معرفی وبلاگ
وَإِنَّمَا سُمِّيَتِ الشُّبْهَةُ شُبْهَةً لاَِنَّهَا تُشْبِهُ الْحَقَّ، فَأَمَّا أَوْلِيَاءُ اللهِ فَضِيَاؤُهُمْ فِيهَا الْيَقِينُ، وَدَلِيلُهُمْ سَمْتُ الْهُدَى ، وَأَمَّا أَعْدَاءُ اللهِ فَدُعَاؤُهُمْ الضَّلالُ، وَدَلِيلُهُمُ الْعَمْى... نهج الباغه خطبه 38 شُبهه را از اين جهت شُبهه ناميده اند كه شبيه و مانند حق است، پس روشني دوستان خدا در چيزهاي شُبهه ناك، ايمان و يقين است، و راهشان راه هدايت و رستگاري است و اما دشمنان خدا پس دعوت آنان به ضلالت و گمراهي است، و راهنماي آنان كوري آنان مي‎باشد.
صفحه ها
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 502380
تعداد نوشته ها : 502
تعداد نظرات : 163
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان

آيا پيامبران ارث به جا نمي گذارند؟

حديثي كه ابوبكر جعل كرد و به اين بهانه فدك را به حضرت زهرا سلام الله عليها نداد مخالف آيات متعددي از قرآن كريم است. ابوبكر گفت «من از پيامبر شنيدم كه فرمود:ما پيامبران ارثي از خود نمي‌گذاريم و هر چه كه بعد از ما بماند صدقه خواهد بود»
اما خداوند در قرآن ماجراي ارث بردن از پيامبران را اين‌گونه بيان مي‌كند: «وَوَرِثَ سُلَيْمَانُ دَاوُدَ» «و سليمان وارث داوود شد» (نمل16) و نيز مي‌فرمايد «فَهَبْ لِي مِن لَّدُنكَ وَلِيّاً * يَرِثُنِي وَيَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ وَاجْعَلْهُ رَبِّ رَضِيّاً» (مريم 5و6)
و در جاي ديگر به طور عام در مورد ارث مي‌فرمايد:
الف: «يُوصِيكُمُ اللَّهُ فِي أَوْلَادِكُمْ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ» «خداوند در باره فرزندانتان به شما سفارش مى‏كند كه سهم (ميراث) پسر، به اندازه سهم دو دختر باشد.» نساء/ 11.
ب: «وَلَكُمْ نِصْفُ مَا تَرَكَ أَزْوَاجُكُمْ إِنْ لَمْ يَكُنْ لَهُنَّ وَلَدٌ فَإِنْ كَانَ لَهُنَّ وَلَدٌ فَلَكُمُ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَكْنَ و َلَهُنَّ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَكْتُمْ إِنْ لَمْ يَكُنْ لَكُمْ وَلَدٌ فَإِنْ كَانَ لَكُمْ وَلَدٌ فَلَهُنَّ الثُّمُنُ مِمَّا تَرَكْتُمْ» «و براى شما، نصف ميراث زنانتان است، اگر آن‌ها فرزندى نداشته باشند. و اگر فرزندى داشته باشند، يك چهارم از آن شماست پس از انجام وصيتى كه كرده‏اند، و اداى دين (آن‌ ها) و براى زنان شما، يك چهارم ميراث شماست‏» نساء/ 12
ج. «و َلِكُلٍّ جَعَلْنَا مَوَالِيَ مِمَّا تَرَكَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ.» «براى هر كسى، وارثانى قرار داديم، كه از ميراث پدر و مادر و نزديكان ارث ببرند»
حال اگر خداوند از طرفي به همه مردم امر كرده است كه ارث بگذارند و پيامبران هم ارث مي‌گذارند، و از طرف ديگر پيامبران را در بعد بشري مانند بقيه انسان‌ها قرار داده و مي‌فرمايد «قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ...»كهف/110» ( بگو: من فقط بشرى هستم مثل شما) چگونه است كه همه مردم و همه پيامبران بايد ارث بگذارند ولي تنها و تنها پيامبر خاتم است كه ارث نمي‌گذارد؟
دقت شود كه لفظ ارث و مشتقات آن مثل: وارث و موروث و يرث و… براى اموال و حقوق قابل انتقالى كه ميت به جا مى‌گذارد وضع شده و معناى حقيقى ارث چيزى غير از اين نيست، و در هر معنايى غير از اين، مَجاز است. بنابراين ارثي كه حضرت داود و حضرت زكريا برجاي گذاشتند ارث مالي است و واضح است حديثي كه ابوبكر به آن استناد كرد از جعليات خود اوست.
همچنين اين حديث با احاديث ديگري كه از پيامبر رسيده است درتناقض است، به عنوان مثال رسول گرامي اسلام در حديثي فرمودند «لِكُلِّ نَبي وَصي وَ وارث و انّ عَليًّا وَصيّي وَ وارِثي» (ميزان الاعتدال 2/273 ، مناقب خوارزمي ص 85 ، ‌تاريخ مدينه دمشق 2/392 .... )
اين ايات وحديث و امثال آن سخن ابوبكر را تكذيب مي‌كند.

اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمدا و آل محمد و آخر تابع له علي ذلك

نوشته شده توسط : عزيز سالمي

سه شنبه 23 1 1390 11:41

چرا سردار رشيد اسلام وقتي به همسرش حمله كردند دست به شمشير نشد؟

مساله رشادت و شجاعت حضرت امير (ع)و مقابله با ظالم و باز پس گيري حق مظلوم و دفاع از او قابل انكار نيست اما مقام ظهور و اجراي آن بايد فراهم باشد كه در اينجا فراهم نبود .
متاسفانه ما زماني كه مي خواهيم يك حادثه تاريخي را بررسي كنيم آن حادثه را مجزا و بدون در نظر گرفتن فضاي حاكم در جريان حادثه ، مورد بررسي قرار مي دهيم لذا برخي قطعات پازل واقعه با يكديگر همخواني ندارد ، در حقيقت بررسي شرايط و احوال اجتماعي عصر پس از پيامبر (ص) به گونه اي رقم خورد كه برخي حوادث در لفافه اي از بهت و سانسور و خفقان رخ داد و ما اكنون پس از هزار و اندي سال زماني كه آن جريانات را به نقد و بررسي و كنكاش ميگزاريم متوجه مي شويم كه برخي قطعات با يكديگر همخواني ندارد ، اگر دختر رسول خدا(ص) حقش رعايت شده و ارتباط حضرت امير (ع) با خلفا ارتباطي دوستانه بود چرا نقلهايي از نوع گلايه مندي و نارضايتي و شكوه و شكايت از جانب حضرت امير عليه الاف التحية و الثنا و حضرت زهراي مرضيه سلام الله عليها به ما رسيده است ؟
همواره دست بشمشير نشدن دليل حقانيت طرف مقابل نيست دلايل زيادي براي اين مساله وجوددارد : رويارويي با مسلمانان منافق ، عدم وجود ياوران كافي ، ايجاد تفرقه و بوجود آوردن جنگ داخلي كه نتيجه اي جز تضعيف حكومت مركزي – ولو غاصب – نداشت و اينها هيچ يك نه تنها به نفع اسلام و مسلمين نبود بلكه حضرت صدقه كبري (سلام الله عليها ) اساسا جان خود را براي همين مساله – حفظ اسلام و پرهيز از انحراف آن و از ميان رفتن آن – گذاشت .

حقايق تاريخي را با اين‌گونه سؤالات نمي‌توان زير سؤال برد. اين سؤال مانند اين است كه بگوييم با وجود اينكه پيامبر(ص) از حضرت علي (ع) شجاع تر بود ولي چرا به كساني كه به او سنگ مي‌زدند و فضولات حيوانات را بر سر او مي‌ريختند و توهين مي‌كردند با مهرباني رفتار مي‌كرد و در مقابل آنان سكوت مي‌كرد، پس چون كسي جرأت اين كار را نداشته، سنگ زدن به پيامبر جرياني دروغ است!

به راستي چرا هنگامي كه ‌سميه (مادر عمار) را در مقابل چشمان پيامبر (ص) آنقدر شكنجه كردند كه شهيد شد، رسول گرامي‌اسلام (ص) شمشير نكشيدند و ابوجهل و ياران او را نكشتند؟ به راستي چرا پس از اينكه چندين نفر از مسلمانان زير شكنجه مشركين شهيد شدند حضرت رسول (ص)امر به هجرت نمودند؟ چرا امر به جنگ ومقابله نكردند؟ آيا جز اين است كه ايشان يار و ياوري نداشتند؟ حضرت علي عليه السلام هم در واقعه شهادت حضرت زهرا سلام الله عليها به همين دليل دست به شمشير نبردند.
آري در واپسين روزهاي زندگي پيامبر اكرم(صلي‌الله عليه وآله وسلم)، چند تن از سران قبايل عرب، ادعاي پيغمبري كردند. پس از انتشار خبر رحلت آن حضرت(صلي‌الله عليه وآله وسلم)، شمار آنان بيشتر شد. افزون بر آن، شمار زيادي از قبايل عرب به بهانه هاي گوناگون شورش كرده، از اطاعت دولت مدينه سرپيچيدند. كار چهار تن از پيامبران دروغين، بسيار بالا گرفت و مناطق زيادي چون يمن، يمامه، عمان، نجد و... را تصرف كردند. اسود عنسي در يمن، مسيلمه كذاب در يمامه، طليحه اسدي در نجد و سجاح در قبيله بني حنيفه به آنها پيوستند. كار اين پيغمبران دروغين و قبايل شورشي آن اندازه بالا گرفت كه سراسر جزيرة العرب آن روز، آشفته شد و از كنترل دولت مدينه خارج شد. و تنها مكه، طائف و مدينه به اسلام وفادار ماندند. خطر آن قدر جدي بود كه حتي مدينه نيز در خطر بود و شب و روز، بر راه هاي ورودي و كوچه ها، پاسباني مي‌دادند تا غافلگير نشوند. (تاريخ طبري، حوادث سال 11 هجري )
در چنين اوضاعي، پيامبر(صلي‌الله عليه وآله وسلم(، از دنيا رفت و عده‌اي غاصبانه بر مسند خلافت نشستند.
همچنين علاوه بر خطرات موجود از طرف پيامبران دروغين، مشكلات داخلي و خارجي ديگري نيز وجود داشت. روشن است كه وقتي رهبر يك حركت بزرگ تاريخي كه بنيان هاي جامعه آن روز را زير و رو كرده و انديشه و نظامي نوين برقرار نموده، از ميان مي‌رود، بهترين شرايط براي حركت‌هاي ارتجاعي و ضد تكاملي فراهم مي‌آيد. حال اگر در داخل امت و در بين سران آن نيز درگيري بوجود آيد، روشن است كه امور آن جامعه و امت هيچ گاه به سامان نخواهد رسيد و چه بسا، نتايج همه حركت هاي قبلي نيز از دست برود. در صدر اسلام نيز دقيقا همين شرايط پديد آمد. دشمنان خارجي حركت عظيم اسلام، همانند روم و ايران آن زمان، از يك سو و مخالفان و عناصر ارتجاعي داخلي از سوي ديگر، منتظر فراهم آمدن شرايطي بودند تا نهال نو رسته اسلام را از بيخ بر كنند. اگر فرضا علي(ع) براي احقاق حق دست به شمشير مي برد، مسلما جنگ دامنه داري پديد مي آمد كه پايان آن چيزي جز از بين رفتن زحمات پيامبر(صلي‌الله عليه وآله وسلم) نبود.

اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمدا و آل محمد و آخر تابع له علي ذلك

نوشته شده توسط : عزيز سالمي

سه شنبه 23 1 1390 11:40

 توصيف حضرت زهرا از جامعه منحرف از ولايت

حضرت زهرا(سلام الله عليها) در سخنان خود آينده تاريك جامعه اسلام را كه حاكميت معصوم نداشته باشد اينگونه بيان كردند «بجان خودم سوگند، نطفه اين فساد بسته شد، در انتظار باشيد تا اين مرض فساد در پيكر جامعه منتشر شود، آنگاه از پستانش خون تازه و زهرى هلاك‏كننده بدوشيد، در اينجاست كه رهپيمايان راه باطل زيانكار شده، و آيندگان عاقبت اعمال گذشتگان را مى‏يابند، آنگاه جانتان با دنيايتان، و قلبتان با فتنه‏ها آرام مى‏گيرد، و بشارت باد شما را به شمشيرهاى كشيده و حمله متجاوز ستمكار، و به هرج و مرج عمومى و استبداد زورگويان، كه حقوقتان را اندك داده و اجتماع شما را بوسيله شمشيرهايش درو خواهد كرد، پس حسرت بر شما باد كه كارتان به كجا مى‏رسد»

اللهم العن اول ظالم ظلم محمدا و ال محمد و آخر تابع له علي ذلك

نوشته شده توسط : عزيز سالمي

دسته ها : فاطمیه
پنج شنبه 18 1 1390 18:23

اسناد تاريخي يورش به خانه وحي

برخي از تاريخ نويسان اهل تسنن حادثه يورش به خانه وحي را نيمه روشن و برخي تا حدي روشن بيان نموده‏اند كه به نمونه‏هايي اشاره مي‏شود :
طبري:

او كه نسبت‏به خلفا تعصب خاصي دارد، به اين مقدار اعتراف مي‏كند:

« اتي عمر بن خطاب منزل علي فقال: لاحر قن عليكم او لتخرجن الي البيعة»

«عمر بن خطاب در برابر خانه علي عليه السلام قرار گرفت و گفت: براستي [خانه را] بر روي شما به آتش مي‏كشم و يا اينكه شما براي بيعت خانه را ترك گوييد»


ابن قتيبه دينوري:

اين نويسنده گامي فراتر رفته، مي‏گويد: خليفه نه تنها تهديد كرد، بلكه دستور داد كه در اطراف خانه هيزم جمع كنند و افزود: «به خدايي كه جان عمر در دست اوست! يا بايد خانه را ترك كنيد و يا اينكه خانه را آتش زده و مي‏سوزانم»

«وقتي به او گفته شد كه دختر گرامي پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله، فاطمه در خانه است، گفت: «هر چند فاطمه در آن باشد» (الامامة والسياسة، ج‏2، ص‏12؛ اعلام النساء، ج‏3، ص‏1205 )


ابن عبد ربه اندلسي مي‏گويد:

 خليفه به عمر ماموريت داد كه متحصنان را از خانه بيرون كشد و اگر مقاومت كردند با آنان نبرد نمايد، از اينرو عمر آتشي آورد كه خانه را بسوزاند «فاقبل بقبس من النار علي ان يضرم عليهم الدار»

 در اين موقع با فاطمه عليها السلام روبرو گرديد، آن حضرت فرمود: فرزند خطاب! آمده‏اي خانه ما را به آتش بكشي؟ وي گفت: آري، مگر اينكه بسان ديگران با خليفه بيعت نماييد. (عقدالفريد، ج‏4، ص‏260; تاريخ ابي الفداء، ج‏1، ص‏156; اعلام النساء، ج‏3، ص‏1207)


شبيه اعترافات فوق را ابو الوليد محب الدين محمد بن شخته الحنفي قاضي حنفيها در حلب متوفاي سال 815 دارد) شرح ابن ابي الحديد، ج‏2، ص‏19 و ج‏1، ص‏134؛ رياحين الشريعه، ج‏1، ص‏285)

( احمد بن يحيي بلاذري متوفاي) (279 انساب الاشراف، ج‏1، ص‏586؛ تلخيص الشافي، ج‏3، ص‏76 )

ابي خيزرانه در كتاب غرر ( نهج الحق و كشف الصدق، ص‏271) ، نيز چنين مطالبي دارند. و همچنين ابن واضح يعقوبي ( تاريخ يعقوبي، ج‏2، ص‏126 ) ، عمر رضا كحاله در كتاب «اعلام النساء» و ابراهيم بن عبدالله يمني در كتاب «الاكتفاء» و ... اين امور را ذكر كرده‏اند.
مصادر دوم: گروهي از تاريخ نويسان اهل سنت ‏به آخرين مرحله از جسارت به خانه زهرا عليها السلام نيز اعتراف نموده‏اند، و صريحا گفته‏اند كه عمر خانه علي عليه السلام و زهرا عليها السلام را آتش زد.از جمله :
محمد بن عبدالكريم بن احمد شافعي، معروف به شهرستاني (579 – 548)، از ابراهيم بن سيار بن هاني، معروف به نظام، متوفاي سال 231 - كه از اعاظم شيوخ معتزله و استاد جاحظ بوده است - نقل كرده است كه گفت: «... وكان عمر يصبح احرقوها بمن فيها وما كان في الدار غير علي وفاطمة والحسن والحسين عليهم السلام، و عمر بود كه فرمان داد خانه را با كساني كه در آن قرار دارند بسوزانند، در حالي كه در خانه جز علي و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام كسي نبود»
مصادر سوم:

مسعودي گفته است: «فَوَجَّهُوا اِلي مَنْزِلِهِ فَهَجَمُوا عَلَيْهِ وَ اَحْرَقُوا بابَهُ... وَ ضَغَطُوا سَيِّدَةَ النِّساءِ بِالْبابِ حَتّي اَسْقَطَتْ مُحْسِنا؛ پس [عمر و همراهان] به خانه علي عليه‏السلام رو كردند و هجوم برده، خانه آن حضرت را به آتش كشيدند؛ با در به پهلوي سيده زنان عالم زدند؛ چنان كه محسن را سقط نمود»
نظّام، طبق نقل عبدالكريم بن احمد شافعي شهرستاني (548 - 479 ق.) مي‏گويد: «اِنَّ عُمَرَ ضَرَبَ بَطْنَ فاطِمَةَ يَوْمَ الْبَيْعَةِ حَتّي اَلْقَتْ اَلْجَنينَ مِنْ بَطْنِها
(الملل و النحل، عبدالكريم شهرستاني، ج1، ص57) ؛ به راستي عمر در روز بيعت، ضربتي به فاطمه عليهاالسلام وارد كرد كه بر اثر آن، جنين خويش را سِقط نمود»
همين قول را اسفرائيني (متوفاي 429 ق.)، به نظّام نسبت داده و گفته است كه او قائل بود: «اَنَّ عُمَرَ ضَرَبَ فاطِمَةَ وَ مَنَعَ ميراثَ الْعِتْرَةِ؛ عمر فاطمه عليهاالسلام را زد و از ارث اهل بيت عليهم‏السلام جلوگيري كرد»( اَلفرقُ بين الفرق، عبدالقاهر الاسفرائيني، ص107)
صفدي يكي ديگر از علماي اهل سنّت مي‏گويد: «اِنَّ عُمَرَ ضَرَبَ بَطْنَ فاطِمَةَ يَوْمَ الْبَيْعَةِ حَتّي اَلْقَتْ اَلْمُحْسِنَ مِنْ بَطْنِها (الوافي بالوفيات، صفدي، ج5، ص347) ؛ به راستي عمر آنچنان فاطمه عليهاالسلام را در روز بيعت زد كه محسن را سِقط نمود»
مقاتل بن عطيّه مي‏گويد: «ابابكر بعد از آنكه با تهديد و ترس و شمشير از مردم بيعت گرفت، عمر و قنفذ و جماعتي را به درب خانه علي و زهرا عليهماالسلام فرستاد. عمر هيزم را درِ خانه فاطمه جمع نمود و درب خانه را به آتش كشيد، هنگامي كه فاطمه زهرا عليهاالسلام پشت در آمد، عمر و اصحاب او جمع شدند و عمر آنچنان حضرت فاطمه عليهاالسلام را پشت در فشار داد كه فرزندش را سقط نمود و ميخ در به سينه حضرت فرو رفت [و بر اثر آن صدمات] حضرت به (بستر) بيماري افتاد تا آنكه از دنيا رفت»(«اَرْسَلَ عُمَرَ وَ قُنْفُذا وَ جَماعَةً اِلي دارِ عَليٍّ وَ فاطِمَةَ عليهماالسلام وَ جَمَعَ عُمَرُ الْحَطَبَ عَلي دارِ فاطِمَةَ وَ اَحْرَقَ بابَ الدّارِ وَ لمّا جائَتْ فاطِمَةُ خَلْفَ الْباب تَعَدَّدَ عَمَرُ وَ اَصْحابُهُ وَ عَصَرَ عُمَرُ فاطِمَةَ عليهاالسلام خَلْفَ البابِ حَتّي اَسْقَطَتْ جَنينَها وَ نَبَتَ مِسْمارُ الْبابِ في صَدْرِها وَ سَقَطَتْ مَريضةً حَتّي ماتَتْ» الامامة والخلافة، مقاتل بن عطية، ص160 ـ 16 )
طبق نقل علماي اهل سنت، رسول الله (ص)هم واقعه شهادت حضرت زهرا را پيش‌بيني كرده بودند. جويني از علماي بزرگ اهل سنت (ذهبي در مورد او مي‌گويد امام و پيشوا محدث يگانه و كامل و فخر اسلام و با ديانت و صالح بود. ر.ك تذكرة الحفاظ ج 4 ، ص 1505- 1506 ، رقم 24 )، نقل مي‌كند كه رسول خدا فرمودند «من هر وقت او را مي‌بينم ياد آن اتفاقي مي‌افتم كه بعد از من برايش رخ خواهد داد. گويا مي‌بينم كه ذلت در خانه وي داخل شده، حرمتش شكسته شده ، حقش غصب گرديده ، از ارثش محروم گرديده ، پهلويش شكسته شده است و فرزند در رحمش سقط شده است در حاليكه صدا مي‌زند يا محمداه ولي كسي جواب او را نمي‌دهد..... او اول كسي است كه از خانواده ام به من خواهد پيوست. او د ر حالي نزد من مي‌آيد كه اندوهگين و سختي كشيده و غمگين است و كشته (شهيد) شده است. .( فرائد السمطين ج2 ، ص 34 و 35 )

اللهم العن اول ظالم ظلم محمدا و ال محمد و آخر تابع له علي ذلك

نوشته شده توسط : عزيز سالمي

X