معرفی وبلاگ
وَإِنَّمَا سُمِّيَتِ الشُّبْهَةُ شُبْهَةً لاَِنَّهَا تُشْبِهُ الْحَقَّ، فَأَمَّا أَوْلِيَاءُ اللهِ فَضِيَاؤُهُمْ فِيهَا الْيَقِينُ، وَدَلِيلُهُمْ سَمْتُ الْهُدَى ، وَأَمَّا أَعْدَاءُ اللهِ فَدُعَاؤُهُمْ الضَّلالُ، وَدَلِيلُهُمُ الْعَمْى... نهج الباغه خطبه 38 شُبهه را از اين جهت شُبهه ناميده اند كه شبيه و مانند حق است، پس روشني دوستان خدا در چيزهاي شُبهه ناك، ايمان و يقين است، و راهشان راه هدايت و رستگاري است و اما دشمنان خدا پس دعوت آنان به ضلالت و گمراهي است، و راهنماي آنان كوري آنان مي‎باشد.
صفحه ها
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 501929
تعداد نوشته ها : 502
تعداد نظرات : 163
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان

 مناظره های امام رضا با مسیحیان برای اثبات حقانیت اسلام(1)

امام رضا، علی فرزند موسی علیهما السلام ، هشتمین وصی معصوم آخرین پیامبر، حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم، بودند؛ ایشان بر خلاف میلشان توسط مأمون، خلیفه عباسی زمان، از مدینه به شهر مرو، مرکز خلافت عباسیان، برده شدند.

از یک سو، اگرچه مأمون در اعماق وجودش می دانست که امام رضا علیه السلام برگزیده خداوند و امام و راهبر بر حق مسلمانان در آن زمان است، عشق به قدرت و ثروت چنان جان و روحش را تسخیر کرده بود که مانع او از تسلیم در برابر این حقیقت غیر قابل انکار می شد. از سوی دیگر، با وجود آگاهیش به احادیث بسیاری از حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم درباره عظمت جایگاه اوصیای برگزیده ایشان علیهم السلام گویا تفاوت بین علم خدادادی انبیاء و اوصیا علیهم السلام و علم اکتسابی خطاپذیر دانشمندان را درک نکرده بود؛ در نتیجه می پنداشت که با رو در رو کردن امام رضا علیه السلام با دانشمندان ادیان می تواند وجهه ایشان را در برابر پیروانش خدشه دار کند. ولی بزودی دریافت که علم خدادای امام رضا علیه السلام با علم هیچ دانشمندی قابل مقایسه نیست. بنابراین هر چه بیشتر کوشید تا خود را به امام رضا علیه السلام منسوب کند تا از محبوبیت آن حضرت برای اهداف خود بهره برداری کند.لیکن نقشه های پلید وی ثمری نداشت و همین امر انگیزه او برای کشتن حضرت را چند برابر کرد، کار پلیدی که سرانجام به آن مبادرت ورزید...
آنچه در اینجا ارائه می شود بخشهایی از یکی از مناظرات آن حضرت علیه السلام با دانشمندان ادیان در آن زمان می باشد.
از حسن بن محمّد نوفلىّ هاشمىّ چنین نقل شده است: زمانى که علىّ بن موسى الرّضا علیهما السّلام بر مأمون وارد شدند، مأمون به فضل بن سهل دستور داد تا علماى أدیان و متکلّمین مثل جاثلیق (عالم بزرگ نصارى [مسیحیان] )، رأس الجالوت (عالم بزرگ یهود)، رؤساى صابئین (منکرین دین و شریعت و خدا و پیامبر)، هربذ بزرگ (عالم بزرگ زردشتیان) و زردشتى‏ها، عالم رومیان و علماء علم کلام را گرد هم آورده تا گفتار و عقائد حضرت رضا علیه السلام و نیز اقوال آنان را بشنود. فضل بن سهل نیز آنان را فراخواند و مأمون را از حضور آنان مطّلع نمود.
مأمون دستور داد، ایشان را نزد او ببرند، سپس بعد از خوش آمد گویى به آنان چنین گفت: شما را براى امر خیرى فرا خوانده‏ام، مایلم با پسر عمویم که از مدینه به اینجا آمده مناظره کنید، فردا أوّل وقت به اینجا بیایید و کسى از این دستور سرپیچى نکند؛ آنها نیز اطاعت کرده و گفتند: إن شاء اللَّه فردا اوّل وقت در اینجا حاضر خواهیم بود.
نوفلىّ گوید: ما در نزد امام رضا علیه السّلام مشغول صحبت بودیم که ناگاه یاسر، خادم حضرت رضا علیه السّلام وارد شده گفت: مولاى من! امیر المؤمنین* به شما سلام رسانده و فرمود: برادرت فدایت باد! علماى ادیان مختلف، و علماى علم کلام همگى نزد من حضور دارند؛ آیا تمایل دارید نزد ما بیائید و با آنان بحث و گفتگو کنید؟ و اگر تمایل ندارید خود را به زحمت نیندازید، و اگر دوست داشته باشید ما به خدمت شما بیائیم، براى ما مشکل نیست. حضرت فرمودند: به او سلام برسان و بگو متوجّه منظور شما شدم، و إن شاء اللَّه خودم فردا صبح خواهم آمد. [ * امیر المؤمنین لقب خاصی ست که خداوند فقط و فقط برای حضرت علی علیه السلام برگزید لیکن سیاسیون نه تنها منصب وصایت پس از پیامبر را بلکه این لقب را نیز برای خویش غصب کردند.]
نوفلىّ ادامه داد: وقتى یاسر رفت، حضرت رو به ما کرده فرمودند: نوفلیّ! تو عراقىّ هستى و عراقىّ‏ها طبع ظریف و نکته‏سنجى دارند، نظرت در باره این گردهمائى از علماى ادیان و اهل شرک توسّط مأمون چیست؟
عرضکردم:میخواهد شما را بیازماید، و کار نامطمئنّ و خطرناکى کرده است، حضرت فرمودند: چطور؟ عرض کردم: متکلّمین و اهل بدعت، مثل علماء نیستند، چون عالم، مطالب درست و صحیح را انکار نمى‏کند، ولى آنها همه، اهل إنکار و مغالطه‏اند، اگر بر اساس وحدانیّت خدا با آنان بحث کنید، خواهند گفت: وحدانیّتش را ثابت کن، و اگر بگوئید: محمّد صلى اللَّه علیه و آله رسول خداست، مى‏گویند: رسالتش را ثابت کن، سپس مغالطه مى‏کنند و باعث مى‏شوند خود شخص، دلیل خود را باطل کند و دست از حرف خویش بردارد، قربانت گردم،از آنان بر حذر باشید، مواظب خودتان باشید! حضرت تبسّمى فرمودند و گفتند: اى نوفلىّ! آیا مى‏ترسى آنان ادلّه مرا باطل کنند و مجابم کنند؟! گفتم:نه بخدا، در باره شما چنین ترسى ندارم و امیدوارم خداوند شما را بر آنان پیروز کند.
حضرت فرمودند: اى نوفلىّ! مى‏خواهى بدانى چه زمان مأمون پشیمان مى‏شود؟ گفتم: بله، فرمود: زمانى که ببیند با اهل تورات با توراتشان و با اهل انجیل با انجیلشان و با اهل زبور با زبورشان و با صابئین به عبرى و با زردشتیان به فارسى و با رومیان به رومى و با هر فرقه‏اى از علماء به زبان خودشان بحث میکنم و آنگاه که همه را مجاب کردم و در بحث بر همگى پیروز شدم و همه آنان سخنان مرا پذیرفتند، مأمون خواهد دانست آنچه که در صددش مى‏باشد، شایسته او نیست؛ در این زمان است که مأمون پشیمان خواهد شد. و لا حول و لا قوّة إلّا باللَّه العلیّ العظیم (هر نیرو و قدرتى، از جانب خداوند است).
بامدادان، فضل بن سهل نزد ما آمد و گفت: قربانت گردم، پسر عمویت منتظر شماست و همه علماء و مدعوّین آمده‏اند، کى تشریف مى‏آورید؟حضرت فرمودند: شما زودتر بروید، من هم- بخواست خدا- خواهم آمد.
سپس وضوء گرفته، مقدارى سویق (نوشیدنى یا آش و یا حلیم) میل فرمودند، و قدرى نیز به ما دادند، آنگاه همگى خارج شده نزد مأمون رفتیم. مجلس مملوّ از جمعیّت بود، محمّد بن جعفر (عموى حضرت رضا علیه السّلام) به همراه گروهى از سادات و نیز فرماندهان لشکر در آن مجلس حضور داشتند.
زمانى که امام رضا علیه السّلام وارد شدند، مأمون، محمّد بن جعفر و تمام سادات حاضر در مجلس به احترام آن حضرت برخاستند؛ حضرت و مأمون نشستند ولى بقیّه همان طور ایستاده بودند تا اینکه مأمون دستور داد بنشینند. مأمون مدّتى با حضرت گرم صحبت بود. سپس رو به جاثلیق کرده، گفت: اى جاثلیق! ایشان، علىّ بن موسى بن جعفر و پسر عموى من و از فرزندان فاطمه‏ - دختر پیامبرمان- و علىّ بن ابى طالب هستند؛ دوست دارم با ایشان صحبت کنى و بحث نمایى و حجّت آورى و انصاف بدهى.
جاثلیق گفت: اى امیر مؤمنین! چگونه با کسى بحث کنم که به کتابى استدلال مى‏کند که من آن را قبول ندارم، و به گفتار پیامبرى احتجاج مى‏کند که من به او ایمان ندارم؟
حضرت رضا علیه السلام فرمودند: اى مرد مسیحى؟ اگر از انجیل براى تو دلیل بیاورم، آیا مى‏پذیرى؟
جاثلیق گفت: آیا مى‏توانم آنچه را انجیل فرموده ردّ کنم؟ به خدا سوگند على رغم میل باطنى‏ام، خواهم پذیرفت.
حضرت علیه السلام فرمودند: حال، هر چه مى‏خواهى بپرس و جوابت را دریافت کن.
جاثلیق پرسید: در باره نبوّت عیسى و کتابش چه عقیده‏اى دارى؟ آیا منکر آن دو هستى؟
حضرت علیه السلام فرمودند: من به نبوّت عیسى و کتابش و به آنچه امّتش را بدان بشارت داده و حواریّون نیز آن را پذیرفته‏اند ایمان دارم و به هر «عیسى» اى که به نبوّت محمّد صلى اللَّه علیه و آله و کتابش ایمان نداشته و امّت خود را به او بشارت نداده، کافرم.
جاثلیق گفت: مگر هر حکمى نیاز به دو شاهد عادل ندارد؟
حضرت علیه السلام فرمودند: چرا.
او گفت: پس دو شاهد عادل از غیر همکیشان خود که‏ مسیحیّت نیز آنان را قبول داشته باشد، معرّفى کن، و از ما هم، از غیر همکیشانمان دو شاهد عادل بخواه.
حضرت علیه السلام فرمودند: حالا سخن به انصاف گفتى، آیا شخص عادلى را که نزد حضرت مسیح مقام و منزلتى داشت قبول دارى؟
جاثلیق گفت: این شخص عادل کیست؟ اسم او را بگو.
حضرت علیه السلام فرمودند: در باره یوحنّا دیلمیّ چه میگوئى؟
گفت: به به! محبوب‏ترین شخص نزد مسیح را نام بردى.
حضرت علیه السلام فرمودند: تو را قسم مى‏دهم آیا در انجیل چنین نیامده که یوحنّا گفت:" مسیح مرا به دین محمّد عربى آگاه کرد و مژده داد که بعد از او خواهد آمد و من نیز به حواریّون مژده دادم و آنها به او ایمان آوردند"*
جاثلیق گفت: بله، یوحنّا از قول حضرت مسیح چنین مطلبى را نقل کرده است و نبوّت مردى را مژده داده و نیز به اهل بیت و وصىّ او بشارت داده است و معیّن نکرده که این موضوع چه زمانى اتّفاق خواهد افتاد و آنان را نیز برایمان معرّفى نکرده است تا آنها را بشناسیم.
حضرت علیه السلام فرمودند: اگر کسى که بتواند انجیل را بخواند در اینجا حاضر کنیم و مطالب مربوط به محمّد و اهل بیت و امّتش را برایت تلاوت کند، آیا ایمان مى‏آورى؟
گفت: حرف خوبى است.
حضرت به نسطاس رومى فرمودند: سفر ثالث انجیل را تا چه حدّى از حفظ هستى؟
گفت: به تمام و کمال آن را حفظ هستم.
سپس رو به رأس الجالوت نموده، فرمودند: آیا انجیل خوانده‏اى؟
گفت: بله.
حضرت فرمودند: من سفر ثالث را مى‏خوانم، اگر در آنجا مطلبى در باره محمّد و اهل بیت او- سلام اللَّه علیهم- و نیز امّتش بود، شهادت دهید و اگر مطلبى در این باره نبود، شهادت ندهید.
آنگاه حضرت شروع به خواندن سفر ثالث کردند و وقتى به مطلب مربوط به پیامبر صلى اللَّه علیه و آله رسیدند، وقف کرده فرمودند: تو را به حقّ مسیح و مادرش قسم مى‏دهم، آیا دانستى که من عالم به انجیل هستم؟
گفت: بله.
سپس مطلب مربوط به محمّد و اهل بیت و امّتش را تلاوت فرمود.
گفت: حال چه میگوئى؟این عین گفتار حضرت مسیح علیه السّلام است، اگر مطالب انجیل را تکذیب کنى، موسى و عیسى علیهما السّلام را تکذیب کرده‏اى و اگر این مطلب را منکر شوى، قتلت‏ واجب است، زیرا به خدا و پیامبر و کتابت کافرشده‏اى.
جاثلیق گفت: مطلبى را که از انجیل برایم روشن شود انکار نمى‏کنم، بلکه بدان اذعان دارم.
حضرت فرمودند: شاهد بر اقرار او باشید.

ادامه دارد ....

توجه : [* با توجه به تحریفاتی که در متون انبیاء پیشین رخ داده است، برخی از عباراتی که امام رضا علیه السلام از تورات و انجیل بدانها اشاره می کنند یا اصلا در متون کنونی موجود نمی باشند ، یا با تغییراتی موجودند و در برخی موارد نیز عیناً باقی مانده اند. درباره مفهوم عبارت ذکر شده به فصل 14 و 16 انجیل یوحنای کنونی رجوع شود که هنوز آثاری از بشارت حضرت عیسی علیه السلام به آمدن "تسلی دنده" پس از ایشان در آنجا باقی مانده است؛.


دسته ها : مناظرات
سه شنبه 14 2 1389 9:16
X