلِب الحسین ما کان علیه، فأخذ سراویله بحر بن کعب، وأخذ قیس بن الأشعث قطیفته، وهی من خز، فکان یُسمَّى بعدُ (قیس قطیفة)، وأخذ نعلیه الأسود الأودی، وأخذ سیفه رجل من دارم، ومال الناس على الورس والحلل فانتهبوها، ونهبوا ثقله وما على النساء، حتى إن کانت المرأة لتنزع الثوب من ظهرها فیؤخذ منها.


تمام اموالی که متعلق به [امام] حسین [علیه السلام‌] بود به غارت برده شد. شلوار آن حضرت را بحر بن کعب و روپوش ابریشمی آن حضرت را قیس بن أشعث، که به همین علت از آن به بعد به «قیس قطیفه» اشتهار یافت و نعلین (کفش‌های) آن حضرت را أسود أودی به سرقت برد. و نیز شمشیر آن حضرت را مردی از قبیله دارم برد أخذ، و عده‌ای به جامه سرخ رنگ و بعضی اشیاء قیمتی آن حضرت تمایل نموده و غارت کردند، و نیز هر ‌آن‌چه متعلق به زنان بود را به یغما بردند تا جایی که اگر زنی می‌خواست جامه‌ای را بر تن کند از پشت سر آن را می‌ربودند.


الکامل، ابن أثیر، ج 4، ص 79.

ابن کثیر از أبو مخنف نقل می‌کند:

 وأخذ سنان وغیره سلبه، وتقاسم الناس ما کان من أمواله وحواصله، وما فی خبائه حتى ما على النساء من الثیاب الطاهرة.


سنان و بعضی دیگر لیف خرمای آن حضرت را غارت نمودند، و تمام أموال و ما حصل و هر آن‌چه که در خیمه آن حضرت بود را بین خود تقسیم کردند و حتی لباس‌های زنان را به غارت بردند.


وجاء عمر بن سعد فقال: ألا لا یدخلن على هذه النسوة أحد، ولا یقتل هذا الغلام أحد، ومن أخذ من متاعهم شیئاً فلیردّه علیهم. قال: فوالله ما ردَّ أحد شیئاً.


عمر بن سعد آمد و گفت: همه بدانند! کسی اجازه ندارد متعرض این زنان شود و یا این جوان را بکشد، و هر کس کالا و یا متاعی از اینان به غارت برده به آنان بازگرداند. راوی می‌گوید: به خدا سوگند! هیچ کس چیزی از اشیاء به غارت رفته را برنگرداند.


البدایة والنهایة،‌ ابن کثیر، ج 8، ص190.

حال با این اعمال و رفتاری که از کسی جز انسان کینه توز و شقی و پست و دشمن‌ترین دشمنان سر نمی‌زند باز هم می‌توان گفت: قاتلین آن حضرت شیعیان او بوده‌اند؟!

اسامی افراد گویای هویت قاتلان:

اگر کسی دلایلی که تا کنون گفته شد را در شیعه نبودن حاضران در کربلاء نپذیرد و اصرار به شیعه بودن آنان داشته باشد آیا در رابطه با آمرین و حکم‌فرمایانی که باعث و بانی این حادثه شدند چه می‌خواهد بگوید؟! آیا افرادی که اسامی بعضی از آنها در ذیل می‌آید نیز از شیعیان و محبین امیر المؤمنین علیه السّلام و امام حسین علیه السلام‌ هستند؟!! افرادی هم‌چون:


یزید بن معاویة ـ عبید الله بن زیاد ـ عمر بن سعد ـ شمر بن ذی الجوشن ـ قیس بن أشعث بن قیس ـ عمرو بن حجاج زبیدی ـ عبد الله بن زهیر أزدی ـ عروة بن قیس أحمسی ـ شبث بن ربعی یربوعی ـ عبد الرحمن بن أبی سبرة جعفی ـ حصین بن نمیر ـ حجار بن أبجر.


و نیز عده‌ای دیگر که اسامی آنها در زیر می‌آید و در جریان واقعه کربلاء و به شهادت رساندن آن حضرت و اصحابش مباشر و مستقیم وارد صحنه شده بودند. افرادی هم‌چون:


سنان بن أنس نخعی ـ حرمله کاهلی ـ منقذ بن مره عبدی ـ أبو الحتوف جعفی ـ مالک بن نسر کندی ـ عبد الرحمن جعفی ـ قشعم بن نذیر جعفی ـ بحر بن کعب بن تیم الله ـ زرعة بن شریک تمیمی ـ صالح بن وهب مری ـ خولی بن یزید أصبحی ـ حصین بن تمیم و غیره...

با مراجعه به حوادث کربلاء در روز عاشوراء صحت ادعا‌ی ما ثابت می‌شود.
گفتار یزید در هویت قاتلان:

خود یزید بن معاویه که نوک پیکان اتهام را به سوی خود می‌دید هرگز نگفت: این شیعیانش بودند که حسین را کشتند. در حالی که اگر چنین دروغی در آن زمان کمترین خریداری می‌داشت حتما در گفتن آن لحظه‌ای درنگ نمی‌کرد. بلکه او مسئولیت شهادت امام حسین علیه السلام‌ را به عهده عبید الله بن زیاد والی و فرماندار کوفه می‌اندازد؛ تا شاید به این وسیله بتواند قدری از بار ننگ و گناه خویش بکاهد.


ابن کثیر و ذهبی و غیر این دو نوشته‌اند:

لما قتل عبیدُ الله الحسینَ وأهله بعث برؤوسهم إلى یزید، فسُرَّ بقتلهم أولاً، ثم لم یلبث حتى ندم على قتلهم، فکان یقول: وما علیَّ لو احتملتُ الأذى، وأنزلتُ الحسین معی، وحکَّمته فیما یرید، وإن کان علیَّ فی ذلک وهن، حفظاً لرسول الله صلى الله علیه وسلم ورعایة لحقه، لعن الله ابن مرجانة یعنی عبید الله فإنه أحرجه واضطره، وقد کان سأل أن یخلی سبیله أن یرجع من حیث أقبل، أو یأتینی فیضع یده فی یدی، أو یلحق بثغر من الثغور، فأبى ذلک علیه وقتله، فأبغضنی بقتله المسلمون، وزرع لی فی قلوبهم العداوة.


زمانی که عبیدُ الله بن زیاد [امام] حسین [علیه السلام‌] و اصحاب او را به قتل رساند و سر‌های آنان را برای یزید فرستاد، ابتدا یزید از این عمل شاد و خرسند شد، اما طولی نکشید که از کشته شدن آنها نادم شده و همواره می‌گفت: اگر من احتمال اذیت آنان را می‌دادم اجازه این کار را نمی‌دادم، وحسین را همراه خود در این مکان فرو می‌آوردم و به خواست او فرمان می‌دادم، و حتی اگر با این کار به من توهین صورت می‌گرفت من این کار را برای حفظ حرمت رسول الله صلّی الله علیه و آله وسلّم و رعایت حق او انجام می‌دادم، خدا لعنت کند ابن مرجانه یعنی عبید الله بن زیاد را که او حسین را به عسر و حرج و اضطرار کشانید، و از او خواست تا از همان‌جا که آمده بازگردد، یا به سوی من آید و با من بیعت نماید، یا به یکی از سرحدات و مرز‌ها برود. اما حسین از این کار امتناع ورزید و در نتیجه ابن زیاد او را به قتل رسانید، و با این کارش مرا مورد بغض و کینه مسلمانان قرار داد و در دل‌ها تخم دشمنی مرا پاشید.


سیر أعلام النبلاء، ج 3، ص 317 ـ البدایة والنهایة، ج 8، ص 35 ـ الکامل فی التاریخ، ج 4، ص 87.

اگر چه این گفتار در ابتدای تحقیق مورد نقد قرار گرفت اما در این قسمت فقط به این نکته توجه داریم که یزید هم نگفت: شیعیان حسین را کشتند بلکه ابن زیاد را در شهادت آن حضرت دخیل می‌داند.

صف بند‌ی در کربلاء گویای هویت قاتلان

 در دسته بندی‌های همان زمان نیز به صرف این‌که کسی در جبهه آن حضرت حضور می‌یافت از شیعیان او محسوب می‌شد و به کسی که در صف مقابل او بود هرگز چنین تعبیری اطلاق نمی‌شد. به عنوان مثال زهیر بن قین که ابتدا عثمانی مذهب بود و از آن حضرت گریزان بود اما وقتی که در سپاه آن حضرت قرار گرفت او را به عنوان شیعه آن حضرت خطاب کردند.


 
تاریخ طبری در مورد زهیر می‌نویسد:

فقال له زهیر یا عزرة إن الله قد زکاها وهداها فاتق الله یا عزرة فإنی لک من الناصحین أنشدک الله یا عزرة أن تکون ممن یعین الضلال على قتل النفوس الزکیة قال یا زهیر ما کنت عندنا من شیعة أهل هذا البیت إنما کنت عثمانیا.


زهیر به عزره گفت: ای عزره خداوند او را پاک گردانید و هدایت نمود؛ پس از خدا بترس که من از خیر خواهان توام؛ تو را به خدا قسم می‌دهم که مبادا از کسانی باشی که گمراهان را در کشتن جآنهای پاک یاری کنی! وی پاسخ داد: ای زهیر! ما تو را از شیعیان این خاندان نمی‌شناختیم (ولی امروز تو را در صف شیعیان او می‌بینیم) در حالی که تو عثمانی مذهب بودی!!!


تاریخ طبری، ج 4، ص 316.

این عبارت به خوبی نشان‌ می‌دهد که به صرف حضور در یکی از دو جبهه اطلاق شیعه و یا دشمن آن حضرت صورت می‌پذیرفت.

سعی و تلاش عده قلیل شیعیان کوفه در یاری امام حسین علیه السلام

تمامی این شواهد و مدارک جدای از قتل و کشتار هایی است که معاویه در مورد شیعیان امیر مومنان و امام حسن علیهما السلام انجام داد و بسیاری از ایشان را شهید کرده و عده بسیاری را تبعید کرد و یا به زندان انداخت؛ با این همه باز می‌بینیم که طبق مدارک تاریخی همان عده اندک شیعه باقی مانده در کوفه نیز خواستند به یاری امام حسین علیه السلام بیایند اما با نیروهای ابن زیاد مواجه شده و دستگیر شدند، و تنها عده‌ای انگشت شمار مانند زهیر و حبیب بن مظاهر توانستند از این حصار عبور کنند و در بین آن ها هم عده‌ای بعد از شهادت حضرت به کربلا رسیدند.


لذا با این حساب دیگر شیعه ای در کوفه باقی نمی‌ماند که بخواهد به جنگ حسین بن علی علیهما السلام بیاید.
بیعت و دعوت از امام حسین علیه السلام‌ دالّ بر شیعه بودن نیست

بعضی می‌گویند: چون اهل کوفه با امام حسین بیعت کرده بودند و آن حضرت را به کوفه دعوت نموده بودند، پس آنها از شیعیان آن حضرت به حساب می‌آمدند. در حالی که باید گفت: بیعت هرگز دالّ بر شیعه بودن نمی‌کند، چون لازمه این سخن آن است که بگوییم: « همه صحابه و تابعین که با امیر المؤمنین علیه السّلام بیعت کردند از شیعیان آن حضرت به حساب می‌آمدند!!» در حالی که تا کنون کسی این سخن را نگفته است؛ و بسیاری از بیعت کنندگان با آن حضرت در صف دشمنان آن حضرت در جنگ‌ها بودند.


پس این‌که در برخی از کتاب‌های تاریخی آمده است: که چون کوفیان برای آن حضرت نامه نوشتند و آن حضرت را به کوفه دعوت کردند این نوعی بیعت با آن حضرت به حساب ‌آمده و آنان را در زمره شیعیان قرار می‌دهد و از این رو نتیجه گرفته‌اند که: قاتلان آن حضرت شیعیان او بوده‌اند.


در پاسخی که بالاتر بیان شد بطلان این سخن آشکار گشت اضافه بر این که ایشان این عمل را تنها بدین سبب انجام دادند که آن حضرت را از صحابه رسول خدا بلکه بهترین صحابه در آن زمان و نوه رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم می‌دانستند؛ و از سوی دیگر بی‌مبالاتی‌های یزید و اوصاف دیگری که در بالا در باره شخصیت یزید گفته شد را از او دیده و یا شنیده بودند لذا می‌خواستند با این عمل خود در رویه عمل حاکم اسلامی تغییر ایجاد نمایند و این دعوت و بیعت به این معنا نبود که آن حضرت را به عنوان امام سوم و معصوم قبول داشته باشند و به این جهت لیاقت آن حضرت را برای خلافت بیشتر از دیگران بدانند.


بنا بر این می‌توان گفت که مردم کوفه در زمان امیر مومنان و امام حسین علیهما السلام‌ دو گروه بودند:

1-
شیعه به معنی خاص: یعنی به دوست داشتن اهل بیت و دشمنی با دشمنان ایشان اعتقاد داشتند.

شیعه از این قبیل هرگز در لشکر عمر سعد که با امام حسین علیه السلام جنگید حضور نداشته است. زیرا شیعیان این‌چنینی یا در کنار حضرت و در سپاه او حضور داشته و تا پای جنگ جنگیده و نهایتاً به شهادت رسیدند و یا در زندان عبیدالله و یزید و دیگر نقاط تحت سیطره حکومت وقت به سر می‌بردند و یا تحت محاصره و ممنوعیت جهت پیوستن به سپاه امام حسین علیه السلام‌ بودند و یا بعد از شهادت حضرت به کربلا رسیده‌اند. و یا اساسا تا بعد از وقوع واقعه کربلاء از عزیمت امام حسین علیه السلام‌ به کربلاء بی خبر بوده و بعد از شهادت با خبر شده‌اند.


2- شیعه به معنی عام: یعنی به اهل بیت علاقه مند بودند اما به دشمنی با دشمنان ایشان اعتقاد نداشتند. ایشان همان گروهی هستند که امامت الهی اهل بیت را و سایر شروط تشیع را قبول نداشتند؛ که ممکن است عده‌ای از ایشان در لشکر عمر سعد و یزید حضور داشته‌اند.

 لعن الله امة اسست اساس الظلم و الجور علیکم اهل البیت و لعن الله امة دفعتکم عن مقامکم و ازالتکم عن مراتبکم التى رتبکم الله فیها و لعن الله امة قتلتکم و لعن الله الممهدین لهم بالتمکین من قتالکم. برئتُ الى الله و الیکم منهم و من اشیاعهم و اتباعهم و اولیائهم...و اکرمنى بک ان یرزقنى طلب ثارک مع امام منصور من اهل بیت محمد صلى الله علیه و آله

 

منبع : سایت موسسه تحقیقاتی ولی عصر 

 

دسته ها :
شنبه 5 10 1388 9:52
ما قصد داریم به احترام مسلمانان و روز عاشورا و نیز ابراز همدردی با اندوه و سوگواری أبا عبدالله الله الحسین(ع)، فقط مراسم خود را به داخل کلیساها و بدون جشن و سرور محدود کنیم و در خارج از کلیساها هیچگونه مراسم جشن و سرور و یا حتی برنامه‌های دیگری که شاد باشد برگزار نخواهیم کرد.

    
به گزارش شیعه آنلاین، گروه های مسیحی استان های جنوبی کشور عراق اعلام کردند که با توجه به اینکه امسال زمان کریسمس با زمان ایام سوگواری شهادت أباعبدالله الحسین(ع) تلاقی شده است، مسیحیان قصد دارند به احترام امام حسین(ع) و مسلمانان، مراسم جشن های کریسمس و آغاز سال میلادی جدید خود را برگزار نکنند.

در همین راستا کلیسای مسیحیان جنوب عراق با صدور بیانیه ای رسمی لغو کردن تمام مراسم، جشن ها و برنامه های کریسمس و آغاز سال میلادی در استان های جنوبی عراق را اعلام کرد.

در ادامه بیانیه کلیسای مسیحیان جنوب عراق آمده: ما قصد داریم به احترام مسلمانان و روز عاشورا و نیز ابراز همدردی با اندوه و سوگواری أبا عبدالله الله الحسین(ع)، فقط مراسم خود را به داخل کلیساها و بدون جشن و سرور محدود کنیم و در خارج از کلیساها هیچگونه مراسم جشن و سرور و یا حتی برنامه‌های دیگری که شاد باشد برگزار نخواهیم کرد.

گفتنی است نکته قابل توجه در این بیانیه این است که با احترام کامل نوشته شده و نام مبارک سالار شهیدان نیز در این بیانیه " أبا عبدالله الله الحسین(ع)" نوشته شده است.
دسته ها :
جمعه 4 10 1388 11:17

"عاشورای حسینی و میلاد مسیح"

حسین‏(ع) ارزش‌ها را با شهادت خود پاس داشت، با مرگ خود حیاتى دوباره بخشید، با خون خویش بر پیشانى تاریخ منقوش ساخت و پس از آنکه دلها را لرزاند و عقلها را با ژرفاى مصیبت از خواب بیدار کرد، آنها را در اعماق دل و ذهن انسانها رسوخ داد.
 

به گزارش شیعه آنلاین به نقل از مهر، پیام امام موسی صدر با عنوان «صلح، پیوند پاینده اسلام و مسیحیت» که به مناسبت تقارن عاشورای حسینی(ع) و میلاد حضرت مسیح(ع) و با تأکید بر مفهوم صلح در این دو حادثه تاریخی ایراد شده است در سایت مؤسسه فرهنگی تحقیقاتی امام موسی صدر منتشر شد.

این پیام در 22 دسامبر 1977، مطابق با یکم دی 1356 منتشر شد که در آن سال نیز همچون اکنون، عاشورای حسینی با ایام میلاد حضرت مسیح مقارن شده بود و همین مقارنت سبب صدور این پیام امام موسی صدر به مردم لبنان شد.

در بخشی از این پیام می‌خوانیم: آوردگاهى که نبرد عاشورا در آن شکل گرفت، در حقیقت همان آوردگاه ارزش‌هاى انسانى است که هرگز از ایمان جدا نیست و ابعاد آن با آدمى و حیاتش، در هر زمان و مکانى ادامه مى‏یابد. دیواره‏هاى زندان خویشتن آدمى را درهم مى‏کوبد، میان او و هم‌نوعانش پیوند برقرار مى‏کند و انسان را به موجودى سترگ بدل مى‏سازد که شخصیتى فراتر از محدوده‏هاى زمانى و مکانى و توانمندتر از انسان عادى مى‏یابد.

امام موسی صدر در این پیام،‌ با تأکید بر مفهوم صلح و آشتی و چگونگی زایش دوباره صلح در جهان و جان زمین و آسمان به وسیله‌ی رویکرد دوباره به ارزش‌ها، به تقارن ایام ولادت مسیح با عاشورای حسینی اشاره می‌کند و می‌گوید: امسال سالگرد شهادت حسین‏(ع) در آستانه سالروز میلاد حضرت مسیح(ع) صورت مى‏گیرد، روزى که ارزش‌هاى والاى معنوى، به رغم موانع مادى، به پیش رفت؛ روزى آکنده از مفهوم صلح و بلکه روز صلح و آشتى.

در بخش دیگری از این پیام، امام موسی صدر به توصیف زمانه‌ حسین(ع) و تشریح کار حسین(ع) می‌پردازد و می‌گوید: انسان‌هاى هم‌روزگار حسین‏(ع) در بالاترین مراتب انحراف مى‏زیستند، انحراف فراگیرى که با به بیراهه رفتن حکومت‌ها آغاز گردید، سپس همه بخش‌هاى جامعه را فراگرفت و سرانجام به جان‌ها و وجدان‌ها سرایت کرد و یا آنها را مسخّر و زرخرید خود گردانید یا بر آنها نفوذ و غلبه یافت.

امام موسی صدر اوضاع حکومت زمانه امام حسین(ع) را چنین تشریح می‌کند که: خلافت متعهد و پاسخ‌گو به سلطنتى موروثى بدل گشت که بنا به میل خود فرمان مى‏داد و آنچه را خود مى‏خواست، اجرا مى‏کرد. جهاد، که درى از درهاى بهشت بود، به ماجراجویی‌هاى کاسبکارانه تغییر ماهیت داد. اموال عمومى از بیت المال به خزانه‏هاى سلطان انتقال یافت. مناصب از دست شایستگان کاردان بیرون رفت و در اختیار دونان قرار گرفت. حیات و آزادى آدمى هیچ ارزشى نداشت. آن گاه که حاکم بر او خشم مى‏گرفت، او یا در مرج عذرا به قتل مى‏رسید یا به ربذه تبعید مى‏شد یا به واسطه مزدورانى که صدر اسلام را درک کرده بودند، با جعل حدیث، مورد حمله واقع مى‏شد. این رویدادها رخ مى‏دهند، منکرات و بدعت‌ها پدید مى‏آیند و تکرار مى‏شوند و در برابر خود هیچ مانع یا معترض یا دست کم پرسش‌گرى نمى‏یابند.

در این پیام می‌خوانیم: حسین‏(ع) ارزش‌ها را با شهادت خود پاس داشت، با مرگ خود حیاتى دوباره بخشید، با خون خویش بر پیشانى تاریخ منقوش ساخت و پس از آنکه دلها را لرزاند و عقلها را با ژرفاى مصیبت از خواب بیدار کرد، آنها را در اعماق دل و ذهن انسانها رسوخ داد. این مطلب هم‌اکنون در سایت مؤسسه فرهنگی تحقیقاتی امام موسی صدر، به آدرس imamsadr.ir در دسترس علاقه‌مندان است.


دسته ها :
جمعه 4 10 1388 10:56
X