معرفی وبلاگ
وَإِنَّمَا سُمِّيَتِ الشُّبْهَةُ شُبْهَةً لاَِنَّهَا تُشْبِهُ الْحَقَّ، فَأَمَّا أَوْلِيَاءُ اللهِ فَضِيَاؤُهُمْ فِيهَا الْيَقِينُ، وَدَلِيلُهُمْ سَمْتُ الْهُدَى ، وَأَمَّا أَعْدَاءُ اللهِ فَدُعَاؤُهُمْ الضَّلالُ، وَدَلِيلُهُمُ الْعَمْى... نهج الباغه خطبه 38 شُبهه را از اين جهت شُبهه ناميده اند كه شبيه و مانند حق است، پس روشني دوستان خدا در چيزهاي شُبهه ناك، ايمان و يقين است، و راهشان راه هدايت و رستگاري است و اما دشمنان خدا پس دعوت آنان به ضلالت و گمراهي است، و راهنماي آنان كوري آنان مي‎باشد.
صفحه ها
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 501998
تعداد نوشته ها : 502
تعداد نظرات : 163
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان

هور قلياء شيخي ها

"شيخ احمد احسائي" با اعلام تفكري خاص، كه احتمالا از "شيخ اشراق"[1] به عاريت گرفته بود، مسئله بدن هور قليائي را مطرح كرد، و گمان كرد با اعلام اين نظر، به سه اصل مهم در اسلام پاسخ داده كه عبارت‌اند از: معاد، معراج، و حيات امام زمان(عليه السلام).

"شيخ احسائي" معتقد بود، بدن "هور قليائي" در شهر "جابلقا" و "جابرصا" قرار دارد؛ و طبق اين نظر شروع به تفسير سه اصل ذكر شده يعني: معاد، معراج، و حيات امام زمان (عليه السلام) از طريق آن نظر پرداخت، و معتقد بود هر سه مورد از يك باب مي‌باشند؛ و نه فقط زمين محشر را از جنس "هور قليائي" مي دانست، بلكه معتقد بود امام زمان(عليه السلام) نيز با بدن غير عنصري "هور قليائي"، در شهر "جابلقا" و "جابرصا" زندگي مي‌كند.[2] وي معتقد بود كه "هور قليائي"، يك لغت سرياني است و از زبان صابئين گرفته شده.[3]

البته اين كلمات در بعضي از روايات نيز آمده، و "احسائي"، كه خود اخباري بود، با مطالعه برخي كتب فلسفي به تلفيق آن‌ها پرداخت.[4]

ظاهراً اولين كسي كه از اصطلاح "هور قليائي" در عالم اسلام استفاده كرد، "سهروردي" است. وي در "فلسفه اشراق"، در بحث احوال سالكين، مي‌گويد: «آنچه ذكر شد، احكام اقليم هشتم است كه "جابلق" و "جابرص" و "هورقلياى" شگفت در آن قرار دارد».[5] همچنين در مطارحات آمده است: «جميع سالكان از امم انبياى سابق نيز، از وجود اين اصوات خبر داده، و گفته‏اند كه اين اصوات در مقام "جابرقا" و "جابرصا" نيست، بلكه در مقام "هورقليا" است كه از بلاد افلاك عالم مثالى است».[6]

در اين عبارت بين دو شهر "جابلقا" و "جابرصا" با عالم هورقليا، تفاوت گذاشته شده، و مقامى بالاتر از آن دو شهر شمرده شده است.

"قطب الدين شيرازى"، تفاوت "جابلقا" و "جابرصا" را اين گونه بيان مى‏كند: «جابلقا و جابرصا، نام دو شهر از شهرهاى عالم عناصر مثل است، و هورقليا، از جنس افلاك مثل‏ است. پس هورقليا بالاتر است. پس از آن مى‏گويد: اين نام‏ها را رسول خدا(صلي الله عليه و آله) بيان كرده است، و هيچ كس، حتى انبياء و اولياء (عليه السلام) با بدن عنصرى، نمى‏توانند وارد اين عالم شوند».[7]

بنابراين مراد از عالم هورقليايى، همان عالم مثال است؛ و چون عالم مثال، بر دو قسم اول و آخر است، گفته‏اند كه: اين عالم داراى دو شهر "جابلقا" و "جابرصا" است. عالم مثال يا خيال منفصل، يا برزخ بين عالم عقول و عالم ماده، چيزى است كه عارفان و فيلسوفان اشراق به آن معتقدند و فلاسفه ي مشاء آن را نپذيرفته‏اند.

"شيخ" در جواب "ملا محمد‌حسين انارى"، كه از لفظ "هورقليا" از وي پرسيده بود، مي‌گويد: «هورقليا به معناى ملك ديگر است، كه حد وسط بين عالم دنيا و ملكوت بوده، و در اقليم هشتم قرار دارد، و داراى افلاك و كواكبى مخصوص به خود است، كه به آن‌ها جابلقا و جابرصا مي‌گويند».[8]

"سيد كاظم رشتى"، مهم‏ترين شاگرد "شيخ احمد" نيز گفته است: «جابلقا و جابرصا، در سفر اول، كه سفر از خلق به حق است، قرار دارد. اين سفر، داراى محله‏هاى متعددى است، كه محله نوزدهم آن، حظيرة القدس، و محل پرندگان سبز و صور مثاليه است. جابلقا و جابرصا، دو محله از اين شهر مى‏باشند، كه هر كدام از آن‌ها داراى هفتاد هزار درب است، و در كنار هر درى، هفتاد هزار امت وجود دارد، كه به هفتاد هزار زبان با يكديگر صحبت مى‏كنند، و هر زبانى با زبان ديگر هيچ مشابهتى ندارد».[9]

با توجه به آنچه گذشت، روشن مى‏شود كه اولاً: "شيخ احمد"، اصطلاحاتى را از فلسفه اشراق گرفته، و بدون آن كه به عمق آن‌ها پى ببرد، آن‌ها را به عنوان مشخصه‏هاى اصلى آيين و مذهب خود قرار داده است. پيروان مكتب او نيز در توجيه اين كلمات، به تناقض‌گويى مبتلا شده‏اند. اين روش تفسيري در كلمات "شيخ احمد"، توام با رمزگونه و تاويل و باطن‌گرائي در سخنان، باعث ‏شد كه فرزندان او به نام‏هاى "محمد" و "على"، كه از عالمان و فرهيختگان بودند، به انكار مذهب پدر، و گاه استغفار براي او، و حتي تكفير او مشغول شوند.[10]

ثانياً: وقتى "شيخ احمد"، عالم "هورقليا" را حد وسط بين دنيا و ملكوت معرفى مى‏كند، معلوم مى‏شود كه هنوز ايشان معناى عالم ملكوت را، كه همان عالم مثال است، نمي‌داند، و يا آن كه بين ملكوت و جبروت را اشتباه نموده است؛ و بايد از آنان پرسيد: آيا بين عالم مادى و عالم مثال نيز، برزخى وجود دارد؟

 نداي اسلام ، جامع ترين وبلاگ پاسخ به شبهات در تبيان

[1]. فرهنگ فرق اسلامي، ص 266.

[2]. ارشاد العوام، ج 2، ص 151.

[3]. جوامع الكلم، قسمت سيم، رساله 9، ص 1.

[4]. تاريخ فلسفه اسلامي، ص 105.

[5]. مجموعه مصنفات شيخ اشراق، ج 2، ص 254. ترجمه حكمة الاشراق (دكتر سجادي)، ص 383.

[6]. مجموعه مصنفات شيخ اشراق، ج 2، ص 494.

[7]. شرح حكمة الاشراق، ص 556.

[8]. جوامع الكلم، رساله 9، ص 1.

[9]. شرح قصيده، ص 5.

[10]. روضات الجنات، ج 1، ص 92. دائرة المعارف تشيع، ج 1، ص 502.


دسته ها :
يکشنبه 3 7 1390 16:27
X