معرفی وبلاگ
وَإِنَّمَا سُمِّيَتِ الشُّبْهَةُ شُبْهَةً لاَِنَّهَا تُشْبِهُ الْحَقَّ، فَأَمَّا أَوْلِيَاءُ اللهِ فَضِيَاؤُهُمْ فِيهَا الْيَقِينُ، وَدَلِيلُهُمْ سَمْتُ الْهُدَى ، وَأَمَّا أَعْدَاءُ اللهِ فَدُعَاؤُهُمْ الضَّلالُ، وَدَلِيلُهُمُ الْعَمْى... نهج الباغه خطبه 38 شُبهه را از اين جهت شُبهه ناميده اند كه شبيه و مانند حق است، پس روشني دوستان خدا در چيزهاي شُبهه ناك، ايمان و يقين است، و راهشان راه هدايت و رستگاري است و اما دشمنان خدا پس دعوت آنان به ضلالت و گمراهي است، و راهنماي آنان كوري آنان مي‎باشد.
صفحه ها
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 501907
تعداد نوشته ها : 502
تعداد نظرات : 163
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان

مناظره هشام بن حكم با يحيي بن خالد برمكي در حضور هارون الرشيد

 [شريف مرتضي در كتاب الفصول المختاره( صفحات 49 و 50 از چاپ دار المفيد - بيروت)نقل مي كند] شيخ[مفيد]- فرمود : يحيى بن خالد برمكى[وزير هارون الرشيد ، رجوع شود به وفيات الأعيان جلد 6 صقحه 219  از چاپ دار صاد - بيرت،] در حضور هارون الرشيد(خليفه عباسي) از هشام بن الحكم(از بزرگان شيعه و از اصحاب صادق عليه السلام– رجوع شود به الفهرست نوشته شيخ طوسي – صفحه 258، باب هشام ، مورد783/2  - چاپ موسسه نشر الفقاهه قم)

) سؤال كرد كه: اي هشام آيا مى‏شود حق به جانب دو طرف كه خلاف هم هستند ، باشد؟

هشام گفت: نه.

يحيى گفت: آيا دو شخص كه در امر دينى نزاع و اختلاف دارند آيا غير از اين است كه يا هر دو حق مى‏گويند يا هر دو باطل يا يكى حق مى‏گويد و ديگرى باطل؟

هشام گفت: جز اين نيست و جايز نيست كه هر دو حق گويند .

پس يحيى به هشام گفت: پس به من بگو علي عليه السّلام و [عمويش] عباس چون با هم پيش ابو بكر در ميراث حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله خصومت كردند كدام يك حق مى‏گفت و كدام يك باطل؟

چون تو مي گويي كه امكان ندارد هر دو به حق يا هر دو به باطل باشند  پس ناگزير همان احتمال اول باقي مي ماند[كه يكي به حق و دگري به باطل است]

هشام مي گويد با خود فكر كردم اگر بگويم على عليه السّلام باطل مى‏گفت، كافر مى‏شوم و از مذهب خود بيرون مى‏روم ، و اگر عباس باطل مى‏گفت گردنم را مى‏زند[چون عباس جد هارون الرشيد است] و با خودم ‏گفتم كه بر من مسأله‏اى مطرح شده كه قبل از اين از من سؤال نشده بود و نه براى آن جوابى حاضر داشتم.

پس فرمايش امام صادق كه مي فرمود:" يا هشام، هميشه تو مؤيّد به روح القدس هستى تا وقتي كه با زبان خود ما را ياري دهى." به خاطرم رسيد پس دانستم هرگز خوار نمى‏شوم همان لحظه جوابي به خاطرم رسيد.

پس به يحيى گفتم كه هيچ يك از آن دو خطا نمي گفت و هر دو حق مى‏گفتند مشابه اين در قرآن آمده همانطور كه در داستان داود عليه السّلام بيان شده است:

وَ هَلْ أَتاكَ نَبَأُ الْخَصْمِ إِذْ تَسَوَّرُوا الْمِحْرابَ (سوره ص ، آيه 21)

آيا خبر شاكيان هنگامى كه از محراب (داود) بالا رفتند به تو رسيده است؟!(ترجمه آيت الله شيخ ناصر مكارم شيرازي )

إِذْ دَخَلُوا عَلى داوُدَ فَفَزِعَ مِنْهُمْ قالُوا لاتَخَفْ خَصْمانِ بَغى بَعْضُنا عَلى بَعْض فَاحْكُمْ بَيْنَنا بِالْحَقِّ وَ لاتُشْطِطْ وَ اهْدِنا إِلى سَواءِ الصِّراطِ (سوره ص ، آيه 22)

در آن هنگام كه (بى مقدمه) بر داود وارد شدند و او از ديدن آنها وحشت كرد; گفتند: «نترس، دو نفر شاكى هستيم كه يكى از ما بر ديگرى ستم كرده;اكنون در ميان ما بحق داورى كن و سخن ناروا مگو و ما رابه راه راست هدايت كن.

إِنَّ هذا أَخِي لَهُ تِسْعٌ وَ تِسْعُونَ نَعْجَةً وَ لِيَ نَعْجَةٌ واحِدَةٌ فَقالَ أَكْفِلْنِيها وَ عَزَّنِي فِي الْخِطابِ(سوره ص ، آيه 23)

اين برادر من است; او نود ونه ميش داردو من (تنها) يك ميش دارم; امّا او اصرار مى كند كه: اين را (نيز) به من واگذار; و در سخن بر من غلبه كرده است.»

قالَ لَقَدْ ظَلَمَكَ بِسُؤالِ نَعْجَتِكَ إِلى نِعاجِهِ وَ إِنَّ كَثِيراً مِنَ الْخُلَطاءِ لَيَبْغِي بَعْضُهُمْ عَلى بَعْض إِلاَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ وَ قَلِيلٌ ما هُمْ (سوره ص ، آيه 24)

(داود) گفت: «به يقين او با درخواست ميش تو براى افزودن آن به ميشهايش، بر تو ستم نموده; و بسيارى از شريكان (و دوستان) به يكديگر ستم مى كنند، مگر كسانى كه ايمان آورده و اعمال صالح انجام داده اند; امّا عدّه آنان كم است.»

پس كدام يك از اين دو فرشته خطاكار و كدام به حق بود يا آنكه مى‏گوئى هر دو خطاكار بودند؟ پس به هر چه تو در اين جواب بگوئى من به آن جواب مى‏گويم.

يحيى گفت: من نمى‏گويم كه آن دو فرشته خطاكار بودند بكله مى‏گويم هر دو به حق بودند، زيرا آن دو نه در حقيقت و نه در حكم خصومت كرده بودند و اظهار اين دعوى نكردند مگر براى اينكه داود عليه السّلام را بر خطاى خود واقف سازند و به او حكم واقعي را اعلام كنند، زيرا به سبب اين‏ واقعه معلوم شد كه بى‏تأمّل و تفحّص نبايد حكم كرد و اين حكم او چون بى‏تفحص بود خطا بود.

هشام گفت: پس من به يحيى، گفتم: همچنين على عليه السّلام و عباس در حكم اختلاف نكردند و در حقيقت خصومت نكردند و دليل اظهار خصومت و اختلاف براى اين بود كه ابو بكر را بر اشتباه خود آگاه كنند و او را بر خطاى خود واقف سازند و به او نشان دهند كه او به آنان در باب ميراث ظلم كرده است و گر نه ايشان در امر خود در شك نبودند و اين اختلاف ميان ايشان نبود مگر به طريقى كه ميان آن دو فرشته بود پس يحيى ديگر جوابى نداشت و رشيد كلام هشام را پسنديد.


چهارشنبه 18 11 1391 11:50
X