بسم الله الرحمن الرحیم
ریان بن شبیب می گوید : " وقتی مأمون خواست دخترش ام الفضل را به عقد ازدواج حضرت جواد علیه السلام درآورد جماعت عباسیان با خبر شدند و این موضوع بر آنان بسیار گران آمد و از این تصمیم سخت ناراحت شدند و ترسیدند کار آن حضرت همان جا کشد که کار پدرش-امام رضا علیه السلام-انجامید ، و منصب ولایتعهدی مأمون به او و بنی هاشم انتقال یابد از این رو دورهم گرد آمدند و به بررسی این مهم پرداختند و نزدیکان مأمون نزد او آمده و گفتند : ای امیرمؤمنین شما را به خدا سوگند که از این تصمیمی که در مورد تزویج ابن الرضا گرفته ای صرف نظر کن ، زیرا ما در هراسیم نکند منصبی که خداوند به ما داده از دستمان خارج شود و شما با این کار لباس عزتی که خدا به ما پوشانده را از دستمان درآوری،زیرا شما نیک به کینه دیرینه ما با این گروه (بنی هاشم )واقف هستید و به شیوه خلفا پیشین با اینان آگاهی که بر خلاف شما آنان را تبعید می کردند و کوچک می داشتند و ما در از رفتاری که شما نسبت به پدرش علی بن موسی الرضا انجام دادی در هول و هراس هستیم تا اینکه خود خداوند تشویش ما را از ناحیه او برطرف فرمود شما را به خدا قسم مبادا دوباره اندوهی که به تازگی از سینه های ما رخت بسته را بازگردانی و نظر خود را در مورد تزویج" ام الفضل "از فرزند علی بن موسی به سوی فرد دیگری از خانواده و دودمان بنی عباس که در خور آن هستند باز گردانی .
مأمون به آنان گفت امِّا هر آنچه میان شما و اولاد ابی طالب است ، سبب آن تنها خود شمایید و اگر خودتان انصاف دهید هر آینه آنان به خلافت شایسته ترند و اما رفتار خلفای گذشته نسبت به آنان که گفتید همانا آنان با این عمل خود قطع رحم و خویشاوندی نمودند و از اینکه من نیز مانند ایشان مرتکب آن شوم به خدا پناه می برم و قسم به خدا من از آنچه نسبت به ولایت عهدی علی بن موسی الرضا انجام دادم به هیج عنوان پشیمان نیستم و بی تردید من خود از او درخواست نمودم که کار خلافت را به دست گیرد و من خود آن مقام را از خود دور ساختم ولی او از پذیرش آن خودداری کرد و مقدرات الهی چنان پیش آمد که دیدید و اما اینکه من محمد بن علی را برای دامادی خود انتخاب نمودم تنها به واسطه برتری او با خردسالی اش در دانش و علم بر تمام علمای زمان می باشد و به راستی که دانش او شگف انگیز است و من امید آن دارم آنچه من از او خبر دارم ، او خود برای مردم آشکار و هویدا سازد تا همه دریابند که نظر و رأی صواب همان است که من درباره او انجام دادم .
عباسیان در پاسخ مأمون گفتند : گر چه رفتار و کردار این جوان خردسال تو را به شگفتی وا داشته و شیفته خود کرده است ولی در هر حال او کودکی است که میزان معرفت و فهم او اندک است پس او را مهلت داده و صبر کن تا عالم شده و در دانش دین ، فقیه گردد و دانش بجوید بعدا هر چه می خواهی درباره او انجام بده .
مأمون گفت وای بر شما، من از شما به حال این جوان آشنا ترم . او از خاندانی است که علم ایشان از جانب خدا وابسته به دانش عمیق بی انتها و الهامات پروردگار است . پدران او پیوسته در علم دین و ادب از همگان بی نیاز بودند و دست همگان از رسیدن به حد کمال آنان کو تاه و نیازمند به درگاه ایشان بوده است . اگر می خواهید او را آزمایش کنید ، تا دریابید من سخن به راستی گفتم و صدق کلام من برشما هویدا گردد .
گفتند: ما از آزمایش او خوشنودیم پس اجازه بفرمایید ما کسی را در حضور شما بیاوریم تا از او مسائل فقهی و احکام اسلام را بپرسد. اگر جواب درست داد ما دیگر اعتراضی نداریم و بر شما خرده نخواهیم گرفت و استواری و محکمی اندیشه امیرالمؤمنین(مأمون) نزد آشنا و غریب و دور و نزدیک نمایان می شود و اگر از دادن پاسخ عاجز شد در این صورت سخن ما روشن می شود که تنها از سر مصلحت بینی بوده .
مأمون گفت هر زمانی که خواستید این مطلب را در حضور من عملی سازید .
آنان از نزد مأمون خارج شده و رأی همه بر این شد که از« یحیی بن اکثم»(1) بخواهند تا پرسشی از امام جواد نماید که او قادر به پاسخ آن نباشد و برای این مهم و عده اموالی نفیس و وعده های فراوانی به او دادند .آن گاه نزد مأمون آمده از او خواستند زمانی را برای این مجلس معین کند.
روز موعود فرا رسید در آن روز همه در حضور مأمون گرد هم آمدند
یحییی رو به مأمون نمود و گفت ای امیر مؤمنین اذن می فرمایی از ابو جعفر پرسش کنم ؟
مأمون گفت : از خود او اجازه بگیر
پس یحیی رو به آن حضرت کرد و گفت : خداوند احوالت را اصلاح فرماید اجازه می دهی پرسش کنم ؟
حضرت فرمود: بپرس
یحیی گفت : فدایت شوم نظر شما در باره فردی در حال احرام شکاری را بکشد چیست؟
حضرت جواد فرمود:
آیا در خارج حرم کشته است یا در داخل حرم ؟
دانا به مسأله و حکم بوده یا جاهل؟
عمدا کشته یا به خطا ؟
آن فرد آزاد بوده یا برده ؟
اولین بار بوده که چنین کاری کرده یا پیش از آن نیز انجام داده ؟
شکار از پرندگان بوده یا از غیر آن ؟
شکار کوچک بوده یا بزرگ؟
اصرار بر چنین کاری دارد یا نادم و پشیمان است ؟
شکار در شب اتفاق افتاده یا در روز؟
در احرام عمره بوده یا در احرام حج؟
یحیی بن اکثم از بیانات امام، مات ومبهوت ماند و آثار عجز و ناتوانی در سیمایش نمایان شد و زبانش به لکنت افتاد طوریکه اهل مجلس آن را فهمیدند .
مأمون از این مطلب شادمان شد سپس رو به فامیل و خاندان خود کرد و گفت : حال آنچه را قبول نمی کردید دریافتید . سپس امام جواد علیه السلام خطبه عقد را جاری کرد بعد از اتمام آن تمام حضار جز نزدیکان مأمون پراکنده شدند . وقتی مجلس به پایان رسید مأمون رو به آن حضرت کرد و گفت : فدایت شوم اگر اجازه می فرمایید احکام هر کدام از آنچه درباره کشتن شکار در حال احرام فرمودی برای ما بیان فرمایی تا ما نیز بدان بهره ور شویم.
امام جواد فرمود : آری ،
فرد محرم چون در در خارج از حرم شکاری را بکشد و آن شکار پرنده و بزرگ باشد ، کفاره آن یک گوسفند است واگر در داخل حرم بکشد کفاره اش دو برابر می شود
و اگر جوجه پرنده را در داخل حرم بکشد کفاره اش براه ای است که تازه از شیر گرفته شده باشد و اگر داخل حرم بکشد باید هم آن را بدهد و هم بهای آن جوجه که کشته است
واگر شکار از حیوانات وحشی باشد ، مثلا اگر الاغ وحشی بود کفاره اش یک گاو است و شکار شتر مرغ کفاره اش یک شتر است و شکار آهو کفاره اش یک گوسفند است واگر هر کدام از این حیوانات وحشی را اخل حرم کشت کفاره اش دو برابر می شود
و این را بدان اگر قربانی به کعبه برسد و فرد محرم کاری را بکند که قربانی بر او واجب شود و احرامش احرام حج باشد آن قربانی را باید در منی بکشد و اگر احرام عمره باشد در مکه قربانی کند
و کفاره صید در مورد عالم به مسأله و نادان یکسان است و اما در شکار عمد گناه نیز کرده است در خطا ، گناه از او برداشته شده است
اگر فرد کشنده آزاد باشد کفاره بر عهده اوست اگر بنده باشد کفاره بر عهده مولای اوست
بر فرد صغیر کفاره واجب نیست ولی بر فرد کبیر کفاره واجب است
فردی که از کرده خود پشیمان و نادم است به همان جهت عقوبت اخروی از وی برداشته می شود ، ولی آنکه پشیمان نیست بطور حتم در آخرت مورد معاقبه قرار می گیرد .
مأمون گفت : آفرین ای ابو جعفر ، خداوند به شما خیر عطا فرماید.
حال خوب است شما از یحیی سؤالی کنید همان طور که او از شما سؤال کرد.
حضرت به یحیی بن اکثم فرمود : پرسش کنم ؟
یحیی بن اکثم گفت : هر طور که می خواهید ، اگر قادر بودم پاسخ شما را خواهم گفت و اگر نه از شما بهره خواهم برد.
حضرت فرمود : مرا آگاه کن از مردی که در بامداد به زنی نگاه می کند و آن بر او حرام است ، چون روز بالا آید بر او حلال می گردد ، و هنگام ظهر دوباره حرام می شود ، وهنگام عصر بر او حلال می شود ، و غروب بر او حرام می شود ، وعشا بر او حلال می شود ، و نیمه شب بر او حرام می شود و هنگام سپیده دم بر وی حلال می شود ، این چگونه زنی است وبرای چه حلال واز چه جهت حرام می شود؟
یحیی بن اکثم گفت به خدا قسم که من به جواب آن رهنمون نمی شوم ، و وجه حرمت و حلال بودن آن را نمی دانم ، اگر صلاح می دانید بفرمایید تا بهره مند شوم؟
اما فرمود این زن کنیزی است که بیگانه ای بر او نظر انداخته و آنگاه حرام بود چون روز بالا آمد آن را از صاحبش خرید پس بر او حلال شد و ظهر آزادش کرد پس حرام شد ، عصر با او ازدواج کرد حلال شد ، غروب ظهارش کرد(2) حرام شد ، هنگام عشا کفاره ظهار پرداخت ، حلال شد ، نیمه شب یک طلاق داد ، حرام شد، سپیده دم رجوع کرد ، حلال شد.
در این هنگام مأمون رو به حضار کرد و گفت : ایا در میان شما کسی است که به چنین پرسشی چنین پاسخی بگوید ، یا پرسش قبل از آن را بدان تفصیل که شنیدید بداند؟
همگی گفتند : نه به خدا. همان امیرالمؤمنین (مأمون) به آنچه می اندیشد ، داناست.
مأمون گفت : وای برشما این خاندان در بین تمام مردم ، مخصوص به فضیلت و برتری اند وخردسالی مانع از کمال ایشان نیست . مگر نمی دانید که رسول خدا دعوت خود را با امیر المؤمنین علی بن ابی طالب آغاز کرد و علی در آن وقت ، ده سال بیشتر نداشت و اسلام را پذیرفت و به آن حکم فرمود ، و رسول خدا جز علی ، فرد دیگری را در آن سن به اسلام دعوت نفرمود و حسن و حسین با او بیعت کردند در حالی که کمتر از شش سال داشتند و رسول خدا با کسی جز آن دو در آن سن بیعت نفرمود ؟! مگر اکنون به فضیلت و برتری که به اینان داده شده پی نبردید؟ ونمی دانید اینان نژادی هستند که بعضی از اینان از بعضی دیگر هستند ، آنچه درباره آخرینشان ثابت است درباره نخستینشان نیز جاری است ؟!
گفتند : راست گفتی ای امیرمؤمنین"(3)
این بود جلوه ای کوتاه از علم خدادی ائمه اهل بیت و اینکه در هر زمان ، دانا ترین افراد به دستورات شریعت و احکام قرآن بودند و احکام اسلام را همان طور که رسول خدا برای مردم تشریح می کرد ، به همان شکل برای مردم بیان می کردند.
آیا چنین کسانی که قولشان، قول رسول الله و عملشان عمل رسول الله بود و هر کدامشان به سان قرآن ناطقی بودند شایسته تر از بقیه به اتباع نیسستند؟
نوشته شده توسط عزیز سالمی
پی نوشت ها:
1- یحیی بن اکثم ، از عالمان و فقهای مشهور در عصر بنی عباس ، وی منصب قاضی القضاة بغداد را برعهده داشت.
2- یعنی به زنش گفت : پشت تو ، همچون پشت مادر من است ، و "ظهار " در اسلام احکامی دارد از جمله با گفتن این جمله زنش بر او حرام می شود.
3- کتاب احتجاج، طبرسی، احتجاج امام ابو جعفر ثانی محمد بن علی در انواع علوم مختلف