معرفی وبلاگ
وَإِنَّمَا سُمِّيَتِ الشُّبْهَةُ شُبْهَةً لاَِنَّهَا تُشْبِهُ الْحَقَّ، فَأَمَّا أَوْلِيَاءُ اللهِ فَضِيَاؤُهُمْ فِيهَا الْيَقِينُ، وَدَلِيلُهُمْ سَمْتُ الْهُدَى ، وَأَمَّا أَعْدَاءُ اللهِ فَدُعَاؤُهُمْ الضَّلالُ، وَدَلِيلُهُمُ الْعَمْى... نهج الباغه خطبه 38 شُبهه را از اين جهت شُبهه ناميده اند كه شبيه و مانند حق است، پس روشني دوستان خدا در چيزهاي شُبهه ناك، ايمان و يقين است، و راهشان راه هدايت و رستگاري است و اما دشمنان خدا پس دعوت آنان به ضلالت و گمراهي است، و راهنماي آنان كوري آنان مي‎باشد.
صفحه ها
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 501926
تعداد نوشته ها : 502
تعداد نظرات : 163
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان

مناظره شيخ مفيد با خليفه دوم –عمر بن الخطاب-

از شيخ مفيد [محمد بن محمد بن نعمان بغدادي متوفاي 413 ه . ق]نقل مى‏كنند كه ايشان فرموده : در خواب ديدم كه در راهى گذر مى‏كردم و مردم بسيارى گرداگرد هم بودند. گفتم اين چيست؟ گفتند: اين حلقه‏اى است در گرد مردى كه موعظه مى‏كند. گفتم: آن مرد كيست؟ گفتند: عمر بن خطّاب است.

پيش رفته و مردم را كنار زدم و درون حلقه درآمدم بناگاه مردى را ديدم براى مردم سخنرانى مى‏كند در باره چيزى كه من نفهميدم و سخنش را بريده و گفتم: اى شيخ بمن بگو كلمه: «ثانِيَ اثْنَيْنِ إِذْ هُما فِي الْغارِ» «1» چه دلالتى به فضيلت أبو بكر دارد؟

گفت: دلالت آن به فضل أبو بكر از شش راه است:

أوّل اينكه: خدا پيغمبرش را ياد كرده و أبو بكر را با او آورده و «دوم» او خوانده و فرموده: «ثانِيَ اثْنَيْنِ» (دوم دو تا).

و دوم: شرح داده كه هر دو تن در يك جا بودند و به يك ديگر الفت داشتند كه فرموده:

 «إِذْ هُما فِي الْغارِ» (وقتى كه هر دو در غار بودند).

سوم: او را به پيغمبر بسته كه در صحبت آن حضرت بوده تا آنان را همرتبه كرده باشد كه فرموده: «إِذْ يَقُولُ لِصاحِبِهِ» (چون كه به همراه خود گفت).

چهارم: از اين رو كه گزارش داده از مهرورزى پيغمبر بدو براى موقعيتى كه نزد او داشته و فرموده: «لا تَحْزَنْ» (اندوه مخور).

پنجم: اعلام به اينكه بدو خبر داده راستش خدا بهمراه ما است، برابر هم و يار آنان است و دفاع كن از هر دوشان و فرموده: «إِنَّ اللَّهَ مَعَنا» (براستى كه خداوند بهمراه ما است).

و ششم: گزارش داده از نزول سكينه بر أبو بكر، زيرا پيغمبر كه هرگز جدا از سكينه نبوده و فرموده: «فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَيْهِ».

و اين شش مقام است در آيه كه دلالت دارند بر فضل أبو بكر در آيه غار كه تو و ديگران را امكان دست يافتن بدانها نبوده است.

شيخ مفيد رحمه اللَّه گفته: من بدو گفتم: سخن خود را پروراندى و شرح آن به نهايت رساندى تا آنجا كه هيچ آفريده‏اى نتواند حجّت فضل يارت را بر آن افزايد جز اينكه من بيارى خدا و توفيق او آنچه را آوردى چون خاكسترى در برابر باد سخت بر باد خواهم داد.

امّا اينكه گفتى خداوند ذكر پيغمبر نموده و أبو بكر را دومى آن حضرت شمرده هيچ فضلى از آن مستفاد نمى‏شود زيرا گزارشى است از «شمار» و «تعداد». بجان خودم سوگند كه آنان با هم دو تا بودند و ما مى‏دانيم يك مؤمن و يك كافر با هم دو تا باشند چنانچه يك مؤمن و يك مؤمن هم در شمار «دو تا» باشند، پس در ذكر شماره براى تو فائده‏اى نباشد كه مورد اعتماد گردد و اثبات فضل نمايد.

و امّا اينكه گفتى آنان را به اجتماع در يك جا وصف كرده؛ مانند همان جمع در شمار است، زيرا در يك مكان بسا كه مؤمن و كافر گرد هم آيند چنانچه در شمار، مؤمن و كافر با هم رده مى‏شوند و نيز مسجد پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله شريفتر از غار است و در آن مؤمن و منافق و كافر هم با هم گرد مى‏آمدند و در اين باره است قول خداى تعالى: «پس كافران «2» را

چيست كه به تو چشم دوخته و به سويت شتابانند،. از راست و از چپ گروه گروه-(3).

و نيز كشتى نوح مجمع پيغمبر و شيطان و چهارپايان بود و روشن است كه اجتماع در يك جا دلالت ندارد بر فضلى كه تو دعوى كردى و اين دو وجه فضيلت باطل شدند.

امّا اينكه گفتى وابستگى أبو بكر را به ذكر صحبت و همدمى با پيغمبر از دو فضل نخست سست‏تر است، زيرا صحبت و همدمى هم مى‏تواند ميان مؤمن و كافر باشد، و دليل بر آن قول خداوند عزّ و جلّ است: «يارش كه با او گفت و شنود مى‏كرد گفت: آيا به آن كه تو را از خاك و سپس از نطفه آفريد و آنگاه مردى راست بالا و تمام اندام كرد كافرشده‏اى؟!(4)

و نيز صاحب و همدم در باره همدمى خردمند با چهارپا گفته مى‏شود و دليلش گفته مردم عرب زبانست كه الاغ را صاحب آدمى خواندند و گفتند:

حمار كه با حمار باشد باركش است، چون تو با او تنها شوى چه بد صاحبى باشد.

و نيز بى‏جانى را با موجود زنده صاحب ناميده‏اند، مثلًا قول شاعر در باره شمشير:

بديدار هند رفتم پس از كناره‏گيرى از او، به همراهم صاحب و يارى بود بى‏زبان.

مقصودش از صاحب بى‏زبان شمشير است و چون كه صاحب به همراهى مؤمن و كافر و خردمند و چهار پا و حيوان و جماد گفته شده هيچ حجّتى براى يار تو در آن نباشد.

و امّا اينكه گفتى به او فرموده: «اندوه مخور» اين خود و بال و كاستى او است و دليل بر خطاى او، زيرا دلالت بر نهى او دارد از اندوه خوردن چون صيغه نهى آورده كه «لا تفعل» است و اين اندوه خورى أبو بكر يا طاعت بوده يا گناه، اگر طاعت بوده كه پيغمبر از طاعت نهى نمى‏كرد بلكه بدان فرمان مى‏داد و دعوت مى‏كرد و اگر گناه بوده نهى از آن‏ درست باشد و آيات و دليلى نيامده كه أبو بكر امتثال كرده باشد و از اندوه خورى كناره كرده باشد.

و امّا اينكه فرمود: «خدا همراه ما است» راستش پيغمبر به او اعلام كرده كه خدا همراه من است و مرا يارى كند و از خودش بلفظ جمع تعبير كرده؛ چنان كه خدا فرموده:

 «ما خودمان فرو فرستاديم ذكر (قرآن) را و براستى كه ما برايش نگهبانيم(5)

و گفته‏اند كه أبو بكر گفته: اى رسول خدا اندوه من براى برادرت علىّ بن أبى طالب است كه چه شود او را (زيرا در همان شب كه آن حضرت با أبو بكر از مكّه بيرون رفته و در غار مخفى شدند حضرت أمير عليه السّلام در بستر آن حضرت خوابيده بود كه نقطه هجوم چندين مرد شمشير زن قريش بود) و پيغمبر در جوابش فرمود: «براستى كه خدا با ما است» يعنى با من و برادرم علىّ بن أبى طالب عليهما السّلام.

و امّا اينكه گفتى «سكينه بر أبو بكر فرود آمده» اين خلاف قرآنست زيرا آنكه بر او سكينه فرود شده همانست كه خدا او را با لشكريانش تأييد كرده و دنبال «أنزل السّكينة» فرموده: «وَ أَيَّدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْها» و اگر بر أبو بكر سكينه فرود آمده باشد بايد او مؤيّد بلشكريان خدا شده باشد و اين كلمه پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله را از مقام و جايگاه پيغمبرى بيرون برد و اگر اينجا را به سود صاحبت نگفته مى‏گذاشتى برايش بهتر بود زيرا خدا در دو جاى قرآن بنزول سكينه بر پيغمبر خود تصريح كرده كه همراهش مؤمنان بودند و آنان را هم با آن حضرت در اين فضيلت شريك كرده و در يكى از آنان فرموده:

«آنگاه خداوند آرامش و سكينه خود را بر پيامبرش و بر مؤمنان فرو فرستاد و سپاهيانى كه آنان را نمى‏ديدند فرو فرستاد(6

و در جاى ديگر فرموده: «پس خداوند سكينه و آرامش خود را بر پيامبرش و بر مؤمنان فرو آورد و سخن پرهيزگارى را با آنان همراه داشت-(7)

و چون آن حضرت در غار بود نزول سكينه را خاصّ او فرمود كه: «پس خداوند سكينه و آرامش خود را بر او فرو فرستاد- الآيه» اگر همراه آن حضرت مؤمنى بود او را هم شريك مى‏كرد در نزول سكينه، چنان كه در موارد گذشته مؤمنان را با او شريك كرده براى اينكه همراه او بودند و اخراج أبو بكر از نزول سكينه دليل است بر اخراج او از ايمان و الحمد للَّه.

شيخ مفيد گفته: عمر بن خطّاب در پاسخ من حيران ماند و نتوانست جوابى بدهد و مردم پراكنده شدند و من هم از خواب بيدار شدم.


پي نوشتها :

(1) سوره توبه، آيه  40.

(2) گويند: مراد از كافران در آيه مشركانند، كه گروه گروه و شتابان گرد پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله حلقه مى‏زدند و سخنان او- بخصوص وعده قيامت و بهشت و دوزخ- را مسخره مى‏كردند و مى‏گفتند:

اگر اينان- كسانى كه به او ايمان آورده‏اند- به بهشت مى‏روند، چنان كه محمّد مى‏گويد؛ ما پيش از آنها داخل بهشت مى‏شويم، زيرا وضع ما در اين جهان از آنان بهتر است، پس در آن جهان هم بهتر خواهد بود، امّا تفسير مجمع البيان بر آنست كه مراد از اين كافران؛ منافقانند، و تفسير الميزان هم با اقتفا از مجمع البيان اين نظر را پذيرفته است، و حال آنكه اين نظر درست نيست، زيرا اين سوره مكّى است و منافقان پس از هجرت و در مدينه بودند؛ و كسى (خصوصاً اين دو مفسّر) اشاره‏اى نكرده است كه اين آيات مدنى است، و مورّخين گفته‏اند كه هر جا كلمه «كلّا» در قرآن آمده باشد آن سوره قطعاً مكّى است بويژه كه اين كلمه در همين آيات آمده است.

(3)سوره  معارج، آيات 36 و 35

(4)- سوره كهف: 36

(5)-سوره حجر، آيه 9

(6)- سوره توبه، آيه 26

 (7) –سوره فتح ، آيه 26

(8)- اين مناظره ترجمه رساله كوتاه و رسا و بي نظير ،"شرح المنام"  نوشته مايه فخر و مباهات شيعه ،  مدافع اهل بيت شيخ مفيد محمد بن محمد بن نعان است .

شرح المنام‏ -شيخ مفيد - انتشارات المؤتمر العالمي لألفية الشيخ المفيد - قم‏ ، چاپ اول ، سال 1413 ق ،

طبرسي عليه الرحمه در كتاب گرانسنگ الاحتجاج (ج 2 ص 500 ، نشر المرتضي – مشهد ، سال 1403 ق ) نيز اين مناظره را آورده .


دسته ها : مناظرات
جمعه 20 11 1391 15:22
X