مشروعيت عزاداري از آيات قرآن
اگر براي يك عمل و رفتاري، دليل عقلي بر نفي و اثبات آن وجود نداشته باشد، به معناي آن نيست كه آن عمل يا رفتار غير مشروع است، چنان كه از نظر شرعي، نبودن دليل، موجب غير مشروع بودن نيست، وگرنه ميبايست بسياري از رفتارهايي را كه در صدر اسلام نبود و بعداً به وجود آمد، غير مشروع دانست. همچنين بسياري از امور كه در آيات قرآن، به طور صريح نيامده، در سنت پيامبر اسلام(ص) وجود داشته است.
بعد از بيان اين مقدمه، ببينيم آيا قرآن كريم (كه جامع تمامي احكام و معارف و منبع شناخت دين ميباشد) از عزاداري و سوگواري سخني گفته است؟ آيا در قرآن شاهد و قرينهاي بر اثبات يا نفي عزاداري وجود دارد؟
آياتي وجود دارد كه ميتوان پديده عزاداري (حتى عزاداري بر بزرگان دين) را از آن برداشت كرد كه به برخي اشاره ميكنيم:
1ـ عزاداري و بزرگداشت شعائر الهي:
«ومن يعظّم شعائر الله فإنّها مِن تقوى القلوب»(1).
بيشك بزرگداشت شعائر الهي، از دستورهاي اساسي دين است.
دو بحث در اين جا قابل طرح است:
أ) منظور از شعائر چيست؟
ب) آيا شعائر عموميت دارد يا مخصوص شعائر خاصي است؟
در مورد بحث اوّل مطالب متنوعي مطرح شده است، كه بررسي و تحليل آن، ما را از پاسخ دور ميكند.
در مورد بحث دوم، برخي از عالمان شيعي و سني به عموميت و شمول شعائر اشاره كردهاند:
أ) صاحب جان هندي حنفي از عالمان اهل سنت در ذيل آيه مذكور مينويسد «شعائر جمع شعير به معناي علامت است، و هر چه كه از ديدن آن، خدا به ياد آيد، شعائر خداست و شعائر الله اختصاص به صفا و مروه ندارد...»(2).
ب) ملا احمد نراقي از عالمان شيعه مينويسد: «برخي از فقها و مفسران عقيده دارند كه آيه دلالت بر عموم و شمول دارد. چنانچه اين نظريه پذيرفته شود، تعظيم همة شعائر اگر واجب نباشد، استحباب و رجحان دارد، زيرا شعائر منسوب به خداوند بزرگ است.(3)
علامه طباطبايي شعائر را به معناي نشانههاي عظمت و تقواي الهي دانسته، و آن را منحصر به موارد خاصي نميداند.(4)
از اين رو به طور عموم ميتوان استفاده كرد كه در هر زمان يا مكان، عملي كه ياد خدا و زمينه تقوا ورشد معنوي و روحي را فراهم آورد، در صورتي كه در چهارچوب قوانين و دستورهاي اسلام قرار داشته باشد، جزء شعائر الهي است.
بنابراين با توجه به دلايلي كه عزاداريها را مشروع دانسته، به طور مسلّم عزاداري براي اولياي الهي (كه براي حفظ دين، جان خود را قرباني كردهاند) از بارزترين نشانهها و شعائر ديني است، چرا كه در اين مراسم جز فراگيري مسائل دين و يادآوري شهامتها و ايثارگريهاي شهيدان، سخني ديگري طرح نشده، سخن از دشمني با دشمنان خدا و دوستي با دوستان خدا است.
2ـ عزاداري فرياد ستمديدگان
«لا يحبّ الله الجهر بالسوء مِن القول إلاّ مَن ظُلِم(5)؛ خداوند فرياد زدن را دوست ندارد، جز براي كساني كه مورد ستم قرار گرفتهاند».
در اين آيه خداوند به همة مظلومان اجازه فرياد و افشاگري داده، بزرگترين ظلم آن است به حقوقي كه خدا براي برخي قرار داده است، تجاوز شود. يكي از اين حقوق طبق آيه ولايت(6)، حق ولايت و امامت است. تعدّي به حق خدادادي، بزرگترين ظلم است، زيرا ساير ظلمهاي فردي و تجاوزهاي اجتماعي، از آن سرچشمه ميگيرد. ستيز با حاكميت ولي خدا و ساير ارزشها، ستمي بزرگ و ناروا است.
حق ولايت و امامت تنها حق كساني كه از آنها به ستم گرفته شده نيست، بلكه علاوه بر آن، حق انسانها و امتي است كه از نور ولايت و امامت و هدايت آن محروم شدهاند. حق ما و تمام انسانها است كه از فيض وجود امام و راهنمايي و هدايت او (چه در گذشته و چه در زمان حال) بيبهره مانديم و با شهادت آنان، يكي از اركان هدايت نابود گشت.
بيترديد امام حسين(ع) يكي از كساني است كه خدا حق ولايت و حاكميت براي ايشان قرار داده است و يزيد و يزيديان جزء طاغوتيان هستند. طبق آيه، جامعه اسلامي و هر مسلماني در برابر چنين حادثهاي اندوهبار و غمناك (كه در آن فرزند نازنين پيامبر را به شهادت رساندهاند) بايد فرياد برآورد و به دادخواهي، نيز افشاگري و رسوا كردن ستمگران بپردازد و چهرة كثيف و زشت آنان را روشن سازد. فريادها و عزاداريهايي كه در اين راستا باشد، از مصاديق «جهر من القول» است كه خدا آن را دوست دارد. حضرت امام(ره) ميگويد: گريه بر مظلوم، فرياد بر ظالم است.(7)
3ـ سوگواري يعقوب در فراق يوسف
از آيه 84 سوره يوسف كه در مورد حضرت يعقوب است، ميتوان به مشروعيت عزاداري استدلال كرد:
«يا أسفي على يوسف وابيضّتْ عيناه من الحزن فهو كظيم؛ وا اسفا بر فراق يوسف! در حالي كه يعقوب خشم خود را فرو ميخورد، چشمانش از اندوه سفيد شد».
حضرت يعقوب و حضرت يوسف، هر دو پيامبر بودند و گريه حضرت يعقوب بر حضرت يوسف، تنها به جهت پدر و فرزندي نبود، بلكه گريه يك پيامبر در غم فراقِ پيامبر ديگر بود. فقط جنبه عاطفي در آن نيست و جهات مهم ديگري مطرح است.
با توجه به اين كه ذكر هر داستاني در قرآن كريم به جهت نكات و پيامهايي است كه داستان حاوي آن است، شايد مهمترين و بارزترين پيام آيه، پسنديده بودن گريه بر محبوب از دست رفته باشد، كه رابطة فرد با وي رابطة ديني و الهي است، بنابراين از عمل اين پيامبر الهي، پسنديده بودن گريه بر اولياي خداوند استفاده ميشود.
هنگامي كه از امام سجاد(ع) سبب گريه بيش از حد را مىپرسيدند، آن حضرت مصائب جانگداز كربلا را بازگو مىكرد ومىفرمود: «مرا ملامت نكنيد. يعقوب، پس از آن كه يك فرزند خود را از دست داد آنقدر گريست تا از غصه چشمهايش سفيد شد، در حالى كه يقين به مرگ فرزندش نداشت در حالى كه من به چشم خود ديدم كه در نيم روز چهارده نفر از اهل بيت مرا سر بريدند. انتظار داريد داغ آنها از دلم بيرون برود؟!(8)
از فراق روى يك يوسف اگر يعقوب سوخت هجر هفتاد و دو يوسف كرده خونين دل مرا
---------------------------------------------------------------------------------------------
پينوشتها:
1ـ حج(22)، آيه 32.
2ـ اصول الاربعه في ترديد الوهابيه، صاحب جان هندي، ص 30.
3ـ عوائد الايام، ص 31.
4ـ تفسير الميزان، ج 1، ص 414، ذيل آيه 165 سوره بقره.
5ـ نساء (4) آيه 148.
6ـ مائده (5) آيه 55.
7ـ صحيفة نور، ج 8، ص 70.
8- امالى صدوق، مجلس 29، ص 121.
چرا امام حسين(ع) در كربلا براي رفع تشنگي از خداوند طلب باران نكرد؟
1) پيامبران و امامان معصوم(ع) ملزم بودند كه در تمام كارها و زندگي روزمره خود از علم و قدرت عادي استفاده كنند. در برخورد با دوستان، دشمنان، برآوردن نيازهاي زندگي و ... از علم و توانايي كه از طريق عادي به دست آمده، استفاده مي كردند و در برخورد با ستمكاران از راه هاي معمولي استفاده مي كردند و دست به اعجاز و كار خارق العاده نمي زدند (مگر در موارد مخصوص و به اذن الهي) كه مصلحت دين خداوند و هدايت مردم در آن بود؛ با اين كه قدرت داشتند به وسيلة اعجاز دشمنان خود را در يك لحظه به كام نيستي ببرند و تمام كارها طبق خواست آن ها در جريان باشد امام باقر(ع) فرمود: "اسم اعظم 73 حرف است.ودر پيش "آصف بن برخيا" يك حرفش بود كه با به كار بردن همان يك حرف در يك لحظه تخت بلقيس را آورد، و پيش ما (امامان) 72 حرف از اسم اعظم هست".(1)
امام حسين(ع) هم با اين كه مستجاب الدعوه و داراي اسم اعظم الهي بود، و مي توانست به اذن الهي همه دشمنان را از اين طريق نابود كند، نيز مي توانست از زمين چشمه گوارا بجوشاند يا از آسمان باران بباراند (با اذن خدا) و خود و اصحابش را سيراب نمايد، ولي اين كار را نكرد، چون مشيت الهي بر اين نبود كه در حادثه كربلا، معجزه جريان يابد و حضرت طبق مشيت الهي عمل كند.
2) آزمايش يكي از سنتهاي الهي است كه در آيات بسياري بيان شده، كه غير قابل تغيير بوده، در مورد همةانسانها از جمله پيامبران و امامان(ع) جاري است.
يكي از آزمونهايي كه خداوند در زندگي مقرّر كرده، سختي و مصيبت و گرسنگي و تشنگي است: «شما را به ترس،گرسنگي، كاستي در اموال،از دست دادن فرزندان و ميوهها ميآزماييم و صابران را بشارت ده».(2)
كربلا نيز صحنة آزمون الهي است. آزمون حسين و ياران او از يك طرف و دشمنان از طرف ديگر. براي چنين صحنهاي بايد ابزار آزمايش آماده باشد، كه از جملةآنها تشنگي بود، حسين و يارانش تا با صبر و شكيبايي در مقابل اين مصيبت و آزمون الهي،به پاداش عظيم صابران دست يابند و اجر و پاداش مصيبت ديدگاه در راه خدا را دريافت كنند.
اميرمؤمنان در يكي از بخشهاي خطبه قاصعه با اشاره به زندگي پيامبران، به همين سنت عام الهي اشاره كرده و ميفرمايد: «اگر خدوند اراده ميفرمود،به هنگام بعثت پيامبران،درهاي گنج و معدنهاي جواهرات و باغهاي سرسبز را روي پيامبران ميگشود، نيز پرندگان آسمان و حيوانات وحشي را همراه آنان به حركت در ميآورد، اما اگر اين كار را ميكرد،آزمايش از ميان ميرفت و پاداش و عذاب بياثر ميشد و بر مؤمنان، اجر و پاداشِ امتحان شدگان لازم نميشد و ايمان آورندگان ثواب نيكوكاران را نمييافتند و واژههاي «ايمان،كفر، خوب،بد و...» معاني خود را از دست ميداد».(3)
3) اگر بنا باشد ائمه با علم لدني و علم غيب كه از خداوند دريافت مي كردند، زندگي كنند و با ديگران برخورد نمايند و نيازهاي خود را برآورده كنند، ديگر امامت، مقام با ارزشي محسوب نمي شد و اصولاً نمي توانستند الگوي ما باشند، بلكه امامان با زحمت بسيار و تلاش و كار و ... زندگي خود را فراهم مي كردند و بر مشكلات چيره مي شدند و در اين راه مشكلات بسياري را تحمل مي كردند. زندگي آن ها سخت تر و مشكل تر بود و رنج هاي بي شماري را در راه رسيدن به خدا و زندگي جاودانه تحمل كردند. قانون و سنت الهي اين است كه هر انساني در سايه تلاش و تحمل سختي و بردباري به مراتب كمال و قرب الهي نائل شود.
هر كه در اين بزم مقرب تر است جام بلا بيشترش مي دهند
4) مسئله اصلي در روز عاشورا تشنگي نبود تا با رفع آن مشكل حل شود. ياران امام در شب عاشورا از فرات آب آورده، غسل كرده و نوشيده بودند(4) اما در روز عاشورا سپاه دشمن ميخواست با قرار دادن آنان در موقعيت كم آبي و تشنگي، آنها را به تسليم وادارد.
اگر امام دعا ميكرد و باران ميآمد و آب براي رفع تشنگي پيدا ميشد، نتيجه قابل توجهي نداشت؛ حداكثر امام و يارانش سيراب ميشدند و ساعتي بيشتر ايستادگي ميكردند و چند نفر بيشتر از افراد دشمن را ميكشتند، ولي بالاخره شهيد ميشدند.
مسأله اصلي در آن صحنه، مبارزه با ظلم يا تسليم شده بود، كه يكي به شهادت ميانجاميد و ديگري به ذلت، و بودن يا نبودن آب در آن اثري نداشت .
5) از طرف ديگر تشنگي در روز عاشور و منع سپاهيان دشمن براي آبرساني به زنان و فرزندان سبب رسوا شدن آنها و آشكار شدن چهرة خشن و غير انساني و قساوت آميز آنان بود.
پينوشتها:
1. اصول كافي،ج1، ص 230، حديث 1.
2. بقره(2) آيه 155.
3. نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتي، خطبه 192، ص 389 – 387.