معرفی وبلاگ
وَإِنَّمَا سُمِّيَتِ الشُّبْهَةُ شُبْهَةً لاَِنَّهَا تُشْبِهُ الْحَقَّ، فَأَمَّا أَوْلِيَاءُ اللهِ فَضِيَاؤُهُمْ فِيهَا الْيَقِينُ، وَدَلِيلُهُمْ سَمْتُ الْهُدَى ، وَأَمَّا أَعْدَاءُ اللهِ فَدُعَاؤُهُمْ الضَّلالُ، وَدَلِيلُهُمُ الْعَمْى... نهج الباغه خطبه 38 شُبهه را از اين جهت شُبهه ناميده اند كه شبيه و مانند حق است، پس روشني دوستان خدا در چيزهاي شُبهه ناك، ايمان و يقين است، و راهشان راه هدايت و رستگاري است و اما دشمنان خدا پس دعوت آنان به ضلالت و گمراهي است، و راهنماي آنان كوري آنان مي‎باشد.
صفحه ها
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 502762
تعداد نوشته ها : 502
تعداد نظرات : 163
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان

استدلال مخالفين براي رد مذهب شيعه

صاحب كتاب العقدالفريد مى گويد:

«ابو عثمان عمرو بن بحر جاحظ مى گويد: يكى از سران تجّار به من گفت : پيرمردى بد اخلاق و سر به زير در كشتى با ما همسفر بود و هرگاه از شيعه نامبرده مى شد خشمگين شده رنگ چهره اش تغيير مى كرد و ابرو درهم مى كشيد . روزى به او گفتم : خدا تو را بيامرزد! چرا از شيعه بدت مى آيد؟ چرا كه مى بينم هرگاه نامى از آنان برده مى شود خشمگين شده چهره ات در هم مى رود . پيرمرد در پاسخ گفت : تنها حرف شين در آغاز نام آنها مرا آزار مى دهد ; من حرف شين را تنها در كلماتى نظير «شرّ» ، «شوم» ، «شيطان» ، «شغب» (فتنه و اغتشاش) «شِقاء» (بدبختى) ، «شفار» (نقص) ، «شرر» (جرقّه و قطعه هايى كه از آتش مى پرد و جدا مى شود) ، «شَيْن» (بدى و زشتى) ، «شَوك» (خار)، «شَكوى» (گلايه وشكايت)، «شُهره» (فضيحت و رسوايى) ، «شَتْم» (ناسزا) و «شُحّ» (بُخل) يافته ام !

ابو عثمان مى گويد :

پس از اين سخن ، ديگر هيچ پايه و اساسى براى شيعه باقى نمى ماند ».

در پاسخ به اين سخن مضحك مى گوييم:

شگفتا از بى خردى و نادانى اين پيرمردِ بد اخلاق كه هر چند در شيعه عيب و نقصى كه مايه سرزنش آنان باشد را نيافته ، ولى شدّت دشمنى ، او را واداشته است تا با سخنانى بى ارزش و بى ربط ، عيب و نقصى براى شيعه بتراشد و به اين بهانه كه حرف شين در آغاز نامشان در كلمات شرّ وجود دارد به سرزنش آنان بپردازد.

و اگر اين سخن عموميّت داشته باشد و معيار سرزنش باشد ، به بسيارى از نامهاى مقدّس ، ونيز به قرآن سرايت خواهد كرد ; زيرا در آيه اى آمده است : (وَإِنَّ مِن شِيعَتِهِ لاَِبْرَاهِيمَ)(1)[و از پيروان او ابراهيم بود].

و آيات ديگرى كه واژه «شيعه» در آنها بكار رفته است(2) .

و كم عقل تر و سبك مغزتر از اين پير مرد ، ابو عثمان است كه گمان مى كند پس از اين سخنِ پوچ ديگر پايه و اساسى براى شيعه باقى نمى ماند! گويا [با اين سخن بى ربط] صاعقه اى به آنها برخورد كرده يا زمين زير پايشان فرو رفته ، يا كوهها بر سرشان خراب شده و آنها را نابود ساخته است ، و يا برهانى قطعى، حجّت و دليل آنان را در هم كوبيده و رسوايشان كرده است. ولى نفهميده كه آن پيرمرد با اين سخن عيب خويش را آشكار ساخته و بر اخلاق پست و زشت خود دليل آورده است.

ابوعثمان نيز با عقل بى مقدار و وامانده اش از او پيروى كرده ، و ابن عبد ربّه نيز از آن دو دور نمانده ; چرا كه اين سخن را پسنديده و در كتابش آورده است .

بايد پرسيد چرا اين پيرمرد بد اخلاق شين شيعه كه در واژه هاى «شريعت» ، «شمس» (خورشيد) ، «شروق» (روشنى ها) ، «شعاع» ، «شهد» ، «شفاعت» ، «شرف» ، «شباب» (جوانى) ، «شكر» ، «شهادت» ، «شهامت»، «شأن» ، «شجاعت»، و«شفق» (روشنايى صبح) وجود دارد را خوش ندارد؟! در حالى كه امثالِ اين واژه ها نيز بسان واژه شيعه فراوان در قرآن وجود دارند.

شما اين پيرمرد را در اين دروغ كه حرف شين را تنها در الفاظ شرّ مى بيند نه در الفاظ ديگر چگونه مى يابى؟! شايد وى لوچ بوده و از اين رو واژه هايى كه در برابر ديدگان ضعيفش قرار دارند را نديده است .

آيا در توان شيعه اى نيست كه همچون اين پير مرد بگويد : من از واژه «سنّى» تنها از حرف سين آغاز نام آنها كه در اين واژه ها وجود دارد بيزارم : «سام» (مرگ) ، «سأم» (دلتنگى و آزردگى) ، «سعر» (سَعْر به فتح سين : گرسنگى سخت ، گرما ; و به كسر سين : بيمارى همه گير ; و به ضمّ سين : ديوانگى) ، «سَقَر» (دوزخ) ، «سَبْى» (اسارت) ، «سُقم»  (بيمارى) ، «سمّ» ، «سموم» ، «سوأت» (صفت زشت ، فحشاء ، بى عفّتى ، شرمگاه) ، «سهم» (تير) ، «سهو» (اشتباه) ، «سرطان» ، «سرقت» ، «سفه» (نادانى ، بى خردى) ، «سفل» (پستى) ، «سخب» (فرياد) ، «سخط» (خشم) ، «سخف» (سبك مغزى و كم عقلى) ، «سقط» ، «سلْ» ، «سليطه» (بى شرمى و دريدگى) ، و «سماجت» (لج بازى) .

لكن شيعه عاقل و حكيم است و بر سخنان بيهوده تكيه نمى كند و با رفتار ناشايست و سخنان بى ارزش ، احساسات و عواطف را خدشه دار نمى كند ، و با اين قبيل خرافات و سخنان پوچ آوازه هيچ ديدگاهى را زشت نمى نمايد.(1)

پي نوشتها :

1 ـ صافّات : 83 .

2 ـ [مانند قصص/15] .

3. گزيده اى جامع از الغدير، ص 277.


يکشنبه 22 12 1389 10:54
X