معرفی وبلاگ
وَإِنَّمَا سُمِّيَتِ الشُّبْهَةُ شُبْهَةً لاَِنَّهَا تُشْبِهُ الْحَقَّ، فَأَمَّا أَوْلِيَاءُ اللهِ فَضِيَاؤُهُمْ فِيهَا الْيَقِينُ، وَدَلِيلُهُمْ سَمْتُ الْهُدَى ، وَأَمَّا أَعْدَاءُ اللهِ فَدُعَاؤُهُمْ الضَّلالُ، وَدَلِيلُهُمُ الْعَمْى... نهج الباغه خطبه 38 شُبهه را از اين جهت شُبهه ناميده اند كه شبيه و مانند حق است، پس روشني دوستان خدا در چيزهاي شُبهه ناك، ايمان و يقين است، و راهشان راه هدايت و رستگاري است و اما دشمنان خدا پس دعوت آنان به ضلالت و گمراهي است، و راهنماي آنان كوري آنان مي‎باشد.
صفحه ها
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 501705
تعداد نوشته ها : 502
تعداد نظرات : 163
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان

آنکس که در بند پول است ، زاهد نیست !!!

پادشاهى دچار حادثه خطیرى شد. نذر کرد که اگر در آن حادثه پیروز و موفق گردد. مبلغى پول به پارسایان بدهد. او به مراد رسید و کام دلش بر آمد. وقت آن رسید که به نذرش وفا کند، کیسه پولى را به یکى از غلامان داد تا آن را در تامین مخارج زندگى پارسایان به مصرف برساند. آن غلام که خردمندى هوشیار بود هر روز به جستجو براى یافتن زاهد مى پرداخت و شب نزد شاه آمده و کیسه پول را نزدش مى نهاد و مى گفت :

((هرچه جست و جو کردم زاهد و پارسایی نیافتم))

شاه گفت : ((این چه حرفى است که مى زنى ، طبق اطلاعى که دارم چهارصد زاهد و پارسا در این کشور وجود دارد))

غلام هوشیار گفت : ((اعلیحضرتا! آنکه پارسا است ، پول ما را نمى پذیرد، و آن کس که مى پذیرد پارسا نیست شاه خندید و به همنشینانش گفت : ((به همان اندازه که من به پارسایان حق پرست ارادت دارم ، این غلام گستاخ با آنان دشمنی دارد ، ولی حق با این غلام است

«که آن کس که در بند پول است زاهد نیست.»

سه شنبه 30 4 1388 10:3
یحى معاذ بارها مى گفت : اى عالمان ! کاخ ‌هاى شما قیصرى است و خانه هایتان خسروى و مرکب هایتان قارونى و ظرف هایتان فرعونى و خویهایتان نمرودى و سفرهایتان جاهلى و مذهبهایتان پادشاهى . پس راه و روش محمدى کو؟
**********

دین فروشى کنى ، که تا سازى
 
بارگى نقره خنک و زرین زرگند
 
گویى از بهر حرمت علمست
 
اینهمه طمطراق و خنگ و سمند
 
علم ازین ترهات مستغنى ست
 
تو برو در بروت خویش بخند (1)
 
(1) : سنایی
نوشته شده توسط عزیز سالمی 
چهارشنبه 10 4 1388 1:11

صاحب حالى گفته است : یوسف ، از آن رو، پیراهن خود را از مصر به کنعان به نزد پدرش فرستاد، که غم او با(پیراهن ) آغاز شده بود، و همین که چشمش به پیراهن خون آلود افتاد به سختى غمگین شد و یوسف خواست ، تا(پیراهن )، انگیزه شادى وى شود.

نوشته شده توسط عزیز سالمی 

سه شنبه 9 4 1388 23:56
بلوغ و کمال حقیقى  
در دوران کودکى از دانشمند بزرگى پرسیدم که انسان چه وقت بالغ مى شود؟ در پاسخ گفت : ((در کتب فقه نوشته شده ، یکى از سه نشانه دلیل بالغ شدن است : 1 - تمام شدن پانزده سال (قمرى ) 2 - محتلم شدن 3 - روییدن موى زیر ناف . ولى بالغ شدن در حقیقت یک شرط دارد و آن اینکه همت تو به کسب رضاى خدا بیش از کسب بهره هواى نفس باشد. کسى که چنین نیست محققان او را به عنوان بالغ نمى شناسند.))

به صورت آدمى شد قطره آب
 
که چل روزش قرار اندر رحم ماند
 
وگر چل ساله را عقل و ادب نیست
 
به تحقیقش نشاید آدمى خواند
 
جوانمردى و لطفست آدمیت
 
همین نقش هیولایى مپندار
 
هنر باید، به صورت مى توان کرد
 
به ایوانها در، از شنگرف و زنگار
 
چو انسان را نباشد فضل و احسان
 
چه فرق از آدمى با نقش دیوار
 
بدست آوردن دنیا هنر نیست
 
یکى را گر توانى دل به دست آر(1)
 
(1):گلستان سعدی
نوشته شده توسط عزیز سالمی 
سه شنبه 9 4 1388 23:10
X