معرفی وبلاگ
وَإِنَّمَا سُمِّيَتِ الشُّبْهَةُ شُبْهَةً لاَِنَّهَا تُشْبِهُ الْحَقَّ، فَأَمَّا أَوْلِيَاءُ اللهِ فَضِيَاؤُهُمْ فِيهَا الْيَقِينُ، وَدَلِيلُهُمْ سَمْتُ الْهُدَى ، وَأَمَّا أَعْدَاءُ اللهِ فَدُعَاؤُهُمْ الضَّلالُ، وَدَلِيلُهُمُ الْعَمْى... نهج الباغه خطبه 38 شُبهه را از اين جهت شُبهه ناميده اند كه شبيه و مانند حق است، پس روشني دوستان خدا در چيزهاي شُبهه ناك، ايمان و يقين است، و راهشان راه هدايت و رستگاري است و اما دشمنان خدا پس دعوت آنان به ضلالت و گمراهي است، و راهنماي آنان كوري آنان مي‎باشد.
صفحه ها
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 501947
تعداد نوشته ها : 502
تعداد نظرات : 163
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان
بررسی نسبت فاسد العقیده بودن مختار
بعضی از علما عقیده دارند که مختار بن ابی عبیده ثقفی فردی درست عقیده نبوده و مستحق ورود در آتش است، به همین دلیل وارد جهنم می شود اما با شفاعت امام حسین (علیه السلام) از آن خارج می گردد. علامه مجلسی (قدس الله نفسه) مایل به این قول شده است و آن را راه حلی برای جمع بین اخبار مختلفی- که درباره مختار وارد شده اند - قرار داده است.(1)

کسانی که معتقد به جهنّمی بودن مختار هستند به دو روایت استناد می کنند؛

1. ما رواه الشیخ [الطوسی] بإسناده عن محمد بن علی بن محبوب، عن محمد بن أحمد بن أبی قتادة، عن أحمد بن هلال، عن أمیة بن علی القیسی عن بعض من رواه، عن أبی عبد الله (علیه السلام)، قال: قال لی یجوز النبی (ص) الصراط یتلوه علی و یتلو علیا الحسن و یتلو الحسن الحسین، فإذا توسطوه نادى المختار الحسین (ع) یا أبا عبد الله إنی طلبت بثأرک فیقول النبی (ص) للحسین (ع): أجبه فینقض الحسین فی النار کأنه عقاب کاسر، فیخرج المختار حممة و لو شق عن قلبه لوجد حبهم(2) فی قلبه.(3)

امام صادق (علیه السلام) می فرماید: در روز قیامت رسول خدا (صلی الله علیه وآله) از پل صراط عبور می کند در حالی که امام علی (علیه السلام) پشت سر ایشان و امام حسن (علیه السلام) پشت سر امام علی (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام) پشت سر امام حسن (علیه السلام) قرار دارند، وقتی به میانه صراط می رسند، مختار [از میان جهنم] صدا می زند یا ابا عبدالله من انتقام خون تو را گرفتم، رسول خدا (صلی الله علیه وآله) به امام حسین (علیه السلام) می فرماید: جواب او را بده، پس امام حسین (علیه السلام ) چون عقاب شکارى بفریادش می رسد و او را از آتش نجات می دهد در حالی که [از آتش جهنم] سیاه شده است، و اگر قلب او شکافته شود محبت آن دو نفر در قلبش یافت می شود، (یعنی به سبب محبت شیخین به آتش جهنم مبتلا شده است).

2. و ذکر فی السرائر عن کتاب أبان بن تغلب قال: حدثنی جعفر بن إبراهیم بن ناجیة الحضرمی، قال: حدثنی زرعة بن محمد الحضرمی عن سماعة بن مهران قال: سمعت أبا عبد الله (ع) یقول: إذا کان یوم القیامة مر رسول الله (ص) بشفیر النار، و أمیرالمؤمنین و الحسن و الحسین (علیه السلام). فیصیح صائح من النار. یا رسول الله یا رسول الله یا رسول الله أغثنی. قال فلا یجیبه قال: فینادی یا أمیرالمؤمنین یا أمیرالمؤمنین یا أمیرالمؤمنین ثلاثا أغثنی، فلا یجیبه، قال: فینادی یا حسن یا حسن یا حسن أغثنی، قال فلا یجیبه، قال فینادی یا حسین یا حسین یا حسین أغثنی أنا قاتل أعدائک، قال فیقول له رسول الله (صلی الله علیه وآله) قد احتج علیک، قال فینقض علیه کأنه عقاب کاسر قال فیخرجه من النار قال: فقلت لأبی عبد الله (علیه السلام)من هذا جعلت فداک؟ قال (علیه السلام) المختار قلت له فلم عذب بالنار و قد فعل ما فعل؟ قال (علیه السلام) إنه کان فی قلبه منهما شی‏ء، و الذی بعث محمدا (صلی الله علیه وآله) بالحق لو أن جبرئیل، و میکائیل. کان فی قلبهما شی‏ء لأکبهما الله فی النار على وجوههما.(4)

امام باقر (علیه السلام) می فرمود: زمانی که روز قیامت فرا می رسد پیامبر اسلام و امیر المؤمنین و حسن و حسین (صلى اللَّه علیهم اجمعین) از نزدیک جهنم عبور خواهند کرد. شخصى که در جهنم است سه مرتبه فریاد می زند: یا رسول اللَّه بفریادم برس! ولى پیغمبر خدا جوابى به او نخواهد داد. سه مرتبه فریاد می زند: یا امیرالمؤمنین بفریادم برس! آن حضرت هم جوابى به او نخواهد داد. سپس سه مرتبه فریاد میزند: یا حسن بفریادم برس، آن حضرت هم جوابى به او نخواهد داد. سپس سه مرتبه فریاد می زند: یا حسین بفریادم برس، من قاتل دشمنان تو میباشم. پیامبر خدا به امام حسین می فرماید: وى بر تو اتمام حجت نمود. امام حسین (علیه السلام) پس از این جریان چون عقاب شکارى بفریادش می رسد و او را از آتش نجات می دهد.

راوى می گوید: من به امام صادق گفتم: فدایت شوم آن شخص که در آتش است کیست؟ فرمود: مختار است. گفتم: براى چه در آتش معذّب خواهد شد در صورتى که قاتلین امام حسین را کشت!؟ فرمود: براى اینکه اندکى از محبت آن دو نفر را در قلب خود داشت. قسم به حق آن خدائى که حضرت محمّد صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم را بحق مبعوث کرد اگر در قلب جبرئیل و میکائیل هم چیزى از (محبت آنان) باشد خدا ایشان را از ناحیه صورت داخل آتش جهنم خواهد کرد.

نقد: هر دو روایت ضعیف هستند، روایت تهذیب اولا به خاطر مرسله بودن(5) و ثانیا به خاطر امیة بن علی القیسی(6) ضعیف است. روایت سرائر به این خاطر ضعیف است که وثاقت جعفر بن ابراهیم الحضرمی اثبات نشده است(7)، علاوه بر آن روایت کردن ابان بن تغلب (8) از جعفر بن ابراهیم الحضرمی، و روایت او از زرعة بن محمد الحضرمی عجیب است، برای اینکه اگر جعفر بن إبراهیم همانی باشد که شیخ طوسی او را از اصحاب امام رضا(علیه السلام) بر شمرده است(9) ، در این صورت ابان بن تغلب نمی تواند از او روایت کند(10)، و اگر همانی باشد که برقی او را از اصحاب امام باقر (علیه السلام) بر شمرده است(11)، در این صورت روایت جعفر بن إبراهیم از زرعة بن محمد الحضرمی عجیب خواهد بود (12)، ضمن اینکه در کتاب محمد بن ادریس (السرائر) تخلیط وجود دارد.(13)

علاوه بر ضعف اسناد روایات ذم مختار، می توان صدورشان از معصوم را حمل بر تقیه کرد.

در مدح مختار همین بس که او دل اهل بیت (صلوات الله وسلامه علیهم ) را با انتقام از قاتلان امام حسین (علیه السلام) شاد کرد، این خدمت بزرگی برای اهل بیت (صلوات الله وسلامه علیهم )بود که مختار به سبب آن مستحق پاداش از ایشان است، آیا احتمال دارد که رسول الله (صلی الله علیه وآله) و أهل البیت (علیهم السلام) چشم از این خدمت بزرگ بپوشند ؟ در حالی که آنها معدن کرم و احسان هستند.

محمد بن حنفیه - برادر امام حسین (علیه السلام)- در میان چند نفر از شیعیان نشسته بود و مختار را سر زنش می کرد که چرا در قتل عمر بن سعد تأخیر کرده است، هنوز کلامش تمام نشده بود که سر دو نفر(عمر بن سعد و عبید الله بن زیاد) از قاتلان امام حسین (علیه السلام) در نزد او حاضر شد، پس وی بر زمین افتاد و سجده کرد و دستهایش را گشود و گفت: بار خدایا این روز مختار را فراموش نکن و از طرف اهل بیت پیامبرت محمد (صلی الله علیه وآله) بهترین پاداش را به او بده، قسم به خدا پس از این برای مختار سرزنشی نیست (14).(15) وقتی محمد بن حنفیه چنین واکنش نشان می دهد از اهل بیت پیامبر (صلوات الله و سلامه علیهم) که معدن کرم و احسان هستند انتظار بیشتری می رود.

منابع

1. بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج‏45، ص 339، باب أحوال المختار(49). علامه مجلسی در ذیل حدیث پنجم که از السرائر نقل کرده (حدیث دوم بحث ما) گفته است: این خبر می تواند راه حل جمع بین اخبار مختلف وارده درباره مختار باشد با این توضیح که مختار اگر چه در ایمان و یقین کامل نبود و در کاری که کرده بود به صراحت از طرف امامان دین (علیهم السلام ) مأذون نبود، اما به خاطر خیرات کثیری که به دست او جاری شده بود و به سبب آن سینه های گروه مؤمنین (صُدُورَ قَوْمٍ مُؤْمِنِینَ «توبه 14») شفا یافته بود، عاقبت امر او مایل به نجات بود، پس به واسطه اقداماتش سخن خداوند ( وَ آخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلًا صالِحاً وَ آخَرَ سَیِّئاً عَسَى اللَّهُ أَنْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ « التوبة: 102») شامل حالش شد. من( علامه مجلسی) درباره شأن مختار توقف کرده ام (نظر نداده ام)، گرچه سخن مشهورتر در بین اصحاب ما (شیعه) این است که او از مشکورین است.

2. «حبهما» یعنی حب شیخین، و گفته شده است حب حسنین (صلوات الله علیهما) که در این صورت حب حسنین علت اخراج مختار از جهنم و بنابر معنی اول حب شیخین علت دخول او در جهنم است، معنی دوم را خبر سماعه (حدیث دوم بحث ما) دفع می کند، معنی سومی هم گفته شده که در آن مراد از «حبهما» حب ریاست و مال است، اما معنی اول (حب شیخین) درست است. (بحار الأنوار، ج‏45، ص 345– 346).

3. تهذیب الاحکام ، شیخ طوسی ، باب تلقین المحتضرین من الزیادات، الحدیث 1528، ج 1، ص 466؛ بحارالأنوار، ج 45، ص 345.

4. السرائر، مستطرفات السرائر، ابن ادریس الحلی، باب ما استطرفه من کتاب أبان بن تغلب، ص 566 - 567؛ بحار الأنوار، ج‏45، ص339.

5. «مرسله» روایتی است که دچار انقطاع سند است، در عبارت « عن بعض من رواه» سلسله سند دچار انقطاع شده است و راوی یک طبقه از سند روایت مجهول است.

6. علمای رجال شیعه او را ضعیف شمرده اند (رجال نجاشی، ص105؛ الخلاصه حلی، ص206)؛ او ضعیف الروایه است، و در مذهبش ارتفاع وجود دارد (یعنی غالی است )، (رجال ابن الغضائری، ج1، ص38).

7. کتابهای رجالی در باره او قضاوتی ارائه نداده اند .

8. أبان بن تغلب بن رباح: أبو سعید البکری الجریری از موالیان (تحت الحمایگان) قبیله بنی جریر بن عبادة بن ضبیعة بن قیس بن ثعلبة بن عکابة بن صعب بن علی بن بکر بن وائل؛ وی در میان علمای شیعه جایگاه بزرگی دارد از اصحاب علی بن الحسین (امام سجاد) و أبا جعفر (امام باقر) و أبا عبد الله (امام صادق) علیهم السلام بود و از ایشان روایت کرد، نزد ایشان منزلت و ارزش والایی داشت . (رجال‏النجاشی، ص10)

9. رجال طوسی ، اصحاب ابی الحسن الثانی علی بن موسی الرضا (علیهما السلام)، باب الجیم، رقم 4، ص354.

10. ابان بن تغلب از طبقات قدیمی تر است (از اصحاب امام سجاد وامام باقر وامام جعفر صادق (علیهم السلام) است).

11. برقی در رجال خود جعفر بن ابراهیم را در زمره یاران امام سجاد و امام باقر (علیهما السلام) آورده است. (رجال برقی، ص 9 و 59).

12. شیخ طوسی زرعة بن محمد الحضرمی را در زمره اصحاب امام جعفر صادق و امام موسی کاظم (علیهما السلام) آورده است. در این صورت یک راوی طبقه گذشته (جعفر بن ابراهیم) از یک راوی طبقه متاخر (زرعة بن محمد الحضرمی) روایت می کند (رجال، ص211 و 337).

13. تخلیط به معنی آمیختگی است و مراد از آن ؛ 1- آمیختن اعتقاد صحیح با فاسد، 2- آمیختن روایات منکره (روایت غیر مشهور که راوی آن ثقه نیست ) با غیر آن، 3- آمیختن اسناد اخبار با یکدیگر، 4- آمیختن مطالب صحیح با غیر آن است (سماء المقال، ج 2، ص285 – 289). وقتی به کسی مخلّط گفته می شود، طعن در نفس آن شخص نیست بلکه مراد این است که او توجه نمی کند که از چه کسی و چه چیزی را روایت می کند (منتهى المقال، ج 1، ص 120؛ مقباس الهدایة، ج 2، ص 302 – 303). ابن إدریس در بعضی موارد مخلّط است (اسناد اخبار را با یکدیگر خلط می کند)، او در رویاتی که از ابان بن تغلب بر گزیده است، عده ای از روایات را از کسانی نقل می کند که امام صادق (علیه السلام) را درک نکرده اند؛ چطور ممکن است ابان بن تغلب متوفای زمان امام صادق (علیه السلام) از کسی روایت کند که او یک یا دو طبقه از ابان متأخر است!؟. یکی دیگر از تخلیطهای ابن ادریس این است که او ابو عبد الله السیاری را از یاران امام موسی کاظم و امام رضا (علیهما من الله آلاف التحیة و الثناء) برشمرده است در حالی که السیاری (أبو عبد الله أحمد بن محمد بن السیار) از أصحاب امام هادی و امام عسکری(علیهما السلام) است و روایت کردن او از امام کاظم و امام رضا (علیهما السلام) ممکن نیست. (معجم ‏رجال‏الحدیث، سید ابوالقاسم خویی، ج 15، ص63- 64).

14. بحار الأنوار، باب أحوال المختار، جلد 45، صص385- 386، روایاتی به نقل از رسالة شرح الثأر ابن نما در ذکر مقتل عمر بن سعد و عبید الله بن زیاد، باب المرتبة الرابعة. دعای محمد بن حنفیه در اصل کتاب ابن نما این گونه است: «فما رآها خر ساجدا، و دعا للمختار، وقال: جزاه الله خیر الجزاء، فقد أدرک لنا ثأرنا، و وجب حقه على کل من ولده عبد المطلب بن هاشم ». (ذوب النضار، ابن نما الحلی (م680)، تحقیق: فارس حسون کریم، چاپ اول، شوال المکرم 1416ه ق، مؤسسة نشر اسلامی وابسته به جماعة مدرسین حوزه قم، مرتبة الرابعة، ص 143).

15. معجم ‏رجال ‏الحدیث، سید ابوالقاسم خویی، ج 18، ص 98 - 100

چهارشنبه 29 7 1394 10:0

اهداف قیام عاشورا-قسمت دوم

هدف دوم: امر به معروف و نهى از منکر  

 این هدف، هم در کلمات امام حسین(علیه السلام) آمده است، و هم اصحاب آن حضرت به آن اشاره کرده اند، و هم پیروان وشیفتگان حضرتش در زیارتنامه ها آن را زمزمه مى کنند.

امام حسین(علیه السلام) در وصیّت نامه اش خطاب به محمّد حنفیّه فرمود: «أُریدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعرُوفِ وَ أَنْهى عَنِ الْمُنْکَرِ; هدف من از قیام امر به معروف و نهى از منکر است».(1)

مسلم بن عقیل، سفیر دلاورِ سرور و سالار شهیدان، پس از آنکه یکّه و تنها با دشمن مبارزه کرد و بالاخره دستگیر شد و او را نزد عبیدالله بن زیاد آوردند، امیر کوفه خطاب به آن حضرت گفت: «شنیده ام براى فتنه انگیزى (و اختلاف در میان مسلمانان) به کوفه آمده اى؟» حضرت در پاسخش فرمود: «ما لِهذا آتَیْتُ، وَ لکِنَّکُمْ أَظْهَرْتُمُ الْمُنْکَرَ، وَ دَفَنْتُمُ الْمَعْرُوفَ... فَأَتَیْناهُمْ لِنَأْمُرَهُمْ بِالْمَعْرُوفِ، وَ نَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ; براى فتنه انگیزى به کوفه نیامده ام، بلکه از آنجا که شما منکرات را گسترش داده و معروف را دفن کرده اید ... به سوى مردم کوفه آمده ایم تا آنها را امر به معروف کرده و از منکرات باز داریم».(2)

در زیارتنامه هاى مربوط به امام حسین(علیه السلام) از جمله زیارت وارث مى خوانیم: «اَشْهَدُ اَنَّکَ قَدْ اَقَمْتَ الصَّلاةَ، وَآتَیْتَ الزَّکاةَ، وَاَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ، وَنَهَیْتَ عَنْ الْمُنْکَرِ، وَاَطَعْتَ اللهَ وَرَسُولَهُ حَتّى اَتیکَ الْیَقینُ; شهادت مى دهم که تو (امام حسین(علیه السلام)) نماز را بپا داشتى، و زکات را پرداختى، و امر به معروف و نهى از منکر کردى، و تا هنگام شهادت از خدا و رسولش اطاعت کردى».(3)

بنابراین، بى شک یکى از اهداف مهمّ آن حضرت در قیام عاشورا، احیاى دو فریضه فراموش شده امر به معروف و نهى از منکر بود.

اهمّیّت فوق العاده امر به معروف و نهى از منکر:

 از یک جهت امر به معروف و نهى از منکر از همه وظایف دینى مهم تر است. بدین جهت در حدیث ارزشمندى از حضرت على(علیه السلام) مى خوانیم:

«وَمَا أَعْمَالُ الْبِرِّ کُلُّهَا وَ الْجِهَادُ فِی سَبِیلِ اللّهِ، عِنْدَ الاَْمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّهْیِ عَنِ الْمُنْکَرِ، إِلاَّ کَنَفْثَة فِی بَحْر لُجِّیٍّ; (بدانید) تمام اعمال نیک وحتّى جهاد در راه خدا در برابر امربه معروف ونهى از منکر همچون قطره اى است در مقابل یک دریاى پهناور».(4)

ما یک تشبیه ساده و در عین حال دقیق و عمیق در مورد این دو فریضه داریم. توجّه فرمایید:

مزرعه بزرگى را در نظر بگیرید. این مزرعه به دو چیز مهم نیاز دارد، تا سرپا بماند و مفید باشد:

نخست آبیارى منظّم و کافى و به موقع، و گرنه همه درختان و محصولات باغ مى خشکد.

دوم دفع آفات مختلفى که دامنگیر محصول مى شود.

امر به معروف حکم آبیارى مزرعه عظیم دین را دارد، و نهى از منکر در حکم آفت زدایى آن است. اگر مزرعه دین به وسیله امرِ به معروفِ منظّم و کافى و به هنگام، آبیارى نگردد محصولات آن نابود مى گردد، همان گونه که چنانچه پس از بارور شدن محصولات، با نهى از منکر آفت زدایى صورت نگیرد، محصولى از آن مزرعه باقى نخواهد ماند.

این که در روایت فوق امر به معروف و نهى از منکر (از یک نظر) از همه واجبات مهم تر شمرده شده، دلیلش این است که بدون این دو، بقیّه واجبات به بار نمى نشینند.

مراحل امر به معروف و نهى از منکر:

 همان گونه که در روایات(5) و رساله توضیح المسائل فقها آمده، امر به معروف و نهى از منکر سه مرحله دارد، که توجّه به آن لازم است:

الف) مرحله قلبى: یعنى در دل عاشق معروف و دشمن منکر باشد. هنگامى که معروفى را مى بیند خوشحال و مسرور گردد، و در مواجهه با منکرات منزجر و غمگین شود، و خلاصه حالت درونى اش در برخورد با این دو پدیده یکسان نباشد. که این حالت درونى انگیزه عمل خواهد شد.

ب) مرحله زبانى: علاوه بر عشقِ درونى نسبت به معروف و بیزارى قلبى از منکرات، آن را بر زبان جارى سازد و در برخورد با منکرات و ترک معروف ها، با زبان خویش و به صورت مؤدّبانه و دوستانه، تذکّر دهد. اگر بدون خشونت و با رویى گشاده و پرهیز از جریحه دار کردن احساسات، به طرف مقابل تذکّر دهد، قطعاً اثر خواهد کرد.

ج) برخورد عملى و فیزیکى: مرحله سوم امر به معروف و نهى از منکر، یعنى برخورد عملى و فیزیکى که کار حکومت است. اگر شخص یا اشخاصى آشکارا در جامعه مرتکب منکرات شوند و معروف ها را زیر پا بگذارند و به تذکّرات دیگران توجّهى نکنند، حکومت اسلامى باید آنها را دستگیر و مجازات کند. و چنانچه آزادى آنها به نظام اسلامى ضربه بزند، باید آنها را زندانى نماید. تکرار مى کنیم که این مرحله، کار افراد عادى نیست، بلکه وظیفه حکومت است.

امام حسین(علیه السلام) و امر به معروف و نهى از منکر

 همان گونه که قبلا اشاره شد در عصر حکومت بنى امیّه مخصوصاً یزید منکرات همه جا را فرا گرفته بود، حتّى مرکز حکومت پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله)، مدینه منوّره، آلوده انواع منکرات و محرّمات شده بود.(6) کار به جایى رسیده بود که گروهى از مردم مدینه به استقبال زنان خواننده مى رفتند و از این کار احساس شرمندگى نمى کردند! تو خود حدیث مفصّل بخوان از این مجمل، و وضعیّت بقیّه شهرها را که از مرکز ظهور اسلام دور بودند تصوّر کن. البتّه این روند ـ همان گونه که قبلا اشاره شد ـ یک روند طبیعى بود، زیرا وقتى سردمداران حکومت و کسانى که خود را خلیفه و جانشین پیامبر(صلى الله علیه وآله) مى پنداشتند آلوده به انواع گناهان شوند، از مردم عادى چه توقّعى مى توان داشت؟!

به قول شاعر عرب:

اِذَا کَانَ رَبُّ الْبَیْتِ بِالدَّفِّ مُولِعاً *** فَشِیمَةُ اَهْلِ الْبَیْتِ کُلُّهُمُ الرَّقْص(7)

«هنگامى که رییس خانواده علاقه شدید به نوازندگى داشته باشد، تمام اهل خانه به رقص و پایکوبى مى پردازند».

آرى، منکرات، شرق و غرب جهان اسلام را فرا گرفت، و معروف ها به فراموشى سپرده شد. صلحا، عبّاد، مهاجران، انصار از صحنه حکومت کنار گذاشته شده، و ظالمان و فاسدان و تبعیدیان زمان پیامبر(صلى الله علیه وآله) و مطرودان، زمام امور را به دست گرفتند.(8) امام حسین(علیه السلام) در چنین شرایطى با تمام وجود خود (با قلب و زبان و عمل) رسالت امر به معروف و نهى از منکر را ادا نمود. در روز عاشورا قرآن را بر سر نهاد و در میان دو لشکر قرار گرفت و مکرّر آنها را به عمل کردن به قرآن دعوت نمود، و هنگامى که مشاهده کرد مرحله قلبى و زبانى کارساز نیست وارد مرحله بعد شد. در مرحله سوم گاه دشمن نابود مى شود و به این وسیله از ادامه منکرات باز مى ماند و اگر این کار ممکن نشود باید فداکارى کرد و این رسالت را به پایان رساند. آرى امام حسین(علیه السلام)با تقدیم خون خود این وظیفه بزرگ را انجام داد و درخت نوپاى اسلام را آبیارى کرد، و آن را از نابودى نجات داد.

خون اباعبدالله الحسین(علیه السلام) و فرزندان و یارانش، هم مزرعه اسلام را آبیارى کرد و هم آن را آفت زدایى نمود. اگر قیام امام حسین(علیه السلام)نبود و بنى امیّه و بازماندگان عصر جاهلیّت رسوا نمى شدند معلوم است چه بر سر اسلام مى آوردند، و اگر بود همچون مزرعه پرآفتى بود که ثمره چندانى نداشت.

یکى از مسایل مهمّ تاریخ اسلام قیام هاى پس از واقعه کربلا بود. قیام هایى نظیر قیام توّابین، قیام مختار و مانند آن، تمام این نهضت ها یک شعار داشتند و آن «اَلرِّضَا لاِلِ مُحَمَّد»(9) بود. حتّى ابومسلم خراسانى هم با این شعار بر سر کار آمد، و موفّق به منقرض ساختن حکومت بنى امیّه شد. هر چند در تحویل حکومت به صاحبان اصلى آن اشتباه کرد و آن را به بنى عبّاس سپرد; یا مجبور شد به آنها بسپارد.

بنابراین، امر به معروف و نهى از منکر یکى دیگر از اهداف قیام امام حسین(علیه السلام) بود، و حضرت براى رسیدن به این هدف با اهداى خون خود موفّق شد، و آثارش تدریجاً ظاهر گشت، و آن حرکت جاهلى متوقف شد.

پیام این هدف

 آیا سخنان امام حسین(علیه السلام) در این رابطه این پیام را به ما نمى دهد که باید در سایه عزادارى ها معروف ها را گسترش داده و منکرات را برچینیم؟ به یقین هر سال باید بر عظمت و وسعت عزادارى ها افزوده شود، امّا اگر همچنان معروف ها فراموش شود و منکرات گسترش یابد، قطعاً به هدف سیّدالشهدا نرسیده ایم. در عصر و زمان ما هم مزرعه دین نیازمند آبیارى به وسیله امر به معروف و آفت زدایى با نهى از منکر است و اگر از این دو اصل مهم غفلت شود، خطرات و آفات جامعه اسلامى را با هجوم فرهنگ ضدّ دینى غرب تهدید خواهد کرد.

ادامه دارد ....

منابع :

1 . بحارالانوار، ج 44، ص 329 ; مقتل خوارزمى، ج 1، ص 188 .

2 . بحارالانوار، ج 44، ص 329 ; فتوح ابن اعثم، ج 5، ص 33 .

3 . مفاتیح نوین، ص 382; بحارالانوار، ج 98، ص 197، ح 32 .

4 . نهج البلاغه، کلمات قصار، 374 .

5 . وسائل الشیعه، ج 11، ابواب الامر والنهى، باب 3 .

6 . به گفته مسعودى در مروج الذهب، ج 3، ص 67، در دوران کوتاه حکومت یزید دربار وى مرکز فساد و فحشا و گناه بود و آثار آن در جامعه نیز گسترش یافته بود، به گونه اى که حتّى در محیط مقدّسى همچون مکّه و مدینه جمعى به نوازندگى و استعمال آلات لهو و لعب مى پرداختند. (عاشورا، ص 216).

7 . التحفة السنیّة، ص 79; اضواء على الصحیحین، ص 286; و الانتصار للعاملى، ج 6،

ص 480 .

8 . معاویه افرادى همچون عمروبن عاص، زیاد بن ابیه، مغیرة بن شعبه، سمرة بن جندب را در شهرهاى مصر و بصره و کوفه در حکومت شریک کرد. جالب اینکه حضرت على(علیه السلام)در یک پیش بینى شگفت آور در نامه 62 نهج البلاغه از این واقعه خبر داد. شرح بیشتر را در کتاب عاشورا، ص 163 به بعد مطالعه فرمایید.

9 . بحارالانوار، ج 52، ص 302، ح 46 و صفحات 174 و 175 و 178 و 199 .


دسته ها : پرسش و پاسخ - محرم
سه شنبه 28 7 1394 15:30

بررسی روایات ذم مختار ثقفی

روایاتی که درباره مذمت مختار در کتب روایی و رجالی ذکر شده عبارتند از:

1. حبیب الخثعمی از أبی عبد الله (امام صادق علیه السلام ) روایت کرده که فرمود: مختار بر علی بن حسین (امام سجاد علیه السلام ) دروغ می بست .(1)

2. یونس بن یعقوب، از أبی جعفر (امام باقر علیه السلام ) روایت کرده که فرمود: مختار بن أبی عبیدة به علی بن الحسین(امام سجاد علیه السلام) نامه ای نوشت و هدایایی برای ایشان از عراق فرستاد، پس هنگامی که فرستادگان بر در خانه علی بن الحسین ایستادند، شخصى رفت براى آنان اجازه ورود بگیرد. آنگاه شخصى از طرف حضرت سجاد بیرون آمده و به آنان گفت: امام سجاد می فرماید: از در خانه من دور شوید، زیرا من هدیه‏ هاى دروغ‏گویان را نمی پذیرم و نامه ‏هاى آنان را نمی خوانم. آنان نام حضرت سجاد را محو کردند و در عوض نام محمّد بن حنفیه را نوشتند.

امام محمّد باقر علیه السلام می فرماید: مختار در آن نامه چیزى براى امام سجاد علیه السلام ننوشته بود غیر از اینکه نوشته بود: «یابن خیر من طشى و مشى» «ای فرزند بهترین کسی که زندگی کرد و راه رفت». ابو بصیر می گوید: به حضرت باقر علیه السلام گفتم: من معناى کلمه مشى را می دانم. معناى کلمه طشى چیست؟ فرمود: حیات و زندگى کردن .(2)

3. عمر بن علی می گوید: مختار بیست هزار دینار براى امام زین العابدین علیه السلام فرستاد. پس ایشان آن پول را قبول کرد و خانه عقیل بن ابى طالب را که خراب شده بود ساخت. عمر بن علی گفت: بعد از اینکه که مختار کلام خود را ظاهر کرد چهل هزار دینار براى امام سجاد فرستاد، ولى حضرت سجاد آن را نپذیرفت. و مختار کسی است که مردم را بسوى محمّد بن حنفیه دعوت می کرد. آنان که مختاریه بودند به کیسانیه نامیده شدند. لقب مختار: کیسان بود. مختار بدین جهت به کیسان لقب یافت که نام امیر لشکرش ابو عمره، کیسان بود... (3)

4. شیخ صدوق (قدس سره) نیز روایت مرسلی را روایت کرده است که:

وقتى امام حسن (علیه السّلام) در تاریکى ساباط (مدائن) عبور می کردند شخصى که در تعقیب آن حضرت بود با خنجرى مسموم حمله کرد و ضربتى به امام (علیه السّلام) زد، ضربت کارگر واقع شد. لذا حضرت، امر فرمودند که او را به قبیله جریحى که حاکم بر آنها عموى مختار، مسعود بن قیله بود، ببرند. حضرت را به آنجا انتقال دادند، مختار به عموى خود گفت: حسن را بگیر و تسلیم معاویه کن، او عراق را به‏ ما خواهد داد، شیعیان از گفتار مختار به عمویش به خشم آمدند؛ پس قصد کردند مختار را بکشند، عمویش از شیعیان عذر خواهى نمود و تقاضا کرد او را ببخشند، شیعیان از کشتنش در گذشتند . (4)

با بررسی این روایات معلوم می شود که سند سه روایت اول به طور جدّی ضعیف است و روایت چهارم به خاطر مرسل بودنش قابل اعتماد نیست، علاوه بر آن، اگر روایت صحیح هم بوده باشد می توان گفت این خواسته مختار خواسته ای جدی نبوده و بی شک مختار خواسته است با آن پیشنهاد نظر عمویش را کشف کند، پس اگر بداند که عمویش چنین می خواهد برای خلاصی امام حسن(ع) اقدام کند. بنابراین گفته او از باب علاقه به امام حسن(ع) است.

البته روایت پنجمی هم وجود دارد که روایتی صحیح بوده و متن آن چنین است: ابن سنان از، ابو عبدالله (امام صادق علیه السلام) روایت کرده که فرموند: براستی ما اهل بیت، راستگویانی هستیم که از دروغگویی که بر علیه ما دروغ می بندد و با دروغش [اثر] صدق ما را نزد مردم ساقط می کند در امان نیستم؛ رسول خدا(ص) در سخن، راستگوترین مردم بود که مسیلمه بر ایشان دروغ می بست، و امیرالمؤمنین (علیه السلام) راستگوترین آفریده های خدا بعد از رسول الله (صلی الله علیه و آله) بود و آن کسی که بر ایشان دروغ می بست و در مسیر تکذیب ایشان - به واسطه دروغهایی که بر ایشان افترا می بست – تلاش می کرد، عبدالله بن سباء بود که خدا او را لعنت نماید، و ابو عبدالله الحسین بن علی (علیه السلام) مبتلا به مختار بود.

پس از آن حضرت ابو عبدالله (امام صادق علیه السلام) حارث شامی و بنان را یاد آوری نمود و فرمود: حارث و بنان بر علی بن الحسین علیهما السلام دروغ می بستند، سپس از مغیرة بن سعید و بُزیعا و سرّی و ابا الخطاب و معّمر و بشار اشعری (شعیری) و حمز? بربری و صائد نهدیّ یاد کرد و فرمود: خدا آنها را لعنت کند، براستی ما از دروغگو یانی که بر ما دروغ می بندند و کسانی که در فکر و عقیده ناتوان هستند در امان نیستیم، خداوند ما را از شرّ آنها حفظ کند و سوزش آهن را به ایشان بچشاند .(5)

لکن این روایت دچار تحریف است، چرا که مختار ابن ابی عبیده در کوفه و امام حسین علیه السلام در مدینه بود، و در هیچ روایتی و حتی در هیچ خبر ضعیفی، دروغی از مختار نسبت به امام حسین علیه السلام نقل نشده است، و بعید نیست که مختاری که بر امام حسین علیه السلام دروغ می بست شخصی غیر از مختار ابن ابی عبیده باشد.

علامه مجلسی (قدس سره) - به نقل از جعفر بن نما الحلی (م680)– فرموده است: «اگر علما در اقوال امامان در مدح مختار اندیشه می کردند، هر آیینه می دانستند که مختار از پیشگامان مجاهدی است که خداوند جل جلاله آنها را در کتاب مبینش ستوده است، و دعای امام زین العابدین (علیه السلام ) برای مختار دلیل واضح و برهان آشکاری است بر اینکه بی شبهه مختار در نزد ایشان از نیکان برگزیده است؛ اگر دعای امام (ع) برخلاف اعتقادی باشد که درباره مختار دارد، در این صورت امام(ع) دعایی می کند که مستجاب نشود و سخنی می گوید که ثمره ای نداشته باشد که در این حالت دعای امام(ع) برای مختار بیهوده خواهد بود و امام (ع) منزه است از بیهوده گویی.

و ما از امامان (علیهم السلام) گفتار زیادی در ضمن این کتاب (ذوب النضار فی شرح آخذ الثار) آوردیم که مدح مختار و نهی از سرزنش او در آن تکرار شده بود آن اندازه که در آن صاحبان بصیرت را بی نیازی و صاحبان عبرت را نیاز باشد.

و بی شبهه این است و جز این نیست که دشمنان مختار برایش عیوبی را ساختند تا او را از قلوب شیعه دور کنند، چنانکه دشمنان امیرالمؤمنین عیبهایی برای ایشان ساختند و به سبب آن ساخته ها بسیاری از رویگردانان از محبت و اطاعتش هلاک شدند ... پس در قضیه مختار آن شده که در رابطه با پدر امامان پاک شده است» ... (6)(7)

منابع

1. رجال کشی، ص125؛ بحار، ج45، ص343.

2. رجال کشی، ص126- 127؛ بحار، ج 45، ص 344.

3. رجال کشی، ص128؛ بحار، ج45، ص 344 – 345.

4. علل الشرایع، ج1، ص221.

5. رجال کشی، ص 305؛ بحار الانوار، ج2، ص217 و ج 25، ص263.

6. بحار الانوار، ج 45، ص386- 387؛ ذوب النضار فی شرح آخذ الثار، تحقیق: فارس حسون کریم، مرتبة الرابعة، ص 145- 146.

7. معجم‏ رجال‏الحدیث، ج 18، ص 95- 98.

 

دسته ها : محرم
سه شنبه 28 7 1394 9:0

اهداف قیام عاشورا-قسمت اول

هدف اوّل: اصلاح امّت  

 هنگامى که امام حسین(علیه السلام) حاضر به بیعت با یزید نشد، و عزم خروج از مدینه کرد، وصیّتنامه اى کوتاه، امّا بسیار پرمحتوا، تنظیم فرمود و آن را به برادرش محمّد حنفیّه(1) سپرد، و او را به عنوان نماینده خود در مدینه گمارد، تا اوضاع آن شهر را زیر نظر داشته باشد، و اخبار لازم را به امام(علیه السلام) منتقل سازد. امام(علیه السلام) در بخشى از این نامه مى نویسد:

«إِنّی لَمْ أَخْرُجْ أَشِراً، وَ لا بَطِراً، وَ لا مُفْسِداً، وَ لا ظالِماً، إِنَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الاِْصْلاحِ فِی أُمَّةِ جَدِّی; من از سر هوا و هوس قیام نکردم، و قصد افساد و ظلم به دیگران هم ندارم، (و در پى پست و مقام و مال دنیا هم نیستم) بلکه به منظور اصلاح امّت جدّم قیام کرده ام».(2)

در جاى دیگر، که در اهمّیّت امر به معروف و نهى از منکر سخن گفته، مى خوانیم:

«اَللّهُمَّ إِنَّکَ تَعْلَمُ اِنَّهُ لَمْ یَکُنْ ما کانَ مِنّا تَنافُساً فی سُلْطان، وَ لاَ الِْتماساً مِنْ فُضوُلِ الْحُطامِ، وَ لکِنْ لِنُرِىَ الْمَعالِمَ مِنْ دینِکَ، وَ نُظْهِرَ الاِْصْلاحَ فِی بِلادِکَ; بارخدایا! تو (خوب) مى دانى که انقلاب و نهضت ما براى طلب حکومت و به دست آوردن زرق و برق دنیا نبود، بلکه هدف این است که معالم دینت را به مردم ارائه دهیم، و اصلاحات را در شهرها آغاز کنیم».(3)

بنابراین، اوّلین هدف امام حسین(علیه السلام) از نهضت عاشورا اصلاحات است. براى روشن شدن اهمّیّت این موضوع، لازم است اصلاحات در قرآن مجید بطور فشرده مورد بررسى قرار گیرد. توجّه فرمایید:

واژه اصلاح در قرآن مجید:

 واژه «اصلاح» و هم خانواده هایش 12 مرتبه در قرآن مجید تکرار شده است. خداوند در این آیات از اصلاحات فردى شروع کرده و تا اصلاحات جهانى ادامه مى دهد. به آیات زیر توجّه فرمایید:

 الف) اصلاح امور یتیمان

 در آیه شریفه 220 سوره بقره، در مورد یتیمان و چگونگى معاشرت با آنان چنین آمده است:

«(وَیَسْأَلُونَکَ عَنِ الْیَتَامَى قُلْ إِصْلاَحٌ لَهُمْ خَیْرٌ وَإِنْ تُخَالِطُوهُمْ فَإِخْوَانُکُمْ وَاللهُ یَعْلَمُ الْمُفْسِدَ مِنَ الْمُصْلِحِ); و از تو درباره یتیمان سؤال مى کنند، بگو: «اصلاح کار آنان بهتر است و اگر زندگى خود را با زندگى آنها بیامیزید، (مانعى ندارد;) آنها برادر (دینى) شما هستند. (و همچون یک برادر با آنها رفتار کنید) خداوند، مفسدان را از مصلحان، باز مى شناسد».(4)

ب) اصلاح امور خانواده

 خداوند پس از طرح اصلاحات فردى، انگشت بر روى اصلاحات خانوادگى(5) نهاده، و در آیه شریفه 35 سوره نساء مى فرماید:

«(وَإِنْ خِفْتُمْ شِقَاقَ بَیْنِهِمَا فَابْعَثُوا حَکَماً مِّنْ أَهْلِهِ وَحَکَماً مِّنْ أَهْلِهَا إِنْ یُرِیدَا إِصْلاَحاً یُوَفِّقِ اللهُ بَیْنَهُمَا إِنَّ اللهَ کَانَ عَلِیماً خَبِیراً); و اگر از جدایى میان آن دو (همسر) بیم داشته باشید، یک داور از خانواده شوهر، و یک داور از خانواده زن انتخاب کنید (تا به کار آنان رسیدگى کنند). اگر این دو (داور)، تصمیم به اصلاح داشته باشند خداوند دل هاى آن دو را به هم نزدیک مى کند; زیرا خداوند دانا و آگاه است (و از نیّات همه با خبر است)».

ج) اصلاح امور امّت ها

 در گام سوم به منظور اهمّیّت اصلاحات جامعه، اشاره اى به مشکلات عصر حضرت شعیب(علیه السلام) نموده، و به نقل از آن پیامبر بزرگوار مى فرماید:

«(قَالَ یَا قَوْمِ أَرَأَیْتُمْ إِنْ کُنتُ عَلَى بَیِّنَة مِّن رَّبِّى وَرَزَقَنِى مِنْهُ رِزْقاً حَسَناً وَمَا أُرِیدُ أَنْ أُخَالِفَکُمْ إِلَى مَا أَنْهَاکُمْ عَنْهُ إِنْ أُرِیدُ إِلاَّ الاِْصْلاَحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَمَا تَوْفِیقِى إِلاَّ بِاللهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَإِلَیْهِ أُنِیبُ); گفت: اى قوم من! به من خبر دهید، اگر دلیل آشکارى از پروردگارم داشته باشم، و روزى و موهبت نیکویى به من داده باشد، (آیا مى توانم بر خلاف فرمان او رفتار کنم؟!) من هرگز نمى خواهم چیزى که شما را از آن باز مى دارم، خودم مرتکب شوم. من جز اصلاح ـ تا آنجا که توانایى دارم ـ نمى خواهم و توفیق من (در این کار)، جز به (یارى) خدا نیست. تنها بر او توکّل کردم; و به سوى او باز مى گردم».(6)

قابل توجّه اینکه هر یک از پیامبران الهى در عصر و زمان خود، با مشکلات خاصّى در جامعه خویش مواجه بوده اند که به اصلاح آن مشکلات مى پرداختند. در عصر حضرت شعیب(علیه السلام) جامعه دچار ناهنجارى هاى مالى و اقتصادى گشته، و بازار و اقتصاد آنها را بیمار کرده بود. معاملات حرام، کم فروشى، خیانت، ظلم در اموال و مانند آن فراوان بود، حضرت شعیب(علیه السلام) از سوى خداوند مأموریّت یافت که به مبارزه با آن مفاسد بپردازد و امّت خویش را اصلاح کند.(7)

د) اصلاح تمام جهان

 بالاتر از اصلاح فردى، خانوادگى و جامعه هاى مختلف، اصلاح امور تمام مردم کره زمین است، که آیه شریفه 56 سوره اعراف به آن اشاره دارد:

«(وَلاَ تُفْسِدُوا فِى الاَْرْضِ بَعْدَ إِصْلاَحِهَا وَادْعُوهُ خَوْفاً وَطَمَعاً إِنَّ رَحْمَتَ اللهِ قَرِیبٌ مِّنَ الْمُحْسِنِینَ); و در زمین پس از اصلاح آن فساد نکنید، و او را با بیم و امید بخوانید (بیم از مسؤولیت ها و امید به رحمتش، و نیکى کنید،) زیرا رحمت خدا به نیکوکاران نزدیک است».(8)

خلاصه اینکه خداوند متعال اصلاح تمام شؤون حیات را در سطح گسترده و به طور فراگیر در قرآن مطرح کرده، و از همه امّت مخصوصاً پیشوایان اجراى آن را خواسته است.

اصلاح چیست؟

 «اصلاح» مقابل «افساد» است، و افساد به تباهى کشاندن نظم لازم یک موجود، یا یک فرد، یا خانواده، یا جامعه، یا یک کشور و اصلاح بازگرداندن آن نظم به حالت سابق است.

در یک خانواده صالح، بزرگترها باید به وظایف خویش، که همان خیرخواهى و نصیحت است، عمل نموده، و کوچکترها از آنها اطاعت کرده، و هیچ کدام از آنها در وظایف و مسؤولیّت هاى خود کوتاهى نکنند. حال اگر بزرگترها به وظایف خویش عمل نکرده، و کوچکترها از اطاعت سرباز زنند، و هیچ کس به مسؤولیّت هاى خویش عمل نکند، و این کارها تکرار شود نظم خانواده بر هم خورده، و فاسد مى شود. اصلاح چنین خانواده اى آن است که هر کس وظایف خویش را به درستى انجام داده، و روابط صحیح و اخلاق اسلامى و نظم سابق حاکم شود. یک امّت نیز ممکن است از جهت مسایل اقتصادى، اخلاقى، اعتقادى، فرهنگى و عاطفى فاسد شود، و اصلاح آن به از بین بردن تک تک مفاسد مذکور و بازگرداندن نظم سابق است.

 اصلاحات در عصر پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله)

 پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) در محیطى مبعوث به پیامبرى شد که از فرط جهل و نادانى و بى فرهنگى، معروف به محیط جاهلیّت بود.(9)جامعه حجاز (عربستان) از هر جهت فاسد بود; از نظر اعتقادى بت هایى را با دستان خود تراشیده و یا ساخته، و آن را عبادت و پرستش کرده، و به هنگام شدّت گرسنگى بتهایى که از خرما ساخته شده بود را مى خوردند! زندگى آنها آمیخته با انواع خرافات بود. خرافات در زندگى آنها غوغا مى کرد. از نظر اخلاقى به حدّى از انحطاط رسیده بودند که زنان بدکاره نه تنها از اعمال زشت خود شرم نکرده، و آن را مخفى نمى نمودند، بلکه بر بالاى در خانه خود پرچم مخصوص این کار را نصب مى کردند! خونریزى، قساوت قلب تا سر حدّ کشتن و زنده به گور کردن دختران، ریختن خون بى گناهان، مفاسد اقتصادى و اجتماعى کاملا مشهود و ملموس بود. پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله)در چنین محیط فاسدى مبعوث شد و شروع به اصلاح تک تک مفاسد کرد. بت پرستان را به پرستش خداى یگانه و یکتا دعوت کرد. مفاسد اخلاقى را در زیر پرچم «بُعِثْتُ لاُِتَمِّمَ مَکَارِمَ الاَْخْلاقِ»(10) از بین برد. با ظلم و خونریزى مبارزه کرد. جان انسانها را آن قدر ارزشمند کرد که براى کشتن یک انسان به صورت غیر عمد یکصد شتر دیه قرار داد(11)، در حالى که اگر کسى چهار پنج شتر داشت انسان ثروتمندى محسوب مى شد. تبعیض ها برچیده شد، و خلاصه همه چیز به نظم سابقش برگشت.

پس از رحلت پیامبر عظیم الشأن اسلام، حضرت محمد(صلى الله علیه وآله)، و انحراف خلافت از مسیر اصلى اش، ارزش هاى اخلاقى که پیامبر(صلى الله علیه وآله) براى رواج آن خون دل خورده بود، به تدریج کمرنگ شد و جاى خود را به بعضى از مفاسد زمان جاهلیّت داد. بنى امیّه و بازماندگان دوران جاهلیّت آهسته آهسته پست هاى کلیدى را اشغال و صحابه پیامبر(صلى الله علیه وآله) را از صحنه خارج کردند. بیت المال به شکل ناعادلانه تقسیم شد.

على(علیه السلام) در زمان حکومتش تلاش هاى فراوانى براى اصلاح امّت کرد، اما کوتاه بودن مدّت حاکمیّت آن حضرت اجازه تحقّق کامل آن را نداد. پس از شهادت آن حضرت، حاکم شورشى زمان على(علیه السلام) یعنى معاویه خلیفه مسلمین شد. او حتّى روشى را که ابوبکر و عمر جهت انتخاب خلیفه در پیش گرفته بودند رعایت نکرد، و در حقیقت با حرکتى شبیه کودتا حکومت را به دست گرفت. به منظور تقویت پایه هاى حکومت خویش پس از شهادت حضرت على(علیه السلام)به عراق رفت و صریحاً گفت: «من نیامده ام که شما را توصیه به نماز و روزه کنم، بلکه مى خواهم بر شما حکومت کنم. کسانى که با من مخالفت کنند جانشان در امان نخواهد بود!»(12) بدین منظور به تدریج عناصر فاسد از بنى امیّه را که قلباً به اسلام ایمان نیاورده بودند، بر سر کار آورد و از سوى دیگر، شروع به خریدن طرفدارهاى ضعیف الایمان على(علیه السلام) با اموال بیت المال کرد.

اطرافیان او از غارتگرى ابا نداشتند. در تمام تواریخ و در نهج البلاغه، خطبه 27 آمده است که گروهى جنایتکار از شامیان وارد شهرهاى عراق شده، و غافلگیرانه به مردم حمله کرده، و آن ها را کشته، و اموالشان را به غارت مى بردند، تا در عقیده خود متزلزل گشته و از على و اولاد آن حضرت دست بردارند. نتیجه اینکه بنى امیّه در یک حرکت قهقرایى مسایل عصر جاهلیّت را زنده کردند.

عصر امام حسین(علیه السلام)

 با مرگ معاویه در نیمه رجب سال شصتم هجرى قمرى، فرزندش یزید خلافت را، همچون پدر، به زور و بدون هیچ ضابطه اى در اختیار گرفت، فساد و فحشا و ظلم در عصر یزید به مراتب بدتر از عصر پدرش فراگیر شد، و تمام شهرهاى اسلامى حتى مدینه منوّره را فرا گرفت. و البتّه این طبیعى بود، چرا که مردم پیرو زمامداران و سردمداران خود هستند «اَلنّاسُ عَلَى دِینِ مُلُوکِهِم»(13) وقتى رییس حکومت شراب خوار، قمارباز، میمون باز، سگ باز و خلاصه آلوده به انواع گناهان باشد(14)، جامعه نیز دچار فساد اعتقادى، اجتماعى، اخلاقى مى شود. در مورد ظلم ها و جنایت هاى یزید همین بس که وقتى رییس گروه تحقیق اعزامى از مدینه به شام مى رود و پس از تحقیق به مدینه باز مى گردد، در گزارش خود به مردم مدینه مى گوید: «به خدا قسم ما در حالى از نزد یزید بیرون آمدیم که خوف آن داشتیم که (بر اثر گناهان فراوان وى) از آسمان سنگ بر سر ما ببارد. او مردى است که با مادران و دختران و خواهران نیز زنا مى کند، وى شراب مى نوشد و نماز نمى خواند!».(15)

امام حسین(علیه السلام) به قصد اصلاح مفاسدى که در طول این مدّت و پس از رحلت پیامبر(صلى الله علیه وآله) در جامعه رخ داده بود دست ردّ بر سینه یزید براى بیعت با او زد، و تصمیم گرفت با بازگرداندن نظمِ لازمِ سابق به زندگى فردى و اجتماعى مردم، خاطرات وسنّت هاى دوران حضرت رسول(صلى الله علیه وآله) را زنده کند. آرى امام حسین(علیه السلام) به منظور اصلاح امّت جدّش و جامعه اسلامى قیام کرد. اگر امام حسین(علیه السلام)دست به این کار بزرگ نمى زد به یقین امروز خبرى از اسلام نبود، یا اگر بود قابل توجّه نبود.

درست است که آن حضرت در این راه شربت شهادت نوشید، ولى جامعه اسلامى را تکان داد و به این هدف نزدیک ساخت.

پیام این هدف

 پیروان و عاشقان مکتب آن حضرت، زمانى مى توانند ادّعاى عشق و پیروى راستین کنند که به مفاسد موجود عصر و زمان خود بیندیشند، و آنچه در توان دارند براى مبارزه با آن به کار گیرند. و به یقین آن حجم عظیم عزاداران هرگاه تصمیمى منطقى و حساب شده و مدبّرانه براى برخورد با مفاسد و سوق جامعه به سوى اصلاح بگیرند موفّق خواهند شد.

وعّاظ محترم و مدّاحان عزیز نیز باید روى این هدف مقدّس تبلیغ کنند، و شرکت کنندگان در این مجالس را دعوت به اصلاح مفاسد اخلاقى و اجتماعى نمایند، و چه بهتر از خانواده هاى خود آغاز کنند.

ادامه دارد .....

منابع :

1 . او فرزند امیرالمؤمنین(علیه السلام) است، و «حنفیّه» لقب مادر اوست، و نام مادرش خوله دختر جعفر بن قیس است. ا زحضرت رضا(علیه السلام) نقل شده که امیرالمؤمنین(علیه السلام)مى فرمود: «محمّدها ابا دارند که خدا عصیان شود. سؤال شد: این محمّدها کیانند؟ فرمود: محمّد بن جعفر و محمّدبن ابى بکر و محمّد بن ابى حذیفه و محمّد بن امیرالمؤمنین بن حنفیّه». و امّا نیامدن او به همراه امام حسین(علیه السلام) به کربلا، شاید به جهت عذر یا مصلحتى بوده است. و در مورد سال وفات و محلّ دفن او، اختلاف نظر وجود دارد: بعضى وفاتش را سال 80 هـ . ق و محلّ دفن او را جبل رضوى و بعضى در طائف دانسته اند. (قصّه کربلا، ص 71).

2 . فتوح ابن اعثم، ج 5، ص 33 و بحارالانوار، ج 44، ص 329 .

3 . بحارالانوار، ج 100، ص 80 ; تحف العقول، سخنان امام حسین(علیه السلام)، اوّلین سخن.

4 . شرح بیشتر در مورد آیه فوق و مسأله یتیم نوازى و آثار معنوى آن را در کتاب ما «از تو سؤال مى کنند» مطالعه فرمایید.

5 . اسلام نسبت به اصلاح امور مردم اهمّیّت فوق العاده اى قایل است، و این مطلب از مطالعه آیات قرآن و روایات معصومین(علیهم السلام) روشن مى شود. فقط در کتاب ارزشمند اصول کافى، ج 2، کتاب الایمان والکفر، باب الاصلاح بین الناس، 7 روایت نقل شده که به ذکر یک نمونه از آن قناعت مى شود: «امام صادق(علیه السلام) فرمود: اصلاح در بین مردم صدقه اى است که خداوند آن را دوست دارد».

6 . هود، آیه 88 .

7 . شعار (ان ارید الاّ الاصلاح ما استطعت) تنها شعار حضرت شعیب(علیه السلام) نبود، بلکه از جمله شعارهاى تمام انبیا و همه رهبران راستین است. گفتار و کردار آنها نیز شاهدى بر این هدف محسوب مى شود. آنها نه براى سرگرمى مردم آمده بودند، نه بخشش گناهان، نه فروختن بهشت، و نه براى حمایت از زورمندان و تخدیر توده ها، بلکه هدفشان اصلاح به معناى مطلق و وسیع کلمه بود، اصلاح در تفکّر و اندیشه، اصلاح در اخلاق، اصلاح در امور فرهنگى و اقتصادى و سیاسى جامعه، و اصلاح در همه ابعاد اجتماع، و براى تحقّق این اهداف تکیه گاهشان تنها خدا بود، و از هیچ توطئه و تهدیدى هراس نداشتند. (تفسیر نمونه، ج 9، ص 267).

8 . شبیه این مطلب، در آیه شریفه 85 سوره اعراف نیز آمده است.

9 . حضرت على(علیه السلام) در خطبه دوم نهج البلاغه، دوران جاهلیّت را به طور واضح و روشن توصیف مى کند، علاقه مندان مى توانند براى شرح بیشتر به خطبه مذکور مراجعه نمایند.

10 . بحارالانوار، ج 16، ص 120 .

11 . وسائل الشیعه، ج 19، ص 142 .

12 . مرحوم شیخ مفید در ص 355 کتابش، (ارشاد) سخنان معاویه را چنین نقل کرده است: «به خدا سوگند من براى این با شما نجنگیدم که نماز بگذارید و روزه بگیرید و حج بجا آورید و زکات دهید! این امور را خودتان انجام مى دهید! هدف من از پیکار با شما این بود که بر شما حکومت کنم (و به قدرت دست یابم). (عاشورا، ص 162)

13 . این جمله همان طور که در تذکرة الموضوعات ص 183، و کشف الخفاء، ج 2، ص 311 آمده حدیث نیست.

14 . ابن کثیر مورّخ و دانشمند متعصّب و معروف اهل سنّت مى گوید: «یزید به نوازندگى، شرابخوارى، خوانندگى، شکار (تفریحى)، به خدمت گرفتن غلامان و کنیزان خنیاگر، سگ بازى، و به جان هم انداختن قوچ ها، چهارپایان و بوزینه ها شهرت داشت. هر روز صبحگاهان مست و مى زده بر مى خواست. او بوزینه اى را بر پشت اسب زین شده اى سوار مى کرد و مى گرداند و بر بوزینه و غلامان کلاه هاى زرین مى پوشاند، و هنگامى که بوزینه اش مُرد بر او اندوهگین شد. (عاشورا، ص 219)

15 . المنتظم، ج 4، ص 179 (حوادث سال 63 هـ . ق) به نقل از عاشورا، ص 217 .

 

 

دوشنبه 27 7 1394 15:36

مختارثقفی در روایات اهل بیت

روایات زیادی از اهل بیت درباره مدح مختار آمده است، بعضی از آنها عبارتند از:

1. إبراهیم بن محمد الختلی قال: حدثنی أحمد بن إدریس القمی قال: حدثنی محمد بن أحمد قال: حدثنی الحسن بن علی الکوفی، عن العباس بن عامر، عن سیف بن عمیرة، عن جارود بن المنذر، عن أبی عبد الله(علیه السلام) قال: ما امتشطت فینا هاشمیة و لا اختضبت، حتى بعث إلینا المختار برءوس الذین قتلوا الحسین (علیه السلام).

امام باقر(علیه السلام) فرمود: هیچ زن هاشمیه ‏اى از ما خاندان شانه به سر نزد و خضاب نگرفت تا آن موقعى که مختار سر قاتلین امام حسین را نزد ما فرستاد.(1)

2. حمدویه قال: حدثنی یعقوب، عن ابن أبی عمیر، عن هشام بن المثنى، عن سدیر، عن أبی جعفر (علیه السلام) قال:لا تسبوا المختار، فإنه قتل قتلتنا، و طلب بثأرنا، و زوج أراملنا، و قسم فینا المال على العسرة.

امام محمّد باقر(علیه السلام) فرمود: مختار را دشنام ندهید. زیرا مختار قاتلین ما خاندان را کشت، براى ما خونخواهى کرد، بیوه زنان ما را شوهر داد و در موقع عسرت و تنگدستى در میان ما مال تقسیم نمود.(2)

3. محمد بن الحسن، و عثمان بن حامد قالا: حدثنا محمد بن یزداد، عن محمد بن الحسین، عن موسى بن یسار، عن عبد الله بن الزبیر، عن عبد الله بن شریک قال: دخلنا على أبی جعفر (علیه السلام)یوم النحر و هو متکئ، و قد أرسل إلى الحلاق فقعدت بین یدیه، إذ دخل علیه شیخ من أهل الکوفة فتناول یده لیقبلها فمنعه ثم قال: من أنت؟ قال: أنا أبو محمد الحکم بن المختار بن أبی عبیدة الثقفی - و کان متباعدا من أبی جعفر (علیه السلام)- فمد یده إلیه حتى کاد یقعده فی حجره بعد منعه یده ثم قال: أصلحک الله إن الناس قد أکثروا فی أبی و قالوا و القول و الله قولک قال: و أی شی‏ء یقولون؟ قال یقولون کذاب، و لا تأمرنی بشی‏ء إلا قبلته.

3.فقال سبحان الله أخبرنی أبی و الله إن مهر أمی کان مما بعث به المختار. أ و لم یبن دورنا، و قتل قاتلینا، و طلب بدمائنا؟ رحمه الله، و أخبرنی و الله أبی أنه کان لیتم عند فاطمة بنت علی (علیه السلام) یمهد لها الفراش و یثنی لها الوسائد، و منها أصحاب الحدیث، رحم الله أباک رحم الله أباک، ما ترک لنا حقا عند أحد إلا طلبه، قتل قتلتنا، و طلب بدمائنا.

از عبد اللَّه بن شریک نقل می کنند که گفت: روز عید قربان ما به حضور امام محمّد باقر (علیه السلام) مشرف شدیم. حضرت باقر(علیه السلام) فرمود: یک سرتراش(سلمانی) نزد من بیاورید. من در مقابل آن بزرگوار نشسته بودم که دیدم پیرمردى از اهل کوفه بحضور آن حضرت آمد و دست امام باقر(علیه السلام) را گرفت که ببوسد. ولى امام اجازه نداد. سپس حضرت باقر(علیه السلام) به او فرمود: تو کیستى؟ گفت: من حکم (بفتح حاء و کاف) ابن مختار بن ابو عبیده ثقفى هستم. امام باقر(علیه السلام) دست خود را کشید و او را - که با آن حضرت فاصله داشت - آورد و نزدیک خود جاى داد. وى به حضرت باقر گفت: خدا امور تو را اصلاح نماید مردم درباره پدرم قیل و قال‏هائى دارند. ولى به خدا قسم آنچه که تو بفرمائى حق همان است. امام باقر فرمود: چه می گویند؟ گفت: می گویند: مختار کذاب بود. ولى من هر چه شما بفرمائید قبول دارم.

امام محمّد باقر(علیه السلام) فرمود: سبحان اللَّه! به خدا قسم پدرم به من خبر داد که مهریه مادرم از آن چیزهائى بود که مختار فرستاد. آیا نه چنین است که مختار خانه‏هاى ما را بنا کرد؟ و دشمنان ما را کشت؟ خونهاى ما را مطالبه نمود؟ خدا او را رحمت کند. خدا پدرت را رحمت کند! خدا پدرت را بیامرزد که حق ما را نزد احدى نگذاشت. قاتلین ما را کشت و براى ما خون خواهى کرد.(3)

4. جبرئیل بن أحمد قال: حدثنی العبیدی قال: حدثنی علی بن أسباط، عن عبد الرحمن بن حماد، عن علی بن حزور، عن الأصبغ قال: رأیت المختار على فخذ أمیر المؤمنین (ع) و هو یمسح رأسه و یقول: یا کیس یا کیس.

از اصبغ بن نباته (بضم نون) روایت شده که گفت: من مختار را روى زانوى حضرت على بن ابى طالب (علیه السلام) دیدم. حضرت امیر دست بر سر مختار می کشید و می فرمود: اى زیرک! اى زیرک!(4)

5. حدثنی محمد بن مسعود قال: حدثنی أبو الحسن علی بن أبی علی الخزاعی قال: حدثنی خالد بن یزید العمری المکی قال: [حدثنی‏] الحسن بن زید بن علی بن الحسین قال: حدثنی عمر بن علی بن الحسین: إن علی بن الحسین (علیه السلام) لما أتی برأس عبید الله بن زیاد، و رأس عمر بن سعد فخر ساجدا و قال: الحمد لله الذی أدرک لی ثأری من أعدائی، و جزى الله المختار خیرا.

هنگامى که سر ابن زیاد و سر عمر ابن سعد را نزد حضرت على بن الحسین (امام سجاد علیه السلام ) آوردند آن حضرت خداى را سجده کرد و فرمود: سپاس مخصوص آن خدائى است که خون ما را از دشمنان طلب کرد. خدا به مختار جزاى خیر عطا فرماید(5).(6)

 منابع

1. رجال الکشی، ص127؛ بحارالانوار، ج 45، ص 344.

2. رجال الکشی، ص125؛ بحارالانوار، ج45، ص343 و 351.

3. رجال الکشی، ص125؛ بحارالانوار، ج45، ص343 و 351.

4. رجال الکشی، ص127؛ بحارالانوار، ج45، ص344.

5. رجال الکشی، ص127؛ بحارالانوار، ج45، ص344.

6. معجم رجال الحدیث، آیت الله سیدابو القاسم خویی، ج18، ص 94- 95.

دوشنبه 27 7 1394 15:13

اعمال روز عاشورا

علما و بزرگان براساس رواياتي كه از امامان معصوم(ع) وارد شده،‌اعمالي را مناسب اين روز دانسته‌اند كه انجام آنها ثواب و پاداش دارد، كه به برخي اشاره مي‌كنيم:

1- دوري جستن از كارهايي كه موجب لذت و خوشي است، مانند خوردن، نوشيدن، پوشيدن لباس‌هاي زيبا، گردش و تفريح، مسافرت‌هاي تفريحي و شادي آفرين، جلسات شادي و...(1)

جاءت الرواية عن الصادقين ع باجتناب الملاذ و إقامة سننن المصائب و الإمساك عن‌ الطعام و الشراب إلى أن تزول الشمس و التغذي بعد ذلك بما يتغذى به أصحاب أهل المصائب كالألبان و ما أشبهها دون الملذ من الطعام و الشراب.

2 – برپاداشتن عزاداري و سوگواري.(2) امام باقر(ع) مي‌فرمايد: «در اين روز بر امام حسين(ع) گريه و عزاداري نماييد و اهل خانه را نيز به عزاداري و گريه تشويق كنيد، و در خانه خود مجلس مصيبت برپاداريد و اظهار اندوه و ناراحتي نماييد».(3)

... ثُمَّ لْيَنْدُبِ الْحُسَيْنَ ع وَ يَبْكِيهِ وَ يَأْمُرُ مَنْ فِي دَارِهِ بِالْبُكَاءِ عَلَيْهِ وَ يُقِيمُ فِي دَارِهِ مُصِيبَتَهُ بِإِظْهَارِ الْجَزَعِ عَلَيْهِ وَ يَتَلَاقَوْنَ‏ بِالْبُكَاءِ بَعْضُهُمْ بَعْضاً فِي الْبُيُوتِ وَ لْيُعَزِّ بَعْضُهُمْ بَعْضاً بِمُصَابِ الْحُسَيْنِ ع فَأَنَا ضَامِنٌ لَهُمْ إِذَا فَعَلُوا ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ جَمِيعَ هَذَا الثَّوَابِ ...

(خبر قوي مَالِك الْجُهَنِي‏ از امام باقر عليه السلام /خبر قوي عَقَبَة بن قَيس از امام باقر عليه السلام)

روشن است فرمايش امام باقر(ع) مربوط به دوران‌هايي بوده كه در مساجد و حسينيه‌ها، ‌جلسات عزاداري تشكيل نمي‌شد، همچنين مربوط به افرادي است كه توانايي رفتن به بيرون از خانه را ندارند. سزاوار است اين افراد هم در داخل خانه،‌جلسه عزا برپا دارند و به ياد مصائب امام حسين(ع) اظهار اندوه و حزن نموده،‌اشك بريزند.

3 – سلام دادن بر امام حسين(ع) براساس روايت امام باقر(ع) كسي كه توانايي ندارد روز عاشورا در كربلا باشد، بر آن حضرت سلام بدهد.(4) اگر بگويد «السلام عليك يا ابا عبدالله» كفايت مي‌كند و بهتر است كه بر ساير شهدا نيز سلام بدهد.

4 – رفتن به زيارتگاه‌ها.(5)

و يستحب فيه زيارة المشاهد و الإكثار فيها من الصلاة على محمد و آله ع و الابتهال إلى الله تعالى باللعنة على أعدائهم‌

5 – بر محمد و آل محمد صلوات بفرستد.(6)

و يستحب فيه زيارة المشاهد و الإكثار فيها من الصلاة على محمد و آله ع و الابتهال إلى الله تعالى باللعنة على أعدائهم‌

6 – از خداوند بخواهد نفرين و لعن خود را بر دشمنان اهل بيت(ع) قرار دهد.(7)

و يستحب فيه زيارة المشاهد و الإكثار فيها من الصلاة على محمد و آله ع و الابتهال إلى الله تعالى باللعنة على أعدائهم‌

امام باقر(ع) مي‌فرمايد: «با جديّت، بر كشندة آن حضرت، لعن و نفرين نمايد».(8)

7- دوستداران اهل بيت(ع) چون يكديگر را ملاقات نمودند، گريه كنند و با اين جملات به يكديگر تعزيت گويند:

«اَعظم اللهُ اُجورَنا وَ جَعَلَنا اللّهُ و ايّاكم مِن الطّالبين بِثاره مَعَ وَلِيّهِ الاِمام المَهدي مِن آلِ محمد عليهم‌السلام»

8- اندوخته نكردن نيازمندي‌هاي زندگي در آن روز. در روايت است: «اگر انسان روز عاشورا چيزي را ذخيره گرداند، بركتي نخواهد داشت و براي خانواده او نيز بركت ندارد».(10)

وَ لَا تَدَّخِرَنَّ لِمَنْزِلِكَ شَيْئاً فَإِنَّهُ مَنِ ادَّخَرَ لِمَنْزِلِهِ شَيْئاً فِي ذَلِكَ الْيَوْمِ لَمْ يُبَارَكْ لَهُ فِيمَا يَدَّخِرُهُ وَ لَا يُبَارَكُ لَهُ فِي أَهْلِهِ

9 – خواندن دو ركعت نماز بعد از سلام و نفرين بر قاتلان آن حضرت. اين عمل را در آغاز روز و پيش از ظهر انجام دهد.(11)

 

پي‌نوشت‌ها:

1. شيخ مفيد، مسار الشيعه، ص 43.

2. همان.

3. بحارالانوار،‌ج98، ص 290؛ مصباح كفعمي، ص 482.

4. بحارالانوار،‌ج98، ص 290.

5. مسارالشيعه، ص44.

6. همان.

7. همان.

8. بحارالانوار،‌ج98، ص 290.

9. مصباح كفعمي، ص 482.

10. بحارالانوار، ج98، ص 291.

11. همان، ص 290.

 

چهارشنبه 22 8 1392 12:32

بسم الله الرحمن الرحيم

 صَلَّى‏ اللَّهُ‏ عَلَيْكَ‏ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّه‏ ، صَلَّى‏ اللَّهُ‏ عَلَيْكَ‏ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّه‏ ، صَلَّى‏ اللَّهُ‏ عَلَيْكَ‏ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّه‏ ،

، يا لََيتَنَا كُنَّا مَعَكُمْ سَيِّدي فََنَفُوزَ فَوْزَا عَظِيمَا.

دلايل برگزاري مجالس حسيني :

1-تعظيم شعائر الهي

وَ مَنْ يُعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ (سوره حج ، آيه 32)

و هر كس شعائر الهى را بزرگ دارد، اين كار نشانه تقواى دلهاست

2- جلوگيري از دل مردگي :

مَنْ جَلَسَ مَجْلِساً يُحْيى فيهِ اَمْرُنا لَمْ يَمُتْ قَلْبُهُ يَوْمَ تَمُوتُ الْقُلُوبُ.
هر كس در مجلسى بنشيند كه در آن ، خط فكري و مكتب ما (اهل بيت) احيا مى شود، دلش در روزى كه دلها مى ميرند، نمى ميرد.
(موثقه حسن بن علي بن فضال از  امام رضا عليه السلام )

(عيون أخبار الرضا –الصدوق- ج 1 ص 294 – ب 28 – ح48 )

چرا كه احاديث اهل بيت زندگي بخش دلهاست.

 إِنَّ حَدِيثَنَا يُحْيِي الْقُلُوبَ 

 (صحيحه فُضَيْلِ بْنِ يَسَار از امام محمد باقر سلام الله عليه) 

الخصال – الصدوق –  ص 22- ب الواحد - ح 76

3-از مصاديق فريضه مودت في القُربي

قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ‏ عَلَيْهِ‏ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى‏(سوره شوري ، آيه 23)

بگو: «من هيچ پاداشى از شما بر رسالتم درخواست نمى‏كنم جز دوست‏داشتن نزديكانم [اهل بيتم‏]

4- فرصتي براي كساني كه نمي توانند در روز عاشورا آن حضرت را زيارت كنند.

... ثُمَّ لْيَنْدُبِ الْحُسَيْنَ ع وَ يَبْكِيهِ وَ يَأْمُرُ مَنْ فِي دَارِهِ بِالْبُكَاءِ عَلَيْهِ وَ يُقِيمُ فِي دَارِهِ مُصِيبَتَهُ بِإِظْهَارِ الْجَزَعِ عَلَيْهِ وَ يَتَلَاقَوْنَ‏ بِالْبُكَاءِ بَعْضُهُمْ بَعْضاً فِي الْبُيُوتِ وَ لْيُعَزِّ بَعْضُهُمْ بَعْضاً بِمُصَابِ الْحُسَيْنِ ع فَأَنَا ضَامِنٌ لَهُمْ إِذَا فَعَلُوا ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ جَمِيعَ هَذَا الثَّوَابِ ...

(خبر قوي مَالِك الْجُهَنِي‏ از امام باقر عليه السلام /خبر قوي عَقَبَة بن قَيس از امام باقر عليه السلام)

(كامل الزيارات –إبن قولويه- ص 175-  ب 67- ح 8 ، مصباح المتهجد-الشيخ الطوسي- ج 2 ص 772 )

امام باقر عليه السّلام نسبت به كسانى كه در روز عاشورا نمى توانند به زيارت آن حضرت بروند، اينگونه دستور عزادارى دادند و فرمودند: برابا عبدالله الحسين عليه السّلام ندبه و عزادارى و گريه كند و به اهل خانه خود دستور دهد كه بر او بگريند و در خانه اش با اظهار گريه و ناله بر ابا عبدالله عليه السّلام ، مراسم عزادارى برپا كند و يكديگر را با گريه و تعزيت و تسليت گويى در سوگ ابا عبدالله الحسين عليه السّلام در خانه هايشان ملاقات كنند و در صورتى كه به اين دستورهائى كه داده شد عمل كنند من ضامن مى‏شوم كه حقتعالى تمام ثواب‏هائى كه ذكر شد را به ايشان اعطاء فرمايد.

5-احياء مكتب اهل بيت عليهم السّلام
تَزاوَرُوا وَ تَلاقُوا وَ تَذاكَرُوا و اَحْيُوا اَمْرَنا.

6-فرصتي براي ديدار برادران ايماني

(صحيحه شُعَيب عَقَرقوفي از جعفر بن محمد سلام الله عليه )

الكافي- الكليني-ج 2 ص 175- ب التراحم و التعاطف – ح1)
به زيارت و ديدار يكديگر برويد، با هم به سخن و مذاكره بنشينيد و امر ما را (كنايه از امامت و ولايت اهل بيت سلام الله عليهم  )  را زنده كنيد.

7-مجالس مورد علاقه ائمه عليهم السلام

تَجْلِسُونَ وَ تُحَدِّثُونَ؟ فَقالَ: نَعَمْ، قالَ: اِنَّ تِلْكَ الْمَجالِسَ اُحِبُّها فاءَحْيُوا اَمْرَنا، فَرَحِمَ اللّهُ مَنْ اَحْيى اَمْرَنا.
آيا دور هم  مى نشينيد و حديث (فضائل و مناقب ما را) مى گوييد؟ عرض كرد: بله ، فرمود: اينگونه مجالس را دوست دارم ، پس امر(امامت) ما را زنده بداريد. خداى رحمت كند كسى را كه امر و راه ما را احيا كند.

(صحيحه بَكر بن محمد از جعفر بن محمد سلام الله عليه)

قرب الأسناد –الحميري- ص 36- ح 117 ، ثواب الأعمال و عقاب الأعمال -الصدوق– ص 188)

8- وسيله اي براي نيل ثواب بى حساب اشك است.
لِكُلّ شَيْئٍ ثَوابٌ اِلا الدَمْعَةٌ فينا. 

هر چيزى پاداش و مزدى دارد ، مگر اشكى كه براى اهل بيت سلام الله عليهم اجمعين ريخته شود كه چيزى با آن برابرى نمى كند و مزد بى اندازه دارد.

(خبر مرفوع از امام صادق عليه السلام)

(كامل الزيارات –إبن قولويه- ص 106- ب 33- ح 6)

9-تبيين اهداف قيام اصلاح طلبانه سيد الشهداء خصوصا تكيه بر فريضه امر به معروف و نهي از منكر و بيان اسلام اصيل محمدي -علوي

 وَ أَنِّي لَمْ‏ أَخْرُجْ‏ أَشِراً وَ لَا بَطِراً وَ لَا مُفْسِداً وَ لَا ظَالِماً وَ إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِي أُمَّةِ جَدِّي ص أُرِيدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ الْمُنْكَرِ وَ أَسِيرَ بِسِيرَةِ جَدِّي وَ أَبِي‏ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ

(خبر محمد بن الحنفيه از امام حسين عليه السلام  حين خروج از مدينه)

(المناقب-إبن شهرآشوب-ج3 ص241-باب إمامة أبي عبدالله الحسين)

10-حب و بغض ها را سمت و سوي خدايي دادن

مِنْ أَوْثَقِ عُرَى الْإِيمَانِ أَنْ تُحِبَّ فِي اللَّهِ وَ تُبْغِضَ فِي اللَّه‏

(صحيحه سَعِيد الْأَعْرَج‏ از امام صادق عليه السلام)

(المحاسن-البرقي-ج 1 ص263-ب 34 ح 328 ، الأمالي- الصدوق- ص 578- م 85- ح13)

11-اين مجالس مروج اصل ولايت است كه  جامع همه اركان اسلام مي باشد

... الْوَلَايَةُ أَفْضَلُ لِأَنَّهَا مِفْتَاحُهُنَّ وَ الْوَالِي هُوَ الدَّلِيلُ عَلَيْهِن‏

(صحيحه زُرَارَة بن أعيَن از امام صادق سلام الله عليه)

الكافي-الكليني- ج2 ص18- ب دعائم الإسلام-ح5 ، تفسير العياشي-ج 1 ص 191- ح 109 –ذ آيه 96 و 97 سوره آل عمران)

12-ترويج توسل به عترت كه وسيله تقرب به خداوند هستند.

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَيْهِ‏ الْوَسِيلَة (سوره مائده ، آيه 35)

اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! از (مخالفت فرمان) خدا بپرهيزيد! و وسيله‏اى براى تقرب به او بجوئيد. نَحْنُ‏ الْوَسِيلَةُ إِلَى اللَّه‏

(خبر سَلمان فارسي از رسول الله صلي الله عليه و آله)

(بحار الأنوار – ج 25 ص 22- ب 1 – ح 38)

13- تبيين مقام عالي اهل بيت كه برگزيده خداوند هستند و شيعيانشان كه از جانب خداوند براي ياري گري اهل بيت گزينش شده اند.

14-تشويق به فدا كردن مال و جان را در راه اهل بيت.

إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى اطَّلَعَ إِلَى الْأَرْضِ فَاخْتَارَنَا وَ اخْتَارَ لَنَا شِيعَةً يَنْصُرُونَنَا وَ يَفْرَحُونَ‏ لِفَرَحِنَا وَ يَحْزَنُونَ لِحُزْنِنَا وَ يَبْذُلُونَ أَمْوَالَهُمْ وَ أَنْفُسَهُمْ فِينَا أُولَئِكَ مِنَّا وَ إِلَيْنَا .

(صحيحه أَبو بَصِير وَ مُحَمَّد بْنِ مُسْلِم‏ از امام صادق عليه السلام از جدشان اميرالمؤمنين عليه السلام.)

(تحف العقول – إبن شعبه الحراني – ص 123- حديث الأربعمائه ، الخصال- الصدوق –ج2 ص 635- حديث الأربعمائه)

15-ترويج ولايتمداري است كه يكي از مصاديقش شادماني در شادي اهل بيت و حزن و اندوه در غمهايشان است. ابراز همدردي در مصيبت عظماي اهل بيت و شريك شدن در شادي ها  و غمهاي آل محمد صلوات الله عليهم أجمعين كه باعث كسب درجات والاي بهشت مي شود.

إِنْ سَرَّكَ أَنْ تَكُونَ مَعَنَا فِي الدَّرَجَاتِ الْعُلَى مِنَ الْجِنَانِ فَاحْزَنْ لِحُزْنِنَا وَ افْرَحْ لِفَرَحِنَا وَ عَلَيْكَ بِوَلَايَتِنَا

(صحيحه رَيَّان بن شَبيب‏ از علي بن موسي الرضا سلام الله عليه)

(عيون أخبار الرضا- ج 1 ص 300- ب 28- ح58 ، إقبال الأعمال-السيد إبن طاووس-ج 2 ص 545)

16-  تجديد همه ساله عزاي حسيني موجب جلوگيري از فراموش شدن اصل واقعه كربلا مي  شود

قَالَ النَّبِيُّ يَا فَاطِمَةُ إِنَّ نِسَاءَ أُمَّتِي يَبْكُونَ عَلَى نِسَاءِ أَهْلِ بَيْتِي وَ رِجَالَهُمْ يَبْكُونَ عَلَى رِجَالِ أَهْلِ بَيْتِي وَ يُجَدِّدُونَ الْعَزَاءَ جِيلًا بَعْدَ جِيلٍ فِي كُلِّ سَنَة

(خبر مرفوع نبوي صلي الله عليه و آله )

(بحار الأنوار-المجلسي الأول-ج 44 ص293- ب 34- ح37)

17- اين مجالس مروج سنت حسنه اطعام و پذيرايي از مؤمنين است .

كه آ. عملي است خداپسندانه

 إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ إِطْعَامَ الطَّعَام‏

(صحيحه زُرارَة بن أعيَن از امام باقر عليه السلام)

(الكافي-الكليني- ج 4 ص 51- ب فضل إطعام الطعام – ح 8)

ب. يكي از نشانه هاي ايمان

مِنَ الْإِيمَانِ .....  إِطْعَامُ الطَّعَامِ

(صحيحه ْ حَمَّاد بْنِ عُثْمَانَ از امام صادق سلام الله عليه)

(الكافي-الكليني- ج 4 ص 50- ب فضل إطعام الطعام – ح 2)

18-  علاوه بر اينكه تفكر درمظلوميت هاي ائمه و خصوصا سيد الشهدا سلام الله عليه در حد ذاتش ، نوعي عبادت است.

نَفَسُ‏ الْمَهْمُومِ‏ لَنَا الْمُغْتَمِّ لِظُلْمِنَا تَسْبِيحٌ وَ هَمُّهُ لِأَمْرِنَا عِبَادَة

نفس كشيدن كسى كه براى ما اندوهگين است و براى ستمى كه به ما شده غمگين است، تسبيح مي باشد، و همت گماشتنش براى امر ما عبادت است .

(خبر عِيسَى بْنِ أَبِي مَنْصُور از امام صادق عليه السلام)

(الأمالي – المفيد- ص 338- م 40- ح 3)

19-بيان احكام دين و ذكر سيره پيامبر عظيم الشأن و ائمه اطهار

20-اين مراسم موجب ديدار مؤمنين با علما و رجال دين مي شود كساني كه همنشيني با آنها موجب شرف دنيا آخرت است و محبتشان مصداقي از دينداري.

 مَحَبَّةُ الْعَالِمِ‏ دِينٌ يُدَانُ بِه‏

(الخصال-الصدوق-ج 1 ص186-باب الثلاثه –ح 257)

(خبر كُمِيل بن زِياد از اميرالمؤمنين عليه السلام)

مُجَالَسَةُ أَهْلِ الدِّينِ شَرَفُ‏ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ.

(صحيحه منصور بن حازم از امام صادق سلام الله عليه )

(الكافي-الكليني –ج1 ص39-باب مجالسة العلماء و صحبتهم- ح 4)

و در پايان ، كساني كه به شيوه هاي مختلف سعي در تشكيك در شعائر و مجالس حسيني دارند ،دچار وسوسه شيطاني شده اند چرا كه در روايات اهل بيت عصمت اينطور آمده كه ابليس به اعوانش خطاب مي كند :

 فَاجْعَلُوا شُغُلَكُمْ بِتَشْكِيكِ‏ النَّاسِ‏ فِيهِمْ وَ حَمْلِهِمْ عَلَى عَدَاوَتِهِمْ وَ إِغْرَائِهِم بِهِمْ وَ أَوْلِيَائِهِمْ حَتَّى تَسْتَحْكِمُوا ضَلَالَةَ الْخَلْقِ وَ كُفْرَهُمْ وَ لَا يَنْجُو مِنْهُمْ نَاج‏

(خبر قوي قُدَامَة بْنِ زَائِدَة از زين العابدين عليه السلام)

(كامل الزيارات – ص 266- ب 88- ح 1 ، بحار الأنوار –المجلسي الأول- ج 45 ص 183- ب 39 – ح 30)

پس همه همّت و توان خود را در جهت تشكيك مردم نسبت به  اهل بيت قرار دهيد و مردم را به دشمني با آنها فرا بخوانيد و مردم را نسبت به اهل بيت و اولياي آنها بدبين كنيد تا گمراهي خلق و كفر ريشه بدواند و احدي از آنها نجات پيدا نكند.

لذا اين مظلوميت اهل بيت عليهم السلام و حتي تشكيكاتي كه حول اهل بيت خصوصا شعائرحسيني مي شود از قبل پيش بيني شده است. پس جاي تعجبي نيست از اينكه شياطيني پيدا مي شوند كه در فضائل سيد الشهداء تشكيك كنند.

وَكَذَلِكَ جَعَلْنَا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا شَيَاطِينَ الْإِنْسِ وَالْجِنِّ يُوحِي بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا وَلَوْ شَاءَ رَبُّكَ مَا فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَمَا يَفْتَرُونَ  وَلِتَصْغَى إِلَيْهِ أَفْئِدَةُ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ وَلِيَرْضَوْهُ وَلِيَقْتَرِفُوا مَا هُمْ مُقْتَرِفُونَ(سوره انعام ، آيات 112 و 113)

اين گونه در برابر هر پيامبرى، دشمنى از شياطين انس و جنّ قرار داديم; آنها بطور سرّى سخنان ظاهر فريب و بى اساس (براى اغفال مردم) به يكديگر القا مى كردند ، و اگر پروردگارت مى خواست، چنين نمى كردند (ولى ايمان اجبارى سودى ندارد.) بنابراين، آنها و تهمت هايشان را به حال خود واگذار. نتيجه (وسوسه هاى شياطين) اين خواهد شد كه دلهاى كسانى كه به قيامت ايمان ندارند ، به آنها متمايل گردد و به آن راضى شوند و هر گناهى كه بخواهند ، مرتكب شوند .

الراجي شفاعة العترة الطاهرة- عزيز سالمي

محرم الحرام 1435 ه . ق

صَلَّى اللَّهُ عَلَيْكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّه ، صَلَّى اللَّهُ عَلَيْكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّه ، صَلَّى اللَّهُ عَلَيْكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّه

السَّلَامُ عَلَى الْحُسَيْنِ الْمَظْلُومِ الشَّهِيدِ السَّلَامُ عَلَى أَسِيرِ الْكُرُبَاتِ وَ قَتِيلِ الْعَبَرَات

سَيِّدِي‏ مَا خَابَ‏ مَنْ‏ تَمَسَّكَ‏ بِكَم وَ أمِنَ مَن لَجَأَ إِلَيْكم‏ يا لَيْتَنَا كُنّا مَعَكُمْ فَنَفُوزَ فَوْزاً عَظِيما


زيارت ائمه ، از مصاديق وفاي به عهد ولايت آنان است:


عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ الْوَشَّاءِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ الرِّضَا ع يَقُولُ إِنَّ لِكُلِّ إِمَامٍ عَهْداً فِي عُنُقِ أَوْلِيَائِهِ وَ شِيعَتِهِ وَ إِنَّ مِنْ تَمَامِ الْوَفَاءِ بِالْعَهْدِ وَ حُسْنِ الْأَدَاءِ زِيَارَةَ قُبُورِهِمْ فَمَنْ زَارَهُمْ رَغْبَةً فِي زِيَارَتِهِمْ وَ تَصْدِيقاً بِمَا رَغِبُوا فِيهِ كانوا [كَانَ‏] أَئِمَّتُهُمْ شُفَعَاءَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ.(1)

از حسن بن علي وشّاء نقل كرده‏اند كه وى گفت: شنيدم از امام رضا عليه السّلام كه مى‏فرمودند:

هر امامى در گردن دوستان و شيعيانش عهدى دارد و زيارت قبورشان از مصاديق وفاء به عهد و حسن اداء وظيفه محسوب مى‏شود، لذا كسى كه از روى رغبت و ميل به زيارتشان رود ايشان در روز قيامت شفيع او خواهند بود.


زيارت اربعين ، از شاخصه هاي بارز مؤمن :


رُوِيَ عَنْ أَبِي مُحَمَّدٍ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ الْعَسْكَرِيِّ ع أَنَّهُ قَال : عَلَامَاتُ الْمُؤْمِنِ خَمْسٌ صَلَاةُ الْخَمْسِينَ وَ زِيَارَةُ الْأَرْبَعِينَ وَ التَّخَتُّمُ فِي الْيَمِينِ وَ تَعْفِيرُ الْجَبِينِ وَ الْجَهْرُ بِبِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ(2)

از امام عسكري عليه السلام نقل شده كه آن جناب فرمودند :

 نشانه هاي (بارز) مؤمن ، پنج چيز است :

 پنجاه و يك ركعت نماز (مجموع فرائض كه هفده ركعت است با نوافل كه سي و چهار ركعت اند)در هر شبانه روز ،زيارت اربعين(ابا عبدالله الحسين) ،انگشتر به دست انگشت دست راست گذاردن ،پيشاني به خاك ساييدن(در نماز) ،و بلند خواندن بسم الله (در نماز)

تأكيد ويژه ائمه به زيارت قبر ابا عبدالله الحسين  :

مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ مُرُوا شِيعَتَنَا بِزِيَارَةِ قَبْرِ الْحُسَيْنِ ع فَإِنَّ إِتْيَانَهُ يَزِيدُ فِي الرِّزْقِ وَ يَمُدُّ فِي الْعُمُرِ وَ يَدْفَعُ مَدَافِعَ السُّوءِ وَ إِتْيَانَهُ مُفْتَرَضٌ عَلَى كُلِّ مُؤْمِنٍ يُقِرُّ لَهُ بِالْإِمَامَةِ مِنَ اللَّه(3)

محمّد بن مسلم طائي، از حضرت ابى جعفر(محمد باقر) عليه السّلام حضرت فرمودند:

شيعيان ما را به زيارت قبر حضرت حسن بن على عليهما السّلام امر كنيد چه آنكه زيارت آن حضرت رزق و روزى را زياد و عمر را طولانى كرده و امورى كه بدى و شر را جلب مى‏كنند دفع مى‏نمايد. و زيارت آن حضرت بر هر مؤمنى كه اقرار به امامت حضرتش از طرف حق تعالى دارد واجب و لازم است. (واجب كفايي است)

زيارت قبر ابا عبدالله ، خواسته عرشيان :

عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ لَيْسَ شَيْ‏ءٌ فِي السَّمَاوَاتِ إِلَّا وَ هُمْ يَسْأَلُونَ اللَّهَ أَنْ يُؤْذَنَ لَهُمْ فِي زِيَارَةِ الْحُسَيْنِ ع فَفَوْجٌ يَنْزِلُ وَ فَوْجٌ يَعْرُجُ(4)

هيچ چيزي در آسمان‏ها نيست مگر آنكه از خداوند متعال درخواست دارند كه به ايشان اذن داده شود تا حضرت حسين بن على عليهما السّلام را زيارت كنند پس فوجى از آسمان نازل شده (و به زيارت آن جناب رفته )و فوجى (پس از زيارت) به آسمان مى‏روند.

ولايت ، متمم اعمال و كامل كننده دين

چرا كه (تَمَامُ الْحَجِّ لِقَاءُ الْإِمَامِ)(5) تمام بودن حجّ ، به زيارت امام عليه السلام است.

وقتي ملاحظه مي كنيم كه فلسفه كنگره بزرگ اسلامي حج كه در آن مسلمانان از اقصي نقاط عالم در مكه مكرمه گرداگرد بيت العتيق طواف مي كنند ، هدفش اتصال مسلمين به امام است و اينكه بعد از اداي هر فريضه اي ، با امام تجديد عهد كنند .

بهانه اي براي تجديد عهد به ولي :

عَنْ أَبِي حَمْزَةَ الثُّمَالِيِّ قَالَ دَخَلْتُ عَلَى أَبِي جَعْفَرٍ ع وَ هُوَ جَالِسٌ عَلَى الْبَابِ الَّذِي إِلَى الْمَسْجِدِ وَ هُوَ يَنْظُرُ إِلَى النَّاسِ يَطُوفُونَ فَقَالَ يَا أَبَا حَمْزَةَ بِمَا أُمِرَ هَؤُلَاءِ فَلَمْ أَدْرِ مَا أَرُدُّ عَلَيْهِ فَقَالَ إِنَّمَا أُمِرُوا أَنْ يَطُوفُوا بِهَذِهِ الْأَحْجَارِ ثُمَّ يَأْتُونَّا فَيُعْلِمُونَّا وَلَايَتَهُمْ(6)

از ابى حمزه ثمالى نقل كرده كه وى گفت: بر حضرت ابى جعفر عليه السّلام داخل شدم، آن حضرت بر دربى كه به طرف مسجد (الحرام) نصب شده بود نشسته و به مردمى كه طواف مى‏كردند مى‏نگريستند، حضرت به من فرمودند: اى ابو حمزه اين مردم به چه امر شده‏اند؟

من ندانستم چه جواب بگويم لذا از جواب فرو ماندم، حضرت خودشان فرمودند: ايشان مأمورند كه اين سنگها را طواف كرده سپس نزد ما آيند و دوستى خود را به ما نشان دهند.

دعاي امام صادق عليه السلام براي زائران ابا عبدالله الحسين صلوات الله عليه.

عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ وَهْبٍ قَالَ اسْتَأْذَنْتُ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فَقِيلَ لِي ادْخُلْ فَدَخَلْتُ فَوَجَدْتُهُ فِي مُصَلَّاهُ فَجَلَسْتُ حَتَّى قَضَى صَلَاتَهُ فَسَمِعْتُهُ وَ هُوَ يُنَاجِي رَبَّهُ وَ هُوَ يَقُولُ  : يا مَنْ خَصَّنَا بِالْكَرَامَةِ وَ وَعَدَنَا الشَّفَاعَةَ وَ حَمَّلَنَا الرِّسَالَةَ وَ جَعَلَنَا وَرَثَةَ الْأَنْبِيَاءِ وَ خَتَمَ بِنَا الْأُمَمَ السَّالِفَةَ وَ خَصَّنَا بِالْوَصِيَّةِ وَ أَعْطَانَا عِلْمَ مَا مَضَى وَ عِلْمَ مَا بَقِيَ وَ جَعَلَ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْنَا اغْفِرْ لِي وَ لِإِخْوَانِي وَ زُوَّارِ قَبْرِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ الَّذِينَ أَنْفَقُوا أَمْوَالَهُمْ وَ أَشْخَصُوا أَبْدَانَهُمْ رَغْبَةً فِي بِرِّنَا وَ رَجَاءً لِمَا عِنْدَكَ فِي صِلَتِنَا وَ سُرُوراً أَدْخَلُوهُ عَلَى نَبِيِّكَ مُحَمَّدٍ وَ إِجَابَةً مِنْهُمْ لِأَمْرِنَا وَ غَيْظاً أَدْخَلُوهُ عَلَى عَدُوِّنَا أَرَادُوا بِذَلِكَ رِضْوَانَكَ فَكَافِهِمْ عَنَّا بِالرِّضْوَانِ وَ اكْلَأْهُمْ بِاللَّيْلِ وَ النَّهَارِ وَ اخْلُفْ عَلَى أَهَالِيهِمْ وَ أَوْلَادِهِمُ الَّذِينَ خُلِّفُوا بِأَحْسَنِ الْخَلَفِ وَ اصْحَبْهُمْ وَ اكْفِهِمْ شَرَّ كُلِّ جَبَّارٍ عَنِيدٍ وَ كُلِّ ضَعِيفٍ مِنْ خَلْقِكَ أَوْ شَدِيدٍ وَ شَرَّ شَيَاطِينِ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ وَ أَعْطِهِمْ أَفْضَلَ مَا أَمَّلُوا مِنْكَ فِي غُرْبَتِهِمْ عَنْ أَوْطَانِهِمْ وَ مَا آثَرُونَا عَلَى أَبْنَائِهِمْ وَ أَهَالِيهِمْ وَ قَرَابَاتِهِمْ اللَّهُمَّ إِنَّ أَعْدَاءَنَا عَابُوا عَلَيْهِمْ خُرُوجَهُمْ فَلَمْ يَنْهَهُمْ ذَلِكَ عَنِ النُّهُوضِ وَ الشُّخُوصِ إِلَيْنَا خِلَافاً عَلَيْهِمْ فَارْحَمْ تِلْكَ الْوُجُوهَ الَّتِي غَيَّرَتْهَا الشَّمْسُ وَ ارْحَمْ تِلْكَ الْخُدُودَ الَّتِي تُقَلَّبُ عَلَى قَبْرِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع وَ ارْحَمْ تِلْكَ الْأَعْيُنَ الَّتِي جَرَتْ دُمُوعُهَا رَحْمَةً لَنَا وَ ارْحَمْ تِلْكَ الْقُلُوبَ الَّتِي جَزِعَتْ وَ احْتَرَقَتْ لَنَا وَ ارْحَمْ تِلْكَ الصَّرْخَةَ الَّتِي كَانَتْ لَنَا اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْتَوْدِعُكَ تِلْكَ الْأَنْفُسَ وَ تِلْكَ الْأَبْدَانَ حَتَّى تُرَوِّيَهُمْ‏ مِنَ الْحَوْضِ يَوْمَ الْعَطَشِ(7)

معاوية بن وهب گويد: بر حضرت صادق عليه السّلام وارد شدم اجازه ورود خواستم ، به من اجازه داد شد  و گفتند داخل شو ، داخل شدم در حالى كه امام عليه السّلام در محراب خويش به نماز مشغول بود، من كنارى نشستم تا از نماز فارغ شد و به سجده رفته به دعا پرداخت، شنيدم چنين مناجات ميكرد:

 اى كه ما را بكرامت و بزرگى مخصوص نموده‏اى، و وعده شفاعت عطا فرموده‏اى، و پيام رسالت بر عهده ما نهاده‏اى، و ما را وارث پيامبران قرار داده‏اى، و سلسله امم (و نبوّات) را بما پايان بخشيده‏اى، و منصب وصايت را ويژه ما خاندان ساخته‏اى، و علم گذشته و آينده را بما ارزانى داشته‏اى، و دلهاى مردم را بسوى ما توجّه داده‏اى، بيامرز مرا و برادران دينيم را، و نيز زائرين قبر پدرم حسين بن علىّ عليهما السّلام را، آنان كه مخارجى متحمّل شده و بسوى ما كوچ كرده‏اند بجهت ميل و رغبتى كه در صله‏ و نيكى بما دارند، و باميد اجر و پاداشى كه در محبّت و دوستى با ما نزد تو است، و براى شادى و سرور قلب پيغمبرت محمّد صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم، و پذيرش امر و دستور و ولايت ما، و خشمگين ساختن دشمنان ما، قصدشان در تمام اين امور رضايت و خشنودى تو است، پس پاداش ده ايشان را از جانب ما ببهشت و مقام رضايت، و محفوظ بدار آنان را در شب و روز، و خانواده و فرزندانشان را در نبودن ايشان ببهترين وجه سرپرستى نما و يارشان باش، و دور گردان از آنها شرّ و فساد هر سركش بد كردار مخالف حق را، و شرّ هر ناتوان يا توانا و هر شيطانى از انس و يا جن را، و بديشان عطا فرما آنچه آرزو دارند از پاداش در اين غربت و دورى از وطن و مقدّم داشتن ما بر فرزند و خانمان و خويشانشان.

بار الها دشمنان ما اين سفر را بر زائرين ما عيب گيرند و آن را نامعقول شمرند، و آنان را سرزنش كنند ولى اينها بهيچ وجه جلوگير دوستان ما از اقدام بدين عمل و شتافتن آنها بسوى ما نشود، و على رغم دشمنان ما بدان تصميم گرفته و مبادرت مى‏ورزند، پس پروردگارا بر اين رخسارها كه از تابش آفتاب در اين راه رنگش دگرگون گشته، و بر اين گونه‏ها كه بقبر حسين عليه السّلام سائيده شده و بر اين ديدگانى كه از سوز دل براى ما اشكش جارى شده، و بر اين دلها كه در مصيبت ما بيتاب گشته و سوخته، و بر اين فغان و خروشها كه براى مظلوميّت ما بر كشيده شده رحمت آور.

بار الها من اين جانها و اين جسمها را بتو ميسپارم تا در آن روز كه تشنگى همه را فرا ميگيرد از حوض كوثر سيرابشان فرمائى.

از آثار زيارت قبر ابي عبدالله عليه السلام : شروع صفحه اي جديد از  يك زندگي تازه

 عَنْ شُعَيْبٍ الْعَقَرْقُوفِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قُلْتُ لَهُ مَنْ أَتَى قَبْرَ الْحُسَيْنِ ع مَا لَهُ مِنَ الْأَجْرِ وَ الثَّوَابِ قَالَ يَا شُعَيْبُ مَا صَلَّى عِنْدَهُ أَحَدٌ وَ دَعَا دَعْوَةً إِلَّا اسْتُجِيبَ عَاجِلَةً وَ آجِلَةً قُلْتُ زِدْنِي قَالَ أَيْسَرُ مَا يُقَالُ لِزَائِرِ الْحُسَيْنِ ع قَدْ غُفِرَ لَكَ فَاسْتَأْنِفِ الْيَوْمَ عَمَلًا جَدِيدا(8)

از شعيب عقرقوفى از حضرت ابى عبد اللَّه عليه السّلام، وى گفت:

محضرت مبارك آن حضرت عرضه داشتم: فدايت شوم ثواب و اجر كسى كه به زيارت قبر حضرت امام حسين عليه السّلام برود چيست؟

حضرت فرمودند:

اى شعيب احدى كنار قبر آن حضرت نمازى نمى‏خواند مگر آنكه حق تعالى‏ از او مى‏پذيرد، و احدى در آنجا دعاء نمى‏كند مگر آنكه خداوند متعال خواسته‏اش را در دنيا و آخرت برآورده مى‏نمايد.

 

عرض كردم: فدايت شوم: بيشتر بفرمائيد.

حضرت فرمودند:

اى شعيب كمترين چيزى كه در باره زائر حسين بن على عليهما السّلام گفته مى‏شود اين است كه به وى خطاب كرده و مى‏گويند:

اى بنده خدا، حق تعالى تو را آمرزيده، پس امروز عمل جديد تازه‏اى را آغاز نما.

پي نوشتها :

1-وسائل الشيعه-ج 14- ص 322- باب 1 از ابواب المزار و ما يناسبه – ح5

سند : محمد بن علي بن الحسين عن محمد بن الحسن عن الصفار عن أحمد بن محمد عن الوشاء عن أبي الحسن الرضا.

سند روايت صحيح است.

2-وسائل الشيعه-ج 14- ص 478- باب 56 از ابواب المزار و ما يناسبه – ح1

شيخ طوسي(رضوان الله عليه) اين روايت را مرفوعا از امام عسكري عليه السلام نقل كرده است.

3-وسائل الشيعه-ج 14- ص 445- باب 45 از ابواب المزار و ما يناسبه – ح5

سند :جعفر بن محمد بن قولويه عن أبيه عن سعد بن عبد الله عن أحمد بن محمد عن محمد بن إسماعيل بن بزيع عن أبي أيوب عن محمد بن مسلم عن أبي جعفر عليه السلام.

سند صحيح است.

4-وسائل الشيعه-ج 14- ص 414- باب 37 از ابواب المزار و ما يناسبه – ح10

سند : الصدوق عن محمد بن موسى بن المتوكل عن عبد الله بن جعفر الحميري عن أحمد بن محمد بن عيسى عن الحسن بن محبوب عن إسحاق بن عمار عن  أبا عبد الله ع .

سند روايت صحيح است.

5- وسائل الشيعه-ج 14- ص 324- باب 1 از ابواب المزار و ما يناسبه – ح8

محمد بن علي بن الحسين (الصدوق) عن محمد بن علي ماجيلويه عن محمد بن يحيى عن محمد بن الحسين عن محمد بن سنان عن عمار بن مروان عن جابر عن أبي جعفر ع

سند روايت صحيح است.

6-وسائل الشيعه-ج 14- ص 324- باب 1 از ابواب المزار و ما يناسبه – ح9

سند : محمد بن علي بن الحسين عن علي بن حاتم عن حميد بن زياد عن الحسن بن محمد بن سماعة عن الحسين بن هاشم عن عبد الله بن مسكان عن أبي حمزة الثمالي عن ابي جعفر ع.

سندش موثق است.

7-وسائل الشيعه-ج 14- ص 412و 413- باب 37 از ابواب المزار و ما يناسبه – ح7

الصدوق عن أبيه عن سعد بن عبد الله عن يعقوب بن يزيد عن ابن أبي عمير عن معاوية بن وهب عن أبي عبد الله عليه السلام.

سندش در نهايت صحت است.

8-وسائل الشيعه-ج 14- ص 538- باب 76 از ابواب المزار و ما يناسبه – ح4

جعفر بن محمد بن قولويه عن الحسن بن عبد الله بن محمد بن عيسى عن أبيه عن الحسن بن محبوب عن العلاء بن رزين عن شعيب العقرقوفي عن أبي عبد الله ع .

سندش در نهايت صحت است.

 

پنج شنبه 14 10 1391 12:53

مشروعيت عزاداري از آيات قرآن

اگر براي يك عمل و رفتاري، دليل عقلي بر نفي و اثبات آن وجود نداشته باشد، به معناي آن نيست كه آن عمل يا رفتار غير مشروع است، چنان كه از نظر شرعي، نبودن دليل، موجب غير مشروع بودن نيست، وگرنه مي‌بايست بسياري از رفتارهايي را كه در صدر اسلام نبود و بعداً به وجود آمد، غير مشروع دانست. هم‌چنين بسياري از امور كه در آيات قرآن، به طور صريح نيامده، در سنت پيامبر اسلام(ص) وجود داشته است.
بعد از بيان اين مقدمه، ببينيم آيا قرآن كريم (كه جامع تمامي احكام و معارف و منبع شناخت دين مي‌باشد) از عزاداري و سوگواري سخني گفته است؟ آيا در قرآن شاهد و قرينه‌اي بر اثبات يا نفي عزاداري وجود دارد؟
آياتي وجود دارد كه مي‌توان پديده عزاداري (حتى عزاداري بر بزرگان دين) را از آن برداشت كرد كه به برخي اشاره مي‌كنيم:
1ـ عزاداري و بزرگداشت شعائر الهي:
«ومن يعظّم شعائر الله فإنّها مِن تقوى القلوب»(1).
بي‌شك بزرگداشت شعائر الهي، از دستورهاي اساسي دين است.
دو بحث در اين جا قابل طرح است:
أ) منظور از شعائر چيست؟
ب) آيا شعائر عموميت دارد يا مخصوص شعائر خاصي است؟
در مورد بحث اوّل مطالب متنوعي مطرح شده است، كه بررسي و تحليل آن، ما را از پاسخ دور ‌مي‌كند.
در مورد بحث دوم، برخي از عالمان شيعي و سني به عموميت و شمول شعائر اشاره كرده‌اند:
أ) صاحب جان هندي حنفي از عالمان اهل سنت در ذيل آيه مذكور ‌مي‌نويسد «شعائر جمع شعير به معناي علامت است، و هر چه كه از ديدن آن، خدا به ياد آيد، شعائر خداست و شعائر الله اختصاص به صفا و مروه ندارد...»(2).
ب) ملا احمد نراقي از عالمان شيعه‌ مي‌نويسد: «برخي از فقها و مفسران عقيده دارند كه آيه دلالت بر عموم و شمول دارد. چنانچه اين نظريه پذيرفته شود، تعظيم همة شعائر اگر واجب نباشد، استحباب و رجحان دارد، زيرا شعائر منسوب به خداوند بزرگ است.(3)
علامه طباطبايي شعائر را به معناي نشانه‌هاي عظمت و تقواي الهي دانسته، و آن را منحصر به موارد خاصي نمي‌داند.(4)
از اين رو به طور عموم ‌مي‌توان استفاده كرد كه در هر زمان يا مكان، عملي كه ياد خدا و زمينه تقوا ورشد معنوي و روحي را فراهم آورد، در صورتي كه در چهارچوب قوانين و دستورهاي اسلام قرار داشته باشد، جزء شعائر الهي است.
بنابراين با توجه به دلايلي كه عزاداري‌ها را مشروع دانسته، به طور مسلّم عزاداري براي اولياي الهي (كه براي حفظ دين، جان خود را قرباني كرده‌اند) از بارزترين نشانه‌ها و شعائر ديني است، چرا كه در اين مراسم جز فراگيري مسائل دين و يادآوري شهامت‌ها و ايثارگري‌هاي شهيدان، سخني ديگري طرح نشده، سخن از دشمني با دشمنان خدا و دوستي با دوستان خدا است.
2ـ عزاداري فرياد ستمديدگان
«لا يحبّ الله الجهر بالسوء مِن القول إلاّ مَن ظُلِم(5)؛ خداوند فرياد زدن را دوست ندارد، جز براي كساني كه مورد ستم قرار گرفته‌اند».
در اين آيه خداوند به همة مظلومان اجازه فرياد و افشاگري داده، بزرگ‌ترين ظلم آن است به حقوقي كه خدا براي برخي قرار داده است، تجاوز شود. يكي از اين حقوق طبق آيه ولايت(6)، حق ولايت و امامت است. تعدّي به حق خدادادي، بزرگ‌ترين ظلم است، زيرا ساير ظلم‌هاي فردي و تجاوزهاي اجتماعي، از آن سرچشمه‌ مي‌گيرد. ستيز با حاكميت ولي خدا و ساير ارزش‌ها، ستمي بزرگ و ناروا است.
حق ولايت و امامت تنها حق كساني كه از آنها به ستم گرفته شده نيست، بلكه علاوه بر آن، حق انسان‌ها و امتي است كه از نور ولايت و امامت و هدايت آن محروم شده‌اند. حق ما و تمام انسان‌ها است كه از فيض وجود امام و راهنمايي و هدايت او (چه در گذشته و چه در زمان حال) بي‌بهره مانديم و با شهادت آنان، يكي از اركان هدايت نابود گشت.
بي‌ترديد امام حسين(ع) يكي از كساني است كه خدا حق ولايت و حاكميت براي ايشان قرار داده است و يزيد و يزيديان جزء طاغوتيان هستند. طبق آيه، جامعه اسلامي و هر مسلماني در برابر چنين حادثه‌اي اندوهبار و غمناك (كه در آن فرزند نازنين پيامبر را به شهادت رسانده‌اند) بايد فرياد برآورد و به دادخواهي، نيز افشاگري و رسوا كردن ستمگران بپردازد و چهرة كثيف و زشت آنان را روشن سازد. فريادها و عزاداري‌هايي كه در اين راستا باشد، از مصاديق «جهر من القول» است كه خدا آن را دوست دارد. حضرت امام(ره) مي‌گويد: گريه بر مظلوم، فرياد بر ظالم است.(7)
3ـ سوگواري يعقوب در فراق يوسف
از آيه 84 سوره يوسف كه در مورد حضرت يعقوب است، ‌مي‌توان به مشروعيت عزاداري استدلال كرد:
«يا أسفي على يوسف وابيضّتْ عيناه من الحزن فهو كظيم؛ وا اسفا بر فراق يوسف! در حالي كه يعقوب خشم خود را فرو‌ مي‌خورد، چشمانش از اندوه سفيد شد».
حضرت يعقوب و حضرت يوسف، هر دو پيامبر بودند و گريه حضرت يعقوب بر حضرت يوسف، تنها به جهت پدر و فرزندي نبود، بلكه گريه يك پيامبر در غم فراقِ پيامبر ديگر بود. فقط جنبه عاطفي در آن نيست و جهات مهم ديگري مطرح است.
با توجه به اين كه ذكر هر داستاني در قرآن كريم به جهت نكات و پيام‌هايي است كه داستان حاوي آن است، شايد مهم‌ترين و بارزترين پيام آيه، پسنديده بودن گريه بر محبوب از دست رفته باشد، كه رابطة فرد با وي رابطة ديني و الهي است، بنابراين از عمل اين پيامبر الهي، پسنديده بودن گريه بر اولياي خداوند استفاده ‌مي‌شود.
هنگامي كه از امام سجاد(ع) سبب گريه بيش از حد را مى‏پرسيدند، آن حضرت مصائب جانگداز كربلا را بازگو مى‏كرد ومى‏فرمود: «مرا ملامت نكنيد. يعقوب، پس از آن كه يك فرزند خود را از دست داد آنقدر گريست تا از غصه چشمهايش سفيد شد، در حالى كه يقين به مرگ فرزندش نداشت در حالى كه من به چشم خود ديدم كه در نيم روز چهارده نفر از اهل بيت مرا سر بريدند. انتظار داريد داغ آنها از دلم بيرون برود؟!(8)
از فراق روى يك يوسف اگر يعقوب سوخت هجر هفتاد و دو يوسف كرده خونين دل مرا
---------------------------------------------------------------------------------------------
پي‌نوشت‌ها:
1ـ حج(22)، آيه 32.
2ـ اصول الاربعه في ترديد الوهابيه، صاحب جان هندي، ص 30.
3ـ عوائد الايام، ص 31.
4ـ تفسير الميزان، ج 1، ص 414، ذيل آيه 165 سوره بقره.
5ـ نساء (4) آيه 148.
6ـ مائده (5) آيه 55.
7ـ صحيفة نور، ج 8، ص 70.
8- امالى صدوق، مجلس 29، ص 121.

 

 

پنج شنبه 8 10 1390 12:41
X