فاطمه الزهرا ، صديقة شهيده
اگر حضرت زهرا شهيد نشده است چرا قبر تنها يادگار پيامبر معلوم نيست؟
چرا حضرت زهرا سلام الله عليها وصيت كردند كه قبرشان پنهان باشد؟ و چرا هيچ يك از امامان معصوم قبر مادرشان حضرت زهرا را آشكار ننمودند ؟
آيا دختر پيامبر اسلام در ميان يهود و نصاري يا صائبين و مجوس و يا مشركين از دنيا رفت كه امام اميرمومنان علي عليه السلام و ياران با وفايش فاطمه زهرا را شبانه به خاك سپردند؟
يا اينكه فاطمه زهرا سلام الله عليها در اجتماع اسلاميو در ميان ياران پدر عظيم الشانش (همان صحابه اي كه ادعاي عدالت آنها به آسمانها ميرسد) غريبانه به هنگام شب دفن شد و قبرش براي هميشه مخفي ماند؟
( صحيح بخارى ، ج 2 ، ص 504 ، كتاب الخمس ، باب 837 ، ح1265 . « فوجدت فاطمة على ابى بكر فى ذلك فهجرته فلم تكلّمه حتّى توفّيت» همان ، ج 3 ، ص 252 ، كتاب المغازى ، ب 155 غزوه خيبر ، حديث 704 . و صحيح مسلم ، ج 4 ، ص 30 ، كتاب الجهاد و السير ، باب 15 ، ح 52)
واقعا اين عار نيست كه يك امت، نشاني از يادگار پيامبر خود نداشته باشند؟
امت كدام يك از پيامبران اين كار را با اهل بيت آن پيامبر انجام دادند كه صحابه رسول الله اين كار را كردند؟
واقعا اگر حضرت زهرا سلام الله عليها شهيد نشده است و پس از رحلت پيامبر هيچ اتفاقي در مدينه نيفتاد و اوضاع كاملا آرام بود پس چرا ابوبكر گفت : من بر هيچ چيز دنيا متاثر و اندوهناك نيستم مگر به سه كار كه كرده ام و اي كاش كه آن كارها را نكرده بودم ......... اي كاش هرگز در خانه فاطمه را نگشوده بودم گرچه براي جنگ و ستيز با من آن را بسته بودند؟؟
(و قرآن چقدر زيبا بيان كرده است: «حَتَّى إِذَا جَاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ . لَعَلِّي أَعْمَلُ صَالِحًا فِيمَا تَرَكْتُ كَلَّا إِنَّهَا كَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا وَمِنْ وَرَائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ» (المؤمنون 99 و 100)
«زمانى كه مرگ يكى از آنان فرارسد، گويد: پروردگارا مرا بازگردان ، تا آنچه را فروگذار كردهام كار نيك انجام دهم ؛ ولى چنين نيست ، اين سخنى است كه او برزبان مى راند ، و پشت سر آنان جهان ميانه اى است (برزخ) تا هنگامه قيامت»
اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمدا و آل محمد و آخر تابع له علي ذلك
نوشته شده توسط : عزيز سالمي
كرامات اهل بيت از سوره انسان
مقاماتي كه در اين سوره مباركه براي اهل بيت (ع) ذكر شده بسيارند اما مهمترين آنها :
اولين مقام اين است كه ايشان از ابرار هستند: خداوند ميفرمايد
«وَيُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْكِيناً وَيَتِيماً وَأَسِيراً» يعني غذاي خود را با وجود علاقهي به آن انفاق ميكنند، و در جاي ديگر ميخوانيم «لَن تَنَالُوا البِّرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ وَمَا تُنفِقُوا مِن شَيْءٍ فَإِنَّ اللّهَ بِهِ عَلِيمٌ»
«هرگز به (حقيقت) نيكوكارى نمىرسيد مگر اينكه از آنچه دوست مىداريد، انفاق كنيد و آنچه انفاق مىكنيد، خداوند از آن آگاه است» (آلعمران/92)
دومين مقامي كه از اين آيات ميتوان دريافت اين است كه اهلبيت عليهمالسلام اولوالالباب هستند:
«إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُولُوا الْأَلْبَابِ * الَّذِينَ يُوفُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَلاَ يَنقُضُونَ الْمِيثَاقَ * وَالَّذِينَ يَصِلُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَن يُوصَلَ وَيَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَيَخَافُونَ سُوءَ الْحِسَابِ * وَالَّذِينَ صَبَرُوا ابْتِغَاءَ وَجْهِ رَبِّهِمْ وَأَقَامُوا الصَّلاةَ وَأَنفَقُوا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرّاً وَعَلاَنِيَةً وَيَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ أُولئِكَ لَهُمْ عُقْبَى الدَّارِ» (سوره رعد/19-22)
(تنها خردمندان متذكر مىشوند * آنها كه به عهد الهى وفا مىكنند، و پيمان را نمىشكنند * و آنها كه پيوندهايى را كه خدا دستور به برقرارى آن داده، برقرار ميدارند و از پروردگارشان مىترسند و از بدى حساب بيم دارند * و آنها كه بخاطر ذات پروردگارشان شكيبايى مىكنند و نماز را برپا مىدارند و از آنچه به آنها روزى دادهايم، در پنهان و آشكار، انفاق مىكنند و با حسنات، سيئات را از ميان مىبرند پايان نيك سراى ديگر، از آن آنهاست.
طبق آيات مباركهي سوره انسان اهلبيت كساني هستند كه به عهد و ميثاق خود وفا كردند، از خداوند خوف وخشيت دارند و براي رضاي خدا (وجه الله) كار انجام ميدهند، پس يگانه مصداقي كه قرآن به عنوان اولوالالباب معرفي كرده است اهلبيت عليهمالسلام هستند.
نوشته شده توسط : عزيز سالمي
آتش موسى عيان از سينه سيناستى
يا كه زرين بارگاه بضعه موساستى
بضعه موسى بن جعفر فاطمه
كز روى قدر خاك درگاهش عبير طره حوراستى
تو گلى رنگين ز طرف گلشن ياسين بود
آيتى روشن ز صدر نامه طاهاستى
پرتوى از آفتاب اصطفاى مصطفى
زهراى از آسمان عصمت زهراستى
صحن او را هست اقصى پايه عزت چنان
كز شرف مسجود سقف مسجد اقصاستى
پستى از صحن حريمش را به پا طاق حرم
كين مكان عزت و آن مسكن غبراستى
اي دختر عقل و خواهر ديـــن
وى گوهر درج عز و تمكين
عصمت شده پاى بند مويــــت
اى علم و عمل مقيم كويت
اى ميوه شاخسار توحيـــــد
همشيره ماه و دخت خورشيد
وى گوهر تاج آدميــــــــت
فرخنده نگيــــن خاتميت
شيطان بخاطب (قم) براندنـد
پس تخت ترا بقم نشاندنـد
كاين خانه بهشت وجاى حواست
ناموس خداى جايش اينجاست
اندر حرم تو عقل ماتســــت
زين خاك كه چشمه حياتست
جسمى كه دراين زمين نهان است
جانى است كه در تن جهان است
اين ماه منير و مهر تابان
عكسى بود از قم و خراسان
ايران شده نور بخش ارواح
مشكات صفت به اين دو مصباح
از اين دو حرم دلا چه پرسى
حق داند و وصف عرش و كرسى
هر كس به درت بيك اميدى است
محتاج تر از همه(وحيدى)است
بارگاهي كه به شهر قم به پاست هم براي نجف هم كربلاست خاك اورا غرق بوسه مي كنم چون كه جاي پاي اربابم رضاست وفات فاطمه معصومه (س) تسليت باد ***
كبوتران، سياه پوش غمي بزرگ بر رواق حرم مرثيه مي خوانند و زائران، اشك ريز و ماتم زده، رفتنت را به سوگ نشسته اند. وفات فاطمه معصومه (س) تسليت باد ***
يا رب چه قشنگ است و چه زيبا حرم قم چون جنت اعلا، حرم محترم قم بانوي جنان، اخت رضا، دختر موسي دردانه زهرا و ملائك خدم قم اين مژده بس او را كه بهشت است جزايش هر كس كه زيارت كندش در حرم قم وفات فاطمه معصومه (س) تسليت باد ***
اي بانوي شكوفه و لبخند! اي گنجينه دانش و معرفت! مي روي و زمين در سوز سرمايي شگفت فرو مي رود. وفات فاطمه معصومه (س) تسليت باد
*** اشك هاي «قم»، به خيابان هاي اندوه مي ريزد. همراه با متونِ فقاهت، پسكوچه هاي ماتم، نوحه مي خوانند. بانويي از جنس بهار، كوچ مي كند و پرستوها را در غربتي پيوسته مي گذارد. وفات فاطمه معصومه (س) تسليت باد ***
آه، خواهر امام غريب خراسان، سلاله پاكي و معصوميت! ديوارهاي خاك و افلاك، سياه پوش داغ تواند. وفات فاطمه معصومه (س) تسليت باد
*** خوب مي دانم كه روز وفات تو، روز تاريكي براي سرزمين قم بوده است.آسمانش، دل به هواي تو بسته بود و خاكش، به شوق قدم هايِ تو نفس مي كشيد؛ اما ناگهان، موج حزن و اندوه، در همه شهر جاري شد. وفات فاطمه معصومه (س) تسليت باد
سلام بر بزرگ بانويي كه نسيم يادش، دل ها را به مهماني چراغ ها آورده و درياي جان هاي عاشق را خروشان كرده است، با بوي شب بوها و صداي مناجات! وفات فاطمه معصومه (س) تسليت باد
رحلت غريبانه برترين بانوي زمان خود، كريمه اهل بيت، حضرت فاطمه معصومه عليهاالسلام ، تسليت باد! ***
معصومه(س) تفسير معصوميت است كه روزگارى در مدينه طلوع كرد، معصومه اقامت غربت است در روزگار غربت نگاه ها، معصومه تفسير بلند تبعيت است از ولايت . وفات فاطمه معصومه (س) تسليت باد
سير مبارزات سياسي پيشواي يازدهم
پيشوايان معصوم مظهر زيباي ارزشهاي متعالي انسان و تجلي آيات قرآني در حيات اجتماعي و سياسي خويشند. صفات متضاد در اقيانوس وجودشان به هم پيوند خورده و منظره دلانگيزي از انسان كامل را فرا روي عاشقان فضيلتها و پاكيها قرار داده است. شبانگاهان ميعاد نيايشها و خلوت خالصانه آنها با معبود هستي است و روزها ميدان جهاد و اميد بخشيدن به آينده و نهراسيدن از شبهاي ديجور ظلم و ستم. درياي فضيلت آنان مجموعهاي از بيم و اميد، ولايت و برائت، شوق و اندوه، خروش و بردباري، عبادت و جهاد و زهد و مسووليت پذيري در مسائل مهم اجتماعي است. همه اينها در سايه لطف الهي تحقق مييابد كه همواره جامعه را از وجود آنان بهرهمند ساخته است. امام عسكري (ع) ستاره درخشاني از منظومه نور و عصمت است. وقتي بر سجادهاش قامت نماز ميبندد، از همه دنيا ميبرد، عابدان را به حسرت وا ميدارد و انسانهاي دور افتاده از وصال و فطرت را به ساحل بندگي رهنمون ميشود. صالح ابن وصيف، زندانبان حضرت، بدين امر اعتراف كرده است. او در پاسخ به كساني كه او را به سختگيري بيشتر فرا ميخواندند، گفت: چه كنم؟ شرورترين افراد را بر وي ميگمارم، ولي پس از چندي جذبهاش آنان را به نماز و روزه وا ميدارد. امام (ع) در صحنههاي اجتماعي - سياسي نيز براي حقباوران و عدالتجويان الگويي جامع است. تحمل شجاعانه زندان و سازماندهي شيعيان و حفظ آنها از طاغوت زمان كه هريك در اين نوشتار جداگانه مورد بررسي قرار ميگيرد، بخشي از اقدامهاي آن امام راستين در عرصههاي فراز و نشيب اجتماع و سياست است.
امام عسكري (ع) و زندانهاي طاغوت
هرچند حضور اجباري امام حسن (ع) در محله «عسكر» شهر سامرا كه شهرت عسكري را برايش به ارمغان آورد، نوعي زندان شمرده ميشود; اما طاغوتيان به اين مقدار بسنده نكردند و بارها حضرت را به زندانهاي مخوف افكندند. بيترديد اين زندانها نتيجه رويارويي آن بزرگوار به چهار خليفه عباسي (المستعين بالله، المعتز بالله، المهتدي بالله، المعتمد بالله) بود; مبارزاتي كه نگاهي گذرا بدان سودمند مينمايد:
1- مرحوم كليني مينويسد: امام عسكري (ع) را نزد علي بن «نارمش» زنداني كردند. او ناصبي بود و بر آل ابي طالب سخت ميگرفت. درباريان به وي سفارش كردند كه بر حضرت سختبگيرد; ولي هنوز يك روز از زنداني شدن امام نگذشته بود كه ابن نارمش تحول يافت و چنان شد كه از هيبت و عظمت امام چشم از زمين برنميداشت. چندي بعد، المستعين، خليفه عباسي، تصميم گرفتحضرت را به قتل برساند. او به سعيد دربان دستور داد امام (ع) را سمت كوفه برده، در راه نابود سازد. اين خبر ميان شيعيان منتشر شد. پاكدلان ضمن نامهاي حضرت را از اين تصميم آگاه ساختند. امام در پاسخ آنان چنين نوشت: من از خدا خواستم اين طاغوت را تا سه روز ديگر از ميان بردارد. دعاي امام به اجابت رسيد و روز سوم تركها المستعين را از خلافتبركنار كردند.
2- ابي هاشم جعفري ميگويد: من همراه امام عسكري (ع) در زندان مهتدي بودم. حضرت به من فرمود: ابو هاشم، اين طاغوت ميخواهد امشب مرا به قتل برساند; ولي در اين شب، عمرش پايان مييابد. او فرزندي ندارد; ولي خداوند به من فرزندي عنايتخواهد كرد. خليفه، بامداد، به وسيلهي تركان به قتل رسيد، ناآگاهان با معتمد بيعت كردند و ما سالم مانديم.
3- وقتي «معتمد»، خليفه عباسي، حضرت را همراه برادرش «جعفر» به زندان علي بن حزين فرستاد، پيوسته از حال وي ميپرسيد و علي بن حزين پاسخ ميداد: روزها را به روزه و شبها را به عبادت ميگذراند. معتمد روزي تصميم گرفت امام (ع) را آزاد سازد. علي بن حزين پيام معتمد را به حضرت ابلاغ كرد. حضرت از زندان بيرون آمد و منتظر ماند تا جعفر نيز به وي بپيوندد. علي بن حزين گفت: منتظر نمانيد، تنها فرمان آزادي شما آمده است. امام فرمود: به معتمد بگو، من و جعفر با هم دستگير شديم و ميداني كه اگر تنها برگردم، چه خواهد شد؟ اين پيام سبب شد معتمد با آزادي جعفر نيز موافقت كند. صميري ميگويد امام در حال بيرون رفتن اين آيه را تلاوت فرمود: (يريدون ليطفئوا نور الله بافواههم و الله متم نوره و لو كره الكافرون)(صف، 61: 8) اراده ميكنند نور الهي را با دهانهاشان خاموش كنند، اما خداوند نورش را كامل ميكند، هرچند كافران را ناخوشايند باشد. سالهاي زندان بر امام بسيار سخت ميگذشت. رفتار زندانبانان اغلب بسيار وحشتزا بود. در يكي از زندانها همسر زندانبان شوهرش را نصيحت كرد و ضمن يادآوري شخصيت الهي حضرت، او را از بدرفتاري باز داشت. مرد گفت: تصميم دارم وي را ميان درندگان بيفكنم. آنگاه از مسؤولان اجازه گرفت و حضرت را ميان درندگان افكند. البته درندگان حرمت فرزند فاطمه (س) را نگاه داشتند و بيهيچ آزاري پيرامونش حلقه زدند.
امام عسكري (ع) و رابطه تشكيلاتي با شيعيان
يكي از روشهاي امام (ع) در مبارزه با خلفاي ستمگر، ايجاد رابطه عميق با شيعيان است. ابو هاشم جعفري ميگويد: در يكي از روزها امام مرا فرا خواند، چوبي در اختيارم گذارد و فرمود: اين را به «عمري» برسان. در راه به سقائي رو به رو شدم. مرد آبكش از من خواست كنار روم تا مزاحم استرش نباشم; من كنار نرفته، چوب را بلند كردم و به استر زدم. ناگهان چوب شكافته شد و نامههاي درونش بر زمين فرو غلتيد. شتابان، نامهها را جمع كردم و در حالي كه سقا دشنامم ميداد پي ماموريتخويش شتافتم. وقتي به خانه امام (ع) باز گشتم، عيسي، خادم حضرت، نزدم شتافت و گفت: آقايت ميگويد: چرا استر را زدي و چوب را شكستي؟ ديگر چنين مكن. اگر شنيدي كسي به ما دشنام ميدهد، از معرفي خود بپرهيز و راه خويش پيشگير; زيرا ما در بد سرزميني زندگي ميكنيم. آنچه احمد بن اسحاق بيان ميكند نيز در همين راستاست. او ميگويد: از امام عسكري (ع) خواستم چيزي بنويسند تا خط حضرت را بشناسم و بتوانم نامههاي آن بزرگوار را تشخيص دهم. امام (ع) فرمود: خط گاه با قلم درشت و زماني با قلم باريك است; از اين جهتبه خود ترديد راه مده. سپس دوات خواست و به نوشتن پرداخت. با خود گفتم: خوب است قلم حضرت را بگيرم. پيش از آنكه سخني به زبان آورم، حضرت قلم را به من بخشيد. روايات فوق نشان ميدهد كه ارتباط امام (ع) با شيعيان از دقت و ظرافتخاصي برخوردار بود و حضرت همواره آنان را در يك حركت هماهنگ و نظاممند رهبري ميكرد.
امام و پاسداري از شيعيان
يك حركت اصيل، براي تداوم، به حفظ موجوديت و استفاده درست و به جا از نيروهاي وابسته است. حركتهاي غير اصولي و نابجا خطر بزرگي است كه حتي نهضتهاي الهي را سمت نابودي پيش ميبرد. بدين سبب، امامان معصوم (عليهم السلام)، همواره شيعيان را به رعايت اصل قرآني «تقيه» سفارش ميكردند.
امام عسكري (ع) ضمن تاكيد بر برائت از دشمنان، پيوسته اين اصل را به شيعيان يادآوري ميكرد. بخشي از رواياتي كه بدين حقيقت اشاره ميكند، عبارت است از:
1-يكي از دوستداران امام (ع) ميگويد: در سامرا به انتظار زيارت حضرت در بيرون از خانهاش به سر ميبرديم كه نامه امام را دريافت كرديم. حضرت نوشته بود: كسي به من سلام و اشاره نكند، در اين صورت امنيت جاني نخواهد داشت.
2- صميري ميگويد: حضرت برايم نوشت: مواظب خود باشيد و آمادگي داشته باشيد. پس از سه روز، حادثهاي رخ داد. به حضرتش نوشتم: آيا منظورتان آمادگي براي اين حادثه بود؟ پاسخ داد: خير، مواظب باشيد; پس از چند روز، معتز كشته شد.
3- ابو هاشم جعفري، ياور نزديك امام (ع) ميگويد: وقتي در زندان بودم، امام عسكري (ع) را همراه برادرش جعفر به زندان آوردند. براي عرض سلام به حضورش شتافتم; حضرت به مردي كه خود را علوي معرفي ميكرد، اشاره كرد تا بيرون رود. پس از خروج او، فرمود: مواظب اين مرد باشيد كه جاسوس است و گزارشي از شما براي خليفه آماده كرده است. اندكي بعد، لباسهاي آن مرد را گشتيم چنانكه حضرت فرموده بود گزارشي دقيقي به همراه داشت.
تبري و تولي
چهارمين جلوه مبارزاتي امام (ع) فرمان بيزاري از دشمنان اهل بيت (عليهم السلام) و اظهار ولايت و همبستگي با آنان است. علي بن عاصم به امام عسكري (ع) گفت: من بر حمايت عملي از شما توانا نيستم و جز ولايتشما و برائت از دشمنانتان سرمايهاي ندارم. حضرت فرمود: كسي كه توان ياري ما را ندارد; ولي در خلوت دشمنان ما را لعنت ميكند; خداوند فرشتگان را از كردارش آگاه ميسازد و آنها براي او آمرزش ميطلبند. سلام و رحمت پروردگار بر يازدهمين گوهر درخشان درياي عصمت. هنگامي كه در سال 232 ه. ق ديده به جهان گشود و زماني كه در سال 260 به شهادت رسيد. و وقتي كه كنار پدر بزرگوارش به خاك سپرده شد.
والا ترین هجرت 1
مشرکین قریش می دانستند که اگر پیامبر به یثرب برسد آنجا با گسترش نفوذش بر مهاجرین و انصار و هم پیمان شدنش با قبایل آنجا سد عظیمی در برابر مکی یان می شود ، اهمیت استراتژیک مدینه و اینکه مسیر تجاری شام از آن میگذرد خطری برای کاروان های تجاری قریش ایجاد میکرد لذا قریش همه نیروی اقتصادی و بشری خود را بسیج کرده بود تا دعوت پیامبر را ریشه کن کند و برای همیشه از او رهایی یابند ، فرصت خوبی بود چون قریش گمان می کرد که پیامبر با فوت عمویش ابوطالب دیگر حامی و پشتیبانی ندارد که از او حمایت کند .
بدین منظور بزرگانشان در دار الندوه گرد هم آمدند تا با هم اندیشی قضیه دعوت پیامبر را فیصله دهند و از التحاق عرب به او جلوگیری کنند بلاخره بزرگانشان پس از تبادل نظر و سبک و سنگین کردن آراء مختلف متفق القول شدند که از هر عشیره یک جوان تنومند جنگی مهیا شود و در یک هجوم مسلح ، شبانه به خانه پیامبر هجوم آورند و او را در بسترش ترور کنند .بدین گونه چهل مرد از قبایل مختلف عرب جمع آمدند و هم پیمان شدند و به هبل سوگند خوردند که پیامبر را ترور کنند .
هدف قریش از انتخاب مردان رزمی از قبایل مختلف این بود که در صورت موفقیت نقشه ترور ، بنی هاشم ، عشیره پیامبر قادر به جنگ با همه ی قبایل عربی نیست و در صدد انتقام خواهی بر نمی آید و به دریافت خون بهای پیامبر اکتفا می کنند .
خداوند رسولش را از این توطئه شوم آگاه ساخت ، پیامبر موضوع توطئه قریشیان و نقشه ترورش و هجرتش به یثرب را با علی بن ابی طالب در میان گذاشت .
علی علیه السلام به پیامبر گفت : یا رسول الله اگر در بستر شما بخوابم ، آیا سالم به مقصدتان می رسید ؟
پیامبر فرمود : آری
علی علیه السلام گفت : پدر و مادم به فدایت یا رسول الله ، حاضرم جانم را فدایتان کنم.
بدین ترتیب ، علی ، حامی بزرگ اسلام که اکنون جای خالی پدرش ابوطالب را پر می کرد اکنون آماده جان فشانی شده تا پیامبر بتواند به اهداف والایش دست پیدا کند و هجرت به مدینه که نقطه عطفی در تاریخ بشریت بود و مبدا هجرت از سیئات به حسنات بود را رقم بزند .
غیر از علی بن ابی طالب وعبدالله بن أریقط بن بکر که راهنمای بدوی پیامبر بود کسی از این جریان خبر نداشت .
در خانه رسول الله فغاطمه دخترش و علی و زنان دیگری نیز بودند
پس با این حساب فاطمه سلام الله علیها در طول زندگی اش دو بار مورد تعرض هجوم به خانه اش شده یکی در جریان ترور پیامبر توسط مشرکین قریش و دیگری چند روز بعد ارز فوت پیامبر که عده ای به ظاهر مسلمان که به خانه وحی یورش بردند و حرمت پیامبر را نگه نداشتند و در اثر آن هجوم حضرت صدیقه به شهادت رسید و جنینش سقط شد .
سوالی پیش می آید و آن هم اینکه چرا مهاجمین شبانه حمله نکردند و منتضر اول صبح بودند تا حمله کنند ؟
نقل شده که عده ای از مهاجمان می خواستند شبانه از دیوار بالا روند و زنان و کودکان در بیت رسول الله با دیدن آنها آشفته شدند و فریاد واغوثا سر دادند لذا غیرت و حمیت عربی مهاجمان به جوش آمد و به هم گفتند : خانه که در تصرف و محاصره ماست ، و در خانه علاوه بر محمد زن و کودک نیز هست ، اگر شبانه هجوم آوریم ممکن است بعدها میان قبایل عرب بدنام شویم که به زنان و کودکان حمله برده ایم و مورد ملامت واقع می شویم و اینکه عرب گویند اینها همانند که شبانه بر دختران عموهایمان حمله برده اند ، پس منتظر طلوع فجر می مانیم که آن موقع زنان و کودکان نیز آرمیده اند .
پیامبر امنت هایی که مکیان در پیشش داشتند را به علی علیه السلام سپرد و به او گفت که بعد از او، با کاروان فواطم(فاطمه دختر رسول الله ، فاطمه بنت اسد و فاطمه بنت زبیر)به وی ملحق شود.
پیامبرشبانه از خانه خارج شد و با پاشیدن مشتی خاک به روی مشرکین ، از دید آنها محجوب گشت و همراه راهنمای بدوی خود از مکه خارج شد.
ادامه دارد .....
نوشته شده توسط عزیز سالمی
فضیلت زیارت حضرت رضا(علیه السلام):
فضیلت زیارت امام رضا(علیه السلام) بیش از آن است که احصا شود و ما در این جا تنها به ذکر چند روایت تبرّک مى جوییم; ولى قبل از بیان این روایات، اشاره اى به بعضى از کرامات آن حضرت در طول سفر به خراسان مناسب به نظر مى رسد:
«ابن طاووس» روایت کرده: زمانى که مأمون، امام رضا(علیه السلام) را از مدینه به خراسان طلبید آن حضرت از مدینه به سوى بصره حرکت کرد و بدون آن که وارد کوفه شود، از طریق کوفه به بغداد و از آن جا وارد قم شد; اهل قم به استقبال آن حضرت شتافتند و چون هر کسى میل داشت که آن بزرگوار بر او وارد شود، در زمینه ضیافت و پذیرایى از آن جناب با هم به نزاع پرداختند. حضرت(علیه السلام) فرمودند: شتر من مأمور است، یعنى هر کجا که او فرود آمد من همان جا وارد مى شوم. آن شتر آمد و آمد، تا دَرِ خانه اى که صاحبش در شب آن روز خواب دیده بود که امام رضا(علیه السلام) فردا میهمان او خواهد بود، ایستاد و حضرت آن جا وارد شدند. چندى نگذشت که آن محلّ به مقام رفیعى تبدیل شد و در زمان ما از مدارس دینیه موفّق حوزه مقدّسه قم به حساب مى آید (و به نام مدرسه رضویّه نامیده شده است).(1)
«شیخ صدوق» نیز به سند خود از «اسحاق بن راهویه» نقل کرده که گفت: وقتى امام رضا(علیه السلام) وارد نیشابور شد و خواست از آن جا حرکت کند، راویان احادیث خدمت آن حضرت جمع شدند و عرض کردند: اى پسر رسول خدا از نزد ما مى روى بدون آن که براى ما حدیثى بیان فرمایى که از آن بهره مند شویم؟ آن بزرگوار سر مبارکش را از داخل محملى که در آن نشسته بود بیرون آورد و فرمود: «شنیدم از پدرم موسى بن جعفر(علیهما السلام) که فرمود: شنیدم از پدرم جعفربن محمّد(علیهما السلام)، که فرمود: شنیدم از پدرم محمّدبن على(علیهما السلام) که فرمود: شنیدم از پدرم على بن الحسین(علیهما السلام) که فرمود: شنیدم از پدرم حسین بن على(علیهما السلام) که فرمود: شنیدم از پدرم امیر مؤمنان على بن ابى طالب(علیهما السلام) که فرمود: شنیدم از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) که فرمود: شنیدم از جبرئیل که گفت: شنیدم از خداوند عزّوجلّ که فرمود: «لااِلهَ اِلاَّ اللهُ حِصْنى، فَمَنْ دَخَلَ حِصْنى اَمِنَ مِنْ عَذابى; لا اله الا الله قلعه محکم من است، هر کس در این قلعه وارد شود از عذاب من در امان خواهد بود». امام(علیه السلام) پس از بیان این حدیث حرکت فرمود، وقتى شتر آن حضرت به راه افتاد، مجدّداً سر مبارک خود را از محمل بیرون آورد و فرمود: «بِشُرُوطِها وَ اَنـَا مِنْ شُرُوطِها; با شرایطش و من از آن شرایط هستم»!(2)
اباصلت نیز روایت کرده که وقتى امام رضا(علیه السلام) به «ده سُرخ» در اطراف مشهد رسیدند محضر مبارکش عرض شد: یابن رسول الله!(صلى الله علیه وآله)ظهر شده است نماز بجاى نمى آورید؟ حضرت فرود آمد و آب طلبید. عرض کردند: آب همراه نداریم، پس با دست مبارک خود زمین را کاویدند، آن قدر آب از زمین جوشید که آن حضرت و همه همراهان وضو ساختند و اثرش تا به امروز باقى است. وقتى وارد سناباد شدند پشت مبارک را به کوهى که دیگ هاى سنگى از آن مى تراشیدند تکیه داد و عرض کرد: «خداوندا! به این کوه و آنچه در داخل ظرف هاى تراشیده شده از این کوه گذاشته مى شود، نفع و برکت عطا فرما»! سپس دستور دادند که براى خود آن حضرت نیز دیگ هایى از همان کوه بتراشند و طعامش را تنها داخل همان دیگ ها طبخ کنند، از آن روز به بعد، مردم نیز دیگ ها و ظرف ها از آن کوه تراشیدند و برکت گرفتند.(3)
پس از این مقدّمه به سراغ مختصرى از روایاتى مى رویم که در فضیلت زیارت آن حضرت وارد شده است:
1ـ از رسول گرامى(صلى الله علیه وآله) نقل شده که فرمود: «بزودى پاره اى از تن من در زمین خراسان مدفون گردد و هیچ مؤمنى او را زیارت نکند مگر آن که خداوند متعال بهشت را بر او واجب و بدنش را بر آتش جهنّم حرام کند».(4)
2ـ در حدیث دیگرى از آن حضرت(صلى الله علیه وآله) آمده است: «پاره اى از بدن من در خراسان مدفون خواهد شد، هر غم زده اى که او را زیارت کند خداى متعال غمش را زایل گرداند و هر گناهکارى که به زیارتش رود خداوند گناهانش را بیامرزد».
3ـ از خود حضرت رضا(علیه السلام) روایت شده: «بقعه اى در خراسان است که زمانى بر آن مى گذرد که محلّ رفت و آمد فرشتگان مى شود; پیوسته فوجى از فرشتگان از آسمان فرود مى آیند و فوجى بالا مى روند تا صور اسرافیل بدمد». پرسیدند: اى پسر رسول خدا! آن، کدام بقعه است؟ فرمود: «بقعه اى است در زمین طوس و آن به خدا قسم، باغى از باغ هاى بهشت است، هر کس مرا در آن بقعه زیارت کند گویا رسول خدا را زیارت کرده است».(6)
4ـ به دو سند معتبر نقل شده که آن حضرت فرمود: هر کس مرا با توجّه به دورى قبرم زیارت کند روز قیامت در سه جایگاه نزد او بیایم، تا او را از صحنه هاى هولناک آن روز خلاصى بخشم، اوّل زمانى که نامه اعمال به دست انسانها داده مى شود، دوم نزد پُل صراط و سوم نزد میزان و ترازوى اعمال.(7)
5ـ از حضرت جواد(علیه السلام) نیز روایت شده که فرمود: «من از جانب خداوند متعال ضمانت بهشت مى کنم براى کسى که قبر پدرم را در طوس زیارت کند در حالى که به حقّ آن حضرت معرفت داشته باشد».(8)
کوتاه سخن این که، روایاتى در فضیلت زیارت آن حضرت وارد شده که درباره زیارت هیچ یک از معصومین(علیهم السلام) وارد نشده است و این به دلایل مختلفى است که یکى از آنها این است که فقط شیعیان خالص اثنا عشرى به زیارت مرقدش مى شتابند و از برکات تربتش بهره مى گیرند و به پیروى از مکتبش افتخار مى کنند، البتّه همان گونه که در حدیث اخیر آمده عارف به حقّ آن حضرت بودن، شرط قبولى زیارت است.
1 فرحة الغرى، صفحه 105.
2. عیون اخبار الرضا، جلد 2، صفحه 135، حدیث 4 و بحارالانوار، جلد 49، صفحه 123، حدیث 4 .
3. عیون اخبار الرضا، جلد 2، صفحه 136، حدیث 1 و بحارالانوار، جلد 49، صفحه 125، حدیث 1 .
4. عیون اخبارالرضا، جلد 2، صفحه 255، حدیث 4 و بحارالانوار، جلد 49، صفحه 284، حدیث 3.
5. عیون اخبارالرضا، جلد 2، صفحه 257، حدیث 14 و بحارالانوار، جلد 99، صفحه 33، حدیث 11.
6. عیون اخبار الرضا، جلد 2، صفحه 255، حدیث 5 و بحارالانوار، جلد 99، صفحه 31، حدیث 2 .
7. کامل الزیارات، باب 101، صفحه 304، حدیث 4 و فقیه، جلد 2، صفحه 584، حدیث 3189.
8. 256، حدیث 7
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِىِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى، اَلاِْمامِ التَّقِىِّ النَّقِىِّ،
خدایا درود فرست بر على بن موسى الرضا آن امام پسندیده با تقواى پاک
وَحُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَْرْضِ وَمَنْ تَحْتَ الثَّرى، اَلصِّدّیقِ الشَّهیدِ،
و حجّت تو بر هر که روى زمین و هر که در زیر زمین است آن راستگوى شهید
صَلاةً کَثیرَةً نامیَةً زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً، کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ
درودى بسیار نمو یافته و پاکیزه و پیوسته و پى در پى و دنبال هم مانند بهترین درودى کـه مى فرستى
عَلى اَحَد مِنْ اَوْلِیآئِکَ.
فرا رسیدن سالروز شهادت حضرت غریب الغرباء ، ثامن الائمة النجباء ، سلطان الدین و الدنیا ، ابا الحسن مولانا علی بن موسی الرضا علیه و علی آبائه و اجداده الکرام سلام الله ، بر همه اتباع و ارادتمندان به اهل بیت رسول اعظم تسلیت و تعزیت باد ، انشاالله زوار حضرتش در بارگاه ملکوتی اش که معراج ملائکه است ما را از دعای صالحشان فراموش نمی فرمایند چرا که این روزها گرفتارم و از همه مؤمنین طلب دعا دارم .
نوشته شده توسط : عزیزسالمی
از سنّت هاى بیستم صفر و اربعین حسینى زیارت اربعین امام حسین(علیه السلام)است. در روایتى از امام حسن عسکرى(علیه السلام) آمده است: «نشانه هاى مؤمن پنج چیز است: به جا آوردن پنجاه و یک رکعت نماز در هر شب و روز (17 رکعت نماز واجب و 34 رکعت نافله) و زیارت اربعین (امام حسین(علیه السلام)) و انگشتر بر دست راست نهادن، و پیشانى را به هنگام سجده، بر خاک گذاردن و بسم الله الرحمن الرحیم را در نماز بلند گفتن».(1)
همچنین براى این روز زیارت مخصوصى از امام صادق(علیه السلام) نقل شده است.(2)
از گذشته دور تا زمان ما، هر زمان که شیعیان فرصتى پیدا مى کردند، روز اربعین حسینى را به کربلا مى رفتند و با شور و هیجان و اخلاص، آن حضرت را زیارت مى نمودند. در این سال ها نیز میلیون ها عاشق دلسوخته اربعین را به کربلا مى روند و شهیدان کربلا را زیارت مى کنند.
اکنون پرسش آن است که چرا چنین زیارتى در این روز مستحب شمرده شد؟
مرحوم علاّمه مجلسى در زاد المعاد مى نویسد: «چون جابر که از بزرگان صحابه بود، اساس این کار را گذاشت، مى تواند دلیل فضیلت زیارت آن حضرت در این روز شده باشد» ولى با این حال، احتمال مى دهد وجوه دیگرى داشته باشد که بر ما مخفى است.(3)
امّا به نظر مى رسد که نمى تواند این همه اهتمام نسبت به زیارت اربعین و آن را از علائم مؤمن شمردن و نقل زیارت نامه اى مخصوص از سوى امام صادق(علیه السلام)، به صرف زیارت آن حضرت از سوى جابر بن عبدالله انصارى در اربعین باشد; به ویژه آنکه زیارت اربعین ویژه امام حسین(علیه السلام) است و درباره هیچ یک از دیگر معصومان چنین زیارتى وارد نشده است. بلکه همانطور که دانشمند بزرگ و محقّق شهیر ابوریحان بیرونى گفته است: «وَفِی الْعِشْرینَ رُدَّ رَأْسُ الْحُسَیْنِ(علیه السلام)إلى جُثَّتِهِ حَتّى دُفِنَ مَعَ جُثَّتِهِ، وَ فیهِ زِیارَةُ الاَْرْبَعینَ; در بیستم صفر سر مطهّر امام حسین(علیه السلام) به پیکرش بازگردانده شد و همراه آن به خاک سپرده شد و در همین روز زیارت اربعین وارد شده است»،(4) زیارت اربعین پس از الحاق سر آن حضرت به بدنش در روز بیستم صفر، سنّت گردید و مى دانیم سر مبارک آن حضرت توسط امام سجاد(علیه السلام) به کربلا آورده شد; لذا به نظر مى رسد که این همه اهمیّت زیارت اربعین نه به خاطر زیارت آن حضرت توسط جابر عبدالله انصارى در چنین روزى است، بلکه به سبب الحاق سرهاى شهدا در این روز توسط امام سجاد(علیه السلام) و زیارت آن قبور پاک، توسط امام(علیه السلام) و کاروان حرم حسینى در اربعین است و این عمل، از شعائر مهم شیعه و در کنار 51 رکعت نماز و سجده بر خاک، مطرح شد.
از این رو، علاّمه مجلسى در زادالمعاد مى نویسد: «مشهور آن است که سبب تأکید زیارت آن حضرت در این روز، آن است که امام زین العابدین(علیه السلام) با سایر اهل بیت در این روز بعد از مراجعت از شام به کربلاى معلّى وارد شدند و سرهاى مطهّر شهداء را به بدن هاى ایشان ملحق کردند».(5) هرچند خود او ورود آنها را در بیستم صفر به کربلا بعید مى داند، ولى سخنان وى نشان مى دهد که در زمان مرحوم علاّمه مجلسى نیز این نکته مشهور بوده است که اهمیت زیارت اربعین، به سبب زیارت شهداى کربلا و الحاق سرها به بدن ها توسط امام زین العابدین(علیه السلام) بوده است.
در نتیجه با توجه به این نکته که اربعین فى حدّ نفسه امتیازى ندارد، آن گونه که شب هاى جمعه و نیمه شعبان و لیالى قدر و عیدَیْن و عرفه، بر سایر ایام و لیالى امتیاز دارند، باید در اربعین امام حسین(علیه السلام)حادثه ویژه اى اتفاق افتاده باشد که آن را از سایر روزهاى قبل و بعدش ممتاز ساخته باشد و این جز با الحاق سرهاى شهدا به بدن هایشان و زیارت قبور شهدا توسط امام سجاد(علیه السلام) و کاروان همراه،نمى تواند باشد.
* * *
امّا مسأله بُعد مسافت و توقف طولانى مدت در شام که اشکال عمده اى براى تحقق چنین حادثه اى شمرده شده را مى توان این گونه پاسخ داد:
در کتاب هاى متعددى آمده است که روز ورود کاروان اسیران به شام، روز اوّل صفر بوده است که پیش از این به آن اشاره شد، و بنى امیه نیز آن روز را براى خود عید قرار دادند.(6)
مرحوم حاج شیخ عباس قمى نیز مى نویسد: «شیخ کفعمى و شیخ بهائى و محدّث کاشانى گفته اند: روز اوّل صفر، سر حضرت سیّدالشهداء را به شام آوردند و بنى امیه آن روز را عید گرفتند و اندوه مؤمنان در این روز تازه گردید...».(7)
چنانکه گذشت کاروان اسیران نیز همراه با سرها وارد شام شدند; بنابراین، آنها روز اوّل صفر در شام بودند.
امّا زمان حضور آنان در شام، آنگونه که سیّد در اقبال نوشته و آن را یک ماه دانسته است، بعید به نظر مى رسد; زیرا نقل شده است که پس از خطبه هاى حضرت زینب و امام سجّاد(علیهما السلام) و تغییر اوضاع شام، کاروان اهل بیت(علیهم السلام) از یزید اجازه گرفتند که در شام عزادارى کنند و آنها به مدت چند روز مجلس عزا بپا داشتند تا آنکه به یزید گفته شد، مصلحت نیست اهل بیت امام حسین(علیه السلام) را در این شهر نگه دارید; آنها را مهیاى سفر حجاز کن; و او نیز چنین کرد.(8)
مرحوم شیخ مفید نیز مى نویسد: پس از اتمام جلسه یزید، دستور داده شد که آنها را در خانه اى نزدیک قصر یزید اقامت دهند، سپس مى افزاید: «فَأَقامُوا أَیّاماً ثُمَّ نَدَبَ النُّعْمانَ بْنَ بَشیر...; چند روزى در آنجا اقامت گزیدند، سپس نعمان بن بشیر را فرا خواند و دستور داد آنها را آماده رفتن کند».(9)
مورّخ معروف «طبرى» مى نویسد: «آنها به مدت سه روز (در شام) مراسم ماتم بر پا کردند».(10)
بنابراین، اقامت آنها در شام به مدت یک ماه جز توسط سیّد در اقبال نقل نشده است و با توجه به وضع شام و افشاگرى هاى اهل بیت به نظر نمى رسد که مصلحت دستگاه اموى در آن بود که اهل بیت(علیهم السلام)را مدت طولانى در شام نگه دارند و سخن کسانى که مى نویسند ایامى چند در آنجا بودند، صحیح تر است.
در نتیجه اگر از روز ورود آنها به شام که اوّل صفر بوده و حضور در مجلس یزید و آنگاه ماندن حداکثر هفت روز را بپذیریم، باید اهل بیت(علیهم السلام) را دوازده روز مانده به بیستم صفر از شام حرکت داده باشند، و این مدتِ زمانى، براى رسیدن کاروان از شام به کربلا کافى است; زیرا:
1. جناب سید بن طاووس با آنکه در اقبال ورود کاروان اهل بیت(علیهم السلام) را در اربعین به کربلا بعید مى داند، ولى مى نویسد: «رفت و برگشت از کوفه به شام بیست روز طول مى کشد».(11) بنابراین در مدت 12 روز مى توان از شام به کربلا رسید.
2. در تاریخ آمده است: آنگاه که مروان بن حکم، سردار سپاهش عامر بن ربیعه را با یکصد هزار لشکر از شام براى جنگ با مختار اعزام کرد، آنها در مدت ده روز به کوفه رسیدند.(12)
بدیهى است، اگر بتوان لشکرى یکصد هزار نفرى را طىّ مدت ده روز به کوفه رساند، رسیدن کاروانى کوچک در مدت 12 روز به کربلا مشکلى ندارد.
مرحوم شهید قاضى طباطبایى موارد متعدد تاریخى ذکر کرده است که مى توان مسیر شام به عراق را در کمتر از ده روز طى کرد و حتى از مرحوم سید محسن امین نویسنده کتاب اعیان الشیعه نقل مى کند: راهى میان شام و عراق است که مستقیم است و عرب هاى عقیل در زمان ما از آن راه مى روند و در مدت یک هفته به عراق مى رسند.(13)
3. امام حسین(علیه السلام) مسیر میان مدینه و مکه را که حدود 470 کیلومتر است به مدت پنج روز پیمود، زیرا آن حضرت دو روز مانده به پایان ماه رجب از مدینه حرکت کرد و روز سوم شعبان وارد مکه شد.(14) بنابراین، مسیر شام تا کربلا که قریب 600 کیلومتر است را مى توان به راحتى در مدت ده روز پیمود (دقت کنید!).
* * *
به هر حال، از مجموع شواهد و قرائن و کلماتى که از عالمان و محقّقان ذکر شد، مى توان ورود اهل بیت(علیهم السلام) را در روز اربعین به کربلا تقویت کرد و سخنان آنان که معتقدند کاروان اهل بیت(علیهم السلام) با جابر و همراهانش در کربلا ملاقات کردند و به عزادارى پرداختند، پذیرفت. و اگر جناب سید بن طاووس در اقبال آن را بعید مى شمرد مشکلى ایجاد نمى کند، چرا که ایشان با فرض ماندن آنها به مدت یک ماه در شام، ورود آنها را در روز اربعین به کربلا نمى پذیرد، همان گونه که ورودشان را در این تاریخ به مدینه نیز قبول ندارد; ولى هنگامى که ثابت شد، کاروان اسرا کمتر از ده روز در شام مانده اند، پذیرش سخن سید بن طاووس در لهوف که ورود آنها را به کربلا همزمان با ورود جابر از قول راوى نقل کرده، به حقیقت نزدیک تر است.
در واقع، سیدبن طاووس در تاریخ معتبرى این حادثه را دیده بود و آن را در لهوف نقل کرده، ولى بعداً که در تاریخ دیگرى خوانده است آنها به مدت یک ماه در شام مانده اند، ورود کاروان اهل بیت(علیهم السلام)را در روز اربعین به کربلا ناممکن دانسته است. در نتیجه، با ردّ سخن آنان که اقامت یک ماهه را در شام مطرح کرده اند، موضوع ورود اهل بیت(علیهم السلام) در اربعین سال 61 به کربلا تثبیت مى شود.
طبیعت امر نیز اقتضا مى کند که این کاروان قبل از رفتن به مدینه بار دیگر با آسودگى به کربلا بروند و با قبور شهدا تجدید دیدار نمایند.
مرحوم حاج میرزا ارباب (از علماى معروف قم) مى نویسد: «به حسب عادت بعید مى نماید که آن قافله دل شکسته که با اکراه و اضطرار از کربلا کوچ کردند و از گریه و سوگوارى منع شدند و اجساد شریفه شهداى خود را در مقابل آفتاب دیدند، بدون آگاهى برحال مقابر مقدّسه و اطلاع بر حال، به مدینه رجوع کنند و به زیارت آن تربت مقدّسه فائز نشده، برگردند».(15)
1 . مصباح المتهجد، ص 787 و اقبال، ص 589.
2. رجوع کنید به: مفاتیح نوین، زیارت اربعین، (ص 393).
3. زاد المعاد، ص 402.
4. الآثار الباقیة، ص 331.
5. زادالمعاد، ص 402.
6. شهید آیت الله قاضى طباطبایى مى نویسد: در برخى از کتاب هاى معتبر آمده است که 15 ماه محرم اسرا را از کوفه حرکت دادند و در حدود ده تا پانزده روز به شام رسیدند. (تحقیق درباره اربعین، ص 23).
7. نفس المهموم، ص 239.
8. نفس المهموم، ص 263 و 265.
9. ارشاد مفید، ص 480.
10. تاریخ طبرى، ج 4، ص 353.
11. اقبال، ج 3، ص 101.
12. تحقیق درباره اربعین، ص 21.
13. براى اطلاع بیشتر رجوع کنید به: تحقیق درباره اربعین، ص 18-30.
14. ارشاد مفید، ص 375 و 377; و مقتل الحسین مقرّم، ص 140.
15. اربعین حسینیه، ص 242 ـ 243.