روايت بيهقي در مورد رضايت صديقه كبري از شيخين !
بيهقى از شعبي نقل كرده است كه گفت: لما مرضت فاطمة أتاها أبو بكر الصديق فأستئذن عليها؛ فقال علي: يا فاطمة، هذا أبو بكر يستئذن عليك؛ فقالت: أتحب أن أأذن؟ قال: نعم، فأذنت له فدخل عليها يترضاها، و قال: والله ما تركت الدار والمال والأهل والعشيرة إلا لإبتغاء مرضاة الله و مرضاة رسوله و مرضاتكم أهل البيت؛ ثم ترضاها حتي رضيت.(1)
هنگامى كه فاطمه بيمار شد ابوبكر براى كسب رضايت نزد وى آمد و اجازه خواست تا او را ملاقات كند، علي به فاطمه فرمود: ابوبكر براى ملاقات اجازه مىخواهد؛ فاطمه فرمود: آيا شما دوست داريد كه اجازه دهم ؟ علي فرمود: آري، پس فاطمه اجازه داد، ابوبكر وارد شد در حالي كه جوياى كسب رضايت فاطمه بود، ابوبكر گفت: به خدا سوگند خانه و زندگى و مال و ثروتم و خويشانم را ترك نكردم؛ مگر براى به دست آوردن رضايت و خشنودي خدا و رسول و شما خاندان پيغمبر؛ سپس رضايت فاطمه را طلبيدپس فاطمه از وى راضى شد.
در پاسخ مىگوييم: اولاً: سند روايت مرسل است؛ چرا كه شعبى ازجمله تابعين شمرده شده و خود شاهد ماجرا نبوده است .
ثانياً: اين روايت در برابر روايات صحيحي كه از طرق مختلف در منابع صحيح اهل سنت نقل شده و گوياي عدم رضايت صديقه كبري (عليها السلام) از شيخين تا آخر عمر مي باشد، چه ارزشي دارد؟! روايتي كه اثري از آن در هيچ يك از اصول حديث و كتب صحيحه نيست. بنابراين در مقام تعارض با آن روايت صحيح تاب مقاومت ندارد و ساختگي بودن آن به خوبي آشكار مي شود.
ثالثاً: اگر فرض كنيم روايات مرسلي كه شخص تابعى نقل مي كند مورد قبول باشد، باز هم نمىتوان روايت شعبى را پذيرفت؛ زيرا شعبى از دشمنان اميرمؤمنان عليه السلام و ناصبى بوده است؛ چنانچه بلاذرى و ابوحامد غزالى به نقل از خود شعبى مىنويسند: قدمنا على الحجاج في البصرة، و قدم عليه قراء من المدينة من أبناء المهاجرين و الأنصار، فيهم أبو سلمة بن عبد الرحمن بن عوف رضي الله عنه... وجعل الحجاج يذاكرهم و يسألهم إذ ذكر علي بن أبي طالب فنال منه و نلنا مقاربة له و فرقاً منه و من شره.(2)
در شهر بصره همراه عدهاى بر حَجّاج وارد شديم، گروهى از قاريان مدينه از فرزندان مهاجر و انصار كه ابوسلمه بن عبد الرحمن بن عوف نيز در جمع آنان بود، حضور داشتند. حجاج در حالي كه با آنان مشغول گفتگو بود يادى از علي بن ابيطالب كرد و از او بدگويى نمود و ما نيز به خاطر رضايت حجاج و در امان ماندن از شرّ او از علي بدگويى كرديم ....
آيا روايت يك ناصبى مىتواند براى ما حجت باشد !؟.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. البيهقي، احمد بن الحسين (متوفاي 458هـ) دلائل النبوة، ج 7، ص 281؛
البيهقي، احمد بن الحسين (متوفاي 458هـ) الاعتقاد والهداية إلى سبيل الرشاد على مذهب السلف وأصحاب الحديث، ج 1، ص 354، تحقيق: أحمد عصام الكاتب، ناشر: دار الآفاق الجديدة - بيروت، الطبعة: الأولى، 1401هـ.
2. البلاذري، أحمد بن يحيى بن جابر (متوفاي279هـ) أنساب الأشراف، ج 4، ص 315؛
الغزالي، محمد بن محمد أبو حامد (متوفاي505هـ)، إحياء علوم الدين، ج 2، ص 346، ناشر: دار االمعرفة – بيروت.